سبک زندگی از دیدگه امام کاظم(علیه السلام)
انسان باید سبک زندگیای داشته باشد که با فلسفه زندگیاش تناسب داشته باشد؛ در حالی که به نظر میرسد ما سبک زندگی خاصی را برای خودمان انتخاب کردهایم که با اعتقادات و فلسفه زندگی ما سنخیت ندارد؛ از این رو دچار نوعی نفاق در ایمان و عمل هستیم.
امامان معصوم علیه السلام به عنوان پیشوایان اسلامی همانطوری که فلسفه زندگی اسلامی را بیان کردهاند به سبک زندگی اسلامی نیز توجه دادهاند.
1. عمل به علم : انسان میبایست به علم خویش عمل کند. اگر به چیزی علم و یقین داریم، نباید برخلاف آن عمل کرد، چنانکه نباید تحت تاثیر سخنان دیگران از علم خود دست کشید.
از آنجایی که علوم و معلومات انسانی از نظر درجه و مرتبه و نیز روش کسب و تحصیل متفاوت است، وقتی کسی از طریق ابزارهای صحیح و درست و منابع شناختی علمی، به علمی دست یافت باید بر اساس آن رفتار کرده و به تشکیک دیگران توجهی نکند
امام هفتم حضرت موسیبن جعفر علیه السلام میفرماید : ای هشام! اگر در دست تو دانه گردویی است ولی همه مردم آن را جواهر پنداشتهاند این پندار، تو را سود نبخشد چون، میدانی که آنچه در دست تو است گردوئی بیش نیست.
همچنین اگر در میان مشت تو، جواهری باشد، لکن مردم آن را گردو قلمداد کنند در این صورت نیز این پندار، واقعیت را دگرگون نمیسازد و زیانی به تو نمیرسد. (تحفالعقول، ص 386)
از آنجایی که درجه و سطوح علمی با هم فرق دارد و همه در یک سطح نیست، این سخن آن حضرت علیه السلام نسبت به همه معلومات نیست؛ از همین رو به علم توجه میدهد که ابزارهای علمی و منافع فهم و ادراکی آن قطعی است و در حقیقت از مشهودات آدمی است.
در چنین مواردی شک در مقام اندیشه، و تردید در مقام عمل روا نیست؛ اما اگر ابزارهای علمی و منابع شناختی در این حد و اندازه نباشد، باید بررسی مجددی به عمل آید نه آنکه علم را نادیده گیرد و آن را کنار نهد.
پس تا زمانی که یقین و قطع و علم سابق وجود دارد با شک و تردید دیگران نباید آن را کنار گذاشت بلکه اگر احتمال خطا میدهید، در آن تحقیق و بررسی کرده و براساس مفاد تحقیق عمل کنید؛ اما تا پیش از رسیدن به نتیجه تحقیق، مفاد علم پیشین را کنار نگذارید.
امام صادق علیه السلاملیه السلام نیز میفرماید : لا تنقض الیقین بالشک؛ با شک، یقین خود را نقض نکن؛ بلکه بر اساس مفاد یقین عمل کن. البته بسیاری از مردم حتی برخلاف یقین و قطعیات برهانی خود عمل میکنند، چنانکه خداوند این مطلب را در آیه 14 سوره نمل بیان کرده و چنین افرادی را سرزنش نموده است. (وجحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا.
2. دعا برای رفع و دفع بلا : انسانها در زندگی همواره گرفتار انواع بلایا و مصائب هستند. این بلایا به دو دسته اصلی
1. ابتلایی (امتحانی)؛
2. کیفری (مجازاتی) دستهبندی میشوند؛ زیرا خداوند ساختار نظام دنیوی را اینگونه قرار داده که انسانها در دنیا به مصیبتها و نعمتها و بلایا و شر و خیر آزموده شوند (عنکبوت،2و3؛ توبه،126، فجر 15 و 16 انبیاء، 35) یا برای توبه و بازگشت به مسیر درست مجازات و کیفر گردند. (نساء، 63؛ قصص، 47 شوری، 30)
براساس آموزههای قرآنی برای رهایی از بلایا و مصائب به هر عنوانی میتوان دست به دامن استغفار و توبه و دعا شد. آیه 33 سوره انفال بیان میکند که استغفار حتی عذابهای الهی را برمیدارد، چنانکه حضور پیامبرصلی الله علیه و آله اینگونه است. بر اساس آیه 7 سوره غافر و آیه 5 سوره شوری بر اثر استغفار فرشتگان آسمان در حق اهل زمین است که بسیاری از مصیبتها و بلایا از آنان برداشته میشود؛ چرا که اگر استغفار آنان نبود آسمان بر سر اهل زمین شکافته میشد و فرو میریخت.
دعا نیز اینگونه عمل میکند. خداوند بارها در آیات قرآن بیان کرده که هرگاه دچار مصیبت و عذاب و بلایی شدید دست به دعا برداشته و تضرع و انابه کنید تا خداوند بر شما رحم آورد و بلا و ضرر را از شما بردارد(نمل، آیه 62)، چنانکه اهل غرق و عذاب را با دعای مخلصانه نجات میدهد(اعراف135؛ یونس، 12 و 98؛ نحل، 54؛ انبیاء، 84.
امام موسی کاظم علیه السلام درباره نقش دعا در رهایی از بلا و مصیبت میفرماید : بلایی نیست که بر مومن وارد شود، مگر آنکه به وسیله دعا سریع برطرف میگردد؛ و چنانچه دعا نکند بلا طولانی خواهد شد، پس هنگامی که مصیبتی و بلایی وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرع کنید. (اصول کافی، ج 2، ص 471، ح 2؛ وسائل الشیعهًْ ج 7، ص 44، ح 8674)
3. صداقت و تصدیق : انسان باید آن چیزی را بر زبان آورد که بدان باور دارد. از همین رو در آیات قرآن، واژه قول به معنای سخن و گفتار، بر اعتقادات حمل میشود. به این معنا که قول در قرآن به معنای اعتقادات و باور نیز آمده است؛ زیرا یک انسان بهطور طبیعی آن چیزی را بر زبان میآورد که بدان اعتقاد دارد.
خداوند، انسان مثبت را کسی میداند که نه تنها قولش همان اعتقاداتش باشد، بلکه فعلش نیز مطابق قولش باشد. خداوند کسانی را که یک چیزی میگویند و خودشان چیز دیگری انجام میدهند، را مورد سرزنش قرار میدهد و میفرماید : یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی میگوئید که انجام نمیدهید؟ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگوئید و انجام ندهید. (صف، آیات 2 و 3)
امام کاظم علیه السلام میفرماید انسانی که معتقد و مومن به راه و روش پیامبران علیه السلام و امامان معصوم علیه السلام است باید اینگونه باشد که قول و فعلش یکدیگر را تصدیق و تایید کند، نه آنکه چیزی را بگوید و خودش جور دیگر عمل کند. ایشان در این باره فرموده است : انما شیعهًْ علی من صدق قوله فعله؛ شیعه علی کسی است که قول او فعلش را تصدیق نماید.(کافی، ج 8، ص 228، ح 290)
این در حالی است که بسیاری از مردم، دیگران را به کارهای خیر و خوب تشویق میکنند و مثلا از اموری نهی میکنند که منکر و زشت است و میگویند حسادت مورزید و دروغ نگویید و غیبت مکنید، اما خودشان اهل غیبت و دروغ و حسادت هستند و یا به اموری تشویق میکنند که خیر و نیک است، ولی خودشان نیکویی نمیکنند. (بقره، آیه 44)
حضرت امامموسیکاظم علیه السلام در جایی دیگر فرموده است : بئس العبد یکون ذاوجهین و ذالسانین؛ بد شخصی است آن - که دارای دو چهره و دو زبان میباشد، که در پیشرو چیزی گوید و پشت سر چیز دیگر - (تحف العقول : ص 291، بحار الانوار : ج 1، ص 150، ضمن ح 30)
آن حضرت علیه السلام درباره تاثیر صداقت و تصدیق میان قول و عمل میفرماید : هر که زبانش صادق باشد اعمالش درست و پاک است، هر که فکر و نیتش نیک باشد در روزیاش توسعه خواهد بود، هر که به دوستان و آشنایانش نیکی و احسان کند، عمرش طولانی خواهد شد... (تحف العقول : ص 305 س 17، بحارالانوار : ج 75، ص 303 ضمن حدیث 25.)
4. صله رحم : یکی از مهمترین آموزههای اجتماعی و بلکه سیاسی اسلام، صله رحم است. البته بر اساس آیات و روایات قرآنی مهمترین صله رحم آن است که انسان با رحم معنوی و اصلی خویش یعنی چهارده معصومصلی الله علیه و آله وصل شده و ارتباط داشته باشد؛ چرا که آنان پدران واقعی شیعیان و مومنان هستند
چنانکه پیامبرصلی الله علیه و آله میفرماید : انا و علی ابواه هذه الامه؛ من و علی پدران این امت هستیم. بر همین اساس بهترین صله رحم آن است که انسان به زیارت امامان معصوم علیه السلام و مرزارهای آنان برود و بهترین عمل عبادی، صلوات فرستادن بر ایشان است، چرا که از جمله اعمالی است که بنده با خدا و فرشتگان در آن شریک است و خداوند در قرآن میفرماید که خدا و فرشتگان بر پیامبرصلی الله علیه و آله صلوات میفرستادند و مومنان به تبعیت از آنان این کار انجام دهند. (احزاب، آیه 56)
امام کاظم علیه السلام در اهمیت صله رحم فرمود : صله رحم اعمال انسان را پاک میکند،مال و دارایی را افزایش میدهد بلاها را دفع میکند و حساب قیامت را آسان مینماید و عمر را طولانی میکند (تحف العقول / ص 309)
5. سودمندترین درمان : انسان دارای انواع بیماریهای روحی و روانی و جسمی است. ریشه بسیاری از این امور، اسراف و اتراف و زیادهروی در کارهاست. انسان اگر نیازهای خویش را در امور دنیوی کم کند و بیشتر به آخرت بپردازد، زندگی خوبی خواهد داشت؛ ولی دلبستگی و محبت به دنیا بویژه مال و قدرت و زن و فرزند (آل عمران، آیه 14؛ حدید آیه 20) بسیاری از مشکلات را برای آدمی به وجود میآورد و موجب انواع بیماریها میشود.
اسراف و تبذیر و اتراف آدمی را از حد اعتدال و تعادل خارج میکند و اسراف اقتصادی و رفتاری به اسراف اعتقادی کشیده میشود به شرک و کفر میانجامد (انعام، آیه 141؛ اعراف، آیه 31، یونس، آیه 83؛ دخان، آیه 31)
برخی از اموری که ما گمان میکنیم درمان دردهای ماست مانند سکنجبین است که صفرا را میافزاید و دردی دیگر در جایی دیگر ایجاد میکند. در حالی که قناعت و کمگرایی در امور مادی و دنیوی و بسیارگرایی در امور اخروی و معنوی راه نجات و درمانگرا دردهای بشر است.
حضرت امامموسیکاظم علیه السلام در این باره فرموده است : لیس من دواء الا و هو یهیج داء و لیس شیء فی البدن انفع من امساک الید الا عما یحتاج الیه؛ هیچ دارویی نیست مگر آنکه در اثر عوارض جنبی آن دردی دیگر را تحریک مینماید؛ و هیچ درمانی بهتر و سودمندتر از امساک و خودداری نیست مگر در حال نیاز و ضرورت. (کافی : ج 8، ص 273، ح 409. وسائل الشیعه : ج 2، ص 408، ح 2490. بحار : ج 59، ص 68، ح 18)
6. دینشناسی و ناشناسی : انسان مومن میبایست دین خود را بشناسد و بر اساس آن فکر و عملش را تنظیم کند بسیاری از مردم به ظاهر دیندار هستند ولی هیچ شناختی از دین ندارند. برخی هم که دینشناس هستند عدهای از آنها میکوشند تا خودنمایی کنند و با این علم و دانش خویش جاه و منزلتی در میان مردم پیدا کنند. در حالی که شهرت، خود آفتی برای علم و دین آدمی است.
انسان عاقل کسی است که دنبال حقشناسی میرود و حق را انجام میدهد و کاری به این ندارد که مردم چه نظری دربارهاش دارند. حضرت امام کاظم علیه السلام نسبت به دو چیز هشدار میدهد و میفرماید : رحمالله عبدا تفقه، عرف الناس و لا یعرفونه؛ خداوند متعال رحمت کند بندهای را که در مسائل دینی تفقه و تحقیق نماید (فقیه و عالم باشد) و نسبت به مردم شناخت پیدا کند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند. (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر حلوانی : ص 122، ح 2)
7. شرایط بهرهمندی از رحمت خدا : اگر انسان بخواهد از بسیاری از مشکلات در زندگی دنیا رهایی یابد اصولی را مراعات کند که شامل خوف از خدا، ادای امانت و عمل بر اساس حق است.
این مطلب بارها در قرآن و روایت مورد تاکید قرار گرفته است؛ زیرا مراعات این اصول انسان را موجودی اخلاقی و انسانی کامل میسازد و روابط اجتماعی میان انسانها را نیز بهبود میبخشد. بسیاری از مشکلاتی که اکنون جوامع بشری را گرفتار کرده است؛ ریشه در بیتقوایی نسبت به خدا و بیپروایی انسانها دارد. انسانها چنان گستاخ شدهاند که خدا را نیز نمیشناسند و از اعمال زشت و بد خود نمیهراسند.
خیانت در امانت و عمل بر خلاف اصول عدالت و حقانیت و گرایش به باطل و رفتارها و روشهای نادرست موجب شده است که انواع بلایا و مصیبتها بر سر آدمی بیاید. از این رو حضرت کاظم علیه السلام در این باره هشدار میدهد و میفرماید تنها راهی که موجب رهایی از مشکلات و بهرهمندی از رحمت الهی است، توجه به اصول اساسی دین و اخلاق است.
ایشان میفرماید : ان اهل الارض مرحومون ما یخافون و ادوا الامانه، و عملوا بالحق؛ اهل زمین مورد رحمت - و برکت الهی - هستند، مادامی که خوف و ترس - از گناه و معصیت داشته باشند، ادای امانت نمایند و حق را دریابند و مورد عمل قرار دهند. (تهذیب الأحکام : ج6، ص350، ح991، وافی : ج4، ص433، ح2273)
در آیات قرآن بیان شده که اگر کسی تقوای الهی پیشه کند، نه تنها از عذاب الهی میرهد بلکه برکات آسمان و زمین بر او و جامعهاش نازل میشود. (اعراف، آیه96؛ نحل، آیه 112) اصولاً از نظر قرآن جهان بر مدار حق آفریده شده و نه تنها خداوند جامه حق بر جهان پوشانیده است، بلکه جوهر ذات هر چیزی حق است و انسانها باید این را بشناسند و بر مدار آن حرکت کنند که همان مراعات عدالت است؛ زیرا عدالت که مسئولیت و مأموریت همه پیامبران و بشریت است (حدید، آیه25) همان اعطای حق هر صاحب حقی است.
8- مشورت در زندگی : در قرآن خداوند به پیامبرش فرمان میدهد که در کارها به ویژه امور مهم با مردم مشورت کند. (آلعمران، آیه159) اصولاً ازنظر قرآن مؤمنان کسانی هستند که اهل مشورت در کارها هستند. (شوری، آیه38) چراکه با مشورت، انسان از عقول دیگران بهرهمند میشود و دچار اشتباه و خطا نمیشود و یا اگر شود دارای عذر خواهد بود.
حضرت امام موسیکاظم علیه السلام فرمود : من استشار لم یعدم عند الصواب مادحا، و عندالخطا عاذرا؛ کسی که در امور زندگی خود- با اهل معرفت- مشورت کند، چنانچه درست و صحیح عمل کرده باشد مورد تعریف و تمجید قرار میگیرد و اگر خطا و اشتباه کند عذرش پذیرفته است. (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر : ص123، ح13، بحارالأنوار : ج75، ص140، ح37)
9- تعقل ورزی : آموزههای قرآنی بر تعقل بسیار تأکید دارد؛ زیرا خداوند به انسان عقل داده تا از آن بهرهمند شود. عقل بهترین واعظ انسان است؛ چرا که چراغ راهنمایی است که پیش پای آدمی را روشن میسازد و انسان میتواند خوب و بد را با چراغ عقل ببیند. اگر کسی از این چراغ استفاده نکند در دامهایی که شیطان برای انسان گذاشته گرفتار میشود و به هلاکت میافتد. (بقره، آیات 44 و 73 و 76 و 242؛ آلعمران، آیات 65و 118؛ انعام، آیه32)
حضرت امام موسیکاظم علیه السلام بر این مطلب تأکید دارد که انسان باید از عقل خویش به عنوان واعظ درونی استفاده کند. ایشان میفرماید : من لم یکن له من نفسه واعظ تمکن منه عدوه- یعنی الشیطان-؛ هر کسی عقل و تدبیرش را مورد استفاده قرار ندهد، دشمنش- یعنی؛ شیاطین انسی و جنی و نیز هواهای نفسانی- به راحتی او را میفریبند و منحرف میشود. (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر : ص124، ح15)
آن حضرت در جایی دیگر میفرماید : ما قسم بین العباد أفضل من العقل، نوم العاقل أفضل من سهرالجاهل؛ چیزی با فضیلتتر و بهتر از عقل، بین بندگان توزیع نشده است، (تا جائی که) خواب عاقل- هوشمند- بهتر از شب زندهداری جاهل بیخرد است. (تحفالعقول : ص213؛ بحارالأنوار : ج1، ص154، ضمن ح30، و ج75، ص312، ضمن ح1)
10- نکوهش شوخی و مزاح بیجا و شرح مضرات آن : شوخی برای ایجاد سرور و شادی خوب است ولی انسان باید بداند که هر چیزی آداب و شرایط و اصولی دارد که باید رعایت شود تا انسان به لغو و لهو و دروغ نیفتد یا شخصیت اجتماعی و معنوی او مخدوش نشود.
آن حضرت علیه السلام به جزئیترین مسایل توجه داشته و درباره شوخی نیز می فرماید : ایاک و المزاح، فانه یذهب بنور ایمانک و یستخف مروتک؛ بر حذر باش از شوخی و مزاح- بیجا- چون که نور ایمان را از بین میبرد و جوانمردی و آبرو را سبک و بیاهمیت میگرداند. (وسائل الشیعه : ج12، ص118، ح15812)
11- رضایت به قسمت الهی : براساس آموزههای قرآنی همه چیز در امالکتاب نوشته شده است (حدید، آیات 22 و 23) بنابراین انسان مؤمن هرگز بر داشتهها شاد و مغرور نشود و نسبت به از دست دادهها محزون و اندوهگین نگردد و بر این باور است که هر چه پیش آید در آن خیری برای اوست.
امام علیه السلاملیه السلام این نوع نگرش را مورد تقویت و تأکید قرار میدهد و از مؤمنان میخواهد در سبک زندگی خود آن را مراعات کنند. ایشان میفرماید : المؤمن بعرض کل خیر، لو قطع انمله أنمله کان خیرا له، و لو ولی شرقها و غربها کل خیراله؛ مؤمن (همیشه، در همه حالات) در معرض خیر و سعادت خواهد بود، چنانچه (در سختی قرار گیرد و) بندهای بدنش قطعه قطعه گردد برایش خیر و خوشبختی است؛ و اگر هم تمام شرق و غرب دنیا در اختیارش قرار گیرد، نیز برایش خیر و سعادت است. (کتاب التمحیص : ص55، ح109، بحارالأنوار : ج64، حص 242، ح79)
امام کاظم علیه السلام در عرصه علم و عمل
شأن علم اهل بیت در قرآن بسیار مورد تاکید قرار گرفته است
یکی از این شئونات که قرآن بسیاری بر روی آن بحث کرده و بسیار تاکید داشته مسئله علم است
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ
آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابرند؛ تنها خردمندان پند میپذیرند
از امام جعفر صادق علیه السلام در تفسیر و تاویل این آیه سوال شد، پاسخ فرمودند : نَحْنُ الَّذِینَ نَعْلَمُ وَ عَدُوُّنَا الَّذِی لَا یَعْلَمُ وَ شِیعَتُنَا أُولُو الْأَلْبَاب
ما کسانی هستیم که میدانیم و دشمن ما آن کس که نمیداند و شیعیان ما خردمندان هستند
معرفت مسلمانان به جایگاه علمی امام سبب جلوگیری از انحرافات سیاسی خواهد شد
معرفت مسلمانان به علم و مقام علمی اهل بیت سبب آن میشود تا ایمان آنان به حجتهای الهی بیشتر شود، مضاف بر آن که هرگاه در حد توان از کمیت و کیفیت این صفت مهم مطلع باشند و بدانند این علم از سنخ علم و قدرت بشری نیست، اجازه نخواهند داد که هرکسی بر مسند خلافت و جانشینی رسول الله تکیه بزند و ادعای قدرت و خلافت کند
معرفت به جایگاههای خاص اهل بیت از آن جهت که آنان را از مردم عادی متمایز میکند سبب میشود که نشانه و دلیلی باشد تا مردم سره را از ناسره تشخیص دهند.
قلب امام ظرف مشیت الهی است
در حقیقت قرآن فضیلت اهل بیت را بارها و به دفعات به وسیله علم آن بزرگواران متذکر شده است
به راستی امامت و هدایت خلق بر چه کسی سزاورتر است؟ آن کس که بر تمام هستی مسلط است و قلب او ظرف مشیت خدا است و در هدایت و راهنمایی مردم مرتکب هیچ خطایی نمیشود یا آن کس که به علت ناتوانی در جواب سوال مردم دستور میدهد تا آنان را با تازیانه تنبیه کنند؟
علم و قدرت اهل بیت شاخصهای بسیار مهم در شناخت آن بزرگواران است تا کسانی را که به دروغ و ناحق ادعای بزرگی و بلند مرتبگی را دارند رسوا کند.
مکتب علمی امام کاظم (علیه السلام)، مهد پرورش شاگردانی نام آور
وجود مبارک امام هفتم حوزه های علمی قوی و غنی تشکیل داد، طلاب مستعد را شناسائی کرد، شاگردان فراوانی تربیت کرد که عدّه زیادی از آنها جزء روات احادیث شدند، جزء علمای بزرگوار شدند، جزء محدّثین و مفسّران شدند و مانند آن
یکی از آن شاگردان بنام (هشام بن حکم) است که رساله العقل را وجود مبارک امام هفتم برای هشام بن حکم ترسیم کرد
مرحوم کلینی (رض) در جلد اوّل اصول کافی و بسیاری از بزرگان در جوامع روائی ما این ر ساله العقل وجود مبارک امام هفتم را نقل کردند.
علوّ مقام مؤمن در پرتو فهم، عمل و نشر معارف الهی
وجود مبارک امام هفتم مقام مؤمن را خیلی بالا می داند. بالا بودن مقام مؤمن تنها به این نیست که در آخرت درجات او زیاد است، بلکه بالا بودن مقام مؤمن این است که او نزدیک انبیاء و ائمه علیه السلام بسیاری از فضائل و معارف و علوم را می تواند یاد بگیرد و عمل بکند و منتشر بکند؛ این سرمایه در انسان هست
اگر کسی این سرمایه را شناخت، خود را ارزان نمی فروشد ! هرگز نمی گوید : من حالا که مدرّس شدم، یا درس سطح می گویم، یا درس خارج می گویم؛ همین مقدار بس است ! در تعبیرات دینی ما این است که اوّلین روز جهل یک حوزوی یا دانشگاهی آن وقتی است که بگوید من فارغ التّحصیل شدم!
یا هشام ! لا تجتمع هذه الخصال لا لنبیّ او وصیّ او مؤمن امتحن الله قلبه للیمان
وقتی معارف عقلی را مطرح می کند، می فرماید : این معارف بلند، این فضائل فراوان مال انبیاء هست و مال ائمه هست و مال مؤمنی که در آزمون الهی قلبش پیروز شد، نه زبانش!
پس این مقام برای ما هست! اگر این راه باز است، چرا ارزان بفروشیم ؟ خسارت که دیگر حقیقت شرعیّه ندارد، همین است! آدم یک کالای گرانی داشته باشد، این کالا را به مرجعیّت بفروشد، یا به پیش نمازی بفروشد !!
فرمود : لا لنبیّ او وصیّ او مؤمن امتحن الله قلبه للیمان، و امّا سائر ذلک من المؤمنین فنّ احدهم لا یخلو من ان یکون فیه بعض هذه الجنود
افراد عادی مقداری از این فضائل عقلی را فراهم می کنند، ولی آن مؤمنان وارسته در ردیف اولیای الهی اند؛
ویژگی مؤمنان در شنیدن سخنان مختلف و تبعیّت حق
امام هفتم علیه السلام برابر آیه زمر فرمود : خداوند هم مجاری ادراکی به ما داد که مطالعه کنیم و گوش بدهیم، هم تسویه خانه به ما داد به عنوان درون پژوهش کنیم، تحقیق کنیم که این چیزی که شنیدیم، آنچه که خواندیم؛ کدامش حق است، کدامش حق نیست، و هم قدرت انتخاب به ما داد که بعد از ارزیابی، وقتی فهمیدیم چه حق است، آن را بپذیریم؛ بعد قدرت عمل به ما داد، بعد قدرت نشر و تبلیغ به ما داد، که در همه این مقاطع پنج گانه ما پیروز می شویم.
اوّلین راهی که وجود مبارک امام هفتم بعد از مسأله توحید و اینها ذکر کرد، این است که فرمود : خداوند اهل عقل و فهم را در کتاب خودش بشارت داد، اینچنین فرمود : فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه؛ قول یعنی مکتب، یعنی آراء، یعنی مطالب علمی و مکاتب گوناگون را می شنود، خوب گوش می دهد؛ و میزان هم دارد، ارزیابی کند چه صدق است، چه کذب؛ چه حق است، چه باطل؛ چه خیر است، چه شر؛ چه حسن است، چه قبیح؛ بعد انتخاب هم می کند.
تقسیم بندی انسان ها از لحاظ تشخیص و انتخاب قول حق
تشخیص دادن،مال یک بخش انسان است، انتخاب کردن مال بخش دیگر. ما همانطوری که در فضای ظاهر انسان هایمان چهار گروه اند، در فضای باطن هم به شرح ایضاً
ما در مسأله ظاهر افرادی را که داریم چهار دسته اند؛ ما یک مجاری ادراکی داریم به نام چشم و گوش که با این می فهمیم، می شنویم و یک مجاری تحریکی داریم به نام دست و پا؛ با آن کار می کنیم
افراد جامعه از نظر مجرای ادراک و حرکت چهار دسته اند؛ بعضی ها هر دو جهتشان قوی است، یعنی هم خوب می بینند، هم خوب می شنوند و هم دست و پای سالمی دارند یعنی اگر دیدند اینجا مار هست، می دوند؛ یا اگر اتومبیل دارد می آید، می روند کنار
یعنی دست و پای آنها سالم است، یک. چشم و گوش آنها سالم است، دو؛ هم می فهمند، هم نجات پیدا می کنند
گروه دوّم کسانی اند که از هر دو جهت ضعیف اند؛ هم چشمشان نابینا است، هم دست و پا فلج اند، اینها نمی توانند خودشان را از خطر حفظ بکنند
گروه سوّم کسانی اند که مجاری ادراکی شان قوی است؛ یعنی چشمشان قوی است، گوششان قوی است، ولی دست و پا فلج است
گروه چهارم به عکسند؛ یعنی دست و پای قدرتمند دارند، ولی چشم و گوششان ضعیف است؛ این در بدن ما.
در باطن ما هم همین چهار قسم است؛ بعضی ها هستند که خیلی خوب می فهمند، علمائی اند که خیلی خوب می فهمند، دانشگاهیانی هستند که خوب می فهمند؛ حالا یا حوزوی، یا دانشگاهی، قدرت پژوهش، تحقیق، تفحّص، تألیف، تدریس خیلی قوی است
این بخش های علمی به (جزم) بر می گردد، آن بخش هائی که مربوط به تصمیم است به (عزم) بر می گردد؛ عزم کاری به جزم ندارد. عزم یک دستگاه دیگری است در درون نفس که عقل عملی آنها را دارد؛ که العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان ، جزم مال بخش معرفتی است
بعضی ها هم در جزم قوی اند، عالم خوبی اند؛ هم در عزم قوی اند، عالم عادلند. خوب درس خوانده، خوب هم عمل کرده.
بعضی ها در هر دو جهت ضعیفند؛ سالیانی در حوزه و دانشگاه هستند، نه چیزی فهمیدند، نه قدرت عمل دارند ! بعضی ها بخش جزمی آنها قوی است امّا بخش عزمی شان ضعیف است؛ اینها عالم فاسقند. یعنی می داند چه حرام است، می داند چه حلال است، می داند چه بیت المال است؛ امّا دستش می لرزد
برای اینکه آن بخشی که باید تصمیم بگیرد فلج است ! بخش چهارم کسانی اند که تصمیم گیری شان خیلی قوی است، امّا درکشان ضعیف است؛ مثل مقدّس بی درک. هر چه به او بگویید، عمل می کند؛ امّا نمی فهمد چه باید عمل بکند ! ما همانطوری که در بخش ظاهر چهار گروهیم، در بخش باطن هم به شرح ایضاً.
وجود مبارک امام هفتم در آغاز این ر ساله العقل به هشام بن حکم که از برجسته ترین شاگردان آن حضرت است فرمود : این آیه را که می شنوید، فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه؛ یعنی قرآن کریم به همان گروه اوّل بشارت می دهد . گروه اوّل کسانی اند که هم مجاری ادراکی شان خیلی قوی است، می توانند مکتب ها را بفهمند، بعد ارزیابی کنند که کدام حق است، کدام باطل؛ بعد هم وقتی مکتب ها را شناسائی کردند، ارزیابی کردند، حق و باطل آن مکتب ها مشخص شد؛ قدرت انتخاب دارند و انتخاب می کنند
فبشّر عباد ، کدام عباد ؟ الّذین یستمعون القول در بخش معرفت، فیتّبعون احسنه در بخش عمل. فرمود : فقط به اینها بشارت بده؛ یعنی عالم بفهم عادل ! آن حوزوی و دانشگاهی بفهم پاک را بشارت بده، بقیه حسابشان جداست ! و ما می توانیم این باشیم؛ وقتی می توانیم این باشیم و امام ما فرمود : خدا به اینها بشارت داد، چرا نباشیم ؟! فرمود : آنکه خوب می فهمد، وقتی فهمید هم دیگر معطّل نیست، عمل می کند؛ به آنها بشارت بده. فبشّر عباد الّذین یستمعون القول، نه یسمعون ! بعد از اینکه استماع کرد، خوب گوش داد، خوب فهمید؛ فیتّبعون احسنه.
تبیین ویژگی های ( قول حق ) در قرآن کریم ۲
قرآن کریم اینچنین نیست که کلّی گوئی کند و بگوید به کی بشارت بدهید که احسن القول را می پذیرد، می فهمد، احسن القول را هم معرفی می کند، احسن القائل را هم معرفی می کند، پیروی کننده ها را هم معرفی می کند، نتایجش را هم می گوید؛ قران یک چنین کتابی است ! قرآن یک کتاب علمی مثل فقه و فلسفه نیست، قرآن نور است؛ یعنی علم را با عمل دوخت. شما در هیچ کتابی از کتاب های حوزوی و دانشگاهی نه شنیدید، نه دیدید که علم را با عمل بدوزد !
در کتاب های فقهی بحث های فقهی است، دیگر در کنار دستور فقهی یک اتّقوا الله را داشته باشند که نیست! در اینجا خدا طبق استنباط نورانی وجود مبارک امام هفتم علیه السلام فرمود : کسانی که این دو عنصر محوری را دارند، به آنها بشارت بده؛ خوب می فهمند، خوب عمل می کنند؛ بقیه دیگر به امید خدا رها هستند ! آن که نمی فهمد یا اگر فهمید خوب عمل نمی کند، حسابش جداست ! فقط به این یک گروه بشارت بدهید.
پیامبر صلی الله علیه و آله و پیروان ایشان، دعوت کنندگان به حق
احسن القول کیست ؟ اینجا فرمود : فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه، احسن الاقوال کی است ؟ او را خود قرآن مشخص کرد، فرمود : من احسن قولاً ممّن دعا لی الله و عمل صالحاً و قال انّنی من المسلمین (فصّلت33. آن موحدی که مردم را به الله دعوت می کند، به اسماء حسنای خدا دعوت می کند، به توحید دعوت می کند، از ریا و سمعه باز می دارد، به بهشت دعوت می کند، از دوزخ باز می دارد؛ این قولش ( احسن الاقوال ) است.
حالا آن کیست ؟ آن را در بخش های دیگر فرمود : وجود مبارک پیغمبر است و پیروان پیغمبر که به پیغمبر فرمود : بگو ادعوا الی الله علی بصیره. أنا و من اتّبعنی (یوسف108.
پس در بخش اوّل فرمود : ما یک احسن الاقوالی داریم، در بخش دوّم هم فرمود : احسن الاقوال قولی است که به الله دعوت بکند، در بخش سوّم هم فرمود : پیغمبر، مردم رابه الله دعوت می کند : ادعوا لی الله علی بصیره. أنا و من اتّبعنی. پس ما می توانیم جزء من اتّبعنی باشیم.
برقراری ارتباط و عاطفه با برادران ایمانی
وجود مبارک امام هفتم فرمود : یک بخشی از بخش های چهار گانه شبانه روز را برای برقراری ارتباط و هماهنگی و عاطفه و مهر با برادران ایمانی به سر ببرید
د : و ساعهً تخلون فیه لذاتکم من غیر حرام ( بحار الأنوار/ 75/ 321)
یک بخش از عمر را هم برای خوابیدن و خوردن و استراحت و لذّت و زناشویی و ازدواج و کارهای حلال به سر ببریم
این راهنمائی های ائمه (علیهم السّلام) هم دنیای ما را تأمین می کند، هم آخرت ما را تأمین می کند
«خدای متعال برای هدایت مردم دو «حجت» قرار داده است، حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت پنهان، عقل های مردم است.» «بخیل کسی است که در آنچه خداوند عزوجل بر او واجب فرموده بخل ورزد و از انجام آن خودداری کند.»
حضرت به قبری نگریست و فرمود «زندگی دنیا که سرانجامش این باشد، شایسته آن است که از آغاز نسبت به آن زهد و بی رغبتی ورزند و از پایانش بترسند.» «کسی که مردانگی ندارد، دین ندارد و کسی که عقل ندارد، مردانگی ندارد. باارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود ارزش نداند.»
هدایت امام کاظم علیه السلام و عقل کاربردی
وقتی از امامان علیه السلام سخن می گوییم، سخن از انسان های کامل، مظاهر تمام و کمال اسمای الهی، موجودات متاله و کلمات ربانی تاماتی است که سرمشق بشریت هستند. از این رو، سخن گفتن از ایشان بسیار دشوار می شود، چرا که هریک از آنان مصداق این کلام پیامبرصلی الله علیه و آله خطاب به حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام هستند که فرموده است : یا علی لایعرفک الاالله و انا؛ ای علی تو را جز خدا و من نشناخت.
بنابراین، در شناخت هریک از این اولیای الهی می بایست به کلام پیامبرصلی الله علیه و آله و خداوند در قرآن و احادیث شریف قدسی مراجعه کرد.
از آن جایی که در آیه مباهله قرآن، حضرت امیرمؤمنان علیه السلام نفس و جان پیامبرصلی الله علیه و آله معرفی شده و در روایات نبوی و ولوی نیز همه امامان معصوم علیه السلام از همان نور واحد محمدیصلی الله علیه و آله جدا شده و صفات و خصوصیات یکتا و یگانه ای دارند، می توان حکم کرد که آنان نور واحدی هستند که تجلیات گوناگونی با توجه به شرایط زمانی و مکانی داشته اند.
پس آن چه درباره ایشان گفته می شود تنها تبیین تجلیات است و تفاوت دیگری نمی توان یافت.
امام موسی بن جعفرالکاظم علیه السلام یکی از این تجلیات نور محمدیصلی الله علیه و آله است که با توجه به شرایط زمانی و مکانی، سنت ها و سیره های خاصی را برای سرمشق قرار دادن بشریت بیان کرده است تا مردم در صراط مستقیم ایشان و با پیروی از سنت و سیره آن بزرگوار، متاله، ربانی و محبوب خدا شوند.
راهی برای کمال عقل
یکی از نعمت های بزرگ الهی عقل است.در روایاتی که از امامان معصوم این حجت های الهی علیه السلام رسیده است، عقل همان چیزی است که بدان خداوند شناخته و عبادت می شود و انسان به کمک آن در مسیر عبودیت ربوبی قرار می گیرد و بهشت رضوان و کمال را برای خود می سازد : العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان (اصول کافی، ج1، کتاب عقل و جهل، حدیث3)
عقل در وجود آدمی چنان است که ظرفیت تمام و کمال یابی را دارا است. همه بشر جز شماری انسان های بیمار و ناقص، دارای عقل هستند. همین قوه در آدمی موجب تمیز و شناخت حق از باطل، خیر از شر و خوب از بد و مانند آن می شود. چنان که عقل، عامل گرایش به زیبایی ها و کمالات و گریز از زشتی ها و نواقص می باشد.
عقل در یک فرآیندی به کمال و تمامیت می رسد و در صورتی که به درستی از آن بهره گرفته نشود به سفاهت می انجامد و بی خردی جایگزین عقل و خرد می شود. به عبارت دیگر اگر از این قوه به درستی بهره گرفته شود، رشد و نمو کرده و به اوج خود می رسد و تمام و کمال می یابد و اگر به درستی با آن برخورد نشود و برخلاف احکام عقلی عمل شود، چراغ عقل خاموش می شود و با پوشیده شدن و پرده افتادن، ناتوان از شناخت و تمیز و تشخیص می شود و درنهایت شخص دچار سفاهت مطلق می شود و سفیه و نابخرد می گردد.
از این رو در آیات و روایات بر به کارگیری عقل و عمل به احکام آن تأکید شده است؛ چراکه با این کار عقل، نورانیت بیشتر می یابد و شخص را به چنان بصیرتی می رساند که کشف الغطاء پس از مرگ برای او معنا و مفهومی ندارد، چراکه با نورانیت عقل خود، همه پرده های غفلت دنیوی را شکافته و حقایق امور را به دیدگان عقل نظاره نشسته است؛ بنابراین نیازی به کشف الغطاء ندارد.
اهمیت عقل کاربردی
با نگاهی گذرا به آموزه های قرآنی می توان دریافت که عقل با آن که امری ارزشمند در جان آدمی است ولی خود به خودداری ارزش نیست، چراکه چراغی است که می بایست به کار گرفته شود و با احکام آن در مسیر صراط انسانیت، کمالات را به دست آورد و متاله و ربانی شد که در عبودیت است.
از این رو کسانی که به عقل کاربردی می رسند، با عبودیت خویش، به یقین در همه مراتب علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین دست می یابند و مصداق آیه : فاعبد ربک حتی یاتیک الیقین می شوند؛ چراکه مرگ اختیاری را با کشف الغطاء اختیاری با بهره گیری از نورانیت عقل به دست آورده اند و چیزی نمی ماند که پس از مرگ برای ایشان آشکار شود.
آیات قرآنی به عقل کاربردی اشاره دارد که از آن در فارسی به خردورزی تعبیر می شود.این عقل هرگاه به شکل «یعقلون» به کار گرفته شود، بازتاب و نتیجه ای دارد که در قرآن از آن به اولوالالباب یعنی صاحبان خرد سرخ و ناب تعبیر می شود.
البته در قرآن از این عقل کامل تعبیرات دیگری چون قلب، فواد، النهی و الحجر شده است؛ چرا که شخص با تفکر توانسته است آن را در مراتب عالی تر از قوه قرار دهد.
هریک از تعابیر قرآنی در مورد عقل ناظر به مرتبه ای از کمالات عقل است که حالات و صفات خاصی را بروز و ظهور می دهد. به این معنا که گاه عقل کاربردی، آدمی را از هر چه زشتی ها است بازمی دارد و گاه شخص را در پناه و حجر خود می گیرد و گاه دیگر دل ها را گرم و مهربان می سازد و گاه دیگر چون مغزی همه هستی را در خود جمع می کند و همه وجود آدمی را مدیریت می کند و جان مایه هستی شخص می شود که در این حالت از آن به لب تعبیر می شود.
در قرآن کریم، عواملی چون شکر حقیقی (احقاف، 15)، پرهیز از هرگونه زشتی (انعام، 151)، احسان و نیکوکاری در همه اشکال آن به ویژه نسبت به والدین و خویشان (همان) که اطاعت محض از خدا و رسولصلی الله علیه و آله و احکام عقل را بیان می کند، به عنوان مهم ترین عوامل رشدی عقل بیان شده.
به این معنا که انسان می تواند از این طریق عقل خویش را فعال ساخته و نورانیت ویژه ای به آن بخشد تا به مرحله و مرتبه لب برسد. یونس ظبیان در روایتی از امام جعفر الصادق علیه السلاملیه السلام نقل می کند که امیر مؤمنان علی علیه السلام در توصیف اولوالالباب فرموده است : «اولوالالباب و خردمندان، کسانی هستند که با تفکر، سر و کار دارند تا آنکه نتیجه حاصله از آن، محبت خدا می گردد
زیرا چون دل ها حب خدا را در خود گرفت و پذیرفت، دل به حب خدا روشن می شود و لطف خدا بدان سرعت می گیرد و چون در منزل لطف قرار گرفت (و اسم لطیف الهی بر وی فرود آمد) از گروه و اهل فوائد می شود و چون ازگروه و اهل فوائد گشت با حکمت سخن می گوید و چون با حکمت سخن گفت از گروه و اهل فطنت (حذاقت و جودت فهم) می گردد و چون در منزل فطنت وارد شد با فطنت، در قدرت دست می برد و چون با فطنت در قدرت دست برد در طبقات هفتگانه آسمان اثر و عمل می کند و چون بدین مرتبه رسید، وجودش در لطف و حکمت و بیان دگرگون می شود و چون بدین منزلت رسید، شهوت و میل و محبتش را در خالق خودش قرار می دهد و چون این کار را انجام داد، در منزلت و مکانت کبرای خداوندی وارد می شود و پروردگارش را در دلش بالعیان مشاهده می کند و حکمت را از غیر طریقی که حکماء به دست آورده اند به دست می آورد.
و علم را از غیر راهی که علماء آموخته اند می آموزد و صدق را از غیر منهجی که صدیقون تحصیل کرده اند تحصیل می نماید.»
«حکماء، حکمت را از راه سکوت و صمت تحصیل می کنند و علماء،علم را از راه طلب به دست می آورند و راستگویان ، صدق را از راه خشوع و عبادت های دراز واجد می شوند و کسی که بدین سیره و منهاج وارد شود و حکمت و علم و صدق را از آن اخذ کند یا به پستی واژگون می گردد و یا به بالائی و برتری ترفیع می یابد و اکثریت ایشان آنهایی هستند که به پستی در می افتند و به برتری و رفعت نمی گرایند اگر حق خداوند را رعایت ننموده و به اوامر وی عمل ننموده باشند. پس این اوصاف کسی می باشد که خدای را آن طور که باید و شاید نشناخته و بدو معرفت پیدا نکرده است و آن طور که باید و شاید پاس محبت او را نداشته و او را محبوب مطلق خویشتن ندانسته است.
(ای یونس!) بنابراین نمازشان و روزه شان ترا فریب ندهد، و روایات و علومشان ترا فریفته نکند؛ چرا که آنان خرانی هستند که فراری داده شده اند! (که از شیر ژیان یا به فرار گذارده اند.)»
«ای یونس! اگر علم صحیح را می طلبی بدان که نزد ما أهل البیت وجود دارد؛ زیرا که آن علم به عنوان میراث به ما رسیده است، و به ما شرح حکمت و فصل خطاب عطا شده است.» یونس می گوید : من گفتم : یابن رسول الله! و کل من کان من أهل البیت ورث کما ورثتم من علی و فاطمه ؟!؛ «تمام آنان که از اهل بیت هستند آن علم را ارث برده اند همان طور که شما از علی و فاطمه به میراث برده اید؟!»
حضرت فرمود : ما ورثه الا الائمه الاثنا عشر!؛ آن را به طریق ارث حائز نشده اند مگر امامان دوازده گانه!
(بحارالانوار، ج07، ص52، باب 34، روایه 62 و نیز«البرهان فی تفسیر القرآن» طبع سنگی (سنه 2031 هجری قمری) ج2، ص039؛
این روایت را با مختصر اختلافی در لفظ و با همین سند بدون واسطه ابن بابویه بلکه مستقیما از علی بن الحسین (پدر او)، شیخ اقدم ما علی بن محمد خراز قمی رازی در کتاب «کفایه الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر» طبع حروفی انتشارات بیدار (سنه 1041) از ص 552 تا ص 952 روایت نموده است.)
جایگاه عقل از نگاه امام کاظم(علیه السلام)
امام موسی کاظم علیه السلام در بیان چگونگی کمال یابی عقل و رسیدن به این مرحله اولوالالباب می فرماید : عقل هیچ کس کامل نمی شود مگر با داشتن این صفات : کفر و شر از او دور باشد، خیر و رشد از او تراوش نماید، اضافه اموالش را ببخشد، زیادی کلامش را برای خودش نگه دارد، بهره اش از دنیا تنها قوت اندکی باشد، در طول زندگی از علم سیر نشود، ذلت همراه خدا برایش بهتر از عزت با غیر خدا باشد، تواضع را بهتر از بزرگ بینی ببیند، کار خوب و کم دیگران را زیاد بیند و کار زیاد و خوب خود را اندک بشمرد، خود را بدترین فرد و دیگران را بهتر از خود بداند
این سخنی که امام موسی کاظم علیه السلام برای دست یابی به کمال عقل بیان می کند بیان دیگر راه های رسیدن به رشدی است که در آموزه های قرآنی بیان شده است.
از نظر امام کاظم علیه السلام عقل از چنان جایگاهی برخوردار است که هیچ جایگزینی نمی توان برای آن یافت. در یکی از احادیث بلند آن حضرت که در کتاب عقل و جهل اصول کافی آمده می توان به حدیثی اشاره کرد که هشام بن حکم آن را روایت کرده است. این روایت که بیش از صد سطر دارد، حاوی نکات معرفتی- تربیتی فراوان است. محور اساسی این حدیث، ارزش عقل است.
در بخشی از این روایت امام موسی کاظم علیه السلام خطاب به هشام به حکم از دانشمندان کلامی زمان می فرماید : «ای هشام! خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است : حجتی ظاهری و حجتی باطنی. حجت ظاهری همان پیامبران و رسولان و امامان هستند و حجت باطنی عقل است. هرکس سه چیز را بر سه چیز مسلط کند، گویی به نابودی عقلش کمر بسته است : کسی که با آرزوی بلند، نور اندیشه اش را تاریک سازد، شکوفه های حکمتش را با سخنان اضافی و بی مورد از بین برد و با شهوات نفسانی، نور عبرت خود را خاموش نماید
چنین کسی گویی از هوای نفس خود برای نابودی عقلش کمک گرفته و هرکس عقلش را نابود سازد، دین و دنیایش را از دست داده است. نشانه عقل، صبر بر تنهایی است. پس هر کس عقل الهی داشته باشد، از اهل دنیا و مشتاقان به آن، دوری می گزیند و به آنچه نزد خداوند است علاقمند می شود. خداوند نیز همراه تنهایی او و غنای فقر او و عزت بخش او خواهد بود.» (اصول کافی- کتاب العقل و الجهل، باب1، ح21)
در این حدیث به خوبی ویژگی های عقل و چگونگی بهره گیری و ظرفیت بخشی به عقل و رشد آن و هم چنین نابودی عقل و رسیدن به سفاهت و جهل بیان شده است. آن چه در این جا آمده است تنها گوشه ای از این کلام سنگین و گهربار آن امام همام است.
نمونه هائی از سنت کلامی امام موسی(علیه السلام)
انسان اخلاقی، انسان محاسبه گر است و چون می داند که هر چه می کند به عنوان سازه آخرتی به نمایش گذاشته می شود، می کوشد تا در همین جهان به محاسبه خود باتوجه به هدف آفرینش یعنی متاله شدن بپردازد و ببیند تا چه اندازه صفات و اخلاق الهی را در خود ظهور بخشیده است. همواره ترازوی معیارها و ملاک ها را در اختیار دارد و می کوشد تا خود را بسنجد.
امام موسی کاظم علیه السلام درباره این خصوصیت انسان مومن می فرماید : لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاده الله و ان عمل سیئا استغفرالله منه و تاب الیه؛ از ما نیست کسی که نفس خود را هر روز محاسبه نکند، پس اگر عمل نیکی کرده از خدای تعالی زیادت طلبد و اگر عمل بدی کرده از خداوند طلب مغفرت کند و به سوی او توبه کند. (کافی، کلینی، ج4، باب محاسبه)
محاسبه نفس از آن رو لازم و بایسته است که انسان جایگاه و موقعیت کنونی خود را نسبت به هدف بسنجد و قرب و بعد و دوری و نزدیکی اش را بداند. حتی اگر انسانی در مرز ایمان باشد، از آن جایی که امور معنوی و اخلاقی، دارای درجات و مراتب بسیاری است، لازم است تا خود را از نظر کیفیت ارزیابی کند. از این رو خداوند فرمان می دهد که «یا ایهاالذین آمنوا آمنوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان بیاورید».(نساء، 136)
هر انسانی با توجه به فضایل کمالی که کسب کرده و به همان اندازه که رنگ خدایی گرفته و یا خدایی و متاله و ربانی شده، می بایست تلاش کند که بالاتر رود؛ زیرا انسان حد پایان و یقف ندارد که در آنجا توقف کند و بایستد و حتی پیامبرصلی الله علیه و آله که در مقام تدنی و دنو به مقام تدلی و قاب قوسین او ادنی (نجم، 8 و 9) رسیده است، تلاش می کند که مقامات دیگر را که در وهم نیز نمی گنجد درک کند و ما ادراک را بیابد و بدان وصل شود. از این جهت او نیز به صلوات الهی نیازمند است؛ حال چه رسد ما که هنوز در پس کوچه های عشق و متاله و ربانی شدن سرگردان هستیم.
برای رسیدن به این هدف لازم است اهل یقین کامل بود. حضرت موسی کاظم علیه السلام می فرماید : الایمان فوق الاسلام بدرجه ، و التقوی فوق الایمان بدرجه، و الیقین فوق التقوی بدرجه ، و ما قسم فی الناس شیء اقل من الیقین، ایمان، یک درجه از اسلام بالاتر است؛ تقوی نیز یک درجه از ایمان بالاتر؛ یقین، یک درجه از تقوی بالاتر و برتر است و درجه ای کمتر از مرحله یقین در بین مردم ثمربخش نخواهد بود. (وافی، ج4، ص 541، حدیث1؛ بحارالانوار، ج76، ص 631، حدیث2)
تاکید بر حرکت در مسیر متاله شدن بر پایه عقل و یقین از آن روست که شناخت هدف، انگیزه های آدمی را به درستی شکل می دهد و انسان با مواجه شدن با امور دنیوی و زیبا فریب نمی خورد و از هدف عالی و متعالی دست برنمی دارد.
اما موسی کاظم علیه السلام در بیان جایگاه عقل در عمل می فرماید : قلیل العمل من العاقل مقبول مضاعف و کثیرالعمل من اهل الهوی و الجهل مردود؛ اعمال شخص عاقل مقبول است و چند برابر اجر خواهد داشت گرچه قلیل باشد، ولی شخص نادان و هوسران گرچه زیاد، کار و خدمت و عبادت کند پذیرفته نخواهد بود. (تحف العقول، ص 682؛ و نیز بحارالانوار، ج07، ص 111، حدیث41)
بر همین اساس آن حضرت علیه السلام می فرماید : تفقهوا فی دین الله، فان الفقه مفتاح البصیره ، و تمام العباده ، و السبب الی المنازل الرفیعه و الرتب الجلیله فی الدین و الدنیا؛ مسائل و احکام اعتقادی و عملی دین را فرا گیرید، چون که شناخت احکام و معرفت نسبت به دستورهای خداوند، کلید بینایی و بینش و اندیشه است و موجب تمامیت کمال عبادات و اعمال می گردد و راه به سوی مقامات ومنازل بلندمرتبه دنیا و آخرت است. (تحف العقول، ص 203؛ و نیز بحارالانوار، ج10، ص 742، حدیث31)
در حقیقت خدایی و متاله شدن همان اندازه که نیازمند عمل عبادی است نیازمند شناخت نسبت به اعمال عبادی و درجات و مقاماتی است که انسان به آن وسیله، به دست می آورد. از این رو جایگاه شناخت و معرفت الله و صفات او و چگونگی راه یابی به اصل ربانی شدن در کنار اعمال نیک و اعمال عبادی و سبک زندگی درست و اسلامی، به عنوان اصول اساسی مطرح می شود.
انسان پس از شناخت و یقین نیازمند اعمال خیر و خوب است. تلاش انسان مؤمن بر آن است که زندگی خویش را در جهت متاله شدن قرار دهد و آن را خیر مطلق بشمارد. خداوند نیز به این انسان نگاهی خاص دارد.
آن حضرت علیه السلام در این باره می فرماید : المومن بعرض کل خیر، لو قطع انمله انمله کان خیرا له، ولو ولی شرقها و غربها کان خیرا له؛ مؤمن (همیشه، در همه حالات) در معرض خیر و سعادت خواهد بود چنانچه (در سختی قرار گیرد و) بندهای بدنش قطعه قطعه گردد برایش خیر و خوشبختی است و اگر هم تمام شرق و غرب دنیا در اختیارش قرار گیرد، نیز برایش خیر و سعادت است. (کتاب التمحیص، ص55، حدیث 901، و نیز بحارالانوار، ج64، ص 242، حدیث97)
انسان اخلاقی از نظر امام(علیه السلام)کسی است که دنیا و آخرت وی تامین است. انسان مؤمن، انسان صادقی است که عمل و قول وی یکدیگر را تایید می کند. بی گمان اصل صداقت، بنیاد اصول اخلاقی است. از این رو امام علیه السلاملیه السلام درباره تاثیر صداقت در زندگی و آثار آن می فرماید : من صدق لسانه زکی عمله، و من حسنت نیته زید فی رزقه، و من حسن بره باخوانه و اهله مد فی عمره؛ هر که زبانش صادق باشد اعمالش تزکیه است؛ و هر که فکر و نیتش نیک باشد، در روزیش توسعه خواهدبود؛ و هر که به دوستان و آشنایانش نیکی و احسان کند، عمرش طولانی خواهد شد
(تحف العقول، ص 883، سطر 71، و نیز بحارالانوار، ج75، ص 303، ضمن حدیث52)
امام موسی کاظم(علیه السلام)، اسوه متألهان و ربانیون
هریک از امامان معصوم علیه السلام که نفس و نور محمدیصلی الله علیه و آله هستند، حیات و مماتشان نیز محمدیصلی الله علیه و آله است. لذا هیچ تفاوت معناداری میان امامان علیه السلام نیست و همگی به عنوان اسوه های نیک و کامل الهی می باشند که می بایست از آنان برای رسیدن به اخلاق انسانی و متأله-و ربانی شدن بهره گرفت. (احزاب، 21 و 33، نحل 43، آل عمران، 7؛ نساء 59)
ما اگر بخواهیم انسان خدایی و ربانی شویم باید براساس سرمشق های الهی حرکت کنیم و طابق النعل بالنعل گام در جای گام ایشان نهیم و به پیروی و اطاعت عاشقانه از آنان بپردازیم و همه سبک زندگی خویش را سبک زندگی آنان قرار دهیم که بگوییم : ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین، نماز و همه اعمال عبادی و روش زندگی و مرگم برای خداوند رب العالمین است. (انعام، 162)
انسان لازم است خداوند را مالک مطلق و رب العالمین و پروردگار بی شریک بشناسد و تسلیم محض او باشد (انعام162 و 163) تجلی این معنا به این شکل است که انسان خود را کامل و دربست در اختیار پیامبرصلی الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام از اهل بیت قرار دهد و همواره با ایشان که صادقین هستند باشد و به پیروی از آنان گام بردارد. (توبه119) تا به وسیله اهل بیت (مائده، 35) و توسل به عروه وثقای کامل الهی(بقره256) و ریسمان خداوندی (آل عمران103) محبوب خداوند شود. (مائده54)
امام موسی کاظم علیه السلام به عنوان یکی از انوار و وسایل الهی می بایست همواره مورد توسل و تمسک قرار گیرد و سبک زندگی او به عنوان سبک زندگی خدایی شناخته شده و به کار گرفته شود تا بتوان به هدف آفرینش یعنی انسان اخلاقی و انسان خدایی دست یافت و متأله و ربانی شد.
زندگی آن حضرت علیه السلام به عنوان سبک الهی زندگی و سبک برتر از سوی خداوند معرفی شده است و از مردم خواسته شده تا از ایشان به عنوان اهل بیت علیه السلام و انسان متأله و ربانی پیروی و اطاعت شود و ایشان را اسوه زندگی خود قرار داد
خود آن حضرت علیه السلام در بیان اینکه یکی از اسوه های الهی و حجت خداوندی بر مردمان و آفریده هاست می فرماید : ان الارض لاتخلو من حجته و انا و الله ذلک الحجه؛ همانا زمین در هیچ موقعیتی خالی از حجت خدا نیست و به خدا سوگند که من خلیفه و حجت خداوند هستم. (کافی، کلینی، ج1، ص 179، حدیث9)
خداوند به امت فرمان داده تا از اهل بیت علیه السلام و از جمله امام موسی کاظمصلی الله علیه و آله آنچه نمی دانند را بپرسند و ایشان را منبع و مرجع افکار و اعمال خود بدانند و زندگی خویش را براساس سبک زندگی آنان تنظیم کنند، ولی این بدان معنا نیست که آنان می بایست مطیع مردم باشند و هرچه مردم بخواهند انجام دهند، بلکه اگر مصلحت بدانند به پرسش ها پاسخ می دهند
حضرت موسی کاظم علیه السلام می فرماید : انما امرتم ان تسئلوا، و لیس علینا الجواب، انما ذلک الینا؛ شماها مأمور شده اید که- از اهل بیت رسول الله-سؤال کنید، ولیکن جواب و پاسخ آنها بر ما واجب نیست، بلکه اگر مصلحت بود پاسخ می دهیم وگرنه ساکت می باشیم. (مستدرک الوسایل، ج17، ص278، ح35)
آن حضرت علیه السلام همچنین می فرماید : من نظر برایه هلک، و من ترک اهل بیت نبیه ضل، و من ترک کتاب الله و قول نبیه کفر؛ هر کس به رأی و سلیقه خود اهمیت دهد و در مسائل دین به آن عمل کند هلاک می شود و هرکس اهل بیت پیغمبرصلی الله علیه و آله را رها کند گمراه می گردد و هر کس قرآن و سنت رسول خدا را ترک کند کافر می باشد. (اصول کافی، ج1، ص 72، حدیث10)
به هر حال، اهل بیت علیه السلام و امام موسی کاظم علیه السلام به عنوان اسوه متالهان و ربانیون می بایست سرمشق همگان باشد و هر کس که می خواهد متاله و ربانی و انسان اخلاقی شود لازم است حیات و ممات او کاظمی علیه السلام شود که همان حیات و ممات محمدیصلی الله علیه و آله و علوی علیه السلام است. آن حضرتصلی الله علیه و آله در سنت و سیره خود به گونه ای عمل کرده که انسان ها بتوانند از سبک زندگی ایشان بهره گیرند و متاله و ربانی شوند. سنت کلامی آن حضرت علیه السلام بر این نکته تاکید دارد که انسان خدایی انسان اخلاقی است.
راه رسیدن به بندگی خدا بندگی اختیاری انسان
خداوند آفریدگار و پروردگار و مالک همه هستی است؛ زیرا همه هستی از شئونات خداوندی است. این بدان معناست که خالق، همان مالک و مخلوق همان بنده است. خداوند در آیاتی از جمله آیه 11 سوره فصلت بیان میکند که همه هستی به اختیار یا اکراه و اجبار مطیع اویند؛ زیرا نمیتوانند بیرون از دایره بندگی باشند و هیچ کس را گریزی از این نیست
خداوند همچنین در آیات 4 و 7 سوره فتح میفرماید که همه هستی سربازان خداوند هستند و همه تحت اطاعت مطلق اویند و هیچ کس بیرون از اراده و مشیت او چیزی نمیخواهد و انجام نمیدهد. این بدان معناست که حتی موجودات دارای اراده و اختیار چون جنیان و انسانها نیز از این قاعده و اصل کلی مستثنا نیستند و لذا در آیاتی از جمله 30سوره انسان و 29 سوره تکویر، از تقدم مشیت الهی بر مشیت انسانی سخن به میان میآید تا دانسته شود که مشیت انسان هرگز نمیتواند بیرون از مشیت خداوندی باشد.
در حقیقت سیستم عاملی که به عنوان نرمافزار جهان از جمله جان انسانی را مدیریت میکند، یک نظامی است که خداوند آفریده و در چارچوب مشیت و اراده الهی قرار دارد.
البته در میان موجودات هستی یک سیستم عاملی خاص برای برخی موجودات در نظر گرفته شده که آنان را از دیگر موجودات و آفریدههای الهی جدا میکند. نظام عاملی که انسان و جن را مدیریت میکند با دیگر نظامهای عامل، فرق اساسی دارد و همین ویژگی موجب میشود که انسان و جن در جایگاهی برتر قرار گیرند؛ چرا که به انسان و جن ارادهای داده شده تا میان دو راه اصلی یکی را خود به اختیار انتخاب کنند. این دو راه هر چند که در نهایت به یک جا ختم میشود، اما یکی به جلال الهی و نماد دوزخ آن ختم میشود و آن دیگری به جمال الهی وبهشت رضوان میرسد. (بلد10)
نرمافزاری که نظام انسان و جن را مدیریت میکند، به سبب همین ویژگی، انسان را در مرتبهای قرار داده که بندگی کامل خود را میتواند به اختیار به جا آورد یا ترک کند. البته ترک کامل، اتفاق نمیافتد بلکه تنها ترک محدودی در چارچوب نظام خاص اتفاق میافتد هر چند که از چارچوب نظام عامل اصلی هرگز بیرون نیست. از این رو خداوند از این بندگی اختیاری یا ترک آن به عنوان شکر و کفر تعبیر کرده است. (انسان3)
به سخن دیگر، عبادت خاص انسان و جن (ذاریات56) در ارتباط با استفاده درست از نعمتهای الهی یا نادرست از آن است. اگر هر چیزی در جای مناسب آن استفاده شود و حق هر چیزی به خوبی ادا و عطا شود، در آن صورت میتوان گفت که در نظام عدل، کارها به خوبی انجام یافته، اما اگر این گونه نشد، در آن صورت کفران صورت گرفته که مصداقی از کفر و بیایمانی است.
از همینرو میان شکر و ایمان و کفران و کفر ارتباط تنگاتنگی است؛ چنان که میان کفر و بیعدالتی و ظلم از سویی و میان ایمان و عدالت از سوی دیگر ارتباطی استوار وجود دارد.
خداوند از انسانها خواسته تا بندگی اختیاری را انتخاب کنند و در چارچوب نظام عدالت الهی عدالت را روا داشته و بدان قیام کنند و حق هر صاحب حقی را عطا کنند و هر چیزی را در جای مناسب آن به کار گیرند که همان عدالت است.
اما بسیاری از انسانها و جنیان به دلایلی، خلاف این نرمافزار که صراط مستقیم را به ایشان نشان میدهد و در درون و بیرون، آنان را راهنمایی میکند، رفتار کرده و ترک عبادت و بندگی اختیاری میکنند و به هواهای نفسانی وسوسههای شیطانی گوش فرا میدهند و ظلم و کفران و کفر میورزند.
چگونه بندگی کنیم؟
اما اینکه چگونه بندگی کنیم و مفهوم بندگی اختیاری چیست؟ پرسشی است که آیات قرآن افزون بر فطرت و عقل و قلب آدمی، به آن پاسخ داده است. روایات معصومان علیه السلام نیز در مقام تبیین این مهم بر آمده است. البته در آیات و روایات گاه سخن از عبادت خاص است و گاه عام.
به این معنا که گاه به ما میآموزد که چگونه در همه احوالات بنده باشیم حتی اگر خواب باشیم و هیچ فعل و عملی را انجام نمیدهیم ولی گاه تنها به عبادت خاص اشاره میکند که آثار خاصی هم دارد.
منظور ما از بندگی و عبادت، همان مفهوم عام آن است که همه افکار و احوال و افعال ما را دربر میگیرد و اختصاص به افعال و اعمالی چون نماز و روزه ندارد؛ زیرا چنانکه گفته شد عبادت دراشکال گوناگونی بروز میکند، ولی حقیقت آن همان اطاعت بیچون و چرا از خداوندی است که آفریدگار، پروردگار و مالک ما و هستی است.
اینکه امام کاظم علیه السلام میفرماید اوقات خود را براساس یک نظام مشخص تنظیم کنید از آن روست که میخواهد همه اقسام بندگی را تجربه نماییم. ایشان میفرماید : «اجتهدوا فی أن یکون زمانکم أربع ساعات : ساعه لمناجاه الله، و ساعه لامرالمعاش، وساعه لمعاشره الاخوان و الثقاه الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فیالباطن، وساعه تخلون فیها للذاتکم فی غیر محرم و بهذه الساعه تقدرون علی الثلاث ساعات؛ بکوشید که اوقات شبانه روزی شما چهار قسمت باشد :
1- قسمتی برای مناجات با خدا،
2- قسمتی برای تهیه معاش،
3- قسمتی برای معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد که عیبهای شما را به شما میفهمانند و در دل به شما اخلاص میورزند
4- و قسمتی که در آن خلوت میکنید برای درک لذتهای حلال (و تفریحات سالم) و به وسیله انجام این قسمت است که بر انجام وظایف آن سه قسمت دیگر توانا میشوید. (تحفالعقول، ص 409)
از این سخن امام علیه السلاملیه السلام نکتهای دیگر میتوان استنباط کرد و آن این است که انسان باید نسبت به بندگی و چگونگی آن معرفت داشته باشد؛ چرا که معرفت حلال و حرام و یا امور دیگر اصل اساسی است تا بتوان در زندگی نظم و ترتیبی داشت و به درستی از فرصتها بهره برد و حق هر چیزی را ادا نمود و شکر هر نعمتی را به جا آورد.
از این رو آن حضرت علیه السلام در چارچوب همان اصول قرآنی و آموزههایش به معرفت، توجه ویژهای مبذول میدارد و به عقل و قلب به عنوان منابع معرفتی توجه میدهد.
آن حضرت علیه السلام در تبیین ارزش و جایگاه عقل و معرفت میفرماید : «خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نینگیخته مگر آن که از طرف خدا تعقل کنند پس نیکوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به کار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلندپایهترینشان در دنیا و آخرت است (تحفالعقول، ص 386)
عقل، معیار بندگی
پس معیار بندگی و عبودیت نیک، معرفت بندگان و میزان تعقل آنان است، اگر بندگی، بیمعرفت باشد، بندگی بیپایه و اساسی است که کمترین ارزشی ندارد و اگر ارزشی داشته باشد بسیار ناچیز است.
انسانها لازم است در کسب معرفت بکوشند از همین رو در آیات قرآنی کسب معرفت به عنوان یک هدف در خلقت انسان معرفی میشود و اصولا انسانها ارزش و اعتباری که در شرافت و کرامت نسبت به مخلوقات دیگر کسب کرده و میکنند به سبب همین علم و معرفت است. (بقره 31)
لذا انسان باید تلاش کند که عبادتش معرفتی و از روی علم و دانش باشد و هر کاری میکند درباره نیک و حلال و خیربودن آن آگاهی داشته و فلسفه و تاثیر و آثار آن را بداند و بشناسد.
البته خداوند راههای گوناگونی برای کسب معرفت و شناخت و علم و دانش قرار داده که از مهمترین آنها می توان به عقل و فطرت و قلب در درون و آموزههای وحیانی پیامبران در بیرون اشاره کرد. بر این اساس عقل و وحی به عنوان دو حجت برای انسان معرفی میشود؛
زیرا انسان با این دو طریق میتواند چگونه بندگی کردن را بداند و بدان عمل کند.امام کاظم علیه السلام در این باره میفرماید : «انلله علیالناس حجتین، حجه ظاهره و حجه باطنه، فأما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و أما الباطنه فالعقول؛همانا برای خداوند بر مردم دو حجت است، حجت آشکار و حجت پنهان، اما حجت آشکار عبارت است از : رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.» (تحفالعقول، ص 386)
عقل به عنوان حجت باطنی به انسان میآموزد که چگونه میتواند بندگی کند و بهترین بنده اختیاری خداوند باشد و به اهداف بندگی جامه عمل بپوشاند.
بسیاری از گرفتاریهای بشر به سبب بیعقلی و به کار نگرفتن عقل و تعقل است. انسان اگر عقل خویش را به کار گیرد در زندگی هم انتخاب خوبی خواهد داشت و هم از مشکلات آن در امان خواهد ماند. انسان حتی اگر بخواهد دنیایش خوب شود باید تعقل ورزد
امام در این باره میفرماید : من اراد الغنی بلامال و راحه القلب من الحسد و السلامه فی الدین فلیتضرع الی الله فی مسالته بان یکمل عقله، فمن عقل قنع بما یکفیه و من قنع بما یکفیه استغنی و من لم یقنع بما یکفیه لم یدرک الغنی ابدا، هر کس بینیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خدا زاری کند و بخواهد که عقلش را کامل کند، هر که خرد ورزد، بدانچه کفایتش کند قانع باشد.
و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود، بینیاز گردد. و هر که بدانچه او را بس بود قانع نشود، هرگز به بینیازی نرسد.» (تحف العقول، ص 388)
انسان برای این که عقل خود را پرورش دهد و به رشد کامل برساند میبایست هم به اعمال نیکی که عقل میگوید عمل کند تا عمل به آن تقویتگر عقل شود و هم این که با کسانی مجالست و نشست و برخاست داشته باشد که دارای عقل بندگی هستند و این گونه او را در مسیر عبودیت و عبادت قرار میدهد.
امام علیه السلاملیه السلام در این باره میفرماید : مجالسه اهل الدین شرف الدنیا و الاخره، و مشاوره العاقل الناصح یمن و برکه و رشد و توفیق من الله، فاذا اشار علیک العاقل الناصح فایاک و الخلاف فان فی ذلک العطب، همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است و مشورت با خردمند خیرخواه، یمن و برکت و رشد و توفیق از جانب خداست، وقتی خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت کنی که مخالفتش هلاکتبار است. (تحف العقول، ص 398)
از آن جایی که ارزش عبادت به معرفت و شناخت حقایق و نیز انجام اعمال عبادی درست، مرهون شناخت خوب و بد وحلال و حرام است، لازم است که انسان خردمند پیش از هر کاری به تفقه در دین بپردازد تا نسبت به وظیفه الهی خود در دنیا آگاه شود.
از این رو امام میفرماید : در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید، زیرا که فهم عمیق دین،کلید بصیرت و بینایی و کمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر کواکب و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد. (تحف العقول، ص 410)
البته نباید فراموش کرد که دنیا بهترین مکان تربیت الهی انسان و کسب بندگی است و اگر انسان نتواند از ابزار دنیا به خوبی بهره گیرد در حقیقت گرفتار خسران بزرگی است که در سوره عصر بیان شده است. پس لازم است که انسان از دنیا به عنوان بهترین وسیله عبادت و جایگاه بندگی استفاده کند و آن را ناچیز و حقیر نشمارد، زیرا اگر کسی در دنیا نتواند بار آخرت خود را ببندد هیچ گاه در عالم برزخ چنین فرصتی نخواهد یافت و تا ابد بدبخت خواهد شد
امام علیه السلام در این باره هشدار داده و میفرماید : اجعلوا لانفسکم حظا من الدنیا باعطائها ما تشتهی من الحلال و ما لا یثلم المروه و مالا سرف فیه و استعینوا بذلک علی امور الدین، فانه روی «لیس منا من ترک دنیاه لدینه او ترک دینه لدنیاه، برای خود بهرهای از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردی ایجاد نکند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله برای انجام امور دین، یاری جویید؛ زیرا که روایت شده است : «از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش ترک گوید یا دینش را برای دنیایش رها سازد.» (تحف العقول، ص410 و نیز حیاه الامام موسی بن جعفر(علیه السلام)، ج 1، ص 256)
لزوم سنجش شبانه روزی اعمال
اگر آدمی بخواهد خود را چنان که هدف آفرینش و آفریدگار است، بسازد، لازم است همواره از جهات مختلف خود را ارزیابی کرده و بر اعمال و رفتار خویش نظارت نماید. بنابراین نیازمند شاخصه هایی برای ارزیابی خود براساس هدف اصلی آفرینش است. اگر هدف آفرینش انسان را خدایی شدن و متاله گشتن بدانیم که از طریق فعلیت بخشی به اسمای الهی سرشته در ذات آدمی با انجام اعمال صالح و نیک در طول عمر،شدنی و امکان پذیر است،
لازم است شخص معیارهایی را بیابد تا خود را براساس آن ارزیابی کند و میزان درستی و نادرستی کارها و در نتیجه، شدن های خویش را بسنجد.
قرآن به عنوان کتاب الهی و راهنمای بشر به سوی این حقیقت، به دو دسته از توانمندی ها و امکانات بشر اشاره می کند که انسان می تواند براساس آن به داوری و ارزیابی خود و اعمال خویش بپردازد. یکی از این توانمندی ها، همان فطرت سالم و طبیعت اوست که براساس اعتدال و گرایش به کمالات و حقایق مطلق هستی ساخته شده است
این صنعت الهی به گونه ای است که شخص به طور طبیعی به هر امر کمالی و حقایق الهی گرایش پیدا کرده و از نواقص و امور باز دارنده کمال، گریزان می شود. عقل سالم نیز به عنوان بخشی از این طبیعت عمل می کند و ابزار سنجش و داوری درست را به دست انسان می دهد.
از این رو گفته شده هر حکمی که عقل مستقل بدان امر و فرمان می دهد، همان حکم وحیانی و شرعی است که هرگز میان حکم عقل و شریعت تفاوتی نیست و هر دو به یک چیز فرمان می دهند.
دومین معیار ارزیابی و داوری، معیارهای بیرونی هستند که از آن به معیارهای وحیانی یاد می شود. هر چند که امکان فهم و دریافت معیارهای بیرونی، زمانی ممکن است که انسان بر فطرت سالم خود باقی بماند و عقل وی دچار بیماری و اختلال نگردد، ولی می توان به یک معنا از این معیارها و شاخصه های بیرونی به عنوان یک معیار مستقل و جداگانه نیز یاد کرد
با این همه این عقل و فطرت سالم بشر است که به انسان امکان دریافت درست مطالب وحیانی و همراهی با حقایق را می دهد؛ زیرا عقل و فطرت سالم در می یابد که آموزه های وحیانی قرآن چیزی جز حقیقت و حق نیست و می بایست مورد اطاعت قرار گیرد.
از این رو گفته اند ملاک دریافت حق و ایمان و اسلام همان عقل و فطرت سالم است و اگر عقل سالم وجود نداشته باشد، اصولا دین و ایمان معنایی نخواهد داشت و انسان از دریافت و تمییز حق از باطل بازخواهند ماند.
بنابراین انسان ها با معیارهای عقلانی و وحیانی می توانند رفتارها و اعمال خویش را که به آنان وجود و شاکله جدیدی می بخشد، ارزیابی کرده و آن را سبک و سنگین نمایند تا دریابند که این اعمال و رفتارها درمسیر شدن های کمالی قرار دارد و یا آن که به سمت بیراهه و سقوط و هبوط می رود؟
اگر کسی هدف بلند و والا دارد باید در تمامی مدتی که به سمت هدف والا حرکت می کند آن را در نظر داشته باشد و همه جزییات و امور ریز و درشت زندگی خویش را با توجه به این هدف ساماندهی کند و ارزیابی نماید تا در صورت مشاهده رفتاری نادرست و بیرون از دایره مقصد و هدف، به تغییر آن اقدام کند و به اصلاح اموری بپردازد که فاسد کرده است.
از این رو لزوم محاسبه نفس به شکل دایمی امری است که در آموزه های عقلانی و وحیانی مورد تاکید قرار گرفته است، زیرا اگر خود و رفتارهایش را بر میزان این معیارهای سنجشی، ارزیابی و داوری نکند ممکن است مدتی را به بیراهه رفته و بخشی از وجودش را فاسد و تباه کند و فطرت سالم و عقل سلیم خویش را در یک فرآیند از دست بدهد
انسان عاقل کسی است که پس از هر مدتی و عملی، به ارزیابی کارش می پردازد و تاثیر آن یا حتی میزان تاثیر آن را در رسیدن به هدف، سبک وسنگین می کند تا در صورت اشتباه و یا خطا و هر علتی دیگر که موجب فساد خود و عملش شده است به بازسازی و اصلاح آن اقدام کند. اصولا این که گفته شده است که بطور مستمر، استغفار کنید از این روست که به سوی هدف بازگردید و رفتار خویش را بر اساس آن اصلاح و بازسازی کنید.
این خط کش دایمی و میزان سنج همیشگی اعمال بلکه میزان سنج نفس و خود انسان، امری لازم و ضروری است که انسان نباید دمی از آن غافل باشد.
محاسبه نفس در سیره امام کاظم علیه السلام
خودسازی و تزکیه نفس از کارهای مهمی است که هر انسانی برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت بدان نیازمنداست
یکی از لوازم خودسازی، محاسبه نفس و سنجش آن بر پایه شاخصه ها و معیارهای قرآنی و وحیانی است
امامان معصوم علیه السلام با آن که در مقام عصمت نشسته بودند، ولی همواره همه زندگی خویش را بر اساس معیارهای وحیانی ارزیابی می کردند و این گونه شاگردان و پیروان خویش را به سوی خودسازی و تزکیه نفس دعوت می کردند
امام موسی کاظم علیه السلام یکی از اسوه های کامل انسانیت است که از سوی خداوند ماموریت یافته است تا در نقش امامی معصوم و انسانی کامل دستگیر انسان ها شود و آنان را به هدایت تبیینی و ایصالی به سوی حق رهنمون سازد
آن امام همام علیه السلام براساس این مأموریت و مسئولیت، در سخن و روش زندگی خود چنان عمل کرد تا سرمشق زندگی برای امت بلکه بشریت باشد و هرکسی بر هر دین و مذهبی بتواند او را الگوی خویش قرار داده به مقاصد عالی انسانی دست یابد
امام کاظم علیه السلام درباره نقش و ارزش محاسبه نفس می فرماید : لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزادالله و ان عمل سیئا استغفرالله منه و تاب الیه؛ از ما اهل بیت علیه السلام نیست کسی که هر روز به محاسبه نفس نپردازد
پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد و اگر در آن روز کار بدی کرده از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید. (اصول کافی، ج4، ص191)
به نظر آن امام علیه السلام تنها امکانی که برای انسان در شدن های کمالی وجود دارد، محاسبه دایمی و روزانه نفس است، زیرا براساس آموزه های وحیانی قرآن، اهل بیت علیه السلام تنها مسیر حق هستند که انسان می تواند به وسیله آنان به حق برسد و کمال مقصود را درآغوش کشد.
از این رو آنان را وسایل الهی، صنایع الهی، صراط مستقیم الهی، عروه الوثقای الهی، حبل الله و مانند آن دانسته اند.
بنابراین هرکسی اگر بخواهد متاله شود و خود را به ولایت و امامت و اهل بیت علیه السلام بچسباند، باید برای رنگ و صبغه الهی گرفتن و متاله شدن، همانند اهل بیت علیه السلام محاسبه نفس داشته باشد و خود را براساس معیارهایی چون قرآن و اهل بیت علیه السلام بسنجد و ببیند تا چه اندازه با عمل نیک و مطابق سنت و سیره امامان و اهل بیت علیه السلام توانسته است اطاعت و محبت آنان را بدست آورد
از این رو گفته اند هرکسی اگر بخواهد بداند که کارهایش مقبول و در مسیر تعالی و متاله شدن بوده است باید ببیند تا چه اندازه موجبات رضایت و خشنودی اهل بیت علیه السلام را فراهم آورده است و تا چه اندازه محبت ایشان و بغض دشمنان آنان در دلهایش ریشه دوانیده و تقویت و یا تضعیف شده است. پس اگر در خود افزایش روزافزون محبت ایشان و بغض دشمنان را یافت، می تواند دریابد که تا چه اندازه در مسیر موفقیت آمیز گام برداشته است.
اگر کسی محبت ایشان را داشته باشد، در اعمال و کارهایش که شاکله و شخصیت وجودی او را می سازد و صنعت و سازه ای جدید بیرون می دهد، می بایست چنان باشد که موجب خرسندی و رضایت آنان باشد. او باید به گونه ای عمل کند که آنان عمل می کنند، اگر امام کاظم علیه السلام در مقام خشیت چنان می گریست که محاسن وی از اشک، تر می شد، دوستدار آن حضرت علیه السلام نیز باید این گونه باشد و نفس خویش را برپایه این معیار ارزیابی کند
اگر آن حضرت میفرماید : عونک للضعیف أفضل الصدقه؛ کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است؛ (تحف العقول ص414) می بایست به گونه ای به کمک مردم ناتوان بشتابد که آن را بهترین کار و صدقات بداند.
یا این که به فرمان آن حضرت علیه السلام همواره در اندیشه خیررسانی به دیگران باشد نه آن که در اندیشه ضرر و زیان به دیگران باشد و یا بی تفاوت از کنار دیگرانی که نیازمند او هستند بگذرد : أبلغ خیراً و قل خیراً ولاتکن أمعه ؛ خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأی و فرمان بر هرکس مباش.
شیعه واقعی که محاسبه نفس می کند همواره این اندیشه را دارد که سرمایه های خویش را کجا و چگونه خرج کند و از آن جایی که همواره عقل و شریعت به او فرمان می دهد که در کار خیر خرج کند، به آن سمت می رود نه آن که به جای هزینه در کار خیر، آن را در معصیت به کار اندازد.
ازنظر امام موسی کاظم علیه السلام کسی که سرمایه های خویش را در کار خیر بکارنیندازد دو برابرش را در کار شر خواهد انداخت و خسران و ضرر دوبرابر خواهد کرد : ایاک ان تمنع فی طاعه الله فتنفق مثلیه فی معصیه الله؛ مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خودداری کنی، و آن گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنی.
در برابر مردم، کاظم الغیظ بودن و در برابر معصیت الله محکم بودن، از خصوصیات و سیره آن حضرت علیه السلام است که به همین نام نیز معروف شده است.
آن حضرت علیه السلام همواره گوشزد می کند که خود را براساس این معیار محاسبه کرده و بسنجید که آیا در برابر مردم مهربان و اهل گذشت هستید؛ زیرا به همان اندازه که انسان فروبرنده خشم خویش باشد و نسبت به خطا و اشتباه مردم خشمگین نشده و واکنش تند و عصبی نشان ندهد، خداوند نیز او را به رحمت و مغفرت خویش در قیامت می گیرد و عذاب را از وی برمی دارد : من کف نفسه عن اعراض الناس اقاله الله عثرته یوم القیمه و من کف غضبه عن الناس کف الله عنه عذاب یوم القیامه ؛ هرکه خود را از آبروریزی مردم نگهدارد و کاری نکند که آبروی کسی بریزد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد و هرکس خشم خود را از مردم بازدارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او بازمی دارد. (تحف العقول، ص 193)
آن حضرت علیه السلام تأکید می کند که همه چیزهایی که انسان می بیند درس عبرت برای اوست و او با تفکر و تدبر در چیزهایی که می بیند می تواند خود را بسازد، به گونه ای که متاله شود؛ زیرا همه هستی از درون وبیرون، آیات انفسی و آفاقی الهی هستند که هرکدام از آن ها درس عبرت و نشانه ای برای درست دیدن و درست عمل کردن و درست شدن می باشد و این گونه است که انسان می تواند از هر چیزی که می بیند درس بگیرد خود را به کمال متاله شدن برساند : ما من شیء تراه عیناک الا و فیه موعظه؛ در هر چیزی که چشمانت می بیند، موعظه ای است (بحارالانوار ج78 ص913)
بنابراین نه تنها در برابر فتنه و بلا، جزع و فزع نمی کند بلکه همه آن ها را عبرت و درسی برای زندگی می شمارد و می کوشد تا در سایه ربوبیت الهی و قضا و قدر او، خود را چنان بسازد که سختی زندگی برای او همانند کوره فتنه باشد که سره را از ناسره جدامی کند و حقیقت وجودی آدمی را آشکار می سازد.
به نظر آن امام علیه السلام اصولاً صبر بر بلا امر خوبی است؛ زیرا المصیبه للصابر واحده و للجازع اثنتان؛ مصیبت برای شکیبا یکی است و برای ناشکیبا دوتاست. از این رو آن حضرت در طول زندگی خویش بر همه مصیبت هایی که از سوی دولت ظالم عباسی اعمال می شد صبر کرد و جزع و فزعی نشان نداد.
آن حضرت علیه السلام با آن که هرگونه همکاری با اهل ظلم مگر برای دفع ظلم روا نمی دانست ولی برای این که دولت عباسی را رسوا سازد و ولایت کفر ایشان را آشکار کند، با آنان به مخالفت می پردازد و زیر بار ظلم ایشان نمی رود و بر همه مصیبت هایی که از سوی دولت عباسی بر ایشان وارد می شود صبر می کند.
امام علیه السلاملیه السلام در زندان نامه ای به هارون می فرستد و در آن نامه نفرت و خشم خود را به او چنین ابراز می دارد : هرگز بر من روزی پربلا نمی گذرد، که بر تو روزی شاد سپری می گردد، ما همه در روزی که پایان ندارد مورد حساب قرار می گیریم و آنجاست که مردم فاسد، زیان خواهند دید
آن حضرت علیه السلام به هارون هشدار می دهد که اگر امروز به محاسبه نفس نپردازد و به تصحیح و اصلاح اعمال خود اقدام نکند روزی می رسد که باید در آن روز در پیشگاه خداوند پاسخ گوی اعمال خود باشد و به حسابرسی خداوند پاسخ دهد؛
بنابراین به وی هشدار می دهد که « حاسبوا قبل ان تحاسبوا؛ پیش از آن که از سوی خداوند محاسبه شوید خود را محاسبه کنید؛ زیرا محاسبه در دنیا این امکان را به شخص می دهد که اعمال خود را بازسازی کند، ولی در قیامت دیگر چنین امکانی فراهم نیست حتی اگر عاجزانه از خداوند بخواهد که او را برای اصلاح اعمال به دنیا بازگرداند؛ زیرا دیگر چنین بازگشتی وجود نخواهد داشت
هشدار امام علیه السلاملیه السلام به محاسبه نفس و تأکید بر این که اگر این کار امروز انجام نشود فردا بسیار دیر خواهد بود که آن روز را پایانی نیست و می بایست به خاطر اعمال امروز خویش جاودانه رنج و عذاب بکشد، از آن روست که این ظالمان بیدار شوند و حجت بر آنان تمام گردد تا نگویند کسی نبود که ما را به سوی حق رهنمون باشد.
انسان اخلاقی از منظر امام کاظم(علیه السلام)
در آموزه های اسلامی بر این تأکید شده که انسان باید حیات و ممات محمدیصلی الله علیه و آله را از خداوند بخواهد. با مراجعه به آموزه های اسلامی اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام روشن می شود که حیات و ممات محمدیصلی الله علیه و آله همان زندگی لله است.
زندگی برای خدا نیز براساس همین آموزه ها در شکل انسان اخلاقی نمودار می شود؛ زیرا همه هدف آفرینش تبدیل انسان معمولی به «انسان خدائی» یعنی متاله شدن است؛ چرا که انسان متاله، انسان اخلاقی است که صفات و اسمای الهی را در خود تحقق بخشیده است.
هر یک از امامان معصوم علیه السلام به حکم اسوه حسنه و کامل الهی بودن، در قول و فعل خویش این معنا را نشان داده اند. از این رو سنت و سیره آنان گواه روشنی از انسان خدائی و متاله شدن و تحقق انسان اخلاقی است.
امام موسی کاظم علیه السلام نیز در سنت و سیره این معنا را نشان داده و نویسنده در این مطلب بر آن شده است تا گوشه ای از سیمای انسان اخلاقی را براساس سنت و سیره امام کاظم علیه السلام بیان کند.
انسان اخلاقی، هدف و فلسفه آفرینش
خلق و خوی به معنای صفات ثابت و پایدار در انسان است. البته برخی از مصادیق اخلاقی، جزو امور تکوینی و وراثتی است و برخی دیگر آن نیز از امور اکتسابی است که انسان در یک فرآیندی آن را تحصیل می کند و در خود محقق می سازد.
آنچه در حوزه علم اخلاق و علوم تربیتی و رفتاری به آن توجه می شود، بخش اکتسابی و قابل تغییر و تحول آن است که از آن به منش اخلاقی شخص نیز یاد می شود.
براساس آموزه های قرآنی، هدف و فلسفه آفرینش، رسیدن انسان به یک انسان اخلاقی است و هدایتی که خداوند از طریق پیامبران علیه السلام افزون از راه عقل انجام می دهد، تحقق این معنا می باشد.
از این رو پیامبرصلی الله علیه و آله هدف از مأموریت و فلسفه بعثت خویش را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و می فرماید : انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من جز برای اتمام مکارم اخلاقی برانگیخته نشده ام. (کنزالعمال، ج13، ص151، حدیث 36472؛ بحارالانوار ج7 باب59 ص372؛ و نیز ج66 ص 405؛ و نیز ج71، ص382)
در حقیقت هر انسانی از طریق عقل خویش می فهمد که خلق نیک و فضایل خوب انسانی چیست و یا از طریق بیان پیامبران دیگر و کتب آسمانی آنان با مکارم اخلاقی آشنا می شود، ولی مأموریت نهایی که پیامبرصلی الله علیه و آله به عهده داشت، همان اتمام مکارم اخلاقی است.
در حقیقت پیامبرصلی الله علیه و آله مأموریت یافت که اوج نهایی کمالات و مکارم و محاسن را بیان و مردم را براساس آن دعوت و حتی تربیت نماید و پرورش دهد؛ زیرا اوج و تمام کمالات اگر در هر انسانی پدید آید در حقیقت متاله و ربانی شده است و متاله و ربانی شدن همان هدف آفرینش و فلسفه وجودی انسان است.
بنابراین، هنگامی که ما سخن از ربانی شدن انسان می گوییم و آن را فلسفه و هدف آفرینش هستی و انسان می دانیم، در حقیقت اشاره به انسان اخلاقی به عنوان هدف و فلسفه آفرینش داریم، زیرا انسان اخلاقی همان انسان با صبغه الهی (بقره138) یا انسان متاله و ربانی است. (آل عمران79)
البته کمتر انسانی به اوج اخلاق خدایی می رسد و ربانی می شود؛ زیرا براساس گزارش های قرآنی ابرار و مقربان و سابقون اندک هستند و از همین اندک هم بیشتر آنان از پیشینیان و شماری بسیار اندک از متأخرین بشریت می باشند. (واقعه10 تا 14) بیشتر مردم اگر در مسیر خدایی شدن و ربانی گشتن گام بردارند در نهایت به اصحاب یمین می پیوندند که ایشان صبغه و رنگ خدایی گرفته اند و یا در درجات نخست متأله شدن قرار دارند. (واقعه38 تا 40)
دراین میان غالب مردم اصولا در اندیشه رنگ خدایی گرفتن و خدایی و ربانی شدن نیستند و در راه آن گام برنمی دارند، بلکه جزو اصحاب شمال و ضلالت و بیراهه هستند و از اخلاق انسانی بهره ای نبرده اند. (واقعه41 به بعد)
به هرحال، فلسفه و هدف آفرینش انسان اخلاقی است که متأله و خدایی شده و صفات و اسمای کمالی خداوند را به خود تحقق بخشیده است.
شخصیت اخلاقی : او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی، ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بی کران خویش تربیت می فرمود.
شب ها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها)ی موسی بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت. مع ذلک در اتاقی که نماز می گزارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.
نقش دعا در زندگی اخلاقی
انسان اخلاقی، انسان عاقل و عالم به فقر ذاتی خود است و هرگز خود را از اتصال به غنی بالذات (خداوند) جدا نمی سازد. بر این اساس می کوشد تا همواره خدا را با خود همراه سازد و بدان اعتماد و توکل نماید. این گونه است که اهل دعا و نیایش واقعی است و هرگز از دعا باز نمی ایستد؛ زیرا کمال را در اتصال به خدا و از طریق دعا که مغز عبادت است می داند.
هر چند که مؤمن میان بلاء و ابتلاء تفاوت می گذارد و مصیبت ها را گاه آزمون و گاه مجازات و کیفر می شمارد، ولی با دعا در اندیشه است که از آثار و تبعات بد بلا برهد
از این رو امام موسی کاظم علیه السلام درباره نقش دعا در زندگی می فرماید : ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیلهمه الله عز و جل الدعاء الا کان کشف ذلک البلاء و شیکا، و ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیمسک عن الدعاء الا کان ذلک البلاء طویلا، فاذا نزل البلاء فعلیکم بالدعاء و التضرع الی الله عز و جل؛
بلائی بر مؤمن وارد نشود مگر آن که به وسیله دعا سریع بر طرف می گردد و چنانچه دعا نکند آن مصیبت طولانی خواهد شد، پس هنگامی که مصیبتی و بلائی وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرع کنید.
(اصول کافی : ج2، ص 174، حدیث 2. وسائل الشیعه : ج7، ص 44، حدیث 4768.
بیان تمام سنت هایی که امام موسی علیه السلام درباره انسان اخلاقی و متاله و ربانی فرموده در این مطلب کوتاه شدنی نیست از این رو به همین مقدار در این مقال بسنده می شود.
صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت
حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود . بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی تابناک داشت . امام کاظم به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است .
موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کیسه های ) سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری می آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم می کرد
از حضرت موسی کاظم روایت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع ) ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش می کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن می کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسیار خشن پوش و روستایی لباس بود " و این خود نشان دیگری است از بلندی روح و صفای باطن و بی اعتنایی آن امام به زرق و برقهای گول زننده دنیا .
امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک می کرد . برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت.
قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت می کرد. آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد می آمدند و از روی شوق و رقت گریه می کردند
بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روی در روی - بد می گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان می راندند، ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو می شد، و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح می آورد ، و تنبیه می فرمود . تاریخ ، برخی از این صحنه ها را در خود نگهداشته است
لقب کاظم از همین جا پیدا شد کاظم یعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم
این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست می زدند .
رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت ( ع ) را روشن می ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگری - پیش می آمد ، امام کاظم علیه السلام می فرمود : قل الحق و لو کان فیه هلاکک یعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد .
ارزش والای حق به اندازه ای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود . با فقرا می نشست و از بینوایان دلجویی می کرد . بنده را با آزاد مساوی می دانست و می فرمود همه ، فرزندان آدم و آفریده های خدائیم
از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است .
براستی امام موسی بن جعفر ( ع ) فقیهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود " . محمد بن نعمان نیز می گوید : " موسی بن جعفر را دریایی بی پایان دیدم که می جوشید و می خروشید و بذرهای دانش به هر سو می پراکند
ویژگیهای اخلاقی :
1- موسی بن جعفر علیه السلام از عبادت و سختکوشی به "عبد صالح" معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود
2- بدرههای (کیسههای) سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری میآورد و بین ناتوانان و نیازمندان تقسیم میکرد
3- امام علیه السلام با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی، خود لباس خشن بر تن میکرد
4- نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود
5- همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود و پنهان و آشکار به آنها کمک میکرد
6- به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت. قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت میکرد، آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد میآمدند و از روی شوق و رقت گریه میکردند
7- بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامی اش را - روی در روی- بد میگفتند و سخنانی دور از ادب به زبان میراندند ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبه رو میشد و حتی گاهی با احسان، آنها را به صلاح میآورد. تاریخ، برخی از این صحنهها را در خود نگه داشته است. لقب "کاظم" از همین جا پیدا شد. کاظم یعنی نگهدارنده و فروخورنده خشم
8- در فروتنی- مانند صفات شایسته دیگر خود- نمونه بود. با فقرا مینشست و از بینوایان دلجویی میکرد. بنده را با آزاد مساوی میدانست و میفرمود همه، فرزندان آدم و آفریدههای خداییم.
شخصیت اخلاقی
او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود. شبها بطور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد.
مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلک در اطاقی که نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.
کظم غیظ از دیدگاه معارف دینی
کظم غیظ یکی از صفات حسنه و اخلاق پسندیده است و خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید : (آل عمران134) الذین ینفقون فی السرآء و الضراء والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین همانها که در راحت و رنج انفاق میکنند و خشم خود را فرو میخورند و از مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
این خصوصیات از صفات بارز حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است ؛ - انفاق در وسعت و پریشانی( غنا و فقر) - فرو بردن خشم - لغزشهای مردم را نادیده گرفتن.
امام کاظم علیه السلام : ای هشام کسی که خشم خود را از مردم باز بدارد، خداوند نیز خشم خود را در روز قیامت از او باز خواهد داشت (بحار الانوار ج1 ص143) ( کاظمین الغیظ.
بدرستیکه مدارا نمودن و نیکی کردن و خوش اخلاقی شهرها را آباد و روزی را زیاد میکند (مستدرک ج11 ص294)
اشاره به والعافین عن الناس است. مبادا در راه اطاعت خدا از مصرف کردن مال خودداری کنی، زیرا دو برابر آن را در نافرمانی خداوند خرج خواهی کرد ( تحف العقول ص 654) اشاره به اطاعت خدا وانفاق است.
اطیعوالله - ینفقون فی السراء و الضراء خوش همسایگی ( همسایه خوب بودن) تنها به این نیست که به همسایه آزار نرسانی، بلکه همسایه خوب بودن به این است که آزار همسایه را تحمل کنی. (اصول کافی ج 4 ص 492-بحار ج 78 ص 320)
اشاره به نادیده گرفتن لغزشهای مردم است» والعافین عن الناس» با توجه به ذکر احادیث به بررسی آیات آل عمران میپردازیم. والکاظمین الغیظ بالاترین حد خشم و غضب است که میفرماید : پرهیزگاران آن را فرو میبرند و لذا وقتی کسی بالاترین درجات غضب را فرو میبرد درجات پایین آن قابل کنترل است.
در واقع طبیعت انسان ایناست؛ وقتی که حالت غیظ به انسان دست داد میخواهد آنرا هر چه سریعتر بیرون بریزد و تخلیه شود. و این حالت آنقدر شدید است که شخص بعدا خود باور نمیکند که در آن حالت رفتارهای جنونآمیزی از او سرزده است.
پرهیزکاران از همان ابتدا جلوی آنرا میگیرند و آنرا تحت کنترل خود در میآورند و اینها نه تنها خود را کنترل میکنند بلکه عامل و عوامل ایجاد کننده غضب را مورد عفو قرار میدهند و عفو به این معنا که آن را محو میکنند، گویا چنین رفتاری که باعث غضب شده وجود نداشته و العافین عن الناس و این سومین قدم در پرهیزکاری است و باز هم کافی نیست که ما رفتار و اذیت و آزار دیگران را که موجب غضب ما شده محو کنیم بلکه باید یک قدم دیگر هم برداریم و آن احسان ومحبت به اوست که او بداند شما همه رفتار او را پاک کردهاید
والله یحب المحسنین و این همان هدف بعثت است که پیامبرصلی الله علیه و آله میفرماید : انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق نفرمودند من آمدهام اخلاق تعلیم بدهم، فرمودند من آمدهام مکارم اخلاق را برایتان تمام کنم.
پس گام اول که فرو بردن خشم بود و شرارههای غضب را به اختیار درآوردن اخلاق میباشد، خوب است ولی باید یک پله بالاتر آمد و به مکارم اخلاق پیوست که بعد از کظم، عفو است و اوج مکارم اخلاق میشود احسان که پله پله در قرآن مطرح میشود و مردم در یک جامعه با همین اخلاقها در ارتباطند. عدهای در مرحله کظم غیظند
بهطور مثال در یک برخورد کوچک دو وسیله نقلیه و یا هر مورد دیگر آنچنان نگاه تندی میکند که میخواهد طرفش را بخورد و ... اینها یک مرحله. کس دیگری در این اتفاق نگاه میکند و لبخند میزند.
اینها به مرحله عفو رسیدهاند و از مرحله کظم گذشتهاند و به یک ارتقای اخلاقی رسیدهاند و آسیب دیده میگوید طوری نشده و لبخند هم میزند و این احسان است و این میشود مدارج تقوا که در حالت سختی و راحتی انفاق میکنند وخشم خود را فرو میبرند و گذشت میکنند و در مقابل احسان هم میکنند.
و ما میگوییم ما کجا و متقین کجا؟ ما که نمیتوانیم به این مقامات دست پیدا کنیم! خداوند در آیه بعد135 میفرماید : و کسانی که چون کار زشتی کردند یا برخود ستم کردند خدا را یاد کرده و برای گناهان خویش آمرزش میطلبند، و جز خدا چه کسی است که گناهان را بیامرزد؟ و کسانی که دانسته بر خلافهایی که کردهاند پافشاری نمیکنند
یعنی خداوند در این آیه آنقدر امیدواری میدهد و راه را بر بندگان باز میکند که میفرماید : این متقین کسانی هستند که کارهای زشتی هم کرده و برخود هم ستم کردهاند«والذین اذا فعلوا فحشه اوظلموا انفسهم» ولی بهخود آمدند و متوجه شدند و به یاد خدا در آمدند و پیوستند به خیل ذاکران ذکروالله و آنگاه طلب استغفار کردند فاستغفروا الذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و خداوند میفرماید اینها هم می توانند متقی باشند این نیست که متقین از اول پاک و پاکیزه بوده اند و هیچ خطایی نکردهاند بلکه کسانی که هم که کار زشت کردهاند میتوانند بازگشت کنند وجزء متقین شوند.
چنانچه در آیه 133 فرمود : بشتابید بهسوی آمرزش از پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن آسمان ها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده است. با کلمه بشتابید خداوند یک حالت رقابت ایجاد میکند که رقابت در انسانیت و صفات نیکوی اخلاقی بسیار خوب است و بهشتی را قرار داده که میفرماید برای پرهیزکاران است و در آیه 134 مشخصات پرهیزکاران را با توجه به آیات قبلی که بحث ربا بود بیان میفرماید که توضیح آن گذشت. تا اینجا چهار ویژگی متقین را قرآن مطرح کرد
1- انفاق 2- کظم غیظ 3- عفو و گذشت در مقابل قصاص 4- محبت کردن و احسان) و توضیح اینکه افرادی هستند که حتی غضب را به درون خود هم راه نمیدهند که کار مردان الهی است.
و اما پنجمین خصوصیت متقین را در آیه 135 میفرماید؛ کسانی که چون کار زشتی کردند یا برخود ستم کردند خدا را یاد میکنند و طلب آمرزش میکنند. پس گناهکاران هم میتوانند وارد مقام پرهیزکاران شوند چرا که انسان محتمل الخطاست یعنی احتمال انجام خطا دارد وخدا هم راه بازگشت را باز گذاشته است
نکتهای در اینجاست که عدهای میگویند انسان جایز الخطاست یعنی مجوز انجام خطا را دارد که این غلط است و بهعمد وارد فرهنگ ما شده است و این را نه در مورد خودمان که توجیهی باشد برای خطا بلکه در برخورد با دیگران بگوییم که انسان است و احتمال دارد خطا بکند و با این دیدگاه راحتتر میتوانیم از خطای دیگران چشمپوشی کنیم وهرچه انسان به مقامات عالیه نزدیک شود این احتمال کمرنگتر میشود و متقین کسانی هستند که اگر لغزشی آمد به ذکر خدا پرداخته و استغفار میکنند وبازگشت به فطرت خود و دوری از طبیعت گرایی.
نکتهای که در اینجا نهفته است ایناست ؛ چیزی که انسان را بهسوی فحشا و گناه میکشاند دوری از ذکر و یاد خداست و این باید خیلی دقت کرد که از ذکر خدا غافل نشویم.
البته باید در جای خود ذکر تعریف شود که بحث این را نیست که کلماتی فقط بر زبان جاری شود هر چند که خوب است و قدم اول است ولی کافی نیست و باید از زبان برآید و بر دل بنشیند. دل ظرف است بایستی پاک باشد که اگر آلوده باشد و تزکیه نشود ذکر اثری ندارد و جز لغلغه زبان چیز دیگری نیست.
در ادامه میفرماید : متقین کسانی هستند که اصرار و پافشاری در انجام گناه ندارند و افتخاری به گناه ندارند که بدتر از گناه است و آنرا انتشار نمیدهند که آنهم بدتر از اصل گناه است و پافشاری در انجام آن نمیکنند و اصرار بر گناه صغیره انسان را از عدالت خارج میکند و شهادتش قابل قبول نیست و پشت سر او نمیتوان نماز خواند و اصرار بر گناه صغیره، خود کبیره است
و این هم ششمین خصلت اهل تقوا بود که قرآن در اینجا بیان فرمود و در آیه 136 میفرماید که برای اینها پاداش هم قرار داده که آمرزش پروردگارشان است. نتیجه اینکه ائمه اطهار علیه السلام آینه تمام نمای صفات الهی هستند و هر یک با وجود دارا بودن تمام صفات الهی با توجه به شرایط و موقعیت دوران زندگی به صفت یا صفاتی خاص نامیده میشوند و ما بایستی این صفات را در نظر گرفته و با بررسی و تحقیق و رجوع به قرآن واحادیث، آنها را در زندگی خود پیاده کنیم تا خدا گونه شویم.
چهار علم برتر از دیدگاه امام کاظم (علیه السلام)
شکی نیست که علم یکی از مهمترینها در ارزشگذاری کرامت و شرافت انسانی است. به این معنا که اگر بخواهیم مؤلفههایی برای ارزشگذاری انسان از غیر انسان بیان کنیم، عنصر علم در کنار تقوا و ادب و اخلاق یکی از مهمترینهاست؛ این معنا از آموزههای قرآنی نیز به دست میآید ولی رسیدن به این حقیقت با توجه به اینکه همه زندگی بشر متأثر از علم است از امور بدیهی بشر امروزی است. اما کدام یک از علوم، برترینهاست تا سرمایه عمر خودمان را در کسب آن هزینه کنیم.
چهار علم برتر
چه کنیم که در این مدت کوتاه عمر، علومی را فعلیت و ظهور بخشیم که در شرافت و کرامت آدمی نقش مستقیم و تأثیرگذاری دارد؟
در پاسخ به این پرسش امام موسی کاظم علیه السلام میفرماید : وجدت علم الناس کله فیاربع : اولها أن تعرف ربک؛ و الثانیهًْ أن تعرف ما صنع بک؛ و الثالثهًْ أن تعرف ماأراد منک؛ و الرابعهًْ أن تعرف ما یخرجک من دینک؛ علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم : اول اینکه خدای خودت را بشناسی؛ دوم اینکه بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است؛ سوم اینکه بشناسی که خداوند چه چیزی از تو میخواهد؛ و چهارم اینکه بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج میکند (بحارالانوار، ج 78، ص 328)
1. خداشناسی و معرفت الله : نخستین علم و مهمترین علوم که جایگاه انسانیت آدمی را تثبیت میکند، همان معرفتالله است. از آیات قرآنی بویژه آیه 12 طلاق به دست میآید که این علم به عنوان یک غایت برای بشر از سوی خداوند تعریف و تعیین شده است
الله الذی خلق سبع سماوات و منالأرض مثلهن یتنزلالأمر بینهن لتعلموا أن الله علی کل شیء قدیر و أنالله قد احاط بکل شیء علما؛ خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان ]خدا[ در میان آنها فرود میآید، تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است.
شناخت خداوند جهت و سبک زندگی را دگرگون میکند. هر چه انسان به صفات الهی و قدرتش آگاهتر و داناتر باشد به همان میزان در راه مستقیم گامهای استوارتری بر میدارد و عزم علمی او را در عزم عملی یاری میرساند. این گونه است که انسان در مسیر راست، خدایی میشود (بقره138) و میتواند در مقام ربانی (آل عمران79) ربوبیت و پروردگاری کند. راه رسیدن به این مقام، همان عبودیت است (حجر99)
امام کاظم علیه السلام در این باره پس از تاکید بر علم و معرفتالله میفرماید : افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفه به الصلاه و بر الوالدین و ترک الحسد و العجب و الفخر؛ بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرب میجوید، بعد از شناختن او، نماز و نیکی به پدر ومادر و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است. (تحف العقول، ص 455)
آن حضرت علیه السلام در جایی دیگر میفرماید : رحمالله عبدا تفقه، عرف الناس و لایعرفونه؛ امام موسی کاظم علیه السلام فرمود : خداوند متعال رحمت کند بندهای را که در مسائل دینی تفقه و تحقیق نماید (فقیه و عالم باشد) و نسبت به مردم شناخت پیدا کند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند. (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص 122، ح 2)انسان باید دانشی را بیاموزد که او را در مسیر کمال کمک کند و فساد رفتاریش را اصلاح نماید
2- خودشناسی و معرفت نفس : انسان باید نقاط ضعف و قوت خود را بشناسد تا بتواند در مسیر درست گام بردارد. اینکه بداند در ذاتش فقر امکانی و وجودی است و همه هستی او با قوت الهی باقی و برقرار است و اگر این قوت حذف شود نیستی و نابودی محض خواهد بود و تنها راه دستیابی به غنا آن است که همواره متصل به خداوند باشد که غنی بالذات است (فاطر15)، آنگاه میتواند در زندگی کاری کند که او را به منبع لایزال قدرت و بقا متصل کند. یعنی بخواهد از راه تقوا و عبودیت، خود را به خدا متصل کرده و از آن منبع برای بقا و کمال خویش سود برد.
امامکاظم علیه السلام در این باره می فرماید : شایستهترین دانشها برای تو، دانشی است که عمل تو بدون آن اصلاح نشود و واجبترین عملها برای تو عملی است که تو مسئول انجام دادن آن باشی و لازمترین عملها برای تو عملی است که تو را به اصلاح دلت رهبری کند و خرابیهای دل را بر تو آشکار سازد و پسندیدهترین علمها از نظر عاقبت علمی است که بر دانش کنونی تو بیفزاد،
بنابراین، خود را به دانشی که ندانستن آن زیانآور نیست سرگرم و مشغول نکن و از فرا گرفتن علمی که ترک تحصیل آن بر نادانی تو میافزاید غفلت منمای. (انوار البهیه، حاج شیخ عباس قمی، ص 196)
از نظر امام کاظم علیه السلام علومی ارزش دارند که آخرت آدمی را اصلاح کند. آن حضرت علیه السلام میفرماید : علمی که گرفتن آن بیش از علوم دیگر بر تو لازم است آن علمی است که خیر و صلاح قلبت را به تو ارائه کند و آخرت تو را اصلاح نماید. (مستدرک الوسائل، ج2، ص 355)
3- هدفشناسی و راهشناسی : اینکه خداوند حکیم که همه چیز را هدفگذاری کرده و به هدفی آفریده، از انسان به عنوان یکی از آفریدههایش چه میخواهد. اگر انسان هدف اصلی آفرینش خویش را بداند میتواند در همان مسیر گام بردارد و همه ابزارها و امکانات رسیدن به آن را شناسایی کند و به کار گیرد
انسانی که گمراه شده نمیتواند حرکت و تحرکی داشته باشد یا حرکتش سودمند باشد. انسان با عقل و وحی، دین خود را بشناسد و راه راست را بیابد و در آن مسیر گام بردارد. راهشناسی به معنای راهنماشناسی نیز خواهد بود
امام موسی کاظم علیه السلام درباره نقش تعلم دین و دینشناسی میفرماید : سعی کنید که دین خدا و دستوراتش را بشناسید و از مقررات آن آگاه گردید و گرنه در نزد خدا و ملائکه و مومنین همانند صحرانشینهای نادان و بیفرهنگ خواهید بود. (بحارالانوار، ج 17، ص 208)
خداوند میفرماید : و استعینوا بالصبر و الصلاهْ و انها لکبیرهْ الا علی الخاشعین؛ با صبر و نماز استعانت بجویید و به راستی که نماز جز بر خاشعین، بزرگ و دشوار است. (بقره45) امام کاظم علیه السلام نیز میفرماید : افضل ما یتقرب به العبد الی الله بعد المعرفهْ به، الصلوهْ؛ بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا میکند، نماز است. (تحف العقول، ص455)
از نظر آن امام همام علیه السلام از مهمترین کارهایی که انسان پس از خداشناسی باید انجام دهد عبودیت است که مصداق مهم و اصلی آن نماز است؛ زیرا نماز که در آن سجده و دعاست برای مستکبرانی چون شیطان دشوار است و حاضر نیستند که این عمل عبادی را انجام دهند. (غافر60)
از نظر آموزههای قرآنی و روایی تکبر درونی و استکبار بیرونی، دشمن بندگی و عبادت انسان نسبت به خداست و مانع جدی در این راه به شمار میرود. همین کبر و تکبر و استکبار است که انسان را از عبادتی چون نماز بازمیدارد و مانع کمالیابی و ورودش به بهشت میشود
امام کاظم علیه السلام دراینباره به نقش منفی کبر در عبودیت و نتیجه آن یعنی ورود به بهشت اشاره کرده و میفرماید : ایاک و الکبر، فانه لایدخل الجنه من کان فی قلبه مثقال حبه من کبر؛ از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر کسی در دلش به اندازه دانهای کبر باشد، داخل بهشت نمیشود. (تحفالعقول، ص 417)
4- مانعشناسی : از علوم دیگری که لازم است انسان بداند و از مهمترین و برترین علوم است، مانعشناسی است. اینکه انسان بداند که چه علل و عواملی سد راه او خواهد شد و اجازه نمیدهد او به کمال برسد و هدف آفرینش را تحقق بخشد و در مقام خلافت الهی قرار گیرد.
به عنوان نمونه دشمنشناسی مانند شیطانشناسی که در قرآن بر آن بسیار تاکید شده و نیز دیگر موانعی که اجازه نمیدهد تا انسان مسیر را بشناسد و یا پس از شناخت جزمی و قطعی در آن مسیر به عزم قوی و اراده و همت عالی گام بردارد، از ضروریترین اموری است که انسان باید نسبت به آنها علم و آگاهی یابد و تا میتواند آنها را از پیش رو بردارد یا حتی دور بزند
آنچه به عنوان منکر در اسلام معرفی شده در حقیقت همان موانعی است که سد راه کمال و حرکت در مسیر رشد و هدف است
امام کاظم علیه السلام در این باره میفرماید : تفقهوا فی دین الله فان الفقه مفتاح البصیره،و تمام العباده و السبب الی المنازل ارفیعه و الرتب الجلیله فی الدین و الدنیا، و فضل الفقیه علی العباد کفضل الشمس علی الکواکب و من لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا؛ در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقامهای والا و مراتب شکوهمند در امور دین و دنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر ستارگان و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد. (تحف العقول، ص 410
صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت
حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود . بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی تابناک داشت . امام کاظم به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کیسه های ) سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری می آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم می کرد
از حضرت موسی کاظم روایت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع ) ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش می کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن می کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسیار خشن پوش و روستایی لباس بود " و این خود نشان دیگری است از بلندی روح و صفای باطن و بی اعتنایی آن امام به زرق و برقهای گول زننده دنیا .
امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک می کرد . برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت. قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت می کرد. آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد می آمدند و از روی شوق و رقت گریه می کردند
بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روی در روی - بد می گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان می راندند، ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو می شد، و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح می آورد ، و تنبیه می فرمود . تاریخ ، برخی از این صحنه ها را در خود نگهداشته است
لقب کاظم از همین جا پیدا شد کاظم یعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم
این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست می زدند .
رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت ( ع ) را روشن می ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگری - پیش می آمد ، امام کاظم ( ع ) می فرمود : قل الحق و لو کان فیه هلاکک یعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود . با فقرا می نشست و از بینوایان دلجویی می کرد . بنده را با آزاد مساوی می دانست و می فرمود همه ، فرزندان آدم و آفریده های خدائیم
از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است . براستی امام موسی بن جعفر ( ع ) فقیهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود " . محمد بن نعمان نیز می گوید : " موسی بن جعفر را دریایی بی پایان دیدم که می جوشید و می خروشید و بذرهای دانش به هر سو می پراکند
ویژگیهای اخلاقی :
1- موسی بن جعفر علیه السلام از عبادت و سختکوشی به "عبد صالح" معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود
2- بدرههای (کیسههای) سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری میآورد و بین ناتوانان و نیازمندان تقسیم میکرد
3- امام علیه السلام با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی، خود لباس خشن بر تن میکرد
4- نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود
5- همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود و پنهان و آشکار به آنها کمک میکرد
6- به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت. قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت میکرد، آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد میآمدند و از روی شوق و رقت گریه میکردند
7- بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامی اش را - روی در روی- بد میگفتند و سخنانی دور از ادب به زبان میراندند ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبه رو میشد و حتی گاهی با احسان، آنها را به صلاح میآورد. تاریخ، برخی از این صحنهها را در خود نگه داشته است. لقب "کاظم" از همین جا پیدا شد. کاظم یعنی نگهدارنده و فروخورنده خشم
8- در فروتنی- مانند صفات شایسته دیگر خود- نمونه بود. با فقرا مینشست و از بینوایان دلجویی میکرد. بنده را با آزاد مساوی میدانست و میفرمود همه، فرزندان آدم و آفریدههای خداییم.
شخصیت اخلاقی
او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود. شبها بطور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلک در اطاقی که نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.
کظم غیظ از دیدگاه معارف دینی
کظم غیظ یکی از صفات حسنه و اخلاق پسندیده است و خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید : (آل عمران134) الذین ینفقون فی السرآء و الضراء والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین همانها که در راحت و رنج انفاق میکنند و خشم خود را فرو میخورند و از مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد. این خصوصیات از صفات بارز حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است ؛ - انفاق در وسعت و پریشانی( غنا و فقر) - فرو بردن خشم - لغزشهای مردم را نادیده گرفتن.
امام کاظم علیه السلام : ای هشام کسی که خشم خود را از مردم باز بدارد، خداوند نیز خشم خود را در روز قیامت از او باز خواهد داشت (بحار الانوار ج1 ص143) ( کاظمین الغیظ.
بدرستیکه مدارا نمودن و نیکی کردن و خوش اخلاقی شهرها را آباد و روزی را زیاد میکند (مستدرک ج11 ص294)
اشاره به والعافین عن الناس است. مبادا در راه اطاعت خدا از مصرف کردن مال خودداری کنی، زیرا دو برابر آن را در نافرمانی خداوند خرج خواهی کرد ( تحف العقول ص 654) اشاره به اطاعت خدا وانفاق است. اطیعوالله - ینفقون فی السراء و الضراء خوش همسایگی ( همسایه خوب بودن) تنها به این نیست که به همسایه آزار نرسانی، بلکه همسایه خوب بودن به این است که آزار همسایه را تحمل کنی. (اصول کافی ج 4 ص 492-بحار ج 78 ص 320)
اشاره به نادیده گرفتن لغزشهای مردم است» والعافین عن الناس» با توجه به ذکر احادیث به بررسی آیات آل عمران میپردازیم. والکاظمین الغیظ بالاترین حد خشم و غضب است که میفرماید : پرهیزگاران آن را فرو میبرند و لذا وقتی کسی بالاترین درجات غضب را فرو میبرد درجات پایین آن قابل کنترل است. در واقع طبیعت انسان ایناست؛ وقتی که حالت غیظ به انسان دست داد میخواهد آنرا هر چه سریعتر بیرون بریزد و تخلیه شود. و این حالت آنقدر شدید است که شخص بعدا خود باور نمیکند که در آن حالت رفتارهای جنونآمیزی از او سرزده است.
پرهیزکاران از همان ابتدا جلوی آنرا میگیرند و آنرا تحت کنترل خود در میآورند و اینها نه تنها خود را کنترل میکنند بلکه عامل و عوامل ایجاد کننده غضب را مورد عفو قرار میدهند و عفو به این معنا که آن را محو میکنند، گویا چنین رفتاری که باعث غضب شده وجود نداشته و العافین عن الناس و این سومین قدم در پرهیزکاری است و باز هم کافی نیست که ما رفتار و اذیت و آزار دیگران را که موجب غضب ما شده محو کنیم بلکه باید یک قدم دیگر هم برداریم و آن احسان ومحبت به اوست که او بداند شما همه رفتار او را پاک کردهاید
والله یحب المحسنین و این همان هدف بعثت است که پیامبرصلی الله علیه و آله میفرماید : انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق نفرمودند من آمدهام اخلاق تعلیم بدهم، فرمودند من آمدهام مکارم اخلاق را برایتان تمام کنم. پس گام اول که فرو بردن خشم بود و شرارههای غضب را به اختیار درآوردن اخلاق میباشد، خوب است ولی باید یک پله بالاتر آمد و به مکارم اخلاق پیوست که بعد از کظم، عفو است و اوج مکارم اخلاق میشود احسان که پله پله در قرآن مطرح میشود و مردم در یک جامعه با همین اخلاقها در ارتباطند. عدهای در مرحله کظم غیظند
بهطور مثال در یک برخورد کوچک دو وسیله نقلیه و یا هر مورد دیگر آنچنان نگاه تندی میکند که میخواهد طرفش را بخورد و ... اینها یک مرحله. کس دیگری در این اتفاق نگاه میکند و لبخند میزند.
اینها به مرحله عفو رسیدهاند و از مرحله کظم گذشتهاند و به یک ارتقای اخلاقی رسیدهاند و آسیب دیده میگوید طوری نشده و لبخند هم میزند و این احسان است و این میشود مدارج تقوا که در حالت سختی و راحتی انفاق میکنند وخشم خود را فرو میبرند و گذشت میکنند و در مقابل احسان هم میکنند. و ما میگوییم ما کجا و متقین کجا؟ ما که نمیتوانیم به این مقامات دست پیدا کنیم! خداوند در آیه بعد135 میفرماید : و کسانی که چون کار زشتی کردند یا برخود ستم کردند خدا را یاد کرده و برای گناهان خویش آمرزش میطلبند، و جز خدا چه کسی است که گناهان را بیامرزد؟ و کسانی که دانسته بر خلافهایی که کردهاند پافشاری نمیکنند
یعنی خداوند در این آیه آنقدر امیدواری میدهد و راه را بر بندگان باز میکند که میفرماید : این متقین کسانی هستند که کارهای زشتی هم کرده و برخود هم ستم کردهاند«والذین اذا فعلوا فحشه اوظلموا انفسهم» ولی بهخود آمدند و متوجه شدند و به یاد خدا در آمدند و پیوستند به خیل ذاکران ذکروالله و آنگاه طلب استغفار کردند فاستغفروا الذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و خداوند میفرماید اینها هم می توانند متقی باشند این نیست که متقین از اول پاک و پاکیزه بوده اند و هیچ خطایی نکردهاند بلکه کسانی که هم که کار زشت کردهاند میتوانند بازگشت کنند وجزء متقین شوند.
چنانچه در آیه 133 فرمود : بشتابید بهسوی آمرزش از پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن آسمان ها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده است. با کلمه بشتابید خداوند یک حالت رقابت ایجاد میکند که رقابت در انسانیت و صفات نیکوی اخلاقی بسیار خوب است و بهشتی را قرار داده که میفرماید برای پرهیزکاران است ودر آیه 134 مشخصات پرهیزکاران را با توجه به آیات قبلی که بحث ربا بود بیان میفرماید که توضیح آن گذشت. تا اینجا چهار ویژگی متقین را قرآن مطرح کرد
1- انفاق 2- کظم غیظ 3- عفو و گذشت در مقابل قصاص 4- محبت کردن و احسان) و توضیح اینکه افرادی هستند که حتی غضب را به درون خود هم راه نمیدهند که کار مردان الهی است.
و اما پنجمین خصوصیت متقین را در آیه 135 میفرماید؛ کسانی که چون کار زشتی کردند یا برخود ستم کردند خدا را یاد میکنند و طلب آمرزش میکنند. پس گناهکاران هم میتوانند وارد مقام پرهیزکاران شوند چرا که انسان محتمل الخطاست یعنی احتمال انجام خطا دارد وخدا هم راه بازگشت را باز گذاشته است
نکتهای در اینجاست که عدهای میگویند انسان جایز الخطاست یعنی مجوز انجام خطا را دارد که این غلط است و بهعمد وارد فرهنگ ما شده است و این را نه در مورد خودمان که توجیهی باشد برای خطا بلکه در برخورد با دیگران بگوییم که انسان است و احتمال دارد خطا بکند و با این دیدگاه راحتتر میتوانیم از خطای دیگران چشمپوشی کنیم وهرچه انسان به مقامات عالیه نزدیک شود این احتمال کمرنگتر میشود و متقین کسانی هستند که اگر لغزشی آمد به ذکر خدا پرداخته و استغفار میکنند وبازگشت به فطرت خود و دوری از طبیعت گرایی. نکتهای که در اینجا نهفته است ایناست ؛ چیزی که انسان را بهسوی فحشا و گناه میکشاند دوری از ذکر و یاد خداست و این باید خیلی دقت کرد که از ذکر خدا غافل نشویم.
البته باید در جای خود ذکر تعریف شود که بحث این را نیست که کلماتی فقط بر زبان جاری شود هر چند که خوب است و قدم اول است ولی کافی نیست و باید از زبان برآید و بر دل بنشیند. دل ظرف است بایستی پاک باشد که اگر آلوده باشد و تزکیه نشود ذکر اثری ندارد و جز لغلغه زبان چیز دیگری نیست.
در ادامه میفرماید : متقین کسانی هستند که اصرار و پافشاری در انجام گناه ندارند و افتخاری به گناه ندارند که بدتر از گناه است و آنرا انتشار نمیدهند که آنهم بدتر از اصل گناه است و پافشاری در انجام آن نمیکنند و اصرار بر گناه صغیره انسان را از عدالت خارج میکند و شهادتش قابل قبول نیست و پشت سر او نمیتوان نماز خواند و اصرار بر گناه صغیره، خود کبیره است
و این هم ششمین خصلت اهل تقوا بود که قرآن در اینجا بیان فرمود و در آیه 136 میفرماید که برای اینها پاداش هم قرار داده که آمرزش پروردگارشان است. نتیجه اینکه ائمه اطهار علیه السلام آینه تمام نمای صفات الهی هستند و هر یک با وجود دارا بودن تمام صفات الهی با توجه به شرایط و موقعیت دوران زندگی به صفت یا صفاتی خاص نامیده میشوند و ما بایستی این صفات را در نظر گرفته و با بررسی و تحقیق و رجوع به قرآن واحادیث، آنها را در زندگی خود پیاده کنیم تا خدا گونه شویم.
امام کاظم، این همه فرزند از کجا آورده اند که در ایران این تعداد امامزاده داریم؟
واقعیت اینست که امام کاظم ع در سال ۱۲۸ هجری متولد شده اند و در سال ۱۸۳ هجری در زندان هارون به شهادت رسیده اند، بنابراین در سن 55 سالگی به شهادت رسیده اند. مدت زندانی بودن ایشان هم ۲۴ سال نبوده بلکه ۴ سال بوده است.
منبع : (لأعلام ، خیرالدین الزرکلی، ج۷ ، ص۳۲۱)
ضمنا امامزاده هایی که در ایران هستند لزوما نوادگان امام موسی کاظم ع نیستند بلکه بسیاری از آنان از سادات حسنی و حسینی هستند که بعد از قیام زید بن علی (سال ۱۲۱هجری) - از دست ظلم بنی امیه - به ایران فرار کردند و با ایرانیان وصلت نمودند و نسل فراوانی از آنان به جای ماند. در واقع جد بسیاری از این امامزاده ها قبل از تولد امام کاظم ع به ایران آمده اند.
✅برخی از این سادات با کمک ایرانیان به قیامهایی بر ضد حکومت ظالم زمان دست زدند که غالبا به شهادت آنان می انجامید تا اینکه در سال ۲۵۰ هجری نخستین قیام شیعی در طبرستان به رهبری حسن بن زید که از سادات حسنی بود به تاسیس حکومت محلی انجامید که ۲۸ سال پابرجا بود ولی به دست سامانیان ساقط شد.
✅سپس حسن بن علی حسینی معروف به ناصر اطروش در سال ۲۷۸ هجری در گیلان و دیلمان قیام کرد که به تاسیس حکومت انجامید.
امامزاده های شمال ایران غالبا باید از این دسته سادات حسنی و حسینی باشند.
انسان اخلاقی از منظر امام کاظم(علیه السلام)
در آموزه های اسلامی بر این تأکید شده که انسان باید حیات و ممات محمدیصلی الله علیه و آله را از خداوند بخواهد. با مراجعه به آموزه های اسلامی اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام روشن می شود که حیات و ممات محمدیصلی الله علیه و آله همان زندگی لله است. زندگی برای خدا نیز براساس همین آموزه ها در شکل انسان اخلاقی نمودار می شود؛ زیرا همه هدف آفرینش تبدیل انسان معمولی به «انسان خدائی» یعنی متاله شدن است؛ چرا که انسان متاله، انسان اخلاقی است که صفات و اسمای الهی را در خود تحقق بخشیده است.
هر یک از امامان معصوم علیه السلام به حکم اسوه حسنه و کامل الهی بودن، در قول و فعل خویش این معنا را نشان داده اند. از این رو سنت و سیره آنان گواه روشنی از انسان خدائی و متاله شدن و تحقق انسان اخلاقی است. امام موسی کاظم علیه السلام نیز در سنت و سیره این معنا را نشان داده و نویسنده در این مطلب بر آن شده است تا گوشه ای از سیمای انسان اخلاقی را براساس سنت و سیره امام کاظم علیه السلام بیان کند.
انسان اخلاقی، هدف و فلسفه آفرینش
خلق و خوی به معنای صفات ثابت و پایدار در انسان است. البته برخی از مصادیق اخلاقی، جزو امور تکوینی و وراثتی است و برخی دیگر آن نیز از امور اکتسابی است که انسان در یک فرآیندی آن را تحصیل می کند و در خود محقق می سازد. آنچه در حوزه علم اخلاق و علوم تربیتی و رفتاری به آن توجه می شود، بخش اکتسابی و قابل تغییر و تحول آن است که از آن به منش اخلاقی شخص نیز یاد می شود.
براساس آموزه های قرآنی، هدف و فلسفه آفرینش، رسیدن انسان به یک انسان اخلاقی است و هدایتی که خداوند از طریق پیامبران علیه السلام افزون از راه عقل انجام می دهد، تحقق این معنا می باشد. از این رو پیامبرصلی الله علیه و آله هدف از مأموریت و فلسفه بعثت خویش را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و می فرماید : انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من جز برای اتمام مکارم اخلاقی برانگیخته نشده ام. (کنزالعمال، ج13، ص151، حدیث 36472؛ بحارالانوار ج7 باب59 ص372؛ و نیز ج66 ص 405؛ و نیز ج71، ص382)
در حقیقت هر انسانی از طریق عقل خویش می فهمد که خلق نیک و فضایل خوب انسانی چیست و یا از طریق بیان پیامبران دیگر و کتب آسمانی آنان با مکارم اخلاقی آشنا می شود، ولی مأموریت نهایی که پیامبرصلی الله علیه و آله به عهده داشت، همان اتمام مکارم اخلاقی است. در حقیقت پیامبرصلی الله علیه و آله مأموریت یافت که اوج نهایی کمالات و مکارم و محاسن را بیان و مردم را براساس آن دعوت و حتی تربیت نماید و پرورش دهد؛ زیرا اوج و تمام کمالات اگر در هر انسانی پدید آید در حقیقت متاله و ربانی شده است و متاله و ربانی شدن همان هدف آفرینش و فلسفه وجودی انسان است.
بنابراین، هنگامی که ما سخن از ربانی شدن انسان می گوییم و آن را فلسفه و هدف آفرینش هستی و انسان می دانیم، در حقیقت اشاره به انسان اخلاقی به عنوان هدف و فلسفه آفرینش داریم، زیرا انسان اخلاقی همان انسان با صبغه الهی (بقره، آیه 138) یا انسان متاله و ربانی است. (آل عمران، آیه79)
البته کمتر انسانی به اوج اخلاق خدایی می رسد و ربانی می شود؛ زیرا براساس گزارش های قرآنی ابرار و مقربان و سابقون اندک هستند و از همین اندک هم بیشتر آنان از پیشینیان و شماری بسیار اندک از متأخرین بشریت می باشند. (واقعه، آیات 10 تا 14) بیشتر مردم اگر در مسیر خدایی شدن و ربانی گشتن گام بردارند در نهایت به اصحاب یمین می پیوندند که ایشان صبغه و رنگ خدایی گرفته اند و یا در درجات نخست متأله شدن قرار دارند. (واقعه، آیات 38 تا 40)
دراین میان غالب مردم اصولا در اندیشه رنگ خدایی گرفتن و خدایی و ربانی شدن نیستند و در راه آن گام برنمی دارند، بلکه جزو اصحاب شمال و ضلالت و بیراهه هستند و از اخلاق انسانی بهره ای نبرده اند. (واقعه، آیات 41 به بعد) به هرحال، فلسفه و هدف آفرینش انسان اخلاقی است که متأله و خدایی شده و صفات و اسمای کمالی خداوند را به خود تحقق بخشیده است.
شخصیت اخلاقی : او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی، ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بی کران خویش تربیت می فرمود. شب ها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها)ی موسی بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت. مع ذلک در اتاقی که نماز می گزارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.
نقش دعا در زندگی اخلاقی
انسان اخلاقی، انسان عاقل و عالم به فقر ذاتی خود است و هرگز خود را از اتصال به غنی بالذات (خداوند) جدا نمی سازد. بر این اساس می کوشد تا همواره خدا را با خود همراه سازد و بدان اعتماد و توکل نماید. این گونه است که اهل دعا و نیایش واقعی است و هرگز از دعا باز نمی ایستد؛ زیرا کمال را در اتصال به خدا و از طریق دعا که مغز عبادت است می داند. هر چند که مؤمن میان بلاء و ابتلاء تفاوت می گذارد و مصیبت ها را گاه آزمون و گاه مجازات و کیفر می شمارد، ولی با دعا در اندیشه است که از آثار و تبعات بد بلا برهد
از این رو امام موسی کاظم علیه السلام درباره نقش دعا در زندگی می فرماید : ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیلهمه الله عز و جل الدعاء الا کان کشف ذلک البلاء و شیکا، و ما من بلاء ینزل علی عبد مؤمن فیمسک عن الدعاء الا کان ذلک البلاء طویلا، فاذا نزل البلاء فعلیکم بالدعاء و التضرع الی الله عز و جل؛ بلائی بر مؤمن وارد نشود مگر آن که به وسیله دعا سریع بر طرف می گردد و چنانچه دعا نکند آن مصیبت طولانی خواهد شد، پس هنگامی که مصیبتی و بلائی وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرع کنید.(اصول کافی : ج2، ص 174، حدیث 2. وسائل الشیعه : ج7، ص 44، حدیث 4768.
بیان تمام سنت هایی که امام موسی علیه السلام درباره انسان اخلاقی و متاله و ربانی فرموده در این مطلب کوتاه شدنی نیست از این رو به همین مقدار در این مقال بسنده می شود.
ادامه مطلب
http://m5736z.blog.ir/post/KAZEM1