ترجمه ربناهای قرآن به نظم (اشعار امید مجد)
http://m5736z.blog.ir/post/Rabana1
http://m5736z.blog.ir/post/Rabana2
http://m5736z.blog.ir/post/Rabana3
عید برای همه
47. قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (مائده 114) عیسىبن مریم گفت: خداوندا، پروردگارا! مائدهاى از آسمان بر ما فرو فرست که براى نسل کنونى و آیندگان ما عید و نشانهاى از تو باشد و ما را روزى ده که تو بهترین روزى دهندگانى.
پس آنگاه عیسى دو دست دعا چنین بازبرداشت پیش خدا
که پروردگارا کنون روى مهر غذایى به ما دِهْ ، ز نیلى سپهر
که این روز بر ما و اخلاف ما شود نیک عیدى به دور قضا
بگردد به ما حجتى آشکار که رزاق برتر، توئى کردگار
معمولًا دعاهاى قرآن با اسم «رب» آغاز مىشود؛ ولى در این آیه با دو کلمهى «اللَّهُمَّ رَبَّنا» آمده است. شاید به خاطر اهمیّت این حادثه و پیامدهاى آن باشد.
1. توسّل به اولیاى خداوند براى قضاى حوائج، جایز است. «قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَى»
2. براى پیامبران، مردم تاریخ و نسلها مطرحاند. « لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا»
3. از نشانههاى الهى، باید براى همیشه درس گرفت. « وَ آیَةً مِنْکَ»
4. عید و جشن مذهبى از نظر قرآن کار صحیحى است. «تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (میلاد اولیاى خدا و بعثت پیامبر، کمتر از نزول مائده آسمانى نیست)
5. حضرت عیسى، در دعا بجاى مسألهى خوردن، به الهى بودن مائده توجّه مىکند «آیَةً مِنْکَ» 6. در دعا، خدا را با ادب کامل و با صفت مناسب با خواسته، صدا بزنیم. ابتداى آیه «اللَّهُمَّ رَبَّنا» آمده و آخر آیه « خَیْرُ الرَّازِقِینَ»
7. به درخواستهاى مادى جهت معنوى دهیم. (حواریّون اوّلین هدف خود را خوردن و سپس اطمینان داشتن «نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ» بیان کردند، ولى حضرت عیسى ابتدا برجا گذاشتن نشانهى سرور براى تاریخ «عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» سپس نشانه قدرت خداوند «وَ آیَةً مِنْکَ» و در مرحله سوم مسئله رزق را مطرح فرمود «وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» و بدین گونه به همه فهماند که مسائل معنوى و اجتماعى بر مسائل گروهى و اقتصادى مقدّم است).
8. به خدا توجّه کنیم و به سراغ دیگران نرویم. «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»
خدا دانای کامل
48. رَبَّنا اِنَّکَ تَعْلَمُ ما نَخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللِّه مِنْ شَیءٍ فِی اْلاَرْضِ وَ لا فِی السَّماِء. (ابراهیم 28)
پروردگارا! همانا تو آنچه را پنهان و یا آشکار کنیم، مىدانى و چیزى در زمین و در آسمان بر خداوند پوشیده نمىماند.
ندیدى مگر کافران نعم چه فرجام دیدند با زجر و غم
کشاندند آخر بسوى هلاک همه قوم خود را چنین دردناک
معنای آیه آشکار است و ادامه مناجات حضرت ابراهیم (علیه السلام) می باشد که خدا را به جهت علم مطلق و فراگیرش ستایش می کند و می گوید:
تو آن خدایی هستی که آشکار و نهان ما را می دانی و هیچ چیز نه در آسمان و نه در زمین بر تو مخفی نیست و شاید مراد از زمین امور محسوس برای بشر و مراد از آسمان امور غایب از حس آن ها باشد.
اکنون که همه چیز براى خدا روشن است و علم او به همه چیز و همه کار ما احاطه دارد باید در محضر او گناه نکنیم و در مخلوقات او جز طبق رضا و دستورات او تصرف نکنیم.
این جا نیز خطاب با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و وضع پیشوایان کفر و رؤسای ضلالت را که ظلم نموده و کفران نعمت کردند بیان می کند، که نعمات الهی از هر طرف آن ها را احاطه کرده بود ولی ایشان به جای شکرگزاری و ایمان به درگاه پروردگار، کفران نعمت نمودند و خود و قومشان را به هلاکت کشانیده و به شقاوت و آتش جهنم وارد نمودند، (چون قومشان نیز پیرو آنان بودند)،
همچنانکه قرآن کریم در مورد فرعون می فرماید:
(یقدم قومه یوم القیامه فاوردهم النار)، پیشاپیش قوم خود حرکت می کند و ایشان را به آتش وارد می سازد.
1. در نزد خدا پنهان و آشکار معنا ندارد. «تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ»
2. زمین و آسمان نزد علم خداوند یکسان است. «ما یَخْفى ... فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ»
روز گردآوری
49. رَبَّنا اِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیِه اِنَّ اللهَ لایُخْلِفُ الْمیعادَ. (آل عمران 9)
(راسخان علم در ادامه دعا گویند:) پروردگارا! همانا تو مردم را براى روزى که در آن شکى نیست گرد آورى. همانا خداوند وعدهى خود را تخلّف نمىکند.
همه مردمان را به روز جزا به یک جا کنى جمع اى کبریا
به روزى که شکى نباشد در آن که این وعده باشد ز رب جهان
نخواهد کند نقض یکتا اله همى وعدۀ خویش را هیچگاه
این سخن به منزله تعلیلی است که علت در خواست رحمت خود را بیان می کنند، چون علم دارند به اینکه اقامه نظام خلقت و دعوت های دینی مقدمه است برای جمع شدن مردم در روز قیامت، روزی که در آن هیچ چیزی به جز رحمت خدا به درد نمی خورد و جز او و رحمتش یاوری نیست، (اِنَّ اللهَ لایُخْلِفُ الْمیعادَ) : (بدرستی که خداوند خلف وعده نمی کند) چون انسان راسخ در علم، علمش راسخ نمی شود، مگر به اینکه علم به علت آن نیز رسوخ کند و علت عدم شک نمودن آنها در روز قیامت همانا وعده دادن خداوند به محقق شدن آن روز است و لذا متذکر آن هستند، چون می دانند خداوند خلف وعده نمی کند.
کسىکه به قیامت ایمان دارد؛ «لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ» نگران عاقبت و سرنوشت خود مىشود و از خداوند استمداد مىکند.
منشأ خُلف وعده، غفلت، عجز، ترس، جهل و یا پشیمانى است که هیچ کدام از این ها در ذات مقدّس الهى راه ندارد. «لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»
1. راسخان در علم، به آینده و قیامت چشم دوختهاند. إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ
2. توجّه به حالات روحى در دنیا؛ «لا تُزِغْ قُلُوبَنا» وپاسخگویى به اعمال در آخرت، نشانهى دانشمندان واقعى است. « لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیه»
3. روز قیامت، روز جمع است که مردم یکجا براى حسابرسى جمع مىشوند؛ و هم روز فصل است که بعد از محاکمه، هر یک جداگانه به جایگاه خود مىروند .
4. راسخان در علم به قیامت یقین دارند، «لا رَیْبَ فِیهِ» چون به وفاى خداوند یقین دارند.
فتنه کفار
50. رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. (ممتحنه 5) پروردگارا، ما را مایه فتنه و امتحان کافران مگردان و پروردگارا، ما را بیامرز که تنها تویی که (بر هر کار) بسیار مقتدری و (به صلاح خلق) کاملا آگاهی.
خدایا چو خواهى که کفار خوار کنى آزمایش به هر روزگار
مبادا که ما را تو در این میان نهى مایۀ فتنه و امتحان
خدایا بیامرز از ما گناه تو هستى عزیز و حکیم اى اله
آزار مسلمانان، آزمایشى براى کفّار است تا خباثت و عناد خود را اظهار کنند، به سلطه خود مغرور شوند و قدرت خود را نشانه حقانیّت خود بدانند.
در آیات قبل سخن از برائت و قاطعیّت و پرهیز از دوستى با کفّار بود، این آیه در قالب دعا مطالب آیات قبل را تأکید مىکند که پروردگارا ما ابزار دست مخالفان نشویم. این قسمت متن دعای ابراهیم (علیه السلام) و پیروان اوست و همه گفتار قبلی مقدمه ای برای طرح این مطلب بود، در اینجا از خدای خود می خواهند که آنها را از آثار سوء تبری از کفار، پناه دهد و ایشان را بیامرزد، خدایا کفار را بر ما مسلط مساز تا بواسطه ما مورد امتحان قرار بگیرند و آنچه فساد در وسع خود دارند بیرون بریزند و بر آزار و اذیت ما بپردازند.
سپس تقاضای مغفرت نموده و خداوند را با نام عزیز و حکیم مخاطب ساخته اند، یعنی تو خدایی هستی که بر بندگان خود قاهر و مسلط هستی و افعالت محکم است، پس از هر راهی که می دانی ما را از شر این قوم مشرک حفظ کن.
1. از آداب دعا، خطاب یا رَبِّ است. دعاهاى قرآن با رَبَّنا آغاز مىشود.
2. مسلمانان در تمام موارد حتى در قراردادهاى اقتصادى، نظامى و فرهنگى نباید به شیوهاى عمل کنند که مورد سوء استفاده کفّار قرار گیرند و راه فشار و سلطه کفّار را به روى خود بُگشایند لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»
3. دین و سیاست در کنار هم هستند، برائت از کفّار، در کنار طلب مغفرت از خدا. یک دعا رنگ سیاسى دارد و دعاى دیگر رنگ معنوى. «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا ... وَ اغْفِرْ لَنا»
4. به درگاه کسى رو کنیم که هم توانمند است و هم حکیم. «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 5. ابزار دست کفّار قرار نگرفتن، رمز عزّت است. «لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً ... أَنْتَ الْعَزِیزُ » .
خدا ، رهبر و حاکمِ مطلق
51. رَبُّنا الَّذی اَعطی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی. (طه50)
(موسى) گفت: پروردگار ما کسى است که به هر چیزى آفرینش خاص آن را عطا کرده و آنگاه (آن را به راه کمال) هدایت فرمود.
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (فرعون) گفت: پس حال نسلهاى پیشین چگونه است؟
بگفتند آن کس که داده وجود به هرکس که اندر جهانست و بود
هدایت نمودش به آیین راست پس ازآنکه بخشید جانش بخواست
بپرسید فرعون برگو کنون که احوال پیشینیانست چون
بالُ به معناى فکر است، ولى به معناى حال نیز بکار مىرود آنچه در نزد فرعون مطرح بود، ربوبیّت است، نه الوهیت و خالقیت، زیرا او ادعاى خالقیت نمىکرد و خود نیز الهه داشت؛ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ و سایر کفّار نیز اللَّهُ را بعنوان خالق قبول داشتند، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ... لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، بلکه ادعاى فرعون، رهبرى و حاکمیّت مطلقه خودش بود، از این روى موسى (علیه السلام) در جواب فرمود: خالق، مدبّر و حاکم هستى یکى است.
همهى انبیا مردم را دعوت به توحید کرده و تنها راه کمال و هدایت را از جانب خدا دانستهاند:
ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ»، خدایى که مرا آفرید پس او مرا هدایت کرد.
موسى (علیه السلام): «أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» او به هر چیز آفرینش داده و هدایت کرد.
حضرت محمّد (صلى الله علیه و آله) فرمود: «الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى، وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى» خدایى که آفرید سپس تعدیل کرد و کسى که اندازه گرفت و هدایت کرد.
رهبرى حرکت و قیام با موسى علیه السلام بود. اگر چه موسى و هارون به سوى فرعون رفتند و او ابتدا گفت: «فَمَنْ رَبُّکُما»، ولى رهبر موسى بود، لذا فرعون بلافاصله اضافه کرد: یا مُوسى
1. آنچه مورد ادّعا و نزاع است، ربوبیّت خداوند است، نه خالقیّت. «فَمَنْ رَبُّکُما»
2. روحیّهى استکبار و غرور طاغوتى حتّى در گفتار و شیوهى سؤال نیز مشهود است. به جاى اینکه بپرسد «مَن ربّى»، گفت:«فَمَنْ رَبُّکُما»
3. ما از خدا طلبى نداریم، هر چه هست عطاى اوست أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ»
4. خدا، هم مىآفریند و هم با هدایت تکوینى اداره مىکند «أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (خدا پس از آفرینش، راه ادامهى زندگى و کمال را نیز در آنان قرار داده است). 5. خداوند به هر موجودى، آفرینش کامل و ویژگىهایى متناسب با او عطا کرده است
6 . لازمهى ربوبیت الهى، هدایت اوست. «رَبُّنَا ... ثُمَّ هَدى »
7. ربوبیّت، حقِ کسى است که آفریدگار است. «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ»
8. همهى موجودات، مشمول هدایت الهى هستند. تمام قوانین حاکم بر هستى و غرایز موجود در انسانها و حیوانات، از هدایت الهى است. خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى
9. در برابر منطق نباید به راه نیاکان تکیه کرد. «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى»
موسى (علیه السلام) با منطق سخن مىگوید ولى فرعون، مسیر بحث را به تاریخ مىکشاند، تا عواطف مردم را تحریک کند.
این که فرعون گفت : پروردگار شما کیست، مقصودش انکار آفریدگار عالم نبود، بلکه منظورش این بود که بفهمد الهه موسی و فرعون کیست؟ و آیا آن دو غیر از بت ها و الهه ها و خود فرعون، معبود دیگری را عبادت می کنند؟
چون مردم بت پرست در زمان فرعون ملائکه و جن و سلاطین بزرگ را عبادت کرده و آن ها را مظاهر عظمت خدا می دانستند،ولی در عین حال معبود بودن یک سلطان را مانع از این نمی دانستند که خود او نیز معبود دیگری داشته باشد، فرعون هم از یک طرف معبود مردم بود و از سوی دیگر برای خودش الهه و ربی داشت که او را عبادت می کرد.
موسی در جواب فرعون می گوید: پروردگار ما کسی است که وجود خاص هر چیزی را به او افاضه کرده و سپس او را به سوی کمال مطلوبش هدایت نموده، یعنی او را به مطلوب رسانیده و یا لااقل راهی که به سوی مطلوب او منتهی می شود به او نشان داده، یعنی پروردگار عالم کسی است که میان همه موجودات رابطه برقرار کرده و وجود هر موجودی را با تجهیزات آن یعنی قوا و ابزار و آثاری که بوسیله آن به هدفش منتهی می شود، با سایر موجودات مرتبط نموده است.
و سیر و حرکت هرچیزی رتبه بعد از خلقت و وجود اوست، هدایت در اینجا همان هدایت عمومی است که دامنه اش همه موجودات را فراگرفته و این هدایت مصداق تدبیر است و کسی که تدبیر موجودات و هدایت آن ها منسوب و منتهی به اوست او که موجودات را خلق کرده و هر وجودی و هر صفت و جودیی منتهی به او و قائم به وجود اوست .
52. بخشش از گناه
الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران 16)
(پرهیزگاران) کسانىاند که مىگویند: پروردگارا! براستى که ما ایمان آوردهایم، پس گناهان ما را ببخشاى و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
کسانى که گویند با کبریا که ماییم مؤمن به تو اى خدا
ببخشا گناهان ما اى غفور ز سوزنده آتش نگه دار دور
یعنی متقین هستندکه این سخن را می گویند و منظورشان این نیست که بواسطه ایمانشان بر خدامنت گذارند، بلکه منظورشان آن است که از خداوند بخواهند به وعده ای که به بندگان مؤمن خود داده است وفا کند، (امنوا به یغفرلکم)، (به آن ایمان آورید تا شما را بیامرزم)، و آنان را مشمول مغفرت خویش قرار دهد، (و قنا عذاب النار) : (و ما را از آ تش دوزخ محفوظ بدار)
چون مغفرت گناهان مستلزم رهایی از آتش عذاب و دخول به بهشت نیست ، بلکه نگهداری از عذاب آتش خودفضلی جداگانه از ناحیه خداست، چون بنده نمی تواند بواسطه اعمالش خود را مستحق رهایی از آتش و ورود به بهشت بداند و بنده، طلبی از خدای خویش ندارد، چون ایمان و اطاعت خود بزرگترین نعمتی است که خدا به متقین داده و به واسطه آن باید شکر گزار باشند نه طلبکار و این وصف کسانی است که خداوند در آیه بعدی آنها را توصیف می کند.
1. متّقین، همواره در انابه و دعا هستند. یَقُولُونَ
2. ایمان، زمینهى عفو الهى است. آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا
3. عفو، از شئون ربوبیّت و لازمهى تربیت است. رَبَّنا ... فَاغْفِرْ لَنا
4. ترس از قهر و عذاب خداوند، از نشانههاى تقواست. قِنا عَذابَ النَّارِ
5. به کارهاى خوبتان اعتماد نکنید. با آنکه اهل تقوا هستید، باز هم از قهر الهى باید ترسید.
هدفدار بودن آفرینش
53. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران 191)
(خردمندان) کسانى هستند که ایستاده و نشسته و (خوابیده) بر پهلو یاد خدا مىکنند و در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه مىکنند (و از عمق جان مىگویند:) پروردگارا! این هستى را باطل و بى هدف نیافریدهاى، تو (از کار عبث) پاک و منزّهى، پس ما را از عذاب آتش نگهدار.
کسانى که سازند ذکر خدا به هرحال، بنشسته یا که به پا
به هنگام خفتن به تسبیح و ذکر بدین آفرینش نمایند فکر
بگویند کاى کردگار جلال جهانى چنین را به حد کمال
نکردى تو بیهوده آن را درست که پاک و منزه توئى از نخست
تو ما را از آتش کنون دور دار به لطفى که در توست اى کردگار
به فرمودهى امام باقر (علیه السلام) ، افراد سالم، نماز را ایستاده و افراد مریض، نشسته و افراد عاجز و ناتوان، به پهلو خوابیده، به جا آورند. یعنی خردمندان کسانی هستند که خدا را در هر حالتی یاد می کنند و در باره خلقت هستی تفکر نمایند و همین امر باعث می شود آنها خدا را زیاد یاد کنند و از خلق عالم پی به خالق و مؤثر و مدبر عالم برند و همین ذکر دائمی برای آنهاست و باطل چیزی است که هدف و غرضی معقول در آن نباشد، پس آن ها یقین دارند که در ورای این عالم دنیا زندگی جاویدی است که خداوند آنها را برای جزا دادن در آن جهان مبعوث می کند، چون بدون حشر و عالم آخرت مسأله خلقت از اساس باطل خواهد بود و از روی علم به منزه بودن خدا از اینکه عمل بی فایده و بی غرض انجام دهد، از خدا در خواست رحمت می کنند و از او می خواهند که به وعده خود عمل نماید، چون می دانند که هیچ گریزی از مصلحت عقاب و ثواب نیست .
1. نشانهى خردمندى، یاد خدا در هر حال است «لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً»
2. اهلذکر باید اهل تعقل و تفکر باشند. «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ ... وَ یَتَفَکَّرُونَ»
3. ایمان براساس فکر و اندیشه ارزشمند است « یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا»
4. ایمان و اعتراف با تمام وجود ارزش دارد. نباید به اعتراف زبانى اکتفا کرد. «یَتَفَکَّرُونَ»
5. ذکر وفکر، همراه یکدیگر ارزش است. متأسفانه کسانى ذکر مىگویند، ولى اهل فکر نیستند وکسانى اهل فکر هستند، ولى اهل ذکر نیستند. «یَذْکُرُونَ ... یَتَفَکَّرُونَ »
6. آنچه سبب رشد و قرب الهى است، ذکر و فکر مستمر است نه مقطعى و موسمى. «یَذْکُرُونَ» و «یَتَفَکَّرُونَ» فعل مضارعاند که نشان استمرار است.
7. شناختِ حسّى طبیعت کافى نیست، تعقّل و تفکّر لازم است. «یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ»
8. آفرینش بیهوده نیست، گرچه همه اسرار آن را درک نکنیم «ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا»
9. اوّل تعقّل و اندیشه، سپس ایمان و عرفان و آنگاه دعا و مناجات. «یَتَفَکَّرُونَ ... رَبَّنا»
10. اگر هستى بیهوده و باطل نیست، ما هم نباید بیهوده و باطل زندگى کنیم.
11. هستى هدفدارست، پس هر چه از هدف الهى دور شویم به دوزخ نزدیک مىشویم.
12. قبل از دعا، خدا را ستایش کنیم. «سُبْحانَکَ فَقِنا»
13- ثمرهى عقل و خرد، ترس از قیامت است. «لِأُولِی الْأَلْبابِ ... فَقِنا عَذابَ النَّارِ»
قرآن براى آفرینش انسان اهدافى را بیان کرده است از جمله.
1. عبادت. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ جن و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و نزدیکم شوند)
2. آزمایش. خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید، که کدام یک از شما بهتر عمل مىکنید.
3. براى دریافت رحمت الهى. «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» مگر کسى که پروردگارت به او رحم کند و (خداوند) براى همین (رحمت) مردم را آفرید. حضرت على (علیه السلام) فرمود: «رحم الله امرء عرف قدره» خداوند رحمت کند کسى را که ارزش و اعتبار خود را بشناسد. و بداند از کجا آمده، اکنون در کجاست و سپس به کجا مىرود.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: خداوند متعال بندگانش را نیافریده است مگر براى این که او را بشناسند، آن گاه که او را شناختند، عبادتش کنند و چون خدا را عبادت کردند، با پرستش و عبادت او از پرستش غیر او بىنیاز شوند
دور از خواری و رسوایی
54. رَبَّنا اِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظالِمینَ مِنْ اَنْصاٍر. (آل عمران 192) پروردگارا! هر که را تو (بخاطر اعمال بدش) به دوزخ افکنى، پس بى شک او را خوار و رسوا ساختهاى و براى ستمگران هیچ یاورى نیست.
کسى را که در آتش انداختى ز خفت حصارى بر او ساختى
که بر ظالمان ستم پیشه کار کسى نیست یاور به روزِ شمار
از امام باقر (علیه السلام) دربارهى «وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ» سؤال کردند، حضرت فرمودند: یعنى آن ها امامانى ندارند تا آنان را به نام بخوانند، (و از آنان شفاعت کنند).
1. آتش قیامت سخت است، امّا نزد خردمندان که خواهان کرامت انسان هستند خوارى ورسوایى قیامت، دردناکتر از آن است. «مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ»
2. ستمگران، از شفاعتِ دیگران محروم هستند. «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ»
محل نزول: این آیه همچون دیگر آیات سوره آل عمران در مدینه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده است.
شأن نزول آیات 191، 192، 193 و 194 سوره آل عمران
از امامین باقر و صادق (علیهماالسلام) روایت شده که این آیات و آیات دیگر آخر سوره آل عمران درباره امام على مرتضى (علیه السلام) و جماعتى از اصحاب و یاران او نازل گردید، زیرا هنگامى که پیامبر بعد از مرگ عموى خود ابوطالب مأمور هجرت به سوى مدینه گشت قریش بر ضد او با یکدیگر همسوگند شدند که یک شب در وقتى که پیامبر در خواب باشد بر او حمله کنند و با وارد آوردن ضربات متعدد وى را بکشند تا قاتل او معلوم نگردد و کسى نتواند به علت معلوم نبودن قاتل از او خونخواهى کند.
بنابراین خداوند امر فرمود که على در آن شب به جاى پیامبر بخوابد تا بتواند آن شب به طرف مدینه هجرت کند على (علیه السلام) طبق امر خداوند به جاى پیامبر خوابید و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به طرف مدینه هجرت فرمود.
مشرکین وقتى آمدند و على را به جاى پیامبر دیدند در عین حال تعجب به قهقرى برگشتند و توطئه اى که براى قتل پیامبر چیده بودند، به خواست خداوند عملى نگردید سپس على مرتضى به دستور رسول خدا زوجات او را به طرف مدینه حرکت داد وقتى که ابوسفیان از این موضوع اطلاع یافت با عده اى على مرتضى را دنبال کرد که شاید از هجرت او با زوجات پیامبر به سوى مدینه جلوگیرى به عمل آورد. ابوسفیان غلامى داشت به نام اسود که بسیار زرنگ و در عین حال قوى و نیرومند هم بود. به این غلام دستور داد که زودتر برود و در هر جا به على مرتضى برخورد نماید جلو او را بگیرد تا خودش برسد، اسود با عجله و شتاب فراوان به راه افتاد تا به على مرتضى رسید.
او را از رفتن مانع شد و گفت: باید صبر کند تا ابوسفیان برسد و حتى تهدید کرد که اگر به رفتن ادامه دهد او را خواهد کشت. على به اسود فرمود: که از جلو راه او خارج شود و در غیر این صورت به ضرر او تمام خواهد شد. اسود با شمشیر به على مرتضى حمله ور گردید و جنگ بین آن دو نفر درگرفت.
سرانجام اسود بدست على (علیه السلام) کشته شد و على (علیه السلام) به راه خود با زوجات رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) و همراهان دیگر ادامه داد.
ابوسفیان وقتى که به محل حادثه رسید غلام خود اسود را کشته یافت. لذا با سرعت و شتاب هر چه تمامتر على (علیه السلام) را دنبال کرد تا این که بالأخره به او رسید و گفت: یا على با اجازه چه کسى این زنان را که از فامیل ما مى باشند با خود به مدینه میبرى در حالتى که غلام مرا هم به قتل رسانیده اى.
على (علیه السلام) فرمود: با اجازه کسى به راه افتاده ام که اجازه من بدست اوست. بنابراین بهتر است که برگردى و کار خود را به جنگ و جدال نکشانى. ابوسفیان اعتنائى نکرد و کار آنها به جنگ کشید.
در این جنگ ابوسفیان کارى از پیش نبرد و با نومیدى مراجعت کرد، على علیهالسلام با یاران و زوجات پیامبر به مدینه آمد پس از ورود به مدینه دستور داد که همراهان به استراحت پردازند و پس از استراحت نماز گذارند و به شکرانه وارد شدند به مدینه در حال سلامت به ذکر خداوند مشغول شدند و تا صبح به ذکر خدا و نماز پرداختند و شکر و سپاس خداى را بجاى آوردند
سپس نزد رسول خدا آمدند و قبل از رسیدن خدمت پیامبر، جبرئیل نزد رسول خدا آمد و موضوع على مرتضى را به وى خبر داد و این آیات را نازل نمود سپس پیامبر به على فرمود: یا على خداوند این آیات را درباره تو و اصحاب و یاران تو نازل گردانید
وعده ی خدا به پیامبران
55. رَبنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لاتُحْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ. (آل عمران 194)
خردمندان مىگویند: پروردگارا! آنچه را به واسطهى پیامبرانت به ما وعده دادهاى، به ما مرحمت فرما و ما را در روز قیامت خوار مساز که البتّه تو خلاف وعده انجام نمىدهى.
خدایا به ما ده از آنچه برآن بدادى تو وعده به پیغمبران
مگردانمان خوار روزشمار ترا وعده صدقست اى کردگار
در این چند آیه، خداوند متعال مسیر رشد خردمندان و اولوا الالباب را این گونه ترسیم مىکند:
به یاد خدا بودن، فکر، رسیدن به حکمت، تسلیم انبیا شدن، استغفار، خوب مردن، در انتظار الطاف الهى و سرانجام نجات از رسوایى و خوارى قیامت.
در آیات قبل ایمان خردمندان به خداوند و قیامت مطرح بود و در این آیه ایمان به نبوّت نیز مطرح شده است. «ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ»
تکرار «ربّنا» در سخنان اولواالالباب، نشان شیفتگى آنان به ربوبیّت الهى است.
اولوا الالباب، هم عزّت دنیا را مىخواهند و هم عزّت آخرت را. جملهى «آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ» مربوط به دنیاست که خداوند وعدهى نصرت به اهل حقّ داده است: «انّا لننصر رسلنا» وجملهى «وَ لا تُخْزِنا» مربوط به عزّت در آخرت است.
1. وفاى به وعده، از شئون ربوبیّت الهى است. «رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا»
2. گرچه خداوند به وعدههاى خود وفا مىکند، لکن ما نیز باید دعا کنیم.
3. خردمندان به همهى انبیا وهمه وعدههاى الهى ایمان دارند. «ما وَعَدْتَنا عَلى»
4. نهایت آرزوى خردمندان، رسیدن به الطاف الهى و نجات از دوزخ و رسوایى قیامت است. «آتِنا ما وَعَدْتَنا، وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ»
5. بیم و امید باید در کنار هم باشد. «آتِنا ما وَعَدْتَنا ... وَ لا تُخْزِنا»
باقی ماندن نام نیک
56. رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا (آل عمران 193)
پروردگارا! همانا ما دعوت منادى ایمان را شنیدیم که (مىگفت:) به پروردگارتان ایمان بیاورید، پس ایمان آوردیم.
منادى چو سر داد یا رب ندا که آرید ایمان به یکتا خدا
شنیدیم و دادیم آن را جواب بگشتیم مؤمن به دین و کتاب
خدایا ببخشا زما هر گناه بدیهاى ما را بپوش اى اله
پس از آنکه تسلیم کردیم جان تو محشورمان ساز با صالحان
آن منادی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که مردم را به سوی ایمان ندا کرد و در باطن کلمه ایمان همه معارف الهی نهفته است و آنها ندای پیامبر(صلی الله علیه و آله) را لبیک گفتند، و دعوت حق را اجابت کردند، تا از گناهان و بدیها و مردن در حال کفر و گناه برهند و به آمرزش و رحمت و بهشت خدا راغب گردیدند،
در برابر خردمندانى که دعوت به ایمان را اجابت کرده، مىگویند: «سَمِعنا»، افرادى هستند که نسبت به این دعوت بىاعتنایى مىکنند و در قیامت با حسرت تمام مىگویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»
1. خردمندان، آمادهى پذیرش حقّ هستند و در کنار پاسخگویى به نداى فطرت، به نداى انبیا، علما و شهدا پاسخ مىدهند. « إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ»
2. استغفار و اعتراف، نشانهى عقل است. « لِأُولِی الْأَلْبابِ ... رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا»
پوشش زشتی ها
57. رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفَّرْ عَنّا سَیّئاتِنا وَ توَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ.
(آل عمران 193) پروردگارا! پس گناهان ما را بیامرز و زشتىهاى ما را بپوشان و ما را با نیکان محشور گردان.
خدایا ببخشا زما هر گناه بدیهاى ما را بپوش اى اله
پس از آنکه تسلیم کردیم جان تو محشورمان ساز با صالحان
در اینجا مؤمنان طلب وفای وعده الهی شامل آمرزش و رحمت را نمودند که رسول خدا به اذن پروردگار آن را برای مؤمنان ضامن شده بود.
شاید مراد از «ذنوب» گناهان کبیره باشد و مراد از «سیّئات» گناهان صغیره، چنانکه در آیهى شریفه «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ...» «سیّئات» در برابر «کبائر» آمده است و ممکن است مراد از «سیّئات» آثار گناه باشد.
1. خردمندان، آمادهى پذیرش حقّ هستند و در کنار پاسخگویى به نداى فطرت، به نداى انبیا، علما و شهدا پاسخ مىدهند.« إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ»
2. استغفار و اعتراف، نشانهى عقل است. «لِأُولِی الْأَلْبابِ ... رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا»
3. از آداب دعا که زمینهى عفو الهى را فراهم مىکند، توجّه به ربوبیّت الهى است «رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا»
4. ایمان، زمینهى دریافت مغفرت الهى است. « فَآمَنَّا، فَاغْفِرْ لَنا»
5. دیگران را در دعاى خود شریک کنیم. «فَاغْفِرْ لَنا»
6. پردهپوشى وعفو، از شئون ربوبیّت واز شیوههاى تربیت است. «رَبَّنا ... کَفِّرْ عَنَّا»
7. مردن و مرگِ انسان با اراده الهى است. «تَوَفَّنا»
8. خردمندانِ دوراندیش، مرگ با نیکان را آرزو مىکنند. « تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»
9. نیکان و ابرار مقامى دارند که خردمندان آرزوى آن را مىکند «لِأُولِی الْأَلْبابِ ... تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار»ِ
واژه «ابرار» دارای معنائی وسیع به وسعت همه خوبی ها است این لغت از «بِرّ» مشتق شده و با «بَرّ» در مقابل «بحر» که همه خشکی ها در مقابل همه دریاها را شامل می شود، از یک ریشه اند و لذا «بِر»ّ همه اعمال نیک و عقاید شایسته را در بر می گیرد تا بدان حد که لایق توصیف خداوند نیز شده است.
«إِنَّا کنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ.» بهشتیان گویند: ما از قبل، خداوند را نیکوکار و رحیم می شناختیم.
ارج نهادن به مقام ابرار، و توجه به آنان، و ایجاد ارتباط و علقه با آنان است. همانان که اکنون دوستان و برادران دینی شمرده می شوند و یا کسانی که در گذشته های دور و نزدیک می زیسته اند ولی همواره برکات عمر محدود خود را به تمام بشریت ساطع گردانیده اند.
تعدی و طغیان ابرقدرتان
58. رَبَّنا اَنَّنا نَخافُ اَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا اَوْ اَنْ یَعطْغی. (طه45) (موسى و هارون) گفتند: پروردگارا! همانا مىترسیم که او بر ضد ما تعدّى کند یا بر طغیان ادامه دهد (و بر آن بیفزاید). قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى 46 (خداوند) فرمود: نترسید، همانا من با شما هستم (و همه چیز را) مىشنوم و مىبینم.
بگفتند ترسیم اى کردگار که بااین همه قدرت آشکار
که فرعون دارد به درگاه خویش به ما راهى از ظلم آرد به پیش
فزون تر کند شعله سرکشى که در قلب او هست چون آتشى
پس آنگاه یزدان بگفتا سخن نترسید، دارید یارى چو من
ببینم هرآنچه که دارد وجود نیوشم هرآنچه که خواهى شنود
«فَرط» به معناى سرعت گرفتن و پیش افتادن است و «أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا» یعنى ما مىترسیم که فرعون، قبل از بیان استدلال و آوردن معجزات بر ما پیشى گرفته و طغیان خود را نسبت به بنى اسرائیل افزایش دهد.
آنچه براى انبیا مذموم است، خشیت و ترس قلبى از غیر خداست وگرنه، خوف طبیعى، لازمهى انسانیّت آن بزرگواران و همه انسانهاست و هر انسانى در برابر خطرات این ترس را دارد.
1. بررسى مشکلات و موانع احتمالى و ترس از آینده و ناکامى، منافاتى با اخلاص و مقام نبوّت ندارد. «إِنَّنا نَخافُ
2. جوسازى و شایعه سازى، شیوهى طاغوتها و ستمگران است. آنان فضا را مسموم و مردان خدا را متهم مىنمایند و یا بعد از شنیدن حقّ دست به آشوب مىزنند تا سخن حقّ آنان اثر نکند. « یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى »
3. ایمان به حضور در پیشگاه خداوند و یقین به امدادهاى الهى، عامل شجاعت و روحیه یافتن مؤمنان است. « إِنَّنِی مَعَکُما»
4. اگر کسى را به کارى مأمور کردید، باید از هر جهت او را تأمین نموده و به او روحیه بدهید. « إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى»
5. اگر چه همهى انسانها مورد نظر و مرحمت الهى هستند، ولى لطف او بر انبیا بیشتر است. «إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى»
پذیرش الهی بالاترین درخواست
59. وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. (بقره 127)
و (بیاد آور) هنگامى که ابراهیم، پایههاى خانه (کعبه) را با اسماعیل بالا مىبرد (و مىگفتند:) پروردگارا از ما بپذیر، همانا تو شنوا و دانایى.
چو دیوار کعبه برافراشتند براى دعا دست برداشتند
که فرماى از ما قبول اى حکیم همانا تو هستى سمیع و علیم
از آیات و روایات متعدّد استفاده مىشود که خانه کعبه، از زمان حضرت آدم بوده و حضرت ابراهیم (علیه السلام) آنرا تجدید بنا نموده است. چنان که آن حضرت در موقع اسکان همسر و فرزندش در سرزمین مکّه مىگوید: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» خداوندا بعضى از خاندانم را در این سرزمین خشک و بدون زراعت، در کنار خانهى تو سکونت دادم. بنابراین در زمان شیر خوارگى حضرت اسماعیل (علیه السلام) نیز اثرى از کعبه وجود داشته است. و در سورهى آل عمران نیز از کعبه به عنوان اوّلین خانه مردم یاد شده است.
در آیه مورد بحث نیز سخن از بالا بردن پایههاى خانه بدست ابراهیم (علیه السلام) است و این تعبیر مىرساند که اساس خانه کعبه، قبلًا وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) آن را بالا بردهاند.
حضرت على (علیه السلام) نیز در خطبه قاصعه مىفرماید: خداوند تمام مردم را از زمان حضرت آدم تا ابد، با همین کعبه و سنگهاى آن آزمایش مىنماید.
ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) در کار مساوى نبودند. در حدیث مىخوانیم: ابراهیم بنّایى مىکرد و اسماعیل سنگ به دست پدر مىداد. و شاید به سبب همین تفاوت، میان نام آن دو بزرگوار فاصله گذاشته است. «یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ»
1. بانیان کارهاى نیک را فراموش نکنیم. «إِذْ یَرْفَعُ» «اذ» یعنى گذشته را یاد کن.
2. در مسیر اهداف الهى، کار بنّایى و کارگرى نیز عبادت است. لذا از خداوند قبولى آن را مىخواهند. «یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ ... رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا»
3. کار مهم نیست، قبول شدن آن اهمیّت دارد. حتّى اگر کعبه بسازیم، ولى مورد قبول خدا قرار نگیرد، ارزش ندارد. «رَبَّنا تَقَبَّلْ»
4. کارهاى خود را در برابر عظمت خداوند، قابل ذکر ندانیم. حضرت ابراهیم نامى از کار و بنایى خود نبرد و فقط گفت: « رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا»
5. در روایات آمده است: از شرایط استجابت و آداب دعا، ستایش خداوند است. ابراهیم (علیه السلام) دعاى خود را با ستایش پروردگار همراه ساخته است. «إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»
تفسیر المیزان
«الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ» قواعد جمع قاعده است و آن قسمتی از بناست که روی زمین قعود دارد،یعنی می نشیند و باقی بنا بر آن مستقر می شود و اینجا منظور از قواعد و برافراشتن آن، برپا کردن همه بنااست،
«رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (پروردگارا این خدمت اندک را از ما بپذیر، همانا که تو شنوا و دانایی) این دعائی از جانب ابراهیم و اسماعیل (علیه السلام) بود و آیه حکایت این دعا است و لازم نیست کلمه گفتند را در تقدیر بگیریم، چون زبان حال آن دو است .
گویا حال آن دو بزرگوار مجسم می شود که گویا مشاهده می شوند که مشغول برافراشتن کعبه هستند و صدایشان به گوش می رسد که با نهایت خشوع می گویند: خدایا عمل اندک ما را بپذیر که تو شنوای دعای ما و دانای نیت ما هستی .
درخواست نشدنی
60. رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنّا قَوْماً ضالّینَ. (مومنون 107)
پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آور، اگر بار دیگر (به کفر و گناه) بازگشتیم، قطعاً ستمگریم.
از آن لطف بى حد که دارى به ذات ز دوزخ کنون بخش ما را نجات
اگر از عداوت بپوشیم رخت زیانکار هستیم بسیار سخت
قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ 108 (خداوند به آنان) گوید: دور شوید ودر آتش گم شوید و با من سخن مگویید.
تفسیر المیزان : منظور از این درخواست ، همان رجوع به دنیاست و به زبان حال می گویند ما را به دنیا بازگردان، تا توبه کنیم و عمل صالح به جا آوریم و اگر ما به گمراهی و عصیان رجوع کردیم، در این صورت ستمکار بوده و مستحق عذاب هستیم.
(اخساء) کلامی است که هنگام راندن سگ می گویند به عبارت فارسی یعنی چخ کردن، پس این کلام حاوی زجر و راندن اهل جهنم و قطع کلام ایشان است. لذا در آن روز گنهکاران نمی توانند درباره گناهانشان عذر و بهانه آورند .
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود: با کسى که شراب مىنوشد ننشینید که آنان سگان دوزخند.
سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «قالَ اخْسَؤُا فِیها ... » در حدیثى آمده که صورت دوزخیان بعد از شنیدن «اخْسَؤُا» به صورت قطعه گوشتى در مىآید که تنها نفس مىکشد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: دوزخیان به خاطر اعمالشان شقاوتمند شدند.
1. وجدانها در قیامت بیدار مىشوند و مجرمان به گناهان خود ذلیلانه اعتراف مىکنند. «غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا»
2. دورى از راه انبیا، مایهى شقاوت وبدبختى است. «آیاتِی تُتْلى، غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا»
3. خداوند در قیامت با کوبندهترین کلمات، با کفّار سخن مىگوید «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ »
خدایا نبخشی زیانکارم
61. رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ. (اعراف 23)
(آدم و حوّا) گفتند: پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشایى و رحم نکنى، قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.
بگفتند با کردگار این سخن که ما ظلم کردیم بر خویشتن
کنون گر نبخشائى اى کردگار گناهى که کردیم و آن زشت کار
همانا که از خاسران گشته ایم به رنگ زیان دست آغشته ایم
شیطان و آدم هر دو نافرمانى کردند؛ امّا شیطان نسبت به نافرمانى خود (ترک سجده)، به عدل و حکمت الهى اعتراض و استکبار کرد و برترى نژاد خود را مطرح ساخت و پشیمان هم نشد؛ امّا حضرت آدم و حوّا، به کار خلاف خود اعتراف کردند و از خداوند تقاضاى بخشایش کردند.
این سخن نهایت تضرع و التماس آن دو را می رساند که به مخالفت با امر ارشادی اقرار نمودند و دانستند که این مخالفت آنها ظلم به نفس است و لذا هیچ درخواستی جز طلب مغفرت و رحمت ننمودند و گفتند: اگر به ما رحم نکنی و ما را نیامرزی بطور دائم و به معنای کامل زیانکار خواهیم شد، جز آنکه خدا بخواهد و به ما رحمت آورد.
1. در برابر ستمهایى که به خود روا مىداریم باید از خداوند استمداد جوییم و آن ها را جبران کنیم. «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا»
2. آدم و حوّا، هم در تخلّف شریک بودند، هم در جبران گذشته و عذرخواهى
3. هرگونه خلافى، ظلم به خویشتن است، چون مخالفت با فرمان خدا مخالفت با تکامل و سعادت واقعى خود است. «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»
4. از آداب دعا و استغفار، ابتدا اعتراف به گناه است. «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»
5. نخستین خواستهى بشر از خدا، تقاضاى عفو ورحمت بود. « وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا»
6. مهمترین مسأله براى گناهکار، مغفرت الهى است، سپس درخواستهاى دیگر
7. عنایت و لطف و مهربانى خدا، جلوى خسارت ابدى را مىگیرد. «لَنَکُونَنَّ مِنَ »
توکل و بازگشت
62. .... إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (ممتحنه 4) ... جز سخن ابراهیم به پدرش که قطعاً براى تو استغفار خواهم کرد و من براى تو (جز دعا و درخواست) مالک چیزى نیستم. پروردگارا بر تو توکّل کردیم و به سوى توانا به نمودیم و بازگشت ما به سوى تو است.
بگفتا خلیل این سخن بر پدر اگر مؤمن آیى به رب بشر
براى تو از درگه لطف رب کنم بخشش و مغفرت را طلب
وگرنه مرا نیست دیگر سزا که از قهر ایزد رهانم تو را
به یزدان بگفت این سخن را ز نو توکل نمودیم تنها به تو
نهادیم روى از همه بر درت همه بازگردند اندر برت
با توجّه به آیات قبل که بعضى از مسلمانان به خاطر دریافت حفظ بستگان خود، مخفیانه یا آشکارا با کفّار دوستى و مودّت داشتند، این آیه مىفرماید: برائت از کفّار و مشرکان را از حضرت ابراهیم و یارانش بیاموزید. هنگامى که حضرت ابراهیم، پایدارى پدر را به کفر و شرک دید و از هدایت او مأیوس شد، از او برائت جست و استغفار براى او، وعدهاى بود که به پدر داد تا زمینه بازگشت او را فراهم سازد. چنانکه در سوره توبه آیه 114 مىفرماید:« وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»
در قرآن دو مرد و دو زن، به عنوان الگوى مؤمنان معرّفى شدهاند: از مردان، یکى حضرت ابراهیم (علیه السلام) ، «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ» و دیگرى پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله) است. «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» و از زنان، یکى همسر فرعون و دیگرى حضرت مریم است (گرچه پیروان حضرت ابراهیم نیز الگو معرفى شدهاند «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ» که قرآن در آیات 11 و 12 سوره تحریم، آنان را در برابر همسران حضرت نوح و لوط، به عنوان زنانِ الگو معرّفى مىکند و مىفرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ... وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ »
البتّه در روایات افراد دیگرى همچون امام حسین (علیه السلام) «فلکم فى اسوة» و حضرت زهرا (علیها السلام) نیز به عنوان الگو معرفى شدهاند. چنانکه حضرت مهدى (علیه السلام) مىفرماید: «و فى ابنة رسول الله لى اسوة حسنة» دختر رسول خدا، الگوى نیکوى من است.
1. ایمان، باید از هرگونه شرک، خالص باشد. «تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»
2. جبههگیرى و قاطعیّت در برابر کفر و شرک، به توکّل، نیایش و توجّه به معاد نیاز دارد. «إِنَّا بُرَآؤُا ... عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا»
3. معناى توکّل گوشهگیرى و انفعال نیست، بلکه در کنار اعلام برائت صریح و موضعگیرى شدید نسبت به مشرکان، توکّل معنا دارد.« إِنَّا بُرَآؤُا ... کَفَرْنا ...تَوَکَّلْنا»
4. توکّل داروى رفع نگرانىهاست.
چون اعلام برائت آن هم با قاطعیّت و صراحت ممکن است آثار سویى را در پى داشته باشد، توکّل لازم است.« إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ ... عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا»
5. هر کجا سخنى مىگویید و تصمیمى از خود نشان مىدهید، نفس خود را با یاد خدا مهار کنید. «إِنَّا بُرَآؤُا ... کَفَرْنا بِکُمْ، بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ ... رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا، وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا، وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ»
6. توکّل و انابه باید تنها به درگاه خدا باشد. عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا»
7. اولیاى خدا، خود را مالک چیزى نمىدانند و به خود اجازه نمىدهند قانون الهى را عوض کنند لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ
8. مسیر تمام هستى و مسیر ما به سوى اوست. «إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ»
پیروان ابراهیم (علیه السلام) همه روابط خود را با قوم مشرک خود بکلی قطع نمودند به جز یک رابطه و آن گفتار ابراهیم به پدرش بود که گفت : من بزودی برای تو از پروردگارم طلب مغفرت می کنم و این وعده ابراهیم به جهت آن بود که برایش روشن نبوده که او دشمن خداست و امیدوار بوده تا شاید توبه کند و بسوی خدا باز گردد، اما وقتی برایش معلوم شد که او ایمان آور نیست از وی برائت جست، آنگاه در مقام اعتراف به عجز و ذلت بندگی خود در برابر غنای پروردگار و عزت او می گوید:
من در رابطه با این استغفار برای تو از جانب خودم هیچ قدرت و اراده و ملکیتی ندارم، فقط خداست که می تواند استغفار مرا اجابت کند و به تو رحم کند و یا اعراض نموده و رحمت خود را دریغ دارد.
و نیز ابراهیم و مؤمنان به درگاه پروردگار خود عرضه می دارند که پروردگارا ما در همه امورمان فقط بر تو توکل و اعتماد می کنیم و در همه امور تدبیر خود را به تو وامی گذاریم و بسوی تو انابه و رجوع می کنیم و بازگشت هر چیز به سوی توست و ما با جان های خود بسوی تو هجرت می کنیم .
دعای عاقبت به خیری
63. رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (آل عمران 8)
(راسخان در علم مىگویند:) پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردى، دل هاى مارا به باطل مایل مگردان و از سوى خود مارا رحمتى ببخش. به راستى که تو خود بسیار بخشندهاى.
خدایا ز بعد هدایت دگر مگردان دل ما بر آیین شرّ
ز الطاف خاصت به ما کن نثار که بسیار بخشنده اى کردگار
این درخواست از آثار رسوخ و ثبات علم در آنان است و به پروردگار خود پناه می برند که مبادا انحراف در قلب هایشان رسوخ کند و علمی را که آراسته به آن هستند زایل و برطرف نماید، چون آن ها مقام پروردگارشان را می شناسند و مطلق بودن قدرت او را با عقل خویش دریافته اند، و از ناحیه خود رحمتی به ما عطا کن تا نعمت رسوخ در علم برای آن ها باقی بماند و آن ها را در سیر صراط مستقیم هدایت کمک کند، و اگر این علم نبود بواسطه جهل و استضعاف از اشقیاء بودند. بدرستی که تنها تو بخشنده ای در این جمله درخواست ریزش باران رحمت را می نمایند تا حیات قلب هایشان ادامه یابد .
فقط رحمتی از جانب خدا می خواهیم نه کس دیگر و آن ها تمام ملک هستی را از آن خدا می دانند و یقین دارند که اسباب ظاهری هیچ استقلالی از خود ندارند و لذا می گویند (خدایا تنها تو بخشنده ای)، اما راسخون در علم علت وجود متشابهات :
الف) برای سنجش قلوب چون خضوع در نزد کسانی که علم کاملتر دارند بیشتر است
ب) برای برانگیختن قوه عاقله انسان جهت بحث و موشکافی در مسائل
ج) برای آنکه پیامبر هم بر عوام رسالت دارد و هم بر خواص و مردم از نظر درجات متفاوت هستند و بعضی بر بعض دیگر مراتبی برتری دارند.
1. به علم و دانش خود مغرور نشویم و از خداوند هدایت بخواهیم «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا »
2. نشانهى علم واقعى و رسوخ در علم، توجّه به خدا و استمداد از اوست «وَ الرَّاسِخُونَ» 3. محور هدایت و گمراهى، قلب و افکار انسانى است. «لا تُزِغْ قُلُوبَنا»
4. در خط قرار گرفتن خیلى مهم نیست، از خط خارج نشدن بسیار اهمیّت دارد «بَعْدَ إِذْ».
5. هدیه و هبهى حقیقى، مخصوص اوست. «إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»
رهایی از ستمگران و کافران
64. فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ .
(یونس 85) پس آنان گفتند: تنها بر خداوند توکّل کردهایم، پروردگارا: ما را گرفتار سختىها و آزمایش ستمگران قرار مده.
بگفتند قومش که از این سپس به یزدان توکل نماییم و بس
خدایا تو از فتنه ظالمان نگه دار ما را به دور زمان «وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکافِرِینَ» و ما را به رحمت خویش، از شرّ قوم کافر رهایى بخش.
به رحمت تو اى ایزد کائنات از این کافران بخش ما را نجات
ممکن است مراد از «الظَّالِمِینَ»، بزرگان بنىاسرائیل باشند که به خاطر منفعت و رفاه، مطیع فرعون شدند و مراد از «کافرین»، طرفداران فرعون باشند. پس درخواست ذریّهى مؤمن، حفاظت از شرّ مخالفان داخلى و خارجى است. کسى که به خدا توکّل کند، هم خدا او را دوست مىدارد، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» و هم او را تأمین مىکند. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
پس ایشان با راهنمایی موسی (علیه السلام) بر خدایشان توکل و اعتماد نمودند و در مقام دعا که نتیجه همان توکلشان بود، گفتند: خدایا لباس ضعف و ذلت را از تن ما برکن و ما را از شر قوم ستمکار نجات بده. خواسته و دعای اولشان در این آیه و خواسته دومی در آیه بعدی مطرح می شود، چون اینکه گفتند، ما را فتنه ظالمان قرار مده، یعنی اینکه ما از ضعف و ذلت بدر آور، چون ضعف ضعفاء باعث فریفته شدن و اغواء اقویا و ظالمان می گردد، لذا ضعیف، فتنه و وسیله آزمایش ستمگر است، چون ظلم پذیری ضعیف است که ستمگر را به ظلم غره نموده و بر می انگیزاند.
1. اوّل توکّل، بعد دعا. «تَوَکَّلْنا، رَبَّنا»
2. با ایمان، توکّل ودعا، خود را از شرّ ظالمان نجات دهیم «تَوَکَّلْنا، رَبَّنا، نَجِّنا»
3. فرعونیان، هم مسرفند، هم ظالم و هم کافر. اسراف زمینهساز ظلم و ظلم نیز زمینهى کفر است. «الْمُسْرِفِینَ، الظَّالِمِینَ، الْکافِرِینَ»
4. ابتدا باید براى حفظ هویّت مکتبى دعا کرد، «لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً» و سپس براى سلامتى شخصى. «نَجِّنا» چون اگر ستمگران پیروز شوند، خطّ ظلم و کفر حاکم شده، مؤمنان تحقیر و مبتلا مىشوند.
عدم همراهی با ستمگران
65. وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (اعراف 47)
هرگاه چشمان آنان (اهل اعراف که هنوز به بهشت نرفتهاند) ناخواسته به سوى دوزخیان گردانده شود گویند: پروردگارا! ما را همراه ظالمان قرار مده.
چو اعرافیان را بر اهل سقر به ناگاه افتد ز سوئى نظر
گشایند این گونه لب بر سخن بگویند با ایزد خویشتن
که با این ستمکار مردان خوار به یک جاى ما را مده خود قرار
هنگامی که اصحاب اعراف یا اصحاب جنت (این صحیح تر می باشد)، نگاهشان متوجه اهل جهنم می شود به خدا پناه می برند از اینکه با آنان محشور شده و در آتش واقع شوند.
و اینکه فرمود: (صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ) به جهت آنست که انسان بطور عادی تمایلی به نگاه کردن به چیزهایی که باعث ناراحتی او می شود ندارد ولیکن گاهی بدون اختیار نظرانسان به چنین مناظری می افتد و اصحاب جنت هم به خودی خود میلی به دیدن عذاب دوزخیان ندارند،
اما زمانیکه چشمهایشان به طرف آنان بر گردانیده می شود، و نگاهشان به آن ها می افتد نگران شده و به خدا پناه می برند و قرینه اینکه مراد در اینجا اصحاب جنت هستند نه رجال اعراف، آنست که در آیه بعدی که مطلب مربوط به رجال اعراف است با اسم ظاهر به ایشان تصریح می کند.
اعرافیان به اهل بهشت نگاه مىکنند و آنان را مىشناسند و سلام مىکنند؛ امّا به اهل دوزخ نگاه نمىکنند، بلکه چشمشان ناخواسته به آنان مىافتد.
«صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ» اصحاب اعراف، در دعایشان نمىگویند: ما را اهل آتش قرار مده، بلکه مىگویند: ما را همنشین ظالمان مگردان. گویا مجالست با ستمگر، بدتر از آتش دوزخ است .
اعراف : کسانی که خوبی و بدی را به هم آمیختهاند در مسیر اعراف میمانند، و رهبران و پیشوایان حق نیز در این مکان به یاریشان آمده و درکنارشان میمانند تا از این مرحله نجاتشان دهند و درصف مومنان حقیقی و در بهشت آنها را جای دهند.
افراد صغیر کم عقل و کند ذهن و.... راهنما و هدایتی به آنان نرسیده.
خواهان آمرزش الهی
66. آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (بقره 285)
پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان (نیز) به خدا و فرشتگان و کتابها (ى آسمانى) و فرستادگانش ایمان دارند (و مىگویند:) ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمىگذاریم (و به همگى ایمان داریم) و گفتند: ما (نداى حقّ را) شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزش تو را (خواهانیم) و بازگشت (ما) به سوى توست.
بیاورد ایمان رسول نکو بر آنچه خدا کرد نازل بر او
بگشتند قائل همه مؤمنان به یکتایى کردگار جهان
بگشتند مؤمن به پروردگار به جمله ملکهاى آن کردگار
نمودند با میل و رغبت قبول هرآنچه کتابست یا که رسول
بگفتند، پیغمبران خدا تفاوت ندارند در چشم ما
شنیدیم دستور پروردگار ببندیم فرمان حق را به کار
بخواهیم آمرزش از سرگذشت که بر سوى تو بازخواهیم گشت
در این آیه اصول دین (توحید، نبوّت، معاد) بیان شده و در آیه بعد، آمادگى انسان براى انجام تکالیف الهى و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح مىشود. لذا در حدیث آمده است که این آیه و آیه بعد ارزش خاصّى دارند و تلاوت آن دو همانند گنج است. تکریم پیامبر لازم است و حساب رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) از دیگران جداست. لذا در این آیه ابتدا نام رسول خدا و ایمان او آمد و سپس نام مؤمنان و عقاید آنان.
1. تبلور مکتب در رهبر است. «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ»
2. مبلّغان دینى باید به آنچه دعوت مىکنند، باور داشته باشند.
3. نزول کتب آسمانى، براى پرورش وتربیت انسانهاست. «مِنْ رَبِّهِ»
4. ایمان به همه انبیا لازم است، چون تمام انبیا یک هدف دارند. «کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»
5. زمینهى دریافت مغفرت الهى، ایمان وعمل است. «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا»
6. در کنار ایمان و عمل، باز هم باید چشم امید به رحمت و غفران الهى داشت.
7. بخشش، از شئون ربوبیّت وزمینهى پرورش است. «غُفْرانَکَ رَبَّنا»
مواخذه از خطا و فراموشی
67. لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لاتُواخِذْنا اِنْ نَسَّینا اَوْ اَخْطَانا. (بقره 286)
عدم تکلیف سنگین
68. رَبَّنَا وَ لَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا
به اندازه ی طاقت و تحمل ما
69. رَبَّنَا وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ
عفو و آمرزش و رحمت
70. وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا
مولا و سرپرستی فقط تویی
71. أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
به اندازۀ طاقت هر نفر خدا داده تکلیف نه بیشتر
نکویى هر شخص بهرش نکوست بدیهاى او نیز بر ضد اوست
خدایا تو بر ما عقوبت مگیر بر آنچه فراموش شد از ضمیر
عقوبت نرانى به ما اى خدا اگرچه نمودیم کار خطا
تو بر دوش ما اى خداى جهان مَنِه بار تکلیف بیش از توان
چنانکه به پیشینیان بلاد چنین بار سنگین نهادى زیاد
هرآنچه که ما را برآن نیست تاب مخواه و میفزاى بار عذاب
ببخش و بیامرز بار گناه به رحمت به ما کن نظر اى اله
تویى یاور و یار و مولاى ما به نابودى کفر یارى نما
خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایىاش تکلیف نمىکند، هرکس آنچه از کارها (ى نیک) انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از کارها (ى بد) کسب کرده به ضرر خود کسب کرده است. (مؤمنان مىگویند:) پروردگارا! اگر (در انجام تکالیف چیزى را) فراموش یا خطا نمودیم، ما را مؤاخذه مکن.
پرودگارا! تکلیف سنگین بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانى که پیش از ما بودند قرار دادى. پروردگارا! آنچه را (از مجازات) که طاقت تحمل آنرا نداریم، بر ما مقرّر نکن و از ما درگذر و ما را بیامرز و در رحمت خود قرارده، تو مولى و سرپرست مایى، پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان.
گاهى منشا فراموشى، سهل انگارى خود انسان است که قابل مؤاخذه مىباشد. چنانکه خداوند مىفرماید: «کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى» آن چنانکه آیات ما بر تو آمد و تو آن ها را فراموش کردى، همانگونه امروز نیز تو به فراموشى سپرده مىشوى. لذا در این آیه از فراموشکارى در کنار خطاکارى، طلب آمرزش مىشود. در ضمن از مجازاتهاى سنگین که در اثر طغیان و فساد امّتهاى پیشین بر آن ها تحمیل شد، درخواست عفو مىشود.
در این آیه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند مىخواهد: مرحله اوّل عفو است که محو آثار گناه و عقاب است. مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهرهگیرى از رحمت پروردگار و پیروزى بر کافران مىباشد.
«لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» در آیات دیگر نیز فرموده است: «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» و «یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ» پیامبر (صلى الله علیه و آله) نیز فرموده است: من به دین آسان و سهل مبعوث شدهام.
1. تکالیف الهى، بیش از توان انسان نیست. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» اسلام، دینِ آسانى است، نه سختگیرى.
2. اعمال ما آثارى دارد که بازتابش به خود ما برمىگردد. «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا »
3. انسان، آزاد و صاحب اختیار است. «لَها ما کَسَبَتْ»
4. انجام یا ترک دستورات الهى، سود وضررش براى خود ماست. «لَها ... عَلَیْها»
5. کسانى که مىگویند: «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» وسراپا عادل ومتّقى هستند، بازهم از خطا و نسیانهاى خود نگرانند و دعا مىکنند. «إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا»
6. به تاریخ گذشتگان و حوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت گرفته وبه خدا پناه ببریم. « کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا
7. آداب دعا آن است که ابتدا به ضعف خود اقرار کنیم؛ «لا طاقَةَ لَنا» سپس به عظمت خداوند گواهى دهیم؛ «أَنْتَ مَوْلانا» آنگاه خواست خود را مطرح کنیم
8. پیروزى اسلام بر کفر، خواسته دائمى مؤمنان است. «فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»
تکلیف قرار ندان برای خدا
72. وَ قَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَ لَا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا. (نساء 77) آیا نمىنگرى کسانى را که (پیش از هجرت) به آنان گفته شد (اکنون) دست نگهدارید و نماز به پا دارید و زکات بپردازید. لیکن چون جهاد (در مدینه) بر آنان مقرّر شد، گروهى از آنان از مردم (مشرک مکّه) چنان مىترسیدند که گویا از خدا مىترسند، بلکه بیش از خدا (از کفّار مىترسیدند) و (از روى اعتراض) گفتند: پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب کردى؟ چرا ما را تا سرآمدى نزدیک (مرگ طبیعى) مهلت ندادى؟ بگو: برخوردارى دنیا اندک و ناچیز است و براى کسى که تقوا پیشه کند آخرت بهتر است،و به اندازهى رشتهى میان هسته خرما، به شما ستم نخواهد شد.
نبینى مگر حال آن عده را که گفتند این گونه اى مصطفى
به ما رخصتى بخش تا در جهاد بجنگیم با دشمن بدنهاد
بگفتیم چون نیست گاه نبرد نبایست در این زمان جنگ کرد
بخوانید با شوق اکنون صلات ببخشید بر بینوایان زکات
پس آنگاه چون دور گردون گذشت بر آنها جهادى مقرر بگشت
فزون تر ز ترس خداى نکو بترسیده بودند از خلق او
به یزدان بگفتند با قلب تنگ چرا گشت واجب چنین حکم جنگ
چرا مرگ ما را به تاخیر باز نیفکند آن ایزد بى نیاز
به آنها بگو این دو روز حیات متاعیست ناچیز در کائنات
هرآن کس بترسد ز پروردگار نکوتر بر او هست دار القرار
که هرگز به اندازۀ یک فتیل نکرده به کس ظلم رب جلیل
مسلمانان صدر اسلام در دوران سخت مکّه، از پیامبر اسلام اجازهى جنگ با مشرکان را مىخواستند و مىگفتند: پیش از اسلام عزیز بودیم، اینک به خاطر اسلام گرفتار فشاریم، بگذار بجنگیم تا عزّت خود را به دست آوریم. پیامبر (صلى الله علیه و آله) که آن هنگام مأمور به جنگ نبود، اجازه نمىداد، ولى پس از هجرت که فرمان جهاد آمد، جمعى از همان جهاد طلبان، دست به اعتراض و بهانه جویى زدند و کفّار مکّه را بزرگ شمرده و از آنان به شدّت مىترسیدند
«خَشْیَةِ» به ترسى گفته مىشود که برخاسته از عظمت و بزرگ دانستن طرف مقابل باشد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: مراد از «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ»، «کفّوا السنتکم» است، گویا شعارهاى توخالى مىدادند که آیه نازل شد، دست بردارید. (نوالثقلین کافى ج 2)
امام باقر (علیه السلام) یکى از نمونهها را صلح امام حسن (علیه السلام) معرّفى فرمودند که آن صلح از آنچه خورشید بر آن مىتابد براى امّت اسلام بهتر بود. آرى، رهبر معصوم گاهى مثل امام حسن علیه السلام فرمان آتشبس مىدهد و گاهى مانند امام حسین (علیه السلام) جنگ و شهادت را لازم مىداند. در روایات متعددى مىخوانیم که مراد از اجل قریب که مردم تقاضاى تأخیر جهاد را تا آن زمان دارند،
قیام حضرت مهدى (ارواحنا فداه) است. یعنى افرادى مىگویند: تا زمان قیام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نباید حکم قتال بیاید
1. توجّه به تاریخ، سازنده است. «أَ لَمْ تَرَ ... »
2. در آغاز هر انقلابى، تحمل مشکلات و سعهى صدر لازم است کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ
3. باید احساسات زودرس و شعارهاى توخالى را کنترل کرد کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ
4. دستورهاى خداوند، طبق مصالح واقعى است، نه تقاضاى مردم.
5. همیشه و همه جا شمشیر کارساز نیست. در شرایط بحرانى و عدم آمادگى، نباید بهانه به دشمن قوى پنجه داد. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ »
6. از رسول و فرمان خدا جلو نیفتید و در امور دینى، اظهار سلیقهى شخصى نکنید
7. با نماز که یاد خداست، آرامش درونى کسب کنید و با زکات، خلاهاى اقتصادى را پر کنید. «أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ »
8. مسائل عبادى با مسائل اقتصادى آن بهم پیوسته است الصَّلاةَ، الزَّکاةَ
9. در میان عبادات، نماز و زکات جایگاه ویژه دارد أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ
10. نماز بر زکات مقدّم است. هر کجا نامى است، اوّل نام نماز است
11. فرمان نماز و زکات قبل از جهاد صادر وتشریع شده. کُفُّوا...وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ
12. خودسازى، مقدّم بر جامعهسازى است، آنکه اهل نماز و زکات نباشد، اهل اخلاص و ایثار نخواهد بود. «أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»
13. انقلابى بودن مهم نیست، انقلابى ماندن مهم است. گاهى از شعار تا عمل فاصله زیاد است. «فَلَمَّا کُتِبَ ... إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ»
14. فرمان جهاد، وسیلهى آزمایش مردم استکُتِبَ ... الْقِتالُ ... فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ
15. سرچشمه اعتراض بهفرمان جهاد، ترس است یَخْشَوْنَ ... لِمَ کَتَبْتَ
16. عامل مهم ترک جبهه و جهاد، دلبستگىهاى دنیوى است. لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ
17. به فرمانهاى خدا و زمان صدور آنها اعتراض نکنید. در برابر امر الهى، محاسبات زمانى و مکانى خود را کنار بگذارید لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ
18- اعتراض به فرمان خدا، نشانهى بىتقوایى است.« لِمَ کَتَبْتَ ... خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى »
بهانه جویی
73. رَبَّنا لَوْ لا اَرْسَلْتَ اِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ایاتِکَ وَ تَکُنونَ مِنَ المُومِنینَ. (قصص 47) و اگر نبود اینکه هرگاه مصیبتى در اثر عملکردشان به آنان برسد، مىگویند: پروردگارا! (ما که نمىدانستیم) چرا براى ما پیامبرى نفرستادى تا آیات تو را پیروى کنیم و از ایمان آورندگان باشیم، (ما هرگز پیامبرى به سوى آنان نمىفرستادیم).
سزد گر بگوئى به اهل کتاب بیارید ایمان به اسلام ناب
گواهى دهد هم به یکتا خدا هم ارسال تورات و انجیل را
همى پیشتر ز آنکه آن کبریا کشد خط خذلان به روى شما
و یا همچو اصحاب سبت از خدا یکى لعن و نفرین بیاید فرا
که هرچه خدا خواست واقع شود همانا چنین حکم خواهد رود
یعنی اگر پیامبری بسوی این ها نمی فرستادیم حجت بر علیه آن ها تمام نبود و در صورتی که ما آن ها را بواسطه کفر و فسقشان به مصیبت دنیوی یا اخروی گرفتارمی کردیم، می توانستند عذر بیاورند و بر علیه ما حجت اقامه کنند، که پروردگارا چرا رسولی بسوی ما نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و مؤمن شویم ؟
آیهى قبل هدف آمدن انبیا را انذار و هشدار دانست، این آیه هدف دیگر بعثت را که اتمام حجّت و بستن راه بهانه و عذر است بیان مىکند. مفهوم آیه این است که کفّار مىگویند: بدبختى و مصیبت ما به خاطر عمل فاسدى است که به سبب نداشتن پیامبر مرتکب شدهایم، اگر پیامبر مىداشتیم گرفتار نمىشدیم، خداوند در پاسخ مىفرماید: ما براى اتمام حجّت بر آنها پیامبرانى فرستادیم.
1. بسیارى از مصائب و حوادث تلخ، مولود عملکرد خودماست. «تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» آرى اعمال نیک و بد، در همین دنیا نیز اثر خود را مىگذارند.
2. ایمان به خدا و پیروى از انبیا، رمز نجات از مصیبتها تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ
3. عقل، علم وفطرت، به تنهایى کافى و کارساز نیست، بلکه وحى نیز لازم است
4. عقاب بدون بیان، قبیح است. «لَوْ لا أَرْسَلْتَ» (بعثت انبیا یک اتمام حجّت است تا کسى نگوید: ما که خبر نداشتیم و ندانسته مرتکب خلاف شدهایم.)
5. پیروى و اطاعت، نشانهى ایمان واقعى است «فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»
ذلیل و خوار نشدن
74. وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (طه 134)
و اگر ما آنان را قبل از (آمدن پیامبر و نزول قرآن) با عذابى هلاک مىکردیم، مىگفتند: پروردگارا! چرا پیامبرى براى ما نفرستادى تا ما از آیات تو پیروى کنیم، پیش از آنکه ذلیل و خوار شویم.
هرآن کس به خوب جهان راغب است ثوابى ز دار الفنا طالب است
بداند که تنها بدست خداست ثوابى که در خورد هر دو سراست
که بر حاجت خلق و حال ضمیر خدایست حقا سمیع و بصیر
می فرماید اگر ما کفار را به خاطر اسرافی که در کفر ورزیدند، پیش از نزول بینه بر آنان و اتمام حجت بر ایشان، به عذابی هلاک سازیم، آن وقت حجت به نفع آن ها و به ضرر ما قائم می شد، چون آن ها می گفتند:
خدایا چرا رسولی به سوی ما نفرستادی، تا قبل از آنکه به عذاب تو هلاک و بیچاره شویم، آیات تو را پیروی کنیم ؟
1. بعثت انبیا (علیهم السلام) براى اتمام حجّت است، تا مردم بىخبرى خود را بهانه قرار ندهند
2. تا قانون ابلاغ نشود، جریمه و کیفر عادلانه نخواهد بود لَوْ لا أَرْسَلْتَ
3. تبلیغ دین واجب است، خواه مردم توجّه کنند یا نکنند. زیرا در غیر این صورت آنان حقّ اعتراض خواهند داشت. «لَوْ لا أَرْسَلْتَ»
4. پیروى از انبیا کلید عزت و آبرومندى است مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى
عقل همچون وحى، حجّت الهى است، ولى چون مدار ادراکاتش محدود است، به تنهایى کافى نیست و حجّت تمام نیست.
لذا انبیا از دانستنىهاى غیبى و ملکوتى و اخروى که دست عقل از آن کوتاه است خبر مىدهند.
قرآن در جاى دیگر مىفرماید:
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً پیامبرانى (را فرستادیم) که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا پس از پیامبران، براى مردم بر خدا حجّتى نباشد و خداوند همواره شکستناپذیر و حکیم است.
درخواست راهنما برای نجات از فساد
75. رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیِهمْ ایاتِکَ وَ یُعَلَّمُهُمُ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزَ الْحَکیمُ. (بقره 129)
پروردگارا! در میان آنان پیامبرى از خودشان مبعوث کن تا آیات تو را بر آن ها بخواند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و (از مفاسد فکرى، اخلاقى و عملى) پاکیزهشان نماید، همانا که تو خود توانا و حکیمى. و خداوند دعای ایشان را بعد از چند قرن با بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) مستجاب گرداند، تا آیات تو را بر آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و حکمت قرار دادن شیئی است در جایگاه ویژه اش و اعم از قول یا عمل می باشد، و آنها را پاک و مطهر کند و از اخلاق خبیثه دور نماید و همانا تو بر وفق حکمت بالغه ات هر کارکه بخواهی انجام میدهی.
از اخلافشان خود رسولی بر آر که آیات تو خوانده ای کردگار
به مردم بیاموزد علم کتاب به حکمت دهد سوق سوی صواب
روانهایشان پاک ساز و سلیم همانا تو هستی عزیز و حکیم
این آیه، دعایى دیگر از حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بازگو مىکند که بیانگر عظمت فوقالعاده روح، و ترسیم کنندهى سوز و اخلاص درونى اوست. با آنکه خود در حال حیات و از پیامبران برجسته الهى است، براى نسلهاى آینده دعا مىکند که پروردگارا! در میان مردم و ذریّه من، پیامبرى از خودشان مبعوث کن
از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نقل شده است که فرمودند: «أنا دعوة ابى ابراهیم»، من نتیجه اجابت دعاى پدرم ابراهیم هستم که فرمود:
«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ» با آنکه در دعاى ابراهیم (علیه السلام) تعلیم بر تزکیه مقدّم شده است، امّا خداوند در اجابت این دعا، تزکیه را مقدّم داشته تا به ابراهیم هشدار دهد که تزکیه، با ارزشتر است و تعلیم در مرتبه بعدى است.
«یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» نیاز به رهبر آسمانى، از اساسىترین نیازهاى جامعه است. اگر قرنها قبل براى آن دعا مىشود، نشان دهندهى اهمیّت و ارزش و نقش آن است. آرى، بالا بردن دیوارهاى کعبه بدون حضور رهبر معصوم و الهى، بتخانهاى بیش از آب در نمىآید .
هدف از بعثت پیامبران، تعلیم و تزکیه مردم بر اساس کتاب آسمانى است . علم و دانش زمانى نتیجه مىدهد که همراه با بینش و حکمت، و همراه با تزکیه و تقوا باشد .
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/Rabana1
http://m5736z.blog.ir/post/Rabana2
http://m5736z.blog.ir/post/Rabana3
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه