تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

پیام های کوتاه قرآنی (اعجاز، سیاست، مَثَل ها و ....)


ghuraan@

پیام رسان تلگرام . سروش و بله

فلسفه و نقش وحی در زندگی انسان

وحی، بیانگر ارتباط خدا و انسان است. جایگاه خاص انسان در نظام آفرینش موجب شده است تا ارتباط فراتر از تکوین، میان انسان و خداوند برقرار گردد؛ زیرا انسان به عنوان خلیفه الهی می بایست در مسیر تحولات و شدن های کمالی و فعلیت بخشی به ظرفیت های رسیدن به مقام عینی خلافت الهی، تحت تعلیم و تربیت و تزکیه مستقیم الهی قرار گیرد.

از این رو افزون بر راهنمای درونی به نام عقل، وحی نیز به خدمت انسان آمده است تا این مسیر به سلامت پیموده شود و انسان در مقام خلافت قرار گیرد و مسئولیت ماموریت خویش را به درستی انجام دهد.
مفهوم وحی وحی در لغت عربی به معنای اشاره سریع و گذرا و نهانی همراه با رمز و کنایه است. دو مولفه سرعت و رمزی بودن در معنای وحی مورد توجه است.

وحی گاهی با کلام و سخن و گاهی به صورت صدای مجرد از ترکیب و گاهی دیگر هم به وسیله اشاره کردن با بعضی از اعضای بدن و یا در برخی اوقات با نوشتن انجام میشود. (مفردات الفاظ قرآن کریم راغب اصفهانی ص858)

در کاربردهای قرآنی این واژه در معانی چندی از جمله در معنای لغوی آن یعنی اشاره خفی و نهان و یا در معنای ارتکاز غریزی و فطری و همچنین به معنای الهام نفسی و یا وحی رسالی به کار رفته.

البته وحی رسالی که تفاوت چندانی با معنای لغوی این واژه در اعلام خفی بودن ندارد، تنها بیانگر رابطه غیبی میان خدا و پیامبر است. این اصطلاحی است که بیشترین کاربرد را در معنای وحی در قرآن دارد و مراد نیز این گونه ارتباط است.

وحی رسالی در سه گونه ظهور می یابد:

1- القای در قلب و افکندن در دل پیامبر؛

2- سخن گفتن از پس پرده به وسیله ایجاد صدا در هوا به گونه ای که پیامبر بشنود، ولی شخص متکلم را نبیند؛

3- فرستادن فرشته وحی برای رساندن آن پیام به پیامبر، حال پیامبر، فرستاده را ببیند و یا نبیند، ولی سخن وی را بشنود. (تخلیص تمهید ج1 ص10 تا16)

خداوند به این سه روش دریافت وحی در آیات چندی اشاره کرده. از جمله در آیات 51تا52 شوری تکلم بیواسطه، نزول فرشته و وحی از پس حجاب، برای پیامبر گرامی(ص) سخن به میان آمده

وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه] وحى یا از فراسوى حجابى یا فرستاده‏اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید آرى اوست بلندمرتبه سنجیده‏کار

وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وهمین گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم تو نمى‏دانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است]
سخن گفتن بی واسطه خداوند با پیامبران، از جمله روش های وحی است که در آیاتی از جمله آیه 253 بقره تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم از آنان کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد

و 164 نساء وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا و پیامبرانى [را فرستادیم] که در حقیقت [ماجراى] آنان را قبلا بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانى [را نیز برانگیخته‏ایم] که [سرگذشت] ایشان را بر تو بازگو نکرده‏ایم و خدا با موسى آشکارا سخن گفت  و همچنین در آیات 143 و 144 اعراف و 11 تا 46 طه به آن اشاره شده.

خداوند در آیات 1 تا 10 نجم از سخن گفتن بی واسطه با پیامبر گرامی(ص) در معراج گزارش میکند و آن را امری حقیقی و بی هیچ شک و تردید برمی شمارد. وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى و از سر هوس سخن نمى‏گوید * این سخن بجز وحیى که وحى مى‏شود نیست * آن را [فرشته] شدیدالقوى به او فرا آموخت

 البته غیر از این سه گانه یاد شده، میبایست به دریافت وحی از طریق رویای صادقانه نیز اشاره کرد که برای بسیاری از پیامبران به ویژه حضرت پیامبر گرامی (انفال43 اسراء60 فتح27)، حضرت یوسف (یوسف4و5و100) و حضرت ابراهیم (صافات102و105) اتفاق افتاده.

 از امام رضا(ع) از جدش علی(ع) روایت که فرمود: رویای پیامبران، وحی است (امالی شیخ طوسی ج1 ص338 حدیث28 بحارالانوار ج11 ص64 ح4) براین اساس، میتوان روش های دریافت وحی را چهار شکل دانست.

فلسفه وحی
وحی به معنای پیش گفته، روشی در کنار عقل برای راهنمائی بشر در راستای دست یابی به مقام خلافت الهی است؛ هر چند که عقل انسانی از این ظرفیت برخوردار است تا انسان را به کمال برساند و راه خدایی شدن را به او نشان دهد؛ ولی عقل خود در یک فرآیندی به رشد و کمال می رسد و نیاز است تا حوزه های ناشناخته از جمله موانع ناشناخته به وی معرفی شود.

وحی و عقل فطری و سلیم، در یک راستا عمل میکنند و وحی در مقام مکمل وارد می شود تا برخی از جنبه های ناشناخته را برای عقل روشن سازد.

 از این رو در منابع معتبر روایی از حجت ظاهری و حجت باطنی سخن به میان آمده است. به این معنا که حکم عقل سالم همانند حکم وحی، معتبر است؛ زیرا عقل، حجت باطنی و وحی، حجت ظاهری است.

 انسان با راهنمایی های عقل می تواند مسیر شدن های کمالی و متاله شدن را بپیماید، ولی در برخی از حوزه ها این وحی است که به یاری عقل می آید تا نقش مکمل را ایفا کند.

 از این رو وحی را به عنوان کامل کننده عقل معرفی می کنند. انسان هر چند که با عقل خویش درک می کند که باید از قبیح و زشتی ها پرهیز کند، یا پندار و رفتار نیک داشته باشد؛ ولی گاه در شناخت مصادیق و جزئیات آن به اشتباه می افتد، در اینجاست که وحی به یاری عقل می آید و مصادیق و جزئیات آن را روشن می سازد تا انسان در یک کمال اطمینانی در مسیر تحولات کمالی گام بردارد.

 به عنوان نمونه، انسان با عقل درمی یابد که واجب الوجودی هست که لازم است تحولات خود را به او متصل کند، اما این واجب الوجود کیست و چگونه می توان به این اتصال رسید، وحی به یاری عقل می آید و آن را خداوند و راه رسیدن را عبادت بیان می کند.

 از این رو قرآن، یکی از اهداف و فلسفه وجودی وحی را معرفی خداوند یگانه و صفات و اسمای الهی دانسته است تا انسان با شناخت آن، کمالات را در خود تحقق بخشد.

در همین راستا خداوند ایجاد زمینه های تقوا و تربیت انسان های متقی را از علل نزول وحی معرفی می کند. (نحل21) همچنین انذار و هشدار به انسان نسبت به گمراهی و بیان تبعات و آثار این ضلالت و ذکر خداوند و یادآوری به بشر از اینکه خداوندی است که می بایست انسان به سوی او حرکت کند و دمی از خداوند و حرکت به سوی او غافل نشود، از دیگر فلسفه های نزول وحی است که در آیات 43و44 زخرف فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ پس به آنچه به سوى تو وحى شده است چنگ درزن که تو بر راهى راست قرار دارى (المیزان ج18 ص105)

 در حقیقت مقام ربوبیت الهی مقتضی این است که انسان را پرورش دهد و زمینه بروز و ظهور کمالات را در وی فراهم آورد. از این رو، وحی را در کنار عقل قرار داده تا انسان را پرورش دهد و تربیت نماید. ربوبیت خداوندی، مهمترین و اصلی ترین عامل در نزول وحی است آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ (بقره285) و مائده67و 68؛ انعام96

وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى‏شویم آنچه پیش روى ما و آنچه پشت‏سر ما و آنچه میان این دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده است (مریم64)

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ (محمد2)

 بر این اساس باید در بیان فلسفه وحی به نقش ربوبیت توجه داشت. این بدان معناست که خداوند می خواهد انسان را از طریق عقل و وحی به جایگاه شایسته ای برساند که در آن مقام بتواند مظهر ربوبیت الهی شود. این همان حکمت اصلی در نزول وحی است؛ چرا که خداوند حکیم است و هرگز بی هدف کاری را انجام نمی دهد. (شوری3و51)

نقش وحی در زندگی بشر
وحی در کنار عقل راهنمایی و هدایت بشر به سوی خیر و خدایی و ربانی شدن را برعهده دارد؛ به گونه ای که اگر وحی نبود، عقل به تنهایی نمی توانست از عهده راهنمایی بشر برآید. خداوند در آیاتی به نقش وحی در زندگی بشر توجه میدهد که از آن جمله می توان به اتمام حجت اشاره کرد.

 وحی الهی به پیامبران(ع) باعث میشود تا حجت بر مردمان تمام شود و کسی مدعی نشود که راه از چاه برای من ناشناخته بود و عقل نتوانسته بود مرا در فتنه ها و شبهات یاری رساند و حق را از باطل جدا سازد. بنابراین، وحی هرگونه عذر و بهانه را از انسان ها میگیرد (نساء163و165 مرسلات5و6) پرهیز دادن و انذار کردن (انعام19؛ انبیاء45)، یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مى‏کند که بیم دهید که معبودى جز من نیست پس از من پروا کنید (نحل2)

 بشارت به زندگی سعادتمند در آخرت و جایگاه بلند در پیشگاه خداوند (یونس2)، از جمله کارکردهای وحی است. اگر وحی الهی نبود، شاید انسان از طریق عقل نمی توانست حقیقت معاد و رستاخیز و زندگی پس از مرگ را درک کند و مسیر مشخص و درستی را برگزیند؛ زیرا عقل از محدودیت خاصی برخوردار است و نمی تواند تمام حقایق را پوشش دهد و به جزئیات بپردازد و آن را روشن سازد.

 از این رو می توان گفت، اگر عقل بتواند ایمان انسان را زنده کند، این وحی است که حقیقت ایمان را معنا می بخشد و به افزایش و تقویت آن می انجامد. (شوری54) هم چنین، وحی الهی باعث بصیرت بخشی به انسان می شود. انسان هرچند که از عقل سالم و کاملی برخوردار باشد، اما عقل با محدودیت هایش نمی تواند آینده ها و جزئیاتی را ببیند و ترسیم کند که وحی آن را ترسیم می کند. (المیزان ج7 ص97)

همچنین از آیه 7 انفال و 24 شوری بر می آید که وحی، نقش بسزایی در تحکیم حق و نابودی باطل دارد. (تفسیر التحریر و التنویر ج12 جزء25 ص88) وحی الهی از ابزارهای تعلیمی خداوند به بشر و ازدیاد دانش انسان ها (انعام91) و یکی از مهم ترین منابع اصلی علوم بشری (همان) در شناخت حقایق است (بقره215، 217، 219 تا 222؛ آل عمران44 توبه94).

 انسان بسیاری از حقایق هستی را از طریق وحی شناخته و به معارف الهی دست یافته است، به گونه ای که اگر وحی نبود بسیاری از حقایق و معارف بر انسان به ویژه در زمانی که در دنیا می زیست پوشیده می ماند (آل عمران44 انعام50 هود49 انبیاء45و73 وحی عامل غفلت زدایی از بشر است.

 فطرت انسان ها در فضای سنگین زندگی دنیا دفن میشود، ولی وحی موجب میشود تا فطرت خفته بیدار شود و دانسته های فراموش شده به یاد آید و فطرت احیا و زنده گردد (هود120) کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِن لَّدُنَّا ذِکْرًا این گونه از اخبار پیشین بر تو حکایت مى‏رانیم و مسلما به تو از جانب خود قرآنى داده‏ایم (طه99)

بی گمان وحی الهی منشأ بسیاری از تحولات مهم و اساسی تاریخ بشری بوده که خداوند در آیات بسیاری گوشه هایی از این تحولات را بیان کرده

در 77 و 78 طه به این نقش مهم و اساسی وحی اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه حکومت فرعونی با وحی از میان رفت و تمدن های جدید و بزرگی بواسطه ابطال آن ها شکوفا و پدید آمد

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَى * فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُم مِّنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ و در حقیقت به موسى وحى کردیم که بندگانم را شبانه ببر و راهى خشک در دریا براى آنان باز کن که نه از فرارسیدن [دشمن] بترسى و نه [از غرق‏شدن] بیمناک باشى * پس فرعون با لشکریانش آنها را دنبال کرد و[لى] از دریا آنچه آنان را فرو پوشانید فرو پوشانید.

در آیات قرآنی به این نکته توجه داده شده که انسان نیازمند وحی است زیرا عقل به تنهایی نمیتواند در مقام هدایت گری، همه انسان ها را با توجه به درجات فهم و ادراک راهنمایی کند؛ از این رو خداوند بر انسان هبوط یافته بر زمین، منت نهاد و از طریق وحی، او را به سوی حق و حقیقت رهنمون کرد. (بقره38)

 البته مقام خلافت الهی انسان به وی این امکان را بخشیده است که بتواند افزون بر ارتباط تکوینی و عقلانی با خدا، از ارتباط خاص وحی برخوردار شود. از این رو خداوند به این استعداد انسان برای دریافت وحی توجه میدهد و میفرماید که انسان افزون بر طرق طبیعی ارتباط با خدا و حقایق هستی، از طریق خاص هدایت وحیانی نیز برخوردار میباشد (انعام91 یونس2 یوسف109)

این وحی است که بهترین فرصت را به بشر بخشیده است تا در مسیر کوتاه، راست و آسان به حقیقت دست یابد و ربانی شود. اگر وحی نبود اکثریت مردم همچنان از بسیاری از حقایقی که تنها فیلسوفان و نخبگان جامعه بشری به سختی از آن آگاه می شوند، بی خبر میماندند و نمیتوانستند مسیر کوتاه و راست را به آسانی فهم و درک کنند و در آن مسیر گام بردارند.

وحی الهی در حقیقت، رحمت و فضل الهی به بشر است که این راه آسان و کوتاه و ساده و راست را به آدمی آموخته است.(اعراف203 اسراء86و87)

پس انسان باید از خداوند شاکر و سپاسگزار باشد که وحی را به عنوان راه ارتباطی و راهنمایی خود برگزید و برانسان منت نهاد تا او را پس از هبوط نیز در مسیر خلافت ربوبی، پرورش و ربوبیت نماید و به کمال شایسته و بایسته اش برساند.

اقسام وحى در قرآن مجید

وحى در قرآن مجید بر سه گونه است : وحى در جمادات ، وحى در موجودات زنده اعم از انسان و حیوان ، و وحى در انبیا و رسل .

1. وحى درباره جمادات،

فقط در دو مورد به کار رفته در رابطه با زمین در روز قیامت است . چنانچه مى فرماید: اذا زلزلت الارض زلزالها... یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحى لها هنگامى که زمین به سخت ترین خود به لرزه درآید... زمین در روز قیامت خبرهاى خود را خواهد گفت؛ زیرا خدایت به او این خبر دادن را وحى کرده و دستور داده. یعنى زمین بازگو مىکند اخبار خویش را؛ زیرا خدایت به او وحى کرده تا خبر دهد.

زمین موجود با شعورى است و نسبت به کارهایى که در آن انجام مىشود، خیر باشد یا شر، حس و درک دارد. فقها هن سبع سموات فى یومین و اوحى فى کل سماء امرها خداوند در هر آسمان کار آن را به خود آسمان وحى کرد اوحى فى کل سماء امرها الى السماء وحى کرد که باید چنان باشى و چنان کن. در این صورت آیه شریفه مانند بان ربک اوحى لها مى شود.

2. وحى در موجودات زنده
این وحى به دو قسمت تقسیم مى شود؛ یکى در انسان به غیر از انبیا و دیگرى در حیوانات است در انسان گاهى به معناى اشاره آمده؛ نظیر فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکرة و عیشا پس چون براى بشارت یحیى، زبان حضرت زکریا از سخن گفتن عاجز ماند، از معبد به طرف قوم خویش آمد و اشاره کرد که خدا را بامداد و شامگاه تسبیح گویید.

 و اوحینا الى موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم به دل مادر موسى انداختیم و الهام کردیم که موسى را شیر بده و اگر ترسیدى که فرعونیان دانسته و او را از دست تو بگیرند، او را به دست تو بگیرند، او را به دریا بینداز. در اینجا وحى به معناى الهام و تفهیم مخفى و انداختن معنا به قلب است.

و اما در حیوانات مانند آیه اى که درباره زنبور عسل است اوحى ربک الى النحل ان اتخذى من الجبال بیوتا و من الشجرة و مما یعرشون این وحى یک نوع تفهیم و آموختن بخصوص در نهاد زنبور قرار داده و به او کیفیت کشیدن شیره و درست کردن عسل را تعلیم داده است. کار این حشره یکى از اسرار الهى و موجب تحیر آدمى است مى گویند: اگر یک عدد زنبور عسل بخواهد چهار صد گرم عسل تهیه کند، باید هشتاد هزار بار براى تهیه آن به صحرا برود و به کند و باز گردد.

 و چون خانه هاى شش ضلعى را پر از شیره کردند آنقدر بالاى آنها پر مى زنند تا آب اضافى تبخیر شده و شیره قوام پیدا کند و عسل گردد لفظ اوحى نشان مى دهد که کار این حشره یک امر تصادفى نیست، بلکه در اثر اراده و مشیت الهى مى باشد.

3. کیفیت ارتباط خداوند با پیامبران

به موجب آیه 51 از شورى، خداوند به سه شیوه با پیامبران سخن مى گوید، تماس مى گیرد و وحى مى کند،

اول : انداختن به قلب ، بدون ، واسطه .

دوم : خداوند صدا را خلق مى کند و پیامبر آن را مى شنود، نظیر شنیدن موسى صدا را از درخت .

سوم : جبرئیل به صورت انسان نزد پیامبر مى آید و فرمان خدا را مى رساند.

 آیه شریفه چنین است : و ما کان لبشران یکلمه الله الا وحیا تو من وراء حجاب او یرسل رسولا هیوحى باذنه ما یشاء انه على حکیم خداوند با هیچ با بشرى به هیچ نوع سخن نمى گوید مگر (با این سه نوع ) به طور وحى یا از پس پرده و یا با ارسال ملک وحى (جبرئیل)

1 : وحى بدون واسطه است و معانى ، مستقیما از طرف خدا به پیامبر القا مى شود. و این از سخترین نوع است. یعنى بعضى از انبیا در حالات خاصى ، کلام خدا را بدون واسطه مى شنیدند.

عبید بن زراره از پدرش نقل کرده که از امام صادق ع پرسیدم از حالت اغما و بیخودى که هنگام نزول وحى به رسول الله ص عارض مى شد؟ آن هنگام بود که میان او و خدا واسطه اى نبود و خدا بر او تجلى مى فرمود. بعد فرمود اى زراره ! آن نبوت است .

 انگاه امام به حالت خشوع در امد. در ورایات آمده است که هنکام نزول این نوعى، دانه هاى عرق در هواى سرد در پیشانى مبارکش ظاهر مى شد.

2. او من وراء حجاب در این قسم از وحى واسطه وجود داشته، ولى واسطه، خود وحى نمى کرده، بلکه وحى از ماوراى آن نازل مى شد. این قسم از وحى به دو نوع قابل تقسیم است :
الف . گاهى پیامبر حقایقى را در عالم رؤ یا متوجه مى شد. مانند حضرت ابراهیم ع که به این طریق فرمان یافت فرزندش اسماعیل را ذبح کند
فلمّا بلغ معه السّعى قال یا بنىّ انّى أ رى فى المنام أ نّى أذبحک فانظر ماذا ترى
ب . گاهى وحى از طریق امواج صوتى القا مى شد؛ یعنى خدا با ایجاد صدا با پیامبر خود سخن مى گفت . مانند سخن گفتن درخت با حضرت موسى ع که درخت واسطه بود و خداوند از پس پرده با او سخن گفت؛ فلما اتاهها نودى من شاطى الواد الا یمن فى البقعة المبارکة من الشجرة ان یا موسى انى انا الله رب العالمین

3 : ملک به صورت انسان در آمده به محضر پیامبر مى آید. و آنچه را که خداوند دستور داده است به او مى گوید. مشهور است که جبرئیل در صورت دحیه کلبى محضر رسول الله ص مى آمد و وحى مى آورد. قل من کان عدوّا لجبرئیل فانّه نزّله على قلبک باذن اللّه ناگفته نماند که : وحى انبیا به وحیهاى دیگر قیاس نمى شود آن یک امرى مهم و کارى ضرورى در هدایت بشر است .

پیامبران ، از بعثت تا رحلت با خدا در تماس دائم بوده اند و جریان وحى ادامه داشت و مساءله هدایت و ارشاد، سامان مى پذیرفت ، ولى در دیگران مثلا یک بار به طور الهام اتفاق مى افتد و بعدا معلوم مى شد که درست بوده است

انبیا از اول صحت وحى را دانسته و آن را به صورت تکلیف و کار خداوند، بیان مى کردند. پس وحى انبیا امرى جداگانه است .

تکمیل بحث بنابر آیات شریفه و روایات اسلامى، نبوت در اثر یک روح مستقل از طرف خداوند بر وجود پیامبر است و از این جهت منحصر به اشخاصى است که خداوند آن روح را در وجود ایشان قرار داده است . در این زمینه آیاتى را از قرآن کریم نقل مى کنیم :
1
-ینزل الملائکة بالروح من امره من یشاء من عباده ان انذروا انه لااله انا فاتقون .
2- یلقى الروح من امره على من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق .
3- و کذلک اوجینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان .
در هر سه آیه فوق ، سخن از وجود روح مستقل است . آن هم از عالم امر من امره - من امرنا عالم امر چنانچه المیزان فرموده است ، مخصوص موجوداتى است که بلا واسطه خلق شده اند. بنابراین ، نبوت ، یک امر عرضى و گسترشى در فکر و روح انسانى نیست .

 بلکه چیزى ماوراى آن . و یک حقیقت مستقل و جوهرى است و لذا مخصوص اشخاصى معین است و دیگران ممکن است به هر مقامى برسند مگر نبوت . بنابر روایات کافى - که در رابطه با وجود روح در وجود امام ، صحبت مى کند امامت نیز مانند نبوت از جنس نبوغ و توسعه فکر و روح نیست ، بلکه در اثر انتقال روح نبوت به وجود امام است .

۱- حقیقت وحی
قرآن هرگز برای پیامبر نه موضوعیت قائل است و نه کلام خدا را میوه درخت پیامبر می داند بلکه « وحی قرآنی » می گوید هر چه هست بدون دست خوردگی و بدون تصرف و بدون این که با افکار و اندیشه های بشری پیامبر آمیخته شود زلال وحی را بر زبان او جاری ساخته است :
و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا (شوری 7 )
انا انزلناه قرآنا عربیا (یوسف 2 )
و لقد اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ (آل عمران 19 )
و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه (طه 114 )
قل انما اتبع ما یوحی الی من ربی (اعراف 203 )

قرآن اصرار می ورزد که وحی الهی را از هر نوع آمیختگی به سخن غیر خدا حتی روحیات پاک و متعالی پیامبر گرامی مصون بدارد

و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا (نسا82 )  هرگاه قرآن میوه شجره طیبه است قطعا میوه از شجره متاثر خواهد بود در این صورت از حالت زلالی بیرون آمده و وحی الهی آمیزه بشری پیدا خواهد کرد.

حاصل مفاد آیات این است : ای پیامبر زبانت را به خاطر عجله برای خواندن قرآن حرکت مده زیرا جمع آوری و خواندن آن بر عهده ماست پس هرگاه آن را تلاوت کردی از خواندن آن پیروی کن حتی بیان و توضیح آن برعهده ماست .

هرگاه واقعا معانی از خدا و صورت از پیامبر است پس این همه نهی از عجله در قرائت و امر به پیروی از تلاوت جبرئیل چیست هر گاه پیامبر با اختیار و آگاهی خود آنچه را از وحی می گرفت در این قالب می ریخت دیگر شتابزدگی در تلاوت آن چه معنی دارد و چرا قرآن می فرماید :

 از تلاوت جبرئیل پیروی کن دقت در این آیات نشان می دهد که زلال وحی با همان مفاهیم و الفاظ که از نظر حکیمان الهی نوعی تنزل غیب به شهود است بر قلب رسول خدا فرود آمده و بر زبان او جاری شده و هیچ فردی در فاعلیت قرآن موثر نبوده است .
2ـ محمد(ص ) بشر است
در این مصاحبه حتی در عنوان آن بر بشر بودن پیامبر تاکید شده است و این جای شگفت است . مگر کسی بشر بودن او را انکارکرده است باید واقعیت پیامبر را در این جمله جستجوکرد که : قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی ... (کهف 110) این جمله از آیه برای پیامبر دو موقعیت قائل است :
الف ـ بشری است مانند دیگر بشرها . جنبه اشتراک پیامبر با سایر انسان هاست و آن را می توان با اصول مادی گری تجزیه و تحلیل کرد.
ب ـ بر او وحی می شود . جنبه وحیانی و غیبی است و آن قابل اندازه گیری و تجزیه و تحلیل به وسیله ابزار و ادوات مادی نیست و به اصطلاح از مقوله « غیب » است و درک کنه آن از توانایی انسان بیرون است و باید به آن ایمان آورد چنان که می فرماید : الذین یومنون بالغیب (بقره 3 )
اصولا قرآن مسائلی را به عنوان « شهادت » و « غیب » مطرح می کند هر چند هر دو نسبت به خدا شهود و شهادت است اما نسبت به ما انسان های محدود برخی شهود و برخی دیگر غیب است

یک رشته واقعیات از آن نظر غیب است که ما حس شناخت آن را نداریم از افق اندیشه ما دور است مانند جهان برزخ قیامت و نبوت و وحی باید اینها را با صفات آنها و نشانه های آنها شناخت نه با جنس و فصل و نه با بیان کنه .

3 ـ خدا پیام ده و پیامبر پیام آور است . این پیام آور باید از نظر کمالات روحی و معنوی به مراتبی برسد تا گوش او علاوه بر حس مادی گوش برزخی پیدا کند تا صدای فرشته را بشنود

چشم او چشم برزخی گردد تا صورت فرشته را ببیند و از نظر قدرت روحی به جایی برسد که در عین این که در عالم ماده است عالم غیب را شهود کند اما نلرزد و نترسد و خود را نبازد و وحی الهی را دریافت کند و سر سوزن در آن تصرف نکند و به پیروانش برساند .

پیامبر و انتظار وحی
یکی از روشن ترین گواه ها بر این که مساله وحی میوه وجود پیامبر(ص ) نبوده بلکه تاج افتخاری بر روح و روان او بوده این است که پیامبر(ص ) در انتظار وحی می نشست .

یهودیان به این بهانه که مسلمانان به سوی قبله آنان نماز می خواندند مسلمانان را سرزنش می کردند و پیامبر الهی در این مورد انتظار داشت پاسخ قطعی از جانب خدا بشنود و پیوسته درانتظار وحی بود و رو به آسمان می کرد و روح و روانش با عالم بالا پیوند می خورد تا در این باره از طرف خدا وحیی پدید آید قد نری تقلب وجهک فی السما فلنولینک قبله ترضیها فول وجهک شطر المسجد الحرام وحیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره ...(بقره 144)

 نگاه های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان (برای تعیین قبله نهایی) می بینم. اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود می شوی می گردانیم پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن و هر کجا که باشید روی خود را به سوی آن بگردانید

در سال هشتم بعثت مشرکان قریش با یهود خیبر تماس گرفتند و چون آنها را دانایان شرایع پیشین می دانستند از نبوت حضرت محمد(ص ) سوال کردند آنان گفتند : سه مطلب را از او سوال کنید اگر پاسخی صحیح داد آن نشانه نبوت اوست .

سه سوال آنان مربوط به اصحاب کهف و ذوالقرنین و روح بود پیامبر گرامی (ص ) در پاسخ به آنان در انتظار وحی نشست نه این که فورا میوه ای از شجره وجودش بچیند و درباره آنان سخن بگوید. لذا وحی الهی او را چنین مورد خطاب قرار داد یسئلونک عن ذی القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا (کهف 83) از تو درباره ذوالقرنین می پرسند بگو بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد

آنگه درباره سوال سوم فرمود یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا (اسرا85) از تو درباره روح سوال می کنند بگو : روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است .

4 ـ پیامبر نه دانشمند !
قرآن یادآور می شود که ما اسما را به آدم آموختیم . مسلما مراد از اسما الفاظ و عبارات نیست بلکه حقایق اشیا است به گواه آنکه می فرماید و علم آدم الاسما کلها ثم عرضهم علی الملائکه سپس اسما را (علم اسرار آفرینش را) به آدم آموخت سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود : انبئونی باسما هو لا ان کنتم صادقین اگر راست می گویید نام های اینان را برای من بازگو کنید.
دقت بفرمایید در دو کلمه ذیل :

 1 ـ عرضهم 2 ـ باسما هولا
این ضمائر حاکی از آن است که اسرار را بر آدم عرضه کرد و او از حقایق اشیا و اسرار آفرینش آگاه است

آیا عرب جاهلی از این نوع آفرینش آگاه بود و همچنین آیه 14 از سوره مومنون که آفرینش انسان را در رحم مادر بیان می کند . این نامه گنجایش آن را ندارد که اعجاز علمی قرآن را در اینجا منعکس کنیم و....

ـ ما من حادث الا و هو مسبوق بماده و مده هر حادثی پیش از حدوث مسبوق به ماده و زمان است و طبعا وحی الهی نیز چون حادث است از این قادعه مستثنی نیست بنابراین نمی توان وحی الهی را پیراسته از این دو دانست .
ـ ناسازگاری ظواهر قرآن با علم بشری اصولا بین علم و وحی غ خطاناپذیر کوچکترین تعارضی نمی تواند وجود داشته باشد. اگر تعارضی به چشم بخورد یکی از دو علت زیر را دارد :
1 ـ دانش بشری دانش تکامل پذیر و متحول و روبه رشدی بوده وهیچگاه ثابت و صددرصد صحیح نیست. بنابراین آنچه ما امروز آن را علم می انگاریم ممکن است فردا تکامل یابد و تغییر کند و تعارض از بین برود.
2 ـ برداشت ما از وحی برداشتی ناقص بوده و نادرستی فهم ما مایه توهم تعارض شده باشد از این دو جهت نمی توان بین این دو ناسازگاری اندیشید.

پیامبر(ص) 2 بار چهره واقعی جبرئیل را مشاهده کرد

پیامبر(ص) فقط دو بار صورت اصلی جبرئیل را مشاهده کرد؛ یک بار در غار حرا و در آغاز نزول قرآن و بار دیگر زمانی که به معراج رفت . هر چند که برای دریافت وحی، ظرف درونی شخص باید دارای ظرفیت باشد،

چنانچه امام حسن عسگری علیه‌السلام در خصوص دارا بودن شرایط روحی پیامبر برای دریافت وحی می‌فرماید: ان اللّه وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاها فاختاره لنبوته، خداوند، قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب‌ها یافت و آن گاه او را برای نبوت برگزید، این نشان می‌دهد که پیامبر دارای یک ظرفیت و توانایی ویژه برای دریافت وحی بوده است.

«تحنث» تقریباً نوعی اعتکاف است که در آیین حضرت ابراهیم ع وجود داشته و موحدان به مدت 40 روز به گوشه‌گیری و عزلت می‌پرداختند که با ظهور اسلام، پیامبر (ص) مدت آن را به 10 روز آخر ماه رمضان تغییر داد و به عنوان اعتکاف مطرح ساخت، هر چند که سه روز میانی ماه رجب نیز به عنوان ایام اعتکاف محسوب می‌شود، بنابراین تحنث پیامبر(ص) در ارتقای نفس ایشان برای دریافت وحی بسیار موثر بوده است.

وحی اکتسابی نیست/ وحی مقامی عطایی است
این‌گونه نیست که وحی کاملاً وابسته به شرایط روحی، روانی و توانایی فرد باشد، به همین دلیل در آیات قرآن می‌بینیم که هر گاه مردم از پیامبران معجزه می‌خواستند، حضرات نمی‌آوردند، می‌گفتند: نمی‌توانیم معجزه بیاوریم، مگر به اذن خداوند! که این جمله نشان می‌دهد،‌ پیامبران مقداری توانایی معجزه را داشتند و کاملاً معجزه در اختیار خودشان نبوده است.

 دشمنان در قبال معجزه پیامبران می‌گفتند: قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ؛ گفتند: شما جز بشرى مانند ما نیستید و [خداى] رحمان چیزى نفرستاده و شما جز دروغ نمى‏پردازید، ادامه داد: پیامبران در جواب گفتند: قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَمُنُّ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ؛ پیامبرانشان به آنان گفتند: ما جز بشرى مثل شما نیستیم، ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منت مى‏نهد،

 به همین جهت می‌توان گفت، دریافت وحی یک نوع مقام عطایی، در سایه یک نوع توانایی اکتسابی است. در بعضی از نقل‌ها که در روایات اهل سنت و شیعه نیست، گفته شده هنگامی که پیغمبر(ص) مبعوث شد، فرشته حضرت را فشار داد و گفت: بخوان، پیامبر(ص) گفت: نمی‌توانم بخوانم!، این نقل ساختگی است، یعنی چنین چیزی نبوده است.

انقطاع رسول(ص) از حالت ماده به عالم معنا/ رد شبهات مستشرقان درباره حالت پیغمبر در وحی
یعنی پیامبر (ص) در هنگام وحی مستقیم یا حالت‌هایی که فرشته را نمی‌دید، وحی برای حضرت خیلی سخت می‌شد، در توحید صدوق از امام صادق (ع) نقل شده که از حضرت پرسیدند: آن حالت مدهوش شدن که به پیامبر (ص) به هنگام وحی دست می‌داد چه بود؟، فرمود: این هنگامی بود که در میان او و خداوند هیچ کس واسطه نبود و خداوند مستقیماً بر او تجلی می‌کرد.

 در همین زمینه یکی دیگر از مستشرقان غربی جواب می‌دهد، مگر می‌شود، یک پیامبری صرع داشته باشد و قرآن را بیاورد! و یک میلیارد مسلمان پیرو او و پیرو وحی آن باشند! در حالی که این چنین نیست، آن حضرت در اثر آن فشاری که دقیقاً نمی‌دانیم، مکانیسم آن چه بوده است که حتی در زمستان سرد هنگام دریافت وحی، پیامبر به شدت عرق می‌کردند از سنگینی وحی بود، دچار سختی می‌شدند.

 إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا؛ در حقیقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى‏کنیم، یکی از علت‌ها این بوده است که در اثر انقطاعی که برای حضرت در وحی صورت می‌گرفت و توجه ایشان به وحی، دیگران احساس می‌کردند که ایشان مدهوش می‌شوند.

دریافت وحی یا در آسمان یا در زمین
در آن موقعی که پیامبر خودش را به بالا می‌کشید، شرایط برای حضرت خیلی سخت می‌شد، باید در نظر داشت که سخن خداوند بر هر قلبی که نازل ‌شود، بالاخره آن قلب متأثر می‌شود، چنانچه وقتی حضرت موسی(ع) به میقات رفت و بنی‌اسرائیل خواستند، خدا را آشکارا ببینند، خداوند فرمود، من را نمی‌بینید، ولی به این کوه نگاه کنید، وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ، کوه یک دفعه متلاشی شد و این نشان می‌دهد که خداوند بر هر موجودی که بخواهد تجلی کند، ولو پر ظرفیت باشد، سنگین بوده است.

 اگر کسی بخواهد به محضر امام زمان (عج) مشرف شود، چه حالتی بر او خواهد بود، یک چنین حالتی در مرتبه بسیار بالایی برای پیغمبر هنگام وحی وجود داشته است.
آیات ابتدایی سوره «مدثر» مربوط به سه سال بعد از بعثت است نه فردای روز مبعث
یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنذِرْ؛ ای کشیده رداى شب بر سر، بر خیز و بترسان، آیاتی هستند که سه سال بعد از بعثت پیامبر(ص) بر ایشان نازل شد،‌ نه اینکه در فردای روز بعثت بر پیغمبر نازل شده باشد، این آیه،‌ آیه تبلیغ است، در حالی که در شب مبعث حضرت رسول (ص) ابلاغ رسالت را دریافت کردند.

تفاوت وحی و الهام

الهام و معرفت شناسی

قرآن برای کسب دانش و معرفت راه های چندی را بیان و معرفی می کند. راه هایی چون ابزارهای حسی گوش و چشم و یا وحی و القای الهی و یا شهود و دانش حضوری از راه قلب و یا الهام قلبی و باطنی و یا القا و الهام شیطانی، روش هایی است که انسان می تواند از آنها برای شناخت خود و پیرامونش بهره برد. هر یک از این روش ها، نتایج مختلف و چشم انداز جدیدی را پیش روی انسان می گشاید.

 به این معنا که برآیند دانشی که از هر یک از این روش ها به دست می آید متفاوت و متمایز است. از این رو نمی توان گفت که همه ابزارها در رسیدن به نتایج یکسان و از نظر اعتبار و ارزش در یک سطح هستند.

 تفاوت روشی همانگونه که تفاوت دانشی و معرفتی را موجب می شود از نظر اعتبار و ارزش نیز از تفاوت های روشنی برخوردار است. برخی از دانشمندان، بهره گیری از برخی از روش ها و نتایج آن را نادرست دانسته و با آن به مخالفت بر می خیزند. اختلاف میان دانشمندان همانگونه که درباره ابزارها و روش ها زیاد است درباره اعتبار و ارزش هر یک از داده های روشی نیز اینگونه است.

 برخی ها تنها روش و ابزارهای حسی را معتبر دانسته و روش های دیگر را نادرست و نتایج آن را به جهت وجود خطا و اشتباه موردی و یا گسترده نمی پذیرند و یا برعکس، برخی دیگر روش عقلی و یا شهودی را منکر و نتایج آن را گزاره های بی معنا دانسته و ارزش و اعتبار و حجتی برای آنها قایل نیستند.

عقل و وحی از نگاه مفسران واقعی قرآن
اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هرچند که در ظاهر کنار گذاشته شده بودند، ولی آنان به حکم وظیفه الهی اقدامات بسیاری را برای بازگشت امت به مسیر درست و راست انجام می دادند. از همان روزهای نخست انحراف، علی(ع) به تالیف سنت و تفسیر علمی قرآن همت گذاشت و شاگردانی را تربیت کرد. امام حسن و امام حسین(ع) نیز فعالیت هایی برای اصلاح امت انجام دادند و جان خویش را برای اصلاح گری گذاشتند و به شهادت رسیدند.

امامان دیگر نیز به تعلیم اصول و بیان قواعدی پرداختند که می توانست امت را در مسیر درست فهم و درک قرآن قرار دهد و قدرت استنباط و اجتهاد را درایشان پـدیدار سازد. بدین ترتیب امامان (ع) بنیانگذاران بسیاری از علوم از نحو، صرف، اصول فقه، اصول تفسیر، درایه الحدیث و مانند آن بودند.

 شاگردان مکتب اهل بیت(ع) درآن دوره های هرج و مرج کلامی و فقهی، بر آن شدند تا به آن عده که پیرو مکتب اهل بیت(ع) نبودند، از علومی بیاموزند تا فضای وحدت فراهم آید و تشتت کاهش یابد. اگر تلاش های امامان(ع) و پیروان و شاگردان ایشان نبود شاید چیزی از اسلام باقی نمی ماند؛ چرا که در علم تفسیر و فقه و مانند آن، کسانی برجسته شدند که مستقیم یا غیرمستقیم از مکتب اهل بیت(ع) درس آموخته اند.

 از ابن عباس در تفسیر گرفته تا امامان چهارگانه فقهی اهل سنت تا رهبران کلامی اهل سنت از دو مکتب اشاعره و معتزله همگی شاگردان مکتب اهل بیت(ع) هستند؛ هر چند که اینان هرگز به تمام و کمال اقرار به حقانیت اهل بیت(ع) نکردند ولی بارها خود را مدیون شاگردی ایشان دانسته اند و علوم خود را برگرفته از دانش آنان گفته اند.

مکتب اهل بیت(ع) غیر از ویژگی های خاص خود در حوزه نظام سیاسی که بر مدار ولایت انتصابی از سوی خداوند است، از ویژگی های دیگری نیز برخوردار است که همان جمع میان عقل و نقل، عقل و وحی و نیز دنیا و آخرت است.

 سبکی که ایشان از نظر فکری و علمی برای زندگی در دنیا ارایه می دهند، سبکی است که در میانه افراط و تفریط قرار دارد. از این رو در هیچ امری از دایره میانه و وسط خارج نمی شود.

 این در حالی است که دیگران بلکه حتی شاگردانی که اعتقاد به امامت ایشان نداشتند، راه افراط و تفریط را در پیش گرفتند و گاه عقل گرایی را تا حد تفویض از سوی خدا و گاه تعبدگرایی را تا حد جبرگرایی پیش بردند و نتوانستند پاسخ های کاملی برای همه پرسش های امت فراهم آورند، هر چند که در چارچوب آموزه های اهل بیت(ع) بحران هایی را از سرگذراندند.

مکتب اهل بیت(ع) در همه امور از بینش ها و باورها گرفته تا مسایل اخلاقی و تا موضوعات فقهی و حقوقی، بر مدار عقل و وحی است. از این رو اهل بیت(ع) همواره بر عقل و وحی تاکید داشتند و هرگونه انحراف از آن را به معنای دور شدن از حقیقت تلقی و معرفی می کردند.

عقل، منبع نخست ایمانی
عقل نه تنها یکی از منابع استنباط در اصول فقه شیعی است؛ بلکه شرط اصلی در ایمان است. اصولا از نظر مکتب اهل بیت(ع) ایمان جز از طریق عقل دست یافتنی نیست. شرافت انسان به عقل اوست و این عقل است که حکم به دینداری و اخلاق می کند و فقدان عقل در هر کسی به معنای فقدان دین و اخلاق است. (اصول کافی، ج1، کتاب عقل و جهل) امام رضا(ع) عقل را بخششی از خداوند به خلق می داند.

 این نعمت دست یافتنی نیست، بلکه عنایت و فضلی از خداوند است. امام در این باره می فرماید: عقل، عطیه و بخششی است از جانب خدا و ادب داشتن، تحمل یک مشقت است و هر کس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن می شود، اما هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز برجهل او افزوده نمی شود. (بحارالانوار، ج78، ص342)

البته عقل زمانی مفید است که به کار گرفته شود و به تعبیر زبان عربی، تعقل صورت گیرد و انسان خردورزی کند. در این صورت است که عقل برای انسان شرافت می آورد. اگر انسان تعقل و خردورزی داشته باشد، در این صورت است که عقل، او را به دین و اخلاق رهنمون می کند. این عقل است که حقیقت جهان را برای آدمی آشکار می کند. انسان با خردورزی در می یابد که جهان دارای حکمت وجودی است و برای آن فلسفه و هدفی است.

عقل و وحی در مکتب اهل بیت(ع)
به هر حال، از نظر مکتب اهل بیت(ع) و مدرسه امام رضا(ع) هیچ کالایی برتر از عقل و هیچ دوست و نعمتی برتر از عقل و تعقل و خردورزی نیست. اما این بدان معنا نیست که وحی را نادیده بگیریم؛ چرا که وحی مکمل عقل است و عقل آدمی تا به بلوغ نهایی خود نرسد و در مسیر تحول های کمالی اش به فعلیت و ظهور تمام خود دست نیابد، نیازمند وحی است.

 از این رو خداوند به انسان وعده می دهد که برای کمال بخشی و ظهور استعدادهای تعلیمی و رسیدن به مقام خلافت الهی (بقره30 و31) هدایت وحیانی را به او می بخشد تا از این طریق بتواند عقل را به بلوغ و کمال برساند. (بقره38)

اهل بیت(ع) براساس آموزه های قرآنی در همان مقام هدایت خاص قرار دارند تا عقل آدمی را به بلوغ برسانند. در حقیقت ایشان همان وحی هستند که دستگیر عقل ناقص آدمی است که هنوز در مسیر بلوغ قرار دارد و به کمال نرسیده است.

 اینجاست که هرگز میان عقل بیرونی و درونی نمی توان جدایی انداخت؛ چنان که هرگونه جدایی میان قرآن و عترت نادرست است؛ زیرا اگر عترت نباشد، نمی توان از عقل وحیانی بهره ای به درستی برداشت

چنانکه اگر وحی نباشد از عقل انسانی نمی توان به تمام و کمال بهره گرفت؛ زیرا این وحی است که عقل انسانی را به بلوغ می رساند و این عترت است که وحی را تبیین و تفسیر می کند تا انسان سرگردان را به سوی کارهای خردورز رهنمون سازد.

 

 

                                     

 

 

 

 

 

 

 

نظرات  (۲)

chera hazrate ayoob ro 2bar shemordid va 25 payambar ro 26 ta moarefi kardid
!?!
09158353440
باسلام
با اجازه حضرت عالی از مطالب ارزشمند و مفیدتون برای تحقیق استفاده مینمایم
باتشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">