تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

تلاوت سوره های کوچک جزئ ۳۰ و آیات اخلاقی برگزیده

ترجمه به نظم (شعر)
eitaa.com/ghuraan      ایتا

iGap.net/mzQuran      آی گپ

ble.ir/ghuraan        بله

aparat.com/MZ.Quran      آپارات

قابل استفاده معلمین قرآن , ادبیات و خانواده ها ( و دانش آموزانی که طبع شعر دارند)

 

                       بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

سوره حمد منظوم شاعر امید مجد

سر آغاز گفتار نام خــــــداست    که رحمتگر و مهربان خلق راست (1)

ستایش بـــود ویژه کــــــردگار   که بر عالمین است پــروردگار (2)

که بخشنده‏ی مهربان است نیز(3)   بود صاحب عرصه‏ی رستخیز (4)

ترا می پرســتیم تنهـــــا و بـس   نداریم یاور به غــیر از تو کس (5)

بشو هادی ما به راه درســـت (6)     ره آن که منعــــم زنعمات توست

نه آنان که خشمت برایشان رواست    نه آن ها که هستند گمره‏ زراست(7)

سوره توحید منظوم

سر آغاز گفــتار نام خداست    که رحمتگرو مهربان خلق راست

بگو او خدای است یکتاو بس (1)    که هرگز ندارد نیــازی به کس(2)

نزاده نه زاییده شد آن الـه (3)   ندارد شریکی خـــدا هیچ گاه (4)

سوره فلق

سر آغاز گفتار نام خــداست    که رحمتگر و مهربان خــلق راست

بگو می برم سوی یزدان پناه     که بشکافد او آسمان صبحگاه (1)

ز شرّ هر آن چیز کو آفرید (2)    ز شرّ شبانگه چــــــو آید پدید (3)

ز شرّ زنانی که افسونـــگرند      میان گره سحر خــود می‏برند (4)

ز شرّ هر آن کس که باشد حسود     چه بر دیگران حسرتش را نمود (5)

سوره ناس

سر آغاز گفتار نــــام خداست      که رحمتگر و مهربان خلق راست

بگو می برم سوی ربـــــی پناه    که خلق جهان راست شاه و اله (1)و(2) و(3)

ز شیطان خناس که از مکر و شر      کند وسوسه قلبهای بـــــشر (4)

کند وسوسه قلبها هر دمی (5)    چه از جن بود او چه از آدمی (5)

سوره  کافرون

سر آغاز گفتار نـــــام خداست    که رحمتگرو مهربان خلق راست

بگو ای رسول خدا ،مصطفی (ص)      به کفار و بر مشـــــرکان خدا (1)

نخواهم پرستم خدایان خــــوار     که آن را پرستید در روزگار (2)

نه هرگز پرستید رب مــــــرا(3)    نه من می پرستــم بتان شما (4)

نه هرگز پرستیدآن کردگـــــار    که باشد مرا رب و پروردگار (5)

شما پس همان شرک گیرید پیش     که توحید من نیز از آن خویش (6)

کوثر

سر آغــــاز گفتـــار نام خداست  که رحمتگرو مهربان خلق راست

همانــــا که ایـــنک بدادیــــم ما    به تو کوثری پاک، ای مصطفی(1)

تو هم پس به شکرانه می‏خوان نماز   برای خدایت بکــــن ذبح، باز (2)

همانا همــان کس که عیبت بخواند   خودش نسل مقطوع و ابتر بماند (3)

مسد

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

دو دست ابی لهب آن مرد خوار     بشد قطع بر امر پروردگار

نشاید کند  دفع از وی عذاب      فزونی اموال روز حساب

بزودی بیافتد به نار سَقَر    فِتد داخل آتشی شعله ور

زنش نیز هیزم کشی مضطر است    به گردن وی را لیف خرما در است

نصر

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

چو با یاری کردگار بشر      عیان گشت  آیات فتح و ظفر

ببینی همه دسته دسته ز راه     بیایند در دین یکتا اله

ستایش کن آنگاه پروردگار   تو آمرزشی خواه از کردگار

که توبه پذیر است یکتا خدا   بخشاید از بندگانش خطا

سوره و العصر

ســـــــر آغاز گفتار نام خداست    که‏ رحمتگر و مهربان خلق راست

قسم باد، بر عصر (1)  کاین آدمی   زیان‏ها رساند به خود هردمی(2)

به‏جــــز مومنـــــان به پروردگار   که پیوســته نیک اند و پرهیزگار

سفارش نمـــــایند هـــم را ،  مدام به حق و شــکیبایی و اهتمام (3)

سوره فیل

سر آغاز گفتار نام خداست   که رحمتگرو مهربان خلق راست

ندیدی تو آیا که رب جلیل    چه آورد بر روز اصحاب فیل (1)

نه تدبیر ایشان بدادی بر آب   که کعبه زکینه نگردد خراب ؟ (2)

ابابیل مرغان فرستادشان (3)   بدان سنگ سجیل آزردشان (4)

بدن‏هایشان خردآنسان نمود    که حیوان علف زیر دندان نمود (5)

همزه

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

بسی وای بادا به هر دو جهان    بر آن عیب جویان هرزه زبان

همان که فراهم نموده ست مال    بدان گشته سرگرم در طی سال

گمان می نماید که مال زیاد   بر او عمر جاوید خواهد نهاد

چنین نیست حقا به سوزنده نار  به دوزخ بیافتد به روز شمار

پس آن سختی آتش پر فروز  تصور چه سان می توانی هنوز

بیافروخته کردارگار آن شرر    که در قلب کفار شد شعله ور

بر آن ها محیط است سوزنده نار   احاطه نموده است از هر کنار

بگردند در آتشی پایدار   که از هم چون ستونی است از هر کنار

ماعون

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

ندیدی آن تو شخص ای مصطفی    که انکار می کرد روز جزا

همان شخص بی رحم و خوار و لعین    که می راند از درگه خود یتیم

نکرده است ترغیب کس را تمام     که بر مرد مسکین ببخشد طعام

پس ای وای بر آن که خواند نماز       ولی هست غافل ز ذکر و نیاز

همان کس که چون طاعتی هم نمود        به دنبال تزویر و نیرنگ بود

کند بازداری از انفاق مال         نکویی نکرده است در هیچ حال

قریش

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

چنان کرد  با ابرهه کردگار     که قوم قریش   آرد به کار

چنان الفتی که بماند به جا   به هنگام صیف و  زمان شتاء

پرستید پس رب این خانه را       که چون جوع آمد بدادی  غذا

به هنگام ترس و به وقت خطر    بفرمودشان ایمن از بیم و شر

قارعه

همى قارعه چیست روز عذاب      که از وحشت افتند در اضطراب

چگونه توانى تصور نمود             که سختى آن چون بود در وجود

ملخ وار مردم در آن روز سخت            پراکنده گردند هر سو ز بخت

چو پشم زده ریز گردد جبال         از آن هیبت و اقتدار و جلال

در آن روز هرکس به میزان حق      ورا کفه سنگین بود در طبق

بهشت است بهر وى آراسته          پس او هست در عیش دلخواسته

سبک گشت اعمال هرکس دگر       به هاویه افتد به قعر سقر

ولى سختى هاویه و آنچه بود        چگونه توانى تصور نمود

بود سوزناک آتشى پُرفروز                که هر چیز از تابش افتد به سوز

قدر

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

همانا که نازل نمودیم ما     کتابی شب قدر بر مصطفی

چه آگاه سازد ترا زان مقام       که اند شب قدر باشد تمام

شب قدر در پیش پروردگار   مقامش فراتر ز ماهی هزار

ملائک و جبریل بر امر رب        به پیغمبر و بر امامان به شب

نمایند از هر اموری بیان       که تقدیر خلق است در آن نهان

بود تا سحر ذکر حق و سجود  که این شب رحمت است و درود

عصر

سر آغاز گفتار نام خداست     که رحمتگر و مهربان خلق راست

قسم باد بر عصر کاین آدمی      زیان‌ها رسانَد به خود هر دمی

به جز مؤمنان به پروردگار          که پیوسته نیکند و پرهیزکار

سفارش نمایند هم را مدام        به حق و شکیبایی و اهتمام

تکاثر

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

تفاخر به فرزند و مال زیاد   شما را نموده است غافل ز یاد

برفتید بر سوی اهل قبور    نه پندی گرفتید از اهل گور

بزودی بدانید بعد از هلاک    عذابی بخواهد رسد دردناک

بزودی بدانید روز جزا    سرانجامتان چیست مزد و سزا

بدین امر اگر نیک آگه بُدی    ز فردای عقبی نه غافل شدی

همانا که چون مرگ آید ز راه    برانید سوی جهنم نگاه

ببینید آن را به چشم یقین     نباشید دیگر به عقبی ظنین

در آن روز پرسند از حالتان    از آن ثروت و نعمت و مالتان

تین

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

به دو کوه انجیر و زیتون قسم       به سینای موسی قسم نیز هم

قسم بر چنین شهر امن و امان      که بر بهترین وجه اندر جهان

نمودیم خلق آدمی و سپس          به سفلی ترین جای راندیم پس

بجز مومنان به پروردگار           که صالح بگشتند و پرهیزکار

به آن ها بدادیم اجری فزون       که از منّت و مزد باشد برون

چه شد باعث این سخن ای بشر    که دین را تکذیب سازی دگر

نه آیا خدا برترین داور است     که کس هیچ از چنگ عدلش نرست

شرح
سر آغاز گفتار نام خداست   که رحمتگر و مهربان خلق راست

نه آیا ترا سینه بگشوده ایم     ز زنگارها جمله پالوده ایم

بکردیم دور از تو باری گران   تو گویی که بشکست پشتت از آن

نمودیم نامت بلند و نکو    به رغم سخنهای خام عدو

همانا پس از سختی آسایشی است     پس از مهنت و رنج آرامشی است

چو فارغ شدی ای خداوند هوش   کنون در مناجات و طاعات کوش

تو می باش مشتاق پروردگار       میاندیش از مردم نابکار

عادیات

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

بدان اسب هایی که روز جهاد    نفسهایشان بر شماره افتاد

ز سُمّ خود از تاختن روی سنگ     بیافروختند اخگری وقت جنگ

شبیخون به دشمن زدند و شرشر      به غارت گرفتندشان در سحر

ستوران غباری برانگیختند   به دور سپاه عدو ریختند

به آن ها قسم کآدمی بی اساس    به پروردگارش بود ناسپاس

بدین ناسپاسی دهد خود گواه     چو حاضر شود نزد یکتا اله

بود سخت مشتاق مال جهان    بخیل است همواره در بذل آن

نداند که روزی رود چون به گور     برانگیخته می شود از قبور
به دلهایشان آنچه بوده است راز     همه فاش گردد در آن روز باز

بود آگه از کارشان کردگار    در آن سخت هنگام روز شما

سوره زلزال

سر آغاز گفتار نام خداست       که رحمتگر و مهربان خلق راست

چو لرزد زمین با تکانی سترگ          برون   افکند   رازهای    بزرگ

در آن روز محشر بگویند بشر         زمین را چه آمد بلائی به سر

زمین خلق را سازد آگه ز کار           که این است دستور پروردگار

پراکنده  خیزند   مردم  ز  گور            ببینند  اعمال   نیک  و  فجور

اگر  قدر  یک  ذره  کار    نکو          بکردست  پاداش آ ن بیند او

و گر قدر یک ذره کردست شر          جزایش در  آن  روز بیند بشر

ضحی

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

قسم خورد در روز روشن خدا   به آرامش شب چو آید به جا

کجا کردگارت ترا واگذاشت   ترا هیچ گه نیز دشمن نداشت

بود نعمت نیک دار البقا    برایت نکوتر ز دار الفنا

ترا کردگار آن چنانت عطا    بزودی نماید که گردی رضا

نه آیا ترا یافت یکتا اله    یتمی و آنگاه دادت پناه

چو سرگشته ات دید یکتا خدا   هدایت نمودت به راهی سزا

ترا دید سائل به درگاه خویش   توانگر نمودت به پیغمبریش
تو هم پس میازار هرگز یتیم   فقیران به خواری مران ای کریم

بگو نعمت کردگارت مدام   به مردم که این هست شکری تمام

سر آغاز گفتار نام خداست        که رحمتگر و مهربان خلق راست

به دو کوه انجیر و زیتون قسم   به سینای موسی قسم نیز هم

قسم بر چنین شهر امن و امان   که بر بهترین وجه اندر جهان

نمودیم خلق آدمی و سپس    به سفلی ترین جای راندیم پس

بجز مومنان به پروردگار    که صالح بگشتند و پرهیزکار

به آن ها بدادیم اجری فزون    که از منّت و مزد باشد برون

چه شد باعث این سخن ای بشر   که دین را تکذیب سازی دگر

نه آیا خدا برترین داور است    که کس هیچ از چنگ عدلش نرست

سوره الطارق

سر آغاز گفتار نام خداست       که رحمتگر و مهربان خلق راست

قسم    باد   بر   آسمان   بلند      به  طارق که  بر  اوج  طارم   فکند

ترا رهنمای سخن حال کیست          که معنای طارق بگوید که چیست

بود یک ستاره درخشان به نور           که  از   نور   پاشی   ندارد   قصور

بر آنها قسم باد  بر جمله کس            نگهبان   نهادست  در   هر   نفس

بگو  آدمی  را  نظر کن  درست        که او از چه خلق شد روز  نخست

ز   آبی  جهنده   که   آید   بدر         خود  از  بطن   مادر   ز  صلب  پدر

خدا  قادر  آمد که بعد از  هلاک         کند  زنده   او  را  چو   گردید خاک

در   آن  روز  اسرار های   درون          شود    آشکار    و    بیفتد    برون

نیابد  مددکار  و  یاری    رسان       نه  از  قوت  خویش   بیند   نشان

قسم  باد  بر  آسمان  و سپهر         که باران  بریزد به  لطف و  به  مهر

قسم بر  زمینی که از خاک  آن           گیاهان    برویند   در    هر    زمان

که قرآن کلامیست بی کاستی           جدا   می کند   باطل   از   راستی

ز  گفتار  هزل  و  ز گفتار   خام            نباشد   نشان   در   مبارک   کلام

کنون  دشمنان   خدا   در عمل             نماید   تدبیر     و    مکر    و    حیل

که  ما  نبز  در   پاسخ   ماکران            نمائیم       تدبیر       بر      کافران

کنون   پس  به کفار  یکتا  خدا         زمانی  تو  مهلت  ده  ای مصطفی

سوره اللیل

سر آغاز گفتار نام خداست   که رحمتگر و مهربان خلق راست

قسم خورد بر شب یگانه  اله          چو سازد جهان را به ظلمت سیاه

قسم باد  بر روز چون با ظهور            منور   نماید   جهان   را   به    نور

قسم بر خلایق که جفت آفرید            که سعی شما مختلف  شد  پدید

هر آن کس بترسید  از  کردگار           عطا    کرد   و   انفاق   در    روزگار

نکوئی قرآن بخواندست راست        نکو  خواند  آنچه  ز  یکتا  خداست

خدا  نیز  او  را  به هر دو جهان         کند  کار   آسان  و  سهل   و   روان

هر آن کس که او بخل ورزد  باز          بدانست  خود  را   ز  حق  بی نیاز

دروغین  بخواندست  کار   نکو           بزودی   شود   کار   مشکل  بر  ا و

نشاید  رهاند  ورا   از     عذاب        چنین   مال    بسیار    روز  حساب

همانا  که بر عهده ی کبریاست           که سازد خلایق هدایت  به  راست

که  دنیای   فانی  و    دار القرار        نباشد     مگر     ز   آن     پروردگار

شما  را   از  آتش   بترسانده ام        شما   را   از   آن  مطلع   کرده ام

نیفتد  در  آن   آتش  الا   خسی        که  از  او  شقی تر  نباشد کسی

همانکس که از دین حق رو بتافت          به  انکار  و  تکذیب  یزدان  شتافت

کسانی  که  ترسند   از   کردگار            بجستند   دوری   ز   سوزنده  نار

بدادند    دائم    زکاتی   ز    مال         که    گردد    رضا    ایزد  ذوالجلال

بر آنان کسی حق نعمت نداشت         به جز قرب حق بذر نیکی نکاشت

برای  رضایش  بیفشانده   دست        خدائی   که   والاترین بود  هست

شود شاد  و  خشنود  او  عاقبت            ز   نعمات   فردوس    در    آخرت

سوره شمس

سر آغاز گفتار نام خداست            که رحمتگر و مهربان خلق راست

قسم باد  بر شمس گیتی  فروز         چو روشن نماید جهان را به  روز

قسم  باد  بر   قدر   تابنده   ماه        که  دنبال  خورشید   آید  ز   راه

قسم  باد بر  روز  چون  با  حضور        منور  نماید   جهان   را   به  نور

قسم باد بر شب چو آن تیره شام       جهان در  سیاهی کشاند   تمام

قسم    باد    بر    آسمان     بلند        به آنکس که این کاخ را پی  فکند

قسم  باد  بر  تیره   خاک    زمین           به  آنکس که گسترد آن  را  چنین

به  نفس بشر  نیز   سوگند   باد        بفرموده   الهام  هر  خیر   و   شر

هر آنکس کند پاک  نفس  از گناه      سعادت   ذبیابد     ز    یکتا    اله

هر آنکس کند نفس خود  را پلید          زیان های  بسیار  خواهد      بدید

بکردند    تکذیب     قوم      ثمود      چو بودند سر کش به جان و  وجود

زمانی  که  مبعوث  شد  بدترین         نفر  تا   زند   ناقه   را    بر    زمین

بفرمود   صالح   که    از   کردگار       بود    این    شتر    آیتی    آشکار

نمایید   سیراب    آن    ناقه   را         ز  شیرش   بنوشید   شکرانه   را

نمودند       تکذیب        پیغامبر            بکردند   پی   ناقه   را    هم   دگر

از اینرو خدا کردشان خود  هلاک          همه  شهر  گردید  چون  تل  خاک

نترسید   از   این   عمل   کردگار          که  نابود   گرداند   آن   قوم   خوار

سوره بینه

سر آغاز گفتار نام خداست     که رحمتگر و مهربان خلق راست

همانا که کفار اهل کتاب      همان مشرکان بدور از صواب

نشستند دست از عمل های خویش    که تا حجتی فاش آمد به پیش

رسولی    فرستاد     یکتا       خدا      که  خواند  کتابی بری  از  خطا

بری  و مبرا ز هر کاستی                 شده ثبت در آن کتب راستی

نکردند   اهل   کتاب    از   نخست      ره   تفرقه   بر   پیمبر    درست

مگر بعد از آنی که حجت تمام   بگردید بر  آن   کسان  در  کلام

بر   آن   نشد   امر    اندر    کتاب   بجز این سخن بر سبیل   صواب

که  باشند  مخلص  به  یکتا  خدا    بخوانند    او     را    بدون     ریا

بخوانند    دائم    نماز   و   صلات     ببخشید    بر   بینوایان     زکات

بلی خود همین است دین درست     اگر  سوی آن راه خواهید  جست

همه    مشرکان    به      پروردگار          همه   کافران     یهود   و     نصار

بیفتند   در     نار   دوزخ     تمام           بسوزند    در    آتش   آن   مدام

همانا   که  خود   بدترین    بشر           همین  مردُ مانند  در   کار    شر

ولی   مومنان    به       پروردگار          که  صالح  بگشتند  و   پرهیز کار

از ایشان نکوهتر در   اهل جهان       نبودست   هرگز     عیان    نهان

که   پاداش   آنها   ز    پروردگار         بهشتیست   جاوید   روز   شمار

که جار یست  زیر  در ختان   آن       بسی چشمه های زلال  و  روان

همیشه   بمانند  در   آن  مقام         همه   جاودانند  در    آنجا   مدام

از آنها خدا هست خشنود و شاد     رضایند  ایشان  هم   از   رب  راد

کسی را  رسد مزد  باغ  بهشت       کز ایزد بتر سید و  زشتی بهشت

سوره انشقاق

سر آغاز گفتار نام خداست    که رحمتگر و مهربان خلق راست

بیاد  آر  ناگه   رسد    یک    زمان           که بشکافد از هم  بلند  آسمان

دهد   گوش   بر   امر   یکتا    خدا              سزد   گر  دهد  گوش  بر   کبریا

در  آن   سخت  روز  جزا  همچنین             شود صاف و یکدست خاک زمین

هر آنچه که کردست  در  دل  نهان          سراسر  برون    افکند   آن   زمان

نیوشد   سخن  های       پروردگار            سزد   گر    دهد  گوش بر  کردگار

الا   آدمی   سوی   یزدان   خویش            بسختی بکوشی و آیی به  پیش

بیاید    یکی    روز     فرجام     کار           لقا   بایدت     کرد      با     کردگار

به هر کس در آنروز در دست راست             رسد کارنامه به  میل  و  بخواست

چه آسان  شود  کار  او  در حساب         که  او می رهد از   عذاب و  عقاب

رود   نزد   یاران   خود    با    سرور          به   شادی  و  عزت بیابد    حضور

ولی آنکسی کو خود از پشت  سر           ستاند  همی   نامه اش   را   دگر

به حسرت کند ناله   و  زجر   و  آه             که  در  ورطه ی  درد  گشته   تباه

بدوزخ  در  افتد   به   سوزنده    نار          بدان    آتش    داغ     گردد    دچار

چنین شخص در بین یاران و خویش           بسی شادمان بود از  کار  خویش

تصور   همی    کرد     فرجام    کار           نیاید     دگر     سوی      پروردگار

بر  اعمال  و   کردار   و    سر ضمیر            خدا   هست  آگاه   و  باشد  بصیر

چنین نیست  کز  کرده های  شما               نه    آگاه    باشد       یکتا     خدا

قسم بر شفق باد و بر تیره   شب           به هر چه در آن جمع کردست  رب

قسم   خورد  بر   ماه   یکتا    اله        به وقتی که کامل شود   قرص  ماه

بر  اینها  قسم  خورد  یکتا    خدا        بود گونه گون  حال   و   روز   شما

دگر  از  چه     رو    کافران   لعین           نیارند   ایمان   به   یزدان   و   دین

چو  قرآن   بخوانند    بر    منکران        نیفتند   بر   سجده   این    کافران

همیشه به  هر جا  خلاف  صواب       دروغین   بخواندند      قرآن    کتاب

بر  آنچه   نمایند   در   دل   نهان         بود       مطلع        کردگار     جهان

بر  آنها  بگو   ای  رسول    کریم        شما   راست    حقا    عذابی الیم

بجز   مومنان      به       روردگار        که    صالح   بگشتند   و   پرهیزکار

بیابند    پاداش          بی  انتها            که   منت   در آن نیست  هرگز   روا

اعلی

ستایش بکن شوکت کبریا           که برتر ز هر چیز باشد خدا

جهان آفریدست آن ذوالجلال         هماهنگ کردش به حدّ کمال 2 

به هر چیز اندازه ای را نهاد            دری از هدایت به رویش گشاد 3 

برویاند از خاک ایزد گیاه 4                  پس آن را بگرداند خشک و سیاه 5  

بخوانیم قرآن تو را دم به دم            مبادا فراموش سازی تو هم 6

بجز آنچه را خواست پروردگار           که داند خدا مخفی و آشکار 7  

به یک شیوه ی سهل ای مصطفی     خداوند پیروز سازد تو را 8 

کنون گر بدانی فتد سودمند          تو میده بر این خلق اندرز و پند 9 

همانا کسی پند گیرد ز کار         که همواره ترسد ز پروردگار 10 

ستم پیشگان می کنند اجتناب       از این پندهای نکو در کتاب 11 

 به دوزخ بیفتد به سوزنده نار            هر آن کس که از پند گیرد کنار 12

نه میرد در آن جایگاه عتیب        نه از زندگانی بیاید نصیب13 

به پالایش نفس هر کس شتافت        بشد رستگار و سعادت بیافت 14

درِ رستگاری بر او گشت باز           که می خواند با یاد یزدان نماز 15  

ولی زندگانی دارالفنا            گزیدند خیل بشر بر خطا16 

 اگر چند عقبی برای بشر           بود بهتر و هست پاینده تر17 

 شده ثبت این گفته ها و بیان         میان کتب های پیشینیان18 

به ویژه کتاب رسول خلیل      همین گونه تورات موسی جلیل 19

غاشیه

تو را ای پیمبر رسیده مگر                   از آن عرصه ی سخت محشر خبر1 

که رخسار جمعی به روز شمار            بود ترسناک و ذلیل است و خوار2

چه بیهوده بردند رنجی فزون3        به آتش در آیند آن ها کنون4

بنوشند از چشمه ای گرم، آب           بیفتند از داغی  آن به تاب 5

بود خار تیزی طعام سقر         نیابند آن جا غذائی دگر6

 نه خودفربه گردند از آن طعام             نه خود سیر گردند بر وفق و کام7 

گروهی دگر نیز روز معاد      به رخسار هستند شاداب و شاد8

 رضایند از کوشش و سعی خویش      که راه طاعت گرفتند پیش9  

  همانا به باغ برین می روند10    سخن های باطل کجا بشنوند11 

بود چشمه هایی با آب زلال             که جاری ست در سبزه زار جنان12 

در آن جایگاه تخت هائیست چند      که در رفعت و قرب باشد بلند13 

 در آن جا قدح هاست بگذاشته14      نکو بالش و مسند افراشته15 

بود فرش هایی به باغ بهشت        مهیا بر افراد نیکو سرشت16

ندارند آیا به اشتر نگاه                که چون آفریدست آن را اله17 

 نخواهند آیا نگاهی کنند      که چون است این آسمان بلند18 

 ندارند آیا نگه بر جبال       که چون نصب گردیده با این جلال19

 مگر یک نگه بر زمین کرده اند      که این ارض را چون بگسترده اند20

تو تنها بده پند ای مصطفی        بجز این وظیفه نباشد تو را 21

توانا نباشی به پندار خلق        تسلط نداری به کردار خلق22 

 هر آن کس که رو تافت از کبریا      بگردید کافر به یکتا خدا23 

 خدایش را معذب کند بر عذاب      الیم است بر کافران این عقاب24 

 بدینسان چو دور جهان در گذشت    نمایند بر سوی ما بازگشت25

  پس آنگاه بر عهده ی ما بود     سزای عمل های نیکو و بد26

فجر

قسم باد بر موقع صبحگاه 1         به ده شب در آغاز ذیحجه ماه 2 

قسم نیز بر جفت و بر فرد باد3    به شب چون به پایان خود رو نهاد4

در آن چه ز سوگند گردید ذکر     نبوده قسم لایق اهل فکر؟5  

ندیدی تو آیا که بر قوم عاد               چه فرجام یکتا خدایت نهاد؟6  

بر اهل اِرَم با چنان فَرّ و جاه              چسان کیفری داد یکتا اله7  

 اگر چه که در محکمی و عِماد            نبودی چو آن شهر اندر بلاد 8 

ثمودی که خود سنگ را می شکافت     چگونه سرانجام کیفر بیافت 9 

 سپهدار فرعون با اقتدار                     به دریا بشد غرق فرجام کار10

که بودند سرکش به شهر و بلاد 11       چو انگیختندی پیایی فساد 12 

که تا کردگارت برای عقاب                پیاپی فرستاد قهر و عذاب 13

بدان ای پیامبر که پروردگار         کمین کرده بر قوم نا راستگار 14

 به انسان اگر محنت آید نصیب     سپس نعمتی یابد آن بی شکیب  

در آن حال مغرور و سرمست و شاد     بگوید خدایم گرامی نهاد 15

چو بر امتحان سازد او را فقیر            به چنگال محنت نماید اسیر  

بگوید که من را کنون کردگار       به ذلّت براندست و کردست خوار 16  

 یکی روز خاک زمین سر به سر           بلرزد که از آن نماند اثر 21  

به فرمان دادار از هر طرف            ملائک بیابند خود صف به صف 22 

پدیدار سازند آنگه سقر                 بیارند در پیش چشم و نظر  

در آن روز باشد که انسان خام         از اعمال خود یاد آرد تمام 

 ولی این تذکر که بر او نمود          ندارد دگر هیچ نفعی و سود 23

گشاید پس آنگاه لب بر سخن       به حسرت بگوید که ای کاش من 

 عمل های نیکو بکردم نه بد             که باشد مفیدم کنون در ابد 24  

 فزون تر ز کفار پست و پلید         عذابی به شخصی نخواهد رسید 25  

 نگردد گرفتار آن روز سخت        کس دیگری غیر از آن تیره بخت 26  

 الا ای که با یاد پروردگار            رسیدی به آرامشی و قرار 27 

 بیا این زمان سوی یزدان خویش    به سوی خدا گام گذار پیش 

 که هستی تو خشنود از کبریا           ز تو راضی ست یکتا خدا 28  

کنون در صف بندگانم در آی 29     به باغ بهشتم تو می کن سرای 30

بلد

بخوردم قسم براین شهر آری قسم 1   اگرچه دراین شهر هستی تو هم2

قسم بر پدر باد و اخلاف وی                که دنبال او آمدندی ز پی 3 

که جنس یشر را یگانه خدا                 بکردست خلقت به رنج و بلا 4  

گمان کرده که آیا ز روی هوس          که قادر نباشد بر او هیچ کس 5  

بگوید بسی مال ها بی هدف                بکردم در این زندگانی تلف 6   

گمان کرده آیا که او را کسی             نبیند که چون می نماید بسی 7

  مگر چشم بر او ندادست ربّ 8             نداده زبان و نداده دو لب 

 مشخص نکرده مگر خیر و شرّ               نداده نشان راه را بر بشر 10 

 ولی باز هم آدمی از عناد                  به تکلیف این گردنه تن نداد 11

 تو را مایه ی آگهی حال کیست    که گوید به تو معنی عقبه چیست 12

بود آن که در راه یکتا خدا              یکی بنده از بند سازی رها 13 

 بود آن که در قحط سالی تامّ          به مردم ببخشی غذا و طعام 14

به طفل یتیمی که او آشناست   تو احسان و نیکی نمایی به خواست 15 

به مسکین نکویی کنی و فقیر            که بر خاک بنشسته او ناگزیر 16 

کسی این عمل ها بجا آورد               که ایمان به یکتا خدا آورد 

سفارش نمایند هم را به صبر        به لطف و به رحمت نه آزار و جبر 17 

بلی این گروهند اهل یقین                 همه رستگاران روی زمین 18

ولی کافران به پروردگار                 همه شوم هستند و نا راستکار 19

بر آن ها نصیب است سوزنده نار      که آتش محیط است از هر کنار 20

تکویر

سر آغاز گفتار نام خداست    که رحمتگر و مهربان خلق راست

پیمبر    به    یاد  آر  آن  وقت  و  روز        شود  تار  خورشید  گیتی فروز 1

هر   آنچه   ستارست   در   آسمان          شود   تیره   و  تار در یک  زمان 2

دگر    کوه ها     را   نماند        قرار 3        شتر   بچه اش   را  نهد  در کنار 4

زمانی که با شور و جوش و  خروش        بگردند   محشور   کل    وحوش 5

در آن سخت روزی  که  از  فرط  تاب     شود شعله ور هفت  دریای  آب 6

خلایق ز هر جنس با جنس خویش       بگیرند   راهی  ز  پیوند     پیش 7

بپرسند   ز  آن  دختران  در   حضور     از آنها که گشتند  زنده  به   گور 8

که آن بی گنه دختران بی پناه     بکشتیدشان برکدامین گناه 9

گشایند خود نامه ی کار خلق        ببینند اعمال و کردار خلق 10

در آن روز کاین آسمان بلند     به یک لحظه از جای خود بر کنند 11

در آن عرصه ی سخت کز هر کنار      میان سقر  بر فروزند نار12

در آن روز بر مردم خوش سرشت     بیارند نزدیک باغ  بهشت 13

در آن روز هر کس از اعمال خویش     همه هست آگاه بی کم و  بیش 14

به دل هر چه کفار یکتا اله      تصور نمایند باشد تباه 

همانا که بر آن کواکب قسم      که بعد از سفر باز گردند هم 15 

ز چشمند گاهی نهان اختران      دگر باره آیند از هر کران 16 

بدان تیره شب نیز سوگند باد     چو روی جهان را سیاهی نهاد 17 

قسم باد بر صبح چون دم زند      سیاهیّ و گیتی چو بر هم زند 18 

که قرآن کلام رسول خداست      رسولی بزرگ که از کبریاست 19 

بود صاحب قدرت و قدر و جاه      مکین است در پیش یکتا اله 

در این آیه منظور ربّ جلیل       فرشته بود نام او جبرئیل 20 

ملائک مطیعند او را به کار      امین است بر وحی پروردگار 21 

رسول شما ای خلایق کنون       نه دیوانه باشد نه دارد جنون 22

در آفاق مشرق بدیده نکوی       بگردیده با آن ملک روبروی 23

 ز غیب آنچه با وحی گیرد مدام       به گوش بشر می رساند تمام

 همانا که آن نیک مرد جلیل      در این کار هرگز نباشد بخیل 24 

 همانا که قرآن کتابی عظیم      نباشد ز اهریمنانی رجیم 25

 کنون رهسپارند سوی کجا      کجا می شتابید آیا شما 26 

 که قرآن نباشدجز اندرز و پند       گر اهل جهان پند آن بشنوند 27

که هر کس بخواهد به آیین راست       هدایت بگردد که راه خداست 28  

شما کافران به یکتا اله    نخواهید آیین حق هیچگاه 

مگر آن که خواهد خدای جهان      هدایت بیابید ای گمرهان 29

بروج

قسم باد بر آسمان وسیع        که دارد چنین بر جهانی رفیع 1

 قسم باد بر عرصه ی رستخیز 2      به مشهود و شاهد قسم باد نیز 3 

کنون مرگ بادا ز پروردگار     بر اصحاب اخدود نا راستکار 4 

 همان قوم بدکار زشتی پسند       که اتش به جان خلایق زنند 5 

چو گودال آتش بر افروختند    نشستند 6 و دیده بر آن دوختند 

  نظر کرده از گوشه و از کنار     بر آن مومنان فکنده به نار 7  

 نبودند بدکار و بیرون ز راه     کجا داشتندی جز ایمان گناه؟

 جز ایمان به پروردگار عزیز      که حقّا ستوده صفات ست نیز 8

خدائی که خاک زمین و آسمان      همه هست از آنِ او بی گمان

گواه ست بر هر چه دارد وجود       بود شاهد آنچه خود هست و بود 9 

 کسانی که در فتنه ی خویشتن    همه مومنان را چه مرد و چه زن 

 فکندند در بطن سوزنده نار     نکردند توبه از آن زشت کار

مهیّاست بر مردم این طریق    عذاب جهنم بلای حریق 10 

ولی مومنان به پروردگار    که صالح بگشتند و پرهیزکار 

بر آن ها مهیّاست باغ جنان     که جوی ست زیر درختان آن 11

همانا که یزدان والا مقام    بسی سخت گیری ست در انتقام 12 

خدا باب خلقت بفرموده باز        به محشر کشاند دگر باره باز 13 

غفور و ودود ست یکتا خدا 14    بود صاحب عرش، آن کبریا 15 

کند عزم هر کار پروردگار    تحقق پذیرد همان لحظه کار 16

 شنیدی تو آیا حدیث جنود 17     حکایت ز فرعون و قوم ثمود 18

بلی کافران به یکتا اله    دروغین بخواندند آیین و راه 19 

محیط است بر کارشان کردگار     بود آگه از فکر و احوال و کار 20 

 بلی هست قرآن کتابی مجید     کتابی که از سوی یزدان رسید 21 

 که در لوح محفوظ آن ذوالجلال     شده ثبت با این شکوه و کمال 22

انفطار

سر آغاز گفتار نام خداست    که رحمتگر و مهربان خلق راست

بیاد آر ای مصطفی(ص) آن زمان     که بشکافد از هم بلند آسمان 1

کواکب بپاشند از هم ز تاب 2      روان می شود هفت دریای آب 3

 زمانی که مردم ز خاک قبور     بیابند در بارگاهش حضور 4

 شود آگه از کار خود جمله کس       از آن چه فرسناده از پیش و پس 5 

تو را چیست ای آدمی این غرور      به درگاه ربّ کریم و غفور 6 

خدائی که از هیچ دادت وجود     چنینت بیاراست زیبا نمود 7 

 اگر چه خدا را توان می رسید     که هر طور خواهد نماید پدید 8 

چو نا باورانید بر کردگار     دروغین بخوانید روز شمار 9

نگهبان شماراست در پیش و پس     نویسند اعمالتان هر نفس 10

نویسند کردار و کار شما       مقرّب به درگاه یکتا خدا 11 

بدانند بر امر پروردگار   هر آنچه نمایید در روگار 12

 نکوکار مردانِ نیکو سرشت     بیابند نعمت باغ بهشت 13

 به دوزخ بیفتند روز شمار 15    نشاید بگیرند از آن کنار 16

 چسان می توانی ز روز جزا     تو آگاه گردی به دارالفنا 17

چگونه کنی درک آن سخت روز        تو را در تصور نگنجد هنوز 18 

ندارد توان هیچ شخصی دگر     که یاری رساند به دیگر نفر

در آن روز فرمان از آنِ خداست       همه چیز بر حکم آن کبریاست 18

سوره نازعات

قسم  بر  ملائک  که  از   کافران                به  سختی  بگیرند  جان   را   گران

قسم  بر  ملائک کز  اهل  جنان                به  شادی  و  راحت  ستانند   جان

قسم  بر ملائک  که  امر    ودود               به    پایان    رسانند   بسیار    زود

قسم  بر  ملائک  که  از  یکدیگر               گرفتند  پیشی  ز  هم  سر به سر

بکوشند    بر     امر     پرورد گار                که  نظم  جهان   را   کنند   استوار

که از   راه   آید   زمان      نشور                 به  لرزه  در  آرد  جهان  بانگ  صور

یکی   نفخه   صور   دیگر   ز وی        به    دنبال     آن    بانگ     ز   پی

همه قلب ها اندر آن سخت  روز        به  وحشت  در افتند  در تاب  سوز

به دلهایشان کوس وحشت زنند          همه  چشم ها   را  به  زیر  افکنند

بگویند    کفار    بعد    از  ممات           چگونه    بیابیم     از     نو    حیات

همه استخوانها چو گردید خاک          چسان  زنده  گردیم  بعد  از  هلاک 

بگویند    گر    زنده  گردیم   باز          بسی باب خسران به ما گشته باز

نیوشند   تنها   صدائی  مهیب          که   بر  پای  خیزد  ز  جائی   قریب 

سر  از  خاک   آرند   آنان   بدر           به صحرای  محشر  شده   رهسپر

               ترا هیچ آیا بیامد خبر               ز موساى عمران پیغامبر

در آنگه که در، قدس وادىِّ طور            ندا کرد بر او خداى غفور

برو سوى فرعون کان تیره بخت            ره سرکشى را گرفتست سخت

بگو هیچ خواهى ز شرک پلید              به پاکى گرائى بگردى سعید

هدایت نمایم تو را بر خدا               که خاشع بگردى برآن کبریا

چو موسى یکى حجت آشکار            نمایاند بر امر پروردگار

و را کرد تکذیب فرعون پست           به عصیان و طغیان برآورده دست 21

اگرچه که فرعون ز آن مرد راد            نشانهاى حجت بدیدى زیاد

ولى باز روى از خداوند تافت          سوى زشتکارى و عصیان شتافت

بیاورد درباریان در حضور           ندا زد بر آنان ز فرط غرور 23

که هستم من اکنون اله و خدا        منم کردگار بزرگ شما

خدا نیز بگرفت بر او عقاب          به دنیا و عقبى نمودش عذاب

که پرهیزکاران نیکوسرشت           بگیرند عبرت از این سرنوشت

بود خلقت آدمى سخت تر؟      و یا گنبد چرخ بر روى سر؟ 27

که برآن برافراشت پروردگار         یکى سقف پاینده و استوار

شبش را سیه ساخت رب جهان       بگرداند روشن همى روز آن 29

زمین را بگسترد یکتا اله          پدیدار گرداند آب و گیاه

نگهبان آن ساخت آن ذوالجلال       همه کوهها و تمام جبال

که رزق شما نیز اَنعامتان             برون آید از خاک بر کامتان

چو آن رویداد بزرگ و مجید            شود آشکار و بگردد پدید 34

در آن روز انسان بیارد به یاد             عملهاى خود را به دور از عناد

شود دوزخ آرى به روز شمار             به چشمان بینندگان آشکار36

هرآن کس سر از امر ایزد بتافت           سوى زندگانى دنیا شتافت

جهنم بر او هست خود جایگاه           که جاوید سوزد در آن پایگاه

هرآن کس بترسید از کردگار           خود از شوکت و عز پروردگار 40

خودش را بفرمود نهى از هوا        بهشت است او را مکان و سرا 41

بپرسند از تو که روز شمار         کدامین زمان مى شود برقرار

مبادا که دیگر بر این بد عباد         کلامى بگوئى ز روز معاد

(که بسیار دادى تو اندرز و پند        و لیکن نیفتادشان سودمند)

پس آن ساعت سخت روز جزا       شود منتهى بر یگانه خدا 44

وظیفه تو را هست تنها همین          کز احوال آن سخت روز مهین

بترسانى آن را که ترسیده است        پریشان دل و مضطرب دیده است

چو هنگام محشر بیاید به پیش        تو گوئى جهان با همه عمر خویش

یکى شام بوده که گشته سحر        و یا روز روشن که طى شد دگر

سوره عبس

 

سر آغاز گفتار نام خداست                که رحمتگر و مهربان خلق راست

چرا او عبوس و ترشروی   گشت          چو آن مرد اعمی بر او بر گذشت

چه دانی تو شاید که آن مرد کور          به    پاکی  گراید  ز  زشتی  بدور

بسا    آمده     بهر     ذکر    خدا         که خود ذکر حق سود بخشد  ورا

چه شد  تا بر آن مرد  دارای  مال          توجه نمودی تو ای خوش   خصال

ترا  نیست  تکلیف  ای  مصطفی          اگر  او  نشد  هیچ  پاک   از  خطا

هر آنکس که آید سویت با شتاب          بترسد  ز  یزدان  و   روز   حساب

تو  پرهیز سازی از  آن   نیک مرد       چگونه     توانی   چنین  کار  کرد

روانیست این شیوه و این نسق           که  از  بهر  پند است  آیات  حق

که هر کس بخواهد از آیات  چند         بگیرد  چه  بسیار  اندرز   و   پند

میان   مکرم   صحف      ماندگار          شده     ثبت     آیات    پروردگار 13

که   اوراق آن  هست   والا مقام         ز هر  عیب  پاکیزه  باشد  تمام

خدا آن صحف را که بنهاده  است       بدست سفیران حق داده است

مقرب   به    درگاه         پروردگار          کرامت  در     آنها   بود    آشکار

پس انسان ناشکر خود کشته باد           که این حد کند کفر و  ورزد  عناد

مگر از چه چیزی  بگشته  درست           به هنگام خلقت به  روز نخست

ز یک نطفه ی  آب  آن  ذوالجلال        بفرمود  خلقش   بدادش   کمال

چو خواهد به  عزت کند طی   راه          بر  او  راه  را  سهل   سازد    اله 20

بمیراند او را کند زیر خاک             کند زنده اش باز بعد از هلاک

و لیکن هنوز آنچه را کبریا          بگفتست بر او نیارد به جا

ببایست انسان به چشمى دقیق        کند بر غذایش نگاهى عمیق

که یزدان بباراند از لطف و مهر        بسى آب باران ز نیلى سپهر

پس آنگاه بشکافت خاک زمین         حبوبات رویاند از آن چنین

بسى باغها داد ز انگور و تاک           نباتات رویید از این تیره خاک

که هرچه نمایند آن را درو          برویند از خاک آنان ز نو

خداوند باغات زیتون بداد          خود از نخل خرما ثمرها نهاد

بسى باغها پردرخت کهن           همه گونه میوه، مراتع چمن

ز نعمات او جملگى بهره مند        ستورانتان را فتد سودمند

چو هنگام محشر برآید ندا        به گوش خلایق رسد آن صدا

گریزد ز اخوان و مادر پدر           ز رعب وز وحشت ز بیم و خطر

همین سان گریزد ز فرزند و زن        کجا مى تواند بگوید سخن

چو هنگامۀ حشر آید به پیش         چنانست هرکس گرفتار خویش

که هرگز نسازد توجه به کس       به کار خودش هست مشغول و بس

بود چهرۀ عده اى پر ز نور         بیابند خندان و شادان حضور

در آن روز جمعى دگر گشته طرد      به رخسار آنان نشسته است گرد

همه خاک بر روى آنها نشست         بلى این کسانند کفار پست

سوره مطففین

بسی   وای    بر     کم  فروشان   بد        فروشند  کم    وقت  داد  و  ستد

چو از خلق گیرند جنسی به خواست      به میزان ستانند بی کم و کاست

ولی   چون    فروشند    بر     دیگران       نمایند  خود  ک م فروشی  در  آن

ندانند    آیا    یکی      روز      هست          که  مبعوث   گردند  آن  قوم  پست

چه    روز     بزرگیست   روز     شمار         که     در    بارگاه     یکی     کردگار

همه  خلق سازند یکجا قیام           بیایند بر درگه  او  تمام

در   آن    روز     با  آن  کتاب   سیاه          که   گردیده   سرشار   از   هر گناه

همه    کافران     به   یزدان   و  دین            به سجین در افتند  زار    و   غمین

چسان درک سازی که حد تو نیست           که سجین همانا چه بودست و چیست

کتـــابیست کانـرا نوشـــته خــــــــدا           قضـــاهــا در آن ثبــــــت باشد ســــــزا

دوصــــد وای بـــــادا برآن منـــــکران        که کردنـــد تکذیـــــــب آیــــــــــات آن

دروغـــــــــیـــــن بخــــواندند روز جزا          بکـــردند انــکـــار روز لـــقــــا

بغیر از تجـــــاوزگـر زشتکـــــار              دروغین که خواندست روز شمار؟

برآنها بخــوانند آیــــــات مـــــا             بگویند کاین آیــــه های خـــــــدا

نباشد جز افسانه ای بیشــتر           ز قومی که بودند زیـن پیشــتـــر

چنین نیست کانان تصــور کنند        همه باطل است آنچه بـاور کنند

شود چیره بر قلب آن قوم خوار       سیاهی ظلمت ، پلیدی کـــــــار

شود دور از لطـف یکتـــا خـــدا         سرا پــای محجوب از کـبــــریــــا

یکی روز خواهـد بیـــایـــد ز راه            که گیرند در قــعــــر دوزخ پنـــاه

بگویندشان این بود آن سـقـــر           که کردید تکذیب آن سر به سر

چنین نیست ای کافـــران پلید            که در خاطر خود تصـور کنید

همانا بحق هست در علیـــین          کتاب عملهای یاران دیـــــن

چگونه تصــــور نمائی کنــــــون               چه میزان بود رتبت علییــون

کتابیست مرقوم کان ذوالجلال          نوشتست در منتهای کمال

ببینند آن را مقـــرب عبـــــــــاد              گواهند بر آنچه یزدان نهــاد

همانا که افراد نیکـــو ســـــرشت             بیابند نعمت به بـــــــاغ بهـشــت

زده تکیه بر تخت با فــر و جــــــاه           نگه کرده بر لطــــف های الـــــــه

به رخسار آنان نشاطست و شور        چو نعمـت در آنجــا بود بر وفـــــور

بر ایشان چشانند جام شـــــراب          بود سر به مهر و شرابیست نـاب

بکردند ممهــــور با مشـــک تـــــر            شرابی که نیکــو رسد در نظــــــــر

برای رسیدن به اینسان نــعــــــم           بباید بگیرند پیشـــــــــی ز هـــــم

شرابی که نوشند آنان بکــــــــام            ز یک چشمه سارست تسنیم نام

عبـــــاد مقــــرب به پـــروردگـــــار              بنوشند زآن چشمه  خـوشگـــــــوار

به دنیا چو افراد بدکـــار چـــــند           نمودند بر مومنان ریشخـــــند

چو کردند بر اهل ایمــــان گـــذر         به طعنه فکندند آن سو نظـــر

چو از پیش افراد مومن به کیش       رسیدند بر سوی یاران خویش

بگفتند با هم سخـن بر مـــــزاح          تمسخر نمودند اهـل فــــــلاح

چو کردند بر قوم مومن نگــــــاه          بگفتند هستند گـمــــــره ز راه

نگهبان نگردانده بُد کــردگـــــار          بر آن مومنــان ، مردم زشتکـــار

پس امروز هم مومنان سعیـــد          بخنــدنـــد بر کــــافــــران پلیـــد

تماشاکنان مردم خوش ضمـیر       به دولت زده تکیه ها بر سـریـــر

مگر آن جزائی که روز شمــــار            ببینند کـــفـــار انـــــدر کــــنـــــار

جزائیست جز پاسخی راستین             بر آنچه نمودند خود پیش از این؟

 

نباء

سر آغاز گفتار نام خداست         که رحمتگر و مهربان خلق راست  

کدامین خبر هست در پیش  روی           که مردم نمایند ز آن پرس و جو

بگویند   از   روز    محشر   سخن       جدل کرده  در باب آن مرد و  زن

    چنین نیست کان کافران به کیش        تصور   نمودند  در   قلب خویش بگردند

آگه      بزودی       زود             بزودی  بدانند   تا  حق چه  بود

مگر   خود   نکردست     پروردگار             زمین  را  چو  گهواره ای  برقرار 

مگر    بر   نیفراشت  آن ذوالجلال            چنان  میخ هائی  تمام   جبال

شما  مردمان  را  ز  روز   نخست         یکتا   خدا   زوج  کرده   درست

به  شب  خواب  را  داد یکتا  خدا         که   یابید   آرامش  از  آن  شما 

بپوشاند   با   پرده ی   تار   شب       عمل های  مردم  سراپای   رب 

خدا   روز    را    داد    بهر   تلاش         که  در  آن  نمایید کسب معاش

فراز   سر   همدگر  کردگار           بدینگونه  پاینده  و  استوار

به قدرت بر افراشت هفت آسمان        چراغی چو خورشید روشن در آن 

تراکم   پذیرفت      آنگه    سحاب           به  لطفش  فرو  ریخت باران  آب  بدان

آب    باران     یگانه     اله           برویاند    هر   دانه ای    و   گیاه 

از  آن  بس  باغ ها   شد  درست           که  هر گونه میوه  در آنها

برست  بلی   روز فصل و زمان جزا            همه    جمع   گردند   نزد    خدا 17 

در آن روز اندر دمندى به صور              بیابید خود دسته دسته حضور 

گشوده شود ز آسمان چند باب  19       جبالند آن روز همچون سراب 20

در آن روز دوزخ کشد انتظار                بر افراد بدطینتِ زشتکار21 

همه سرکشان جملگى سربه سر              نِشیمن گزینند اندر سقر 

در آن قرنها مى کشندى عذاب             نه نوشند آب و نه هرگز شراب

ننوشند الا غساق و حمیم          که چون آب چرکى به ایشان دهیم 25 

جزائیست در شأن اعمال زشت              که کردند آن مردم بدسرشت 

 که هرگز به روز حساب و شمار          نبودند خود هیچ امیدوار

دروغین بخواندند آیات ما                     بکردند تکذیب امر خدا 

اگرچه که هر چیز را بر حساب           خدا ثبت کردست اندر کتاب

کنون مى چشید آتش این عقاب             فزون تر شود دم به دم این عذاب

خدا متقین را به روز شمار              دهد نعمت و مى کند رستگار 31  

بر آنها بود باغهائى چه پاک                     بسى خاک کز آن بروئیده تاک 

بسى حور چشمان که دوشیزه اند            که همسال و خوش رو و پاکیزه اند

به باغى که یابند آنها حضور                    بود جامها از شراب طهور 

نه قول دروغ و نه گفتار زشت                 نخواهند بشنید اندر بهشت 35

چنین است اجرى که یکتا خدا         کند با حساب معین عطا

     زمین و سپهرست از کردگار            هر آنچه که آن بین دارد قرار 

خدائى که او هست بس مهربان         ولى با چنین حال در آن جهان

کسى را نزیبد که با ذات او             به صحبت نشیند کند گفتگو

یکى روز خواهد بیاید ز راه               که روح القدس جبرئیل اله  

به همراه دیگر ملائک تمام          همه صف ببندند در آن مقام

کسى را نزیبد کند باز لب             جز آن کس که دستور دادست رب 

که در صحبت و در سؤال و جواب             کند گفتگو بر سبیل صواب

چنین روز بى شک بیاید ز راه             بیایید در پیش یکتا اله 

هرآن کس که خواهد، به روز جزا      مقامى بیابد به نزد خدا                                         

شما را بترسانده ام از عذاب         که نزدیک باشد زمان عقاب   

در آن روز بینند بى کم و کاست      هر آن کار کز دست ایشان بخاست 

کند کافر تیره دل آرزو              که اى کاش چون خاک مى بود او  

که این سان نمى سوخت روز شمار           به توفنده آتش به سوزنده نار

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">