بدگمانی تجسس و غیبت ممنوع
74. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ (حجرات 12)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى گمانها دورى کنید، زیرا بعضى گمانها گناه است. و (در کار دیگران) تجسّس نکنید و بعضى از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلکه آن را ناپسند مىدانید و از خدا پروا کنید، همانا خداوند بسیار توبهپذیر مهربان است.
الا مؤمنان به پروردگار که دارید ایمان به روز شمار
همه در حق هم چه مرد چه زن نمایید پرهیز از شک و ظن
چه بسیار پندارهائى که هست که همچون گناهى به دل برنشست
ز حال درونى هم هیچگاه تجسس نورزید باشد گناه
مگوئید پشت سر هم سخن مسازید غیبت به هیچ انجمن
کسى از شما هیچ راضى بشد خورد گوشت مرده اخوان خود؟
شما راست نفرت خود از این عمل بود حکم غیبت همین در مثل
بترسید و باشید پرهیزکار رحیم است و تواب پروردگار
شان نزول این قسمت از آیه وَلا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً درباره دو مردى نازل شده که از فرط گرسنگى از سلمان فارسى خواسته بودند که نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برود و از براى آنها طعامى بیاورد. سلمان نزد پیامبر آمد، پیامبر او را نزد اسامة بن زید که خزانهدار رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، فرستاد.
سلمان نزدیک اسامة آمد. اسامة گفت: با کمال تأسف چیزى در خزانه موجود ندارد تا به او بدهد. سلمان مأیوسانه مراجعت کرد آنان از سلمان و اسامه به بدى یاد کردند و گفتند: اسامة مردى بخیل است و از سلمان هم بدگوئى نمودند تا این که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند. پیامبر فرمود: شما را چه خبر شده که من رنگ سبز گوشت را در دهنهاى شما مى بینم. آنها گفتند: یا رسول الله، امروز دسترسى به گوشت پیدا نکردیم و گوشت نیافتیم تا بخوریم. پیامبر فرمود: پس چرا امروز با گوشت سلمان و اسامه تغذیه نمودید کنایه از این که چرا در غیاب آنها از آنان به غیبت کردن پرداختید
نکته ها در ادامه آیه قبل، این آیه نیز به عواملى چون سوءظن، تجسّس و غیبت، که صلح و صفا و اخوّت میان مؤمنان را به هم مىزند اشاره مىکند. در قرآن، به حسن ظن سفارش شده و از گمان بد نسبت به دیگران نهى گردیده است. در سورهى نور مىخوانیم: لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً چرا در بارهى شنیدههاى خود نسبت به مردان و زنان با ایمان، حسن ظن ندارید؟ همانگونه که آیهى نهم این سوره، براى امنیّت و حفظ جان مردم، همهى مسلمانان را مسئول مبارزه با یاغى و تجاوزگر دانست، این آیه نیز براى حفظ آبروى مردم؛ سوءظن، تجسّس و غیبت را حرام کرده است
امروزه حقوقدانان جهان، از حقوق بشر حرف مىزنند، ولى اسلام به مسائلى از قبیل تمسخر، تحقیر، تجسّس و غیبت توجّه دارد که حقوقدانان از آن غافلند.
هیچ گناهى مثل غیبت به درّندگى بىرحمانه تشبیه نشده است. آرى، حتّى حیوانات درنده هم نسبت به هم جنس خود تعرّض نمىکند.
اقسام سوء ظن و بدگمانى سوء ظن بعضى پسندیده و برخى ناپسند است:
1. سوءظن به خدا، در حدیث داریم: کسى که از ترس خرج و مخارج زندگى ازدواج نمىکند، در حقیقت به خدا سوء ظن دارد؛ گویا خیال مىکند اگر تنها باشد خدا قادر است رزق او را بدهد، ولى اگر همسر داشته باشد، خدا قدرت ندارد. این سوءظن، مورد نهى است.
2. سوء ظن به مردم، که در این آیه از آن نهى شده است.
3. سوء ظن به خود، که مورد ستایش است. زیرا انسان نباید به خود حسن ظن داشته باشد و همه کارهاى خود را بىعیب بپندارد. على علیه السلام در برشمردن صفات متّقین در خطبه همام مىفرماید: یکى از کمالات افراد باتقوا آن است که نسبت به خودشان سوء ظن دارند. آرى، افرادى که خود را بىعیب مىدانند، در حقیقت نور علم و ایمانشان کم است و با نور کم، انسان چیزى نمىبیند. اگر شما با یک چراغ قوّه وارد سالنى بزرگ شوید، جز اشیاى بزرگ چیزى را نمىبینید، ولى اگر با نور قوى مانند پرژکتور وارد سالن شدید، حتّى اگر چوب کبریت یا سنجاقى در سالن باشد مىتوانید آن را ببینید.
افرادى که نور ایمانشان کم است، جز گناهان بزرگ چیزى به نظرشان نمىآید و لذا گاهى مىگویند: ما که کسى را نکشتهایم! از دیوار خانهاى که بالا نرفتهایم! و گناه را تنها این قبیل کارها مىپندارند، امّا اگر نور ایمان زیاد باشد، تمام لغزشهاى ریز خود را نیز مىبینند و به درگاه خدا ناله و استغفار مىکنند.
اگر کسى نسبت به خود خوشبین شد، هرگز ترقّى نمىکند. او مثل کسى است که دائماً به پشت سر خود و به راههاى طى شده نگاه مىکند و به آن مغرور مىشود، ولى اگر به جلو نگاه کند و راههاى نرفته را ببیند، خواهد دانست که نرفتهها چند برابر راههاى رفته است!
توجّه به این نکته لازم است که معناى حسنظن؛ سادگى، زودباورى، سطحىنگرى و غفلت از توطئهها و شیطنتها نیست. امّت اسلامى هرگز نباید به خاطر حسن ظنهاى نابجا، دچار غفلت شده ودر دام صیادان قرار گیرد.
غیبت و پیامدهاى آن غیبت آن است که انسان در غیاب شخصى چیزى بگوید که مردم از آن خبر نداشته باشند و اگر آن شخص بشنود، ناراحت شود. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: دست از سر مردهها بردارید و بدىهاى آنان را بازگو نکنید، کسى که مُرد، خوبىهایش را بیان کند . امام صادق علیه السلام فرمود: غیبت کننده اگر توبه کند، آخرین کسى است که وارد بهشت مىشود و اگر توبه نکند، اوّلین کسى است که به دوزخ برده مىشود
امام رضا علیه السلام از امام سجاد علیه السلام نقل مىکند که هر کس از ریختن آبروى مسلمانان خود را حفظ کند، خداوند در قیامت لغزشهاى او را نادیده مىگیرد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس زن یا مردى را غیبت کند، تا چهل روز نماز و روزهاش پذیرفته نمىشود.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: در قیامت هنگامى که نامهى اعمال انسان به دست او داده مىشود، عدّهاى مىگویند: چرا کارهاى خوب ما در آن ثبت نشده است؟ به آنها گفته مىشود: خداوند، نه چیزى را کم و نه چیزى را فراموش مىکند، بلکه کارهاى خوب شما به خاطر غیبتى که کردهاید از بین رفته است.
در مقابل افراد دیگرى، کارهاى نیک فراوانى در نامهى عمل خود مىبینند و گمان مىکنند که این پرونده از آنان نیست، به آنها مىگویند: بهواسطهى غیبتشدن، نیکىهاى کسى که شما را غیبت کرده، براى شما ثبت شده است.
سؤال: چرا در روایات کیفر یک لحظه غیبت کردن، محور نابودى عبادات چند سالهى انسان بیان شده است؟ آیا این نوع کیفر عادلانه است؟
پاسخ: همان گونه که غیبت کننده در یک لحظه، آبرویى را که مؤمن سالها به دست آمده مىریزد، خداوند هم عباداتى را که او سالها بدست آورده از بین مىبرد. بنابراین محو عبادات چندساله، یک کیفر عادلانه است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در آخرین سفر خود به مکّه فرمودند: خون و مال و آبروى مسلمان، محترم است، همان گونه که این ماه ذىالحجة و این ایام حج محترم است.
در روایات، نام غیبت کننده در کنار کسى آمده که دائماً شراب مىخورد. تحرم الجنة على المغتاب و مدمن الخمر کسى که غیبت مىکند و شراب مىنوشد، از بهشت محروم است.
بر اساس روایات، کسى که عیوب برادر دینى خود را پىگیرى (و براى دیگران نقل) کند، خداوند زشتىهاى او را آشکار مىکند.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: یک درهم ربا، از سى و شش زنا بدتر است و بزرگترین ربا، معامله با آبروى مسلمان است.
در حدیث مىخوانیم: نشستن در مسجد به انتظار نمازِ جماعت، عبادت است البتّه مادامى که منجر به غیبت نشود
پیامبر صلى الله علیه و آله در آخرین خطبه خود در مدینه فرمودند: اگر کسى غیبت کند، روزهى او باطل است. یعنى از برکات وآثار معنویى که یک روزهدار برخوردار است، محروم مىشود. اگر از بدن انسان زنده قطعهاى جدا شود، امکان پر شدن جاى آن هست، ولى اگر از مرده چیزى کنده شود، جاى آن همچنان خالى مىماند. غیبت، بردن آبروى مردم است و آبرو که رفت دیگر جبران نمىشود. لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً
جبران غیبت براى جبران غیبتهایى که در گذشته مرتکب شدهایم، در صورتى که غیبتشونده زنده و در قید حیات است؛ اگر به او بگوییم که ما غیبت تو را کردهایم ناراحت مىشود، به گفته بعضى مراجع تقلید ، نباید به او گفت، بلکه باید بین خود و خداوند توبه کرد و اگر امکان دسترسى . از حضرت آیةاللَّه گلپایگانى قدس سره پرسیدم: آیا لازم است به دیگران بگوییم که ما غیبت شما را کردهایم تا ما را حلال کنند؟ فرمود: نه، زیرا او ناراحت مىشود و ناراحت کردن مسلمان، خود گناه دیگرى است. پس جبران غیبت، استغفار است و حلالیّت خواستن در همه جا لازم نیست
به شنوندگان غیبت است، به گونهاى با ذکر خیر و تکریم آن فرد، تحقیر گذشته را جبران کنیم و اگر غیبتشونده ناراحت نمىشود، از خود او حلالیّت بخواهیم؛ اما اگر غیبت شونده از دنیا رفته است، باید توبه کرده و از درگاه خداوند عذرخواهى کنیم که البتّه خداوند توبهپذیر و بخشنده است
شیخ طوسى در شرح تجرید، بر اساس حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید: اگر غیبت شونده، غیبت را شنیده است، جبران آن به این است که نزد او برویم و عذرخواهى کرده و حلالیّت بخواهیم، امّا اگر نشنیده است، باید هرگاه یادى از غیبت شونده کردیم، براى او استغفار نماییم. ان کفارة الغیبة أن تستغفر لمن اغتبته کلما ذکرته
موارد جواز غیبت
1. در مقام مشورت در کارهاى مهم؛ یعنى اگر شخصى دربارهى دیگرى در مورد ازدواج و گزینش و مسئولیت دادن و ... مشورت خواست، ما مىتوانیم عیبهاى آن فرد را به مشورت کننده بگوییم.
2. براى ردّ سخن و عقیدهى باطلِ اشخاصى که داراى چنین اعتقاداتى هستند، نقل سخن و عیب سخن آنها جایز است، تا مبادا مردم دنبالهرو آنها شوند.
3. براى گواهى دادن نزد قاضى، باید حقیقت را گفت گرچه غیبت باشد.
4. براى اظهار مظلومیّت، بیان کردن ظلم ظالم مانعى ندارد.
5. کسىکه بدون حیا و آشکارا گناه مىکند، غیبت او مانعى ندارد ندارد.
6. براى ردّ ادعاهاى پوچ، غیبت مانعى ندارد. کسى که مىگوید: من مجتهدم، دکترم، و ما مىدانیم که او اهل این صفات نیست، جایز است به مردم آگاهى دهیم تا فریب نخورند.
شنیدن غیبت وظیفه شنونده، گوش ندادن به غیبت ودفاع از مؤمن است. در حدیث مىخوانیم: الساکت شریک القائل کسى که غیبت را بشنود و سکوت کند، شریکِ جرم گوینده است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس غیبتى را بشنود و آن را ردّ کند، خداوند هزار باب شرّ را در دنیا و آخرت بر او مىبندد، ولى اگر ساکت بود و گوش داد، گناه گوینده نیز براى او ثبت مى شود. و اگر بتواند غیبتشونده را یارى کند، ولى یارى نکند، در دو دنیا خوار و ذلیل مىشود. در روایتى، غیبت کردن؛ کفر و شنیدن و راضى بودن به آن، شرک دانسته شده است.
در آیهى 36 سوره اسراء مىخوانیم: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا هر یک از گوش و چشم و دل انسان، در قیامت مورد بازخواست قرار مىگیرند. بنابراین ما حق شنیدن هر حرفى را نداریم .
پیام ها
1- ایمان، تعهّدآور است و باید از یکسرى افکار و اعمال دورى نماید. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا ... (ایمان، با سوءظن و تجسّس و غیبت سازگار نیست.)
2- براى دورى از گناهان حتمى، باید از گناهان احتمالى اجتناب کنیم. (بنابراین از آنجایى که برخى گمانها گناه است، باید از بسیارى گمانها، دورى کنیم.) اجْتَنِبُوا
3- در جامعهى ایمانى، اصل بر اعتماد، کرامت و برائت انسانهاست إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ
4- براى جلوگیرى از غیبت باید زمینههاى غیبت را مسدود کرد. (راه ورود به غیبت، اوّل سوء ظن و سپس پیگیرى و تجسّس است، لذا قرآن به همان ترتیب نهى کرده
5- گناه، گرچه در ظاهر شیرین و دلنشین است، ولى در دید باطنى و ملکوتى،
خباثت و تنفّرآور است. «یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» (باطن غیبت، خوردن گوشت مرده است و درباره هیچ گناهى این نوع تعبیر بکار نرفته است.)
6- از شیوههاى تبلیغ و تربیت، استفاده از مثال و تمثیل است. أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ
7- در شیوه نهى از منکر، از تعبیرات عاطفى استفاده کنیم. أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ
8- غیبت و بدگویى از دیگران حرام است، از هر سنّ و نژاد و مقامى که باشد.
9- مردم باایمان، برادر و همخون یکدیگرند. لَحْمَ أَخِیهِ
10- همان گونه که مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى که مورد غیبت قرار گرفته است، چون حاضر نیست، قدرت دفاع ندارد. مَیْتاً
11- غیبت کردن، نوعى درّندگى است. یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً
12- غیبت، با تقوا سازگارى ندارد. لا یَغْتَبْ ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ
13- تقوا، انسان را به سوى توبه سوق مىدهد. وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ
14- در اسلام بنبست وجود ندارد، با توبه مىتوان گناه گذشته را جبران کرد
15- عذرپذیرى خداوند، همراه با رحمت است. تَوَّابٌ رَحِیمٌ
16- توبه پذیرى خداوند، جلوهاى از رحمت اوست. تَوَّابٌ رَحِیمٌ
تقوی و آثار دنیوی و اخروی
75. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (حدید 28) اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از رحمت خود، دو بهره به شما عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به وسیله آن (در دنیا و آخرت) راه را طى کنید، و گناهان شما را ببخشد و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
الا مؤمنان به پروردگار بترسید از شوکت کردگار
بیارید ایمان به دین رسول نمایید آیین او را قبول
که ایزد شما را دو بهره دهد ز لطفش دو خوان بهرتان مى نهد
به دلها کند نور ایمان عطا بیابید ره بر بهشت خدا
ببخشاید ایزد خطا و گناه غفور و رحیم است یکتا اله
شان نزول پیامبر جعفر را با 70 نفر به حبشه فرستاده بود تا نجاشى و قوم او را به اسلام دعوت نمایند. نجاشى از اثر این دعوت خود را با 40 نفر از کسان او اسلام آوردند وقتى که جعفر خواست به مکه برگردد. 40 نفر از تازه مسلمانان مزبور گفتند: چون جعفر با یاران خود راه دریا در پیش دارند ما آنان را راهنمائى مى کنیم و در ضمن به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله هم نائل خواهیم گشت.
اینان وقتى به مکه آمدند، اصحاب پیامبر را در عسرت و سختى دیدند. از پیامبر اجازه خواستند تا از اموال خویش به اصحاب فقیر کمک نمایند. پیامبر اجازه داد و آیه 52 سوره قصص الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یؤْمِنُونَ درباره آنان نازل گردید (چنان که در جاى خود مذکور شده است).
بعد از نزول این آیه آنان به مسلمین گفتند: اى معشر مسلمانان کسانى که از ما به کتاب شما قرآن ایمان آورده باشند از براى آنها دو اجر خواهد بود و کسانى که ایمان به قرآن نیاورده باشند داراى یک اجر مانند شما خواهند بود
سپس این آیه نازل گردید و فهمانید که دو اجر و بهره نصیب کسانى خواهد بود که ایمان به محمد آورده باشند و دو اجر مزبور عبارت از بخشایش نور و مغفرت الهى است ولى کسى که ایمان به محمد نیاورده باشد. او را هیچ اجر و مزدى نخواهد بود.
نکته ها مخاطب این آیه مىتواند مسیحیان آیه قبل باشد تا حق ترک دنیا و رهبانیّت را ادا کنند و بعد از حضرت عیسى علیه السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله ایمان آورند تا هم اجر ایمان به مسیح علیه السلام را داشته باشند و هم پاداش ایمان به محمّد صلى الله علیه و آله را.
در حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله مىخوانیم:
آن مسیحیانى که به من ایمان آوردند، حق رهبانیّت را ادا کردند. البتّه مىتوان آیه را مستقل از آیه قبل معنا کرد که مقصود آن باشد که مسلمانان، ایمان خود به خدا و رسول را تعمیق بخشند. ممکن است مقصود از کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ، یکى نور باطنى و یکى دیگر مغفرت الهى باشد که در ادامه آیه آمده است.
1. لازمه ایمان به خدا، تقوا و پرهیزکارى است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ
2. همواره باید ایمان خود را عمیقتر کنیم. آمَنُوا ... آمَنُوا
3. هر یک از ایمان وتقوا سهمى از رحمت است. آمَنُوا اتَّقُوا ... کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ
4. مؤمن متّقى، هرگز در بنبست قرار نمىگیرد. آمَنُوا اتَّقُوا ... یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً ...
5. مؤمن، معصوم از گناه نیست، ولى متّقى است و با سپر تقوا به میدان مىآید.
لذا خداوند خطاهاى او را مىبخشد. اتَّقُوا اللَّهَ ... یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
6. در دریافت الطاف الهى، سنّ و نژاد و قبیله و ادعا ملاک نیست، ایمان و تقوا ملاک است. اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا ... یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ
نجوی بر پیامبر
76. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ مجادله 9) اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه نجوا مىکنید، به گناه و ستم و نافرمانىِ پیامبر نجوا نکنید و نسبت به کار نیک و تقوا نجوا کنید و از خدا پروا کنید که به سویش محشور مىشوید.
الا مؤمنان به پروردگار که دارید ایمان به روز شمار
چو نجوا نمایید با یکدگر نهانى بجوئید از هم خبر
نگویید هرگز ز کار گناه نه بر دشمنى رسول اله
چو نجوا نمایید در انجمن به تقوا و نیکى بود آن سخن
بترسید از ایزد کبریا که محشور گردید سوى خدا
شان نزول رؤساى منافقین نسبت به امیرالمومنین على علیهالسلام کینه داشتند. هنگامى که پیامبر در محفلى از على به خوبى یاد کرده بود. آنها مشغول نجوى و زیرگوشى حرف زدن شدند.
پیامبر وقتى نجواى آنان را دید، خشمگین شد به قسمى که صورت وى برافروخته گردید سپس فرمود:
سوگند به خدائى که جان من در دست تواناى اوست هیچ بنده مؤمنى داخل بهشت نشود مگر آن که مرا دوست داشته باشد
و اگر کسى ادعا کند که مرا دوست میدارد ولى نسبت به على دشمنى بورزد درباره دوستى من دروغ گفته است
زیرا دوست داشتن من توام با دوست داشتن على است سپس این آیه درباره رؤساى مزبور نازل گردید.
نکته ها : بِرّ شامل هر کار نیکى مىشود و نمونههایى از آن در آیه 177 سوره بقره آمده است: وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ ...
نجوا و در گوشى سخن گفتن مىتواند احکام متفاوتى داشته باشد از جمله:
آنجا که فاش شدن اسرار، به ضرر اسلام و مسلمانان باشد، نجوا واجب است.
آنجا که سبب ترس و دلهرهى دیگران شود، نجوا حرام است.
و آنجا که براى کمک به دیگران و سفارش به تقوا باشد، مستحبّ است.
موضوع و محتواى گفتار، ارزش آن را مشخص مىکند. اگر موضوع نجوا، نیکى و تقوا باشد یک ارزش است ولى اگر گناه و ستم و توطئه باشد حرام است.
البتّه گاهى محتوى نیز خوب است، امّا موقعیّت خوبى نیست. مثلًا در جمع مؤمنان دو نفر درگوشى سخن بگویند.
پیام ها
1- مؤمن محترم است، حتّى هنگام نهى از منکر احترام او را حفظ کنید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
2- در امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد و تبلیغ، راههاى حق و باطل و مصادیق آن را باید روشن کرد. فَلا تَتَناجَوْا ... تَناجَوْا
3- همهى سخنان را نباید آشکار و نهان گفت. گاهى باید نهى از منکر یا امر به معروف، در خفا و پنهان باشد. تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى
4- مبادا نجواى بد را به جاى نجواى خوب قلمداد کنیم. تَناجَوْا ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
5- تقوا و پرهیزکارى و توجّه به معاد، زمینه دورى از سخنان نارواست
احترام بر نشستن در مجالس
77. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ مجادله11) اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه به شما گفته شود در مجالس (براى دیگران) جا باز کنید، پس جا باز کنید تا خدا نیز براى شما گشایش دهد و هرگاه گفته شود برخیزید، برخیزید. (بزرگى، به نشستن در جاى خاص نیست، بلکه) خدا از میان شما کسانى را که ایمان آورده و کسانى را که صاحب علم و دانشاند، به درجاتى رفعت و بزرگى مىدهد و خداوند به آنچه انجام مىدهید به خوبى آگاه است.
الا اهل ایمان به یکتا خدا اگر گفته شد این سخن بر شما
که اندر مجالس چه بیش و چه کم تعارف نمایید جا را به هم
نیوشید امر یگانه خدا که او هم فزاید به وسع شما
چو گویند بر پا شوید از مکان نیوشید فرمان رب جهان
که ایزد مقامى ببخشد بلند بر آنان که در بحر دانش درند
بر اعمال روشن به سرّ ضمیر همه هست آگه خداى خبیر
شان نزول اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجالسى که پیامبر حضور داشت، سعى میکردند نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله جاى گرفته و بنشینند و هر کسى کوشش میکرد تا افتخار نزدیک بودن به رسول خدا صلی الله علیه و آله را براى خویش فراهم آورد تا این که روزى پیامبر در صفه نشسته بود و جایگاه آن تنگ بود جمعى از مهاجر و انصار که از اهل بدر نبودند حاضر شده و در جاهاى نزدیک پیامبر جاى گرفتند در این هنگام قومى از بدریان آمدند در حالتى که براى نشستن آنها جا و مکانى وجود نداشت لذا مقابل پیامبر ایستادند و کسى هم به آنها جا نمیداد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله هم براى بدریان احترام خاصى قائل بود و آنها را مورد لطف خویش قرار میداد. پیامبر وقتى دید که بدریان ایستاده اند چند نفرى را که نزدیک وى بودند به نام صدا زد و فرمود: فلانى برخیز و سپس یکى از بدریان را به جاى او نزدیک خویش مى نشانید. این روش در نزد آنها ناپسند آمد و مى گفتند: رفتار پیامبر در این مورد عادلانه نیست و در همان حال جبرئیل آمد و این آیه را نازل گردانید. بعد از نزول این آیه در هر مجلسى اگر کسى دیر وارد میشد دیگران جاهاى خود را آماده میکردند و به آنها جاى میدادند.
نکته ها تفسح» به معناى وسعت دادن، گشایش و جا دادن است و «انْشُزُوا» به معناى بلند شدن از جاى براى احترام به دیگران است. در آیه قبل، عامل حزن و ناراحتى را نجوا بیان کرد، در این آیه، عامل شادمانى و محبت را، جا دادن براى نشستن در مجالس بیان مىکند.
خداوند در قرآن براى چند گروه، جایگاه و درجات مخصوصى قرار داده است: انبیا، مجاهدان، نمازگزاران، اهل انفاق، مؤمنانى که عمل صالح انجام مىدهند و دانشمندان. شاید جمله یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ نشانهى آن باشد که فرمان برپا، به خاطر ورود مؤمنان و دانشمندان است، یعنى به احترام آنان قیام کنید.
یک خاطره: مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج نقل مىکند که در زمان امام هادى علیه السلام یکى از فقهاى شیعه که در بحث با یک ناصبى منحرف، او را روشن کرده و حقّانیت خود را ثابت کرده بود، وارد مجلسى شد که در آن مجلس، علویّون و بنىهاشم نیز حضور داشتند.
امام هادى علیه السلام آن فقیه را در بهترین جاى مجلس نشاند. این همه احترام، براى علویّون و بنىهاشم گران آمد، بزرگ آنان زبان به اعتراض گشود که چرا چنین فردى را بر ما برترى دادى؟
امام فرمود: آیا به داورى قرآن راضى هستید؟ گفتند: بله، حضرت این آیه را تلاوت فرمود: تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ ... وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ ارزش این شخص به خاطر بحث علمى و شکستى که به آن ناصبى داد از هر شرف و نسبى بیشتر است.
آرى، عالم مؤمن بر مؤمن عادى برترى دارد، چنانکه مؤمن بر غیر مؤمن برترى دارد. قرآن در جاى دیگر مىفرماید: هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ
پیام ها
1- ایمان شرایط و لوازمى دارد که باید رعایت گردد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ...
2- جا دادن و احترام به تازه واردان، یک ارزش است. فَافْسَحُوا ... فَانْشُزُوا
3- جا دادن به دیگران در هر مجلسى که باشد لازم است. فِی الْمَجالِسِ
4- عمل به دستورات خدا، زمینه براى دریافت پاداشهاى بیشترست فَافْسَحُوا یَفْسَحِ
5- گشایش در کار دیگران، سبب گشایش خداوند در امور شماست. فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ پاداش الهى با عمل متناسب است. گشایش، گشایش مىآورد.
6- رعایت آداب اجتماعى، حتّى در نشست و برخاست، مورد سفارش اسلام است.
7- گاهى لازم است به احترام ورود بزرگان و دانشمندان به اهل مجلس گفته شود که برخیزید. انْشُزُوا فَانْشُزُوا
8- علم، هدیه و تفضّل الهى است. أُوتُوا الْعِلْمَ ...
9- صاحبان علم و دانش، باید در جامعه اسلامى از جایگاه بالا و والایى برخوردار باشند. وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ
10- عمل دانشمند، پاداش بیشترى دارد. یَرْفَعِ اللَّهُ ... الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ
11- جا دادنها و بلند شدنها، خالصانه و براى خدا باشد نه به انگیزههاى دیگر
12- در نشست و برخاستها، خدا را فراموش نکنیم. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ
کفاره نجوی کردن
78. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ مجادله 12
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه خواستید با رسول خدا، گفتگوى خصوصى داشته باشید، پس قبل از نجواى خود صدقهاى بدهید. این براى شما بهتر و پاکیزهتر است و اگر (براى صدقه دادن مالى) نیافتید پس همانا خداوند آمرزنده و مهربان است (و مىتوانید بدون پرداخت صدقه گفتگوى خصوصى داشته باشید)
الا مؤمنان چون سخن در خفا بخواهید گوئید با مصطفى
تصدق نمایید قدرى ز مال که باشد نکوتر شما را به حال
اگر هم فقیرید و نادار نیز براى تصدق نیابید چیز
نگیریم این کارتان را گناه غفور و رحیمست یکتا اله
نکته ها
گروهى از مردم به خصوص ثروتمندان مرتبا مزاحم پیامبر مىشدند و خصوصى با پیامبر سخن مىگفتند و کارى که مایه اندوه دیگران و یا کسب امتیاز و تقرب بىدلیل براى آنان بود.
آیه نازل شد تا آزمونى براى علاقه واقعى آنان باشد. البته این حکم جنبه موقتى و آزمایشى داشت و پس از مدتى حکم برداشته شد.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: آیهاى که نه قبل از من و نه بعد از من کسى به آن عمل نکرد، آیه صدقه است.
دینارى داشتم، آن را به ده درهم تبدیل کردم، هر بارکه مىخواستم با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نجوا و گفتگو کنم، درهمى صدقه مىدادم.
طهارت و پاکى دو نوع است:
1. جسمى و ظاهرى، وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا
2. روحى و باطنى. ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ
پیام ها
1- ایمان، مسئولیّت آور است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ...
2- صدقه را باید پیش از انجام کار پرداخت کرد. فَقَدِّمُوا ... صَدَقَةً
3- معلّم مىتواند براى آموزش، هزینهاى را مشخص کند. چه خود دریافت کند و چه به دیگران حواله دهد. فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً
4- میزان صدقه تعیین نشد تا هرکس تصمیم بگیرد. «صَدَقَةً
5- از هر راهى باید براى فقرزدایى استفاده کرد. شرط ملاقات خصوصى با پیامبر، پرداخت صدقه به فقرا بود. فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً
6- در انتخاب میان پول و پیامبر، میزان ایمان و علاقه مردم شناخته مىشود. فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً
7- صدقه، قوانین و محدودیتهاى اجتماعى، خیرات بسیارى را براى فرد و جامعه به دنبال دارد. ذلِکَ خَیْرٌ
8- وابستگى به دنیا، پلیدى و دل کندن از آن پاکى است. ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ
9- صدقه، نوعى تطهیر است. أَطْهَرُ چنانکه در جاى دیگر داریم خُذْ..صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ
10- در احکام اسلام بن بست نداریم. فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا ...
11- قانون گذار باید مراعات همه مردم را در وضع قانون بکند. فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا ...
12-فقرا بخاطر ناتوانى بر صدقه، احساس حقارت نکنند،چون مشمول رحمت الهى ند
13- هیچ گاه اسلام کسى را به خاطر فقر طرد نکرده و محروم نساخته است
بنگر به آنچه برای فردا آماده کرده ای
79. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ حشر 18
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خداوند پروا کنید و هر کس به آن چه براى فرداى (قیامت) خود فرستاده است، بنگرد. باز هم از خدا پروا کنید که خداوند به آنچه انجام مىدهید، به خوبى آگاه است.
الا مؤمنان به پروردگار همیشه بترسید از کردگار
ببینید تا بهر عقباى خویش چه توشه کنون مى فرستید پیش
بترسید از قهر یکتا خدا که داند همه کارهاى شما
نکته ها
فرمان تقوا در این آیه تکرار و تأکید شده است که علاوه بر تأکید، مىتواند معانى متعدّدى داشته باشد، از جمله:
1. تقواى اول مربوط به اصل کار و تقواى دوم مربوط به کیفیّت آن باشد.
2. تقواى اول مربوط به انجام کار خیر و تقواى دوم مربوط به ترک محرمات باشد.
3. و شاید تقواى اول مربوط به توبه از گذشته و تقواى دوم مربوط به ذخیره آینده باشد.
در روایات مىخوانیم: با نیمى از یک دانه خرما، یا اگر ندارید با سخنان خوب، دلهایى را شاد کنید تا در قیامت که خداوند مىپرسد: من به تو چشم و گوش و ... دادم چه ذخیرهاى فرستادى، شرمنده نباشید.
زیرا در آن روز بعضى به هر سو مىنگرند، ولى ذخیرهاى که وسیله نجاتشان باشد از پیش نفرستادهاند.
پیام ها
1- ایمان، زمینه تقوا و شرط ثمر بخشى ایمان، داشتن تقوا است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله
2- به امید کار خیر وارثان نباشیم، هرکس به فکر قیامت خود باشد ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ
3- در آنچه به عنوان عمل صالح ذخیره مىکنیم، دقّت کنیم. وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ
4- محاسبه نفس لازم است. وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ (اگر امروز دقّت نکنیم، دقّت فردا سبب شرمندگى خواهد بود. یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً
5- قیامت، نزدیک است. لِغَدٍ (چنانکه مىفرماید: إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً)
6- آیندهنگرى و عاقبتاندیشى، لازمهى ایمان است. ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ
7- تقوا، زمینه محاسبه نفس و محاسبه نفس، سبب رشد و تقویت تقوا است. وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ میان دو اتَّقُوا اللَّهَ قرار گرفته است.
8- هیچ کس در هیچ مرحلهاى خود را ایمن نداند. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ
9- ایمان به خبیر بودن خداوند، عامل تقوا است. وَ اتَّقُوا اللَّهَ ... إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ
ارتباط مخفیانه با دشمن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
80. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ ممتحنه آیه 1 اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خود را دوست نگیرید. شما با آنان طرح دوستى مىافکنید، در حالى که آنان نسبت به حقّى که براى شما آمده است، کفر ورزیدهاند. (علاوه بر آن که) آنان شما و پیامبر را به خاطر ایمان به خدا که پروردگار شما است، (از مکّه) اخراج و آواره نمودهاند. اگر شما براى جهاد در راه من وطلب رضاى من (از وطن) بیرون آمدهاید (با آنان دوستى نکنید). شما مخفیانه دوستى خود را به آنان مىرسانید در حالى که من به آنچه مخفیانه و آنچه آشکارا انجام دهید آگاهترم و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه راست گم گشته است.
الا مؤمنان به پروردگار که هستید ثابت قدم و استوار
نبایست از کافران دغا که خصم منند و عدوى شما
بگیرید یار و گزینید دوست که این قوم، با اهل ایمان عدوست
همانا که در حق قرآن کتاب ره کفر را کرده اند انتخاب
که با جرم ایمان به پروردگار براندندتان با رسول از دیار
اگر ترک گفتید شهر و وطن که خشنود گردم از این کار من
براى جهاد به راه خدا وطن را بگفتید ترک جلا
مبادا که با مردم کفرکیش نهانى ره انس گیرید پیش
منم آگه از آنچه بندید کار چه باشد نهان یا بود آشکار
هرآن کس کز این کار صورت بتافت همانا به کفر و ضلالت شتافت
نکته ها کلمهى «عدو» هم به یک نفر و هم به گروهى از افراد اطلاق مىشود، ولى در اینجا مراد، گروه است؛ زیرا در مقابل آن، کلمهى «أَوْلِیاءَ» که جمع است، به کار رفته است.
مراد از اخراج پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان، بدرفتارى با آنان بود تا جایى که پیامبر و مسلمانان براى رهایى از بدرفتارى کفّار، خودشان از مکّه خارج شدند.
در تفاسیر مىخوانیم: یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله، نامهاى را به زنى داد تا براى مشرکان مکّه ببرد و آنان را از تصمیم پیامبر صلى الله علیه و آله مبنى بر فتح مکّه آگاه کند. جبرئیل، موضوع را به رسول اکرم خبر داد و پیامبر صلى الله علیه و آله، حضرت على علیه السلام، و جمع دیگرى را براى پس گرفتن نامه از آن زن، به سوى مکّه فرستاد و فرمود: «در فلان منطقه آن زن را خواهید یافت». گروه اعزامى حرکت کردند و در همان نقطهاى که پیامبر فرموده بود، آن زن را یافتند و سراغ نامه را از او گرفتند. زن از وجود چنین نامهاى اظهار بى اطلاعى کرد. بعضى از اصحاب، سخنان زن را باور کردند و خواستند به مدینه برگردند، امّا حضرت على علیه السلام فرمود: «نه جبرئیل به پیامبر دروغ گفته و نه آن حضرت به ما، بنابراین قطعاً نامهى مورد نظر در نزد این زن است». سپس شمشیر کشید که نامه را بگیرد. زن که مسئله را جدّى دید، نامه را از میان موهاى سرش بیرون آورد و آن را تحویل داد. نامه را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند. حضرت، نویسندهى نامه- حاطب بن ابى بلتعه- را احضار و او را توبیخ کرد. حاطب گفت: من خائن نیستم ولى از آنجا که بستگانم در مکّه و در میان مشرکان به سر مىبرند، خواستم دل مشرکان را به دست بیاورم تا بستگانم در آسایش به سر برند. پیامبر صلى الله علیه و آله او را بخشیدند و این آیات نازل شد.
جالب این که این زن از مکّه به مدینه آمد و از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تقاضاى کمک کرد. حضرت از او پرسید: آیا به اسلام ایمان آوردهاى؟ گفت: نه. فرمود: آیا از مکّه هجرت کردهاى تا به مهاجران ملحق شوى؟ گفت: نه. پرسید: پس چرا به مدینه آمدهاى؟ گفت: براى دریافت کمک از شما. حضرت فرمود: پس جوانانى که در مکّه دور تو بودند، چه شدند؟ (اشاره به این که تو در مکّه خواننده بودى و مشتریان جوان داشتى)! گفت: بعد از شکست مردم مکّه در جنگ بدر، دیگر کسى به سراغم نیامد (کنایه از عمق تأثیر شکست در روحیهى مردم). حضرت دستور داد تا به او کمک کنند. (آرى، دستور کمک به غریبه گرچه کافر باشد). از این ماجرا معلوم مىشود که حفظ اسرار نظامى به قدرى لازم است که حضرت على علیه السلام حامل نامه را به کشتن تهدید کرد و فرمود: «لاردن رأسک الى رسول الله صلى الله علیه و آله» سرت را براى رسول خدا مىفرستم!
دشمن شناسى
قرآن در آیات متعدّدى از برنامهها و توطئههاى دشمن خبر مىدهد و وظیفهى مسلمانان را به آنان گوشزد مىنماید:
الف) افکار و آرزوهاى دشمن:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا قطعاً سختترین دشمنان اهل ایمان را یهودیان و مشرکان خواهى یافت.
ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ نه کفّار از اهل کتاب ونه مشرکان، هیچ کدام دوست ندارند که از طرف پروردگارتان به شما هیچ خیرى برسد.
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ آرزو دارند که شما نرمش نشان دهید تا با شما سازش کنند.
وَدُّوا ما عَنِتُّمْ آرزو دارند که شما در رنج قرار گیرید.
وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ ... آرزو دارند که شما از اسلحه و سرمایه خود غافل شوید.
ب) توطئههاى دشمن:
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً مخالفان، هرگونه توطئهاى را بر ضدّ شما به کار مىبرند. یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ آنان گمراهى را مىخرند و مىخواهند شما نیز گمراه شوید.
ج) رفتار دشمن:
إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً کافران دشمنان آشکار شمایند.
یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا با خدا و مؤمنان خدعه مىکنند.
إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً اگر بر شما مسلّط شوند، دشمن شما مىگردند.
آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ به آنچه که بر مؤمنان نازل شده صبحگاهان ایمان بیاورید و شامگاهان از ایمان برگردید (تا شاید مؤمنان نیز در حقانیّت دین مردّد شده و) برگردند.
د) وظیفهى مسلمانان در برابر دشمن:
هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ آنان دشمنند پس از آنان حذر کن. وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ... آنچه توان دارید براى مقابله با دشمن آماده کنید. لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا غیر خودىها را محرم اسرار نگیرید که رعایت نمىکنند.
پیام ها
1- جامعه ایمانى حق ندارد با دشمنان خدا، رابطه دوستانه و صمیمانه داشته باشد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ
2- ایمان به خداوند با برقرارى پیوند دوستى با دشمن خدا سازگار نیست
3- دشمن خدا در حقیقت دشمن مؤمنان نیز هست. عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ
4- گرچه کفّار دشمن ما هستند، ولى دلیل اصلى متارکهى ما با آنان، دشمنى آنها با خداست. کلمهى «عَدُوِّی» قبل از «عَدُوَّکُمْ» آمده است.
5- القاى مودّت و ابراز دوستى با دشمنان، جرأت را در برابر مؤمنان بیشتر مىکند.
6- اوامر و نواهى خود را به طور مستدل بیان کنید. لا تَتَّخِذُوا ... قَدْ کَفَرُوا ...
7- در سیاست خارجى، برقرارى رابطه و قطع روابط باید بر اساس ملاکهاى دینى باشد.
8- دین از سیاست جدا نیست. (فرمان قطع رابطه با دشمنان یک دستور سیاسى است که در متن قرآن آمده است). لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ
9- کفّار تنها در عقیده مخالف شما نیستند، بلکه کمر به حذف شما بستهاند
10- دشمنى کفّار با شما به خاطر ایمان شما به خداست. أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ
11- برقرارى رابطه با کفّار در صورتى جایز است که آنها به ارزشهاى شما احترام بگذارند و در صدد توطئه نباشند. لا تَتَّخِذُوا ... قَدْ کَفَرُوا ... یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ
12- اسلام خواهان عزّت مسلمانان است. (اظهار مودّت به گروهى که به مکتب شما کافرند و بر ضدّ شما توطئه مىکنند، ذلّت است).
13- یک دل، دو دوستى بر نمىدارد. ... وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ
14- جهاد باید خالصانه و براى خدا باشد. جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی
15- خداوند از ارتباطات مخفیانه با کفّار آگاه است. أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ
16- توجّه به علم خداوند، سبب کاهش گناهان است. أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ
17- در تربیت، هم امر و هم نهى، لا تَتَّخِذُوا هم استدلال، عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ هم انگیزه. یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ و هم تهدید. وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ
18- چه بسیارند مؤمنانى که بد عاقبت مىشوند. آمَنُوا ... ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ
19- چه بسیارند افرادى که در آغاز رزمنده بودند، ولى در اثر رابطه با دشمنان، بد عاقبت شدند. خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی ... ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ
20- فکر تأمین منافع از طریق روابط سرّى با دشمنان دین، بیراهه رفتن و حرکتى بىفرجام است. «وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ»
حمایت از زنان و پذیرش آنان
81. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ممتحنه 10
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه زنان مؤمن (از شوهرِ کافر جدا شده) هجرت کنان نزد شما آمدند، آنان را (از نظر ایمان) آزمایش کنید و خداوند به ایمان آنان آگاهتر است. پس اگر آنان را مؤمن تشخیص دادید، به سوى کفّار باز نگردانید، نه اینان براى آنان حلالند و نه آنان براى اینان حلال و آنچه را که شوهران کافر (براى این زنان) پرداخت کردهاند (از قبیل مهریّه) به آنان بپردازید و بر شما گناهى نیست که با اینان ازدواج کنید، به شرط آن که مهریّه آنان را بپردازید و همسران کافره را به همسرى نگاه ندارید و آنچه از براى آنان پرداخت کردهاید از کفّار بگیرید همانگونه (اگر زن، مسلمان شده و به شما ملحق مىشد،) هزینههایى را که شوهران کافر پرداخت کرده بودند باید از شما درخواست نمایند. این حکم الهى است که خداوند میان شما مقرّر داشته و خداوند آگاه حکیم است.
الا اهل ایمان و اى مؤمنان هر آنگه ببینید جمعى زنان
که با نام اسلام و با نام دین بکردند هجرت از این سرزمین
بیایند سوى شما گر زر راه که جویند از جاى امنى پناه
به رازى که دارند آگه خداست که کذب است ایمانشان یا که راست
زنان جمله در امتحان آورید که بر صدق گفتارشان پى برید
چو دیدید ایمان بیاورده اند به آیین اسلام دل داده اند
مرانیدشان سوى ازواج خویش که هستند کافر به یزدان و کیش
که این زن برآن شوى نَبْوَد حلال نبایست جویند با هم وصال
همین گونه هم شوى کافرمرام بر این مؤمنه زن بگردد حرام
ولى هرچه خرجى که اندر وطن بکردند آن شوهران بهر زن
ببایست در پیش ایشان نهید همه مال را پس به آنها دهید
نباشد شما را گناهى و باک که در عقد آرید زنهاى پاک
به شرطى که با رغبت و با رضا نمایید مهر زنان را عطا
نباشید پابند هرگز بر آنکه بودند اینها زن کافران
الا مسلمین گر زنان شما بگشتند کافر به دین خدا
گریزند بر سوى کفار رب نمایید مهر گذشته طلب
اگر هم که زنهائى از کافرین بگشتند مؤمن به اسلام و دین
توانند آن کافران هرچه مال که کردند خرجش ستانند حال
بود حکم از سوى پروردگار سزد تا شود بینتان برقرار
همانا علیم است یکتا خدا حکیم است در کار خود کبریا
شان نزول شیخ طوسى گویند: سبب نزول آیه چنین بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله با قریش در حدیبیه به مصالحه پرداخت که اگر کسى از آنها بدون اجازه ولى خود به طرف مسلمین بیاید وى را برگردانند تا این که یکى از زنان آنها به نام کلثم دختر ابومعیط به طرف مسلمانان مهاجرت کرد. برادران او نزد پیامبر آمدند و از وى خواستند که او را برگرداند. خداوند از رد نمودن و برگرداندن زنان به طرف مشرکین نهى فرمود.
نکته ها یکى از بندهاى قرارداد صلح حُدیبیه این بود که اگر مشرکى از مکه به مسلمانان مدینه پیوست، مسلمانان او را به مشرکان باز گردانند.
این آیه مىفرماید: مسئله باز گرداندن شامل زنان مهاجرى که به مسلمانان پناهنده شدهاند نمىشود. این آیه از آیات حقوقى و اجتماعى قرآن است. مهریّه زن کافرى که مسلمان شده، به جامعه اسلامى بپیوندد، به شوهر کافرش داده مىشود، آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا و این مهریّه را باید از بیت المال پرداخت .
کلمه «عصم» جمع «عصمت» به معناى وسیله نگاهدارى است. در این آیه، سیماى عدالتپرور مکتب اسلام جلوه مىکند:
اوّلًا زن هجرت کرده را تنها به حال خود رها نمىکند، ثانیاً حق شوهر کافرى که زن خود را از دست داده است، نادیده نمىگیرد و مهریّهاى را که پرداخت کرده به او باز مىگرداند، ثالثاً نیاز غریزى و عاطفى زن را با فرمان تنحکوهن و نیاز مالى او را با فرمان أُجُورَهُنَّ تأمین مىکند. هجرت ممکن است به خاطر فرار از شوهر یا علاقه به زندگى جدید یا جاسوسى یا رسیدن به مال و فامیل باشد، لذا باید با آزمایش انگیزهها روشن شود.
کفّار چند دسته هستند: یا همگى بر کفر اصرار دارند که آیه اول مبنى بر برائت و متارکه مسلمانان، به آنان نظر داشت. لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ... قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِ یا به طور دسته جمعى دشمنى با شما را ترک مىکنند. عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً (آیه 7) یا تفکیک صورت مىگیرد، مثلًا زن مسلمان مىشود، ولى مرد، کافر باقى مىماند و یا بالعکس که در این صورت، مسلمان به شما ملحق مىشود. جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ در بیان مهریّه اول کلمه نفقه به کار رفته، أَنْفَقُوا ... أَنْفَقْتُمْ ولى در مورد مهریّه ازدواج دوم، کلمه أُجُورَهُنَّ به کار رفته است. با توجّه به پنج موردى که کلمه أُجُورَهُنَّ در قرآن آمده است، به نظر مىرسد کلمه اجر براى زنان بیوه و ازدواج دوم آنها است.
وقتى ایمان آوردنِ یکى از دو همسر، عقد قبلى را بهم مىزند، پس به طریق اولى، اگر قبل از عقد، زن کافر باشد عقدى محقق نمىشود. امام باقر علیه السلام فرمود: لا ینبغى نکاح اهل الکتاب ازدواج با زنان اهلکتاب (یهود و نصارا) سزاوار نیست. آنگاه امام علیه السلام این قسمت از آیه را تلاوت فرمود: وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ
پیام ها
1- زنان در انتخاب دین و انجام وظایف دینى تابع شوهر نیستند و حتّى مىتوانند براى حفظ دین خود هجرت نمایند. جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ
2- مدّعیان بازگشت از کفر به ایمان، باید مورد آزمایش و امتحان قرار بگیرند
3- هر کجا که خطر جاسوسى و امثال آن هست، گزینش و آزمایش لازم است
4- با دید مثبت به مردم نگاه کنید. جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ (با این که هنوز امتحان نشدهاند، امّا آیه لقب مؤمن به آنان داده است).
5- علم خداوند به امور، از ما سلب مسئولیّت نمىکند. فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ
6- در برخورد با افراد، ما مأمور به ملاکهاى ظاهرى هستیم، نه وسواس و سوءظن.
7- نقش ایمان در مسایل خانوادگى و زناشویى بسیار مهم است. اگر زنِ کافرى مؤمن شد، او را به شوهر کافرش برنگردانید زیرا همسر کافر محیط خانواده را ناسالم مىکند فَلا تَرْجِعُوهُنَّ
8- سلطه و حکومت کافر بر مسلمان از هر جهت ممنوع است، خواه سیاسى و اجتماعى باشد که قرآن مىفرماید: لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا و خواه خانوادگى باشد که این آیه مىفرماید: زن مسلمان نباید تحت امر شوهر کافر باشد. فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ
9- جامعه و محیط در فرد مؤثر است. ممکن است محیط کفر، زن مسلمان را در خود هضم کند، پس او را به کفّار برنگردانید.
10- کفرِ یکى از طرفین ازدواج، منجر به طلاق قهرى مىشود.
11- به علاقه شخصى مرد به همسر قانع نشوید، ممکن است شوهر، زن را دوست داشته باشد ولى جامعه فاسد بر روح زن فشار وارد کند. «فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ» (و نفرمود: «الى زوجه»)
12- ایمان، زیر بناى ازدواج است و کافر، کفو و همتاىِ مؤمن نیست. لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ
13- جدایى زناشویى دلیل نادیده گرفتن حقوق مالى نیست، حتّى اگر کافر هزینهاى را پرداخته باید از طرف مسلمانان به او پرداخت شود. لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا
14- هر ازدواجى، مهریّه جداگانه دارد. (مهریّه قبلى که شوهر کافر داده است بپردازید و براى ازدواج دوّم که خودتان اقدام مىکنید باید مهریّه جداگانه بدهید.)
15- حق مالکیّت و حقوق مالى کفّار غیر حربى محفوظ است. آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا
16- اولین نیاز زن همسر شایسته است. لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ
17- سابقه کفر، مانع ازدواج با تازه مسلمان نیست. لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ
18- مهریّه، حق زن است. أُجُورَهُنَّ
19- هم نیاز غریزى باید تأمین شود، «تَنْکِحُوهُنَّ» و هم نیاز مالى. أُجُورَهُنَّ
20- از زن بودن و تنهایى و غربت و تازه مسلمان بودن دیگران سوء استفاده نکنید.
21- کفر، کلید جدایى است و مسائلى از قبیل ازدواج و عشق به همسر و فرزند و سابقه زندگى مانع جدایى نیست. وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ
22- حفظ حقوق، طرفینى است، حق شما و حق کفّار نباید نایده گرفته شود. (اگر زن مسلمانى کافر شد و به کفّار پیوست، مهریّهاى که هزینه کردهاید از کفّار بگیرید و اگر زن کافرى به مسلمانان پیوست، مهریّهاى که کافر پرداخت کرده به او بدهید). وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ
23- پذیرفتن پناهنده، در اسلام پذیرفته شده است، به شرط آنکه اوّلًا افراد آزمایش شوند، ثانیاً مسئله مالى یا زیبایى و زشتى در پناه دادن مطرح نباشد، ثالثاً هزینهاى را که کفّار پرداخت کردهاند به آنان بپردازند و کفّار حق مطالبه دارند.
24- دستورات الهى، عالمانه و حکیمانه است. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
عدم دوستی با مغضوبین
82. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ ممتحنه 13
اى کسانى که ایمان آوردهاید! گروهى را که خداوند بر آنان غضب کرده به سرپرستى (یا دوستى و یارى) نگیرید، آنان از آخرت مأیوسند همان گونه که کفّار از (بازگشت) اهل قبور مأیوسند.
الا ایکه دارید ایمان به رب ز قومى که ایزد گرفته غضب
مگیرید بر خویشتن هیچ یار نباشید با این کسان دوستدار
که قوم یهودان به روز جزا به کل ناامیدست و روز لقا
چو آن کافرانى که در زیر گور اُمیدى ندارند برآن غفور
تولى» گاهى به معناى دوستى و گاهى به معناى قبول ولایت و سرپرستى است و هر دو معنى در این آیه نهى شده است.
مراد از غضب شدگان در این آیه، یهود هستند و مراد از کفّار، مشرکان مکه، یهودیان از ثواب آخرت مأیوسند و مشرکانِ منکر قیامت، از مردگان خود.
اولین آیه این سوره در بارهى برائت از دشمنان خدا و مسلمانان بود و آخرین آیه نیز در همین باره است.
این تنها سورهاى است که آیه اوّل و آخر آن با «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» آغاز شده است.
غضب شدگان در قرآن
در قرآن افراد و گروههایى مورد غضب الهى قرار گرفتهاند، از جمله:
درباره یهود مىفرماید: وَ باؤُ بِغَضَبٍ آنان به قهر و غضب الهى گرفتار شدند.
درباره قاتلان و منافقان مىفرماید: غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ خداوند بر آنان غضب کرد.
درباره عالمان بىعمل مىفرماید: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ نزد خداوند غضب بزرگى براى کسانى است که به گفتهها و وعدههاى خود عمل نمىکنند.
افرادى نظیر قارون، فرعون، ابولهب و بلعم باعورا نیز در قرآن مورد غضب قرار گرفتهاند.
یأس از آخرت، یعنى یأس از قدرت، حکمت و عدالت خدا.
کسى که آخرت را قبول ندارد، به بنبست مىرسد. او دلیلى براى بودن و ماندن ندارد.
زیرا پیش خود مىگوید: اگر بعد از مدّتها رنج و تلاش باید با مُردن نابود شویم، از همین امروز خود را نابود کنیم، بهتر است.
اگر همه به سوى نابودى مىرویم، تعلیم و تربیت و خدمت معنا ندارد.
اگر این ساختمان قرار است منفجر شود، ساخت و حفاظت و تعمیر و تزیین آن معنا ندارد.
اگر فدا و فنا مىشویم، چرا از کامیابىها و هوسها صرف نظر کنیم؟
ما که مورد سؤال قرار نمىگیریم، پس تا زندهایم مردم را فداى هوسهاى خودمان کنیم.
1- دوست خدا، با کسانى که مورد غضب او هستند، رابطه دوستى ندارد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا
- گرچه اهل کتاب به قیامت اعتقاد دارند، امّا چون به ثواب آخرت امیدى ندارند، مغضوب خدا هستند، وضعیّت آنها در قیامت، با کافرانِ منکر معاد تفاوتى ندارد. یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ
گفتار با عمل
83. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ صف 2
اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا چیزى مىگویید که عمل نمىکنید؟
کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ
نزد خدا بسیار مورد غضب است که چیزى را بگوئید که عمل نمىکنید.
الا مؤمنان به پروردگار که دارید ایمان به روز شمار
چرا مى نمایید چیزى بیان که هرگز نسازید انجام آن
بترسید اینک از این زشت کار که در خشم مى آورد کردگار
که گوئید چیزى به روى زبان ولى در عمل عاجز آئید ز آن
شان نزول
شیخ طوسى» گویند: حسن بصرى گوید: این آیه درباره منافقین نازل گردید که با زبان خود چیزى مى گفتند که به آن عمل نمیکردند
و نیز گویند: درباره قومى نازل شده که مى گفتند هر وقت دشمنى را ببینیم، فرار نمى کنیم و روى برنمى گردانیم ولى وقتى که دشمن را دیدند، فرار کردند.
قتاده گوید: درباره قومى نازل شده که گفته بودند قتال و پیکار مینمائیم ولى دروغ مى گفتند.
ابن عباس و مجاهد گویند:
درباره عده اى نازل شده که گفته بودند ما اگر بدانیم محبوبترین اعمال در نزد پروردگار جهاد است درباره آن کوشش و شتاب به عمل خواهیم آورد
ولى وقتى که جهاد واجب گردید شانه خالى کردند
نکته ها
مقت به معناى خشم و غضب شدید است.
مشابه این توبیخ را در آیه أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ مىخوانیم.
عمل نکردن به گفتار، گاهى به خاطر ناتوانى است و گاهى از روى بىاعتنایى که این مورد توبیخ است.
عالم بىعمل، به درخت بى ثمر، ابر بى باران، نهر بى آب، زنبور بدون عسل، سوزن بدون نخ و الاغى که کتاب حمل مىکند، تشبیه شده است.
در احادیث مىخوانیم: علم بلا عمل حجة الله على العبد علم بدون عمل، حجّتى بر علیه انسان است.
العلم الذى لا یعمل به کالکنز الذى لا ینفق منه علمى که به آن عمل نشود، مانند گنجى است که از آن انفاق و استفاده نشود.
ان اشد الناس حسرة یوم القیامة الذى و صفوا العدل ثم خالفوه کسى که از عدالت سخن بگوید ولى عادل نباشد، سختترین حسرت را در قیامت خواهد داشت.
حضرت عیسى علیه السلام فرمود: أشقى الناس من هو معروف عند الناس بعلمه مجهول بعمله کسىکه نزد مردم به علم معروف است، ولى به عمل معروف نیست، شقىترین مردم است.
امام صادق علیه السلام فرمود: من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم کسىکه کارهایش تأکید کنندهى گفتارش نباشد، عالم نیست.
امام صادق علیه السلام یکى از مصادیق این آیه را خلف وعده دانستند و فرمودند:
وعده مؤمن به منزلهى نذر است، لیکن (مخالفت با آن) کفّاره ندارد. عدة المؤمن اخاه نذر لا کفارة له
به گفته مفسّران، شأن نزول آیه درباره کسانى است که خواهان جهاد بوده ولى همین که فرمان جهاد صادر شد، بهانه تراشى و عذرخواهى کردند.
البتّه محتواى آیه مربوط به تمام کسانى است که شعار مىدهند ولى عمل نمىکنند.
پیام ها
1- ایمان باید با عمل و صداقت همراه باشد وگرنه مستحقّ سرزنش و توبیخ است. (تمام آیه)
2- قبل از این که انتقاد کنید، به بیان نقاط مثبت بپردازید. شما که ایمان دارید، چرا عمل نمىکنید؟ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... لِمَ ... لا تَفْعَلُونَ
3- یکى از روشهاى تربیت، توبیخ بجا و به موقع است. لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ
4- وفاى به عهد، واجب و خلف وعده، از گناهان کبیره است. کَبُرَ مَقْتاً
5- چه زشت است که تمام هستى در حال تسبیح خداوند باشند، سَبَّحَ لِلَّهِ ولى انسان با سخنان بدون عمل، خداوند را به غضب آورد. کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ
6- گفتار بدون عمل، خطرناک است. کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ
(کلمات «کَبُرَ»، «مَقْتاً» و «عِنْدَ اللَّهِ»، نشان از خطرناک بودن موضوع است)
7- اگر امروز کار شما با وعدهها و شعارهاى دروغین حل شود،
اما نزد خداوند وضع خطرناکى خواهید داشت. کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ ...
تجارت نجاتبخش
84. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (صف 10)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! آیا شما را بر تجارتى که از عذاب دردناک (قیامت) نجاتتان دهد، راهنمایى کنم؟
تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
به خدا و رسولش ایمان آورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید که این براى شما بهتر است، اگر بدانید.
یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ 12
(در این صورت،) خداوند گناهان شما را مىآمرزد و به باغهایى که نهرها از زیر آنها جارى است و خانههاى دل پسند در بهشتهاى جاودان واردتان مىکند. این رستگارى بزرگى است.
الا مؤمنان به یکتا خدا بخواهید آیا شوم رهنما
به سوداى نیکى که بسیار سود به سوى شما روى خواهد نمود
شما را رهائى دهد از عذاب که باشد بسى دردناک آن عقاب
تجارت بود این، به یکتا خدا بیارید ایمان و بر مصطفى (ص)
به راه خداوند صاحب جلال بجنگید همواره با جان و مال
چنین کار از هر عمل بهترست اگر عقلتان بر شما رهبرست
نکته ها
در آیه قبل، غلبه دین اسلام بر سایر ادیان وعده داده شد، ولى تحقق این وعده سه شرط لازم دارد:
الف) قانون کامل و جهانى که همان قرآن است، نورى که خداوند آن را کامل کرده و هیچ کس قدرت خاموش کردنش را ندارد.
ب) وجود رهبر معصوم که حضرت مهدى، بقیّة اللّه و ذخیره الهى است.
ج) آمادگى مردم که در این آیه مطرح شده است.
این آیات، هم وزن آیه 111 سوره توبه است که مىفرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ...
در تجارت چند فرض وجود دارد:
1. تجارت بد: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»
2. تجارت بدون سود: «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ»
3. تجارت کم سود: مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ
4. تجارت زیان بار: إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ
5. تجارت بسیار زیان بار: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»
6. تجارت رسوا: «الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»
7. تجارت راکد: «تَخْشَوْنَ کَسادَها»
8. تجارت مستمرّ و بادوام: «تِجارَةً لَنْ تَبُورَ»
9. تجارت نجات بخش: «تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ»
10. تجارت سودآور: «تجارة مربحة»
حضرت على علیه السلام مىفرماید: قیمت شما بهشت است، پس خودتان را ارزان نفروشید:
لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الا بها
دنیا، تجارتخانه اولیاى الهى است: الدنیا متجر اولیاء الله جالب آن که حضرت على علیه السلام این سخن را به کسى فرمود که از دنیا بدگویى مىکرد.
در تجارت با خدا، ما سرمایه را از خود او مىگیریم و با قیمت گزاف به خودش مىفروشیم
در فرهنگ اسلام براى بسیارى از امور مادّى، مشابه معنوى نیز وجود دارد.
براى مثال:
الف) خوراک مادّى: «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ»
خوراک معنوى: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» که امام علیه السلام مىفرمایند: «الى علمه» یعنى، ببیند چه مىآموزد.
ب) لباس مادّى: «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ»
لباس معنوى: «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ»
ج) زینت مادّى: خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ
زینت معنوى: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ
د) سفر مادّى: «وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ» سفر معنوى: «إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً»
ه) رزق مادّى: «مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ» رزق معنوى: «و ارزقنى حج بیتک الحرام»
و) شیرینى مادّى: «حلاوة الدنیا» شیرینى معنوى: «حلاوة الایمان» «حلاوة ودک»
ز) پاداش مادّى: جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ پاداش معنوى: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ
ح) پدر مادّى: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»
پدر معنوى: «أنا و على ابوا هذه الامة»
ط) هجرت مادّى: «وَ هاجَرُوا»
هجرت معنوى: «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»
در حدیث مىخوانیم که على علیه السلام فرمود: أنا التجارة المربحة المنجیة من العذاب الالیم التى دل الله علیها فى کتابه فقال هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ ... من همان تجارت پرسودى هستم که باعث نجات از عذاب الیم است همان که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است.
پیام ها
1- مردم را با عنوان و لقب ایمانى آنها مخاطب قرار دهیم. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
2- باید ابتدا در مردم آمادگى ایجاد کنیم و یکى از راههاى آن، طرح سؤال است.
3- تجارت، نیاز به راهنما دارد. هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ
4- تجارت معنوى براى همه قابل درک نیست، فقط مؤمنان به خدا این معنا را درک مىکنند. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ ...
5- انسان فطرتاً به دنبال سود است، آن هم سودى ثابت و پایدار. عَلى تِجارَةٍ
6- سود واقعى، نجات از قهر الهى است. تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ
7- دفع خطر، مهمتر از جلب منفعت است. تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ
8- تجارت، تنها در امور دنیوى نیست. تِجارَةٍ ... تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ
9- پیروى از پیامبران، تجارت پر سود است. تِجارَةٍ ... تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ
10- ایمان، درجات مختلفى دارد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... تُؤْمِنُونَ
11- در تبلیغ دین، از عناوین و موضوعات مورد توجّه مردم باید استفاده کرد.
موضوع تجارت و کسب درآمد مورد نظر همه است، لذا ایمان به خدا، به عنوان یک تجارت پر سود مطرح مىشود. تِجارَةٍ ... تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ
12- ایمان، تنها باور قلبى نیست، تلاش و جهاد لازم دارد. تُؤْمِنُونَ ... تُجاهِدُونَ
13- ایمان به خدا همراه با ایمان به رسول است و جهاد با مال همراه با جهاد با جان. تُؤْمِنُونَ ... تُجاهِدُونَ ...
14- ایمان و جهاد موسمى و فصلى و مقطعى کارساز نیست، تداوم لازم دارد. تُؤْمِنُونَ ... تُجاهِدُونَ ... (فعل مضارع نشانه دوام و استمرار است.)
15- ایمان سطحى سرچشمهى کارهاى مهم نمىشود، ایمان کامل لازم است.
16- ایمان بر عمل مقدّم است. تُؤْمِنُونَ ... تُجاهِدُونَ
17- حفظ دین، برتر از حفظ مال و جان است و باید براى حفظ دین، از مال و جان گذشت.
18- جهاد از هیچ فردى برداشته نمىشود، گاهى با مال، گاهى با جان و گاهى با مال و جان باید جهاد کرد. تُجاهِدُونَ ... بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ
19- در دستورات، از کار سبکتر شروع کنیم تا به کارهاى سنگینتر برسیم.
(جهاد با مال قبل از جهاد با جان آمده است). بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ
20- ارزش کارها به اخلاص است. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ
21- چه بسا تلخىها که به نفع ما باشد ولى ما ندانیم. تُجاهِدُونَ ... خَیْرٌ لَکُمْ
22- انسان فطرتاً به دنبال خیر و سعادت است و خداوند وعده رسیدن به آن را داده است.
23- بهشت را به بها دهند نه بهانه. تُؤْمِنُونَ ... تُجاهِدُونَ ... یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ
24- عمل کامل، پاداش کامل را در پى دارد. (در این آیات، مسئله ایمان به خدا و رسول و جهاد با مال و جان از یک سو و مغفرت همه گناهان و ورود در بهشت و فوز بزرگ از سوى دیگر مطرح شده است.) یَغْفِرْ لَکُمْ ... جَنَّاتٍ ... مَساکِنَ ...
25- دریافت الطاف الهى، به پاک بودن و پاک شدن نیاز دارد. (اوّل مغفرت، بعد بهشت و رستگارى بزرگ). یَغْفِرْ لَکُمْ ... یُدْخِلْکُمْ ... ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
26- انسان در میان عذاب الیم و فوز عظیم قرار دارد که با معاملهاى با خدا، از عذاب رها مىشود و به فوز مىرسد. تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ ... ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
یاوران (دین) خدا باشید
85. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کَما قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ صف 14) اى کسانى که ایمان آوردهاید! یاوران (دین) خدا باشید، همانگونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت: یاوران من در راه خدا چه کسانى هستند؟ حواریون گفتند: ما یاوران (دین) خدا هستیم، پس گروهى از بنىاسرائیل ایمان آوردند و گروهى کافر شدند، پس کسانى را که ایمان آوردند، بر دشمنشان یارى دادیم تا (بر آنان غلبه کرده و) پیروز شدند.
الا مؤمنان به پروردگار بمانید خود یاور کردگار
همان سان که عیسى ابن مریم بگفت به حواریونش کلامى شگفت
چه کس بهر خشنودى کردگار مرا مى شود همره و نیک یار
بگفتند مائیم یار خد ا رسانیم یارى رسول ورا
بگشتند مؤمن بنى اسرییل گروهى بگشتند کافر ز ایل
خدا نیز آنان که مؤمن شدند نکوسیرت و نیک باطن بُدند
مؤید بگرداند تا خود ظفر بیابند بر دشمنان سربه سر
نکته ها حواریون» به یاران خاص حضرت عیسى گفته مىشود که دوازده نفر بودند و نامشان در انجیلهاى کنونى ذکر شده است. ریشهى این کلمه از «حور» به معناى شستن و سفید کردن است و به خاطر پوشیدن لباسهاى سفید و داشتن قلبهاى پاک و یا اینکه هم خود باطنى پاک داشتند و هم دیگران را دعوت به پاکى مىکردند، این واژه دربارهى آنان بکار رفته است.
امام صادق علیه السلام فرمود: شیعیان ما حواریّون ما هستند، حواریّون عیسى علیه السلام او را در برابر دشمنان و یهود یارى نکردند، ولى شیعیان، ما را یارى مىکنند و در راه ما شهید یا شکنجه و تبعید مىشوند. خداوند در برابر این همه سختى که به خاطر ما مىکشند، پاداش نیکو به آنان عطا کند. ینصروننا و یقاتلون دوننا و یحرقون و یعذبون و یشردون فى البلاد جزءاهم الله عنا خیرا نقل موارد مشابه در پذیرفتن دعوت و انجام عمل اثر دارد. همان گونه که عیسى یاورانى داشت، کَما قالَ عِیسَى ... و همانگونه که بر دیگران روزه واجب شد. «کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»
1- مؤمن باید گام به گام رشد کند، در آیات قبل دعوت به تجارت با خدا بود، در این آیه رسماً به انصار اللّه بودن دعوت مىکند، «کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ» (یعنى براى همیشه بر نصرت قانون و اولیاى الهى پایدار باشید)
2- خداوند نیازى به نصرتِ ما ندارد، زیرا همهى نصرتها و پیروزىها از اوست. نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ ولى انصار خدا بودن، براى ما افتخار است. کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ
3- انبیاى الهى مردم را براى خدا مىخواهند، نه براى خود و یا گروه و حزب خود.
4- پیامبران براى غلبه بر دشمن، مسیرهاى عادّى و طبیعى را طى مىکردند و از اسباب ظاهرى و نیروهاى مردمى استفاده مىکردند. مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ
5- رهبر باید ارزیابى دقیقى از یاران خود داشته باشد. «مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ
6- اقرار گرفتن از یاران، نوعى تجدید بیعت و اعلام وفادارى نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ
7- دعوت رهبران دینى را پاسخ دهیم. مَنْ أَنْصارِی ... نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ
8- انسان مختار است که دعوت انبیا را بپذیرد و سعادتمند شود و یا آن را رد کند و بدبخت شود. فَآمَنَتْ طائِفَةٌ ... وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ
9- معمولًا همه مردم به یک پیامبر ایمان نیاوردهاند، بلکه بعضى کفر مىورزیدند و بعضى ایمان مىآوردند، ما نیز نباید انتظار ایمان آوردن همه مردم را داشته باشیم. فَآمَنَتْ ... وَ کَفَرَتْ
10- داشتن ایمان، رمز دریافت تأییدات الهى است. فَآمَنَتْ ... فَأَیَّدْنَا ...
11- حضرت عیسى علیه السلام، هم خودش مورد تأیید خداوند بود، «وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» و هم یارانخاص آن حضرت. «فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ
12- خداوند همان گونه که پیامبرش را تأیید و یارى مىکند، «وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» پیروانش را نیز یارى مىکند. «فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا»
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه