تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

     احمد بن موسی الکاظم(علیه السلام)          

 

 

پسر ارشد امام موسی کاظم و برادر امام رضا در راه پیوستن به برادر خود به سوی خراسان سفر نمود.  جناب سید امیر احمد معروف به شاه چراغ به اتفاق جناب سید امیر محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین، برادران معظم و جمع کثیری از برادرزادگان و بنی اعمام و اقارب و دوستان به قصد زیارت حضرت رضا علیه‏السلام از حجاز به سمت طوس حرکت نمودند. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه‏مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند.            

 

 

 

            نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود. خبر حرکت ،  را به مأمون دادند. ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی‏هاشم و دوستداران و فدائیان آن‏ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه‏ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن‏ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.                                                                  شایعه : حاکم شیراز مردی بود بسیار جدی و مقتدر. فوری با چهل هزار لشکر جرّار، در خان زنیان، در هشت فرسخی شیراز اردو زدند. همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید امیر احمد فرمودند: ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضا ع. ... صبح که قافله خواست حرکت نماید، احتیاطاً زنان را عقب قافله قرار دادند... لشکر قتلغ‏خان سر راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد. لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی‏هاشم پراکنده شدند. لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی‏ها فریاد زدند: اکنون  خبر رسید که ولیعهد خلیفه عباسی (امام هشتم ع)  وفات کرده . این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید امیر احمد، شبانه با اخوان و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند. جناب احمد فرمودند: چون دشمن در تعقیب است، خوب است با لباس مبدّل پراکنده شوید تا گرفتار نشوید. وقتی به شیراز وارد شدند، در منزل یکی از دوستان صمیمی اهل بیت در محل سر دزک ( الآن بقعه و بارگاه آن حضرت است) پنهان و شب و روز را به عبادت می‏ گذرانیدند.

 

 

 

 شهادت : از طرف والی فارس بسیاری  را  برای پیدا کردن امام زادگان معظم  گماشتند تا  بعد از  یک  سال جناب  سید امیر احمد  را  یافتند. خبر   به حکومت دادند.    لشکر بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند. جناب  احمد  چنان  دفاعی   به کار  برده   و شجاعتی  به خرج  داده   که هنوز  بعد از هزار  و صد سال اسباب عبرت و حیرت ارباب تاریخ می‏باشد. عاقبت چون دیدند از عهده‏اش برنمی‏آیند، از طرفی ،خانه همسایه را سوراخ کرده  وارد  خانه شدند  و  در موقع استراحت ، از پشت  سر، شمشیری  بر فرق نازنینش  زدند  و  در همان حال جمعی مشغول خراب کردن   خانه بودند.  فلذا بدن  مبارکش   زیر توده‏های  خاک  پنهان   شد  

 

 

 

       پیدا شدن جسم مبارک شاه چراغ   :  اوایل قرن هفتم هجری از جمله وزراء و مقربان دربار اتابک مظفرالدین، امیر مقرب الدین مسعود بوده که میل بسیاری به عمران و آبادی داشت. فلذا  امر کرد، تلّ  زباله‏ای  که وسط شهر شیراز  را  به صورت  بدی  در آورده  بود  را   بردارند  و  در آن محل عمارت   بزرگی  برپا  کنند. روزی در اثنای  کار، جسد تر و تازه مقتولی بدون تغییر    با فرق  شکافته ،  زیبا  و   وجیه، زیر آوار، قرار گرفته. خبر   به   وزارت   خانه  رسید. حسب الامر  وزیر اعظم، جمعی به    تفتیش  قضیه  آمدند  و فقط اثری که در بدن آن مقتول جوان دیدند که معرف او شد، حلقه انگشتری بود که بر خاتمش نقش بود: «العزةُ لِلّه، احمد بن موسی  .            

 

 

 

         چرا شاه چراغ می گویند؟  تا زمان امیر عضدالدوله دیلمی کسی از مدفن حضرت احمد ابن موسی (ع) اطلاعی نداشت و آنچه روی قبر را پوشانده بود تل گلی بیش به نظر نمی رسید که در اطراف آن،خانه های متعدد ساخته و مسکن اهالی بود. از جمله پیرزنی در پایین آن تل، خانه ای گلی داشت و در هر شب جمعه، ثلث آخر شب می دید چراغی در نهایت روشنایی در بالای تل خاک می درخشد و تا طلوع صبح روشن است، چند شب جمعه مراقب می بود،روشنایی چراغ به همین کیفیت ادامه داشت با خود اندیشید شاید در این مکان،مقبره یکی از امامزادگان یا اولیاء الله باشد،بهتر آن است که امیر عضدالدوله را بر این امر آگاه نمایم،هنگام روز پیرزن به همین قصد به سرای امیر عضدالدوله دیلمی رفت و کیفیت آنچه را دیده بود به عرض رسانید. امیر و حاضرین از بیانش در تعجب شدند.درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند، هر کدام به سلیقه خود چیزی بیان کردند.اما امیر که مردی روشن ضمیر بود و باطنی پاک و خالی از غرض داشت فرمود:اولین شب جمعه شخصا به خانه پیرزن می روم تا از موضوع آگاه شوم.چون شب جمعه فرا رسید شاه به خانه پیرزن آمده و دور از خدم و حشم آنجا خوابید و پیرزن را فرمود هر وقت چراغ روشن گردید مرا بیدار کن .چون ثلث آخر شب شد پیرزن بر حسب معمول روشنایی پرنوری قوی تر از دیگر شب های جمعه مشاهده کرد و از شدت شعفی که به وی دست داده بود بر بالین امیر عضدالدوله آمده و بی اختیار سه مرتبه فریاد زد:   « شاه! چراغ».             

 

 

 

        امیر بیدار شد و ناگهانی از خواب پریده و چشمش را متوجه سمتی نمود که پیرزن چراغ را به او نشان می داد و چون علنا و آشکارا چشمش نور چراغ را دید در شگفتی عجیب بماند و چون رو به سمت چراغ بر بالای تل برآمد اثری از چراغ ندید و چون به پایین آمد باز نور چراغ با روشنایی زیاد خود نمایی می کرد،خلاصه اینکه امیر شخصی را جهت کاوش در آن منطقه مامور می کند.. مقبره فرزند ارشد موسی بن جعفر(ع) حضرت شاه چراغ پیدا می گردد و به دستور امیر بر بالای آن جایگاهی ساخته می شود که تا امروز زیارتگاه عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت می باشد ( دوره اتابکان )

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">