تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

تسلیم خدا بودن

76. َرَّبنا وَ اَجْعَلْنا مُسْلِمینَ لَکَ وَ مِنْ ذُرَّیَّتِنا اُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ وَ اَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا اِنَّکَ اَنْتَ التَّوابُ الرَّحیمُ. (بقره 128)

(ابراهیم و اسماعیل همچنین گفتند:) پروردگارا! ما را تسلیم (فرمان) خود قرارده و از نسل ما (نیز) امّتى که تسلیم تو باشند قرارده و راه و روش پرستش را به ما نشان‌ده و توبه‌ى ما را بپذیر، که همانا تو، توبه‌پذیر مهربانى.

خدایا تو ما را مسلمان نما              که باشیم حکم و امرت رضا 

بر اخلاف ما نیز اینگونه باز          در دین حق را بفرمای باز 

 ره بندگی را به ما ده نشان              ببخشا که توابی و مهربان 

با آن که حضرت ابراهیم واسماعیل هر دو در اجراى فرمان ذبح، عالى‌ترین درجه تسلیم در برابر خدا را به نمایش گذاردند، امّا با این همه در این آیه از خداوند مى‌خواهند که مارا تسلیم فرمان خودت قرارده. گویا از خداوند تسلیم بیشتر و یا تداوم روحیّه تسلیم را مى‌خواهند.  کسى که فقط تسلیم خدا باشد، نه در برابر عموى بت‌تراش تسلیم مى‌شود و نه در برابر بت‌ها به زانو مى‌افتد و نه از طاغوت‌ها پیروى مى‌کند.

1. به کمالات امروز خود قانع نشوید، تکامل و تداوم آنرا از خدابخواهید «رَبَّنا وَاجْعَلْنا»

2. توجّه به نسل و فرزندان، یک دورنگرى عاقلانه و خداپسندانه است که حاکى از وسعت نظر و سوز وعشق درونى است وبارها در دعاهاى حضرت ابراهیم آمده است.

3. راه و روش بندگى را باید از خدا آموخت وگرنه انسان گرفتار انواع خرافات و انحرافات مى‌شود. «أَرِنا مَناسِکَنا»

4. تا روح تسلیم نباشد، بیان احکام سودى نخواهد داشت. در اینجا ابراهیم (علیه السلام) ابتدا از خداوند روح تسلیم تقاضا مى‌کند، سپس راه و روش عبادت و بندگى را مى‌خواهد. «وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ ... أَرِنا مَناسِکَنا» 

5. نیاز به توبه وبازگشت الطاف الهى، در هر حال و براى هر مقامى، ارزش است «تُبْ»

6. یکى از آداب دعا، ستایش پروردگار است که در این آیه نیز به چشم مى‌خورد. التَّوَّابُ الرَّحِیمُ در حدیث مى‌خوانیم:

رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) هر روز، هفتاد مرتبه استغفار مى‌نمود، با اینکه او معصوم بود و هیچ گناهى نداشت.

ورود در بهشت

77. رَبَّنا وَ اَدْخِلْهَمْ جَنّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ ابائِهِمْ وَ اَزْواجِهِم وَ ذُرَّیاتِهِمْ اِنَّک اَنْتَ الْعَزیزِ الْحَکیم. (غافر 8)

پروردگارا! و آنان را با هر کس از پدران و همسران و فرزندانشان که صلاحیّت دارند به باغ‌هاى اقامتى که به ایشان وعده داده‌اى وارد کن؛ همانا تو همان خداى عزیز و حکیمى.

درآور تو ایشان به باغ عدن        که وعده بدادی خود اندر سخن   

هر آنکس نکو بود  بنشان برش      ز آباء و فرزند و از همسرش    

همانا تو هستی حکیمی عزیز       که بی حد بود اقتدار تو نیز  

همه مومنان را در این سرنوشت      نگهدار باش از عمل های زشت   

که آن را که داری تو باز از گناه       برحمت کنی نیز در وی نگاه    

که فوز عظیم است حقا همین    که وعده بدادی خودت پیش از این

ادامه گفتار و استغفار ملائکه برای مؤمنان است که برای جلب عطوفت الهی کلمه (ربنا) را تکرار می کنند و از او می خواهند وعده هایی را که به زبان انبیائش و در کتب آسمانی به اهل ایمان داده است وفا کند و آنان را در آن بهشت های موعود وارد نماید. و این خواست را گذشته از آن ها شامل پدران و همسران و فرزندان ایشان که صلاحیت دخول در بهشت را دارند، نیز می نمایند.

اما خود آن ها را متبوع و مقتدا و همسران و ذریه و پدرانشان را تابع آن ها خوانده اند، چون ظاهرا خود ایشان در ایمان و عمل به کمال رسیده اند ولی پیروان و ذریه آن ها در مقام و منزلت پایین تر از طائفه اول اند و ایمانی ضعیف و ناقص و اعمالی اندک دارند، اما به طائفه اول و کاملان منسوب اند.

و به همین دلیل ملائکه آن ها را هم در دعای خود به طائفه اول ملحق نموده اند. و آنگاه در مقام تعلیل درخواست های خود می گویند: خدایا فقط تو عزیز و حکیمی، پس هر چه اراده کنی و رحمت خود را به هر کس بدهی، کسی نمی تواند مانع و رادع تو باشد و حکم تو مطابق مصلحت و حکمت می باشد.

در مورد با هم بودن اعضاى یک خانواده که همه بهشتى باشند، در جاى دیگر قرآن نیز مى‌خوانیم: «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ» نسل مؤمن را در بهشت به نیاکانشان ملحق مى‌کنیم.

انبیا و فرشتگان دعاهاى خود را با «رَبَّنا» و «رَبِّ» آغاز مى‌کردند:

دعاى حضرت آدم: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»

دعاى حضرت نوح: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ»

دعاى حضرت ابراهیم: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً»

دعاى حضرت یوسف: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»

دعاى حضرت موسى: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»

دعاى حضرت سلیمان: «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ»

دعاى حضرت عیسى: «رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً»

دعاى حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله): «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ»

دعاى مؤمنان: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»

دعاى فرشتگان در این آیه که مى‌گویند:  «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ»

1. مشمول دعاى اولیاى خدا شدن، صلاحیّت لازم دارد. «أَدْخِلْهُمْ‌ ... وَ مَنْ صَلَحَ»

 2. نجات از دوزخ کافى نیست؛ ورود به بهشت ارزش دارد «.... أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ»

 3. اول پاکى از بدى‌ها، سپس دریافت کمالات. « قِهِمُ‌- أَدْخِلْهُمْ»

4. ورود به بهشت، صلاحیّت مى‌خواهد. «أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ‌ ... وَ مَنْ صَلَحَ‌»

5. رابطه بدون لیاقت و صلاحیّت ارزش ندارد ولى در کنار ضابطه ارزش افزوده دارد. (صلاحیّت داشتن ضابطه و قانون است و ملحق شدن به بستگان رابطه است.)

6. خداوند، قدرت بر اعطا دارد ولى عطاى او حکیمانه است.  «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

7. هم جوارى و هم زیستى بستگان یک نعمت الهى است. «أَدْخِلْهُمْ‌ .. وَ مَنْ صَلَحَ‌ »

8. عزّت مخصوص خداست. «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ»

رهایی از دوزخ

78. الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِر لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُو سَبیلَکَ و قِهِمْ عَذابَ الْحَجیمِ. (غافر 7) کسانى که عرش (خدا) را حمل مى‌کنند و آنان که اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستایش تسبیح کرده (و به پاکى یاد مى‌کنند) و به او ایمان دارند و براى کسانى که ایمان آورده‌اند (از خداوند) آمرزش مى‌خواهند (و مى‌گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است، پس کسانى را که توبه کرده و راه تو را پیروى کرده‌اند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ کن.

خدایا که هرچه دراین عالم ست   تورا علم و رحمت بر او محکم ست 

تو بر توبه کاران ببخشا گناه            که بهر رضایت برفتند راه  

نگهدارشان باش از آن عذاب        که اندر جهنم بود بی حساب 

در آیات قبل خواندیم که مردم در برابر دعوت انبیا دو دسته شدند و لذا گروهى مورد مغفرت قرار مى‌گیرند و گروهى با قهر الهى رو به رو هستند. این آیه دعاى فرشتگان و حمایت آنان را از گروه اول بیان مى‌کند.

عرش چیست؟

در قرآن بیست مرتبه به عرش خدا اشاره شده است. در لغت، «عَرش»، تختِ پایه بلند و «کرسىّ» تخت پایه کوتاه است. وقتى مى‌خوانیم: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» کرسى او هستى را در بر گرفته، پس عرش او چگونه است؟

عرش یا کنایه از مرکز قدرت الهى است و یا مرکز صدور احکام الهى و مراد از «حاملان‌  عرش» فرشتگانى هستند که تعدادشان هشت نفر معرّفى شده است. «یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ»

گفتنى است که حقیقت عرش براى ما روشن نیست ولى از مجموع آیات شاید بتوان این مسأله را دریافت که جهان هستى داراى یک مرکز است و خداوند بر آن مرکز احاطه‌ى کامل دارد. «اسْتَوى‌ عَلَى الْعَرْشِ» و اجراى اراده‌ى الهى از طریق فرشتگانى است که در اطراف این مرکز فرماندهى هستند.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: عرش، همان علم است که خداوند پیامبرانش را از آن آگاه کرده است. «العرش هو العلم الذى اطلع الله علیه انبیائه و رسله» در کنار کلمه عرش آیاتى مطرح است که در جمع بندى آن ها انسان به مرکز فرماندهى مى‌رسد نظیر:

 اسْتَوى‌ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ ... لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ‌ . یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها  گردش شب و روز و تدبیر امور و تفصیل آیات و آگاهى از تمام ذرّات هستى و آنچه از آسمان نازل مى‌شود و آنچه به آسمان بالا مى‌رود، رمز آن است که تمام این امور در عرش الهى واقع مى‌شود.  مرحوم علامه طباطبایى مى‌فرماید: عرش، حقیقتى از حقایق و امرى از امور خارجى و مرکز تدبیر امور جهان است.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: عرش و کرسى، از بزرگ‌ترین درهاى عالم غیب هستند.  العرش و الکرسى بابان من اکبر ابواب الغیوب مراد از عرش، تخت جسمى نیست، زیرا تخت روى آب بند نمى‌شود.    وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ بلکه مراد آن است که روزى که هنوز زمین و آسمان نبود و جهان یکسره آب بود، قلمرو فرماندهى خداوند بر آب بود و پس از پیدایش آسمان‌ها و زمین ستاد فرماندهى جهان هستى به آسمان‌ها منتقل شد.

1. قهر خداوند بر کفّار یکى از سنّت‌هاى الهى است.  «کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ»

2. کیفر الهى گزاف نیست بلکه بر اساس عدل و حقّ است.  «حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ»

3. مجازات و کیفر مجرمان از شئون ربوبیّت است.  «حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ»

4. عامل نابودى گذشتگان کفر بوده است.  «حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا»

5. مؤمنان باید به خود بنازند که مقرّبان درگاه الهى همواره به آنان دعا مى‌کنند. «یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ‌ .. وَ یَسْتَغْفِرُونَ»

6. اسلام، فکر انسان را از خوراک و پوشاک و مسکن، به عرش و فرشته و تسبیح و تحمید بالا مى‌برد. «یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ‌- یُسَبِّحُونَ»

7. بى نهایت، تنها خداست، حتّى عرش الهى محدودیّت دارد.  «حَوْلَهُ»

8. حمد و تسبیح، بارها در قرآن در کنار هم ذکر شده است و در ذکر رکوع و سجود قرین یکدیگرند. « یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»

9. آداب دعا این است: ابتدا تسبیح و تحمید، «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» سپس تجلیل و توصیف،  «وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» آن گاه دعا.

10. سنگینى مسئولیّت، شما را از تسبیح و تحمید خدا و یاد نیازمندان باز ندارد.

فرشتگان حامل عرش، هم به یاد خدا هستند، «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» و هم محتاجان را دعا مى‌کنند. «یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

11. در دعا سنخیّت لازم است. فرشتگانِ اهل ایمان براى مؤمنان دعا مى‌کنند. «یُؤْمِنُونَ‌ ... یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

12. ایمان، رشته اتصال و ارتباط میان عالم ملک با عالم ملکوت است. «یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

13. استغفار کسانى در حقّ دیگران مؤثّر است که خود اهل ایمان باشند. «یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

14. میان فرشتگان و انسان رابطه است. (امام سجّاد (علیه السلام) در صحیفه‌ى سجّادیه به گروه‌هایى از فرشتگان دعا و درود مى‌فرستد و) فرشتگان حامل عرش در این آیه به انسان‌ها درود مى‌فرستند. «یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»          

15. دعا به دیگران، یک ارزش پسندیده و شناخته شده‌ى قرآنى است «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

16. کسانى مشمول دعاى فرشتگانند که اهل ایمان و عمل باشند.

17. توبه به تنهایى کافى نیست، پیروى عملى لازم است.« تابُوا وَ اتَّبَعُوا»              

18. راه نجات، در پیروى از راه خداست. «وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ»

مومن واقعی شدن

79. وَ لَوْ تَرى‌ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. (انعام 27) و اگر آنان را، آن هنگام که بر لبه‌ى آتش (دوزخ) نگه داشته شده‌اند ببینى، پس مى‌گویند: اى کاش! (بار دیگر به دنیا) بازگردانده شویم و آیات پروردگارمان را تکذیب نکنیم و از مؤمنان (واقعى) باشیم.

زمانی که سوزند اندر سقر         چو بر حال آنها نمائی نظر 

ببینی در آن حال آن قوم پست  سر انگشت حسرت گزیده به دست  

که ای کاش باری دگر نیز ما        نمودیم رجعت به دار الفنا 

که دیگر بر آیات یکتا اله            نکردیم تکذیب خود هیچگاه  

بگشتیم ما نیز از مومنین             بیاورده ایمان به اسلام و دین 

پس در قیامت کفار زمانی که خود را در معرض آتش جهنم می بینند آرزو می کنند، ای کاش بار دیگر به دنیا برگشته و دیگر آیات الهی را تکذیب نمی کردند و در گروه مؤمنین وارد می شدند، باشد که از عذاب قیامت رهایی یابند. این آرزوی آن ها نظیر همان انکار شرک به خدا و سوگند دروغشان می باشد، زیرا همان طور که دروغ ملکه نفسانی آن ها بود، آرزوی خیرات و منافعی که در قیامت از آن ها فوت شده است،  نیز ملکه نفسانی دیگری است برای آن ها، همین طور اظهار تأسف و حسرتی هم که در باره کوتاهی در امر قیامت می کنند، نیز ملکه نفسانی آن هاست، اما آرزوی امر محال چه فائده ای دارد، مخصوصا وقتی که از دست دادن نعمت های اخروی مستند به اختیار خود آن ها و قصور در تدبیر و عملشان می باشد، پس هیچ راهی برای وصول به آرزویشان ندارند. طبق آیات قرآن، آرزوى برگشت به دنیا، هم در لحظه‌ى مرگ است و هم در قبر و هم در قیامت، «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً»، و هم در جهنّم‌ «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» در آیه‌ى 23، مشرکان شرک خود را انکار مى‌کردند، ولى در این آیه، اعتراف و تقاضاى برگشت و جبران مى‌کنند.

1. کفّار هنگام عرضه بر آتش، وحشت‌زده و ذلّت‌بار ناله مى‌زنند. «إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا» مراحل و مواقف قیامت متعدّد است، در بعضى از مراحل گنهکاران ناله مى‌زنند و در بعضى مواقف مهر سکوت بردهانشان مى‌خورد.

 2. تکذیب آیات الهى، موجب پشیمانى در آخرت است. «إِذْ وُقِفُوا ... فَقالُوا یا لَیْتَنا 

 3. تا فرصت باقى است، ایمان آوریم، چون در آخرت مجال برگشت نیست.

هدف ارسال راهنما

 80. رَبَّنا یَعْلَمُ اِنّا اِلَیْکُمْ لمَرُسَلُونَ. (یس 16) پیامبران گفتند: پروردگار ما مى‌داند که ما به سوى شما فرستاده شده‌ایم.  وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (17) و بر ما، جز تبلیغ آشکار و روشن، وظیفه‌ى دیگرى نیست.  

بگفتند قوم ز حق بی خبر              شما نیز هستید چون ما بشر 

نگشتید مبعوث از کردگار              نباشید مامور پروردگار       

شما را دروغ ست یکسر سخن        که ناراست گوئید اندر وطن 

بدادند پاسخ که یکتا اله                 بود بر رسولی ما خود گواه

برخى انسان‌ها به وجود خدا اعتقاد دارند، ولى مسأله‌ى نبوّت را نمى‌پذیرند و مى‌گویند خداوند به ما عقل داده و نیازى به وحى نداریم. این اعتقاد ناشى از عدم شناخت صحیح خداست، چنانکه در آیه دیگر مى‌فرماید وَ ما قَدَرُوااللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‌ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‌ءٍ

1. گاهى باید دعوت به حقّ و امر به معروف به صورت گروهى باشد« أَرْسَلْنا...اثْنَیْنِ»

2. لجاجت، درد بى درمان است. (حتى انبیا را تکذیب کردند.) «فَکَذَّبُوهُما»

3. با تکذیب دشمن، دست از کار و هدف نکشید، نفرات خود را تقویت کنید «فَکَذَّبُوهُما»

4. گاهى چند پیامبر، هم زمان به سوى یک قوم اعزام مى‌شدنداثْنَیْنِ‌...بِثالِثٍ‌

5. تعداد مبلّغان، به نیاز جامعه بستگى داردأَرْسَلْناإِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ..فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ

6. در مدیریّت، وقتى کسى را به مأموریّتى مى‌فرستید رهایش نکنید و او را تأیید و تقویت کنید

7. کثرت افراد لایق، سبب عزّت است. «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ»

8. عزّت و ذلّت به دست خداست، گرچه فرد یا چیزى واسطه شود.

9. در مدیریّت، همیشه نیروى ذخیره داشته باشید. «بِثالِثٍ»

10. کفّار تمام کمالات را نادیده و همه چیز را با دید ظاهرى مى‌نگرندبَشَرٌ مِثْلُنا

11. بعضى، تکلیف و امر و نهى را مخالف رحمت الهى مى‌دانند و گمان مى‌کنند معناى رحمت، آزادى بى‌قید و شرط و رها بودن انسان است «ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‌ءٍ»

12. در برابر انکارهاى پى در پى دشمن، دل خود را با یاد خدا آرامش دهید. «رَبُّنا یَعْلَمُ‌»

13. وظیفه‌ى انبیا، روشنگرى و تبلیغ آگاهى بخش است و ضامن نتیجه نیستند«وَما علَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ»

توحید در دعا

81. وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (کهف 14)

و ما به دل هایشان نیرو و استحکام بخشیدیم، آنگاه که آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم) گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمان‌ها و زمین است، هرگز جز او (کسى را به) خدایى نخواهیم خواند، چرا که در این صورت حرف خطایى گفته‌ایم

به دلهایشان مهر پروردگار          نمودیم خود محکم و استوار   

چو از مهر یزدان بپاخاستند       زبان را بدین گفته آراسستند  

که یزدانما هست رب جهان       بود مالک این زمین و آسمان   

بجز او نخوانیم کس را خدا        جزین گر بگوئیم باشد خطا

(ربط) یعنی محکم بستن و (ربط بر قلب ها) کنایه از برداشتن اضطراب و نگرانی از آن هاست و (شطط) یعنی خروج از حد و تجاوز از حق و افراط در دورى از حقّ و گفتنِ حرف باطلى است که به هیچ وجه قابل قبول نباشد.

می فرماید: ما قلب های آن ها را محکم و آرام نمودیم تا توانستند در مجلس پادشاه که در آن عبادت بت ها معمول بود و همه را به آن وادار می نمودند، قیام کنند و مردم را از عبادت بت ها منع نمایند و با کمال شجاعت در مقابل جمعیت ایستادند و مخالفت خود را با عبادت بت ها اعلام کردند و گفتند: ما فقط پروردگار آسمان و زمین را عبادت می کنیم، برای اصرار و تأکید گفتند: اگر غیر او را بپرستیم این عمل تجاوز از حد و بالا بردن مخلوق تا حد خالق است.

 

1. آرامش و پایدارى دل ها به دست خداست. «رَبَطْنا 

2. در برابر انحرافات جامعه، نشستن جایز نیست، باید قیام کرد. إِذْ قامُوا 3. امدادهاى الهى، در سایه‌ى ایمان، وحدت، قیام و توکّل بر اوست  رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ

4. قیام در برابر ستمگر، نیاز به ایمانى استوار و دلى مطمئن دارد 

5. ایمان واقعى همراه با قیام است. «رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

6. موحّد واقعى، هرگز سراغ شرک نمى‌رود. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً »                     

7. ثمره‌ى توحید در ربوبیّت، «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» توحید در بندگى‌ است. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»  .  شرک، انحراف بعید و فاحشى است که هرگز قابل عفو نیست. «شَطَطاً»

شریک برای خدا در خیال

82. وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ. (نحل 86)

و چون کسانى که شرک ورزیدند، شرکاى (پندارى) خود را (در قیامت) ببینند، گویند پروردگارا اینان شریکان (خیالى) ما بودند که ما به جاى تو مى‌خواندیم (ولى شرکا به سخن آمده) حرف آنان را به خودشان برگردانده (و پاسخشان دهند) که شما بدون شک دروغگویید.

همه مشرکان سر فکنده به پیش       بخواهند دیدن شریکان خویش 

بگویند آن لحظه با کردگار              یکایک به چنگال حسرت دچار 

که بودند آیا همین حاکمان             پرستش نمودیم دون خدا  

شریکان بگویند ما هیچگاه               شما را نکردیم دور از اله

 بر طبق روایات، در قیامت، مواقف مختلفى است؛ در بعضى مواقف مُهر بر لب خورده و دست و پا گواهى مى‌دهند.

در موقفى دیگر، ناله‌ها و استمدادها بلند است.  در موقفى دیگر، انسان به دنبال آن است که گناه خود را به گردن دیگران بیندازد. مثلًا به شیطان مى‌گوید: تو مرا به کفر و شرک وادار کردى، و شیطان در پاسخ مى‌گوید: من از روز اوّل با شرک شما مخالف بودم. «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» گاهى مقصّر را بت‌ها مى‌داند، ولى آن ها نیز تبرّى مى‌جویند.

«وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ» حتّى خداوند به حضرت عیسى خطاب مى‌کند: آیا تو به مردم گفتى که تو و مادرت را معبود قرار دهند؟

و عیسى در پاسخ مى‌گوید: تو از هر شریکى منزّهى، ... این مردم به سراغ جنّ رفتند و هرگز من کسى را به سوى غیر تو دعوت نکرده‌ام.

«قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ » و در آیه مورد بحث نیز، موجوداتى که شرکاى خدا قرار گرفته شده‌اند، از مشرکان تبّرى مى‌جویند و آن ها را تکذیب مى‌کنند.

خداوند شریک ندارد، مشرکان براى او شریک مى‌پندارند. «شُرَکاؤُنَا» و نفرمود «شرکاء الله »  .  

وحشت قیامت باعث مى‌شود که انسان براى رهایى خود، بار را به دوش دیگران بیندازد  . 

معبودهاى ساختگى نیز در قیامت، محشور مى‌شوند. «هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا»

ناسپاسى آنان و قهر

83. فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (سباء 19)

پس (به ناسپاسى) گفتند: پروردگارا! میان سفرهاى ما فاصله بیانداز و بر خویشتن ستم کردند، پس ما آنان را موضوع داستان‌هایى (براى عبرت دیگران) قرار دادیم و آنان را به کلّى پراکنده کردیم، همانا در این (ناسپاسى آنان و قهر ما) نشانه‌هایى (از عبرت) براى هر صبر کننده و شکرگزارى وجود دارد.  

بگفتند بر ایزد بی نیاز                      سفرهای ما ساز دور و دراز 

چو اینگونه راندند بر لب سخن        ستم ها بکردند بر خویشتن 

بکردیمشان در قصص عبرتی             که کردند بر مردمان آیتی 

به هر سو پراکنده کردیمشان             ز آن ناز در رنج بردیمشان       

که بر مردمان صبور و شکور           شود یافت عبرتی در آن بر وفور

 أَحادِیثَ» خبرى است که مردم یا براى سرگرمى و یا به عنوان مثال براى یکدیگر نقل مى‌کنند. یعنی این مردم به جای سپاسگزاری از بابت امنیت و نزدیکی قریه شان، ناسپاسی کردند و گفتند: خدایا بین سفرهای ما دوری بیانداز، یعنی دهکده های ما را از هم دورکن و این امر عین کفر و طغیان بود، همانطور که بنی اسرائیل از مرغ بریان و ترنجبین به ستوه آمده و تقاضای سیر و پیاز کردند.

پس خدا هم به جهت این ناسپاسی شهر و دیارشان را ویران کرد و جمعشان را پراکنده ساخت و آن ها در واقع با ارتکاب گناهان به خودشان ستم کردند و خدا هم عین و اثری از آن ها باقی نگذاشت و جز داستان و سرگذشت چیزی از آن ها باقی نماند.                

و اجزاءشان از هم متفرق و پراکنده شد و همچون غباری پخش و منتشر شدند. و در این داستان برای هر کسی که در راه خدا بسیار صابر بوده و نعمات الهی ر اشکرگزار باشد اندرزها و آیاتی وجود دارد، چون چنین فردی از این داستان استدلال کرده و نتیجه می گیرد که برانسان واجب است که پروردگارش را بپرستد و نفس خود را از هوا باز دارد و نعمات خدا را شکر گزارد و نیز استدلال می کند که در ماوراء زندگی دنیوی، روز بعثی هست که انسان در آن روز به جهت اعمالش مجازات می شود. خداوند به قوم سبأ چند نعمت ویژه داده بود:

 الف: مناطق پر برکت و حاصلخیز. «بارَکْنا فِیها»

ب: نعمت امنیّت. «آمِنِینَ»

ج: خانه‌ها و مناطق مسکونى نزدیک به هم و قابل رؤیت. «قُرىً ظاهِرَةً

د: آسان بودن سفر، به گونه‌اى که شب و روز امکان رفت و آمد بود «سِیرُوا فِیها 

داستان قوم سبأ چنانکه از این آیات و برخى روایات استفاده مى‌شود، قوم سبأ، جمعیّتى بودند که در جنوب جزیره عربستان زندگى مى‌کردند و تمدّنى عالى و درخشان داشتند. این منطقه رودخانه مهمى نداشت و آب باران در دشت به هدر مى‌رفت، لذا مردم به فکر افتادند که سدّ بزرگى بسازند و آب را پشت آن ذخیره کنند. در انتهاى یکى از درّه‌ها، در کنار شهر «مَارِب»، سدّ خاکى عظیمى ساختند که به همین نام مشهور شد                                   

آب خروجى از این سدّ باعث آبادانى دو طرفِ رودى شد که از پاى سدّ جارى بود و روستاهاى بسیارى با باغستان‌ها و کشتزارهاى زیبا در دو طرف آن پدیدار گشت.

فاصله این روستاها با یکدیگر بسیار کم و تقریباً به هم متّصل بود و وفور نعمت همراه با امنیّت، محیطى مرفّه را براى زندگى آماده ساخته، امّا آن ها خدا را به فراموشى سپردند، به فخرفروشى پرداختند و به اختلافات طبقاتى دامن زدند.

اغنیا مایل نبودند که افراد کم‌درآمد، همانند آنان و یا همراه آنان در رفت و آمد میان این مناطق باشند و مى‌خواستند این امتیاز براى آنان باشد.  چنانکه در تاریخ آمده است موش‌هاى صحرایى به دیواره این سدّ خاکى حمله کردند و آن را از درون سست کردند، چنانکه با جارى شدن یک سیلاب عظیم، دیواره سدّ شکست و سیل عظیمى جارى شد که تمدّن عظیم سبأ را در زیر گِل و لاى مدفون ساخت.                                .   سیلى که به قول قرآن، از آن سرزمین آباد، جز درختان تلخ «أراک» و شور «گز »و اندکى درختان «سد »چیزى به جاى نگذاشت. (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‌ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ

1. قوم سبأ به خداوند معتقد بودند و در دعا از کلمه ربنّا استفاده کردند. «رَبَّنا باعِدْ»

2. ناسپاسى، ظلم به خویش است. «باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ»

3. متلاشى و تارومار شدن قوم سبأ قصه مجالس و ضرب‌المثل میان مردم شد «فَجَعَلْناهُمْ »

4. ناسپاسى، سبب فروپاشى زندگى انسان مى‌شود. «کُلَّ مُمَزَّقٍ

بیزارى ‌جویی

84. قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ. (قصص 63) آن (شریکان و) کسانى که حکم عذاب بر آنان محقّق گشته، مى‌گویند:  پروردگارا! اینان کسانى هستند که ما گمراه کرده‌ایم. همان‌گونه که خود گمراه بودیم، آن ها را (نیز) گمراه نمودیم، (امّا اینک از آنان) به سوى تو بیزارى مى‌جوییم. (اینان در واقع) ما را نمى‌پرستیدند (بلکه به دنبال هواپرستى و هوسرانى خود بودند.)

درآن حال آنانکه قهر و عذاب    بر آنهاست قطعی دهنده ی عذاب    

   گر اغوا نمودیم اهل جهان           دلیلی بر این کار بودی نهان  

که چون ما بگردند گمره ز راست  اندیشه این بود ما را به خواست     

پرستش نکردند ما را کنون             بجوئیم نفرت از آن قوم دون

یعنی در روز قیامت پیشوایان و ائمه ضلالت (از قبیل فرعون و نمرود و سایر گردنکشان تاریخ) که خود را خدای مردم می دانستند، به مشرکین اشاره می کنند و می گویند پروردگارا ما این ها را گمراه کردیم، همان طور که خودمان هم گمراه شدیم، یعنی این ها به اختیار خود گمراه شدند و ما آن ها را مجبور به ضلالت نکردیم، همچنانکه خود ما نیز به اختیار خود گمراه شدیم و هیچ اجبار و اضطراری در میان نبود و ما نمی توانستیم از این ها سلب اختیار کنیم به همین دلیل هم ما به تمام معنا از مشرکین بیزار هستیم و از عمل این ها تبری می جوئیم چون شرک این ها به عهده خودشان است و نسبتی با ما ندارد.

پس در روز قیامت ائمه کفر و ضلالت از پیروان خود و اعمال شرک آمیز آن ها بیزاری می جویند و نمی توانند هیچ نفعی برای آنها داشته باشند. با بر پایى قیامت، صحنه‌هاى عجیب و گوناگونى اتفاق مى‌افتد که این آیات به بعضى از آن ها اشاره مى‌فرماید؛ یکى از صحنه‌ها، سؤالات توبیخ‌آمیز خداوند، از مشرکان است.  صحنه‌ى دیگر، اظهار تنفّر و بیزارى معبودها از کسانى است که آن ها را مى‌پرستیدند و صحنه‌ى سوّم، ملامت منحرفان از شیطان است که شیطان هم در جواب مى‌گوید: مرا سرزنش نکنید، بلکه خودتان را ملامت نمایید؛ فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ در قیامت، هر کس گناه خود را به گردن دیگرى مى‌اندازد، ولى از طرف مقابل هم جواب مى‌شنود که: بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ گناه را به گردن ما نیاندازید، بلکه شما خودتان اهل طغیان بودید.  بعضى از معبودها همچون حضرت عیسى (علیه السلام) و فرشتگان الهى، تقصیرى ندارند؛ امّا کسانى نظیر شیاطین، طاغوت‌ها دانشمندانى که سبب بدعت و انحراف در دین گشته‌اند، مقصّرند و عذاب خداوند در مورد آنان قطعى است.

1. صحنه‌هاى قیامت را فراموش نکنیم. «وَ یَوْمَ‌»

2. دادگاه قیامت، علنى و حضورى است. «أَیْنَ شُرَکائِیَ»

3. کارى نکنیم که در قیامت، از پاسخ‌گویى آن، درمانده و عاجز باشیم.

4. شرک و تکیه بر هرچه غیر خداست، گمان، خیال و سراب است.

5. معبودهاى عزیز دنیوى، ذلیلان و محکومان اخروى‌اند. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»

6. هرکس دیگران را به جاى خداوند به سوى خویش بخواند، عذاب الهى برایش حتمى است. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»

7. پرستش غیر خدا، یک فریب است. «أَغْوَیْنا»

8. فریب خوردگان، به دنبال فریب دیگران نیز هستند. «أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا»

9. انسان‌ها در انتخاب راه آزادند و مى‌توانند راه‌هاى انحرافى را نیز برگزینند. «غَوَیْنا»

10. معبودهاى غیر خدایى، روزى از عابدانِ خود متنفّر خواهند بود.

11. حقیقت شرک، هوى‌پرستى است. «ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ»

عذابی دو چندان

85. رَبَّنا اتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً

پروردگارا! آنان را عذاب دو چندان ده و به لعنتى بزرگ لعنت کن (احزاب 68)

چون بزرگان قوم هم خودشان گمراه بودند و هم عامه مردم را گمراه کردند، لذا مردم عادی از خداوند می خواهند که آنها را دو چندان عذاب کرده و ایشان را از رحمت خود بسیار دور نماید.

خدایا عذاب مضاعف بساز                 بر آن پیشوایان بیداد و آز 

بر ایشان تو لعنت کن ای نیک ربّ      فزونتر نما آتش این غضب

لعنت بزرگ، شاید همان لعنت آیه 161 سوره‌ى بقره باشد که مى‌فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ)کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه‌ى مردم بر آنها خواهد بود.

پیام ها    کسانی که به خاطر تبعیت از بزرگان و سرکردگانشان جهنمی شده‌اند از خدا می‌خواهند که عذاب آن بزرگان را مضاعف، و آنان را مشمول لعن شدیدتری گرداند. چرا؟

الف. چون آن بزرگان، هم خودشان به سرکشی در برابر خدا اقدام کردند [و از این رو، مستوجب عذاب شدند] و هم موجبات سرکشی و گمراهی دیگران را مهیا کردند [و این هم عذابی دیگر می‌خواهد] (مجمع‌البیان، ج8، ص583؛ المیزان؛ ج16، ص347)

ب. به خاطر شدت ناراحتی‌ای که از آن ها دارند و در واقع دلشان می‌خواهد عذاب سهم خودشان به آن ها داده شود.

کسانی که زیر بار ولایت طاغوت می‌روند برای پیشوایانشان دعا می‌کنند که عذابشان دوچندان شود؛ در مقابل کسانی که ولایت اولیای خدا را پذیرفته‌اند، در آخرت از این پیروی بسیار خشنودند و نه‌تنها از شفاعت آنان بهره‌مند می‌شوند، بلکه از خدا می‌خواهند که بیشتر در محضر آنان باشند.  

(اغلب ما امید داریم که اگر در این دنیا از محضر اهل بیت (علیهم السلام ) محروم مانده ایم؛

ان ‌شاء الله در بهشت محضر ایشان را درک کنیم؛ و اساساً بهشت با بودن آن هاست که برایمان بهشت می‌شود)

«تاملی در جامعه دینی» اگر توجه کنیم که آخرت ظهور باطن دنیاست معلوم می‌شود که چه تفاوت عظیمی است بین دلبستگی مومنان به رهبران خود با دلبستگی غیر مومنان به بزرگان و سرکردگانِ کافر و منافق خویش.

با توجه به اینکه در آخرت حقایق پشت پرده این دنیاست که آشکار می‌شود؛ وقتی کافران برای بزرگانشان عذاب و لعنت را تقاضا می‌کنند، یعنی در آن جا به این حقیقت پی برده‌اند که:

الف. حقیقت عذاب همان لعنت (دوری از رحمت) است.

ب. چه اندازه از بزرگان خود که از آنها پیروی می‌کرده‌اند بیزار بوده اند؛ و در حقیقت، ارزش‌های اعتباری دنیا که بر اساس آن عده‌ای را بزرگ و شایسته پیروی می‌دانسته‌اند مطلوب حقیقی آنان نبوده و به تعبیر دیگر، معیارهای آن ها در ارزش‌گذاری چنان نادرست بوده که الان دقیقا نقطه مقابل آن را از خدا می‌خواهند.

اطاعت از رهبران فاسد و ائمّه‌ى ظلم

86. قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (اعراف 38)

(خداوند، پس از اعترافشان به کفر در لحظه‌ى مرگ) مى‌فرماید: شما نیز در میان گروه‌هایى از جنّ و انس، که پیش از شما بوده‌اند، به دوزخ داخل شوید. هرگاه گروهى وارد (جهنّم) شود، گروه هم‌کیش خود را لعن و نفرین کند، تا آنکه همه یکجا در دوزخ بهم رسند. آنگاه گروه متأخّر درباره‌ى گروه قبلى گوید:

 خدایا! اینان بودند که ما را گمراه کردند، پس عذابى دو چندان از آتش دوزخ برایشان بیاور (کیفرى براى گمراهى خودشان و کیفرى براى گمراه ساختن ما. خداوند) مى‌فرماید: براى هر کدام، (عذابى) دو برابر است، ولى نمى‌دانید.

بگویند آن دسته ی زیر دست     به آن کس که فرمانروا شان بُدست

که پروردگار را بدیانی عیان          نمودند گمراهمان این کسان  

 فزونتر نما پس بر ایشان عذاب     پس آنگه بیاید ز یزدان خطاب

که هرکس عذابی چشد قدر خود        نباشید آگاه از آن چه بُد

از صحنه‌هاى تکان‌دهنده‌ى قیامت، گفتگوى دوزخیان با یکدیگر، به ویژه با سران و بزرگانى است که سبب جهنّمى شدن آنان شده‌اند. به همین جهت آنجا دوستان بى‌تقوا نیز با هم دشمن مى‌شوند. «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ»

گاهى هم تقاضا مى‌کنند که عاملان گمراهى خود را ببینند و پایمالشان کنند.« أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا

و گاهى اطاعت از بزرگان را عامل سقوط خویش مى‌دانند. «أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا »

امّا انسان داراى اختیار و آزادى عمل است و نمى‌تواند انحراف و خطاى خود را تنها به گردن دیگران اندازد.

 امام صادق (علیه السلام) فرمودند: مراد از رهبران‌ (هؤُلاءِ أَضَلُّونا)، رهبران فاسد و ائمّه‌ى ظلم و جور مى‌باشد. در قیامت رهبران جور و پیروان آنها، هرکدام دو برابر عذاب مى‌شوند، زیرا قرآن در پاسخ تقاضاى منحرفان براى عذاب دو برابر رهبران خود مى‌فرماید: هم رهبران دو برابر کیفر دارند و هم پیروان آن ها، «لِکُلٍّ ضِعْفٌ» رهبران، چون هم خود منحرف شدند و هم دیگران را منحرف کردند و امّا پیروان آن ها نیز هم براى انحراف خود و هم براى این‌که با پیروى و حمایت خود به رهبران باطل رونق دادند.

1. در بهشت، کینه و دشمنى نیست، سراسر صلح و صفاست ولى در جهنّم، افراد یکدیگر را لعن و نفرین مى‌کنند. «لَعَنَتْ أُخْتَها» چنانکه در آیه‌ى 25 سوره‌ى عنکبوت مى‌خوانیم: «یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»

2. جنّ نیز مانند انسان، تکلیف دارد و گنهکاران هردو سرنوشتى مشابه دارند و در یک دوزخ قرار مى‌گیرند. «الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ ... لَعَنَتْ أُخْتَها»

3. کفّار، یکباره وارد دوزخ نمى‌شوند، بلکه به ترتیب و نوبت. «کُلَّما دَخَلَتْ»

4. ولایت‌ها، محبّت‌ها و حمایت‌هاى غیر الهى، در قیامت به کینه و نفرین و دشمنى تبدیل مى‌شود. «لَعَنَتْ أُخْتَها»

5. در قیامت، همه مى‌کوشند تا گناه خود را به گردن دیگرى اندازند یا براى خود شریک جرم پیدا کنند. «هؤُلاءِ أَضَلُّونا»

6. گاهى انسان کیفرهایى مى‌بیند که خود آگاه نیست. «وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ»

با شاهدان

87. رَبَّنا امَنّا بِما اَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبنا مَعَ الشّاهِدینَ

پروردگارا! به آنچه نازل کرده‌اى ایمان آورده‌ایم و از پیامبر پیروى نمودیم، پس ما را در زمره گواهان بنویس (آل عمران 53)

خدایا بر آنچه فرستاده ای          بر آنچه به پیغنبرت داده ای 

بکردیم آن را یکایک قبول            اطاعت کنیم از مسیح و رسول    

تو در بین افراد شاهد به دین       همی ثبت کن نان ما را چنین

این کلام گفتار حواریین است که برای بیان متن واقعه و آنکه تأثیر بیشتری ایجاد نماید، از آنان نقل قول نکرد، بلکه به صیغه حاضر کلام را آورد و گفتند:

پروردگارا ما شرایع دین را از پیامبر آموختیم و به آن ایمان آورده و عمل و پیروی کردیم و همه ما شاهد هستیم که پیامبر به شرایعی که مردم را به آن ها دعوت می کند عامل است و از آن ها تخطی و تعدی نمی کند، یا آنکه از خدا درخواست کرده اند که آن ها را شاهدان بر اعمال قرار دهد.

در عبارت‌ مَعَ الشَّاهِدِینَ معناى حمایت است که در عبارت‌ «مِنَ الشَّاهِدِینَ» نیست. نظیر تفاوت «آمنوا به» و «آمنوا معه».

چون در آیه‌ى قبل حضرت عیسى مسیح (علیه السلام) به عنوان شاهد مطرح شد، پس «با شاهدان بودن» یعنى همراه و یاور انبیا بودن.

1. لازمه‌ى ایمان، پیروى از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است.« آمَنَّا ... وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ»

 2. ایمان به تمام دستورات الهى لازم است. «آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ

3. از خداوند بخواهیم ما را در ایمان ثابت و از حامیان انبیا قرار دهد. «فَاکْتُبْنا مَعَ»

با گواهان

88. وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‌ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ رَبَّنا امَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ (مائده 83)

و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شده استماع کنند می‌بینی اشک از دیده آن ها جاری می‌شود، زیرا حقانیت آن را شناخته‌اند؛ گویند: بارالها، ما ایمان آوردیم، پس نام ما را در زمره گواهان صدق (او) بنویس.

خدایا نام ما را به وجهی نفیس        میان همه شاهدانت نویس

نمونه‌ى اشک شوق مسیحیان، یکى هنگامى بود که جعفربن ابى‌طالب (علیهما السلام) آیات سوره‌ى «مریم» را در حبشه براى نجاشى خواند، یکى هم آنگاه که جمعى از مسیحیان همراه جعفر، به مدینه آمدند و آیات سوره‌ى «یس» را شنیدند.

1. نشان افراد دل آماده و متواضع آن است که به مجرد شنیدن حقّ، منقلب مى‌شوند. (ولى نااهلان، با دیدن حقّ هم تکان نمى‌خورند.) «لا یَسْتَکْبِرُونَ وَ إِذا سَمِعُوا ... تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ‌ ... یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا  »

2. ایمان و اقرار باید بر اساس شناخت باشد. «مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا»

3. در دعا، از کلمه‌ى مقدّس ربّنا استمداد کنیم. «رَبَّنا آمَنَّا »

4. شناخت و معرفت، اشک و اعتراف به نواقص خود، نشانه‌ى رشد و تربیت‌

تفسیر المیزان : و هنگامی که آنچه را بر رسول الله نازل شده می شنوند می بینی که چشم هایشان پر از اشک می شود به جهت آنکه حق را شناخته اند و از این جهت دل هایشان نرم شده می گویند:

پروردگارا ما ایمان آوردیم، پس ما را هم در گروه کسانی بنویس که شهادت به حقانیت دین دادند)، یعنی شناخت حقانیت اسلام و آیات قرآن باعث می شود که اشک از چشمان آنها سرازیر شود و حق در قلب هایشان تأثیر می گذارد

و اینها همه تصدیق و گواه مطلبی است که قبلا فرموده بود که نصاری به مؤمنان نزدیکترند و محبتشان بیشتر است، چون آن ها در برابر حق خاضعند و لذا وقتی حق را می شنوند می گویند،

خدایا ما ایمان آوردیم، پس ما را در زمره شاهدان بنویس و همه این ها به جهت آنست که در میان آن ها کشیشان و علماء و راهبان زیادند و خودشان هم مردمی بی تکبر هستند.

یاری مقابل تباهی

89. رَبِّ انصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (عنکبوت 30)

پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما! (دعای حضرت لوط علیه السلام)

بگفتا خدایا مرا کن مدد       که نابود سازیم این قوم بد

این جمله درخواست فتح و گشایش از جانب خدا و نیز نفرینی است خطاب به قوم بدکارش چون عمل آنان در صورت شیوع زمین را فاسد می کرد و نسل بشر را نابود می نمود.

در تفاسیر مى‌خوانیم که قوم لوط از نظر ادب و اخلاق کاملًا سقوط کرده، در فساد و تباهى غرق بودند؛ به گونه‌اى که در مجالس عمومى، به یکدیگر سخن زشت مى‌گفتند، قمار بازى مى‌کردند، در حضور جمع برهنه مى‌شدند، همانا شما به کارى زشت مى‏پردازید که هیچ یک از مردم جهان در آن کار بر شما پیشى نگرفته است.

شما به سراغ مردها مى‏روید و راه (طبیعى زناشویى) را قطع مى‏کنید و در مجالس خود (آشکارا و بى‏پرده) اعمال ناپسند انجام مى‏دهید؟

پس قومش پاسخى ندادند جز این که گفتند:

اگر تو (در ادّعاى پیامبرى) از راستگویانى، عذاب خدا را براى ما بیاور ... درخواست عذاب، از زبان اقوام سایر انبیا نیز بیان شده است؛

1. لواط، منکر و فاحشه است، «الْمُنْکَرَ- لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ» و لواط کننده، مفسد فى الارض است. «رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ»

2. تنها بودن، مانع نهى از منکر نیست. حضرت لوط با آنکه تنها بود؛ امّا در مقابل انحراف و منحرفان ایستاد و از خداوند استمداد نمود. «رَبِّ انْصُرْنِی»

3. همواره باید در فکر غلبه بر مفسدان باشیم، نه آنکه حکومت آنان را بپذیریم. «رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ »

جدایی بین تباهکاران

90. رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ (مائدة 25) پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیت گنهکار، جدایى بیفکن.

پس آنگاه موسى برافراشت دست     بگفت اى پدیدآورِ هرچه هست

که من هستم اکنون فقط اى خدا      به هارون و بر خویش فرمانروا

از این قوم فاسق دل زشتکار                تو ما را جدا ساز اى کردگار

این کلام کنایه از بیان ناتوانی آن حضرت بر وادار کردن مردم به قبول دعوت است و مراد ایشان نفی مطلق قدرت دعوت مردم نبوده، چون بعضی از مردم خدا ترس بوده و مانندآن دو نفر دعوت موسی (علیه السلام) را اجابت کرده بودند و این تعریض به جهت آنست که آن جناب آن ها را دعوت نموده و در ابلاغ رسالت خود کوتاهی نکرده، اما بنی اسرائیل دعوت او را رد کرده و نسبت به ایشان بی ادبی نموده اند،

پس به همین جهت در مقام شکایت آن ها به پروردگار عرضه می دارد، خدایا: من کوتاهی نکردم ، اما غیر از خودم و برادرم یا عده ای اندک کسی دعوت مرا اجابت نکرد، پس تو خود به قدرت ربوبیت خود گره از کار ما بگشا و حساب مرا از این قوم عصیانگر جدا کن و بدیهی است اسم فاعل فاسق حکایت از استمرار و دوام دارد،

یعنی این قوم دائما در حال عصیان و گناه بوده اند و مضمون دعای آن حضرت در خواست عذاب برای آن ها نیست، بلکه در خواست هدایت و کارگشایی از جانب خود خداست که هادی مطلق است، وگرنه آن جناب از نزول عذاب بر بنی اسرائیل بیمناک بود و به همین جهت به درگاه خدا دعا نمود.

حضرت موسى (علیه السلام) ، پس از یأس از حرکت بنى‌اسرائیل، به درگاه خداوند شکایت کرد. درخواست فاصله افتادن، براى آن بود که آتش قهر الهى یاران موسى را نیز فرا نگیرد و تنها دشمنان به کیفر برسند، یا اینکه درخواست مى‌کرد با مرگ کفّار، میان آنان و دشمنان فاصله افتد.

در این‌که چرا حضرت موسى (علیه السلام) فقط از خود و برادرش یاد مى‌کند و از آن دو نفر پرهیزکار که با موسى (علیه السلام) همصدا شدند و مردم را براى ورود به شهر دعوت کردند  یادى نمى‌کند، مفسّران سخنانى دارند، از جمله:

موسى (علیه السلام) به ثبات قدم آن دو نفر هم اطمینان نداشت. چون آن دو نفر از سوى مردم به سنگسار تهدید شده بودند، لذا موسى (علیه السلام) گفت: خدایا! من هیچ قدرتى ندارم، حتّى آن دو نفر در معرض خطرند.

1. غالب دعاهاى قرآنى با استمداد از اسم ربّ است. «قالَ رَبِ‌ ... »

2. در حالى که همه‌ى مردم از ما بریده‌اند، به نجات دهنده‌ى اصلى متوسّل شویم. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ‌ ... قالَ رَبِ‌ ... »

3. شکایت پیامبران به خداوند و نفرین، وقتى است که از ایمان واطاعت مردم مأیوس شوند. «رَبِّ إِنِّی‌ ... »

4. سرپیچى از جهاد، فسق است. «فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ »

5. یکى از بلاهاى اجتماعى دور شدن مردم از اولیاى خدا ومحروم شدن از فیض وجودشان است. «فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ »

6. یکى از بلاها و سختى‌هاى مؤمنان، زندگى با فاسقان و در میان آنان بودن است. «فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»

مغلوب و مضطرّ شدن

91. فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ (قمر 10) تا آنکه به درگاه خدایش دعا کرد که من سخت مغلوب قوم شده‌ام تو مرا یاری فرما.

به ایزد برآورد دست دعا                   که مغلوب قومم شدم اى خدا

مرا باش یاور به یارى خویش        که پیروز گردم بر این قوم و کیش

کلمه‌ى‌ «فَانْتَصِرْ» به جاى «فانصر» آمده است، یعنى خداوندا! براى دین خودت مرا یارى کن، نصرت من نصرت راه تو است.

امام باقر (علیه السلام) فرمود: حضرت نوح 950 سال آشکارا و پنهانى مردم را به راه راست دعوت کرد، ولى چون آنان را سرکش دید، دست به دعا برداشت و گفت:

رَبَّ  أَنِّی مَغْلُوبٌ در تمام قرآن یک بار کلمه‌ى مغلوب به کار رفته که درباره‌ى حضرت نوح (علیه السلام) است،

چنانکه در میان سلام‌هاى الهى بر انبیاء نیز فقط یک سلام با جمله‌ى‌ فِی الْعالَمِینَ آمده که آن هم درباره‌ى حضرت نوح (علیه السلام) است. سَلامٌ عَلى‌ نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ

1 . انبیا در اوج گرفتارى به لطف الهى امیدوارند. «فَدَعا رَبَّهُ»  

2. مغلوب و ضعیف بودن، نشانه‌ى باطل بودن نیست. «أَنِّی مَغْلُوبٌ»‌

هنگامی که سختی ها بیماری ها و بلاها و ..... سرازیر می شوند این احساس به انسان دست می دهد که دیگر بایستی به خدا واگذار کرد.   

در روایات داریم نمازی 2 رکعتی بخوانید و در سجده چندین بار این عبارت قرآنی را بخوانید و به خدا واگذار نمایید و هر چه صلاح است انجام شود و راحتی و آرامش در همین است

«رَبَّ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ» حضرت نوح (علیه السلام) با همین عبارت زحمات چندین صدساله ی خود را با خدای خود نجوی کرد و به آرامش رسید.

 و خطاب الهی به پیامبران همین است «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ». و یا به پیامبر خاتم فرمود «وَادَع اَذاهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللهِ» (آزار و اذیت مخالفان را بگذر و به خدا توکل کن) و خودت را اذیت نکن .

و خدا به رسولش می فرماید تو مامور به ابلاغ هستی و .....

وقتی تو باشی ؛ زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست !

وقتی تو باشی ؛ قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی !

وقتی تو عزیز دلم باشی ؛ همدمم باشی ؛ سر پناهم باشی ؛ طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو است

تو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستی !!!

حالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !

وقتی تو باشی ؛ عشق در وجودم همیشه زنده است ، میتپد قلبم تنها برای تو و می گذرد لحظه ها به یاد تو و می ماند برای همیشه یک عشق جاودانه در قلب هایمان !

وقتی تو گل من باشی ؛ باغچه خشک قلبم بهاری می شود ، این دل از عطر و بوی تو پر از محبت و صفا می شود !

وقتی تو عشق من باشی ؛ این چشمها برای دیدن تو بی قرار و بی تاب می شود ، حضور تو در کنارم تنها آرزو می شود !

وقتی تو همدمم باشی ؛ دیگر تنهایی با من بیگانه می شود ، غم و غصه های دنیا در قلبم فراری می شوند !

خدای من مولای من همه چیز من ،ادرکنی

مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْقَوِیُّ وَ اَنَا الضَّعیفُ   وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلّا الْقَوِیُّ

ذکر تسبیح الهى

سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (زخرف 13)
منزّه خدایی که (انواع کشتی و چهار پایان) را مسخر ما گردانید و گرنه قادر بر آن نبودیم.

سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ (أعراف 5)
منزه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بودیم

لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (أنبیاء 87)
(خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزهى تو! من از ستمکاران بودم!

سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (أعراف 143)
خداوندا! منزهى تو (از اینکه تو را ببینم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!

سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم (سبأ 41)
منزهى (از اینکه همتایى داشته باشى)! تنها تو ولىّ مائى

سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ منزّه است (صافات-180)

پروردگار تو، پروردگار عزّت (و قدرت) از آنچه آنان توصیف مى‏کنند.

سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَ اللهُ أکْبَرُ.

پاک و منزه است خداوند و ستایش مخصوص خداست و معبودی جز خدا نیست

و خداوند بزرگتر است.

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

کتاب هایی که از مؤلّف به چاپ رسیده است :

1 و2 مثل ها، مثال ها و تمثیل، ضرب المثل های قرآن

3. انواع و اوصاف قلب در قرآن   

4. سلام های قرآن

5. انس با قرآن، تدبر در قرآن، مهجوریت از قرآن

6 . اعجاز در قرآن : حشرات، بدن انسان، آسمان ها، شگفتی ها و پیشگویی ها در  قرآن

7. فلسفه سوگندها 

8. فلسفه قصه در قرآن

9. آشنایی و شناخت قرآن         

10. استدراج مهلت دادن

11. رسانه ها و ماهواره ها، گوساله های زرین سامری

12. تولی و تبری و آیات

13. استکبار ستیزی و قرآن

14. اعتداال در قرآن

 15. مناظرات در قرآن انسان، فرشته، ابلیس، دوزخیان و بهشتیان 

16. مرگ در دنیا، برزخ و قیامت

17. اصول و فروع و آیات

18 آیاتِ  سیاسی اجتماعی حقوقی اقتصادی قرآن

19. ابتهالات و ربّنا های قرآن

20 رهبری و ولایت پذیری و آیات

21.  اخلاق در قرآن (عباد الرحمن)

22. حجاب و آیات

23. سبک زندگی مؤمنانه

24. اسلام ایرانیان ، آیات قرآن

25 فراموشی غدیر و خلافت قبیله ای خلفای بنی امیه و بنی عباس

26. چهل حدیث ها از معصومین

27. فاطمه زهراء راز قبر مخفی        

28. سکوت مولود کعبه، ثروت اندوزی خواص

29 غدیر در مسلخ کودتای سقیفه

30. امام حسن  مجتبی معزّ المومنین، صلح حسنی

31. امام حسین علیه السلام و آیات

 32. امام حسین عاشورا پیامدهای نهضت

33. حضرت ابـوالفـضـل العباس

34. امام سجاد و زینب پیام رسان حماسه عاشورا  

35. امام باقر انقلاب فرهنگی، امام صادق جهش فرهنگی، امام کاظم (زین المجتهدین)

36. امام رضا مدیریت فرهنگی در مسیر خراسان، ولایتعهدی، سلسله الذهب، آموزه های

37 امام جواد   امام هادی   امام عسکری (علیهم السلام)

38. وجود منجی و ظهور امام زمان

 39.  آیا ظهور اتفاق افتاده، دجال زمانه                             

40. مجموعه اشعار  آیت الله سید نورالدین  طاهری

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">