تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 

غیرت در سیره اهل بیت(ع)

 

یکی از ارزش‌های مهم اخلاقی که موجب آثار درخشان و سازنده در زندگی انسان می‌شود و باعث کسب عزّت و آبرو و شخصیت ممتاز می‌گردد، خصلت غیرت است

واژه غیرت به معنی دفاع شدید از عرض و ناموس، یا مال و کشور و دین است و معمولاً چهره انسان غیور هنگام دفاع، متغیّر و دگرگون می‌گردد و نشانه‌های دفاع جدّی و شدید در چهره‌اش دیده می شود. ضد آن دیاثت و بی‌غیرتی و بی‌تفاوتی و سستی و سهل‌انگاری است که چنین خصلتی موجب پیامدهای ویرانگر و انحرافات بسیار زشت خواهد شد

غیرت از صفات برجسته و کلیدی است که موجب جلوگیری شدید از تجاوز بیگانه به حریم استقلال و عزّت و ناموس شده و باعث پیدایش ارزش‌های دیگری می‌شود که هر کدام در جای خود تکمیل کننده هویّت و شخصیت انسان می گردند و ره‌گشایی برای کسب آزادی، عفّت، استقلال و عزّت جامعه و فرد خواهند شد و در بسیاری از موارد عامل تحصیل افتخارات عظیم شده که با نبودن آن، دستیابی به چنان افتخاراتی امکان‌پذیر نیست

در حقیقت خصلت غیرت همچون یک پلیس مخفی هشیار و بیدار در روح و روان انسان، مراقب مرزها و حدود و خط قرمزها است و انسان را به نظارت قاطع در این راستا وامی‌دارد تا به پاسداری و نگهبانی از حریم‌ها بپردازد.
معنی غیرت و اقسام آن
واژه غیرت معمولاً در جایی به کار می‌رود که چیزی حق اختصاصی شخصی یا گروهی است و دیگران می‌خواهند مرز و حریم آن را بشکنند و انسان غیور با دفاع شدید خود، از تجاوز حریم‌شکنان جلوگیری می‌کند

بنابراین غیرت دارای یک معنی عام و گسترده است مانند غیرت در حفظ اموال، در حفظ ناموس، در حفظ حیثیّت و آبرو، در حفظ استقلال همه‌جانبه کشور و در حفظ دین و آیین و...

ولی غالباً در حفظ حریم عفت و ناموس به کار می‌رود و باید نیز چنین باشد چرا که موجب حمایت قوی از ارزش‌های اخلاقی شده و به جامعه آرامش و امنیت و پاکی می‌بخشد، در حالی که بی‌غیرتی باعث از هم پاشیدگی شیرازه خانواده‌ها و ده‌ها و صدها بلای خانمان‌سوز و جبران‌ناپذیر خواهد شد

بنابراین غیرت دارای اقسام گوناگونی است که از همه آنها مهم‌تر غیرت‌ورزی برای حفظ حریم ناموس می‌باشد و ضد آن بی بند و باری و افسار گسیختگی ناموسی و انحرافات و آلودگی‌های جنسی است. ولی باید توجه داشت که آن غیرتی، محبوب بوده و به عنوان ارزش به شمار می‌آید که مانند سایر صفات ارزشی، در حد اعتدال باشد وگرنه نکوهیده و ضد ارزش خواهد شد

مانند دفاع‌های غیر منطقی از ناموس که به صورت وسواس و سوءظن درآید، بر همین اساس پیامبر(ص) فرمود: «مِنَ الغَیرَهًْ ما یُحِبُّ اللّهُ، وَ مِنها ما یَکرَهُ اللّهُ، فَاَمّا ما یُحِبُّ فَالغَیرَهًْ فِی الرَّیبَهًِْ، وَ اَمّا ما یَکرَهُ فَالغَیرهًَْ ًفِی غَیرِ الرَّیبَهًْ؛ غیرت بر دو گونه است، نوعی از آن را خدا دوست دارد و نوعی از آن را دوست ندارد، اما آن غیرتی را که خدا دوست دارد، غیرتی است که در موارد مشکوک (و مظان آلودگی‌ها) می‌باشد و اما آنچه از غیرت را که دوست ندارد غیرتی است که در غیر این موارد باشد.»(1)
امام صادق(ع) فرمود: «لاغیرهًْ فی الحلال؛ در امور حلال، غیرت‌ورزی، نابجاست.»(2)
بر همین اساس امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «غیرهًْ الرّجل ایمانٌ و غیرهًْ المرئهًْ عدوانٌ؛ غیرت‌ورزی مرد از ایمان نشأت گرفته، ولی غیرت‌ورزی زن (در رابطه با هوو) از روی دشمنی (و حسادت) است.»(3)
 در نهج‌البلاغه در فرازی از وصایای حضرت علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) چنین آمده: «ایّاک و التّغایر فی غیر موضع الغیرهًْ، فانّ ذلک یدعو الصّحیحهًْ الی السقم و البریّهًْ الی الرّیب؛ از غیرت‌ورزی در غیر موردش پرهیز کن، زیرا این گونه غیرت (افراطی) سبب گرفتاری و انحراف افراد درستکار از آنان شده و موجب می‌شود که افراد بی‌گناه در معرض تهمت قرار گیرند.»(4)
غیرت از دیدگاه قرآن و روایات
یکی از پیامبران بزرگ خدا، حضرت یوسف(ع) هنگامی که به عنوان غلام و برده به خانه عزیز مصر آورده شد نوجوان بود، در آنجا همسر عزیز مصر شیفته جمال او شد و گروهی از زنان را بر آن داشت که از یوسف(ع) کامجویی نمایند، یوسف که در برابر طوفان شهوات قرار داشت در مخاطره شدید قرار گرفت، حتی او را تهدید کردند که اگر تسلیم هوس‌های آنها نشود، زندانی خواهد شد

یوسف(ع) که بسیار غیور و عفیف بود، با کمال مقاومت، زندان را برگزید و از کید و مکر آنها فرار کرد در حالی که طبق قرآن، به درگاه الهی چنین می‌گفت: «ربّ السّجن احبّ الیّ مما یدعوننی الیه؛ پروردگارا زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه اینها مرا به سوی آن فرا می‌خوانند.»(5)
خداوند دعای یوسف(ع) را به اجابت رسانید، وگرچه سال‌ها به جرم غیرت و عفت، زندانی شد، ولی غیرت او، او را از انحراف و رویکرد به سوی بی‌عفتی باز‌داشت.
خداوند برای حفظ غیرت و عفت زنان می‌فرماید: ولا یضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ؛ زنان باید هنگام راه رفتن پاهای خود را بر زمین نزنند تا مبادا زینت پنهانی‌شان دانسته شود.» (و صدای خلخال که بر پای خود دارند به گوش رسد.)(6)
در مدینه گروهی از اراذل و اوباش و جوانان هرزه به بانوانی که برای شرکت در نماز مغرب و عشاء به سوی مسجد رفت و آمد می‌کردند، پرخاش می‌کردند و با متلک و گفتار ناروا به آنها آزار می دادند و مزاحم آنان می‌شدند، گروه دیگری نیز بودند که از راه نفاق و شایعه‌سازی باعث مزاحمت می‌شدند، خداوند به پیامبر(ص) دستور قاطع داد تا آنها را از مدینه تبعید کند و از این گونه هوسبازانی که با بی‌غیرتی خود به حریم عفّت تجاوز می‌کردند با تعبیر «فی قلوبهم مرضٌ» (بیماردلان تیره‌دل) و ملعون یاد کرد، چنانکه این مطلب در آیه 60 و 61 سوره احزاب آمده است.
در تاریخ و روایات آمده: حکم بن ابی العاص پدر مروان در عین آنکه مسلمان شده بود و به مدینه هجرت کرده بود، شخصی هوسباز و منحرف بود، روزی پیامبر(ص) در حجره یکی از همسرانش بود، او از درز در به داخل آن حجره نگاه کرد، پیامبر(ص) از این چشم‌چرانی او به قدری ناراحت شد که عصای سرکجی که نوک تیز داشت برداشت، و او را تعقیب کرد، او پا به فرار گذاشت و از دست پیامبر(ص) گریخت. پیامبر(ص) به او نرسید و فرمود: «اگر او را می‌گرفتم، چشمش را بیرون می‌آوردم

سپس دستور داد او و فرزندش مروان را از مدینه به طائف تبعید کردند. آنها در عصر پیامبر(ص) همچنان در تبعید به سر می‌بردند، بعد از رحلت پیامبر(ص) در عصر خلیفه اول و دوم نیز در تبعید بودند، تا اینکه آنها در عصر خلافت عثمان به مدینه بازگشتند و همین یکی از اعتراض‌های شدید مسلمانان به عثمان بود که چرا اجازه بازگشت تبعید‌شدگان پیامبر(ص) به مدینه را داده است.(7)

آری پیامبر(ص) این گونه در برابر خدشه‌دار شدن جامعه به هوسبازی و بی‌عفّتی، حساس بود و می‌فرمود: «کان ابراهیم ابی غیورٌ، و انا اغیرمنه، و ارغم اللّه انف من لایغار؛ پدرم ابراهیم (ع) بسیار غیرتمند بود و من از او غیرتمندتر هستم و خداوند بینی آن کسی را که بی‌غیرت است به خاک بمالد و ذلیل کند.»(8)
نیز رسول خدا(ص) فرمود: «بوی خوش بهشت تا مسیر پیمودن پانصد سال راه، می‌رسد، ولی به مشام چند نفر نمی‌رسد، یکی از آنها بی‌غیرت است.»(9) یعنی آدم بی‌غیرت تا این اندازه (میلیون‌ها فرسخ) از بهشت دور است.
امام صادق(ع) فرمود: «خداوند غیور است و هر غیوری را دوست دارد و به خاطر غیرتش تمام کارهای زشت ـ اعم از آشکار و پنهان ـ را حرام فرموده است.»(10)
امیرمؤمنان (ع) فرمود: «من لایغار فانّه منکوس القلب؛ کسی که غیرت نورزد قلب چنین فردی واژگونه است.»(11) یعنی کور و بسته است و قابلیت پذیرش نور الهی و نصایح دین را ندارد. نیز آن حضرت دستور داد که دو رکعت نماز بخوانید و در قنوت آن عرض کنید: «اللّهمّ ارزقنی زوجهًْ قنوعاً غیوراً؛ خداوندا! همسر اهل قناعت و غیرتمند به من عنایت فرما.» (12) یعنی چنین دعایی مطلوب است، همسر قانع و غیرتمند، دارای ارزش ممتاز خواهد بود.
نیز در ضمن گفتاری فرمود: «قدر عفهًْ الرّجل علی قدر غیرته؛ اندازه عفت انسان به اندازه غیرت او است.»(13) بنابراین رعایت اندازه کمال عفت، بستگی به کمال غیرت دارد و اگر کسی به هر اندازه از غیرت بی‌بهره باشد، به همان اندازه از عفّت ناموسی بی‌بهره خواهد بود.
چند نمونه از غیرت پیشوایان
حضرت ابراهیم(ع) به داشتن خصلت غیرت ـ به ویژه غیرت ناموسی ـ معروف بود، در مورد حفظ عفت همسرش بسیار حسّاس بود، امام باقر(ع) فرمود: روزی عزرائیل (یکی از فرشتگان مقرّب حق) به صورت جوانی وارد خانه ابراهیم (ع) شد، ابراهیم وقتی که او را دید او را نشناخت، نزد او آمد و با تندی به او گفت: «با چه اجازه‌ای وارد خانه من شده‌ای؟» او گفت: با اجازه خدای خانه. آنگاه خود را معرفی کرد و گفت من از سوی خداوند مأمور شده‌ام تا مقام خلیل (دوست خالص خدا) را به تو بدهم. ابراهیم خوشحال شد

در روایت دیگری آمده که این فرشته جبرئیل بود.(14)
و نیز روایت شده: ابراهیم در یکی از سفرها، بر اثر آلودگی محیط، همسرش را در میان صندوقی سرپوشیده نهاده بود، در مرز ایالت مصر، مأمور از او پرسید در میان این صندوق چیست؟ ابراهیم پاسخ‌هایی داد و سرانجام فرمود: در میان این صندوق همسر من قرار دارد. مأمور پرسید: چرا او را در میان صندوق نهاده‌ای؟ ابراهیم گفت: «غیرتم نسبت به ناموسم چنین اقتضاء کرد تا چشم ناپاکی به او نیفتد.»(15)
خداوند حضرت ایوب(ع) را به انواع بلاها مبتلا و امتحان کرد، از همه آنها روسفید بیرون آمد، سرانجام او را به بیماری سختی مبتلا کرد، او با صبر و مقاومت، همه رنج‌ها را تحمّل نمود و همواره شکر خدا می‌گفت، تا اینکه کار به جایی رسید که همسر باوفایش، برای تأمین معاش زندگی، گیسوان خود را به زنی فروخت، وقتی نزد ایوب بازگشت، ایوب پس از اطلاع، بسیار ناراحت شد، به طوری که هیچ کدام از گرفتاری‌های شدید سابق، او را این گونه غمگین نکرده بود، با دلی شکسته و حالی زار به درگاه الهی عرض کرد: «خدایا مرا به انواع بلاها مبتلا نمودی، صبر کردم و سپاسگزاری نمودم، ولی کار به جایی رسیده که همسرم گیسوانش را فروخته، این مصیبت قابل تحمّل نیست (غیرتم مانع از آن است که بتوانم تحمّل کنم) خدایا لطفی کن

ناگاه ندایی شنید که پای خود را بر زمین بکوب، که این چشمه آبی خنک برای نوشیدن و شستشو است، او چنین کرد، خود را در آن آب شستشو داد، در همان لحظه همه بلاها بر‌طرف شد و ایوب غرق در نعمت‌های سرشار الهی گردید.»(16)

در یکی از جنگ‌ها چند نفر اسیر را به حضور پیامبر(ص) آوردند که مستحق اعدام بودند، پیامبر(ص) فرمان اعدام آنها را صادر کرد، ولی در میان آنها یکی از آنها را آزاد کرد، او پرسید: چرا مرا آزاد کردی؟ پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که تو دارای پنج خصلت هستی که خدا و رسولش آنها را دوست دارد:

1ـ نسبت به ناموست، غیرت شدید داری 2ـ دارای سخاوت 3ـ حسن خلق 4ـ راست‌گویی 5 ـ و شجاعت می‌باشی. آن شخص با شنیدن این سخن، مجذوب پیامبر اسلام شد و مسلمان گردید و در راه اسلام استوار بود تا اینکه در یکی از جنگ‌ها در رکاب پیامبر(ص) به شهادت رسید.(17)
عصر پیامبر(ص) بود، در مدینه دو نفر به نام های هیت و ماتع از افراد هوسباز بودند و همواره با گفتار زشت و خلاف عفّت، مردم را می‌خنداندند، روزی پیامبر(ص) از نزدیک آنها عبور می‌کرد. شنید به یکی از مسلمانان می‌گفتند: «وقتی که به شهر طائف حمله کردید و آنجا را فتح نمودید، در کمین دختر غیلان ثقفی باش، او را اسیر کرده و برای خود نگه‌دار، او زنی چنین و چنان... است

سخن آنها به غیرت پیامبر (ص) برخورد، به طوری که به آنها اعتراض شدید نمود و سپس آنها را از مدینه به سرزمین «غرابا» تبعید کرد، آنها فقط حق داشتند در طول هفته، تنها روزهای جمعه برای خرید غذا و لوازم زندگی به مدینه بیایند.(18)
5 ـ پیامبر(ص) روزی در میان ازدحام مسلمین (گویا در مسجد) بود، ناگاه دید گروهی در گوشه‌ای داد و فریاد می‌کنند، پرسید: چه خبر است؟ گفتند: جوانی گستاخ آمده می‌گوید: اجازه بدهید نزد پیامبر بروم از او اجازه بگیرم زنا کنم. پیامبر(ص) فرمود: به او اجازه بدهید نزدیک بیاید، اجازه دادند او نزدیک آمد و در برابر پیامبر ایستاد و گفت: اجازه بده زنا کنم. پیامبر (ص) از او پرسید: آیا دوست داری(غیرتت اجازه می دهد) که با مادر یا دختر یا خواهر تو چنین کنند؟ او گفت: نه هرگز غیرتم اجازه نمی‌دهد. پیامبر فرمود: مردم نیز در مورد مادر یا دختر و خواهرشان راضی نیستند که با آنها عمل منافی عفت انجام شود

آن جوان از سؤال خود پشیمان شد و اظهار عذرخواهی و پشیمانی کرد. پیامبر دست به سینه او نهاد و چنین دعا کرد: «خدایا قلب این جوان را پاک گردان و دامان او را از آلودگی بی‌عفتی حفظ کن و گناهانش را ببخش.» از آن پس منفورترین کار در نزد آن جوان، گناه بی‌عفتی بود.(19) پیامبر(ص) در این حادثه، با شکوفا نمودن غیرت آن جوان، او را نهی از منکر کرد و او در پرتو غیرت از آلودگی نجات یافت.
عصر خلافت امیر مؤمنان علی(ع) بود، به آن حضرت گزارش رسید که در مسیر راه‌ها بعضی از مردان و زنان رعایت حریم عفت را نمی‌کنند، بسیار ناراحت شد. مردم کوفه را جمع کرد، در ضمن سخنرانی به آنها فرمود: به من خبر رسیده که زنان شما در مسیر راه ها به مردان تنه می‌زنند، آیا حیا نمی‌کنید، خداوند لعنت کند کسی را که غیرت نمی‌ورزد. (20)
نیز روایت شده: به مردم کوفه فرمود: «آیا خجالت نمی‌کشید و زنان شما غیرت نمی‌ورزند؟ به طوری که در بازارها رفت و آمد می‌کنند و با مردان بیگانه رخ به رخ شده و به همدیگر تنه می‌زنند؟»(21)

سخن آخر : پیامبر(ص) در عین آنکه شرکت بانوان را در امور سیاسی جایز بلکه لازم می‌دانست، تأکید فراوان داشت که آنها حریم عفاف را حفظ کنند، به عنوان مثال پس از فتح مکّه، پیامبر(ص) مسلمانان را برای بیعت مجدد فرا خواند و بانوان را نیز (12 ممتحنه) با شرایطی به بیعت کردن امر کرد، ام حکیم از پیامبر (ص) پرسید: ما چگونه با تو بیعت کنیم؟ پیامبر (ص) فرمود: من با زنان مصافحه نمی‌کنم (دست نمی‌دهم) آنگاه فرمود ظرفی (مانند تشت) را حاضر نمودند، آن را پر از آب کردند، پیامبر(ص)، دستش را میان آن آب برد و بیرون آورد. سپس به زنان فرمود: دست خود را در میان این آب داخل کنید و خارج سازید و همین بیعت شماست (22)
از: حوزه نیوز

 

یکتایی انوار معصومان (ع) و یگانگی نفس آنان
در روایات بسیاری که به حد تواتر معنوی رسیده، این معنا ثابت است که نسبت چهارده معصوم (ع) با یکدیگر نسبت ویژه ای است

از جمله پیامبر(ص) می فرماید: اول ما خلق الله نوری، ثم فتق منه نور علی فلم نزل نتردد فی النور حتی وصلنا حجاب العظمه فی ثمانین الف الف سنه ، ثم خلق الخلائق من نورنا، فنحن صنائع الله و الخلق بعدلنا صنائع؛ (مشارق انوار الیقین، ص 93)

اولین چیزی که خدا خلق کرد، نور من بود، آنگاه نور علی را از آن نور جدا کرد، و ما همچنان در نور بودیم تا اینکه در طی هشتاد میلیون سال به حجاب عظمت رسیدیم. آنگاه خداوند خلائق را از نور ما خلق کرد، و لذا ما مصنوع خدائیم و خلائق مصنوع ما هستند.
از این روایت و مانند آن که بسیار است، این معنا به دست می آید که نور معصومان (ع) غیر از انوار دیگر آفریده های خداوندی است و لذا گفته شده که آنان نور واحد یگانه ای هستند
*

این یکتایی در نور، تاثیرات خود را در دنیا نیز به دنبال دارد. از این رو هنگام ورود به عالم ماده و دنیا، نفس ایشان نیز از همان حالت نوری خود بهره می برد و خداوند از آنان به نفس پیامبر(ص) تعبیر میکند

در حقیقت آثار یکتایی نوری در مقام لاهوت، در عالم ملک و ناسوت خود را به شکل یگانگی در نفس نشان می دهد. اگر خداوند در این آیه از یگانگی انفس معصومان(ع) و پیامبر(ص) در دنیا و عالم ماده سخن به میان آورده بیانگر یکتایی نوری آنان در مقام لاهوت است.
مقامات خاص و ویژگی های انحصاری با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن و روایات معتبر می توان به این نکته رسید که تفاوت هایی میان هریک از معصومان (ع) وجود دارد که به نوعی از آن به تفضیل تعبیر می شود. (بقره235 و آیات دیگر)

اینکه در آیات و روایات از اختصاصات النبی(ص) سخن گفته شده به همین معناست. هریک از معصومان در دنیا و عالم ماده اختصاصاتی دارند که ویژه آنان است این درحالی است که پیامبر(ص) به امیرمومنان(ع) نفس و جان خویش می فرماید که وی نیز همانند پیامبر(ص) وحی را می شنید و فرشته وحی را می دید؛ زیرا برای ایشان کشف الغطاء صورت گرفته بود، به گونه ای که چیزی بر او مخفی نبود

چراکه یکتایی در مقام نوری، آثار خود را در یگانگی در مقام مادی به جا میگذارد. این معنا را خود علی(ع) این گونه در نهج البلاغه تبیین می کند: هرساله در کوه حراء مجاور می شد و فقط من او را میدیدم

با چشم خویش نور وحی و رسالت را دیدم و رایحه نبوت را استشمام کردم و با گوش خویش ناله شیطان را در هنگام نزول وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم. و عرض کردم ای رسول خدا این صدای ناله از کیست فرمود: این ناله شیطان است از آن جهت که او را نپرستند نومید و مأیوس است

همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، مگر آنکه تو پیامبر نیستی و لکن وزیری و بطور قطع تو برخیر و نیکویی هستی. ( نهج البلاغه  خ291)


پی‌نوشت‌ها:
1. کنزالعمال، حدیث 7067، ج 3، ص 385.
2. وسائل الشیعه، ج 14، ص 176.
3. غررالحکم، میزان الحکمة، ج 7، ص 395.
4. نهج‌البلاغه، نامه 31.
5. سوره یوسف، آیه 33.
6. سوره نور، آیه 31.
7. الغدیر، ج 8، ص 243؛ اسدالغابه، ج2، ص 33.
8. بحارالانوار، ج 103، ص248.
9. من لایحضره الفقیه، ج3، ص 281.
10. فروع کافی، ج5، ص 535.
11. بحار، ج 79، ص 115؛ وسائل الشیعه، ج14، ص 108.
12. بحار، ج 103، ص 268.
13. نهج‌البلاغه، حکمت 47.
14. اقتباس از بحار، ج 12، ص 5 و 13.
15. اقتباس از تفسیر المیزان، ج 7، ص 241.
16. اقتباس از لئالی الاخبار، ج 1، ص 265.
17. وسائل‌الشیعه، ج 14، ص 109.
18. بحار، ج22، ص 88، به نقل از فروع کافی.
19. تفسیر المنار، ذیل آیه 104 و 105، آل عمران.
20 و21. وسائل الشیعه، ج 14، ص 174.
22. همان، ص 153 و 154.

  

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">