تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

عرش خدا از اسب به زمین افتاد
امام حسین علیه السلام بر اثر زخم‏‌هاى فراوان از اسب به زمین افتاد، ولى برخاست. خواهرش زینب علیهاالسلام از خیمه‏‌ها بیرون آمد و با ناله‌‏اى جانسوز مى‌‏گفت: لَیْتَ السَّماءُ إِنْطَبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ کاش آسمان بر زمین فرو مى‏‌افتاد
عمر بن سعد را دید که نزدیک امام ع ایستاده است. فرمود: أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟ اى عمر بن سعد! اباعبداللَّه ع را شهید مى‏‌کنند و تو نظاره مى‌‏کنى؟! اشک از دیدگان عمر سعد (دیدند) جارى شد و صورتش را برگرداند و چیزى نگفت. (کامل ابن اثیر، ج 3 ص 78)
حضرت زینب س فریاد زد: وَیْلَکُمْ، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ واى بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟ سکوت مرگبارى همه را فرا گرفته بود و کسى پاسخى نداد. (اعیان الشیعه ج1 ص609)
امام ع ردایى به تن کرده و عمامه به سر داشت. و با آن که پیاده و زخمى بود چون سواران دلاور مى‌‏جنگید، نگاهى به تیراندازان و نگاهى به حرم خود داشت

حضرت زینب شیوه کنان گفت

وا اخاه وا سیداه وا اهل بیتاه و سپس گفت لیست السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل ای کاش آسمان بر زمین ویران می شد و ای کاش کوه ها از هم می پاشیدند و به بیانان ها می ریختند

و زمانی که به پیشنهاد شمر لعین کاروان اسیران را از کنار بدن های قطعه قطعه شده ی شهیدان عبور می دادند و زینب (س) پیکر شهدا و بدن پاره پاره شده برادرش را دید خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روی حلقوم بریده برادر نهاد و می بوسید

و می گفت یا اخی لو خیرت بین الرحیل والمقام عندک لاخترت المقام عندک ولو ان السباع تاکل من لحمی برادرم، اگر مرا بین سکونت در کنار تو کربلا و بین رفتن به سوی مدینه مخیر می نمودند، سکونت در نزد تو را برمی گزیدم، گرچه درندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند.

زینب(س) رو به مدینه کرده و می گوید

وا محمداه صلی علیک ملائکة السماء، هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاء و بناتک سبایا فریاد ای محمد ص درود فرشتگان آسمان بر تو باد این حسین تو است که در خون غوطه ور است، اعضایش قطع شده و دختران تو به عنوان اسیر عبور داده می شوند... زینب کبری به گونه ای روضه خواند و گریه کرد که فابکت و الله کل عدو و صدیق سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گریه و گفتار زینب(س) گریه کرد

آنچه از این گونه اقدامات آن حضرت به دست می آید. این است که او می خواهد با این ناله های جان سوز ولی آگاهانه و بیدار کننده درس های آموزنده به لشکریان فرومایه دشمن دهد او باید به آنان بفهماند که چه جنایت هایی کرده اند و باید به آن لشکر جنایت کار کوفه بفهماند که جنگ شان، جنگ با قرآن، آورنده قرآن، و ایمان آورندگان به قرآن بوده است

او می خواهد با این ناله های جان سوز عواطف و احساسات مردم را تحریک نماید و آنان خود به خود علیه استبداد و یزیدیان قیام و شورش کنند و می بینیم که چنین کرد.

شام غریبان چه اتفاقاتی رخ داد؟

وقتی نام عاشورا به گوش می‌رسد، آتش سوزناکی از غم، دل را در برمی‌گیرد و اشک، امان را می‌برد وقایع دردناک عاشورا تا بعد از ظهر که هنگامه شهادت امام حسین (ع) بود یکسری جنایات را به خود دید و از شهادت امام به بعد سرزمین کربلا شاهد فجایع و جنایاتی خاص در مورد اهل بیت پیامبر بود

سال 61 عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از این که امام حسین(ع) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند

آن نامردان به سوی خیمه‌های حرم روی آوردند و اثاث و لباسها و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای (برای پوشش خود) در کشمکش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او می‌ربودند

دختران رسول خدا(ص) و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند بعد از این اموال اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران را از کنار پیکر امام گذراندند*

وقتی نگاه اهل‌بیت به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند

بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد کشید: چه کسی حاضر است که اسب بر پشت و سینه حسین(ع) بتازد! ده نفر داوطلب شدند و پیکر مطهر امام را با سمّ اسبان لگدکوب کردند

در عصر عاشورا عمر سعد سر مبارک امام را با خولی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده (که 72نفر بود) و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد سپس کشته‌های خودشان را جمع کرده و دفن نمودند

ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین (ع) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا این که توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمایی امام سجاد(ع) دفن شدند*

شب یازدهم محرم اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند

می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و ...

عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور حرکت از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین(ع) را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این امانت‌های نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و غم و غصه کوچ می‌دهند

زینب(س) را از کنار کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید ... و امام سجاد(ع) در حالیکه غل و زنجیر بود فرمود: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم

گویا می‌خواستند اهل‌بیت (ع) با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی بدهند

منابع: الارشاد (شیخ مفید)، منتهى‏ الآمال (شیخ عباس قمی)، زندگانى چهارده معصوم (ع) ترجمه اعلام‏ الورى و لهوف ‏سید بن‏ طاووس30362

مقام و منزلت زینب قریب مقام امامت بود که از طرف برادر در کربلا، در روز عاشورا یا شب آن نائل شد

امام حسین در روز عاشورا و قبل از آن مکرراً به مناسبت های مختلفی، به خواهر خود وصیت و سفارش می کرد که پس از شهادتش صبر و تحمل کند و هرگز کاری که موجب شادی دشمن می شود انجام ندهد

آن زمانی که حضرت از اسب به زمین افتاد، زینب بلافاصله خودش را به بالین برادر رساند، خود را روی بدن برادر انداخت و فرمود: آیا تو برادر منی؟ آیا تو پسر مادر منی؟ و.... با گریه زینب، امام به هوش آمدند و فرمودند:
یا اُختاه هذا یوم التناد و هذا یوم الذی و عدنی بهِ جدی و هو الی مشتاق (خواهرم! صبر پیشه کن...) بنابر این آخرین کسی که در واپسین لحظات، سخن برادر را شنید و از وصایا و سفارش های آن حضرت آگاه گردید، زینب بود
بهترین جلوهگاه شناخت شخصیت زینب (س)، سفر تاریخی کربلاست
و به دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد با ستمگران زمان است که تاریخ، جزئیات آن را برای ما نقل کرده
ولی در بسیاری از موارد زندگی این بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پر ثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است
 آن‌گاه که حضرت زینب کبری (س) بدن پاره پاره برادر را در گودال قتلگاه مشاهده می‌کند با تضرع در پیشگاه خدا می‌گوید
اللهم تقبل منا هذا القربان پروردگارا این هدیه و قربانى را از اهل‏ بیت پیامبرص قبول فرما، نهایت اخلاص و فداکارى خود را به جهانیان اعلام کرد...
این اوج معرفت و ایمان است و عظمت روح را می‌رساند که چون در راه خداست، تحمل آن آسان است

ماموریت از طرف برادر محافظت از امام زمان خود

حضرات شهدا با بدن‌های گلگون بر زمین کربلا افتاده‌اند و یک مرد در قافله اسرای آزاده کربلاست که حضرت ابا عبدالله الحسین سفارش او را به خواهر بزرگوارشان بسیار نموده

به خواهر فرموده‌اند که جان امام سجاد(ع) در خطر است و خواهر باید نقش یکی از فرزندان ذکور امیرمومنان علی(ع) را در مواقف و مجالس آتی ایفا نماید

حضرت امام سجاد خطاب می‌نماید:
عمه‌جان انت عالمه غیرمعلمه وقتی امام به شخصی این جمله را خطاب می‌کند بیانگر صاحب ولایت بودن شخص مخاطب است

باید ببینیم که حضرت زینب(س) با عبیدالله ملعون و یزید سفاک با بیان شیوا و استناد به نصب و حقایق و قرآن و سنت چه کرده که چاره آخر برای آن وحوش پست اهانت با چوبدست به لب و دندان مبارک اباعبدالله می‌شود که از این طریق جلوی بیانات کوبنده این اولیای مخدره را بگیرند تا بیشتر بر طبل رسوایی‌شان نکوبد

حماسه زینبی، مکمل حماسه عاشورا است

 به یک معنا حماسه حضرت زینب سلام‌ الله ‌علیها، احیاءکننده و نگهدارنده حماسه عاشورا شد عظمت کار حضرت زینب س فقط قابل سنجش و مقایسه با حماسه عاشورا است، این بانوی بزرگ اسلام و بشریت همچون قله سرافراز و استواری در برابر همه مصیبت‌‌ها و حوادث تلخ ایستاد و به یک الگو و پیشوای جاودانه مبدل شد.

سخنان پولادین و قاطعانه و در عین حال روان حضرت زینب س در برابر مردم کوفه و همچنین در دربار ابن‌زیاد و دربار یزید
آن بانوی بزرگ مجسمه عزت بود، همچنان که حضرت امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا بود

نتیجه ایستادگی حضرت زینب س را، به وجود آمدن جریانی در طول تاریخ برای چگونگی حرکت و ایستادگی در مسیر حق است

برای اباعبدالله که معمار این نهضت بود، بسیار اهمیت داشت که مسئولیت اطلاع رسانی صحیح پیام خون شهدا بر عهده چه کسی باشد.
اهمیت این موضوع از این جهت بود که از رسانه های عمومی خبری نبود و امکان ضبط حوادث و انتقال آن به مردم بسیار کم بود.
اخبار فقط توسط مأمورین حکومتی و در حد اراده حاکمان در اختیار مردم گذاشته میشد.
این نهضت به کسی نیاز داشت که با شجاعت، صداقت، روحیه شکست ناپذیر، کلام نافذ و ایمان قوی بتواند در نقش یک خبرگزاری وسیع و تأثیرگذار مانع تحریف قیام از سوی امویان شود.
کسی که دیدن پیکرهای به خون غلتیده و پاره پاره عزیزان روحیه اش را درهم نشکند.
کسی که مرعوب دشمن بی رحم و کینه توز سرمست از پیروزی نشود.
کسی که با منطق قوی و شور عاطفی حقانیت اهل بیت را به اثبات برساند.
و جشن و سرور و پایکوبی دشمن را در کمترین زمان تبدیل به عزا و ماتم کند.
و این همه نقش و جایگاه تبلیغی و پیام رسانی را در نهضت عاشورا دارای اهمیت خاصی می کرد.
و امام حسین میدانست که این همه فقط و فقط از عهده خواهرش زینب و بانوان همراه او ساخته است.

باید الگوی حرکت ما و جهت‌گیری آن، همواره زینبی

و هدف نیز عزت اسلام و جامعه اسلامی ‌و عزت انسان باشد ‌عامل اصلی به وجود آمدن چنین روحیه‌ای در حضرت زینب س و سایر اولیا و انبیاء و مومنین برخورد صادقانه با عهد و پیمان الهی است
قرآن کریم، این صدق را هم برای پیامبران عظام الهی و اولیاء و هم برای مومنین و مردم معمولی لازم می‌داند و همه ما باید در مقابل عهدی که با خدا داریم پاسخگو باشیم

بر اساس نص صریح قرآن، این عهد، ایستادگی در مواجهه با دشمن در نبرد نظامی، سیاسی و اقتصادی و پشت نکردن به دشمن، است

بر اساس این عهد، هر جا که صحنه زورآزمایی است، باید در مقابل دشمن ایستاد و باید عزم و اراده مومنین بر اراده دشمن غلبه پیدا کند

کاروان کربلا

حضرت زینب در به ثمر نشستن خون شهیدان نقش به سزائی داشت رساندن پیام خون شهدا بار سنگینی بود صبر پیشه کرد و با انفعال نمودن ستمگران اوضاع را به نفع اسلام بر گرداند

روز دوازدهم به کوفه میرسند زنی در کوفه پس از شناخت خاندان پیامبر برهنه گان را میپوشاند
نیم روز اهل بیت را در کوفه میچرخانند

و عصر روز دوازدهم به دارالاماره ابن زیاد وارد میشوند ابن زیاد دستور میدهد سر امام را بیاورند و اهل بیت عصمت را هم با پوشش کهنه و کوتاه آوردند میگوید: دیدید خدا شما را رسوا کرد و حسین را کشت

زینب سکوت را میشکند: پدرم پیامبر، از پلیدی پاک بود و آدم بدکارست که رسوا میشود وقتی از استواری زینب مستاصل شد رو به امام سجاد کرده و از او میپرسد تو کیستی؟

امام ضمن معرفی خود و بردن نام جدش و خاندانش با سخنانی کوبنده به تجلیل از شهیدان پرداخته و ابن زیاد و یزید را هشدار میدهد ابن زیاد عصبانی شده و دستور قتل امام را میدهد ولی زینب شجاعانه سپر شده و مانع میشود

 روز 12 محرم اسرا در شهر کوفه

شهری که علی(ع) حدود 5 سال در آن حکومت کردند، حضرت زینب به عنوان یک معلم و مربی مطرح بود
حالا با وضعی وارد می‌شوند که مردم از پشت بام خانه‌ها سنگ و خاکروبه بر سرآنها می‌ریزند و به عنوان تحقیر، نان و خرما صدقه می دهند و ....
ولی اینها دست از رساندن پیام عاشورا بر نمی دارند سر مقدس امام را در ظرفی نهاده نزد عبیدالله گذاشتند
حضرت زینب(س) به صورت ناشناس نشست، عبیدالله بن زیاد گفت این زن کیست؟ به او گفتند: او زینب دختر علی است گفت: دیدی خداوند با برادرت حسین و خاندان شما چه کرد؟!
و یک باره صدای زینب(س) در بازار کوفه پیچید و اشاره کردند به مردم که ساکت شوید. چنان کلام عظمت داشت که کسی جرات نفس کشیدن نداشت پس نفسها در سینه حبس گردید
سپس زینب خطاب به عبیدالله فرمود ما رایت الا جمیلا من از طرف خدا جز خوبی ندیدم ... اینان کسانی بودند که خدا شهادت را برای آنها رقم زده بود... پس در آن روز بنگر که پیروزی و غلبه از آن چه کسی است، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه
حضرت زینب در کوفه خطبه می حوانند:
چگونه لکه ننگ کشتن فرزند پیامبر و معدن رسالت و سید جوانان بهشت و پناهگاه نیکان شما و فربادرس شما در گرفتاری و ... را از دامان خود محو خواهید کرد؟
شما مانند آن زنی هستید که نخهای خود را رشته می کرد و سپس آن را از هم می‌گسیخت
بنی امیه سعی داشت مردم در جهالت و ضلالت بمانند و بگوید یزید امیر المومنین است و از شریح قاضی فتوا گرفت که حسین از دین جدش خارج شده و قتلش واجب است
حضرت زینب (س) از این فرصت در کوفه استفاده کرد که بگوید چه کسی را کشتید؟ اسرای کربلا شروع کردند به بیداری مردم
در همین خطبه چقدر مردم گریه کرده و از شدت ناراحتی انگشت حسرت به دندان گرفتند و ...
ای مردم کوفه، ای اهل فریب و خدعه، آیا گریه می کنید؟ هرگز چشمانتان خشک نشود و ناله‌هایتان ساکت نگردد
چگونه لکه ننگ کشتن فرزند پیامبر و معدن رسالت و سید جوانان بهشت و پناهگاه نیکان شما و فربادرس شما در گرفتاری و ... را از دامان خود محو خواهند کرد؟

شباهت سخن گفتن زینب با نهج البلاغه
آنگاه زینب(س) شروع به خواندن اشعاری در رسای حادثه کربلا نمود.
چراکه او دختر علی (ع) است، پاره ی تن و وارث او. و شاید از همین جهت است که ایشان را عقیله بنی هاشم (عقل کل) می خوانند؛
 این امر باعث می شود حتی کسانی که هنوز به ماهیت آنها شک داشتند از اصالت آنها مطمئن شوند و به یاد سخنان امام علی بیافتند زیرا اینجا همان کوفه ای است که علی در آن می زیست و کوفیان کلام نافذ او را به یاد دارند
و هنوز مدت زمان چندانی از شهادت آن حضرت نگذشته است. این شباهت در کلام تعجب ندارد زیرا او دختر علی (ع) است، پاره ی تن و وارث او.
حضرت زینب(س) از پیامبر(ص)، به پدر تعبیر می کند و با انتخاب این کلمه، باز هم خود و قافله ی اسیران را بهتر به مردم معرفی می کند و نسب خود را با پیامبر روشن می کند، تا همه دریابند که این قافله از کدامین دودمان و قبیله اند و افکار و احساسات مردم را در دست بگیرد و دیگر مردم آنها را به چشم اسیر ننگرند *

زینب (س) به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان، اشاره می کند
 یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنها اشاره می کند و آنها را بر این خصلتشان آگاه می کند
از برادر شهیدش، امام حسین(ع)، به عنوان پاره ی جگر رسول الله (ص) و سرور جوانان اهل بهشت، تعبیر کرد
بنی امیه را کشنده ی او و خاندان پیامبر معرفی می کند.
این تعبیر چنان آتشی در جان کوفیان انداخت که تمام آثار کفر و نفاق و جهالت را از جان آنان زدود

آری در همین حالات سخت و جان فرسا هنگامی که موقعیت را مناسب تشخیص می دهد نگاهی بر مردم می افکند و آنها را به سکوت دعوت می کند
سپس با انتخاب بهترین فرصت ها و زیبا ترین کلمات و جملات، و با شجاعتی بی نظیر و علی وار بر مسند وعظ و خطابه می ایستد و مردم گریه سرمیدهند و پشیمان از همراهی با ابن زیاد در چشن و پایکوبی
احتجاج طبرسی می نویسد: زین العابدین(ع) که در آن زمان بیمار بود به صدای بلند فرمود:
اینان برما می گریند پس چه کسانی جز اینها آل الله را کشت؟
و شاید از همان مکان و همان لحظه بود که نهضت توابین را خلق می کند

اسرای کربلا شروع کردند به بیداری مردم

سپس حضرت فاطمه صغری دختر امام حسین (ع) شروع به سخن فرمودند : بعد از حمد خدا فرمودند: ای مردم کوفه، ای مردم خودخواه و حیله گر! ما خاندانی هستیم که خدا ما را با شما و شما را با ما مورد امتحان قرار داده است، و ما از عهده آن امتحان به خوبی بر آمدیم ...

سوره عنکبوت2 الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولواء امنا و هم لا یفتنون آیا مردم پنداشتند همین که گفتند ایمان آوردیم به حال خود رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟

و ما نشان دادیم که حاضریم سختی خروج از خانه و شهر خود و سختی و رنج راه و شهادت عزیزان و عزیزترین انسانها و اسارت خود را برای احیای دین خدا بپذیریم و شما در این امتحان چه کردید؟... تن به ذلت برای چه کسانی دادید.

آنها دارند زباله بر سر اینها می‌ریزند و اینها چه می‌گویند و هدفشان ارشاد و هدایت است و روشن شدن چراغ هدایت که در زیارت اربعین می فرماید جانش را در راه تو داد که بندگانت از جهالت و گمراهی بیرون آیند *

در ادامه خطبه می فرماید : ولی شما ما را مورد تکذیب و تکفیر قرار داده و جنگیدن با ما را مباح شمردید و اموال ما را چپاول کردید. امروز هم شمشیرهایتان از خون خاندان ما می‌چکد و این به خاطر کینه ای است که از ما به دل داشتید ...

مرگ و نابودی به شما، منتظر لعن و عذاب خداوند باشید و گویا بر شما فرود آمده و گرفتاری‌ها و بلاهای آسمانی بر شما خواهد بارید ... و کسی که خداوند برای او نوری قرار نداده باشد، هرگز نور دیگری نخواهد داشت.

پس مردم با صدای بلند گریه کردند و فریاد بر آوردند: ای دختر پاکان! بس کن که دلهای ما را آتش زدی و گلوهای ما را افروختی و اندرون ما را به آتش کشیدی و فاطمه لب فرو بست سپس ام کلثوم بیاناتی فرمود

امام سجاد (ع) شروع میکنند: مردم من پسر پیامبر و...
من علی فرزند حسین بن علی بن ابی طالب هستم من فرزند کسی هستم که او را در ساحل فرات با لب تشنه و بدون هیچ جرم و گناهی به شهادت رساندند... آیا این مرا فخرى بزرگ است؟

اموالش را ربودند و خاندانش را به اسارت گرفتند من فرزند آن شخصی هستم که او را به قتل صبر (کسی را که با شکنجه می کشند) به شهادت رساندند...

مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت‏کارانید و چه بداندیشه و کردارید

اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست با سکوتتان دست در دست فردی حیله گر و بی لیاقت قرار دادید و...

مردم یک صدا برای جبران اعلام آمادگی میکنند و میخواهند به خونخواهی امام بپردازند که امام میفرمایند: هیهات، میخواهید آنچه با پدرانم کردید تکرار کنید و... *

هنگامی که سخن امام سجاد علیه السلام به اینجا رسید، صدای گریه مردم و شیونشان از هر طرف بلند شد و به یکدیگر می‌گفتند:

بدبخت و نابود شدید و نفهمیدید و نمی دانید چه جنایتی را مرتکب شده اید. و این‌ است که امام و سایر اسرا می دانند که مردم با عقلشان درک کرده اند و می دانستند و می دانند که اینها خاندان پیامبرند و برحقند ولی به کارشان نیامد

لذا امام دست روی احساسات آنها می گذارد و شور مذهبی ایجاد می کند و اگر شور در کنار شعور نباشد شعور کارآمدی ندارد و استعمار می خواهد این شور حسین را از بین ببرد ولی به لطف خدا هر سال بیشتر می شود باید سعی شود درکنار این شور، شعور الهی ایجاد کرد و یک شعورش این ست که نمی شود با حق در افتاد

 تاثیر خطابه و سخنرانی

امام سجاد (ع) در ابتدای خطبه از پیامبر ص تعبیر به پدر می کند و با انتخاب این کلمه، می خواهد خود و قافله اسیران را معرفی کند و نسبت خویش را با پیامبر روشن سازد تا همگان دریابند اهل این قافله از کدام دودمان و قبیله اند و از این راه افکار و احساسات مردم را در اختیار بگیرد و مردم آنان را با دیده اسیر ننگرند

و در فرازی دیگر از خطبه با نگرش دقیق و ظریف با صفاتی همچون «درمان دردها» «چراغ راه امت» «پناهگاه جمع» و... به معرفی شخصیت امام ع می پردازد تا جای شک و تردیدی برای آن قوم سست عهد باقی نماند

امام همچنان با مردم سخن می گفت و آنان را کشنده حسین ع و خانواده پیامبر ص معرفی می کرد. سخنان او کاملا صحنه را تغییر داد تا آنجا که صدای مردم کوفه به گریه بلند شده بود. *

زنان موهای خود را افشان کرده بودند

و خاک بر سر و روی خود می ریختند. او صحنه ی دیگری از قیامت را در برابر مردم قرار داد، در آن روز مردم کوفه از شنیدن این سخنان، همچون ستمکاران در قیامت، حیران و سرگردان شده و دست های خود را به دهان می گزیدند.

آن استاد بی معلم نه تنها با مردم کوفه سخن گفت و آنان را بر آن کار زشتی که مرتکب شده بودند ملامت و سرزنش کرده، در دار الاماره ابن زیاد نیز چنان نیرومندانه ایستاد و پرخاش گرانه سخن گفت و او را حقیر و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را از او گرفت

و پس از ورود به شام و حضور در مجلس یزید با سخنان علی گونه اش چنان او را رسوا کرد و او را به گریه واداشت که توان پاسخ گفتن از او سلب شد.

بررسی خطبه های ایراد شده در شهر کوفه .:

کاروان اسیران زیر محافظت و مراقبت شدید سربازان و نیروهای مسلح یزیدی بودند. مردم در دو طرف مسیر حرکت کاروانیان صف کشیده بودند و نظاره گر بودند. همه ی این کارها برای این بود تا حس تنهایی و حقارت کاروان را در مردم ایجاد نمایند

مردم ناآگاهانه پیروزی یزیدیان را جشن گرفته بودند و کف می زدند. آری به خیال خود به استقبال کفار و اسرای رومی شکست خورده از سپاهیان اسلام رفته بودند و بر آل رسول الله(ص) سنگ می زدند

در این زمان بود که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) و دیگر دختر امام حسین(ع) سکینه با قوت ایمان، زبان حکمت گشودند و با تیغ بلاغت، سینه ی نفاق را شکافتند

اینجا بود که مردم متوجه اشتباه خود شده بودند و ابن زیاد احساس خطر می کند و شرائط را مناسب نمی بیند  *

به دستور یزید برای حرکت کاروان به شام آغاز گردید

ابن زیاد بعد از افشاگری های امام سجاد و حضرت زینب و اتفاقات و آگاهی مردم از ظلم وارد شده به اهل بیت شرائط را مناسب نمی بیند و دستور به انتقال اسراء را میدهد
حادثه دیگر، کشتن عبدالله عفیف نابینا، که از شهادت در جنگ ناامید شده بود در دارالاماره بعد از افتضاح کردن یزید و یارانش ،به مدت 12روز در کوفه زندانی شده و به قتل میرسد

 بعد از شش روز از شهرهای تکریت موصل ... بعلبک و حلب گذشتند و در بعضی شهرها بعضی از شدت عذاب فوت میکردند

در مکانی راهبی بود به هنگام شب راهب متوجه نور از سر امام میشود و شروع به صحبت مینماید و سر بریده، خود را معرفی میکند راهب از شدت ناراحتی فریاد میزند وای بر شما که با خاندان پیامبرتان اینگونه کردید و از سر امام با سیاه قلم نقاشی میکشد و اکنون در موزه لوور پاریس میباشد *

ورود کاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به شام

در روز اول صفر سال 61 هـ .ق. کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) را وارد شهر شام کردند شهرى که مردمان آن به علت تبلیغات سوء معاویه بر ضد اهل بیت‌(ع) با اسلام ناب، بیگانه و پیرو اسلام معاویه شده بودند

اهل شام براى ورود اهل بیت‌(ع) به دستور یزید ملعون مجالس جشن بر پا کردند و به شادى و پایکوبى پرداختند (منتهی الآمال ص591) این‌ها همه در حالى بود که آل الله (علیهم السلام) مصیبت زده و عزادار بودند (مستدرک سفینه البحرا ج6 ص294)

سرهاى مقدس شهدای اهل بیت‌ را یکى پس از دیگرى از دروازه وارد نمودند پیشاپیش همه سرها، سر نورانى قمر بنى‌هاشم‌(ع) بود در میان سرها، سر مطهر سیدالشهداء با عظمت و شکوه فوق العاده در حالى که لبخندى بر لبان مبارکش بود (منتهی الآمال ص 594) *

شهادت حضرت رقیه دختر کوچک امام در شام

قلم را یاراى نوشتن نیست اما همین بس که سیدالساجدین‌(ع) اوج مصایب آل الله (علیهم السلام) را در شهر شام دانستند و آرزو کردند که اى کاش نبودم و شهر شام را با این وضعیت نمى‌دیدم (منتهی الآمال ص616)
شامیان آنها را خارجی خواندند و سرهای بالای نیزه را نمایش میدادند به محله یهودیان بردند و گفتند اینها اجداد شما را در بدر و خندق کشته اند

اسراء در مکانهای بدون سقف نگه میداشتند به هنگام چرخاندن گاهی سر های مبارک می افتاد و مردم هلهله میکردند حضرت رقیه بیقراری میکرد و به دستور یزید سر پدر را آوردند

رقیه ناگهان بیهوش شده و جان به جان آفرین میگوید (مردم شام، پرورش یافته معاویه و عمروعاص هستند و از اسلام حقیقی بوئی نبرده اند و تحت تاثیر تبلیغات معاویه بودند) *

جبر گرایی

امویان برای فریب افکار عمومی شگردهای فراوانی داشتند که یکی از راهکارهای اساسی آنان جبرگرایی بود در برابر هر کاری تلقین می کردند که این کار خدا بود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایی ایجاب نمی کرد اینگونه نمی شد و این خود یکی از حربه های سیاسی آنان برای تداوم ظلم و جنایت بود

امام سجاد(ع) مى ‏بایست در عصر نومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه‏ هاى امام عدل و نشانه‏ هاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد

دشمن نیز همچون تمامى عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلى انقلاب‏ها و مبارزات عدالت‏خواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیداللَّه ‏بن ‏زیاد که نوشته بود: مردى از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید. حتى نوشته ‏اند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زین‏ العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد
ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
در حالىکه دست مرد‌ها را به گردنشان بسته بودند و همه کودکان و زنان را به یک زنجیر متّصل کرده بودند وارد مجلس یزید کردند یزید مست و مغرور از کرده خویش بر تخت تکیه داده و مجلس بزم برپا ساخته بود

سر مقدس سالار شهیدان را در تشتى مقابل یزید گذاشتند و او با چوب خیزرانى که در دست داشت، نسبت به حضرت اسائه ادب مى‌کرد

عقیله عرب زینب کبرى(س) با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاک زد و فریاد کرد: وا حسیناه! وا حبیب رسول الله! که از صداى آن حضرت، حاضران سکوت عجیب و بعضی به گریه افتادند (الدمعه الساکبه ج5 ص105)

ابو برزه‌ اسلمى که از اصحاب پیامبر گفت: به لب و دندان کسى بى‌احترامى مى‌کنى که من شاهد بودم رسول خدا(ص)، همین لب‌ها و دندان‌ها را مى‌بوسید و مى‌فرمود: شما سرور جوانان اهل بهشتید اى یزید! خدا تو را نابود کند، خدا تو را لعنت کند! (منتهی الآمال ص601)

سکینه بنت الحسین(س) مى‌فرماید: به خدا سوگند من از یزید کافرتر و ستمکارتر و سنگدل‌تر ندیده‌ام! *

حضرت زین العابدین(ع) وقتی با یزید روبرو شد

در حالیکه از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود فرمود: ای یزید، به خدا قسم، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا (ص) ما را به این حال بنگرد؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند

سپس فرمودند: اى یزید! واى بر تو! اگر مى‌دانستى چه عمل زشتى را مرتکب شده‌اى و با پدرم و اهل بیت و برادرم و عمو‌هاى من چه کرده‌اى مسلماً به کوه‌ها مى‌گریختی! و روى خاکستر مى ‌نشستى و فریاد بلند مى‌کردی!

سَر پدرم حسین فرزند فاطمه و على‌(ع) را بر سر دروازه شهر آویختی؟ ... تو را به خوارى و پشیمانى روزی بشارت مى‌دهم که در آن روز چشمان مردمان گریان است (الارشاد ص231 بحارالانوار ج45 باب39 ص136)

در چنین وضعیتی که یزید جسارت و بى‌خیالى را تا بدین حد رسانید، دیگر وقت آن رسید که بار دیگر چهره ننگین یزیدیان براى مردم که قدرى آمادگى پیدا کرده بودند، آشکار گردد و تبلیغات مسموم معاویه بر ضد اهل بیت‌(ع)نقش بر آب شود *

یزید سخنران مخصوص خود را خواست و به او دستور داد که بر فراز منبر برود و نسبت به حسین و پدرش علی(ع) ناسزا گوید و از یزید و معاویه تمجید نماید و او بالای منبر رفت و چنین کرد

در این هنگام امام سجاد(ع) با صدای بلند فریاد زد ویلک ایها الخاطب، اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق، فتبوا مقعدک من النار وای بر تو ای سخنران! خشنودی مخلوق خدا را بر رضایت خالق ترجیح دادی، پس جایگاه تو در آتش خواهد بود

 پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران ایستاد و گفت : شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد

امام زین العابدین(ع) به آن پیرمردی که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود، فرمود : ای شیخ، آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری فرمود: این آیه را قراءت کرده ای

قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی گفت: آری امام (ع) فرمود: آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم

سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر (ص) است تلاوت فرمود انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا پیرمرد گفت : این آیه را خوانده ام. امام (ع) فرمود : مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است

پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام سپس به امام(ع) عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است؟ امام (ع) به او اطمینان داد این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند.

خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی(ع) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد
امام درخواست خطبه می کنند

یزید نمی خواست اجازه دهد، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید مردم اصرار کردند معاویه پسر یزید هم گفت خطبه این مرد چه تاثیری دارد؟ بگذار تا هر چه می‌خواهد بگوید یزید گفت: اگر او به منبر رود فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کند

به یزید گفتند این نوجوان چه تواند کرد؟ یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته‌اند. بالاخره ناچار یزید موافقت کرد.

امام پا به پله اول و دوم منبر نهاد و چون لمعه نوری (درخشش نور) برعرشه قرار گرفت. و مردم که از دور و نزدیک آمده بودند، جلو آمدند ببینند که این شخص غریب کیست؟

شمر که پدرم را کشته می‌شناسد که نیزه به گلو و پهلوی پدرم زده، یزید هم مرا می‌شناسد که امر به قتل پدرم داده، لیکن شما مرا نمی‌شناسید و ما را خارجی می‌دانید. چنین نیست. بشنوید تا بگویم

شروع کرد به معرفی خود ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی ... ای مردم خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را با این ویژگی‌ها بر دیگران فضیلت بخشیده است؛ علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مومنین

و ما را بر دیگران برتری داد و به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المومنین(ع)، جعفر طیار، شیرخدا و شیر رسول خدا(ص) (حمزه) و دو فرزند رسول اکرم (امام حسن و امام حسین) از ماست و حضرت مهدی آخر الزمان از ماست. *

  ای مردم کوفه! هر کس مرا می شناسد

من علی فرزند حسین بن علی بن ابی طالب هستم، من فرزند کسی هستم که او را در ساحل فرات با لب تشنه و بدون هیچ جرم و گناهی به شهادت رساندند... اموالش را ربودند و خاندانش را به اسارت گرفتند

من فرزند آن شخصی هستم که او را به قتل صبر (کسی را که با شکنجه می کشند) به شهادت رساندند...

 ... با کدام چشم می‌خواهید رسول خدا را ملاقات نمایید هنگامیکه به شما بفرماید! شما خاندان مرا به شهادت رساندید و احترام مرا ضایع نمودید، پس شما امت من نیستید

هنگامیکه سخن امام سجاد علیه السلام به اینجا رسید، صدای گریه مردم و شیونشان از هر طرف بلند شد و به یکدیگر می‌گفتند: بدبخت و نابود شدید و نفهمیدید و نمی دانید چه جنایتی را مرتکب شده اید *

ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم

من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب کرد من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج گزارندگان و تلبیه گویان هستم (لبیک گویان)

من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد.

 من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی هستم من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

پیامبر را معرفی کرد ولی علی(ع) را هنوز نه

علی را معرفی صفاتی می‌کند و زمینه را فراهم می‌کند با توجه به جو حاکم بر جامعه که علیه علی بود. من پسر آن کسی هستم که با پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می‌رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، به دو قبله نماز گزارد و در خانه خدا به دنیا آمد و در خانه خدا از دنیا رفت، و در بدر و حنین با کافران جنگید و به اندازه چشم برهم زدنی به خدا کفر نورزید

من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه‌کنندگان هستم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم

من پسر آنم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یاری کرد من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من فرزند پسر اولین کسی هستم از مومنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت *

من پسر اول سبقت گیرنده در ایمانم

و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امرا و دوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائمه روزه‌دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود او رشته اصلاب و دشمنان خدا را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید

او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده‌ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود و همانند شیری شجاع که وقتی نیزه‌ها در جنگ به هم در می‌آمیخت آنها را همانند آسیا خرد ونرم و بسان باد آنها را پراکنده می‌ساخت

او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و بدری و احدی است که در همه این صحنه‌ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان شجری (شجره رسالت و از مکه به مدینه هجرت کرد) و مهاجری و پدر دو فرزند حسن و حسین و وارث دو مشعر (دو بهشت) آری، او همان او جدم علی ابن ابی طالب (ع) است *

من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم

آن‌قدر به این حماسه ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد!

مردم می‌گفتند آه چقدر جفا کردیم، این جوان می‌گوید علی به دو قبله نماز می‌خوانده، معاویه می‌گفت علی نماز نمی‌خوانده و صدای گریه مردم بلند شد اما دیگر فایده ندارد...

من پسر آن‌کسی هستم که با لب تشنه شهیدش کردند من پسر آن‌کسی هستم که بدنش، میان بیابان کربلا ... من پسر آن‌کسی هستم که ملائکه برایش گریه کردند...

من پسر آن‌کسی هستم که سرش را بالای نیزه‌ به عنوان سوغات و هدیه آوردند من پسر آن‌کسی هستم که اهل بیت او را اسیر کردند و شهر به شهر و دیار به دیار گرداندند

(انقلابی در مردم برپا شد) یزید بیمناک شد

به موذن دستور داد تا اذان بگوید تا بلکه امام را به این نیرنگ ساکت کنند ولی این همه علیه خودش نتیجه داد و تلاش بیست و چند ساله بنی امیه بر باد رفت

موذن اذان گفت الله اکبر و امام فرمود: چیزی بزرگتر از خداوند وجود ندارد و چون گفت اشهد ان لا اله الله فرمود موی و پوست و گوشت و خونم به وحدانیت خدا گواهی می‌دهد

و هنگامیکه گفت اشهد ان محمد رسول الله امام فرمود: موذن اذان نگو، اذان نگو، امام عمامه از سر برداشت و پرتاب کرد میان مجلس و روی کرد به یزید و فرمود: این محمد جد من است یا جد تو که نامش برده شد؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفته و کافر شده‌ای اگر جد من است چرا نوه اش حسین را کشتی و یاران او را از دم شمشیر گذراندی؟

چرا اهل بیت را اسیر کردی (مجلس بهم خورد) سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید آمد نماز ظهر را برگزار کرد عده ای با یزید نماز را نخواندند و در میان مردم هیاهویی برخاست *

رسوایی یزید در مجلسی که همه بزرگان جمع بودند

ای پسر معاویه پدر من پرچمدار سپاه اسلام و پدران تو پرچمدار سپاه کفر در بدر و احد و احزاب و .. بودند

جده من فاطمه و جده تو هند فاسد، جد من پیامبر و جد تو ابوسفیان کافر و منافق و... سر نازنین پدرم را بر دروازه شام گذارده ای و افتخار میکنی وای بر تو و عاقبت شومت

لذا امام دست روی احساسات آنها می گذارد و شور مذهبی ایجاد می کند و اگر شور در کنار شعور نباشد، شعور کارآمدی ندارد

آری باید سعی شود در کنار این شور، شعور الهی ایجاد کرد و یک شعورش اینست که نمی شود با حق در افتاد

استعمار می خواهد این شور حسین را از بین ببرد ولی به لطف خدا هر سال بیشتر می شود

متن خطبه حضرت سجاد(ع) و معرفی خود

الحَمدُ لِلهِ وَ الصَّلوة عَلی اَبی مُحمَّدِِ وَ آلهِ الطَّیّبینَ الاَخیار، اَمّا بَعد یا اَهلَ الکوفَه، ...

ایُّهَا النّاس! اَعطَینا سِتّا وَ فَضَّلنا بِسَبع : اعطینا العلم و الحلم و السماحه و الفصاحه و الشجاعه و المحبه فی قلوب المومنین،

و فضلنا بانّ منّا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه.

مَن عَرَّفَنی فَقَد عَرِّفنی وَ مَن لَم یُعرِفُنی اَنباتَه بِحَسبی وَ نَسَبی.

ایُّهَا النّاس! انا ابن مکه و منی، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الرکن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدی، انا ابن خیر من انتعل و احتفی، انا ابن خیر من طاف وسعی، انا ابن خیر من حج ولبی، انا ابن خیر من حمل علی البراق فی الهواء،

انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی، انا ابن من بلغ به جبرئیل الی سدره المنتهی، انا ابن من دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی،

انا ابن من صلی بملائکه السماء، انا ابن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی، انا ابن محمد المصطفی، انا ابن علی المرتضی، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا: لا اله الا الله

 سیر کنید در تاریخ، ظالمان، چه شدند؟

و آنها که در راه حق ایستادگی کردند به کجا رسیدند؟ حق، خود را نشان می دهد نمونه اش عاشوراست

کدام قدرت می تواند در دنیا چنین احساسی را که مردم به امام حسین ع دارند ایجاد کند؟ این فرمایش مولا علی ع است : پایداری و ماندگاری برای دولت حق است و باطل چند صباحی جولانی می دهد و از بین می رود

(شرایط شام و حکومت یزید و 46 سال حکومت بنی امیه در شام و شعار علیه آل پیامبر را در نظر بگیرید و با چه جراتی می‌گوید ای یزید)

خطبه های حضرت زینب در مجلس یزید

یزید در حالى که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام مى‏زد این اشعار را سرود: "ما بزرگان بنى‏ هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم؛ این روز در مقابل آن روز قرار گرفت. بنى ‏هاشم با پادشاهى بازى کردند، وگرنه نه خبرى از رسالت ‏بود و نه وحی نازل مى ‏شد من از فرزندان خندق نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهاى او را نگیرم

در این حال حضرت زینب(س) برخاست و این چنین خطبه خواند: به نام خداوند بخشنده و مهربان. خداوند جهانیان را حمد و سپاس مى‏گویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام مى‏فرستم

خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود آنجا که در قرآن بیان داشت پایان کار کسانیکه زشتکارى و گناه انجام داده‏ اند به جایى رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند (روم10) آرى، کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است *

در مسجد اموی حضرت زینب ناگهان دست برد و گریبان خود را پاره نمود

سپس با آه و ناله جانسوز که دلها را جریحه دار می نمود فرمود: ای حسینم ! ای محبوب رسول خدا ! ای فرزند مکه و منا ای پسر فاطمه زهرا، بزرگ سرور زنان! ای پسر دختر رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله!

و نوحه سرایی کرد و از نوحه سرایی او همه اهل مجلس به گریه افتادند ولی یزید ساکت بود.

ای یزید، از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ‏اى

و ما را همچون اسیران از سویى به سوى دیگر مى‏برى، گمان دارى که ما در نزد خدا خوار و پست ‏شده ‏ایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت ‏یافته ‏اى؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود مى ‏نگرى؟

از اینکه دنیایت آباد شده و امور طبق مراد تو مى ‏چرخد و مقام و منصبى را که حق ما خاندان رسول اکرم ص است، در دست گرفته ‏اى، شادمانى؟ اگر چنین تصور باطلى بر وجود تو حکمفرما شده است

ای یزید، لحظه ‏اى بیندیش و فکر کن!

مگر فراموش کرده ‏اى کلام خدا را که مى‏فرماید:

گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته ‏اند که آنچه ما براى آنها پیش مى‏آوریم و آنها را مهلت مى‏دهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن براى آن است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذاب ذلت ‏آمیز ابدى در پیش است (آل‏ عمران ۱۷۸)

ای فرزند آزاد شدگان منظور در فتح مکه است که پیامبر(ص) جد آنها ابوسفیان را آزاد کرد و فرمود اذهبوا انتم الطلقا بروید شما آزادید

آیا این راه و رسم انصاف و عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نگاه داری و زنان و دختران رسول خدا را میان عده ای بیگانه حاضر کنی .... و یزید در همین حال با عصای خود بر لب و دندان ابا عبدالله سید جوانان اهل بهشت می کوبی؟! .... *

به خدا سوگند که با ارتکاب این جنایت بزرگ، پوست خود را شکافتی و گوشت بدن خود را پاره نمودی

بزودی با همین بار سنگین که ریختن خون پاک فرزندان رسول خدا و بی احترامی به حرمت اهل بیت و جگر گوشه های اوست بر آن حضرت وارد خواهی شد

تو کوچکتر از آنی که بخواهم با تو سخن بگویم و چون نسبت به مردم تکلیف روشنگری و اتمام حجت دارم، با چون تویی سخن می‌گویم و در این خطبه حزب الله و حزب شیطان را معرفی می کند (لهوف سید ابن طاووس)

 اما چه توقع و انتظارى است از فرزند آن جگرخوارى که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه مى‏توان از فردى انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنى و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟ *

یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده ‏اى

آنگاه نشسته ‏اى و بى‏ آنکه خود را گناهکار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مى‏دهى که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانى و سرور فریاد برمى ‏آوردند و مى‏ گفتند: اى یزید! دست مریزاد؟

این جمله‏ جسارت ‏آمیز را مى‏گویى، در حالى که بى ‏شرمانه چوب ‏دستى بر دندانهاى مبارک اباعبدالله، سید جوانان بهشت مى‏ کوبى! چگونه چنین یاوه ‏سرایى نکنى؟

تویى که زخم‏ هاى گذشته را شکافتى و ریشه ‏ما را فکر نیکنی با ریختن خون فرزندان محمد ص و ستارگان روى زمین از آل عبدالمطلب بریدى و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت ‏پرستى) را ندا مى‏دهى و گمان دارى که با آنان سخن مى‏گویى *

به زودى خودت به جمع آنان ملحق مى ‏گردى

و در آن جایگاه، عذابى ابدى است که آرزو مى‏کنى ای کاش دست‏هایم شل و زبانم لال مى ‏گشت و هرگز چنین یاوه‏ هایى را به زبان نمى‏ آوردم و هرگز چنین کارهاى ناشایستى را انجام نمى ‏دادم

پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانى که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست

قسم به خدا که اى یزید! به همین زودى است که در عرصه محشر به محضر رسول ‏الله(ص) وارد شوى، در حالى‏که بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت ‏خاندان و پاره‏ هاى تن او را بر گردن گرفته‏ اى

آن روز، همان روزى است که خداوند تمامى آنان را جمع مى‏نماید و پریشانى و پراکندگى آنان را سامان مى‏بخشد و حقشان را مى‏ستاند. گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده ‏اند، مردگان‏اند؛ بلکه آنان زنده‏ اند و نزد پروردگار خود، روزى مى‏ خورند (آل‏ عمران ۱۶۸) *

اى زاده معاویه!

اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهرى‏ات مى‏بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش مى‏کنم

چگونه سرزنش نکنم با اینکه چشم‏ها در فراق دوستان، گریان، و دل‏ها در فراق عزیزان، سوزان است آه! چه شگفت ‏انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست‏ حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند!

همین دست‏هاى شماست که به خون ما خاندان (پیامبر) آغشته شده و دهانتان از گوشت ما پر گردیده مگر نه اینکه آن بدن‏هاى پاک و پاکیزه روى زمین افتاده و گرگ‏هاى بیابان بدن‏هاى آنها را حلقه زده ‏اند و کفتارها آنها را در خاک مى‏ غلطانند.*

اى پسر سفیان!

اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت ‏شمرده ‏اى و به آن مى‏ بالى، اما طولى نمى‏کشد که مجبور مى‏گردى غرامت و تاوان آن را پس بدهى، و آن روزى است که آنچه از پیش فرستاده ‏اى خواهى یافت "و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمى ‏ورزد (حج10)

ما از بیدادگرى ‏هاى تو، به پیشگاه او شکایت مى‏بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست پس هر مکرى که مى‏توانى بساز و هر تلاشى که مى‏توانى انجام بده؛ ولى بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را ندارى که ذکر خیر ما را از یادها ببرى و قدرت آن را ندارى که وحى ما را نابود سازى و دوره ‏ى ما را به پایان رسانى و نمى‏توانى ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایى

اى یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگى و پریشانى است روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت ‏خدا بر ستمکاران باد *

پس حمد و سپاس از آن خداى جهانیان است که اول کار ما را خوشبختى و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد

سخنان عقیله عرب(س) آن چنان در میان مردم تأثیر گذاشت که شیون و ناله از تمام اهل مجلس بلند شد تا جایى که یزید که در ابتدا مست و مغرور و مشغول باده‌گسارى و بى‌احترامى بود، سر شرم فرو آورد

سپس یکی از زنان منسوب به یزید از طایفه بنی هاشم به مرثیه خوانی پرداخت :

ای حسین ! ای محبوب دل ما ! ای بزرگ ما ! ای بزرگ خاندان ما ! ای فرزند محمد! ‌ای سرپرست یتیمان و بیوه زنان ! ای کشته به دست اولاد زنا زادگان پس هر کس صدای این زن را شنید گریه کرد

بخشی از خطبه حضرت زینب علیها السّلام در شام
فکِدْ کَیْدَکَ، وَ اسْعَ سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لا تُدْرِکُ أَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْکَ عارَها، وَ هَلْ رَأیُکَ إِلاّ فَنَدٌ، وَ أَیّامُکَ إِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ إِلاّ بَدَدٌ؟ یَوْمَ یُنادِی الْمُنادِی: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمِینَ.
 

یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،‌در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.

بعد از خطبه‌ی زینب(س) یزید رسوا شد از شامیان نظر خواست که با این اسیران چه کنم؟

یکی از انصار به نام لقمان بن بشیر گفت: ببین اگر رسول خدا ص بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن

امام باقر ع نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند

در روایتی نیز امام سجاد ع به منهال فرمود: هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد

به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است (بحارالانوار ج45 ص200 و135)

البته این پشیمانى ظاهرى و در راستاى حفظ موقعیت و مقام و تاج و تخت خود بود چرا که بعد از واقعه عاشورا ابن‌ زیاد به شام آمد و یزید مال فراوان به او بخشید و او را به حرمسراى خود برد و از کرده‌ خویش شادمان و مست بود (تذکره الخواص ص146)

در نهایت به سبب مبارزات پنهان و آشکار اهل بیت‌(ع) در حالت اسیرى در شام، یزید ذلیل گشته و وضعیت شام بر ضد او و به هوادارى امام حسین‌(ع)، تغییر کرد و قیام امام حسین در کربلا با مجاهدتهای حضرت زینب و امام زین العابدین(ع) به کمال رسید *

حضرت زینب به همراه امام مجلس عزای با شکوهی به مدت هفت روز برپا مینمایند شهادت امام حسین(ع) و یارانش تا حدودی این اسرار را برملا کرد ولی اسارت امام سجاد(ع) پرده تزویر و ریاکاری را از چهره بنی امیه بالا زد و عدم پایبندی آنان به تعهدهای دینی و اخلاقی و رسوایی ها و فجایع آنها را روشن ساخت

آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین(ع) بود، که حضرت سجاد(ع) در ضمن اسارت با عمه اش زینب(س) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند

فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و برای همیشه جاودان خواهد ماند. واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد،

امام سجاد از یزید چه چیزی خواست

یزید که حضور اهل بیت پیامبر را برای حکومت خود خطری بزرگ می دانست مترصد بود تا در فرصتی مناسب آنها را به جایی غیر از شام اعزام کند که این فرصت با طرح سه درخواست از سوی امام زین العابدین(ع) به دست آمد.
امام فرمود:
اول: یک بار دیگرمی خواهم رخسار پدرم را ببینم.
دوم: آنکه دستور دهی هر چه از ما غارت برده اند بازگردانند.
سوم: اگر تصمیم به قتل من گرفته ای فردی مورد اعتماد را با این زنان همراه کن تا آنها را به حرم پیامبر بازگردانند.
یزید پاسخ داد، خواسته اول تو هرگز برآورده نخواهد شد.
درخواست دوم را به چندین برابر جبران می کنم و در مورد سوم جز تو کسی همراه زنان نخواهد بود.
امام فرمود: اموالت را نمی خواهم و بر تو ارزانی باد، آنچه از ما غارت شده است بازگردان زیرا در میان آنها مقنعه، گردنبند و پیراهن مادرمان فاطمه(س) قرار دارد.
یزید فرمان داد آنها را باز گردانند و دویست دینار نیز به آنها افزود و اسیران اهل بیت را به سوی مدینه باز گرداند. امام آن دینارها را به مستمندان شام بخشید (ملهوف ص82 زخّار قمقام ص579).
هنگام حرکت، یزید، مقداری وسایل را به همراه کاروان فرستاد و به ام کلثوم گفت: اینها در قبال مصایبی است که بر شما وارد شد.
ام کلثوم فریاد زد: چقدر تو بی حیا و بی شرمی! برادرم حسین(ع) و اهل بیت او را کشته ای و به ما مال و منال می دهی؟! هرگز این اموال را نمی پذیرم (بحار الانوار ج45 ص197)

ناگفته معلوم است برای دلسوزی نیست بلکه برای کوچک و تحقیر اهل بیت این نیات و کارها میخواهد انجام دهد

سفیر روم در مجلس یزید
چون سر امام حسین (ع) را نزد یزید آوردند، همراه میگساری سر مقدس را مقابل خود ‌گذاشت.
فرستاده پادشاه روم گفت ای پادشاه عرب، این سر از کیست؟ تا آن را برای پادشاه بگویم و در شادی با تو شریک باشد!
یزید گفت این سر حسین بن علی بن ابی‌طالب است!
رومی گفت مادرش کیست؟
یزید گفت فاطمه دختر رسول خدا.
نصرانی گفت اُف برتو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست، زیرا پدر من از نبیره ‌های داوود بوده و بین من و او، پدران بسیاری فاصله هستند و نصرانی‌ها مرا بزرگ می‌شمارند و خاک پای مرا برای تبرک بر می‌دارند؛ برای این‌ که من از اولادهای داوود هستم
 ولی شما فرزند دختر پیغمبر خود را می‌کشید، در صورتی که بین او و پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست.
این چه دینی است که شما دارید؟
یزید گفت این نصرانی را بکشید که مرا در مملکت خود رسوا نکند!
نصرانی به یزید گفت آیا مرا می‌کشی؟
گفت آری!
نصرانی گفت پس بدان که دیشب پیغمبر شما را در خواب دیدم و به من فرمود ای نصرانی، تو از اهل بهشتی.
من از این بشارت تعجب کردم.
اینک می‌گویم «اشهد ان لااله الاالله و اشهد أنَّ محمداً رسوالُ الله»
پس از آن، سر مقدس امام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را می ‌بوسید و می ‌گریست تا کشته شد.
منبع: لهوف علی قتلی الطفوف نوشته سید بن طاوس

حرکت از شام
پس از هفت روز حضور تلخ و جانکاه، نعمان بن بشیر (سلف عبیدالله بن زیاد در کوفه بود که پس از هلاکت یزید مردم را به بیعت با عبیدالله بن زبیر دعوت کرد. الاستیعاب، ج 4، ص 1496)

به فرمان یزید، وسایل سفر اهل بیت را فراهم، و آنان را همراه با فردی امین به سوی مدینه روانه کرد (زخّار قمقام ص579)

در مسیر راه هر جا که کاروان فرود می آمد آن ماموران از خاندان رسالت فاصله می گرفتند و تا رسیدن به مدینه این روش ادامه داشت (وقعه الطّف ص372)

                                بازتاب خطبه حضرت در شام

خطبه تاریخی حضرت سجاد ع تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت در روایتی عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند بعلاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین ع عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام دارالحجاره برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند

ذکر حسین ع کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک 60 قسم تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از حسین ع منصرف شود

ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت یزید می‌بیند چاره ‌ای جز کوتاه آمدن ندارد، گناه را به گردن عبیدالله می اندازد

این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید

این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند بظاهر مورد عتاب و سرزنش قرار داد
سرانجام بیمناک شد و از آنان روی سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد
به هر حال، یزید بر اثر افشاگریهای امام (ع) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید و تمام تقصیر را به گردن ابن زیاد انداخت
از امام سجاد (ع) پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید؟
امام سجاد (ع) و زینب کبری (ع) فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم

آیا چه شد که در این مدت کوتاه شرایط تغییر کرد؟

در یک جمله اینکه اسرا توانستند رسالت اسارت خود را به انجام برسانند و قیام امام حسین (ع) را زنده کنن
 و او هیچ‌گاه موفق نشد چرا که همه اینها ظاهر بود و در باطن همان بود که بود و رفیق عبیدالله زیاد و اینها از ترس انقلاب مردم بود

اسرا توانستند رسالت اسارت خود را به انجام برسانند

دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین ع تجدید نظر کرد او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا ع را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند

ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود

ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت: اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم

البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد

واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد ع و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند.
منابع: بحارالانوار، ج 45،‌ ص 131 و 140 مفضل خوارزمی، ج 2،‌ ص 69 قصه کربلا صفحه 513 و 514

سختى‌هاى سفر شام از زبان امام سجاد(ع)

بی‌شک یکی از حوادث مهمی که زندگی امام سجاد(ع) را تحت تأثیر قرار داده است، حماسه عاشورای حسینی و به تبع آن به اسارت رفتن خاندان آل الله است،

به گونه‌ای که در«زیارت ناحیه» امام زمان (عج) خطاب به امام حسین(ع) چنین می‌خوانیم: سرت را بر نیزه کردند و خانواده‌ات را مانند بندگان، اسیر کردند و با زنجیر آهنین، به بند کشیدند و بر روى مَرکب‌هاى بدون جهاز، سوار کردند و باد داغ نیم‌ روزى، صورت‌هاشان را مى‌سوزاند، آنان را در دشت‌ها و صحراها مى‌راندند و دستانشان را به گردن‌هایشان بسته بودند و آن ها را در بازارها مى‌چرخاندند

کسانى که اسراء را مى‌بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار مى‌دادند، اگر اشکى از دیده یکى از آنها فرو مى‌چکید، با نیزه به سرش مى‌کوبیدند تا آنکه وارد شام شدند، جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعون‌اند.امام با شجاعت رو کرد به یزید و یک جمله فرمود که

چهار مفهوم در آن بود و یک دنیا معنی.

اول : اینکه نگفت یا امیر المومنین ، یا خلیفه المسلمین، یا امام المتقین... فرمود یا یزید.

دوم: نفرمود منبر بلکه فرمود بالای این چوب‌ها یعنی منبر جهت هدایت است و اینها فقط چوب است و به درد سوختن می‌خورد.

سوم: یزید گفته بود اینها منکر خدا هستند ولی امام می‌فرماید که سخن از خدا و برای رضای خدا بگویم یعنی منکر خدا نیستم.

چهارم: یزید گفته بود اینها با خوشی شما مخالفند. ولی امام فرمودند: مطالبی بگویم که مردم اجر و ثوابی ببرند. و خطبه را خواند و آن شد که باید بشود و یک بیداری در آن خفقان شام، در آن شرایطی که بیان شد ایجاد کرد*

نکته: امام با شیوه‌ای بسیار موثر سخن را آغاز کرد

بلافاصله نمی‌گوید پدرم را کشتند، و در ابتدا بگوید من علی بن الحسین بن علی هستم، طوری خود را معرفی می‌کند که مغزهای شستشو شده را پاکسازی کند و آنها را به فطرت خود بازگرداند

تاریخ را بیان می‌کند و به آنها می‌فهماند که چه کسی و با چه روشی به آنها عزت داده و آنها را از کفر و بت‌پرستی و شرک و جاهلیت نجات داده و بسیاری صفات دیگر را مطرح می‌فرماید

همه منتظرند که چه کسی را می‌گوید و بعد از این انتظار می‌فرماید او جد من علی (ع) است و این سربریده پسر او و پدر من است و ... مردم لب به اعتراض می‌گشایند حتی مسیحیان حاضر در جلسه، که همین امر باعث ریختن خونشان می‌شود *

اگر خطبه امام و زینب (علیهمالسلام) نبود خون امام حسین(ع) پایمال می‌شد

امام سجاد (ع) رسالت اسارت را در کنار عمه‌اش زینب کبری(س) و دیگر اسرا بپا می‌دارد و شاهد مطلب بررسی افکار مردم شام قبل و بعد از خطبه را می‌توان در نظر گرفت

همان مردمی که بیش از بیست سال به مولا علی ناسزا می‌گفتند و در قنوت نماز بجای دعا ناسزا به علی می‌گفتند و در روزهای جمعه بعد از نماز چهار هزار مرتبه علی را دشنام می‌دادند برای اینکه ثواب ببرند

مردمی هستند که هنگام ورود اسرا سه روز آنها را پشت دروازه شام نگه داشتند تا شهر را آذین ببندند و لباس نو بپوشند و حنا بگذارند و آماده رقص و پایکوبی بشوند

صبح تا شب اسرا را در کوچه‌های شام با آن شرایط سخت گرداندند و بسیار بی‌حرمتی‌های دیگر...

اکنون همان مردم در عزای سالار شهیدان که به پیشنهاد حضرت زینب و ناچارا اجازه یزید برپا میشود شرکت می کنند و چند روز همراه با اهل بیت و اسیران به عزاداری می پردازند

تصمیم یزید بر قتل امام

امام در جواب ابن زیاد که گفت پدرت را خدا کشت، فرمودند: لعنت الله علی من قتل ابی زیاد، عصبانی و تصمیم قتل میگیرد و زینب مانع میشود.

پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد ع را نیز از میان بردارد به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از امام حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد

یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد یزید گفت: چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟

امام فرمود: پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید: اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود

پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم
یزید گفت: با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید

حرکت کاروان بین راه مدینه به کربلا

۱۳ صفر کاروان پیروز و اسیران، با رسیدن به اهداف نهضت حسینی به طرف مدینه حرکت میکنند مردمی که به هنگام ورود کاروان به شام جشن و پایکوبی میکردند به گونه ای شد که، هنگام خروج گریه و اظهار پشیمانی میکردند امام سجاد و حضرت زینب روحیه انتقام جوئی را در مردم بیدار کردند و به همین علت قیام و جنبش ها بعد از کربلا بوجود آمد

بین راه به کربلا رفته و پس از زیارت قبور و عزاداری روز 24 صفر به سمت مدینه راه می افتند سر مزار پیامبر عزاداری مفصلی آغاز میگردد و جمعیت بسیاری استقبال میکنند و مردم کاملا در جریان جنایت یزید و عمالش قرار میگیرند

رباب همسر امام در مدینه ابدا در سایه ننشستند تا اینکه وفات یافتند اسراء سر مزار پیامبر رفته و شکوه میکردند و زینب از بی وفائی ها و نامردی ها و اسارت نوادگان پیامبر میگفت و می گریستند

امام به کربلا که میرسند

سرها را به بدنها ملحق و به عزاداری میپردازند سومین مراسم عزاداری هم در مدینه وقتی بر مزار پیامبر میرسند بر پا میشود (ای مردم کدام دل است که برای مصائب حسین شکافته و اندوهگین نشود کدام چشم است که خود را از ریزش اشک برای حسین نگه دارد و همه موجودات هستی بر او گریستند) و مردم هم به خوبی استقبال میکنند امام پس از ماجرای عاشورا فضای حاکم بر جامعه را بطور کلی تغییر داد

 جابر چهل روز بعد از شهادت امام وارد کربلا شد

جابر بن عبد الله انصاری به نقلی هم زمان به کربلا میرسد جابر از خاندان وحی نیست ولی پیوند زندگی او با اهل بیت آن‌چنان محکم‌ است که مرگ نیز نمی‌تواند این علقه را سست نماید.
جابر در زمان خروج ابا عبدا... از مدینه نابینا و ناتوان شده بود ولی ذره‌ای تردید در حقانیت قیام آن حضرت نداشت. جابر قدم به قدم در حالی که عصای او در دست عطیه بود پیش می‌آمد. به‌رغم‌ ناتوانی، مردانه گام برمی‌داشت. (عطیه کوفی و غلام جابر و مفسر قرآن و از بزرگان تابعین است)
رایحه‌ی خوش قبر مطهر ابا عبدا... مشام او را نوازش می‌داد در هر قدم نام خدا را زمزمه می‌کرد و اشک‌های جابر نگاهی بغض‌آلود به‌ فرات کرد. فراتی که نتوانسته بود به لب‌های پاکترین انسان‌های روزگار جرعه‌ای آب‌ هدیه دهد

جابر روی قبر افتاد و غش کرد

سپس من مقداری آب روی صورتش پاشیدم وقتی به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین جابر گفت: ای حسین چرا جواب مرا نمی ‌دهی؟!
سپس گفت: چگونه می‌توانی جواب دهی در حالی که رگ های گلوی تو را بریده‌اند و بین سر و بدنت جدایی افتاده
سپس به اطراف قبر امام حسین(ع) حرکت کرد و گفت: السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین ... اشهد انکم اقمتم الصلاة و آتیتم الزکاة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر...»

جابر ناله برآورد: گواهی می‌دهم که تو فرزند سلاله هدایت و تقوایی و پنجمین نفر از اصحاب کسا و عبایی، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند سیده بانوانی و چرا چنین نباشد که دست سیدالمرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزکاران پرورش یافتی و از سینه ایمان شیر خوردی و پاک زیستی و پاک از دنیا رفتی و دلهای مؤمنان را از فراق خود اندوهگین کردی

زیارت جابر که اربعین آمد زیارت سیدالشهدا،
این تصادفی نبود که از اونجا رد میشد گفت حالا یه سری هم بریم کربلا؛ این علائم ایمان که امام عسگری علیه السلام میفرمایند: از علائم شیعیان و مومنین زیارت اربعینه، جابر رو این حساب آمده بود کربلا،
جابر نجوایی میکنه با ابی عبدالله:
"حبیب لا یُجیب حبیبه" چرا جواب حبیبتون رو نمیدید؟ من دوست شما هستم، من نمیدونم چه حالی به جابر دست داد؟ چقدر توی مغز خودش سیر کرد، یاد بچگی های امام حسین افتاد،
میخواست به این معانی اشاره کند حسین جان، تو همان هستی که پیغمبر طاقت شنیدن گریه ات را نداشت..."
و بعد علامه مجلسی مینویسد:
بعد از اینکه گریه کرد و با حضرت درد دل کرد بلند شد ایستاد یه جمله به امام حسین عرض ادب کرد
"السلام علیک یا وارث علوم الانبیا" سلام بر تو ای وارث علوم پیامبران، که میتونه جز ابی عبدالله و ائمه ای که از نسل او هستند و جد و پدر و مادر و برادر بزرگوارش، کسی جز اونها استحقاق این جمله را ندارند، بنابراین این زیارت از روی تشیع و اعتقاد بوده

زیارت اربعین بزرگترین و باشکوه‌ترین تجمع دینی در جهان
تعداد زائران این تجمع 5 بار بیشتر از مراسم بزرگ و مهم "کومبه‌میلای" هندوها که هر 3 سال یکبار برگزار می شود است
و علاوه بر این اربعین در شرایط امنیتی خطرناک و با وجود تروریسم و خطر انفجار در هر لحظه بر گزار می شود و آنها با این اقدام به جهان پیام می فرستند.
گنجاندن زیارت اربعین در کتاب رکوردها به عنوان بزرگترین تجمع بشری، بزرگترین سفره غذا در جهان و بزرگترین تعداد داوطلبان در یک مکان و غیره می شود.
رسانه های غربی به خاطر برخورد سیاسی با اربعین حسینی به شدت انتقاد می کند و می پرسد:

 چگونه یک تظاهرات کوچک در لندن یا یک تظاهرات صدها نفری در "هنگ کنگ" پوشش داده می شود
اما از بزرگترین تجمع بشری در جهان با حضور زن ومرد و کودک چشم پوشی می شود؟
اگر می خواهی اسلام حقیقی را بشناسی، به زیارت اربعین برو زیرا مراسم ارزش ها و الگوهاست

 و اگر خواستی داعش را بشناسی برو به اربعین و دشمنان داعش را بشناس.

 با ورود همزمان اسیران به کربلا گریه و زاری میکردند و بر صورت سیلی می‌زدند

سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف: چون به بر تربت پاک امام حسین ع رسیدند، جابر بن عبداللّه‏ را با گروهی از طایفه بنی‏ هاشم و مردانی از آل پیغمبر ص دیدند که به زیارت حضرت آمده‏ اند

زنان قبایل عرب نیز که در آن اطراف بودند آنان شروع به عزاداری و نوحه سرایی کردند، زینب س دست‏ها را به دو طرف درب و سر را داخل مسجد قرار داد و گفت: یا جدّاه، خبر قتل برادرم حسین ع را آورده ‏ام
 سکینه، با صدای بلند فریاد کشید: ای جد گرامی از آنچه بر سر ما گذشته است پیش تو شکایت آورده ‏ام به خدا قسم، سنگدل‏تر از یزید ندیدم و کافر و مشرکی بدتر از او سراغ ندارم.
با چوب خیزران بر لب و دندان پدرم حسین ع همان جایی که شما می‏ بوسیدید می‏زد و می‏گفت: حسین چوب‏ها را چگونه می‏بینی؟

 حضرت زینب(س) با ناله‌ای جانسوز فریاد می‌زد:

وا اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مکه و منی! و ابن فاطمه الزهرا! و ابن علی المرتضی! آه ثم آه و بعد از آن بیهوش شدند
حضرت سکینه با دیدن این ناله‌ها فریاد زد: وا محمداه، واجداه چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو کرده‌اند
آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند!

 اهل بیت به مدت ۳ روز در کربلا عزاداری دلخراشی کردند

و به امر امام سجاد ع راهی مدینه شدند
چراکه اگر بیشتر در آنجا می‌ماندند بر اثر گریه و زاری، از دست می‌رفتند.
در هنگام وداع اهل بیت در دور قبر مقدس جمع می‌شوند و حضرت سکینه با ناله می‌خواند:
الا یا کربلا نودعک جسماً بلا کفن و لا غسل دفینا الا یا کربلا نودعک روحاً لاحمد و الوصی مع الامینا
ای کربلا بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم که بدون غسل و کفن مدفون شد
ای کربلا کسی را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصی اوست
پس کاروان اهل بیت به سوی مدینه حرکت کرد
و سرها را در کنار بدنهایشان در روز اربعین دفن نمودند

امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند

امام سجاد (ع) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد و امام اجازه مراجعت داد

امام (ع) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله (ص) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنین است :

هان ! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند، زیرا که حسین (ع) کشته شد و اینک این اشکهای من است که روان است آوخ ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتن ، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند

مدینه یکباره از جای کنده شد زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند

مردم در خروج از منزلهای خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند. بشیر می گوید : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم

در این موقع حضرت سجاد (ع) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند، پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت

اگر رسول الله (ص) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد ، بیش از این بر ما ستم نمی رفت و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیر*

 سپس امام سجاد (ع) و زینب کبری (ع) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی وارد مدینه شدند

ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله (ص) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند

مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود. و امام(ع) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین (ع) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند

آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسیار حساس و مهم بود دمشق ، کوفه ، مکه و مدینه ، حرم مقدس رسول الله مرکز یادها و خاطره اسلام عزیز و پیامبر گرامی (ص)

امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ایفا فرمود، و به دنبال آن بیداری مردم و قیامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضایتی عمیق مردم آغاز شد*

خطبه حضرت سجاد ع در مدینه

پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین ع را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد ع با دست خود آنها را ساکت کرد

آن‌گاه چنین خطبه خواند: سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است

خداوند را به خاطر سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود
ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد *

ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟

در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان‌ها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها در این مصیبت عزادار شدند
ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین ع نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟

ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست
به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم ص به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود

از آن پس تاریخ اسلام شاهد قیامهایی بود که از رستاخیز حسینی در کربلا مایه می گرفت

از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد، و کارگزاران یزید در برابر قیام مردم مدینه کشتارهای عظیم به راه انداختند. اولاد علی(ع) هر یک در گوشه و کنار در صدد قیام و انتقام بودند تا سرانجام به قیام ابومسلم خراسانی و انقراض سلسله ناپاک بنی امیه منتهی شد

مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غیر عادلانه خلفای بنی امیه و بنی عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شیعیان علی (ع) در طول تاریخ زنده شد و شیعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پیام خون و شهادت بود در صحنه تاریخ معرفی گردید

گرچه شیعیان همیشه زجرها دیده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند، ولی همیشه این روحیه انقلابی را حتی تا امروز پس از چهارده قرن در خود حفظ کرده اند

 

امام سجاد(ع) گرچه بظاهر در خانه نشست، ولی همیشه پیام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بیان می فرمود و با خواص شیعیان خود مانند ابو حمزه ثمالی و ابو خالد کابلی و در تماس بود

و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت، و شیعیان خاص وی معارف دینی و احکام اسلامی را از آن حضرت می گرفتند و در میان شیعیان منتشر می کردند، و از این راه ابعاد تشیع توسعه فراوانی یافت

بر اثر این مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خلیفه اموی ، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کردند، و بعد از زمانی به مدینه برگرداندند

امام سجاد (ع) در مدت ۳۵سال امامت با روشن بینی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بیداری مردم و تهییج آنها علیه ظلم و ستمگری و گمراهی کوشید ، و در موارد بسیاری به خدمات اجتماعی وسیعی در زمینه حمایت بینوایان و خاندانهای بی سرپرست پرداخت ، و نیز از طریق دعاهایی که مجموعه آنها در “صحیفه سجادیه ” گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذیب نفس و اخلاق و بیداری مردم اقدام نمود .

 

هفت مصیبت شام از زبان امام سجاد(ع)
در روایتی امام سجاد(علیه السلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود:
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1-
ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.
2-
سرهای شهدا را در میان هودج های زن های ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم(علیهماالسلام) نگه داشتند،
و سر برادرم علی اکبر و پسرعمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند،
و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.
3-
زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت.
4-
از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند:
ای مردم بکشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.
5-
ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند:
این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و ... کشتند و خانه های آن ها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید...
6-
ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
7-
ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها را از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم...
برگرفته از سوگنامه آل محمد، (ص)

 

رسالات و ثمرات اسارت

نقش اسرای قیام امام حسین علیه السلام در پایداری خون سید الشهدا (ع) و اصلاح امت جدش و کشیدن خط بطلان بر روی طرح توطئه 46 ساله بنی امیه در شام:

سوره روم 9 و 10 اولم یسیروافی الارض فینظر وا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم .... ثمن کان عاقبه الذین اساوا السوای ان کذبوابایت الله و کانوابها یستهزون آیا در زمین نگردیدند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند، چگونه شد؟ ... آن گاه عاقبت کسانی که زشتکاری کردند، این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند می گرفتند

یک سیر، رفتن از شهری به شهر دیگر و یا کشوری دیگر است که این سیر ارضی است ولی یک سیر، سیر تاریخی است که من سرگذشت اقوام را مطالعه می کنم، وقایع و رخدادهایی را که قبل از من بوده مطالعه می کنم و اینجاست که ما باید عبرت بگیریم.

خانم حضرت زینب سلام الله علیها همین آیه را وقتی وارد مجلس یزید شد و یزید در حال مستی و غرور با تازیانه ای که در دست داشت بر سر و صورت و لب و دندان ابی عبدالله (ع) می زد و فخر می فروخت ، قرائت کرد و آن خطبه را خواند که آیات خدا را تکذیب و ریشخند کردند

خوب عاقبت اینها چه می شود؟ 137 آل عمران : پس در زمین سیر کنید و ببینید که سر انجام مکذبین چه سان بود " آیه 10 از انعام : "و پیش از تو پیامبرانی به استهزا گرفته شدند، پس کیفر این استهزاء گریبان ریشخند کنندگان را گرفت

عبدالملک مروان والی کوفه بود، دید پیرمردی به او می خندد گفت چرا می خندی؟ گفت: در امانم. گفت: آری. گفت: روزی در این دارالحکومه عبیدالله بود، مختار آمد او را کشت و خود حاکم شد و مصعب آمد با مختار در افتاد و مختار را شهید کرد

و بعد عبدالملک مروان آمد با مصعب در افتاد و او را کشت و تا روزگار با تو چه کند قبل و بعدش هم همین بوده و خواهد بود. پس آنچه باقی می ماند ارزش هاست. خلاصه اینکه باید تحقیق کرد که عاقبت، آنها که تکذیب کردند کارشان به کجا کشید 

زینب کبری با یک عظمت خیره‌کننده و درخشنده‌ای در عرصه ظاهر می شود

کاری می کند که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزار نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است

و بر تخت پیروزی تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدی را به پیشانی او می زند و پیروزی او را تبدیل می کند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبری است.

زینب (س) نشان داد که می توان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ. آنچه که از بیانات زینب کبری باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبری را نشان می دهد.

خطبه‌ فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست، اظهار نظر معمولی یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعه‌ اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق‌ترین و غنی‌ترین مفاهیم در آن شرایط بیان شده است.

 

مقایسه بین دو خطبه ای که در کوفه و شام بیان فرمود به این نتیجه می رسیم که

اصل مخاطب شناسی را کاملا رعایت کرده، زیرا که در کوفه اکثر مخاطبین او عموم مردمند که در جهل و ناآگاهی به سرمی برند و به مقتضای حال، سخن را در خور فهم مخاطبین بیان می نماید.

و آنان را از جنایتی که مرتکب شده اند و نیز از شخصیت شهیدان آگاه می سازد. ولی در شام در مجلس یزید، چون خواص حضور دارند و همه دارای آگاهی نسبت به امور هستند لحن خطاب فرق می کند و در نتیجه به رسوا کردن و مایوس نمودن یزیدیان میپردازد

آنچه اشاره شد اجمالی از سیاست ها و شیوه های تبلیغی آن بزرگوار بود. شیوه های دیگری از قبیل شجاعت، شهامت، فصاحت و بلاغت و وقت شناسی از دیگر روش های تبلیغی آن بزرگوار بوده است.

اندیشه، سیاست و استراتژی امویان در یک نگاه:

1 - اسلام زدایی و تحریف معارف دینی

2- بدعت گذاری

3- حذف اهل بیت(ع)

4 -سب و دشنام و ترویج لعن بر امیر المؤمنین(ع)

5-کینه و عداوت آنان با آل علی(ع)

6-عوام فریبی و انتساب خویش به رسول خدا(ص)

7-کشتار دسته جمعی مسلمانان و سرکوب آنان

8- دستگیری، حبس، کشتن چهره های درخشان و انقلابی و آگاه و هواداران اهل بیت(ع)

9 - محروم کردن شیعیان از مناصب سیاسی و حقوق اجتماعی و اقتصادی

10- ترویج فرهنگ جبر و سکوت و تسلیم

11- انحصارطلبی سیاسی

12-غارت بیت المال و صرف آن در راه منافع و امیال شخصی

13-اشاعه فساد و فحشا و ترویج شراب و شهوت و قمار

14-احیای سنت های جاهلی و رجعت به اشرافیت قبیلگی جاهلیت

15 - احیای عصبیت های قومی و مفاخرات قبیلگی

16- تاسیس سلطنت عربی به جای خلافت اسلامی

17- پی ریزی خلافت موروثی و جانشینی یزید

18- بیعت گرفتن اجباری از مردم و سران قبایل برای یزید

19- بکار گماردن عناصر نالایق و فاسد تنها به دلیل اموی بودن

20- حیله گری و تزویر و تبلیغات دروغین

21- جعل حدیث و فضیلت تراشی برای برخی از صحابه

22- تجمل گراییآنچه گذشت بازتاب مهمی در جامعه اسلامی داشت و از سوی اندکی از خواص در حجاز و مدینه مورد اعتراض واقع شد

 

سخنرانى و خطبه امام سجاد علیه السّلام

امام سجاد علیه السّلام حمد و ثناى الهى به جا آورد و نام نامى رسول گرامى ص بر زبان راند و درود نامحدود بر روان احمد محمود صلى الله علیه و آله فرستاد؛

سپس فرمود: اى مردم ! هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد و آنکه نمى شناسد حسب و نسب مرا، پس من خود را براى او معرفى مى کنم : منم على بن حسین بن على بن ابى طالب !

منم فرزند آن کسى که او را در کنار نهر فرات سر از بدن جدا نمودند بودن آنکه گناهى مرتکب شده باشد یا آنکه سبب قتل کسى گردیده باشد؛ منم فرند کسى که هنک حرمت او را نمودند و حق نعمتش را ناسپاسى کردند و اموالش را به غارت بردند و عیالش را اسیر نمودند؛ منم فرزند آن کسى که به شکل (صبر) او را کشتند.

این قدر زخم بر بدنش زدند که طاقت و توانائیش برفت و همین شهید شدنش با ظلم و ستم در خفریه ما اهل بیت کفایت مى کند.

اى مردم ! شما را به خدا سوگند که آیا بر این مدعا اگاه و معترفید که نامه ها به پدرم نوشتید و با او غدر کردید و مکر نمودید و عهد و میثاق با به او دادید (که او را یارى کنید و با دشمنانش جنگ نمایید) و در عو، با او قتال کردید تا او را شهید نمودید پس بدى و زیان باد مرا آنچه را که از براى آخرت خود از پیش فرستاید و قبیح باد راءى شما!

به کدام دیده به سوى رسول خدا صلى الله علیه و آله نظر خواهید نمود، که در روز قیامت به شما خواهد گفت : شما عترت ما را کشتید و هتک حرمت من نمودید؛ پس شما از امت من نیستید.

رواى گوید: از هر جایى صداى ناله بلند شد و گروهى از کوفیان به گروهى دیگر همى گفتند که هلاک شدید و خود نمى دانید.

پس آن حضرت فرمود: خدا رحمت کند آن مرد را که اندرز مرا بپذیرد و وصیتم را در راه رضاى خدا و رسولش و اهل بیتش قبول نماید؛ زیرا ما را در تاسى به رسول صلى الله علیه و آله کردار نیکو است .

مردم کوفه همگى گفتند: اى فرزند رسول ! ما همه گوش به فرمان توییم و حرمت تو را نگهبانیم و از خدمت رو بر نمى گردانیم ؛ آنچه امر است رجوع بفرما، خدایت رحمت کند؛ ما با دشمنانت دشمنیم و با دوستانت دوستیم ما یزید پلید را به فتراک بسته به خدمت آوردیم و از آن کسى که بر تو و در حقیقت بر ما ستم روا داشت از او بیزارى مى جوییم

امام سجاد علیه السّلام فرمود (هیهات هیهات ....)؟! یعنى هیهات هیهات ! اى مردم غدار مکار، آنچه نفس شما به آن میل نموده ، نخواهید رسید؛ تصمیم دارید همانطور که به پدرانم ستم نمودید بر من نیز همان سلوک روا دارید؟ (کلا رورب الراقصات)؛

به پروردگار شتران هروله کننده سوگند! که چنین امرى واقع نخواهد شد؛ زیرا هنزم جراحت مصیبت پدر بهبودى نیافته دیروز پدرم با یارانش به دست شما

کشته شد هنوز مصیبت شهادت رسول ص و على ع و فرزندان پدرم فراموشم نگردیده و این غم غضه ها هنوز در کام من باقى است و تلخى آن راه نفس و گلویم را

گرفته و در سینه ام گره بسته اکنون در خواستم آن است که نه یاور من باشید و نه دشمن ما آنگاه امام سجاد علیه السّلام این ابیات را خواند: (لا غرو ان ...)؛ یعنى عجب نیست اگر حسین ع را کشتند؛ زیرا پدر او على ع را نیز که بهتر از او بود به شهادت رساندند.

پس ‍ خشنود نباشید اى کوفیان که حسین ع شهید شد؛ زیرا گناه این خوشحالى و خشنودى بسیار بزرگ است فرزند رسول ص در کنار نهر فرات به شهادت نائل آمد، جانم به فدایش باد! جزاى آن کس که او را شهید کرده ، آتش جهنم است سپس امام سجاد علیه السّلام فرمود: (رضینا....)؛ ما خشنودیم از شما سر به سر، نه به یارى ما باشید و نه به ضرر ما.

سند : لهوف سید بن طاووس

ادامه 

http://m5736z.blog.ir/post/post/SAJAD

http://m5736z.blog.ir/post/post/payamresan1

http://m5736z.blog.ir/post/post/payamresan2

http://m5736z.blog.ir/post/post/payamresan3

http://m5736z.blog.ir/post/post/SAJJAD2

http://m5736z.blog.ir/post/sajad5

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">