تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه امام علی (علیه السلام) برای نجات و سعادت

سفارش امام علی(علیه السلام) به یارانش برای پیمودن راه سعادت و نجات چه بود؟ امام علی(علیه السلام) در خطبه24نهج البلاغه یارانش را نخست به تقوا و پرهیزکارى سفارش مى کند: اى بندگان خدا! تقواى الهى پیشه کنید! فَاتَّقُوا اللهَ! عِبادَ اللهِ.    تقوا که همان حالت خداترسى باطنى و جهت گیرى معنوى و درونى در مخالفت با گناه و توجّه به طاعت پروردگار است، سرچشمه اصلى تمام نیکى ها و خوبى ها است و به همین دلیل، در همه جا، به عنوان مقدمه اى براى سایر توصیه هاى مهم اخلاقى و اجتماعى و دینى، بر آن تأکید مى شود     حضرت در توصیه دوم مى فرماید: از خدا به سوى او فرار کنید! وَ فِرُّوا اِلَى اللهِ مِنَ اللهِ از غضب و سخط او به سوى رحمت، و از عصیانش، به سوى اطاعت، و از عذابش، به سوى ثواب، و از نغمتش به سوى نعمت. به هر حال، به نظر مى رسد که این جمله، از سوره ذاریات اقتباس شده که از زبان پیامبر اکرم فرمود: فَفَرُّوا اِلَى اللهِ اِنّى لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ پس به سوى خدا بگریزید! که من، از سوى او، براى شما بیم دهنده آشکارى هستم. حضرت، در سومین توصیه مى فرماید: از همان راهى که خداوند، براى شما معیّن کرده است بروید وَ امْضُوا فِى الَّذى نَهَجَهُ لَکُمْ.

و در چهارمین و آخرین توصیه، مى افزاید: به وظایفى که براى شما مقرّر داشته، قیام کنید وَ قُومُوا عَصَبَهُ بِکُمْ در واقع در اینجا امام یک برنامه منظّم چهار ماده اى را براى سعادت و نجات پیروان خود، تنظیم فرموده است. در نخستین مرحله روح تقوا و خداترسى را در آنها زنده مى کند. این امر سبب حرکتى به سوى خدا مى گردد و مسأله فرار از خدا به سوى خدا مطرح مى شود. چون این حرکت آغاز شد باید در مسیر ایمان و عقیده در آن راهى گام نهد که خدا براى او مقرّر داشته است و در مرحله عمل که مرحله چهارم است به تکالیف و وظایفى قیام کند که او مقرّر کرده است.

چرا امام علی از خود و اهل بیت(علیهم السلام) تعریف می کنند؟

در کتاب مبارک نهج البلاغه سخنانی پیرامون معرفی اهل بیت (علیه السلام) نقل شده که می تواند گره گشای پاره ای مسائل معرفتی و اعتقاد بوده باشد. حضرت به عنوان امام معصوم و حجت خدای متعال و هادی امّت باید صفات خود و سائر اهل بیت(علیهم السلام) را تبیین کنند تا مردم به سوی آن ها هدایت شوند.       در واقع این عمل حضرت و سائر اهل بیت(علیهم السلام) در راستای سعادت آفرین برای جامعه است و نه العباذ بالله تعریف تمجیدی که احیاناً ما انسان های ناقص از خود و دیگران به انجام می رسانیم. شاهد حضرت از بسیاری از بستگان خود چنین توصیفاتی بیان نفرموده اند. چون آنان از امامان امت نبوده اند تا چنان صفاتی داشته باشند تا معرفی آن ها لازم بوده باشد. می فرمایند: لایقاس بآل محمد من هذه... و فیهم الوصیه و الوراثه. [نهج البلاغة خ2] احدی از این امت قابل مقایسه با آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیست. کسی که برخوردار از نعمت اهل بیت(علیه السلام) است؛ ابداً برابر با ایشان نیست (وی بر سر سفره آل محمد(علیه السلام) نشسته است و مهمان با میزبان و صاحب نعمت، برابر نیست). آل محمد صلی الله علیه و آله پایه دین و استوانه و ستون یقین هستند. آنان که تندرو هستند به سوی آنان باید باز گردند و آنان که اهل اهمال و کوتاهی هستند باید ملحق به ایشان شوند. خصوصیّات و صفات حکومت و ولایت بحقّ را فقط ایشان دارا هستند و جانشین و وراثت از رسول خداصلی الله علیه و آله از یاری ایشان است.                            .  ما مأمور به اقتداء به آن ذوات نورانی و پاک هستیم ولی به هر جایی از مدارج کمال و انسانیت که بار یابیم اولاً به هدایت آن وسائط فیض بوده است و ثانیاً هیچ گاه به درجه والای فضایل آن ذوات مقدّس نخواهیم رسید گرچه همان درجات عالیه که برای ما ممکن الوصول است نیز بسیار والا و عالیقدر است!

با این همه جریانات غدیر و... مقام علی(علیه السلام) را از برادری به دوستی تنزل دادند. اگر گفت دوست است چرا آمدید و گفتید. آفرین، آفرین بر تو باد یا علی که مولای من و هر مرد و زن مسلمانی... و قال فیما قال بخ بخ لک یا علی اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنه... دوستی که بیعت نمی‌خواهد. تا همان روز با علی دوست بودید و علی(علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله) صیغه اخوت خوانده بود، دوستی این حرف‌ها را نمی خواهد، اگر دوستی است دیگر دعا نمی خواهد من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و ا خذل من خذله علامه امینی(ره) می فرماید صدو ده نفر از صحابه گرامی، هشتاد و چهار نفر از تابعین و صد و شصت مورخ قابل اعتماد حادثه غدیر را نقل کرده اند. (بحارالانوار ج21)

طبری مفسر بزرگ سنی می گوید وقتی آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ .... ای فرستاده ما،آنچه را از ناحیه پروردگارت بتو نازل شد ابلاغ کن و اگر اینکار را نکنی اصلا پیغام پروردگار را نرسانده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ می کند، همانا خدا کافران را هدایت نمی کند، نازل شد خدا به پیامبر فرمود مردم را جمع کن بگو علی برادر من است، وصی من است، خلیفه و جانشین من است، اُولی به تصرف به همه مومنین است.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله عز و جل النار اگر مردم در دوستی و محبت و عشق علی هماهنگ و یکپارچه می شدند هر آینه خداوند آتش را نمی‌آفرید. جهنم را خلق نمی کرد (بحار 39 ص 205)                      . اگر مردم با علی و ولایت علی(علیه السلام) هماهنگ بودند همان بهشت را که خدا وعده داده، با حکومت و ولایت حضرت علی و اولاد پاکش(علیه السلام) به وجود می آمد، و در خانه اش به آتش کشیده نمی شد، پیکر امام مجتبی(علیه السلام) فرزند عزیزش تیرباران نمی‌شد و امام حسین(علیه السلام) و یارانش به شهادت و اسارت دچار نمی شدند.           . و امروز یک مشت یهودی صهیونیست آواره در مقابل چشمان بیش از یک میلیارد مسلمان در قبله اول مسلمین پایکوبی نمی کردند، امروز یک نظام اسلامی در دنیا مورد هجوم خودکامگان قرار نمی‌گرفت، امروز این‌قدر ساز مخالفت در برابر ولایت فقیه و حاکمیت مجتهد عادل زده نمی شد. باید علی‌وار زندگی کرد، پیروی حق کرد و پیروی از پیامبر؛ همان‌طور که علی(علیه السلام) به دنبال پیامبر(صلی الله علیه و آله)می دوید.  الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ المعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ سپاس خدا را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت علی (علیهماالسلام) تمسک می جویند

بخش 3 :   دلواپسی‌های علی(علیه السلام)، سفیهان و فاجران زمامدار امور شوند

مردم، بسیار از خلیفه دوم شنیده بودند عجزت النساء انَ یلدن مثل علی بن ابی‌طالب زنان ناتوانند که مانند علی(علیه السلام) را به دنیا آورند. خدایا مرا در برابر مشکلی قرار نده که پسر ابوطالب نباشد. و لولا علی لهلک عمر؛ همچنان که از خلیفه سوم شنیده بودند لولا علی لهلک عثمان تاریخ در سینه خویش گفت‌وگوی دو تن از سران جریان بنی «سهم» را ثبت کرده، آنجا که عمروعاص به معاویه گفت عرب هرگز تو را همسان و هم‌سنگ علی نمی‌داند. علی(علیه السلام)  به رموز نبرد آشناست و در قریش نظیری برای او نیست

او به حق، صاحب حکومتی است که در دست دارد مگر اینکه بر او ستم کنی و حق را از او سلب کنی...به خدا سوگند تو و علی هرگز در شرف و فضیلت یکسان نیستید.

برای نبرد با چنین فرد با فضیلتی چه بهایی می‌پردازی تا با تو همگام شوم؟   من امارت مصر را می‌خواهم! و هم او بود که در صفین به یاران علی اشاره کرد و گفت این گروه با هدفی آسمانی به میدان آمده‌اند و باکی از مرگ (شهادت) ندارند. پس چاره چه بود؟ اختلاف افکندن و فشل کردن این سپاه قدرتمند. محبتی که مولای متقیان در میان مردم روشن‌ضمیر برانگیخت، دو سویه بود.

چه اینان در شروع بیعت با حضرت دیدند که وقتی سیاستمداران حرفه‌ای برای پیروزی و استقرار حکومت، دعوت به مماشات با دریافت‌کنندگان امتیازات ویژه از قدرت و ثروت بیت‌المال کردند، پاسخ سرزنش‌آمیز امام را ‌شنیدند «آیا مرا امر می‌کنید که پیروزی را با ستم بر مردم تحت ولایت خود بجویم؟» (خطبه 126 نهج‌البلاغه)                .        تاریخ بر سینه دارد که پدر امت چگونه با محرومان و پابرهنگان همدردی کرد و از شنیدن هم‌سفرگی حاکم بصره با اشراف چنان به هم ریخت که دست به قلم برد

و نوشت همانا امام شما به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است. هوا و هوس هرگز بر من چیره نخواهد شد و حرص و آز مرا به انتخاب خوراک نیکو وادار نخواهد ساخت در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی ببرد و هرگز سیر نخورد. یا من سیر بخوابم و پیرامون من شکم‌هایی گرسنه یا جگرهایی سوخته باشند؟!...

اشعث‌بن قیس والی آذربایجان وقتی نامه حضرت را دریافت کرد که مرقوم فرموده بود این مسئولیت طعمه نیست بلکه امانتی آویخته به گردن توست، گفت این نامه مرا به وحشت انداخته، او ثروت و قدرت آذربایجان را از من خواهد گرفت،        پس چه بهتر که به معاویه بپیوندم!

امام در تفسیر آیه شریفه مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ  می‌فرمود محبت ما و محبت دشمنان ما در یک سینه جمع نمی‌شود.

چند گروه بی‌طاقت و ناشکیب، امت را از مهربانی‌های سرشار چنین پدر دلسوزی محروم کردند.

1- جریان معارضی که حق را می‌شناختند و به خاطر دنیاطلبی از همان آغاز در مقابل جبهه عدالت ایستادند و جبهه باطل و ظلم را تشکیل دادند

2- جریانی که حق و باطل را می‌شناختند و با جبهه حق همراه بودند ولی در میانه راه به درد بی‌درمان زیاده‌طلبی و امتیازخواهی گرفتار آمدند و با چاشنی تکبر و استکبار که مرض اصلی گروه اول بود، دچار ارتجاع و انقلاب به عقب شدند و جبهه اول آنان را سپر بلا و آلت دست خود قرار داد.

3- جریانی که شناخت عمیقی از حق و باطل نداشتند و به اعتبار خیانت برخی سران خود، در زمین دشمن بازی کردند. ضعف در امام‌شناسی و دشمن‌شناسی و بصیرت، آنها را در بحبوحه جنگ صفین به حربه برنده در دست دشمن تبدیل کرد. این3 فرقه، دشواری‌های همیشگی برپایی حق و مزاحمان اصلی در نوشاندن جرعه عدالت به توده‌های مردمند.

اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود من و علی پدران این امتیم، تمام دلواپسی و نگرانی امیرمؤمنان این بود که در منازعه و اختلاف میان مسلمین، سفیهان و فاجران دست به یکی کنند.

حضرت هنگامی که مالک را به امارت مصر می‌فرستاد، خطاب به مردم آن دیار نوشت هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) درگذشت، مسلمانان در امر حکومت دچار اختلاف شدند. به خدا سوگند هرگز در خاطرم نمی‌گنجید که عرب، خلافت را از اهل بیت پیامبر دریغ کنند...به خدا سوگند اگر با اهل باطل روبرو شوم و من تنها باشم و آنها روی زمین را پر کنند، هیچ هراسی ندارم...

اما دلواپسی و اندوه من از این است که سفیهان و فاجران (بی‌خردان و تبهکاران) زمامدار امور شوند؛ بیت‌المال را دست به دست کنند، بندگان خدا را به بردگی بگیرند، با صالحان بجنگند و با فاسقان و مجرمان حزب تشکیل دهند...که اگر این گونه نبود فراوان شما را برنمی‌انگیختم و توبیخ نمی‌کردم و فرا نمی‌خواندم و تشویق (به جهاد) نمی‌کردم و اگر سرپیچی می‌کردید، رهایتان می‌کردم.

آیا نمی‌بینید سرزمین‌های تحت تصرف شما رو به نقصان می‌رود؟... برای جهاد با دشمنانتان بسیج شوید خدا شما را رحمت کند و روی زمین سنگینی نکنید که در اثر این کار، در ذلت و ستم غوطه‌ور شوید و نصیب شما نقصان پذیرد.  

بخش 4 :               علی  تسلیم وصیت پیامبر اکرم برای اتحاد

امیرمؤمنان(علیه السّلام) در تمام دوران زندگی‌اش، مطیع محض فرمان‌هاى الهى بوده و آن‌چه او را به واکنش وامى‌داشت، فقط و فقط اوامر الهى بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصى از خود واکنش نشان نمى‌داد. آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شکیبائى در برابر این مصیبت‌هاى عظیم بوده است و طبق همین فرمان بود که دست به شمشیر نبرد. 

 امام کاظم علیه السلام مى‌فرماید: از پدرم امام صادق علیه السلام پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گریه بلند کردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مى‌کردند،

علی فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روى بدن پیغمبر انداختم، فرمود: برادرم، این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیاى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى تو را از رسیدگى به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت مثل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بیایند..    پس چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ شدى و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانه‌ات بنشین و قرآن را آنگونه که دستور داده‌ام، بر اساس واجبات و احکام و ترتیب نزول جمع آورى کن، تو را به بردبارى در برابر آنچه که از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله علیها خواهد رسید ، صبر کن تا بر من وارد شوی.

 پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهى کرد و فرمود: اى سلمان! خدا را شاهد مى‏گیرم افرادى که با اینان بجنگند با من جنگیده‌اند، افرادى که با اینان روى صلح داشته باشند با من صلح کرده‌اند، اینان در بهشت همراه من هستند.                         .
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهى به علی علیه السلام کرد و فرمود: اى علی! تو به زودى پس از من، از قریش و متحد شدنشان علیه خودت و ستمشان سختى خواهى کشید.    اگر یارانى یافتى با آنان جهاد کن و به وسیله موافقینت با آنان بجنگ، و اگر کمک کار و یاورى نیافتى صبر کن و دست نگهدار و با دست خویش خود را به نابودى مینداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى، هارون براى تو اسوه خوبى است، به برادرش موسى گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی؛ این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.      علی علیه السلام همان کسى است که در میدان نبرد، همچون شیر ژیان بر دشمن حمله مى‌کرد و پهلوانان و یلان کفر را یکى پس از دیگرى از سر راه بر مى‌داشت، روزى پشت پهلوانى همچون عمر بن عبدود را به خاک مى‌مالد و روزى دیگر فرق سر مرهب یهودى را همراه با کلاه خودش مى‌شکافد. آن روز فرمان خداوند این بود که دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛     ولى روز دیگر فرمان این است که همان ذوالفقار در نیام باشد تا اساس اسلام حفظ شود و دشمنان اسلام از نابود کردن آن مأیوس شوند. بعد از حمله ی غاصبین به منزل وحی و مجروح شدن همسرش، به خلیفه دوم! فرمود: اگر مقدرات خداوندى و پیمان و سفارش رسول خدا نبود، هر آینه مى‌فهمیدى که تو قدرت ورود به خانه مرا نداشتی و سالم بیرون نمی رفتی. و با همان مُشتی که عمر از علی علیه السلام خورده بود جان سالم بیرون نمی برد.

امام علی علیه السلام ، حافظ وحدت مسلمین : وحدت امت اسلامی برای علیعلیه السلام از اصول بسیار مهم و اساسی بود. حضرت، حکومت و رهبری را نیز برای حفظ این اصل می خواست و تمام مصیبت ها و رنج های زمانه را هم بدان سبب تحمل می کرد. هنگامی که علی علیه السلام مشغول تدفین پیامبر صلی الله علیه و آله بود، عده ای در سقیفه برای انتخاب خلیفه اجتماع کردند. افزون بر خطر ارتداد برای نومسلمانان، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت کشور اسلام، امری نمایان بود موضعگیری های انصار و مهاجران در جریان سقیفه که به طرح شعار منا امیر و منکم امیر شد، نشانی از زمینه اختلاف بین این دو گروه بود. به رغم این که پیامبرصلی الله علیه و آله پیوسته برای ایجاد برادری و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان کوشید (انفال 63) حس عصبیت و نژاد پرستی برخی افراد، باعث شد بعد از رحلت پیامبر گرامی، مهاجران و انصار دائم همدیگر را به جنگ تهدید کنند.        

در نهج البلاغه به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به سینه مادر است. اگر سکوت می کنم، به سبب علم و آگاهی خاصی است که در آن فرو رفته ام. و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، بسان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان می شدید (نهج البلاغه خ 5). 

 عِلمی که حضرت از آن سخن می گوید، آگاهی از نتایج وحشت آور اختلاف و دو دستگی مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبی می دانست که قیام برای احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی، تمام می شود؛ بدین جهت، ترجیح میدهد برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت کند.   در نامه ای هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همین مسأله بیان کرده به خدا سوگند! من هرگز گمان نمی کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتی وانداشت جز توجه مردم به دیگری.                                ابوبکر که دست او را برای بیعت می فشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشته اند و می خواهند آیین محمد صلی الله علیه و آله را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم،

در پیکر آن رخنه و ویرانی مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حکومت چند روزه ای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می رود؛ سپس به مقابله با حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام و جامعه اسلامی بازگشت (نامه 62).

حفظ وحدت امت اسلامی، برای جلوگیری از آسیب های دینی و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگری از امام علیه السلام می فرماید: قریش پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن (بر غصب حق خود) بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنهاست.   مردم تازه مسلمانند و کوچک ترین سستی دین را تباه می کند و کوچک ترین فردی ممکن است دین را از بین ببرد (ابن ابی الحدید، ج 1، ص 308)

علی علیه السلام در روزهای اولیه حکومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله که حقشان تلف شده فرمود: پس از پیامبرصلی الله علیه و آله حق ما را غصب کردند و در ردیف توده بازاری ها قرار گرفتیم. چشم هایی از ما گریست و ناراحتی ها پدید آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگری می بود و با آن ها می جنگیدم (شیخ مفید، مصنفات، ج 13، ص 155).

حضرت نه تنها هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را از اختلاف باز داشت، در شورای شش نفری نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگی بیش نمی دانست، عملاً جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضای شورا فرمود: گرچه رهبری، حق من است و گرفتن آن از من، ظلم شمرده می شود، مادامی که کار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتی نخواهم کرد (نهج البلاغه، خ 74).                          پیش از ورود به جلسه شورا، عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام می خواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع می دانست. امام ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وی را رد کرد و فرمود: انی اکره الخلاف من اختلاف را دوست ندارم (ابن ابی الحدید، ج 1)       .                                    در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بی مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهی از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلی در آن هنگام باعث دو دستگی میان صفوف آنان میشد؛ بدین لحاظ، فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبرصلی الله علیه و آله داری و به سبب این که هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می گویم. رهبری امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبرصلی الله علیه و آله از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی از آن چشم پوشیدند.

داور میان ما و آن ها خدا، و بازگشت همه به سوی اوست (خ 157)؛ البته مقصود از سکوت امام علیه السلام ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره می کند (دایرة المعارف العثمانیه) و گاهی هم با انجام اعمالی، ناخشنودی خود را بیان داشته (محمد بن النعمان مفید، الارشاد) و البته از همکاری با آنان نیز کوتاهی نکرده است.

در حکمت 22 نهج البلاغه نیز می‌فرماید: ما حقی داشتیم و آن را گفتیم. اگر این حق داده شود به وظیفه ام عمل می‌کنم وگرنه پشت شتر می‌نشینم و به کار خود مشغول می‌شوم. در انصاب الاشراف از حضرت امیر«علیه السلام» نقل می‌کند: من می‌توانستم درگیر شوم اما چنین نکردم. چون ترسیدم که عصر جاهلیت دوباره برگردد.

تو از کِی دلسوز اسلام شدی؟! بعد از جریان سقیفه، یکی از فرزندان ابولهب خدمت علی«علیه السلام» آمد و شروع کرد در ستایش علی«علیه السلام» و نفی جناب ابوبکر و جناب عمر حرف زدن. در حالی که پیش از این دشمن علی«علیه السلام» بود! گفت که حکومت حق علی است. حضرت را به قیام علیه خلیفه اول تحریک کرد و گفت که ما در کنار تو ایستاده ایم. حضرت لحظاتی به او نگاه کردند و فرمودند:

سلامة الدین احبّ الینا من غیره. سالم ماندن اصل اسلام در نظر من مهم‌تر از حکومت است. شما از کِی طرفدار من شدید؟! شما که تا دیروز در جبهه مخالف اسلام بودید!                                    .حضرت امیرعلیه السلام حکومت را هم برای اسلام می‌خواست. حکومت، وسیله است و اسلام هدف. می‌فرمود اگر بخواهم وسیله را به دست آورم، اصل هدف از بین می‌رود.                برای علی علیه السلام اسلام مهم‌تر از حکومت علی بود. الان هم استدلال ما همین است که هدف اصلی که اسلام است، با درگیری مذهبی از بین می‌رود.                             .                                                 تشیع مساوی است با ولایت علی بن ابی طالبعلیه السلام. ولی ولایت علیعلیه السلام هم وسیله‌ای است برای هدفی بالاتر که اصل اسلام است. نمی‌شود به اسم حبّ علیعلیه السلام کاری کرد که اصل اسلام که علی علیه السلام خودش را فدای آن کرد، به خطر بیفتد.        اصلا علی علیه السلام برای رفع اختلاف آمد. علی علیه السلام منشأ اختلاف نیست. علی علیه السلام مظهر اتحاد است نه مبدا اختلاف. 

تکلیفی بودن خلافت و ممنوعیت واگذاری آن به غیر ولایت و امامت و رهبری اولیای الهی مسئولیت است، نه یک حق، نه یک امتیاز! گرچه از نظر درجات کمال فیض هستی است؛ لکن جزء امتیازات عرفی نیست، جزء وظائف و مسئولیت اینهاست. حقّ خداست که آنها باید این حقّ را بشناسند و اجراء کنند. آنها مکلّفند که ولیّ الله باشند، خلیفه الله باشند. إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا (بقره 124)، او موظّف است این امامت و رهبری را پاس بدارد و حفظ کند.

 در جریان خلافت از آن حضرت سؤال کردند: شما با داشتن همه این کمالات و مقامات چرا خانه نشین شدید؟ فرمود : این خلافت یک مقام ویژه ای بود که شحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین (نهج البلاغه خ 162) عدّه ای بخل ورزیدند، بخیلانه حمله کردند، مهاجمانه حمله کردند؛ عدّه ای هم سخاوتمندانه از آن گذشتند،

بخش 12 :    می توان سلمان و ابوذر و مالک اشتر و عمار بود برای علی

انسان مدام از حالی به حالی می شود. مدام در حال شدن است. اوضاع دیگرگون می شود تا آدمی هر که می خواهد باشد آزمایش شود. گاه فضا غبارآلود می شود. فتنه با ظاهری فریبا و باطنی زشت و نازیبا هجوم می آورد. تو می مانی و فتنه و فتوت، مردی و نامردی. مرد! انتخاب با توست. مبادا زمین دشمن و جبهه خودی را در این غبار گم کرده باشی؟ بین شما و اهل قبله (پیمان شکنان و از دین بیرون شدگان) باب نبرد گشوده شد و این پرچم را بر دوش نمی کشد مگر آن که اهل بصیرت و صبر و علم به جایگاه حق باشد. پس انجام دهید آنچه مأمور می شوید و باز ایستید از آنچه نهی می شوید. و شتاب و عجله نکنید در چیزی که آن را بررسی و روشن نکرده اید چرا که آنچه شما منکرش هستید ما را قدرت تغییر آن هست.                    .                              دنیایی را که آرزو می کنید و بدان رغبت دارید، و دنیایی که گاه شما را به خشم و گاه به خشنودی می آورد، نه خانه شماست و نه منزلی که برای آن آفریده شده اید... در دنیا برای آخرتی که به آن دعوت شده اید بر یکدیگر پیشی گیرید و با عمق دل از دنیا روی برگردانید و نباید کسی از شما به خاطر چیزی از دنیا که از او گرفته شده، چون کنیز بنالد (خطبه 172 نهج البلاغه)                                     .
می توان ابوذر و عمار و میثم و مقداد و اویس و مالک اشتر شد. می شود آدمی سلمان محمدی شود که وقتی می گفتند خودت را معرفی کن، به مال و منال و طایفه و تبار نمی نازید بلکه می گفت من منت دار رسول خدا هستم (برده و فقیر و گمراه بودم پس خداوند به برکت محمدصلی الله علیه و آله مرا آزاد و توانگر و اهل هدایت گردانید) و در عمل تا روز آخر این منت داری و فروتنی را نشان داد.                و می توان طلحه یا زبیر شد و خون در دل علیعلیه السلام کرد. می توان علی را به بلیغ ترین الفاظ ستود و به اصرار و اجبار، حجت را برای به دست گرفتن زعامت مسلمین بر او تمام کرد اما به وقت آزمون، زیر همه اعتراف ها و شهادت ها و بیعت ها زد. مگر آن هنگام که در مدینه با علی بیعت می کردند، نشنیدند که می فرماید عهده دار و در گروی سخنی هستم که می گویم و بدان ضامن و پایبندم.    بدانید روزگار دگربار شما را در بوته آزمون نهاده به همان شکل خود در روز بعثت پیامبر. به خدایی که او را به حق مبعوث کرد در هم آمیخته و غربال می شوید و همچون محتوای دیگ جوشان بالا و پایین می شوید تا آنکه پایین است فراز آید و آن که بالاست، پایین افتد. (خطبه 15 نهج البلاغه). مگر ناگهانی بیعت کردند؟ بیعت شما با من ناگهانی نبود. و کار من و شما یکی نیست. من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود! (خطبه 136)                                      .
دردشان چه بود و درمانش کدام؟ اینها که به اختیار بیعت کرده بودند؟ به خدا سوگند نتوانستند گناهی را به من نسبت دهند و بین من و خودشان با انصاف داوری نکردند... اول کاری که از موضع عدالت باید بکنند این است که علیه خود حکم کنند. به یقین بصیرتم با من است، نه امر را بر کسی مشتبه کرده ام و نه هیچ چیزی بر من پوشیده است. اینها همان قوم ستمگری هستند که در میانشان لجن و زهر عقرب و شبهه تاریک است... برای بیعت با من هجوم آوردید مانند ماده شترانی که مشتاقانه به جانب فرزندان خود رو کنند. فریاد زدید بیعت! بیعت! دستم را جمع کردم و بستم، برای بیعت گشودید. و دستم را عقب بردم، شما پیش کشیدید.

خدایا! طلحه و زبیر با من قطع رحم کردند و ستم روا داشتند و بیعتم را شکستند و مردم را بر مردم شوراندند. ابن عباس! برخیز و سراغ زبیر برو و حجت تمام کن با طلحه ملاقات مکن زیرا او را همچون گاوی ببینی که شاخش را روی گوشش کج کرده است. بر مرکبی چموش سوار می شود و می گوید رام است! اما به دیدار زبیر برو زیرا او را طبیعتی نرم است. به او بگو پسردایی ات می گوید مرا در حجاز شناختی (و بیعت کرد) و در عراق انکار کردی و نشناختی؟! چه چیز تو را از آن چه (بیعت) که با من داشتی و آشکار کردی بازداشت؟ (خطبه 31) (زبیر) گمان می کند با دستش با من بیعت کرده اما قلبش بیعت نکرده است. پس به بیعت با من آشکارا اقرار کرده و نسبت به آن چه پنهان است ادعا می کند. باید که بر اثبات ادعایش دلیل قابل قبولی بیاورد وگرنه به همان بیعتی که از او سر زده بازگردد (خطبه 8 )

امیر سپاه ایمان و عدالت، نشسته و نعلین پاره خویش را وصله می زند. جای وصله هم مانده؟! ابن عباس این نعلین چقدر می ارزد؟ هیچ! به خدا سوگند این نعلین پاره در نظرم از حکومت بر شما محبوب تر است مگر آن که بتوانم حقی را اقامه و باطلی را دفع کنم.  فتوت و حریتی چنان باید که مولا بتواند مقابل سپاه خویش بایستد و با شجاعت تمام بگوید به خدا سوگند در میان جمعیت این لشکر بودم که به سپاه کفر هجوم بردیم تا فرار کردند. از جنگ عاجز نشدم و نترسیدم. این بار هم وضع من مانند آن زمان است، بی شک باطل را، می شکافم تا حق از پهلوی آن برون آید (خطبه33) و چون سران و سپاهیان جمل به هلاک افتادند، خطاب به همان ها فرمود بر جای و استوار باد دلی که خوف خدا از او جدا نگردد. پیوسته در انتظار خیانت و عهدشکنی شما بودم و علامت فریب خوردگان را در سیمای شما می دیدم چشم پوشی ام از شما به خاطر پنهان بودنتان زیر لباس دین بود در حالی که صدق باطنم مرا از پنهان شما خبر می داد (خطبه 4)

راستى اگر باطل با حق مخلوط نمى‏شد، راه حق براى حق خواهان پنهان نمى‏ماند و اگر حق از وانمود شدن به باطل رهایى می یافت، زبان دشمنان از بدگویى باز مى‏ماند. ولى چون قسمتى از حق و قسمتى از باطل گرفته مى‏شود و درهم آمیخته مى‏گردد، آغاز فتنه‏ها، پیروى از هواهاى نفسانى و بدعتهایى است که در دین داخل مى‏شود که کتاب خدا با آن خواهشهاى نفسانى و بدعتهاى دینى مخالف است.

یاران با بصیرت علی(علیه السلام) این عمّار

خاصه اولیائه : دوستان خاص خدا در کلام امیرالمومنین علی(علیه السلام) چه ویژگی‌هایی دارند؟ در خطبه 182 کجایند برادران من که راه حق را سپردند و با حق رخت به خانه آخرت بردند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانندان ایشان از برادرانشان که با یکدیگر به مرگ پیمان بستند و سرهای آنان را به فاجران هدیه کردند. بی‌شک این گونه صدا زدن این افراد نشان از این دارد این بزرگواران که حضرت(علیه السلام) از ایشان به عنوان برادر یاد می‌کند جزء یاران خاص حضرت هستند. حضرت این سخن را بعد از جنگ صفین ایراد کرده است.

 از عمار یاد می‌کند؛ او که شهید سرفراز جنگ صفین است؛ همو که پیامبر در موردش فرمود: عمار بر حق است و حق با عمار (احقاق الحق، ج4). از مالک بن تیهان یاد می‌کند؛ او که از پیشگامان اسلام و از نقیبان بیعت عقبه بود، با اینکه ثروت فراوان داشت همه را فدای علی(علیه السلام) کرد و در جنگ صفین به شهادت رسید. از خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین) یاد می‌کند؛ شهید وفادار جنگ صفین.     ابن ابی لیلی گوید: در صفین بودم مردی را دیدم با ریش سفید و عمامه بر سر و نقاب بر چهره، فقط انتهای ریش او دیده می‌شد، سخت می‌جنگید، گفتم: ای شیخ با مسلمانان می‌جنگی؟ نقاب از چهره برداشت و گفت: بلی من خزیمه‌ام از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: با همه کسانی که با علی(علیه السلام)  می‌جنگند، بجنگ! (اعلام نهج البلاغه)

در نهج البلاغه امام علی(علیه السلام) پس از یاد این شهیدان، دست بر محاسن خود گذاشت و مدتی طولانی گریه کرد و سپس فرمود: دریغا! از برادرانم که قرآن خواندند و در حفظ آن کوشیدند. واجب را بر پا کردند، پس از آنکه در آن اندیشیدند سنت را زنده کردند و بدعت را میراندند. به جهاد خوانده شدند و پذیرفتند. به پیشوای خود اعتماد کردند و در پی او رفتند. ‏از این تعبیر حضرت علی(علیه السلام) ؛ اهم ویژگی‌های اولیاء خاص الهی دانسته می‌شود؛ اوصافی همچون پایبندی به احکام اسلام و قرآن، اهتمام نسبت به اقامه حدود و واجبات الهی از جمله جهاد در راه خدا، زنده کردن و زنده نگاه داشتن سنت های الهی، مبارزه و مقابله با بدعتها، ولایت پذیری و اطاعت بی‌چون و چرا از ولی و پیشوای خود، بی‌تفاوت نبودن در برابر فتنه‌ها و... اینان که اولیای خاص خدایند بر خلاف مردمی هستند که مولا در مورد آنها می‌فرماید: کاش شما را نمی‌شناختم هرگاه شما را به جهاد فراخواندم سردی یا گرمی هوا را بهانه کردید خدا شما را بکشد که دل مرا خون کردید.

عمار یاسر در عرصه جنگ نرم قبل از وقوع فتنه ها : از آن جا که با کار فرهنگی و مقابله با شبهات فرهنگی می توان با فتنه ها مقابله کرد، جناب عمار یاسر در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و دوران سیطره مشرکان پدر و مادر خود را که جزو اولین شهیدان اسلام بودند و در اثر شکنجه های زیاد شهید شدند از دست داد.

مشرکان انتظار می کشیدند که عمار هم به جهت شکنجه های فراوان از اسلام برگردد. ولی عمار یاسر به خاطر حسن تدبیر و هوش کثیر در زبان از اسلام دست کشید ولی در دل معتقد بود. چون او آموخته بود که ایمان حقیقی، ایمانی است که در قلب جای گرفته باشد و اعلام زبانی ایمان، تنها یک نشانه و گواه است. در ثانی به کارگرفتن حیله و نیرنگ در هر جایی نادرست و نکوهیده است جز در جنگ، که نشان هشیاری و خردمندی است و اصطلاحا عمار یاسر در این مورد تقیه کرد و از مردن بی تاثیر و کم تاثیر خود اجتناب کرده و روشی برای ماندن و تلاش بیشتر در راه دین و ضربه کاری تر به دشمن را برگزید. 

 تقیه یک شیوه در نبرد با دشمنان است نه یک پوشش برای راحت طلبی و تکلیف گریزی و فریب دادن صالحان. تقیه در واقع نوعی جنگ نرم است به این معنی که تقیه در مقابل دشمنان و منافقان و جاسوسان به کار می رود، نه در برابر اهل ایمان. تقیه کاری است همانند عقب نشینی موقت رزمندگان در جبهه نبرد برای تجدید قوا و انجام حمله ای جدید با هماهنگی بیشتر. این هوشمندی ذاتی عمار را می رساند که قبل از تبیین کامل اصل تقیه برای مسلمانان او به این مهم توجه داشت.

عمار یاسر و مقابله با سکولاریسم و دموکراسی : عمار از جمله کسانی بود که سقیفه و تصمیم گیری های آن را قبول نداشت. اصحاب سقیفه بنیانگذاران سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست بودند. چرا که می گفتند دین دستوری در مورد خلافت و اداره امور جامعه نداده است و این کار مربوط به شئون دنیوی است و بر عهده مردم است. عمار هرگز با خلیفه اول بیعت نکرد بلکه خطاب به او فرمود: ای ابابکر حقی را که خداوند بر دیگری قرار داده است به خود اختصاص مده و اولین کسی نباش که توصیه های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در مورد خاندانش به دست فراموشی سپرده است. حق را به اهلش بازگردان تا بار خویشتن سبک گردانی و در قیامت رسول خدا را شادمان ملاقات کنی. (الاحتجاج ج ص87) عمار می دانست که، امامت باید از جانب خدا تعیین شود و رأی مردم نمی تواند ملاک حق و باطل شود.

عمار یاسر؛ حفظ تمامیت ارضی و مقابله با دشمنان خارجی : عمار یاسر کسی بود که به دو قبله نماز گزارده بود و از مکه به حبشه و از مکه به مدینه در راه خدا هجرت کرده بود و کسی نبود که به دلیل رخدادهای تلخ سیاسی و عدم توجه خلیفه اول به نظریاتش دست از یاری دین بردارد. بلکه پس از رحلت رسول خدا در همه مراحل برای دفاع از حقیقت دین آماده بود.

 هنوز مدتی از خلافت ابوبکر نگذشته بود که طغیان های اجتماعی پیش آمد و فردی به نام مسیلمه به دروغ ادعای پیامبری کرد. مسلمانان برای خاموش کردن این غائله عازم یمامه شدند. در حالی که چهره عمار در میان آنان می درخشید. عبداله بن عمر نقل کرده که در جنگ یمامه عمار را دیدم که بر صخره ای ایستاده و مسلمانان را به پایمردی و مبارزه با مسیلمه تشویق می کرد. و به گرد خود فرا می خواند تا پراکنده نشوند. این در حالی بود که خود مجروح شده بود.                                       .
عمار یاسر؛ ترجیح منافع ملی اسلامی بر منفعت شخصی : عمار در شمار حامیان علی بن ابیطالب(علیه السلام) قرار داشت و خلافت را حق آن حضرت می دانست ولی به دلایلی چند از مخالفت سیاسی با خلیفه دوم (به پیروی از مولایش علی) پرهیز نمود..
1-به دلیل اینکه وجود بحران های سیاسی، اجتماعی و اعتقادی در عصر خلیفه اول نشان داده بود که بی ثباتی حکومت مرکزی، می تواند نقطه امیدی برای مشرکان و کافران باشد و آنان را برای براندازی اصل خلافت و بازگرداندن شیوه های عصر جاهلیت تشویق نماید. کسانی که خواهان برقراری و پایداری اصل دین هستند، می باید با مواضع سیاسی و اجتماعی خود، ثبات سیاسی و اجتماعی و امنیت و اقتدار دینی را تقویت کنند و راه هرگونه سوءاستفاده را بر روی دشمنان اسلام، مسدود سازند.
2-شکل گیری نبردهای گسترده در مرزهای جامعه اسلامی و تهدید کیان امت اسلامی به وسیله قدرت های بزرگ آن عصر کافی بود تا مصلحان اجتماعی با سنجش موقعیت های حساس اصل دفاع از اسلام و جامعه اسلامی را فدای مشاجره های سیاسی و اختلاف های عقیدتی نکنند. و خلیفه دوم در سال طی حکمی عمار یاسر را به فرمانداری کوفه منصوب کرد (تاریخ یعقوبی، ج2، ص 551) (مشورت با علی)

عمار یاسر؛ بصیرت زایی و بصیرت افزایی : عمار در هر فرصتی شایستگی حضرت علی(علیه السلام) را برای خلافت مطرح می کرد. چنان که وقتی عبدالرحمن بن عوف مردم را فراخواند تا درباره انتخاب خلیفه با آنان سخن بگوید، عمار با صراحت بیان داشت: اگر میخواهید مردم یک رأی باشند و اختلاف نکنند، با علی(علیه السلام) بیعت کنید و مقداد سخنان وی را تأیید کرد (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 25).      

عمار یاسر در جنگ جمل به روشنگری پرداخت و تلاش کرد موضوع را برای مردم روشن سازد. عمار خطاب به مردم گفت: درست است که همسر پیامبر است، دارای حرمت و احترام، اما حرمت و حق دین بالاتر و بزرگ تر از حرمت اوست. اگر شما به جانب علی(علیه السلام) حرکت کنید، آن حضرت موضوع را کاملاً برای شما روشن خواهد ساخت. با همه کارشکنی هایی که از سوی عناصری چون ابوموسی اشعری (نماینده امام در کوفه) صورت گرفت، حسن بن علی(علیه السلام) و عمار 6000  نفر از مردم کوفه را برای یاری علی(علیه السلام) با خود همراه ساختند.

از سوی دیگر وجود شخصیت هایی چون عمار در میان سپاه علی(علیه السلام) می توانست برای مؤمنان عامل بصیرت و ملاک حقانیت نبرد با اصحاب جمل باشد. زیرا پیامبر(صلی الله علیه و آله) در شأن عمار یاسر فرموده بود: هرگاه مردم درباره موضوعی اختلاف یابند و چند دستگی پیش آید. فرزند سمیه (عمار) با حق خواهد بود. او همچنین با یاران معاویه که به جنگ حضرت علی(علیه السلام) آمده بودند بحث و گفتگو می کرد تا آنان را از این نبرد باز دارد.

 چون وجود او ذوب در اسلام و ولایت بود و تمام دستورات الهی را فرمانبردار بود پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: عمار از ماست، خداوند دشمن دارد دشمن او را، و دوست دارد دوست او را و حدیث معروف پیامبر(صلی الله علیه و آله) که فرموده بود: گروهی ستمکار عمار را خواهند کشت (السیره النبویه، ابن کثیر ج2)

عمار یاسر؛ و بیدار کردن خواص : در جنگ جمل که یکی از مراحل حساس و سرنوشت ساز بود و تشخیص وظیفه نه تنها برای مردم عادی که گاه برای خواص دشوار می نمود زیرا یک طرف حضرت علی دست پرورده پیامبر و همسر فاطمه (علیهم السلام) و در طرف دیگر عایشه همسر پیامبر و دختر خلیفه اول قرار داشت و اشخاصی مثل طلحه و زبیر که به خاطر مسائل مادی بیعت خود با حضرت علی (علیه السلام) را زیرپا گذاشته بودند. و تاریخ برخی از همراهان دیرین حضرت علی(علیه السلام) را ثبت کرده است که در جنگ موضع بی تفاوتی اتخاذ کرده و نظاره گر باقی ماندند                 .   و یا در جبهه مقابل حضرت قرار گرفتند ولی عمار نه تنها در جبهه حضرت بود بلکه با بیداری خواص به نجات آنها کمک می کرد. 

 از جمله مغیره بن شعبه از تماشاگران بود و عمار به او گفت: چرا در سپاه حق علی(علیه السلام) به کارزار نمی پردازی؟ و یا نامه حضرت علی(علیه السلام) خطاب به زبیر را عمار نزد زبیر برد و با دیدن عمار زبیر احساس سستی و ناتوانی در پاهای خود کرد و زیر لب زمزمه کرد: وای پشتم شکست و رویم سیاه گشت. و از جنگ با حضرت علی(علیه السلام) منصرف شد. و حضرت می دانست که چه کسی را بفرستد و می دانست که زبیر مرد دین آشنایی است و می داند جایگاه عمار در میان صحابه چیست و حدیث ای عمار مخالفان و کشندگان تو گروه سرکش و ظالم هستند را شنیده است.

عمار یاسر؛ توجه به حقایق به جای توجه به ظواهر : اسما بن حکم فزاری گفته است: ما در جنگ صفین زیر پرچم عمار در میان سپاه امام علی(علیه السلام) بودیم. ناگهان مردی نزدیک شد و سراغ عمار یاسر را گرفت و خطاب به عمار گفت: من باسپاه شما هستم و زمانی که از خانه می آمدم شکی در درستی راهم نداشتم. ولی اکنون می بینم که وقتی صدای اذان بلند می شود هر دو سپاه مانند هم اذان می گویند و به وحدانیت خدا و نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) شهادت می دهند و نماز و دعا و قرآن می خوانند و بعد از این تفکر درباره حقانیت این نبرد به شک افتادم.

عمار یاسر به آن مرد گفت: آیا آن پرچم سیاه را که اکنون عمر و عاص زیر آن ایستاده است را می شناسی؟ آن پرچم همان است که من تاکنون 3 مرتبه در زیر سایه آن در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با مشرکان جنگیده ام و این چهارمین مرتبه است که این پرچم را می بینم.

با این تفاوت که در آن سه نوبت این پرچم در اختیار اهل ایمان و تقوا بود و صاحبانش با مشرکان می جنگیدند ولی امروز پرچم در اختیار کسانی مانند عمر و عاص و معاویه قرار گرفته است که انگیزه ای جز شر و فجور ندارند و از موضع مشرکان، با مجاهدان و یاران دیرین پیامبر(صلی الله علیه و آله) به جنگ برخاسته اند.

پرچم سیاه رنگی که عمروعاص در سپاه معاویه برای عوام فریبی برافراشته بود، پرچمی بوده است که در برخی جنگ های صدر اسلام در نبرد با مشرکان برافراشته می شد. درباره این که چگونه در اختیار معاویه و عمروعاص قرار گرفته است برخی گفته اند: امام علی(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این پرچم را خواست به کسی واگذار نماید که متعهد شود در زیر آن لوا با مسلمانی نجنگد و کافری را آسوده نگذارد. عمر و عاص گفت: من با همین شرط و تعهد خواهان آن پرچم هستم و این چنین عمروعاص دروغ گفت.

عمار یاسر ؛ و ولایت پذیری : علاوه بر آنچه که عمار یاسر را از دیگران ممتاز کرده بود خلوص در ایمان به وحدانیت خدا و رسالت نبی(صلی الله علیه و آله) و اعتقاد راسخ به ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) پس از پیامبر اکرم و پایداری در این اعتقاد بود.                                                                    چنانکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در نصایح خود به عمار فرموده بود: ای عمار! پس از من فتنه ای بزرگ رخ خواهد داد، پس هرگاه با چنین فتنه ای روبه رو شدی از علی(علیه السلام) پیروی کن، زیرا علی با حق است و حق با علی (المعجم الاوسط، طبرانی، ج2)

چنانچه عمار در آخرین دیدار با چشمانی اشک بار و در حالی که با حضرت علی(علیه السلام) خداحافظی می کرد و به استقبال شهادت می رفت گفت: ای امیرمؤمنان! همراهی من با تو جز بر اساس بصیرت و آگاهی نبود، زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در جنگ حنین به من فرمود: (ای عمار! پس از من فتنه ها رخ خواهد داد.

آن زمان از علی(علیه السلام) و یاران او حمایت کن. زیرا علی با حق و حق با علی است. و حضرت علی(علیه السلام) فرمود: ای عمار! خدایت از جانب خود و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پاداش نیک عطا کند. تو، هم برادری شایسته بودی و هم یار و همراهی نیک. گناه فتنه و فتنه انگیزی در منطق قرآن کریم، از گناه قتل بیشتر و فتنه گران از قاتلان بدترند. فتنه هنگامی آغاز می شود که حق و باطل چنان درهم می آمیزند که شناخت هر یک از دیگری به آسانی امکانپذیر نیست.

«وارونه سازی حقایق» «انحراف افکارعمومی» «استفاده ابزاری از شعائر» و شعارهای اسلامی بهره بردند و در نهایت این خطای استراتژیک را انجام دادند که بی پرده و گستاخانه و با کشتن علی(علیه السلام) در محراب و سیدالشهدا و یاران با وفایش اسلام اصیل را از صحنه سیاست و اجتماع کنار بگذارند، در حالی که خود کنار افتادند و محو شدند،

امروز نیز انگار تاریخ در حال تکرار شدن است با وقوع انقلاب اسلامی که ترجمان اسلام ناب و پرتوی از نهضت عاشورا است جریان استکبار تمام ظرفیت و توان خود را به کار گرفت تا از هر طریقی که شده است بساط این نظام اسلامی نوپا را براندازد. برای آنها سخت بود و البته غیرقابل باور در دنیایی که حکومت ها یا به مکتب شرق و یا به غرب وابسته بودند نظامی اسلامی و مستقل بوجود بیاید و نامعادله های این قدرت های زیاده خواه و زورگو را به چالش بکشاند.

بخش 14 :                    ارائه الگوی حکومت اسلامی

چرا حضرت علی علیه السلام پس از دست یابی به خلافت تغییر روش داد و با مخالفان خود (اصحاب جمل، صفین و نهروان) مماشات نکرد و تقریباً تمام دوران حکومتش را به جنگ گذراند؟ اگر حضرت با آنها مماشات می کرد و کمی حوصله به خرج می داد، نه تنها این همه خون و خون ریزی نمی شد، بلکه چه بسا خودش هم به شهادت نمی رسید. زمینه ترور و شهادت آن حضرت را خوارج فراهم کردند؛ اگر با خوارج نمی جنگید، شاید کسانی هم در صدد کشتن آن حضرت علیه السلام برنمی آمدند.

پاسخ این است که: حضرت علی علیه السلام می دانست که پس از رسول الله(صلی الله علیه و آله) تنها نمونه حکومت معصوم و حکومت اسلامی تا ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف حکومت آن حضرت است. بنابراین آن حضرت باید در دوران حکومت خود الگویی کامل از حکومت اسلامی به دنیا ارائه می کرد؛ چرا که در دوران سه خلیفه قبلی چنین الگوی کاملی نشان داده نشده بود. به خصوص در زمان خلیفه سوم، حکومت اسلامی با حکومت های سلطنتی و امپراتوری چندان تفاوتی نداشت؛ زیرا متصدیان حکومت اموال بیت المال را تصرف می کردند و رشوه خواری، باند بازی و خویش و قوم گرایی و برخی فسادهای دیگر رواج پیدا کرده بود. همین امور نیز باعث شد که مردم شورش کرده و خلیفه سوم را به قتل رساندند.

حکومت دیگر صدر اسلام نیز حکومت معاویه است که آن نیز از همان ابتدا با حکومت سلاطین و امپراتوری تفاوتی نداشت. در حکومت او مشروب خواری، رامشگری و موسیقی به صورت کاملا علنی وجود داشت. البته شاید آنها هم مثل برخی افراد در زمان ما می گفتند موسیقی اسلامی است! در هر صورت، با توجه به این مسایل، علی(علیه السلام) باید در آن فرصت چند ساله، نمونه ای از حکومت اسلامی ارائه می داد که تا روز قیامت الگو باشد و اگر کسانی بخواهند حکومت حق را تشکیل بدهند، بدانند که باید چگونه رفتار کنند.                                    .
برای نمونه، امام خمینی (رحمه الله) بر اساس همین الگو در ایران تشکیل حکومت داد.      زمانی که حضرت امام(رحمه الله) در پاریس تشریف داشتند در یک مصاحبه سؤال شد:           اگر شما پیروز شوید و شاه برود و در ایران حکومت تشکیل بدهید، حکومت شما چگونه خواهد بود؟ امام فرمود: مثل حکومت حضرت علیعلیه السلام، ما می خواهیم آن گونه باشد، چون الگوی ما است. امام نفرمود، مثل حکومت امام حسنعلیه السلامیا امام حسینعلیه السلامیا سایر ائمهعلیهم السلام؛ چون آنها حکومتی نداشتند. بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) که عملا امکان تشکیل جامعه بزرگ اسلامی فراهم گردید، تنها یک نمونه کامل حکومت اسلامی داشته ایم و آن هم حکومت حضرت علی(علیه السلام) بوده است. اگر این حکومت هم تحقق پیدا نمی کرد آیا ما می توانستیم ادعا کنیم که «حکومت اسلامی» اصولا قابل اجرا است؟ آیا در آن صورت کسانی مدعی نمی شدند که حکومت اسلامی امری خیال پردازانه است که امکان عمل ندارد و اگر امکان داشت، پس چرا خود ائمهعلیهم السلام هیچ گاه نتوانستند آن را پیاده کنند؟ بر این اساس امیرالمؤمنینعلیه السلام این مصلحت را بر همه مصالح مقدّم داشت.

شناخت حقانیّت خلافت علوی از راه شناخت حکومت های گذشته

آن حضرت در جریان حکومت و حقانیّت خلافت خود از راه جدال استفاده می کند.          می فرماید: مردم! شما زمانی می فهمید من کی هستم، حرفم چیست، رهاوردم چیست که بفهمید قبل از من کی ها بودند، چه ها گفتند، ره توشه آنها چه بود. اگر شما بدانید قبل از من چه کردند، آنگاه می فهمید کار من چقدر نافع است ! اگر ببینید و بدانید که قبل از من چه کج راهه ای که نرفته بودند، آنگاه می فهمید راه من صراط مستقیم است! اگر قبلاً بفهمید دیگران قرآن را پشت سر گذاشتند، می بینید من قرآن را امام و امام خود قرار دادم. فرمود: شما وقتی می فهمید حکومت علوی یعنی چه که بدانید حکومت مروانیان و امویان در دستگاه عثمان چه بود! شما هرگز رشد مرا متوجه نمی شوید، مگر اینکه ضلالت قبلی ها را، رژیم گذشته را کاملاً شناسائی کنید. هرگز تعهد من به میثاق آسمانی را درک نمی کنید، مگر پیمان شکنی امویان و مروانیان را بررسی کرده باشید. هرگز تمسّک من به قرآن مجید را درک نمی کنید، مگر اینکه بدانید امویان و مروانیان در دستگاه رژیم قبل قرآن را پشت سر گذاشتند اگر بخواهید رشد را بشناسید که من رشد آوردم، آن وقت می توانید رژیم گذشته را بشناسید و اگر خواستید بفهمید من به میثاقی که بین بنده و خداست عمل می کنم، به پیمان شکنی رژیم گذشته باید پی برده باشید و اگر خواستید بفهمید من به قرآن کریم متمسّکم،

شناخت حکومت علوی با مراجعه به سنّت اهل بیت(علیهم السلام) بعد فرمود: این راه دارد، راهش هم مراجعه کردن به سنّت و سیرت علمی و عملی خاندان پیغمبر است. و التم سوه من عند اهله ، فانّهم عیش العلم و موت الجهل. خاندان پیغمبر باعث زنده شدن دانش و خرد ورزی اند از یک سو، سبب مرگ جهل و جاهلیّت اند از سوی دیگر

ما با رفتارمان علم را زنده می کنیم، ما با کردارمان جهل را اماته می کنیم، وقتی اینها احکامی دارند، حکمی دارند؛ نشانه عالم بودن اینهاست. وقتی سخن میگویند، نشانه از حکیم بودن اینهاست؛ وقتی ساکتند، نشانه از صواب گوئی اینهاست؛ وقتی سخن می گویند، جز حق و برهان چیزی از سخن آنها استشمام، استنباط، استفاده نخواهد شد.

عدم وجود «تخلّف» و «اختلاف» در دین و رهبران معصوم آنگاه فرمود: لا یخالفون الدّین و لا یختلفون فیه؛ نه با دین مخالفند، نه با دین اختلاف دارند. صراط مستقیم نه تخلّف دارد نه اختلاف. فرق تخلّف و اختلاف این است.. تخلّف معنایش این بود که این کار را ترک کنند بی بدل، اختلاف معنایش این است که گاهی اینچنین رفتار می کنند، گاهی آنچنان رفتار می کنند، نظمی در رفتار و گفتار آنها نیست؛

فرمود: رهبران الهی با دین چون متن دینند، نه مخالف دینند؛ چیزی را دین بگوید، آنها عمل نکنند؛ نه با دین اختلاف دارند که گاهی این سخن را بگویند، گاهی سخن دیگر؛ هر دو را دین بدانند! گاهی اینچنین عمل بکنند، گاهی آنچنان رفتار بکنند؛ هر دو را دین بدانند!

 لا یخالفون الدّین و لا یختلفون به فهو بینهم شاهأ صاد أ و صامأ ناطق دین در دودمان اینها شاهد صدق و حقّ اینهاست و دین در متن زندگی اینها نشانه آن است؛ در عین حال که دین حرف نمی زند، امّا گویاست که اینها محقّند، اینها صادقند (خطبه های نهج البلاغه)

شناخت حکومت علوی، مستلزم آگاهی از حکومت اموی و مروانی وجود مبارک حضرت امیر فرمود:

من 25 سال خانه نشین بودم. تاریخ تاخت و تاز تیول اموی و مروانی را بخوانید؛ این مزارع و مراتع را چگونه بنی امیّه بین قوم و خویش خود تقسیم می کردند؛ فتوحات امپراطوری ایران و روم که باعث سرازیر شدن طلاها به حجاز شد، این طلاها را عمروعاص ها با تبر بین خود تقسیم می کردند، همه این غنائم جنگی را بین خود توزیع کردند، به خیلی از رزمندگان و مجاهدان نستوه چیزی ندادند، به خودی ها رسید.

وقتی من روی کار آمدم، بیت المال در اختیار من شد؛ الآن که می بینید هفته ای یک بار بیت المال را جارو می کنم، بعد از جارو کردن دو رکعت نماز می خواند، به شکرانه اینکه اموال را ضبط نکرد.

اوّلاً؛ عادلانه توزیع کرد    ثانیاً؛ دست و دامنش آلوده نشد   ثالثاً؛ این دو رکعت نماز شکر را در این بیت المال می خواند    رابعاً. فرمود: اگر بدانید عثمانی ها چه کرده بودند، آنگاه می فهمید حکومت من حق است !

پیمان مردم با امیرالمومنین علیه السلام کاش اینطور بودید که می گفتید : (ای پیامبر) سخنان تو را شنیده، پیروی می کنیم و از آن خوشنود و بر آن گردن گذار، و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت علی و دیگر امامان (از صلب او) به ما ابلاغ کردی، با تو پیمان می بندیم، پیمانی با دل، جان، زبان و با دستانمان، با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با این اعتقاد برانگیخته می شویم و هرگز آن را دگرگون نکرده شک و انکار نخواهیم داشت و هرگز از عهد خود برنگشته پیمان نشکنیم.

(ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی، درباره علی و امامان پس از او، فرزندانت از نسل او، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو (علیهم السلام)، که خداوند بر پایشان کرده. اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش.

بخش 15 :               سیاست و حکومت در نهج البلاغه

منظور حضرت از سیاست چیست؟ آیا حضرت سیاست را دروغگویی، دغلبازی، ریا کاری و مواردی مانند اینها که در ذهن بسیاری از ما همان سیاست است و سیاست جز این نیست می دانند. یا اینکه نگاهی آسمانی و مقدس به این موضوع دارند.
1- حضرت سیاست را غیر از حیله گری و نیرنگ می دانند
فلذا در خطبه200 میفرمایند: سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیله گر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم. حضرت در خطبه فوق عوام فریبی یا همان سیاست نیرنگ را رد میکنند و این امر را برای رسیدن به هدف ناپسند می دانند

حضرت در جملات بالا خود را یک سیاستمدار میداند که معاویه با انجام دغلبازی نمی تواند بر حضرت در سیاستمداری چیره شود چون حضرت به وضوح سیاست را غیر از این می داند. همچنین حضرت اشاره می کنند که دارای توانایی در استفاده از حیله و نیرنگ هستند نه اینکه فاقد این کارایی می باشند و عدم انجام این کار هم، در واقع به علت ناتوانی ایشان است

بارها موقعیتهایی برای حضرت پیش آمد که ایشان می توانستند با دادن یک دروغ و یا حیله ای کوچک به راحتی خلافت را در دست بگیرند یا به زبان امروزه برای رسیدن به هدف وسیله را توجیه کنند. اما حضرت این کار را نکردند زیرا اگر این کار را انجام می دادند، دیگر علی(علیه السلام) نبودند.                                                           .        و امروزه هم ما نمی توانستیم به چنین رهبری که از حق خود میگذرد تا جامعه از هم فرونپاشد افتخار کنیم. حتی اگر این چشم پوشی از حق مانند استخوان در گلو و خار در خشم او را بیازارد.

2- حضرت در کسب قدرت و چه در حفظ آن نیز هیچ ظلمی را روا نمی دارند و همواره تاکید بر این می کنند که حتی حاضر به گرفتن رزق مورچه ای از دهان او نیستند. این بر خلاف نظریات بسیاری از اندیشمندان سیاسی است که زمامدار را در حفظ قدرتش رجوع به خیانت، ظلم و ستم می دهند.                              .                                                                 حضرت علی(علیه السلام) در جواب اطرافیان خود برای بکار بردن این روشها بر اساس خطبه 126 نهج البلاغه می فرمایند آیا به من امر مى کنید که پیروزى را با ستم بر کسى که زمامدار او شده ام، به دست آورم؟ این بر خلاف نظر بعضی از اندیشمندان مانند ماکیاولی است که با دیدن چگونگی دعوت به گفتگو و بعد فریب دادن چند فرمانده جنگی توسط یکی از حاکمان زمان خودش به نام بورجا و قتل آنها، این نسخه را به حاکمان برای ماندگاری قدرتشان و از میدان به در کردن رقیبان توصیه میکند. متاسفانه بین مسئولین نظام برای ماندن در قدرت و گرفتن قدرت در شعارها و رقابت با رقبا این روش معمول شده و زمانی که به قدرت می رسند وقتی انتقادی می شنوند از نوع برخورد و تهمت خود به رقیب، می گویند ای بابا اون فضای انتخاباتی بود و ....(رئیس  جمهور، روحانی). این سیاست نیرنگ و فریب معاویه ای است.

3- هدف و فلسفه سیاست و حکومت در نهج البلاغه اندیشمندان زیادی فلسفه تاسیس حکومت را رسیدن به صلح و آرامش می داند. اما حضرت هدف از سیاست و حکومت را اجراى عدالت، زعامت، رهبرى و هدایت جامعه و مردم به سوى کمال و نزدیکى به خدا می داند. حضرت در خطبه منبریه 131چنین می فرمایند: (خدایا تو می دانی که جنگ و در گیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم، و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد) حضرت در این جملات مهمترین اهداف دولت اسلامی را اینچنین بیان می دارند:   1- ارائه ارزش های دینی و حفظ و گسترش آن  2- اصلاح حیات اجتماعی و روابط انسانی  3-تامین امنیت اجتماعی. همچنین این اهداف را می توان در نامه هایی که حضرت به والیان خود در شهرها می نویسند یافت.

حضرت علی(علیه السلام) طی توصیه ای که در نامه 46 و خطاب به مالک اشتر است اینچنین می فرمایند (.. پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مایوس نگردند)

حضرت در نامه 53 و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند.

این توصیه های حضرت زمانی مطرح شد که به قول ما امروزیها حکومت دموکراتیک و پارلمانی نبود که با این کارها بخواهند رای مردم را بدست آورند بلکه حضرت وظیفه حاکم را در هر حالت و هر شرایطی چیزی جز خدمت به مردم و خشنودی خداوند نمی داند و به فرموده خود حضرت (حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او) حاکم اسلامی به عنوان کسیکه در راس قدرت سیاسی می باشد و طبق نظر حضرت نماینده اجرایی او در زمین باید با بندگان او مدارا کند و عدالت را در حق آنان رعایت کند.

4- ایشان در خطبه 131 بعد از ذکر فلسفه حکومت اسلامی به شرایط رهبر اسلامی اشاره می کنند و می فرمایند: خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز ، کسی از من جز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیشی نگرفت، همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد، و امامت مسلمین را عهده دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد، و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند، و ستمکار نیز نمی تواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند. و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل می کند و گروهی را بر گروهی مقدم می دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمی تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال، و حق را به صاحبان آن نمی رساند، و آن کس که سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ضایع می کند لیاقت رهبری ندارد زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می کشاند.                                   .
امام علی (صلی الله علیه و آله) در بیانات بالا به پاره ای از صفات حاکم اسلامی با ذکر اهمیت داشتن هر صفت اشاره می فرمایند که این صفات به این ترتیب هستند:    الف - بخیل نباشد    ب - نادان نباشد    ج - عادل باشد     د - رشوه خوار نباشد           ه - پایبند به رعایت سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد.

5- در خطبه 216 نهج البلاغه آمده به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره می کنند و اداء این حقوق متقابل را باعث اصلاح روزگار و برقراری عدالت برای مردم و تداوم حکومت می دانند و ادامه می دهند اگر این حقوق اداء نشود آنگاه است که ظلم، ستم و نیرنگ در جامعه زیاد شود

حضرت در این مورد چنین می فرمایند (و در میان حقوق الهی بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است،... و آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس می گردد

اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماریهای دل فراوان شود. حضرت در ادامه این خطبه به برخی از حقوق حاکم بر مردم مانند

1- عدم ستایش های غلو آمیز حاکمان     2- دوری از رفتار ظاهری با حاکم         3- مشورت دادن به حاکم اشاره می کنند.     در خطبه 34 نیز پاره ای دیگر از این روابط مردم بر حاکم آمده است :                    .                                           1. حاکم باید خیرخواه مردم باشد.   2. تقسیم عادلانه بیت المال و درآمد های عمومی        3. آموزش سواد به مردم برای جلوگیری از رشد بی سوادی     4. وفادار ماندن مردم به بیعت با حاکم    5. اطاعت از حاکم و خودداری از سرپیچی از دستورات حکومتی.

حضرت ادای این حقوق را باعث         1-عزت یافتن حق        2- برقراری عدالت      3- مایوس شدن دشمن میدانند       و می فرمایند که اگر این حقوق ادا نشود:      1- اتحاد جامعه از بین می رود.  2-ستم و نیرنگ در جامعه جای خود را باز می کند     3- سنت پیامبر به فراموشی سپرده و در نتیجه اجرای احکام دین مسکوت می ماند.

امام خطاب به معاویه در مورد سیاست اى معاویه! تو را نرسیده که مردم را سیاست و هدایت و رهبرى کنى، این امر به تو نیامده است. تو را با سیاست و هدایت و مدیریت مردم چه کار، تو به دنبال خدعه و نیرنگ و فساد خود باش. و متى کنتم یا معاویه ساسه الرعیه وولاه امر الامه؟ .... مختلف العلانیه و السریره  معاویه! از چه زمانى شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بودید؟ نه سابقه درخشانى در دین، و نه شرافت والایى در خانواده دارید، پناه بخدا مى برم از گرفتار شدن به دشمنى هاى ریشه دار، تو را مى ترسانم از اینکه به دنبال آرزوها تلاش کنى، و آشکار و نهانت یکسان نباشد.
یعنى کسى باید به امر سیاست مردم بپردازد که سابقه و اخلاق خوب داشته باشد.                         همچنین در نهج البلاغه در مورد عدالت فرمود: ملاک السیاسه العدل ، الریاسه کالعدل فى السیاسه . جمال السیاسه العدل فى الامره  حضرت در این عبارات، عدالت و گذاشتن هر چیزى در جامعه در جاى خودش و دادن حق هر کسى به آن را سیاست مى داند و تدبیرى که بر اساس جور و ظلم باشد، را سیاست نمى داند؛ بلکه یک نوع نیرنگ و خدعه مى داند.

سیاست ماکیاولى دقیقا به همین معناست؛ یعنى پادشاه و سیاست مدار نباید خود را پایبند و ملزم به مسائل اخلاقى بکند، براى او دروغ و وعده دروغ اشکال ندارد. سیاست منهاى اخلاق. معاویه هم دقیقا از این اصل پیروى مى کرد. 
معاویه پس از صلح، در سال 40 گفت : من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید، یا روزه بگیرید، یا حج کنید و یا زکات دهید. شما این کارها را مى کنید. من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نیز رسیدم. معاویه با این سخن نشان داد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و مقررات دینى ضمانتى نخواهد داشت و همه نیروى خود در زنده نگه داشتن حکومت خود بکار خواهد بست. اطرافیان و یاران حضرت بارها پیشنهاد کردند براى تحکیم پایه هاى حکومتش در مقابل ظلم و فساد معاویه و اجراى عدالت، اشراف و متنفذین را گرامى بدارد یا به برخى از آن ها مال و ثروتى واگذار کند، ولى امام علیه السلام به هیچ وجه حاضر به پذیرش این گونه راه ها و سیاست ها نبود. فلذا فرمود: اتامرونى ان اطلب النصر با الجور فیمن ولیت علیه؟ آیا به من امر مى کنید که پیروزى را با ستم بر کسى که زمامدار او شده ام، به دست آورم؟ حضرت براى اجراى عدالت و اصلاح جامعه، مرتکب هیچ گونه بى عدالتى و فساد نگردید.

 اگر امام همانند دیگران در شوراى شش نفره عمر مى گفت به سیره شیخین عمل مى کنم، ولى بعدا عمل نمى کرد، هیچ کس او را بازخواست نمى کرد. آن حضرت در طول حکومت فقط کافى بود چند دروغ بگوید و یا به حیله و فریب متوسل شود، اما این کارها را نکرد، نه این که نمى توانست یا نمى دانست یا شرایط اجازه نمى داد. امام یکى از شش نفره دهاه زیرکان عرب بود و همه از زیرکى و پیش بینى هاى دقیق سیاسى او اطلاع داشتند. شرایط هم کاملا مناسب بود.

گذشته از این که خلفاى قبل او نیز مرتکب چنین عملى شدند و جامعه هم آن را مى پذیرفت و گاهى خود مردم و اطرافیان آن حضرت به وى پیشنهاد کردند که براى موفقیت بیش تر، دست به برخى کارهاى نه چندان غیر اخلاقى بزند، ولى امام امتناع کرد و فرمود: آیا به من دستور مى دهید که با ستم پیروزى را به دست آورم.
امام مى فرماید: بئس السیاسه الجور بدترین نوع سیاست، ظلم و جور است. اگر على
علیه السلام این کار را مى کرد، دیگر على (علیه السلام) نبود، دیگر به عنوان اسوه و الگوى عدل، سیاست و حکومت نبود، مى شد مثل سایر حاکمانى که در طول تاریخ آمدند و ظلم و ستم کردند و رفتند. آن چیزى که على علیه السلام را از سایر حاکمان متمایز مى کند، همین سیاست و شیوه است. عده اى در همان زمان گفتند که معاویه زیرک تر و سیاست مدارتر است.               ..
در حکایتى که از امام خمینی: وقتى که رئیس سازمان امنیت به امام گفت : آقا سیاست عبارت از دروغ گویى است، عبارت از خدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگى است. این را بگذارید براى ما. من به او گفتم : این سیاست مال شماست، البته این سیاست هیچ ربطى به سیاست اسلامى ندارد. این سیاست شیطانى است. هدف از سیاست دینى که در سراسر نهج البلاغه جلوه هاى آن را مى بینیم، اجراى عدالت، زعامت و رهبرى و هدایت جامعه و مردم به سوى کمال و نزدیکى به خداست و همین سیاست دینى را على (علیه السلام) در نامه هایى که به حاکمان و والیان مى نویسد، تعلیم مى دهد و آن ها را به رعایت و اجراى آن توصیه مى کند.

جامع ترین توصیف امام على(علیه السلام) از سیاست دینى را در نامه اى که آن حضرت براى والى مصر، مالک اشتر مى نویسد، که زمامداران و حکمرانان جوامع اسلامى باید آن را مورد توجه قرار بدهند. از آن جایى که موضوع علم سیاست و یا حداقل یکى از مهم ترین موضوع علم سیاست حکومت مى باشد،

مفهوم حکومت در نهج البلاغه و اندیشه و سیره على (علیه السلام) به مفهوم مدیریت، هدایت، محبت، مشارکت و خدمت به مردم است. این مفهوم به زیبایى تمام در سخن و عمل على  (علیه السلام) جلوه یافته است. آن حضرت تلاش کرد تا مفهوم بدى که از حکومت در اذهان باقى مانده بود، را از بین ببرد و مفهوم درست و حقیقى آن را محقق سازد. امام على(علیه السلام) در نامه اى که به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان نوشته، مفهوم درست و انسانى حکومت را مطرح مى کند. اشعث بن قیس پیش از حکومت امامعلیه السلام، در دوران خلیفه سوم به استاندارى آذربایجان منصوب شده بود و حکومت را آن گونه مى فهمید که فهم رایج عصر خلیفه سوم بود؛ یعنى تسلط، تجبر، خودمحورى و خودکامگى.

امام علىعلیه السلام) پس از مدتى کوتاه او را عزل نمود. و ان عملک لیس لک .....و لاتک لک ، والسلام  همانا پست فرماندارى براى تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتى است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنى، تو حق ندارى نسبت به رعیت استبداد ورزى، و بدون دستور به کار مهمى اقدام نمایى، در دست تو اموالى از ثروتهاى خداى بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آنى تا به من بسپارى، امیدوارم براى تو بدترین زمامدار نباشم ، با درود.

حاکمان در واقع، خزانه داران و وکیلان مردمند؛ حضرت على (علیه السلام) فرمود: ان السلطان لا مین الله فى الارض و مقیم العدل فى البلاد و العباد و وزعته فى الارض ؛ همانا زمامدار، امین خدا در زمین، برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیرى از فساد و گناه در میان مردم است.

اگر کسى چنین تفکرى داشته باشد که حکومت یعنى تسلط، تجبر و استبداد به راى، این امر باعث فساد دل و خرابى دین و دگرگونى حکومت مى شود. در نهج البلاغه: و لا تقولن انى مومر امر فاطاع فان ذلک ادغال فى القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر... ؛ مبادا بگویى من اکنون بر آنان مسلطم، فرمان دادن از من است و از آنان اطاعت کردن، که عین راه یافتن فساد در دل و خرابى در دین و نزدیک شدن تغییر و تحول (در قدرت) است. فهم خودکامانه و سلطه گرانه از حکومت، انسان را به تندى، سرکشى، غرور و تکبر مى کشاند. على(علیه السلام) در نامه اش به مالک اشتر مى فرماید: و اذا احدث لک ما انت فیه من سلطانک ........و یفى ء الیک بما عزب عنک من عقلک ! و اگر با مقام و قدرتى که دارى، دچار تکبر یا خود بزرگ بینى شدى به بزرگى حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشى نجات مى دهد.  ..... و رجلا و فرسانا تاج تواضع و فروتنى را بر سر نهید و تکبر و خودپسندى را زیر پا بگذارید و حلقه هاى زنجیر خود بزرگ بینى را از گردن باز کنید، و تواضع و فروتنى را سنگر میان خود و شیطان و لشکریانش قرار دهید، زیرا شیطان از هر گروهى لشکریان و یارانى سواره و پیاده دارد.

حضرت على (علیه السلام) تفکر سلطه گرانه، درنده خویانه و خودکامگى را نفى مى کند و حاکمان را دعوت به محبت و مهربانى مى کند: و اشعر قلبک الرحمه للرعیه .... و ترضى ان یعطیک الله من عفوه و صفحه مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مى باشند، اگر گناهى از آنان سر مى زند، یا علتهایى بر آنان عارض مى شود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر.  یعنى فهم سلطه گرانه و خودکامانه از حکومت انسان را تا جانورى درنده خوى تنزل مى دهد و باعث مى شود که کرامت و عزت انسان ها و حریم آن ها شکسته شود. امیرالمؤمنین ، مفهوم حقیقى حکومت را پاسدارى از حرمت، حقوق و آزادى هاى مردم مى داند. السلطان وزعه الله فى ارضه ؛ حاکمان پاسبانان خدایند در زمین او. بنابراین، در اندیشه سیاسى امام على (علیه السلام) در مفهوم حکومت مدیریت، امانتدارى، خدمتگزارى و مهرورزى و هدایت مسؤولیت و پاسدارى از حقوق و آزادى هاى مردم مى باشد.

بخش 16  :           اقسام و علل پیدایش دشمنی و فتنه شناسی

فتنه در قرآن : واژه فتنه در 30 آیه قرآن آمده، به پنج معنای مختلف به کار رفته.
1- شکنجه، آیه 10 بروج درباره اصحاب اخدود: کسانیکه مردان و زنان با ایمان را شکنجه دادند سپس توبه نکردند، برای آن‌ها عذاب دوزخ و عذاب آتش‌ سوزان است.
2- امتحان، مانند آیه 15 تغابن: اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند.
3- عذاب الهی : آیات 12 تا 14ذاریات از روی انکار باز می‌پرسند که روز جزا کی خواهد بود؟ (جواب ده) آن روز که آن‌ها را به آتش دوزخ عذاب کنند و خطاب کنند که اینک بچشید کیفر خود را این همان عذاب است که خود به تعجیل می‌خواستید.
4- مصیبت : 11 حج، بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می‌پرستند اگر خیری به آنان برسد حالت اطمینان پیدا می‌کنند اما اگر مصیبتی به آنها برسد دگرگون می‌شوند. به این ترتیب هم دنیا را از دست داده‌اند و هم آخرت را، و این زیان آشکار است      5- فساد کبیر : آیه 73 انفال کسانی که کافر شدند اولیا پشتیبان یکدیگرند. اگر (این دستور) را انجام ندهید فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد. وَ الفِتنَهُ اَکبرُ مِن القَتل (217بقره)  وَ الفِتنَهُ اَشَدُّ مِن القَتل (191بقره) و البته به نص آیات همچون آیه 14 حدید نفاق و دورویی از خصوصیت مهم فتنه‌گران است                   .                      در تفسیر المیزان : آیه زنان و مردان منافق در روز قیامت از زنان و مردان کمک می‌طلبند، تا شاید به کمک آنان از ظلمتی که در آنند نجات یابند، و دست آویز و بهانه‌شان این است که آخر ما در دنیا با شما بودیم، و سپس می‌فهماند که مردان و زنان مومن در پاسخشان می‌گویند: درست است که با ما بودید، ولی دلهایتان مطابق با ظاهر حالتان نبود، چون شما دلهای خود را گمراه و مفتون کرده بودید، و همواره در انتظار بلا و گرفتاری برای مسلمانان بودید، و در دینی که اظهارش می‌داشتید شک و تردید داشتید، آرزوهای خام و شیطان شما را فریب داد و این صفات خبیثه همه آفات قلب است، پس دلهای شما سالم نبود.

خصائص فتنه‌گران علاوه بر نفاقشان این چنین بیان می‌کنند که : توبه47 تا 49:                   
1- انتظار نابودی مومنین را دارند
و تربصتم   2- اهل تردید در دین خدایند و ارتبتم
3- صاحبان آرزوهای باطل و دنیوی و غرتکم الامانی  4- خیانتکار در جبهه حق  مازادوکم الاخبالا   5- اخلال‌گر در نظام اهل ایمان ولا وضعوا خلالکم    6- آشوب‌طلبی و فساد‌جویی  یبغونکم الفتنه   7- جاسوسی دشمنان مسلمین و فیکم سماعون لهم   8- وارونه نشان دادن امور مسلمین و قلبوا لک الامور   9- از پیروزی اهل ایمان ناراحت می‌شوند و هم‌کارهون    10- عافیت‌طلب و گریزان از مقاومت و مجاهدت  و منهم من یقول ائدن لی و لاتفتنی       و در نگاه به قرآن یکی از ضرب‌المثل‌های فتنه‌گری فرعون و اشراف و خواص باطل پیرامون ایشان است که در آیه 83 یونس خصایص دیگر فتنه‌گران است     11- موجب خوف و ترس اهل ایمان علی خوف من فرعون و ملئهم      12. سران فتنه‌گر از اشراف و خواص باطل جامعه‌اند  فرعون و ملئهم   
13. جاه‌طلب و متکبرند  و ان فرعون لعال 
14. مسرف و زیاده‌خواهند  و انه لمن المسرفین   
طبق آیه 49 مائده یکی از شاخصه‌های فتنه‌گری را معادل با مخالفت با احکام الهی و قوانین براساس هوای نفسشان وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ معرفی می‌نماید.

علاوه بر خصایص فوق از تفسیر تسنیم حکیم فرزانه آیت‌الله جوادی در تفسیر آیه 91 نساء بهره می‌گیریم که این آیه درباره گروهی دیگر از منافقان است که خود را بی‌طرف، صلح دوست، اصلاح‌طلب و مسالمت‌جو می‌ نمایانند؛ لیکن در حقیقت مانند آنان نیستند و در این ادعا منافق و در باطن فتنه‌گرند و در پی فرصتی برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، و به سبب همین تفاوت سیرت، حکمشان نیز با گروه پیشین متفاوت است. اینان ریاکارانه شعار امنیت داده و خواسته خود را به عنوان تامین امنیت مسلمانان و قوم خود می‌شمارند؛‌ اما در باطن فتنه‌گرند. این منافقان حرفه‌ای، فرصت‌طلب و موج‌سوارند و پیوسته رنگ عوض می‌کنند: گاهی ظاهرا به سمت ایمان و زمانی واقعا به سمت کفر می‌گرایند، از این رو گفته‌هایشان را نمی‌توان پذیرفت، زیرا گاه ناتوانی با چهره اصلاح‌طلب ظاهر شده و خود را مومن می‌نمایانند و به قوم خود نیز که می‌رسند، همین سخنان را بر زبان می‌رانند؛ ولی اگر قدرت یابند، هرگاه به فتنه و کفر و شرک دعوت شوند و زمینه فتنه‌گری باشد، بی‌درنگ آن را می‌پذیرند و بسیار زود در فتنه و کفر فرو رفته و در آن می‌غلتند و آشوب برپا می‌کنند.           .
و طبق آیه 73 توبه: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ خداوند متعال از نبی الرحمه می‌خواهد با کافران و منافقان که (فتنه‌گران اهل نفاق و کفر نعمت‌اند) مبارزه کند و بر آنها سخت گیر باشد. و یا این که طبق مفاد آیات 60 و 61 احزاب که منافقین فتنه‌گر که یا شایعه‌سازی می‌کردند و یا اراذل و اوباش منافق امنیت جامعه را مختل می‌کردند می‌فرماید: اگر شایعه‌سازان و اوباش دست از فساد و فتنه برندارند، به آنها اعلان جنگ بده سپس آنها را هر جا یافتی به سختی به قتل برسان.

دشمن شناسی یکی از شاخه های آگاهی به شرایط زمان و محیط،

انواع دشمن : کسی که قصد ضربه زدن دارد قرآن، اولین کسی را که به عنوان دشمن کل انسان ها معرفی کرده، شیطان است: شیطان دشمن شماست. شما هم او را دشمن بشمارید و با او معامله دشمن کنید (فاطر6) در مقابل، به دسته دیگری اشاره می کند و آن کسانی هستند که با شیطان، دوستی می کنند و حتی ولایت شیطان را می پذیرند و در نتیجه شیطان بر آنها تسلط پیدا میکند(نحل/100) خدا هم به واسطه عصیان و تمرد و جسارتی که در مقابل خدای متعال کرد، او را از رحمت خود دورکرد و مورد لعنت قرار داد (حجر/34) ریشه این دشمنی، کبر و حسد ابلیس بود. او خودش را برتر می دانست ولی دید خدا او را برتر حساب نکرده است و بخاطر اینکه خدا او را برتر حساب نکرده با آدم دشمن شد!                                   .
کسی که اصالتا قصد ضربه زدن ندارد : خداوند در قرآن به مؤمنین : بعضی از همسران و فرزندان شما، دشمن شما هستند. از اینها بپرهیزید (تغابن14) این همه مسائل مهم در اجتماع وجود دارد؛ این مسئله چه خصوصیتی داشته که این را ذکر می کند؟ شبیه به این مسئله اما با یک تعبیر آرام تر و ملایم تری نیز در قرآن آمده: بدانید که اموال شما و فرزندانتان، اسباب آزمایش شما هستند، خیلی به اینها دل نبندید. به اینها به این دید نگاه کنید که به اسباب آزمایش نگاه می کنید (انفال28) حدیثی از نبی مکرم: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک (بحار 67 .64) دشمن ترین دشمنان انسان، خود انسان و نفس او است؛ یعنی در درون خودش است. این دشمن ترین دشمنان آدم است. ممکن است کسانی در صدد ضرر زدن به دیگران باشند. این یک نوع دشمنی است و گاهی ممکن است قصد ضرر زدن نباشد و فقط به دنبال منفعت خودشان باشند؛ ولی باکی ندارند که منفعت شان، موجب ضرر دیگری شود.                            .
دو عامل دشمنی در محیط اجتماعی : حسادت،  أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‌ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نساء54) خدا به یک کسانی یک فضیلت هایی داده، خدا به هرکس صلاح بداند یک سری نعمت می دهد که به دیگران نمی دهد. به انبیاء نبوت داده و به دیگران چون لیاقتش را نداشتند، نداده است. به کسانی بخاطر مصالحی و حکمت هایی، ثروت می دهد و یا به کسانی زیبایی می دهد. این، منشأ حسد می شود.
تضاد در منافع،  شرایط اجتماعی، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی، شرایط جغرافیایی باعث این شده دیگری یک بهره مندی هایی داشته باشد که این ندارد.

                   ریشه فتنه از دیدگاه نهج البلاغه امام علی علیه السلام

 خطبه 50 نهج البلاغه: انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تتبدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا علی غیردین الله; همانا ابتدای بروز آشوب ها و فتنه ها هواها است که مورد تبعیت قرارمی گیرند و احکامی است که بدعت گذاشته می شوند. دراین فتنه ها با کتاب خدا مخالفت می شود و مردانی از مردان دیگر بر مبنایی غیراز دین خدا تبعیت می کنند. در این خطبه امام علیه السلام علت فتنه ها را دو چیز می داند:              1 - تبعیت هوای نفس : اولین عامل فتنه، تبعیت از هوای نفس یا شیطان درون است. این شیطان می کوشد تا به گوهر جان آدمی دستبرد زند و سرمایه های گرانبهایش را به نابودی کشد. او انسان را با آرزوهایش سرگرم می کند، تا از مقصد اصلی بازماند. او می خواهد یاد خدا را از صفحه دل و زندگی آدمی به کلی پاک کند. پیروی از هوای نفس، شیطان را برجان مسلط می کند و تا از انسان لاشه ای انسان نما باقی نگذارد، از پای نمی نشیند. نفس اماره با داشتن خواهش های بی پایان، زینت آرایی گناه و هموار کردن و آسان نمایی جرم های سنگین، در به خطرانداختن انسان ید طولایی دارد و اگر یکه تاز صحنه جان شود، عقل را به اسارت می گیرد.   امام سجاد علیه السلام: کم من عقل اسیرتحت هوی امیر خدایا! از نفس سرکشی به تو شکوه می کنم که بسیار به بدی ها فرمان می دهد و درخطاها می شتابد.                      . مادر بتها، بت نفس شماست / زان که آن بت، مار و این بت، اژدهاست                      .                                 حضرت علی علیه السلام: هوای نفس، فرمانده سپاه شیطان است. نمونه ای از همکاری نفس با شیطان، در جنگ نهروان ظهور پیدا کرد. امام علیه السلام بر بالای جنازه کشتگان نهروان فرمود: بدا به حال شما! آن که شما را فریب داد، زیانتان رساند.

به آن حضرت عرض کردند: ای امیرمؤمنان! چه کسی آنان را فریب داد؟ فرمود: شیطان گمراه کننده و نفس های فرمان دهنده به بدی آنان را فریفته آرزوها ساخت و راه را برای نافرمانی بپرداخت. به پیروز کردنشان وعده کرد و به آتش شان درآورد. هر چه انسان نفس را خوار و خواهش هایش را لگد کوب کند، شیطان را خوار و پایمال کرده است. امام علیه السلام می فرماید: باخواسته های نفس مخالفت کنید، تا برشیطان چیره شوید. کسب همه کمال ها در گرو مبارزه با نفس سرکش است     شخصی به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! راه رسیدن به معرفت حق چیست؟ فرمود: شناخت خویش. گفت: راه موافقت حق چگونه است؟ فرمود: مخالفت نفس. پرسید: راه رسیدن به خشنودی حق چیست؟ فرمود: خشم بر نفس. سؤال کرد: راه رسیدن به وصل حق چیست؟ فرمود: بریدن از نفس. پرسید: راه نزدیکی به خدا چیست؟ فرمود: دوری از نفس. گفت: چگونه می توان به همه این ها رسید؟ فرمود: کمک خواستن از خدا علیه نفس. (سفینة البحار، ج 2)

2 - بدعت گذاری در دین: در تعریف بدعت گفته اند: ادخال مالیس من الدین فی الدین. داخل کردن چیزی که از دین نیست، در دین. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: هرگونه بدعتی، گمراهی است و هر گمراهی، در جهنم است. امام علی علیه السلام اهل بدعت کسانی هستند که با رای و هوای خود با خدا و رسولش مخالفت می کنند (میزان الحکمة ج 1)       پیامبر صلی الله علیه و آله کسی که به بدعت گذاری روی خوش نشان دهد، در از بین بردن دین کمک کرده است. نیز فرمود: اگر بعد از من، اهل بدعت و شبهه افکنان در دین را دیدید، از آن ها بیزاری بجویید و آنان را سب و لعن کنید تا جرات نکنند دین شما را فاسد کنند. (میزان الحکمة، ج 1) و در مورد وظیفه علما در مقابله با بدعت گذاری، فرمود: هنگامی که بدعت ها در امت من ظاهر شد، بر عالمان واجب است علمشان را اظهار کنند و اگر کسی چنین نکند، لعنت خدا بر او باد!       چگونه بدعت در جامعه شکل می گیرد و به صورت سنت در می آید؟ حضرت علی علیه السلام: هیچ گاه باطل با چهره باطل خویش عرضه نمی شود، بلکه لباس حق را برآن می پوشانند و سپس به مردم عرضه می کنند. مثلا در جنگ صفین، خیانت به اسم قرآن بر مردم تحمیل شد و حکومت دیکتاتوری معاویه به نام اراده خداوند برگردن مردم مستقر شد. در طول تاریخ نمونه های زیادی از ارائه باطل در قالب حق صورت گرفته است که آن حضرت با تعبیر: کلمة حق یراد بها الباطل سعی در روشنگری مردم داشته است.

در زمان حاضر نیز به همین صورت خیلی از بدعت ها و باطل ها به اسم دین در جامعه رسوخ پیدا کرده است. به اسم روشنگری، به گمراهی مردم می پردازند. به نام آزادی، بی بند و باری در جامعه رونق می گیرد. به نام خشونت، حق طلبی ها و فریاد دین خواهی بایکوت می شود.

وقتی به عنوان پیش شرط خلافت، عمل به سنت شیخین به امام پیشنهاد شد، فرمود: من بر اساس دین و سنت نبوی با شما رفتار خواهم کرد. امام پس از تعریف خط و مسیر خلیفه دوم می فرماید: عمر، خودش از دنیا رفت ولی مردم را در راه های پرپیچ و خم زیادی رها ساخت، به طوری که اشخاص گمراه و جاهل راه اصلی را پیدا نکردند و افراد سالم نیز به شک افتادند و بر یقین و باور نماندند (شرح ابن ابی الحدید، ج 12)

ابن ابی الحدید در مورد علت مخالفت مردم با عدالت امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: چون نوبت به خلافت عمر رسید، تبعیض نژادی را حاکم ساخت و یکی را بر دیگری ترجیح داد و عثمان هم از شیوه عمر پیروی کرد و مدت زیادی (23 سال) مردم با آن شیوه انس گرفتند. لذا چون علی علیه السلام به خلافت رسید، براساس شیوه های پیامبرخدا حرکت کرد، ولی مردم با وی مخالفت کردند.

شناخت و دفع فتنه، وظیفه خواص و عوام یکی از منفورترین کارها در فرهنگ اسلامی، کشتن انسانهای بی گناه است. این مسئله از نگاه اسلام آنقدر بد است که در قرآن آمده انه مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا (مائده32) اسلام کشتن یک انسان بی گناه را مساوی و معادل با کشتن همه انسانها دانسته و مجازات کسانی را که مومن بی گناهی را به قتل برسانند، عذاب جاودانه در جهنم تعیین کرده : و وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا (نساء93) با وجود این، قرآن کریم فتنه گری و فتنه انگیزی در جامعه را شدیدتر و بزرگتر از کشتن انسانهای بی گناه دانسته و در دو فراز مختلف می فرماید: وَ الفِتنَهُ اَکبرُ مِن القَتل ، فتنه از قتل شدیدتر است (بقره191) وَ الفِتنَهُ اَشَدُّ مِن القَتل ، فتنه از قتل بزرگتر است (بقره217 )

معنای روشن این آیات آن است که فتنه، از کشتن همه انسانهای روی زمین شدیدتر، بزرگتر و بدتر است. شاید دلیل این مسئله آن باشد که اگر شخصی، بی گناه کشته شود، به رغم همه زشتی و شناعت این کار، در نهایت چند روزی زودتر به سرای ابدی خود رفته است و به دلیل همین مظلومیتش ممکن است برخی گناهان او نیز بخشوده شود. اما فتنه انگیزی، به دلیل ایجاد ابهام و شک و تردید از یقین افراد به برخی مسلمات و معتقدات با ابزارهای گوناگون، پیامدهای ناگواری چون از دست رفتن ایمان و سعادت حقیقی عده ای از مردم و فاصله گرفتن آنان از جاده حق و حقیقت را در پی خواهد داشت.

در نتیجه نه تنها فتنه گران و فتنه زدگان خود تا ابد در آتش جهنم می سوزند بلکه در صورت تداوم غبار و ابهامات حاصله از فتنه، فتنه گران، نسلهای آینده خود را نیز به انحراف خواهند کشید. دلیل ما بر سوختن ابدی فتنه گران و فتنه انگیزان در آتش جهنم آن است که از آنجا که خداوند جزای کسانی را که مومنی را به قتل برسانند، عذاب جاودانه می داند. بر همین اساس و طبیعتا با توجه به آنکه بر اساس منطق قرآن کریم، فتنه از قتل بزرگتر و شدیدتر است لذا می توان باز هم بر اساس منطق قرآن به این حکم نایل گشت که جزای فتنه انگیزان و فتنه گران که با اظلال مومنان ایشان را از مسیر منحرف می نمایند همانا عذاب جاودانه جهنم خواهد بود.     در آیه ای دیگر ضرورت مبارزه با فتنه بدین صورت بیان شده وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ؛ از فتنه ای که تنها به ستمکاران شما نمی رسد بترسید و بدانید که خداوند سخت کیفر است (انفال 25)        علامه طباطبایی : مخاطب این آیه همه امت اسلامی و جامعه مومنان است. مضمون آیه آن است که همه جامعه اسلامی و تمامی مومنین موظف اند با فتنه هایی که هرچند در ظاهر مخصوص ظالمان و ستمگران است، سکوت و عزلت پیشه نکرده و با دوری از عافیت طلبی به مبارزه با آن بپردازند؛ چراکه آسیب ها و آفات فتنه همگان را دربر خواهد گرفت. در ذیل آیه علت توصیه بیان شده که اگر مسلمانان وظیفه خود را در مقابله با فتنه انجام ندهند عذابهای شدید الهی در دنیا و آخرت نصیب ایشان خواهد شد. عذابهایی چون اختلافات اجتماعی، ناامنی و قتل و فساد و امثال آن در این دنیا و عذاب جهنم در روز قیامت. ثمره فتنه چیزی جز ضعف اجتماع مسلمانان و ایجاد تفرقه و اختلاف در صفوف آنان و در نتیجه ذلت و خواری حکومت و جامعه اسلامی در برابر دشمنان دین نخواهد بود.

بر همه افراد جامعه اسلامی بویژه خواص و نخبگان لازم است ضمن شناسایی فتنه ها و آگاهی دادن به جامعه، تلاش کنند آتش فتنه را خاموش کنند و ریشه آن را بسوزانند. قرآن کریم به همه مسلمانان دستور می دهد تا رفع کامل فتنه از جهان و تحقق کامل دین الهی در سراسر گیتی، با دین ستیزان مجاهده و مبارزه کنند و لحظه ای در این راه درنگ نداشته باشند وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ؛ با آنان بجنگید تا دیگر فتنه ای نباشد و دین مخصوص خدا شود (بقره193) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ (انفال39) روشن است که این دستور قرآن به مبارزه با فتنه و فتنه گران لزوما و صرفا دستور به مبارزه سخت و جهاد فیزیکی نیست، بلکه مبارزه نرم و جهاد فکری و علمی و فرهنگی را هم شامل می شود. اصولا چون فتنه گری جز در آخرین فازهای خود که وارد فاز جنگ فیزیکی و ایجاد اغتشاش و ناامنی و جنگ مسلحانه می گردد.

سیاه نمایی درباره فعالیت های گوناگون انجام شده از سوی نظام اسلامی و مهمتر از همه از راه ایجاد شبهه در باورها و ارزشهای اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مورد قبول جامعه هدف و به استخدام گرفتن آگاهانه یا ناآگاهانه رجل سیاسی، دینی و فرهنگی جامعه هدف با استفاده از تمرکز بر نقاط ضعف اخلاقی و اعتقادی ایشان، می کوشند تا آرام آرام حساسیت های دینی و ارزشی مردم را تضعیف کنند. و بدین ترتیب بسترهای لازم برای براندازی نظام حاکم را فراهم سازند تا با کمترین هزینه بتوانند به هدف خود دست یابند.

به همین دلیل مبارزه با فتنه در زمان حاضر نیز کار سهلی نیست؛ بلکه نیازمند برنامه ریزی های دقیق و فعالیت مستمر و مداوم است.

نتیجه ی بدعت و شبهه در دین، ایجاد فتنه

سرچشمه های پیدایش فتنه

1- ثروت گرایی، مال پرستی و رفاه زدگی : ثروت، نه فقط زمینه و بستر فتنه را در جامعه ایجاد می‌کند، که ازجمله مهمترین عوامل فروپاشی و اضمحلال جوامع است. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله): هر امتی بگونه ای دچار فتنه میشود فتنه امت اسلامی هم فتنه مالی است. (میزان الحکمه، حدیث 15725) بررسی تاریخی نیز نشان می دهد که منشا بسیاری از فتنه های بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ثروت گرایی، تجمل خواهی و مال پرستی بود. لذا امام علی(علیه السلام) در خطبه‌ای به مردم تذکر می‌دهند که از مستی نعمت‌ها برحذر باشند و مبادا نعمتهای فراوان موجب فتنه‌زدگی یا فتنه‌گری ایشان شود.

در روایتی از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نقل شده که نگرانی پیامبر درباره امت اسلامی از فتنه خوشی بیشتر از نگرانی آن حضرت از «فتنه سختی» است (میزان الحکمه، حدیث 15726) این آفت و مفسده در دوران کنونی نیز در سطح جامعه و در طبقات خاصی که اصطلاحا بدانها عوام جامعه اطلاق می‌گردد، قابل مشاهده است.

 2- دینداری غیر عالمانه : به هر اندازه که تعداد ناآگاهان از حقایق دینی در جامعه افزایش یابد، به همان اندازه باید منتظر وقوع فتنه بود. دیندارانی که با انجام دادن اعمال دینی، خود را طلبکار خدا می دانند، فتنه گرانی هستند که جامعه اسلامی را به انحراف می کشانند. امام علی(علیه السلام) ارتباط میان فتنه انگیزی و ضعف در دین شناسی را چنین بیان می کند: مردم را روزگاری رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن. در آن روزگار بنای مسجد های آنان از بنیان آبادان است و از رستگاری ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند. فتنه از آنان خیزد و خطا با آنان درآویزد. آنکه از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند و آنکه از آن پس افتاد بسویش برانند (نهج البلاغه، حکمت 369، ص426)

3 - بدعت گذاری و شبهه افکنی در دین : یکی دیگر از سرچشمه های پیدایش فتنه، انحراف از احکام و مقررات اسلامی از طریق تحریف یا تغییر یا تغییر پاره ای از آن ها است. به تعبیر دیگر، نو گرایی بی مبنا در احکام دینی و بدعت گذاری در دین، یکی دیگر از ارکان پیدایش فتنه است. البته نیاز به توضیح ندارد که هر گونه نوآوری در دین به منزله بدعت نیست؛ بلکه بر اساس مبانی تفکر شیعی، عالمانی که از مقتضیات زمان و مکان آگاهی دارند، همواره متناسب با موضوع های جدید و بر پایه اصول و مبانی اسلامی، احکامی نو صادر می کنند و عامل زنده بودن دین و آموزه های دینی در همه زمانها و مکانها نیز همین است.

اما بدعت بدین معنا است که کسی آموزه ای را وارد دین کند که هیچ اصل و اساسی در دین نداشته است. این تقابل و رویارویی ممکن است آرام آرام به فتنه ای عظیم در جامعه اسلامی بدل شود. مگر غیر از این است که بدعت های صورت گرفته در صدر اسلام موجب شد عده بسیاری از مردم مسلمان و صحابه پیامبر قربه الی الله به جنایت هایی هولناک علیه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و شهدای کربلا دست بزنند؟ مگر امام باقر(علیه السلام) درباره انگیزه قاتلان حضرت حسین(علیه السلام) نفرمودند: کل یتقربون الی الله بدمه؛ همگی ایشان با ریختن خون امام حسین تقرب به خداوند می جستند. مگر عمر سعد برای تحریک و تهییج سپاهیان خود به جنگ با امام حسین(علیه السلام) و یاران مظلومش با شعار یا خیل الله ارکی و بالجنه ابشری (بحار الانوار، ج44) دستور حمله به خیام امام حسین(علیه السلام) را صادر نکرد؟ و مگر بسیاری نیز از این فرمان با شعار الله اکبر و با عشق به خدا و پیامبر و به انگیزه تبعیت از دستورات دین، این فرمان را عملی نکردند؟ این است نتیجه ایجاد بدعت در دین!

  ! ۴- روابط نا سالم اقتصادی : جامعه ای که در آن ربا خواری رواج داشته باشد، جامعه ای حرام خوار و ناسالم است. چنین جامعه ای مستعد وقوع فتنه است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)این حقیقت را این گونه بیان فرمود که امت اسلامی با تغییر نام ربا، آن را حلال می شمارند. اینان گمان می کنند خداوند الفاظ را حرام کرده است و اگر لفظ را عوض کنند، حکم نیز عوض میشود. احکام و ارزشهای الهی را ناظر به الفاظ و لغات می پندارند و نه محتوا و حقیقت. به همین دلیل با ترفندی ناآگاهانه و حیله ای سطحی نگرانه به جای کلمه ربا از الفاظی دیگر استفاده می کنند و بدین ترتیب گمان می کنند به وظیفه دینی خود عمل کرده‌اند.  اگر چنین وضعی در جامعه اسلامی حاکم شود، زمینه لازم برای وقوع فتنه فراهم می گردد: فیستحلون .... الربا بالبیع .    امام صادق(علیه السلام) وقتی مطلع شد شخصی ربا خوار در توجیه عمل خود با تغییر نام و عنوان می گوید کار من «ربا» نیست بلکه «لباء» (در زبان عرب، نخستین شیری که مادر به فرزند می دهد) فرمود اگر دستم به او می رسید و توانایی لازم را داشتم، گردنش را می زدم (میزان الحکمه،ح 7126)

۵- روابط ناسالم اداری و حکومتی: روابط نا سالم میان مدیران و مردم است. وظیفه مدیران جامعه اسلامی، خدمت به مردم است و در قبال این خدمت می توانند حقوق خود را نیز از بیت المال دریافت کنند. اما همواره در هر جامعه ای عده ای هستند که می خواهند از راه‌های غیر قانونی و با تمسک به شیوه‌های شیطانی و با سوء استفاده از ضعف عقیدتی و اخلاقی برخی از مدیران اهداف خود را پیش ببرند.

اینان برای حل مشکلات خود ممکن است با ترفندهای مختلف، اموالی را در اختیار مدیران قرار دهند و بدین وسیله زمینه انحراف در فکر و رفتار مدیران جامعه اسلامی را پدید آورند

 ممکن است مبالغ هنگفتی را به عنوان رشوه به حاکمان تقدیم کنند. البته روشن است که اسم آن را رشوه نمی گذارند؛ بلکه نام آن هدیه ای نا قابل از سوی فردی خیر خواه برای صرف در امور خیریه و کمک به مظلومان و فقراء خواهد بود! بر اساس گفته پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) اگر چنین مسئله ای در میان حاکمان اسلامی شیوع پیدا کند، باید منتظر وقوع فتنه در جامعه بود. 

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در روزگار خویش، به شدت از گرفتار آمدن عوامل حکومت در دامن آلوده رشوه دهندگان جلوگیری می کرد. امام علی(علیه السلام) به قاعده ای کلی در نابودی و اضمحلال جوامع پیشین اشاره می کند و می فرماید: پیشینیان شما از این جهت به هلاکت و تباهی درافتادند که مردمان را از حقشان بازداشتند و آنان ناچار با رشوه) آن را خریدند و به شیوه ای نا درست و باطل با مردم برخورد کردند و مردم هم به آنان اقتدا کردند.

پیامبر اکرم در پیش بینی شرایط جامعه اسلامی پس از خود، خطاب به امام علی، روابط اداری و حکومتی مردم و حاکمان؛ حاکمان و متصدیان امور، رشوه می گیرند و نام آن را هدیه می گذارند و گمان می کنند با تغییر نام، مشکل حل می شود.

سرچشمه فتنه

سرمنشأ بسیاری از آشوب‌ها و فتنه‌های اجتماعی، دنیا خواهی و رفاه طلبی خواص آن جامعه است. پیروی از هوای نفس و بی‌تقوایی عامل ایجاد بسیاری از اختلافات و آشوب هاست. اختلافی که میان علمای ادیان دیگر و اسلام پیش آمد.

علمای یهود، عیسی را کنار زدند و علمای یهود و نصارا پیامبر خاتم را نفی کردند.   اختلافاتی که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز پدید آمد، همه و همه به خاطر خودخواهی، حفظ منافع شخصی، قدرت طلبی و سودجویی عده‌ای دنیا طلب بود.             «میر سید شریف جرجانی» مهم‌ترین اختلافات پس از رحلت تا حاکمیت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را این گونه بر‌می‌شمارد:  
• جریان قلم و دوات و کاغذ خواستن پیامبر 

 تخلف از لشکر اسامه و تمرّد از دستورات پیامبر                                 .
• اختلاف در مسئله امامت و جانشینی پیامبر با اینکه نص صریح بر آن وجود داشت.
• اختلاف در ماترک پیامبر و فدک      
اختلاف در مسئله شورا    
• اختلاف در قتل عثمان و نسبت دادن آن به علی    • اختلاف معاویه و بعضی اصحاب و کارشکنی آنها باعلی     • راه اندازی جنگ جمل و مانند آن. در جریان فتنه جمل نیز خواص، امتیازات ویژه‌ای را از حاکمیت طلب ‌کردند و وقتی که نرمشی از سوی امام مشاهده نشد و امام با زیاده‌خواهی آنان مخالفت کرد، به شورش، غارت اموال عمومی و جنگ و خونریزی روی آوردند.

شروع فتنه با اعتراض فتنه‌ها گاهی با یک اعتراض ساده کلید می‌خورد. یعنی فتنه‌گران در ابتدا هدف نهایی خود را بیان نمی‌کنند. در فتنه جمل ماجرا با اعتراض طلحه و زبیر شروع و با خارج شدن به بهانه عمره و تجمع در مکه و بیان اعتراض رسمی به حاکمیت امیر المؤمنین(علیه السلام) ادامه یافت. با فراهم آمدن زمینه‌ها همین اعتراضات تبدیل به شورشی بزرگ شد.

جایگاه خواص در فتنه نقش و جایگاه خواص در هنگام وقوع فتنه‌ها بسیار مهم است. در جریان فتنه جمل وقتی امام علی‌(علیه السلام) مردم کوفه را به یاری طلبید، بسیاری از مردم کوفه نگاه به دهان و سخن ابوموسی اشعری داشتند. او به مردم توصیه می‌کرد در این اوضاع در خانه خود بمانند. [طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 499.]                همچنین در زمان خلافت امام حسن (علیه السلام) معاویه با نرم کردن خواص لشکر امام حسن (علیه السلام) زمینه را برای فروپاشی سپاه امام فراهم ساخت.                             .                                                      عبید الله بن عباس که از خواص لشکر امام حسن(علیه السلام) بود بعد از ملاقات با عبد الرحمن سمره نماینده معاویه، فریب خورد و شبانه با تعدادی از فرماندهان خود تسلیم سپاه معاویه شد. این اقدام او باعث از هم پاشیدن سپاه امام گردید (بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 38) در مواقع بروز فتنه راه صلاح برای خواص، پرهیز از سخنان دو پهلو است. ابوموسی اشعری در هنگام فتنه جمل از کسانی بود که سخن‌ پراکنی‌ هایی دو سویه داشت. و گروه سوم که اراذل و اوباش‌اند حاکم شوند.. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 41، ص 20)

پافشاری بر باطل اصرار و پافشاری بر عقیدة باطل و عدم پذیرش سخن حق، انسان را در لبه پرتگاه سقوط قرار خواهد داد. در این هنگام غرور و تکبر زمینی سست برای فروریختن عقاید است. قدم در مسیر انحرافی اشتباهی است که با برگشت از آن قابل تصحیح است. چنانچه عده‌ای از فریب‌خوردگان خوارج با سخنان و مواضع امام و یاران امام از راه اشتباه خود بازگشتند. اما تأکید بر اشتباه، خود گناهی غیر قابل بخشش است که گاه انسان را به سرازیری تباهی سوق می‌دهد.  
بهره گیری از ساده اندیشان گاه فتنه‌جو از ساد‌ه‌اندیشی دیگران بهر‌ه می‌برد و با پوشیدن لباس دینداری در صفوف آنان پنهان می‌شود.

در جریان فتنه نهروان، عده‌ای در میان دینداران ساده‌انگار کمال بهره را برده و افکار خود را در جهت تضعیف حاکمیت اسلامی و خدشه‌دار کردن امامت پی‌ریزی می‌کردند. سر دادن شعارهای عوام فریبانه از شاخص‌های گروه فتنه‌گران است. شعار ناکثین و قاسطین خونخواهی از عثمان بود. شعار مارقین و خوارج هم لا حکم الا لله.

تفاوت بلا و فتنه لغت بلا، غالبا در آزمایش هایی به کار می رود که حق از باطل به آسانی تمییز داده می شود. اما فتنه غالبا در آزمایش هایی مصرف می شود که حق از باطل به سادگی تمییز داده نمی شود. به عنوان مقدمه، دو مطلب را که یکی در ارتباط با خصوصیت های امتحان و آزمایش های الهی است و دیگری جنبه های عمومی دارد و در امتحانهای بشری هم مطرح است،                                   .
1- آزمایشهای الهی بدون اعلام قبلی است آنچه که امتحان را خیلی پیچیده می کند، شاگرد نداند که دارد امتحان می شود. در آزمایشهای الهی، اینطور نیست که خداوند اعلام کند. هر لحظه ما داریم امتحان می شویم. برخلاف آزمایش های بشری در ارتباط با اکتساب علوم که در آنها اعلام قبلی می کنیم.  
 2- برخی آزمایشات پیچیده هستند  در امتحانات بشری هم این گونه است که گاهی اوقات شاگرد، جواب سوالات امتحانی را می داند اما استاد در طرح سوالات، یک نوع پیچیدگی را مطرح می کند. چه بسا مطلب ساده باشد اما به نحو پیچیده و دو پهلو و گاهی هم چند پهلو است؛ مانند سوالات چهارگزینه ای خدا نکند هر دو اینها با هم باشد؛ یعنی از طرفی انسان از اینکه در بوته آزمایش است، غفلت داشته باشد و از آن طرف هم سوال امتحان یک سوالی باشد که انسان نتواند حق را از باطل به سادگی تمییز بدهد.                                 .
ویژگی های فتنه پس از بازگشت از جنگ صفین و رویارویی با لشکریان معاویه، علی علیه السلام در میان مردم حاضر شدند و شرایط موجود را تجزیه و تحلیل کردند. در آن جمع برای روشن شدن افکار مردم و پاسخگویی به پرسش ها و شبهه هایی که بر اثر تبلیغات معاویه در ذهن مردم جای گرفته بود مطالب بسیار مهمی بیان کردند     امام علی(علیه السلام) معاویه را یکی از مظاهر و نمادهای عینی فتنه می داند و شخصیت واقعی او را به عنوان نماد جاهلیت و اشرافیت قریش مورد شناسایی قرار داده است .  معاویه برای بازگرداندن جاهلیت و اشرافیت پای در وادی اسلام نهاد و تمام هم و غم خود را صرف این موضوع کرده بود. لذا وقتی علی(علیه السلام) می خواهد شرایطی را که معاویه آغاز کرده و در صدد گسترش آن است ترسیم کند شرایط فتنه زده دوران جاهلیت را مطرح می کند و با یادآوری شرایط سختی که بر مردم آن زمان رفته است نسبت به آینده ای که در انتظار آنها می باشد بیم می دهد و اعلان خطر می کند.      اینک برای اینکه بتوانیم ویژگی های فتنه را ارزیابی کنیم به بررسی جامعه نمونه فتنه که مولا توصیف کرده : والناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین و……..بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرم و این هنگامی بود که مردم به فتنه ها گرفتار بودند و رشته دین سست و نااستوار و پایه های ایمان ناپایدار. پندار با حقیقت به هم آمیخته . همه کارها در هم ریخته. راه رهایی دشوار و پناهگاهش ناپایدار چراغ هدایت بی نور دیده حقیقت بینی کور همگی به خدا نافرمان فرمانبر و یاور شیطان از ایمان روگردان . پایه های دین ویران شریعت بی نام و نشان راههایش پوشیده و ناآبادان.   دیو را فرمان بردند و به راه او رفتند و چون گله که به آبشخور رود پی او گرفتند. تخم دوستی اش را در دل کاشتند و بیرق او را برافراشتند حال آن که فتنه چون شتری مست آنان را به پی می سپرد و پایمال می کرد و ناخن تیز بدان ها درمی آورد; و آنان دچار موج فتنه سرگردان بودند درمانده و نادان فریفته مکر شیطان.

در خانه امن کردگار با ساکنانی بدکردار خوابشان شب بیداری سرمه دیده شان اشک جاری در سرزمینی که عالم آن دم از گفت بسته و جاهل به عزت در صدر نشسته (خطبه 2) در این خطبه علی(علیه السلام)  جلوه های فتنه و جامعه فتنه زده را به خوبی تبیین می کنند و ویژگی های آن را به این شرح بیان می دارند :    1 رشته دین سست و نااستوار می گردد     2 پایه های ایمان ناپایدار می گردد        
3 پندار با حقیقت به هم آمیخته و همه کارها در هم ریخته می شود            .
4 خارج شدن از وضعیت ایجاد شده مشکل و دشوار خواهد شد               .
5 چراغ هدایت بی نور و دیده حقیقت بین کور می شود                       .
6 نافرمانی خداوند فراوان است         7 فرمانبری و یاوری شیطان افزایش می یابد  
8 دین گریزی رو به فزونی می گذارد   9 بنیاد ارزش های دینی و معنوی در جامعه فرو می ریزد                                 .
10 از کارکردهای دین و ارزش والای آن غفلت می شود                                .
11 تعالیم و آموزه های دینی عقب افتاده و نامقبول جلوه می کند                            
12 جامعه به سان گله ای که در پی آبشخور می رود رو به سوی جلوه های شیطانی می گذارد و سنگ طرفداری از شیطان را به سینه می زند                                .
13 غم بر چنین جامعه ای حاکم می گردد و آسایش و راحتی رخت برمی بندد      .
14 در این جامعه عالمان و دانشمندان منزوی و کنار گذاشته می شوند و جاهلان و نادانان جایگاه پیدا می کنند .                                                                    . علی(علیه السلام) در این خطبه و سایر خطبه ها (خطبه 151) پرده از یک معمای بزرگ تاریخی و اجتماعی برداشته و کاملا ویژگی های فتنه را توصیف کرده و توصیه نموده است که هرگاه زمانه به فتنه گرفتار آمد و جلوه های آن پدیدار شد بر جای خویش بمانید و دچار تزلزل و تردید نشوید و بدون مطالعه و بررسی همه جانبه وارد این معرکه نشوید. چون فتنه از گذرگاه ها و راه های مخفی و غیرآشکار وارد می شود و دست های پنهان آن را هدایت می کند. وقتی فتنه فرامی رسد مانند جوانی است که در عنفوان جوانی به سر می برد بسیار شاداب جذاب و با نشاط است هیچ کس از او نمی ترسد و احساس خطر نمی کند. فتنه مانند جوان روز به روز رشد می کند و در جامعه گسترش می یابد. برخوردها و جلوه های آن به سنگ می ماند که اثر نمی پذیرد و تحت تاثیر عواطف و احساسات پیرامونی قرار نمی گیرد و برعکس با ضربه های شکننده و خردکننده محیط پیرامونی خود را ویران می کند..ستمگران و فتنه جویان در مقابل امتیازاتی که از یکدیگر می گیرند بر سر این فتنه معامله می کنند و آن را به همدیگر وامی گذارند و مانند سگ هایی که بر سر مرداری نزاع می کنند به جان هم می افتند و آن را از هم می ربایند. وقتی که فتنه انگیزان تصمیم می گیرند جامعه ای را دچار سرگردانی و بحران کنند به باطل خود با شعارهای فریبنده لباس حق می پوشانند و با ترفندهای مختلف سیمای حق را مورد هجوم قرار می دهند و با انواع اتهام ها و دسیسه ها چهره حق را زشت جلوه می دهند تا اینکه از روحیه حق پذیری مردم استفاده کنند و برنامه های شوم و پلید خود را در میان مردم رواج دهند. لذا وقتی که فتنه در جامعه گام می گذارد مردم آن را نمی شناسند و چه بسا به استقبال آن می روند و از آن حمایت می کنند ولی وقتی آتش فتنه خاموش شد و توانایی و اقتدار خود را از دست داد پرده ها کنار می رود و سیمای زشت آن برای مردم ظاهر می گردد.

این فتنه ها تا زمانی که اقتدار و جایگاه دارند به گردباد می مانند که هر لحظه در شهری و دیاری هستند و آن چنان اوضاع را آشفته می سازند که قدرت تشخیص از بین می رود و تمام حرکت ها و برنامه ها تحت تاثیر آن گردبادها قرار می گیرند. نمونه بارز این فتنه ها فرزندان امیه بودند که با همین شیوه وارد عرصه اسلام شدند. ابوسفیان تا واپسین لحظه از پایگاه جاهلیت و اشرافیت قریش حمایت کرد و در همه جنگ ها با مسلمانان و مسیر هدایت به نبرد برخاست و فرماندهی جنگ ها را عهده دار بود; ولی هنگامی که با قدرت شکست ناپذیر اسلام مواجه گردید تسلیم شد و مورد عفو و رحمت پیامبر اکرم قرار گرفت.  او و فرزندان و برخی از وابستگانش لحظه ای از توطئه دست برنداشتند و همان گونه که امام علی(علیه السلام) ترسیم کرده بود مانند نوجوانی وارد اسلام شدند و آهسته آهسته دامنه قدرت خود را گسترش دادند.

از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) در فتنه هاست که ریشه دین سست و نااستوار می گردد پایه های ایمان ناپایدار میشود همه کارها در هم ریخته می شود پندار و حقیقت به هم می آمیزند چراغ هدایت بی نور و دیده حقیقت بین کور می شود فرمانبری و یاوری شیطان افزایش می یابد دین گریزی رو به فزونی میرود. بنیاد ارزش های دینی و معنوی فرو می ریزد از کارکردهای دین و ارزش های والای آن غفلت می شود غم و اندوه حاکم می گردد آسایش و راحتی رخت برمی بندد جامعه عالمان و دانشمندان منزوی و کنار گذاشته می شوند و جاهلان و نادانان جایگاه پیدا می کنند.

بخش 17 :                عوامل فتنه از صدر اسلام تا کنون

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ  اى کسانى که ایمان آورده‏اید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آنکه قطعا به آن حقیقت که براى شما آمده کافرند [و] پیامبر [خدا] و شما را [از مکه] بیرون مى‏کنند که [چرا] به خدا پروردگارتان ایمان آورده‏اید اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بیرون آمده‏اید [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مى‏کنید در حالى که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار نمودید داناترم و هر کس از شما چنین کند قطعا از راه درست منحرف گردیده است                            .

إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاء وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ اگر بر شما دست‏یابند دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشایند و آرزو دارند که کافر شوید ممتحنه اگر تسلط یابند همه گونه راهی را برای اینکه مثل خودشان شویم بکار میگیرند. وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا و خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است (نساء 141)                                                                                              .

اسباب و عوامل آزمایش انسان‌ها در طول تاریخ تفاوتی نمی‌کند و فقط شکل و آب و رنگ و مقیاس‌های آن با توجه به شرائط زمان ومکان دچار تغییراتی می‌شود به همین دلیل قرآن کریم اسباب آزمایش بندگان را به صورت مطلق بیان می‌کند و آن‌ها را مقید به قید زمانی و یا مکانی خاص نمی‌نماید                        .
اگر عوام و مردم صدر اسلام با گرسنگی و خوف از حادثه‌های گوناگون و ناامنی‌های مختلف مواجه بودند و مقام و منزلت نهایی آنان بستگی به میزان سربلندی از آن آزمایش‌ها بود عدالت خداوند اقتضاء می‌کند که در این زمان هم مسلمانان با چنین عواملی دست و پنجه نرم کنند بلکه شکل آن ممکن است متفاوت باشد آن زمان درهم و دینار بوده و این زمان دلار و تومان است                               .
همچنین اگر خواص صدر اسلام با حب جاه و حب فرزند و دل‌بستن به وعده‌های دشمنانی مثل معاویه مورد ارزیابی خداوند قرار می‌گرفتند اقتضای عدل خداوند این است که با خواص زمان ما نیز این‌گونه رفتار شود و برای همه گروه‌ها در همه زمان‌ها صحنه‌ها و شرائطی حاصل گردد که اجرای آن آزمایش‌ها ممکن باشد.
اول باید فرق فتنه با آزمایش و امتحان الهی معلوم شود، فتنه از مصادیق امتحان است، آزمایش الهی در همه زمان‌ها برای همه مردم است و کیفیت آن سهل‌تر و آسان‌تر از فتنه است. 

مانند امتحان به :   
1- خوف و ترس‌های فردی و اجتماعی   
2- جوع و گرسنگی      
3- نقض اموال و ورشکستگی اقتصادی     
4- به خطر افتادن جان   
5- به خطر افتادن دارایی‌های زندگی  
به طوری که قرآن می‌فرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ  و قطعا شما را به چیزی از (قبیل) ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جانها و محصولات می‌آزماییم، و مژده ده شکیبایان را.
ولی فتنه واقعه و آزمایش سختی است که همراه با درآمیختن حق و باطل باشد یعنی حق و باطل به حدی به یکدیگر شبیه می‌شوند که یا باطل شناخته نمی شود یا قابل توجیه می‌گردد                  .
عبرت از شخصیت‌های مهم صدر اسلام عقل اقتضاء می‌کند نسبت به زندگی و شرح حال و عاقبت انسان‌های گوناگون در تاریخ مطالعه کنیم و عبرت بگیریم ما بدین جهت به ذکر چند تن از شخصیت‌های مهم صدر اسلام می‌پردازیم.
1- زبیر: - زبیر چهار یا پنجمین مردی بود که مسلمان شد زبیر سیف‌الاسلام زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و در جنگ‌های هرکجا گرد و غباری از غم بر چهره پیامبر  می‌نشست شمشیر دو نفر آن را می‌زدود، علی‌ابن‌ابیطالب و زبیر بن عوام. زبیر کسی بود که در خانه علی‌ علیه‌السلام به نفع ولایت حضرت تحصن کرد. زبیر کسی بود که در شورای شش نفره خلیفه دوم به حضرت علیعلیه‌السلام رأی داد و خود از مسئولیت خلافت کنار کشید.
زبیر به همراه طلحه از اولین کسانی بودند که با حضرت علی علیه‌السلام بیعت کردند.
شاهد بر وصیت‌نامه سیاسی حضرت زهرا علیها‌السلام دو نفر بودند، مقداد و زبیر!   !حضرت زهرا علیها‌السلام خطاب به حضرت علی علیه‌السلام عرضه داشت: علی‌جان اگر محذور داری و نمی‌توانی وصیتم را عملی کنی بگو تا به زبیر وصیت کنم!!    جمله معروف منا اهل البیت درباره سلمان شنیده شده و حضرت علیعلیه‌السلام در نهج‌البلاغه حکمت 453 درباره زبیر فرمود ما زال الزبیر رجلا منا اهل البیت حال این زبیر کارش به جایی رسید که در جنگ جمل مقابل حضرت علی‌علیه‌السلام ایستاد، آخر هم از لشکر فرار کرد، در راه خوابش برد، شخصی او را دید و شناخت و سر او را از تن جدا کرد و به نزد امیرالمؤمنین آورد.    صحنه سختی برای علی علیه‌السلام بود او هیچ وقت دوست نداشت چنین روزی و چنین صحنه‌ای را ببیند امیرالمؤمنین، واقعا مصداق عاقبت به شری و خسر‌الدنیا و الأخره است، حضرت با ناراحتی فرمود: القاتل و المقتول فی النار پس زبیر قطعا جهنمی است. حالا چه چیز زبیر را به این روز انداخت؟                                 .
2- طلحه او در زمان پیامبر مشهور به طلحه‌الخیر شد هر کجا نیاز به انسان خیری بود طلحه در آن‌جا حاضر بود. در هیچ‌ کجای تاریخ دیده نشده که طلحه و زبیر ایمانشان یا خدمتشان به اسلام از روی نفاق بوده باشد واقعا خدمت کردند ولی آخر مقابل علی‌بن ابیطالب ایستاد. وقتی داشت با سپاه علی می‌جنگید ناگهان تیری از پشت به وی اصابت کرد یعنی از همان لشکر جمل، تعجب کرد به عقب برگشت و نگاه کرد دید مروان او را نشانه رفته است جمله‌ای گفت که در عاقبت به شری او خیلی رسا است گفت خون هیچ مرد بزرگی مانند من ضایع نشده است!                      
یعنی چه؟ یعنی اینکه با مروان و آل مروان بیایی مقابل لشکر علیعلیه‌السلام که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: علی مع الحق و الحق مع علی . بایستی بعد هم آنقدر خونت بی‌ارزش باشد که به دست مروان فاسق ریخته شود! ابتلا به فتنه طلحه را این طور بی‌چاره کرد       .
3- شریح قاضی حضرت علیعلیه‌السلام او را بر قضاوت کوفه ابقاء کرد ولی مقابل امام حسینعلیه‌السلام  و در کربلا نقش‌آفرینی نمود                                 .
4- سعدبن ابی‌الوقاص او سردار قادسیه و فاتح ایران بود ولی وقتی حضرت علیعلیه‌السلام فرمود: سلونی قبل ان تفقدونی ایشان را مسخره کرد و گفت یا علی تعداد ریش‌های من چند تا است؟ او پول از خزانه‌دار کوفه قرض گرفت و پس نمی‌داد. (به بهانه اینکه من به اسلام خدمت کرده‌ام!)                             .
5- عمر سعد پسر همان سعدبن ابی‌الوقاص فاتح ایران است او جزء کسانی بود که امام حسین و خانواده پیامبر را به خوبی می‌شناخت و جزء کسانی بود که برای امام حسین نامه نوشت که به کوفه بیاید. ولی آخر مقابل امام حسین علیه‌السلام ایستاد و باعث شهادت پسر پیامبر شد. حتی به لشکر گفت نزد ابن زیاد و یزید شهادت بدهید که من اول کسی بودم که به طرف امام حسین علیه‌السلام تیر انداختم!  
به لشکرش می‌گفت یا خیل‌الله ارکبی و بالجنه ابشری یعنی اگر می‌خواهید به بهشت بروید بشتابید و حسین و اصحاب او را بکشید!                             !
6- ابوموسی اشعری مردم کمتر او را می‌شناسند خیلی از اشخاص گمان می‌کنند او یک خرمقدس زاهد پستونشین بود در حالی که او به گفته اکثر مورخین از جمله مسعودی در زمان رسول خدا در سال‌های هفتم تا دهم هجری پرچم‌دار سپاه بود و در صحنه حوادث حضور داشته است   
رسول اکرم برای سرکوبی «هوازن» که در «اوطاس» اردو زده بودند وی را همراه برادرش «ابوعامر» با سپاهی اعزام نمود، در این جنگ ابوعامر به شهادت رسید و ابوموسی را جانشین خود کرد 
ابوموسی در زمان خلیفه دوم والی بصره بود و یکی از سرداران جنگ قادسیه و از فرماندهان نواحی شرق جبهه اسلام بود و درخشش کم‌نظیری داشت، او اول کسی بود که با سپاه ساسانی در جنگ شوشتر نبرد کرد، او اولین فاتح شوشتر، شوش، شیراز، اهواز و مهرگان بود   
این از سمت جنوب ایران، از سمت غرب هم کرمانشاه فعلی که سابقا «دینور» خوانده می‌شد تا برسد به نهاوند و قم و کاشان و اصفهان به دست ابوموسی فتح و مسلمان شدند. ولی در جنگ صفین نه‌تنها به حضرت علی(علیه السلام)یاری نرساند بلکه وقتی امام حسن و عمار به کوفه رفتند تا سپاه جمع کنند ابوموسی مانع کار آنها شد و مردم را نیز از رفتن به سپاه امیرالمؤمنین منع می‌کرد!! البته در سابقه ابوموسی نفاق فراوان است. او با طلحه و زبیر قابل مقایسه نیست ولی در هر حال او هم کسی بود که دچار فتنه شد 

7. ابن ملجم مرادی : قاتل امام علی(علیه السلام)، با امیرالمومنین بیعت می کند در جنگ جمل و صفین مولا را یاری می کند و بعد از حکمیت تحمیل شده به مولا، جزء خوارج می شود و در محراب امیرالمونین را به شهادت می رساند. (الله اکبر)

عوامل فتنه:    
1- دل بستن به مال دنیا   
2- دل بستن به فرزند و مطیع فرزند منحرف شدن  
3- حب ریاست و جاه‌طلبی   
4- وسوسه‌های دشمن و اعتماد و دل‌ بستن به دشمن

زبیر که سردار سپاه خاتم‌الانبیاء بود و زندگی ساده‌ای داشت و یازده سال همراه با امیرالمؤمنین خانه‌نشینی را انتخاب کرد اما توانستند با مال دنیا او را آلوده کنند.

 او در زمان عثمان یکی از ملاکین مهم شد و در مصر، اسکندریه، کوفه و بصره ملک و خانه و زمین خرید. طلحه فقط هدایایی که از عثمان به صورت نقدی گرفته بود 200 هزار مثقال طلا (دینار) بود                              .
این دو نفر حب ریاست بر کوفه و بصره را داشتند، به امیرالمؤمنین گفتند چرا از مدینه به کوفه آمده‌ای؟ تو مدینه بمان و آقا و خلیفه باش، استانداری کوفه و بصره را هم به ما دو نفر واگذار نما! !
حب ریاست نسبت به حب فرزند هم، همین بس که حضرت امیرالمؤمنین در حکمت 453 نهج‌البلاغه وقتی درباره زبیر فرمود مازال الزبیر رجلا منا اهل البیت در ادامه‌اش فرمود حتی نشاء ابنه المشئوم عبدالله یعنی عبدالله پسر شوم و نحس زبیر وقتی بزرگ شد پدر را فاسد و خراب کرد، حالا زبیر یکی از این پسرها را داشت و برخی چند تا دارند، باید به خدا پناه برد!!!

قرآن می‌فرماید: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ و بدانید که اموال و فرزندانتان آزمایشى (براى شما) هستند و البتّه نزد خداوند (براى کسانى که از عهده‌ى آزمایش برآیند)، پاداشى بزرگ است

پس :                       .
1- مال          2- محبت اولاد           3- ریاست و حب جاه
زبیر گرفتار هر سه مورد شده بود. شریح قاضی مشکل مال و ریاست داشت. 
عمر سعد هم مشهور است قول ولایت و استانداری ری را به او داده بودند ری هم مالیات کشاورزی گندمش زیاد بوده لذا گفت دنیا نقد است و آخرت نسیه!            
!
ابوموسی اشعری قبل از آمدن حضرت علی علیه‌السلام از مدینه به کوفه حاکم کوفه بود با نقل مکان امیرالمؤمنین او از کار بیکار شد و حب جاه باعث شد سر ناسازگاری با حضرت بگذارد                                         .
4- اما دل بستن به وسوسه‌های دشمن:                                  .
این عامل یکی از مهم‌ترین عوامل فتنه است قرآن در سوره مجادله آیه عجیبی دارد این آیه یکی از مهمترین درس‌های عاقبت به خیری را به انسان می‌آموزد، در آیه 22 این سوره می‌خوانیم: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ای پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمی‌توانی قومی را پیدا کنی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند (و) کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت و دشمنی کرده‌اند دوست داشته باشند (هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند)   خداوند چنین کسانی را که با دشمنان خدا مودت نمی‌کنند مهر ایمان بر دل‌هایشان خواهد زد و آنها را به بهشت‌هایی که از زیر (درختان) آنها جوی‌هایی روان است درمی‌آورد؛ همیشه در آنجا ماندگارند؛ خدا از ایشان خوشنود و آنها از او خوشنودند؛ اینانند حزب خدا، آری، حزب خداست که رستگار و عاقبت به خیرند  
اگر کسی بتواند محبت و اعتماد به دشمن را از دل خود خارج کند حتی اگر آنها پدر، فرزند، برادر و یا فامیل‌های او باشند این شخص عاقبت به خیر است   
قرآن می‌فرماید مزد چنین شخص بصیری چند چیز است:    
1- کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ (مهر ایمان بر دل آنها زده می‌شود)  
2- وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (خداوند آنها را با روح خود تأیید می‌کند)  
3- یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ (آنها را داخل در بهشت می‌کند)  
4- خالِدِینَ فِیها (در بهشت ابدی و همیشگی هستند)   
5- رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ (خدا از آنها راضی است)  
6- وَ رَضُوا عَنْهُ (آنها نیز از خداوند راضی هستند)   
7- أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ (آنان حزب الله هستند)                        .
و در نهایت می‌فرماید این گروه عاقبت به خیرند أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: و اعلموا أنکم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی ترکه و لن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه و لن تمسکو به حتی تعرفوا الذی نبذه آگه باشید هیچ‌گاه راه حق را نخواهید شناخت مگر اینکه آنها که آن را ترک گفته‌اند بشناسید و هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید بود مگر اینکه از کسی که آن پیمان را شکسته است آگاه باشید و هرگز به آن تمسک نخواهید جست مگر اینکه به کسی که آن را دور انداخته پی ببرید. آری یکی از مهم‌ترین راه‌های عاقبت به خیری مخالفت با دشمن است. هر چه دشمن گفت برعکس آن عمل کنید                            .
امام خمینی قدس‌سره‌الشریف. بعد از رفتن شاه از ایران فرمودند: من باید بروم ایران، هر چه اصرار کردند که فعلاً بختیار سرکار است و صلاح نیست شما بروید، فرمودند: من باید بروم، 12 بهمن آمدند و 22 بهمن هم بختیار سقوط کرد. سوال کردند چرا شما اصرار داشتید؟ آیا ارتباط با امام زمان(ارواحنا فداه) داشتند یا خوابی دیده بودید؟ فرمودند: هیچ‌کدام نیست فقط دشمن و نمایندگان آمریکا و انگلیس مدام می‌آمدند و می‌گفتند حالا صلاح نیست شما بروید ایران، من فهمیدم صلاح هست دشمن خیر ما را نمی‌خواهد!!
خصوصیات انسان بصیر: (راه‌های برون‌رفت از فتنه)  
1. می‌تواند از وقایع گذشته درس و عبرت بگیرد و این هنگامی ممکن است که قدرت تطبیق حادثه موجود با واقعه گذشته را داشته باشد  
2. می‌تواند جنس اصلی و تقلبی را تشخیص دهد. فرق بین الله اکبر گفتن‌های اول انقلاب با الله اکبرهای سلطنت‌طلب‌ها و توده‌ای‌ها و حامیان بنی‌صدر و منحرفین در فتنه 88 برای انسان بصیر باید قابل تشخیص باشد 
3. زودتر از وقوع واقعه به وسیله شواهد و قرائن بتواند آن را حدس بزند  
4. خیرالشرین را بتواند تشخیص دهد. در روایت آمده که «عاقل آن نیست که خیر و شر را بتواند از هم تشخیص دهد بلکه عاقل کسی است که خیرالشرین را بفهمند.»
یعنی بد را از بدتر بتواند تشخیص دهد. آمریکا بد است. روسیه و آمریکا هر دو بدند اما آمریکا بدتر است 
معنای نقد و نسیه را بفهمد (عمر سعد دنیا را نقد و آخرت را نسیه دید) 
جمله احلی من العسل حضرت قاسم علیه السلام با همین دید است. ما رایت الا جمیلا با همین نگاه و دید است

.5. به دشمن حسن ظن نداشته باشد. حضرت علی در بخشی از نامه سرگشاده‌ای که به مالک اشتر می‌نویسند به او چنین سفارش می‌کنند: و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه فان العدو قارب لیتغفل فخد بالجزم و اتهم فی ذلک حسن الظن لکن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتی کردن، زیرا گاهی دشمن نزدیک می‌شود تا غافلگیر کند، پس دوراندیش باش و خوشبینی خود را متهم کن                              .
حضرت امام علی علیه السلام درباره دشمن‌شناسی می‌فرماید: لا تستصغرن عدوا و ان ضعف.
هرگز هیچ دشمنی را کوچک نشمار هرچند ضعیف باشد. همچنین حضرت امیر فرمود: من نام عن نصره ولیه انتبه بوطاه عدوه کسی که هنگام یاری ولی بر حق خود خواب باشد زیر پاهای دشمن بیدار خواهد شد من نام عن عدوه انبهته المکائد. همچنین می‌فرماید: لا تامن عدوا ان شکر از دشمن در امان نباش هرچند از تو سپاسگزاری کند اصولا عزای ما باید روزی باشدکه دشمن از ما تمجید کند.                          .
6. نسبت به حب مال و اولاد و حب ریاست تهذیب نفس داشته باشد. و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه؛ در روایت هست که آخر رذیله‌ای که از دل مومن خارج می‌شود حب جاه است                              .
7. حق و عقل را ملاک قرار دهد و شخصیت محوری و خدمات گذشته افراد ملاک قضاوت او نباشد                              .
8. دین‌داری عالمانه داشته باشد. خواجه ربیع که در مشهد دفن است از زهاد زمان امام‌حسین علیه‌السلام و مدام به ذکر خداوند مشغول بود وقتی به خواجه ربیع خبر دادند که امام‌حسین را شهید کردند او دست از ذکر برداشت و گفت بد کاری کردند ولی بعد از این سخن خود توبه نمود، توبه از چه؟ توبه خواجه ربیع از این بود که چرا از ذکر خدا غافل شده و گفته یزید بد کاری کرد حسین بن علی علیه‌السلام را کشت!  !

این می‌شود عاقبت خشکه مقدس‌های احمق، در این زمان هم برخی به جای پرداختن به مشکلات جوامع اسلامی، به جای بیدار کردن مسلمانان در مقابل فتنه جنگ داخلی بین مسلمانان و حربه تکفیری و خون‌ریزی داخلی مسلمین تنها همّشان این شده است که به مسلمانان بگویند در عزای سیدالشهداء قمه بزنید!   !  آیا امروز مشکل اسلام و مسلمین قمه زدن است در مقابل داعش سکوت کردن، در مقابل مشکل اصلی مسلمین یعنی صهیونیست‌ها سکوت کردن و پرداختن و دامن زدن به اختلافات داخلی و لعن‌های علنی و اعمال سخیف چیزی جز آب بر آسیاب دشمن ریختن نیست باید امروز هم مراقب فتنه‌های زمان خود باشیم.               

لزوم پرهیز از خطای محاسباتی در دشمن شناسی گروهی مفهوم دشمن را انتزاعی و توهمی می‌دانند و آن را ساخته دست اقتدار مرکزی برای انسجام بخشی به داخل، مشروعیت کاربرد زور و توجیه شکست های داخل می‌دانند. گروهی از نظریه پردازان مفهوم دوست و دشمن را به هویت کنشگران و افراد نسبت می‌دهند. به عبارتی، هویت های متخاصم یکدیگر را دشمن می‌پندارند. صرف نظر از همه این مباحث، تحلیل درست ما را به تمایز حقیقی بین دشمن حقیقی و دشمن ساختگی رهنمون می‌سازد.

رهبر معظم انقلاب با اشاره به امکان سوء استفاده از مفهوم دشمن تاکید می‌کنند که خدا در سرتاسر قرآن از واژه شیطان استفاده کرده تا دشمن آشکار و حقیقی از یاد انسان‌ها خارج نشود.

دشمن در اندیشه‌های رهبر معظم انقلاب

رهبر معظم انقلاب گوشزد می‌کنند تاکید بر دشمن به معنای توجیه همه شکست‌ها و اشتباهات داخلی با مفهوم دشمن خارجی نیست چرا که دشمن درونی در بسیاری مواقع خطرناک‌تر از دشمن خارجی است. شناخت نقشه دشمن در متوقف کردن حرکت علمی کشور با توجه به نقش علم در پیشبرد اهداف هر ملت، نقشه دشمنان ملت ایران عدم دستیابی ایران به یک حرکت علمی مستمر است

لذا رهبر انقلاب تاکید دارند که مطمئنّاً انگیزه‌هایى وجود دارد در جبهه‌ى دشمنان ما براى متوقّف کردن حرکت علمى کشور... حالا [اینکه] شما میگویید برخوردمان با دشمن این‌جور باشد، آن‌جور نباشد، بحث دیگرى است. دشمنىِ او را باید فهمید، نقشه‌ى او را باید تشخیص داد. یکى از نقشه‌هاى مهمّ دشمن، متوقّف کردن حرکت علمى در کشور است.

* جنگ داخلی راهبرد دشمنان در میان امت و جوامع اسلامی استراتژی تفرقه بیانداز و حکومت کن از مطلوب ترین استراتژی های دشمنان در دستیابی به اهداف شان در مقابله با امت اسلامی است. سیاست دشمنان اسلام این است که در کشورهاى اسلامى در میان جوامع اسلامى و در امّت اسلامى برادرکشى و جنگ داخلى را به نیابت از خودشان به‌راه بیندازند؛ خودشان کنار بنشینند و شاهد این باشند که ما به جان هم افتادیم.

* خطای محاسباتی در اتحاد با دشمنان رهبر معظم انقلاب اتحاد با دشمنان اسلام را اشتباهی راهبردی می‌دانند. به نظر ایشان این گروه به اشتباه خود را هدایت یافته می‌پندارند. «در میان امّت اسلامى کسانى هستند که براى مقابله‌ى با برادران مسلمان خودشان با دشمنان اسلام دست‌به‌دست میدهند؛ امروز ما این را داریم؛ به شیطان نزدیک میشوند براى اینکه با برادران مسلمان خودشان بجنگند و مبارزه کنند و مقابله کنند؛ امروز کسانى هستند که حاضرند با رژیم صهیونیستى همکارى کنند، براى اینکه برادر مسلمان خودشان را به خاک بیندازند. اِنَّهُمُ اتَّخَذوا الشَّیطینَ اَولِیاءَ مِن دُونِ الله وَ یحسَبُونَ اَنَّهُم مُهتَدُون؛ با شیطان میسازند، دست‌به‌دست هم میدهند و گمان باطلشان این است که در راه هدایت دارند قدم برمیدارند.

* بصیرت و ایجاد اتحاد امت اسلامی لازمه مبارزه با دشمن بصیرت لازمه دشمن شناسی است. نبود بصیرت باعث اشتباه در یافتن دوست و دشمن و ایجاد اتحاد نادرست می‌شود. «گاهى دیده شده است که مجموعه‌اى از ما مسلمانها با دشمنان خودمان همدست شدیم براى زدن دوستان خود، براى زدن برادران خود!

خب، این به ما لطمه میزند، این امت اسلامى را دچار آشفتگى میکند، دچار ضعف میکند؛ این ناشى از نداشتن بصیرت است. امروز دنیاى اسلام به این بصیرت احتیاج دارد، به این تدبر و اندیشه احتیاج دارد، به اثاره‌ى دفائن عقول احتیاج دارد: وَ یثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول. نیاز مهم دیگر دنیاى اسلام اتحاد است؛ باید از اختلافات جزئى، اختلافات سلیقه‌اى، اختلافات عقیدتى عبور کرد و امت واحده تشکیل داد      * بی اعتبار دانستن دشمن رهبر معظم انقلاب نظام دشمنی علیه ایران را مبتنی بر چند قدرت فاسد می‌داند که همین را نقطه دلگرمی می‌داند. «باید از دشمنی اشرار بیمناک نشویم. دشمنی بالاخره وجود دارد. هیچ ملتی که صاحب حرفی و ایده‌ای باشد و حرکتی بکند، از دشمنی دشمنان مصون نیست

امروز به نظر من اقبال ملت ایران این است که دشمن ملت ایران و دشمنان ملت ایران، جزو بدنام‌ترین‌ها در دنیا هستند. شما ملاحظه کنید، امروز دولت آمریکا در سطح بین‌المللی یک بازیگر خشن و آلوده به جنایت معرفی شده که واقعیت قضیه هم همین است... در داخل کشور خودشان هم به‌عنوان یک دولت و یک رژیم دروغگو و مزور معرفی شده ‌[که‌] وعده میدهد، عمل نمیکند.»  

* دو چهره گی دشمن سیاست عصر مدرن و سیاست جدا از خدا سیاستی است که در آن فقط قدرت و منافع مادی اصالت دارد. لذا دو پهلویی و دو رویی از مشخصه های این سیاست است. تا آنجا که برخی از سیاست پژوهان از تمایز سیاست اعلانی و سیاست اعمالی سخن می‌گویند. بدین معنا که در بیان چیزی گفته می‌شود و در عمل چیزی دیگری انجام می‌شود. دولت آمریکا هم در مقابل ایران از این دو پهلویی استفاده می‌کند. «امروز متأسّفانه انسان مشاهده می‌کند در برخی از فاصله‌ها و مقاطع حرف هایی زده می‌شود از سوی دشمنان؛ این برای مردم ما مایه عبرت است

در همین مذاکرات گوناگونی که در این روزها انجام میگیرد، ملّت ایران این مذاکرات را زیر نظر داشته باشند؛ اظهارنظرهای بی‌ادبانه مسئولان آمریکایی را مردم ببینند، زیر نظر داشته باشند، دشمن را بشناسند. بعضی‌ها می‌خواهند نظر مردم را از دشمنی دشمن منصرف کنند؛ نه، ببینید دشمنی را، ببینید دورویی را. مسئولین آمریکایی در جلسات خصوصی با مسئولین کشور ما یک‌جور حرف می‌زنند، به‌مجرّد اینکه از آنها جدا می‌شوند، در بیرون یک‌جور دیگر حرف می‌زنند.»  

* اشتباه در شناخت دشمن ناشی از ظاهرسازی‌های حقوق بشری غرب رهبر معظم انقلاب تاکید دارند که تمامی مسائل حقوق بشری غرب در مواجه با ایران را باید ذیل مفهوم رویارویی غرب با اسلام دید. «دولت، مسئولان، سیاسیون، دیپلمات‌ها و مردم باید تحرکات و رفتارهای پیچیده و ظاهرسازی های حقوق بشری غرب و امریکا را با نگاه واقع بینانه و در چارچوب رویارویی عمیق و مبنایی غرب با اسلام تحلیل کنند زیرا در غیر این‌صورت در تمایز میان تاکتیک‌ها و راهبردهای طرف مقابل و حتی شناخت دشمن دچار اشتباه خواهیم شد.»  

* بصیرت نسبت به سیاست «پنهان سازی دشمنی» «پنهان سازی دشمنی» ابزاری است که می‌تواند کاهش‌دهنده هزینه اعمال سیاست خصومت ورزی باشد لذا روسای آمریکا تلاش دارند تا ویژه از اواخر دولت بوش به بعد از این سیاست استفاده کنند. «این هم یکی از آن لطائف عالم است که آمریکائی‌ها دشمنی میکنند، میگویند شما نفهمید که ما با شما دشمنیم؛ مخالفت و عناد می‌ورزند، متوقعند که ملت ایران نفهمد که آنها معاندند و دشمنی می‌کنند! این سیاست از اواخر دوران بوش در مقابل ایران شروع شده است. امروز هم متأسفانه همان سیاست را دولتمردان آمریکا ادامه می‌دهند؛ همان پنجه‌ چدنی زیر دستکش مخملی. اظهار دوستی و موافقت شما به معنای این نباشد که دستکش مخملی بر روی پنجه چدنی کشیدید و می‌خواهید تظاهر به دوستی کنید، اما در باطن دشمنی می‌کنید.  

* علت شکست های گوناگون در تاریخ، این است که مردم، گاهی قدرت تحلیل را از دست می‌دهند. هر جا مردم نتوانستند درست تحلیل کنند، آن‌جا نقطه خطرناکی است. آن‌جا، جایی است که ممکن است دشمن ضربه را وارد کند...البته دشمن را نباید کوچک‌تر از آنی که هست گمان کرد؛ چون انسان آن‌وقت ضربه خواهد خورد. اما نباید هم دشمن را بزرگتر از آن‌که هست جلوه داد. یعنی همان کاری که امروز دستگاه تبلیغاتی صهیونیستها و مستکبرین، خودشان انجام می‌دهند: از امریکا و از قدرتها غولی درست کردند، که اگر کسی تجربه نداشته باشد، خیال می‌کند به یک اشاره اینها، همه جا دود خواهد شد، و از بین خواهد رفت! این حرفها چیست؟! اینها اگر قدرت داشتند، روزبه‌روز نهضت اسلامی در دنیا ریشه‌دارتر و پرشکوه‌تر نمی‌شد!

وادادگی در برابر دشمن از دیدگاه قرآن، محدوده ولایت مسئولان

تنها پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام معصوم علیهم السّلام که منصب الهی را در اختیار دارد می‌تواند امر ولایت را در اختیار گیرد و کسی که امامعلیه السّلام او را منصوب می‌کند.  پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز به عنوان یک مامور الهی که دارای ولایت الهی است، موظف به قضاوت در میان مردم بر پایه تعالیم قرآن و شیوه‌های ارائه شده به اوست و نمی‌تواند بیرون از حدود و قوانین و ارائه شده‌های الهی عمل کند؛ وگرنه ولایت او از مشروعیت بیرون می‌رود.

حمایت از خائنان نیز از سوی رهبر و ولی، حرام است و اگر چنین حمایتی صورت گیرد برخلاف حدود و شرایط الهی مشروعیت ولایت خواهد بود.

هشدار به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صورت تخلف

در آیات قرآن حتی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) با آن عظمت و جایگاه و ولایت الهی، هشدار داده که  اگر برخلاف شرایط ولایت عمل کند به سرعت در همین دنیا مجازات خواهد شد و نه تنها سلب ولایت می‌شود بلکه هیچ گونه نصرتی از سوی خداوند کسب نکرده و باید خود را برای مجازات ابدی آماده کند.

 120بقره: وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ  قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ  مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ و هرگز یهودیان و مسیحیان از تو راضی نمی‌شوند تا اینکه از آیین‌شان پیروی کنی بگو: هدایت خداست که هدایت (واقعی) است؛ و بی‌گمان اگر بعد از آن علمی که برای تو حاصل شده از هوس‌هایشان پیروی کنی در برابر خدا هیچ یار و یاوری نخواهی داشت

بدیهی است اهتمام پیامبر(صلی الله علیه و آله)  برای جلب خشنودی یهود و نصارا برای دستیابی به منافع شخصی و مانند آن نبود؛ بلکه در جهت ایفای وظیفه، یعنی گرایش دادن آنان به اسلام بود.  اما با این همه خداوند ایشان را تهدید می‌کند. از نظر قرآن دشمنان اسلام جز به این رضایت نمی‌دهند که مسلمانان و رهبران آنان به آیین آنها درآیند و همان گفتمان و فرهنگ آنها را به عنوان فلسفه و سبک زندگی بپذیرند.                          
خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) هشدار می‌دهد که توافقهای سطحی با یهود و نصارا، در گرایش آنان به اسلام مؤثر نیست؛ یعنی آنان اگر چه مثلاً در مسائلی حاضر هستند توافق‌نامه‌هایی داشته باشند، ولی این توافق‌نامه‌ها تا زمانی که به تغییر ملت و آیین مسلمانی نینجامد دست از توطئه و دشمنی برنخواهند داشت. پس گمان اینکه با توافق‌نامه‌هایی می‌توان دشمن را به خود نزدیک کرد تا دست از دشمنی بردارد، گمانی نادرست و باطل است.   از نظر قرآن حتی آیین موجود در میان یهود و نصارا، آیینی تشکیل یافته از آرا و افکار برخاسته از هواهای نفسانی است؛ این بدان معناست که دشمنانی چون یهود و مسیحی بر اساس هواهای نفسانی فلسفه و سبک زندگی خود را سامان داده و به عنوان آیین الهی به خورد مردم جهان می‌دهند، حال اگر بخواهی با این افراد مصالحه و توافق‌نامه‌ای داشته باشی، هرگز اینها جز به تغییر اصول اساسی دین اسلام رضایت نخواهند داد. پیروی از آرا و قوانین مبتنی بر هواهای نفسانی، توافق‌نامه بستن با دشمنان و کوتاه آمدن از اصول اسلامی، با وجود آنکه قوانین الهی در اختیار و نصرت و ولایت الهی با ایشان است، موجب محروم شدن از ولایت و یاری خدا خواهد بود. مطالبات و مسئولیت مردم در برابر تخلفات از آنجایی که ولایت الهی مشروط به حدود و خطوط قرمزی است، هرگونه تخلف از آن نه تنها موجب سلب مشروعیت ولایت می‌شود، بلکه بر مردم است تا به امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده و اولیای امور را برحذر دارند. آیات قرآنی متعددی وجود دارد که مردم را به مطالبه‌گری در همه حقوق براساس قوانین و مقررات الهی دعوت می‌کند، آیه 25 حدید لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ  وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ  ما رسولان خود را با دلیل‌های روشن (معجزات) فرستادیم و با آنان کتاب و میزان (مقیاس حق) نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام کنند؛ و آهن را که در آن صلابت و سختی شدید و منافعی برای مردم هست نازل کردیم  
در این آیه به مردم، صرف‌نظر از دین و مذهب و رنگ و نژاد و جنس و مانند آن گوشزد شده که هدف از آموزه‌های وحیانی، آشنایی مردم با حقوق خودشان و اقامه عدالت و سهم‌خواهی از همه به ویژه دولتمردان هستند؛ چرا که قدرت در اختیار آنان است و لازم است این حق مطالبه شود. هر کسی باید یاد بگیرد که براساس معیارهای الهی و حقوق شناخته شده و پذیرفته شده، حقوق خود و دیگران را مطالبه کرده و حق خود را از دیگران بستاند 
میزان یعنی این که معیارهای الهی برای رعایت حق و عدل وجود دارد و تنها مردم باید آن را بشناسند و بر اساس آن مطالبه‌گری کنند. استثمار و بی‌عدالتی اقتصادی، از مشکلات عمده و اساسی جوامع در طول تاریخ بوده است و هدف رسالت پیامبران، در مرحله نخست تربیت انسان‌های عادل و ساختن جامعه عدالت‌خواه است تا هر کسی به مطالبه‌گری قیام کند و این قیام باید توده‌وار علیه هر ظالم و ظلمی باشد. اجرای اجباری عدالت در جامعه غیرممکن است و تا مردم نخواهند و قیام نکنند این امر شدنی نیست؛ زیرا نسبت داده شدن «اقامه» به مردم (نه به پیامبران) و نیز غایت قرار گرفتن خیزش خود مردم برای رعایت عدل و انصاف لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ  می‌تواند گویای این معنا باشد که مطالبه‌گری مردم است که عدالت را اجرا و حقوق الهی مردم را در جامعه تحقق می‌بخشد.   اگر مردم دیدند که مسئولان در رده و درجه و مقام و منزلتی بر خلاف موازین الهی حرکت کرده و تخلفاتی داشتند، می‌بایست قیام به قسط کرده و اجازه ندهند که این رفتار موردی به یک رویه تبدیل شود.

هرگونه وادادگی مسئولان در برابر دشمنان و توافق‌نامه‌هایی که اصول اساسی حقوق مردم را تضییع می‌کند و دین و موازین و فرائض الهی را مخدوش می‌کند، یا عزت و اقتدار جامعه را تهدید می‌نماید، عاملی برای مطالبه‌گری توده‌های مردم از مسئولان نظام ولایی در قوانین اسلامی است.  

مسئولان حق ندارند مردم را از نقد و انتقاد نسبت به گفتارها و رفتارهای غیر مسئولانه و خلاف حقوق امت بازدارند و مردم را به اجبار دعوت به سکوت کنند و حق آزادی بیان و مبارزه و مطالبه‌گری از ایشان را سلب نمایند.   از نظر اسلام سکوت در برابر خائنان حرام است چه رسد که به کمک و توجیه خائنان اقدام کرده و آنان را در این امور یاری رساند. وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا (مبادا یاور و مدافع خائنان باشی). پس یاری خائنان در هر پست و مقام و منزلتی حرام است و از مصادیق انحراف از حق خواهد بود.

پس کسی از حاکمان اسلامی حق ندارد رفتاری بر خلاف شریعت و احکام الهی داشته باشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">