تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

                     

بسم الله الرحمن الرحیم

امام موسی کاظم علیه السلام

در سال 128 از مادری مهاجر، از آندولس به نام حمیده و نام پدرش صاعد مغربی به هنگام سفر حج، متولد شدند و بعد از تولد دستها را بر زمین و سرشان را رو به آسمان نموده و شکر گزاری نمودند، که برای مادر عمل عجیبی بود، جریان را برای امام صادق علیه السلام تعریف کرده و ایشان میفرمایند از نشانه های امامت ایشان است. برادران دیگر امام از این بانو، اسحاق و محمد دیباج بوده اند.

حمیده بربریه، یکی از زنان با فضیلت بود. او به حدی از اصالت خانوادگی‌ و فضایل انسانی برخوردار بود که امام صادق علیه السلام درباره‌اش فرمود حمیده مصفاه من الادناس، کسبیکه الذهب، مازالت الاملاک تحرس ها حتی ادیت الی کرامه من الله لی و الحجه من بعدی حمیده از پلیدی‌ها پاک است؛ مانند شمش طلا، فرشتگان همواره او را نگهداری کردند تا به من رسید، به خاطر کرامتی که خدا نسبت به من و حجت پس از من فرمود.

کاظم لقب گرفتند چون بسیار بردبار و فرو خورنده خشم بودند. نامی که برای این کودک انتخاب گردید، موسی بود که تا آن روز در خاندان رسالت و امامت سابقه نداشت و یادآور مجاهدت‌های موسی بن عمران علیه السلام بود. آن حضرت با القاب کاظم، عبد صالح، باب الحوائج و ... یاد می‌شد و مشهورترین کنیه‌اش ابوالحسن و ابو ابراهیم بود.

نجمه همسر امام از زنان مؤمنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. امام صادق حمیده را که کنیزى از اهالى مغرب بود، به منزل برد. نجمه در خانه امام صادقعلیه السلام حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست!

روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامىصلی الله علیه و آله را دید که به او فرمودند :  اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى بدنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد. پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام کاظمعلیه السلامفرمود : پسرم! نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد. من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیکى کن. ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر علیه السلام  و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى کرد. پس از تولد امام هشتمعلیه السلام، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک، ارزشى فراتر یافت.

فرزندان امام بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظمعلیه السلام تعدادی فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضاعلیه السلام افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

امام موسی الکاظم علیه السلام هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم میکردند. امام کاظمعلیه السلام در دوران کودکی تحت مراقبت و تربیت پدر و مادر گرامی‌اش، مراحل رشد و کمال را پیمود و مدت 20سال از دوران زندگی خود را در محضر پرفیض و مکتب سازنده پدر سپری کرد. آن حضرت در این مدت از سیره و عمل عالی و ارزنده پدر بزرگوارش الهام می‌گرفت و از علوم و دانش او بهره می‌جست، بطوری که امام صادقعلیه السلام دستور داد زنان مسلمان، برای فراگیری مسائل دینی به او مراجعه کنند

. روزی ابوحنیفه رئیس مذهب حنفی امام را که نوجوان بود در حال نماز دید که مردم مقابل ایشان رفت و آمد میکردند و ابو حنیفه این جریان را نزد امام صادقعلیه السلام اشکال گرفتند. فرموند از خودشان بپرسید و امام فرمودند وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلیهِ مِن حَبلِ الوَرید (سوره ق) من متوجه کسی غیر خدا نبودم. ابوحنیفه گفت : او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است.

امام  علیه السلام در سنگر تعلیم حقایق نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق علیه السلام و پیش از آن در زمان امام محمد باقر علیه السلام آغاز و عملی شده بود، در زمان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام نیز به پیروی از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفری آشنا گردند، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند

تأثیر علمی آن بزرگوار امام هفتمعلیه السلام  با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت.  حوزه پدر را با شکوه هر چه بیشتر پر از دانشجو و طلبه نمود و به تربیت آنان پرداخت و شاگردانی با هوش مثل هشام بن حکم، صفوان ، بهلول، که با شگردی خاص به اعتراض با حاکمین و آگاهی دادن به مردم و به مبارزه با خلفای عباسی می پرداختند. وجود مبارک امام هفتم حوزه های علمی قوی و غنی تشکیل داد، طلاب مستعد را شناسائی کرد، شاگردان فراوانی تربیت کرد که عدّه زیادی از آنها جزء روات احادیث شدند، جزء علمای بزرگوار شدند، جزء محدّثین و مفسّران شدند و مانند آن.

رساله العقل را وجود مبارک امام هفتم علیه السلام برای هشام بن حکم ترسیم کرد فرزندان پیامبر دائم تحت تعقیب بودند و منصور هر جا آنان را می یافت به قتل میرساند، حجم وجوهات نزد امام قابل توجه بود و استقلال مالی جهت کمک به مستمندان بود و به قیام ها هم عنایت خاصی داشت و این حکومت را آزار میداد.

چگونگی به امامت رسیدن آن حضرت از حوادث مهم دوران جوانی آن امام، مرگ نابهنگام برادر بزرگترش، اسماعیل، بود که از الطاف خفیّه الهیّه محسوب می‌شد و زمینه‌ساز تثبیت امامت وی شد. تلاش امام نیز در این راستا و بمنظور جلوگیری از انحراف جریان امامت بود. هر چند بعدها نیز گروهی پیدا شدند و پس از امام معتقد به امامت اسماعیل گشتند و مرگ او را انکار نمودند. 

از مشکلات روزهای نخستین امامت، ادّعای امامت دروغین برادر بزرگ‌تر، عبدالله افطح، بود که گروهی را به دنبال خود کشید و فرقه فطحیه شکل گرفت. هر چند با برخورد روشنگرانه‌ی امام، عبدالله با شکست روبرو گردید عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادقعلیه السلام  را نداشت . و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد.

برادر دیگر امام موسی کاظمعلیه السلام اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظمعلیه السلام  را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخیّ و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اما جلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظمعلیه السلام  بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادقعلیه السلام  به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادقعلیه السلام  مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم علیه السلام  را از امام صادقعلیه السلام  روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

زندگى موسى بن جعفر یک زندگى شگفت آور و عجیبى است در زندگى خصوصى امام مطلب براى نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچکس از نزدیکان آن حضرت و خواصِ اصحابِ آن حضرت نبود که نداند امام براى چه دارد تلاش مى کند. حتى در محل سکونت، آن اتاقِ مخصوصى که موسى بن جعفر در آن اتاق مى نشستند اینجورى بود که راوى که از نزدیکان امام هست مى گوید من وارد شدم، دیدم یک لباس خشن، یک لباسى که از وضع معمولىِ مرفّهِ عادى دور هست. زندگی موسی بن جعفر یعنی امامت در سختترین دورانها شروع شد.

هیچ دورانی بعد از دوران امام سجاد، به سختی این دوران نبود. اوضاع اینطور است که بنی عباس بعد از درگیریهای اول، بعد از اختلافات داخلی و جنگهایی که بین خودِ بنی عباس در اول خلافتشان بوجود آمد، فارغ شدند.

 گردنکشان بزرگی را که خلافت آنها را تهدید می کردند، مثل بنی الحسن ‌محمدبن عبدا لله حسن، ابراهیم بن عبد لله بن حسن و بقیة اولاد امام حسن که جزوِ مبارزین و شورشگران علیه بنی عباس بودند همة اینها را منکوب و سرکوب کردند، تعداد بسیاری از سران و گردنکشان را بنی عباس کشته که در آن مخزن و انباری که بعد از مرگ منصور عباسی باز شد، معلوم شد که تعداد زیادی از شخصیتها و افراد را کشته بود و جسدهایشان را در یک جایی گذاشته بود که اِسکلتهای آنها در آنجا آشکار بود.  

در فضای زندگی سیاسی بنی عباس هیچ غباری دیگر وجود نداشت. در چنین شرایطی که منصور در کمال قدرت و در اوج سلطة ظاهری زندگی میکند،

 تلاش خستگی ناپذیر و توسل به شیوه تقیّه نوبت به امامت حضرت کاظم علیه السلام رسید که یک جوانی است تازه سال و با آن همه مراقبت. به طوریکه کسانی که میخواهند بعد از امام صادق بفهمند که دیگر حالا به چه کسی باید مراجعه کرد، با زحمت میتوانند راه پیدا کنند و موسی بن جعفر را پیدا کنند؛ و موسی بن جعفر به آنها توصیه میکند که مواظب باشید، اگر بدانند که از من حرف شنیدید و از من تعلیمات دیدید و با من ارتباط دارید، الذِّبح، کشتن هست، روش امام علیه السلام همانند پدر ضمن رعایت تقیه اعتراض به وضع موجود و مبارزه با ظلم خلیفه منصور و هدایت و منع مردم بر عدم همکاری با حکومت بود.

دوران امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام  از سال 148 شروع شد و تا سال 183 هجری به طول انجامید. و 35 سال رهبری و ولایت شیعیان را برعهده داشت. این بزرگوار از حدود 21 سالگی بدلیل وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است البته غیر از حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه در مدت امامت ایشان با خلیفه‌های وقت؛ منصور دوانیقی، مهدی، هادی و هارون الرشید معاصر بود.

حضرت پس از رحلت پدر، رهبری و ارشاد علمی و فکری را به عهده گرفت و گروه زیادی از دانشمندان،‌ محدثان، مفسران، فقها و متکلمان را پرورش داد. شرایط سیاسی و حکومت منصور ایجاب می‌کرد که امام علیه السلام  مبارزه خود را از ابعاد علمی آغاز کند و از طریق نشر معارف به جلوگیری از شیوع عقاید منحرف بپردازد.

امام مدت 9 سال با منصور دوانقی معاصر، همراه با شدید ترین خفقان و سانسور بود. خلیفه همواره مواجه با اعتراض از طرف شیعیان و علویان بود. دستش از خون سادات و امام زادگان و شیعیان آلوده بود، دشمنی و کینه او تا آنجا بود که بعد از شنیدن شهادت امام صادقعلیه السلام دستور داد تا وصی امام را هر که باشد گردن زده و از آنجا که امام صادقعلیه السلام به 5 نفر از جمله همسرش حمیده وصیت کرده بود، جان امام در امان ماند.

از آنجا که ‏بنی‌عباس با شعار حمایت از اهل بیت به روی کار آمده بودند. وظیفه امام در ‏قبال چنین حکومتی، حفظ ‏مکتب شیعه از خطرات و انحرافات زمان بود. بُعد علمی و ارشادی از دیگر نقش های حضرت در آن ‏دوران بود که با توجه به شرایط موجود در قرن دوم یعنی ظهور فرقه‌های مختلف ‏در عالم اسلامی، حضرت می ‌بایست با نگاهی تیزبین شیعه را از میان این بلواهای فکری ‏نجات دهد. عدم تدوین حدیث به مدت ‏یک قرن دوره خاصی در جهان اسلام ایجاد کرده بود جامعه اسلامی با پرسشهای متعددی مواجهه بود که امام با پاسخ به این پرسشها شبهات موجود در جامعه شیعی و غیرشیعی ‏را بر طرف می‌کردند .      ‏در اوایل دوران خلافت منصور و هادی ‏عباسی حضرت فرصت داشت تا با مردم جامعه ارتباط مستقیم داشته باشد و در این ‏دوران به برگزاری جلسات حدیث گویی و مباحثه در منزل و مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله)‏ می‌پرداختند اما در دوران خلافت مهدی عباسی و هارون الرشید با دشواریهای ‏بسیاری مواجه بودند.                                               .  از این رو حضرت با تقویت شبکه وکالت و تعیین نمایندگانی، به جبران کاهش ارتباطشان با جامعه ‏شیعی پرداختند. نفی ظلم‌پذیری از ویژگی های بارز دوران امامت است. امام در فرمایشات خود تاکید داشتند که شیعیان نه باید ظلم کنند و ‏نه ظلم را بپذیرند.

چهار خلیفه در دوران امامت موسی بن جعفر در این 35 سال به خلافت رسیدند. یکى منصور عباسى است، که ده سال از دوران اول امامت منصور عباسى بر سر کار بود، بعد پسر او مهدى است که او هم ده سال خلافت کرد. بعد پسر مهدى، هادى عباسى است که یک سال خلافت کرد، بعد از او هم هارون الرشید است که در حدود 13 سال هم از دوران خلافت هارون، امام مشغول دعوت و تبلیغ امامت بودند. هر کدام از این چهار خلیفه یک زحمتی و یک فشاری بر امام وارد کردند. (بحارالانوار/ ج 48) در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود بسیاری از سادات شورشی که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند شهید شدند.

منصور، امام را به زندان انداخت و اموالش را مصادره کرد، از کشته ها دیوار بلندی میساخت و ترس و وحشت ایجاد میکرد، قبل از مرگ کلید انباری را به عروسش، همسر مهدی میدهد و به او میگوید بعد از من بگشائید و عروس به امید جواهرات با صدها سر سادات که در آن انباشته شده بود روبرو میشود . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیاده روی در عیش و عشرت، همیشه درصدد نابودی بنی هاشم بودند تا اولاد علیعلیه السلام را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و هدایت کنار زنند، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی کوتاه نمایند. برای اجراء این مقصود، چند تن از شاگردان امام را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند.

دین طریق مذاهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پایه ریزی شد.

امام در برابر دستگاه ظلم و ستم عبّاسى موضع سلبى و منفى را در پیش گرفت یعنی دستور می داد تا شیعیان در دعاوى و منازعات خود، به دستگاه دولتى روى نیاورند و به آنان شکایت نبرند و سعى کنند با قرار دادن قاضى در میان خویش، منازعات را فیصله دهند بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر، بپا می خاستند و سرانجام با اهداء جان خویش، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان می دادند، و جانهای خفته را بیدار می کردند.

در این دوره قیام حسین بن علی معروف به شیخ فخ با اجازه امام ولی ناخوشنود از آن، در منطقه ای نزدیک مکه بر علیه عباسیان قیام و پیروزی خوبی به دست آوردند و تعداد بسیاری از عباسیان خون آشام به سزای عمل ننگین و جنایتکارانه خود میرسند و مدینه را هم به تصرف خود در آوردند. سپس جاسوسان موفق به کشتن ایشان میشوند و هادی دستور میدهد کلیه اسیران را هم گردن بزنند و سرهای شهیدان را بر سر نیزه کردند و مدت 3روز بر روی زمین گذاشتند.

امام ضمن تجلیل از شهیدان بسیار گریستند، این حادثه تکرار واقعه کربلا نامیده میشود، پیامبر در این سرزمین دو رکعت نماز خوانده و گریسته بود. علت بروز این واقعه این بود که حسین بن علی بن عابد از اولاد حضرت امام حسنعلیه السلامکه از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود، به یاری عده ای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری عبدالعزیز عمری که مسلط بر مدینه شده بود، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادی از مخالفان را کشتند، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نیز اسیر کردند بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید. بعد از این واقعه خلیفه، امام را تهدید به مرگ کرده و میگوید این قیام و شورش زیر سر شما میباشد.

سیاه کاریهای بنی عباس منحصر به این واقعه نبود. این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارهای و میان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند. عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام می دادند. حضرت را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای بسیار، آرامشی نبود . امام به روشنی می دید که خلفای ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانی اند. چنان که امام کاظمعلیه السلام سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعید و زندانها و سیاه چالهای بغداد در غل و زنجیر به سر میبرد. امام بی آنکه در مراقبت از دستگاه جبار هارونی بیمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی میکرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت  مهدی عباسی به خلافت میرسند، در مدینه از کارگزاران مهدی عباسی در عمل، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنی امیه را پیش گرفتند، و نسبت به آل علیعلیه السلام آنچه توانستند بدرفتاری کردند. مهدی عباسی به شاعرانی که حرمت را رعایت نمیکردند و شعرهای زننده می سرودند، پاداش سنگینی میداد،

امام مریدان بسیاری دارد و گرد او جمع میشوند و گاهی هم کمک مالی به آنها میکند، مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند. گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند . این روایت نشان میدهد که امام قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمی دانسته و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است. مهدی عباسی سریعا از امام دلجوئی و به مدینه برگرداندند و بخشی از فدک را که غصب شده بود و از آن برای ارشاد و تغذیه مستمندان استفاده میشد، باز گرداند و اموال مصادره شده امام را هم پس دادند. او گاهی ملایم و گاهی از پدرش سنگدل تر میشد و اولین خلیفه ای بود که اجازه داد زنش در دربار اظهار نظر و دخالت داشته باشد .

بعد از یک سال هادی عباسی به حکومت میرسند، وی به داشتن صفات رذیله مشهور بود و علنا به شرابخواری میپرداخت و این روش را باب کرد.

 بعد از یک سال هارون الرشید برادر هادی به خلافت رسیده، هارون فردی هوسران و حیف و میل کننده بیت المال و گاهی دلسوز و طرفدار امام گاهی هم بسیار سفاک و خونخوار، یکی از امرای خود را مامور میکند که به 3 زندان رفته و امام زادگان و ساداتی که تعداد آنها 60 تن بود و بر علیه او شورش کرده بودند گردن بزند. هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب می کرد : ببار که هر کجا بباری در کشور من باریده ای و به آفتاب می گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است !

امام از حمایت از شیعیان راستین و قیام کنندگان دست بر نداشتند و همواره در صدد هدایت و تقویت و حمایت آنان بودند. امام بدین وسیله، خشم و نارضایتى خود را از حکومت هارون پیاپى ابراز مى فرمود و همکارى با آنان را در هر صورت حرام مى دانست. ولی امام علیه السلام به علی بن یقطین مشاور دربار هارون دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه (تقیه) که در مواردی، برای رد گمی حیله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است، بماند.

اطاعت علی بن یقطین از امام وضوی مصلحتی

امام موسی بن جعفر علیه السلام طی نامه ای به علی بن یقطین امر فرمودند که تو از این به بعد این طور وضو بگیر، علی بن یقطین نامه را که خواند تعجب کرد که این دستور روش وضوی اهل تسنّن است! ولی گفت :  من وظیفه ای جز تبعیت از دستور امام ندارم. مدتی گذشت تا اینکه دشمنان علی بن یقطین از او نزد هارون سعایت کردند و به او گفتند : این علی بن یقطین که نزد شما این قدر قرب و منزلت دارد رافضی و از دوستان امام است و در خفا برای روی کار آمدن او فعالیت دارد. او گفت : من که هیچ نقصی در او ندیده ام و باور نمی کنم عاقبت گفتند : در وضو او را امتحان کن! در خلوت مراقب او باش و ببین چطور وضو می گیرد.

یک روز هارون او را به بهانه اینکه کار لازمی دارم در کاخ، نزد خود نگه داشت. موقع نماز رفت تا وضو بگیرد. هارون مراقبش بود اما دید او برخلاف گفته سعایت کنندگان به همان کیفیت اهل تسنن وضو گرفت. دیگر از شدت خوشحالی نتوانست خودش را نگه دارد. از مخفی گاه بیرون آمد و گفت: به خدا قسم، دیگر حرف کسی را درباره ات قبول نمی کنم، دروغ می گفتند که تو رافضی هستی، من معتقد شدم که مرد صادق و امینی هستی و هر کس درباره ات حرفی بزند دیگر باور نخواهم کرد. از طرف امام علیه السلام نامه آمد که از این به بعد به همان کیفیت سابق خود وضو بگیر که محذور برطرف شد. به راستی نفوذ معنوی امام علیه السلام در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدر اعظم (وزیر) دولت عباسی، از دوستداران حضرت علیه السلام بودند و به دستورات حضرت عمل می کردند. علی بن یقطین سیاست‌مدار، اهل کوفه، ساکن بغداد و از یاران برجسته موسی کاظم علیه السلام بود

یکی از معروف‌ترین شیعیان امام است که منشأ خدمات فراوانی برای شیعه در آن زمان بوده است.. مردی دانشمند، محدّث که به دستور امام موسی کاظم  خود در دستگاه بنی عباس نفوذ داشت و تا مقام وزارت هارون الرشید پیش رفت. امام کاظم علیه السلام نیز به او توجه خاص داشته در موردش می گفت: ضمانت کردم که علی بن یقطین را آتش نسوزاند. و نیز گفت: من شهادت می دهم که علی بن یقطین اهل بهشت است. اخبار و تصمیم‌های دستگاه حکومت غاصب را، به اطلاع امام علیه السلام می‌رساند و مخصوصا هنگامی که نقشه‌های دستگاه حکومت غاصب، بر ضد امام علیه السلام بود، وی خیلی سریع، امام علیه السلام را با خبر می‌ساخت. علی بن یقطین سرانجام در سال 180 هجری، یعنی سه سال قبل از,شهادت, امام کاظم علیه السلام ، از دنیا رفت.

حدود فدک از نظر امام کاظم علیه السلام

هارون یک روز به امام میگوید فدک را تحویل بگیر تا باز گردانم خُذ فدَکا حَتَّى أرُدَّها إلیک میخواهم فدک را به شما برگردانم، امام میفرمایند جز با حدود آن باز نگیرم، هارون میگوید بگو فدک کجاست، حدود فدک چیست؟ خوب معلوم است که این یک فریبی است، حضرت اول امتناع مى کنند ولی بعد، امام براى فدک معین مى کنند تمام کشور اسلامى آن روز را در برمى گرفت؛ بعد مى گویند که  لا آخُذُها إلا بحُدُودِها حدود اصلیش را اگر بدهى مى گیرم.

حضرت حدود برایش معین مى کنند، حدودش این است، أمّا الحَدُّ الأوّلُ فعَدَن یک، حدّ فدک، عدن است. حالا اینها نشسته اند با هم صحبت مى کنند. امام علیه السلام دارای شجاعتی است که از هیچ قدرتی در مقابل خودش ابِا و واهمه ندارد، لذا در مقابل عظمت ظاهری سلطنتِ هارونی، آنطور بی مَحابا حرف میزند و مطلب میگوید. این بزرگترین خطر برای حکومت هارونی است.

امام میفرمایند از عدن، منتهی الیه جزیره العرب، فَتَغَیَّرَ وَجهُ الرَّشید هارون رنگش متغیر شد، و قال أیها عجب! قالَ وَ الحَدُّ الثّانیِ سَمَرقنَد حدّ دوم فدک، سمرقند است؛ فاَربدَّ وَجهُه  هارون رنگش تیره شد! وَ الحَدُّ الثّالثُ إفرِیقِیَه حدّ سوم، تونس است؛ فاَسوَدَّ وَجهُه صورت هارون الرشید سیاه شد، و قال هِیه هه هه، عجب! چه حرفى! امام : قالَ وَ الرّابعِ سِیفُ البَحرِ مِمّا یلَیِ الجُزُرَ وَ إرمِینیَه حاشیة دریاها و آن جزیره ها و مثلاً ارمینیه، ارمنستان حالا .

قالَ الرّشِیدُ فلَمَ یبَقَ لنَا شَیء پس براى ما چه ماند؟ فتَحَوّلَ إلىَ مَجلسِی بلند شو بیا سر جاى من بنشین، قالَ مُوسَى قدَ أعلمَتُکَ أننّیِ إن حَدَّدتهُا لمَ ترُدَّها گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را بر نمى گردانى، فعَندَ ذلکَ عَزَمَ عَلىَ قتَلهِ اینجا که شد، عزم کرد که موسى بن جعفر را بکشد.

آری فدک یعنى این : یعنى اینکه تو خیال کنى که ما دعوایمان در آن روز بر سر یک باغستان بود، چند تا درخت خرما بود، این ساده لوحانه است. مسئلة ما؛ مسئلة خلافت پیغمبر بود، مسئلة حکومت اسلامى بود. منتها آن روز آن چیزى که فکر مى شد ما را از این حق به کلى محروم خواهد کرد، گرفتن فدک بود. آنچه که تو غصب کردى، جامعه اسلامى است، کشور اسلامى است. حدود چهارگانه اى را ذکر مى کند امام مى گوید این فدک است، یاالله حالا اگر مى خواهى بدهى این را بده. یعنى صریحا مسئلة داعیة حاکمیت و خلافت را آنجا امام موسى بن جعفر مطرح مى کند. منظور امام غصب خلافت بر سرزمینهای اسلامی بود. یکبار هم مهدی عباسی چنین پیشنهادی را دادند و امام فرمودند : همه این ها سرزمین هائی هستند که بدون جنگ و خونریزی در اختیار مسلمین قرار گرفته و اختیار آن با شخص پیامبر است. فدک یعنى این. یعنى اینکه تو خیال کنى که ما دعوایمان در آن روز بر سر یک باغستان بود، چند تا درخت خرما بود، این ساده لوحانه است. مسئله ما آن روز هم مسئله چند تا نخلستان و باغستانِ فدک نبود؛ مسئله خلافت پیغمبر بود، مسئله حکومت اسلامى بود. منتها آن روز آن چیزى که فکر مى شد ما را از این حق به کلى محروم خواهد کرد، گرفتن فدک بود. لذا ما در مقابل این مسئله پافشارى مى کردیم. امروز آن چیزى که در مقابل ما تو غصب کردى، باغستان فدک نیست، که ارزشى ندارد. آنچه که تو غصب کردى، جامعه اسلامى است، کشور اسلامى است. حدود چهارگانه اى را ذکر مى کند یعنى صریحا مسئله داعیه حاکمیت و خلافت را آنجا امام علیه السلام مطرح مى کند...

در این دوره شیعیان برای دعوت به شورش، دیوار نویسی میکردند و ظلم هارون را بر ملاء میساختند. بسیاری از سادات شورشی که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله  بودند، شهید شدند. این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر، بپا خاستند و سرانجام با اهداء جان خویش، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان می دادند، و جانهای خفته را بیدار می کردند .طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی در می آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید می نگاشتند و بانگ اذان در مساجد شعله ور می ساختند.

 زمانی که صفوان میخواهد شترانش را برای سفر حج به هارون کرایه دهد امام متوجه شده و او را به خاطر آرزوی سلامتی شترانش و در نتیجه ربط با سلامتی هارون، منصرف میسازد و هارون متوجه قضیه میشوند. روش امام آنچنان دقیق و حساس بود که تلاش چشمگیر جاسوسان برای به‌دست آوردن سرنخ از اقدامات امام بی‌نتیجه بود، و امام در همه زمینه‌ها موفق و کارآمد به پیش می‌رفت و در اوج اقتدار معنوی و اجتماعی قرار داشت، به گونه‌ای که نگاه کل جهان اسلام متوجّه ایشان بود.  

نگرانی دستگاه از نفوذ امام خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیاده روی در عیش و عشرت، همیشه درصدد نابودی بنی هاشم بودند تا اولاد علی علیه السلام را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی کوتاه نمایند.  هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام علیه السلام سخت بیمناک بود. هارون، درباره امام علیه السلام می گفت : می ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها ریخته شود و پیداست که این قیامهای مقدس را که سادات علوی و شیعیان خاص رهبری می کردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق فتنه نامیده می شد. از سوی دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام علیه السلام لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است. وقتی مهدی عباسی به امام علیه السلام می گوید : آیا مرا از خروج خویش در ایمنی قرار می دهی نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام علیه السلام و یاران و شیعیانش داشته است.

 فعالیت‌های امام علیه السلام در دوران امامت : دوران 35 ساله امامت موسی بن جعفر فراخور شرایط زمانی حساس در دوره هر یک از خلفا، وظیفه سنگین امامت و هدایت امت را به بهترین شکل ممکن به دوش کشید و اگرچه با حوادث سهمگین و خونینی همچون واقعه فخ و شهادت مظلومانه گروهی از آل علی علیه السلام روبه رو گردید ولی لحظه‌ای از وظیفه خطیر خود کوتاهی ننمود و تلاش مستمر خویش را عمدتا در محورهای زیر متمرکز ساخت :

اول- تبلیغ دین خداوند و گسترش فرهنگ اسلام،‌ تبیین و تشریح معارف و احکام الهی در قالب احادیث بلند و کوتاه و پاسخ به سئوالات شفاهی، کتبی و....

دوم- پرورش انسان‌های مستعد و تربیت شاگردان والامقام و شاخص در میدان علم و عمل و حفظ و حراست آنان.

سوم- مبارزه بی‌امان با حاکمان جور و ستم و غاصبان خلافت و شکستن صولت شیطانی آنان در میدان‌های مختلف و تشریح مبانی حق.

چهارم- تربیت یاران مدیر و خودساخته و نفوذ دادن آنان در مراکز حساس حکومتی، تا مرز وزارت و استانداری، به منظور خنثی سازی نقشه‌های مخرب و دین‌سوز دشمنان، کمک به مظلومان و محرومان و دفاع از حریم شیعیان

پنجم.ساماندهی شیعیان با شیوه‌های مختلف تربیتی، عملی، مناظره‌های سیاسی ... امام علیه السلام در این مسیر، نهایت تلاش خویش را مبذول داشت و در مواقع لازم از اهرم‌های فوق‌العاده‌ای همچون استفاده از معجزه، دعای مستجاب و به کارگیری علم امامت بهره برد.

آزاد است یا بنده ؟ آورده اند حضرت امام بزرگوارما و مولایمان از کوچه ای می گذشت که فریاد مستانه و همهمه گناه آلود عده ای توجه ایشان را جلب کرد. در همان حال یکی از مستخدمان آن خانه برای انجام کاری به کوچه آمد، حضرت از او پرسید؛ صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ البته که آزاد است. پس چنین است که چنان می کند.

صاحب خانه که متوجه گفتگوی آنها شده بود از مستخدم خویش ماجرا را پرسید و او گفتگوی خویش با امام علیه السلام را باز گفت؛ مرد سراسیمه در پی حضرت دوید و در حالی که آثار توبه در او نمایان بود گفت؛ - راست گفتی ای فرزند رسول خداصلی الله علیه و آله ، از این که بنده خدا هستم غافل بودم و از این پس آزادگی را در بندگی او می بینم.

چشم پوشى از خطاها امام علیه السلام در باغ خرمای خویش مشغول اصلاح درختان بود، که مردی به نام «معتب» غلامی را با خود به نزد آن حضرت آورد و گفت : من به چشم خود دیدم که این غلام یک دسته از خوشه های خرما را برداشت و پشت دیواری انداخت! امام هفتم رو به غلام کرد و فرمود : چرا خوشه ها را پنهان کردی؟ آیا گرسنه مانده بودی؟ نه، آقای من! آیا نیاز دشتی؟ نه آقا! بد کردم. مرا ببخشید!

اگر خرما می خواستی درستش این بود که به من می گفتی. حالا هم آن خرماها مال تو، ولی دیگر چنین کاری نکن. سپس امام افزودند : او را رها کنید و رازش را پیش خودتان نگه دارید. (اصول کافی ج 3ص 168)

تاثیر انجیل خواندن امام کاظم (علیه السلام)

یکی از علمای بزرگ مسیحی به نام «ابرهه» با امام علیه السلام ملاقات کرد و پس از احوالپرسی، سخن از کتابهای آسمانی به میان آمد. عالم مسیحی از امام پرسید : علم شما به قرآن چگونه است؟ امام فرمود : من به معنا و تاویل این کتاب، آگاهی دارم پس سخن از کتاب انجیل به میان آمد، امام کاظم علیه السلام چند آیه از انجیل را خواند.

ابرهه مجذوب خواندن امام کاظم علیه السلام شد و گفت : حضرت مسیح علیه السلام نیز انجیل را همین گونه می خواند، و هیچ کسی کتاب آسمانی انجیل را جز عیسی علیه السلام چنین نمی خواند، و من مدت پنجاه سال است در جستجوی چنان فردی بودم که انجیل را چنین بخواند. او از همین راه به حقانیت امامت امام کاظم علیه السلام و حقانیت اسلام پی برد و در حضور آن حضرت، قبول اسلام کرد  (مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 410)

قدرت و علم الهی آن بزرگوار علیه السلام روایات تاریخی که از شگفتی‌های علم و قدرت امامان معصوم از جمله موسی ابن جعفر علیه السلام حکایت می‌کند شاخص و معیاری است که با شناخت دقیق آن‌ها می‌توان مدعیان دروغین قدرت و خلافت را از جانشینان راستین آن شناخت. معرفت و شناخت اهل بیت علیهم السلام با توجه به اوصاف و ویژگی‌هایی که دارند کاری سهل و آسان نیست؛ چراکه علم و قدرت اهل بیت از سنخ علم بشری نیست.

تاریخ زندگانی مبارک امام علیه السلام سراسر آکنده از داستان‌ها و روایات تاریخی است که دلالت بر قدرت و علم الهی آن بزرگوار در شأنی از شئونات امامت دارد.

اسحاق ابن عمار روایت می‌کند که محضر امام نشسته بودم، ناگاه شخصی اجازه ورود خواست؛ وارد شده و با لهجه‌ای سخن گفت که من تا به حال نشنیده بودم گویا صدایی شبیه صدای پرندگان داشت؛ حضرت موسی ابن جعفر با همان لهجه، پاسخ وی را داد تا آن که صحبت آنان تمام شد و او همه مسائلش را پرسید و بیرون رفت.

عرض کردم من تا کنون چنین لهجه‌ای را نشنیده بودم حضرت فرمود : این لهجه گروهی از اهل چین است، البته زبان و لهجه همه مردم چین چنین نیست. مثل این که از حرف زدن من به لهجه آنان در شگفت شدی؟ عرض کردم جای شگفتی بود. امام فرمود : از این شگفت‌تر و عجیب‌تر به تو خبر می‌دهم. به راستی که امام زبان پرندگان و هر صاحب روحی را که خدا آفریده، می‌داند و چیزی بر امام پوشیده نیست.

تصویر شیر به دستور امام خلق شد ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از علی ابن یقطین نقل کرده که هارون مردی را طلب کرد که امر حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام را باطل و او را خاموش سازد و در مجلس شرمنده کند. یک مرد افسونگرى را براى او آوردند و چون سفره گستردند با قرصه ‏هاى نان نیرنگ می‌کرد، طوریکه خادم ابى الحسن هر وقت می‌خواست گرده نانى بردارد از جلو دستش می‌پرید؛ هارون براى این موضوع از خنده و شادى از جا پریده بود.

لحظه ای نگذشت که امام هفتم سربلند کرد و به تصویر شیرى که بر یکى از پرده‏ ها بود فرمود : اى شیرخدا بگیر دشمن خدا را؛ گوید آن صورت جست و چون بزرگترین درنده آن جادوگر را بلعید.

هارون و همدستانش غش کردند و بر او افتادند و از ترس و هراس خرد آنها پرید؛ چون به هوش آمدند پس از مدتى هارون به امام گفت به حق خودم بر تو خواهش دارم که از این صورت بخواهى آن مرد را برگرداند؛ امام فرمودند اگر عصاى موسى آنچه را از رشته ‏ها و چوب دستى ‏هاى جادوگران بلعید، رد کرد این صورت هم آنچه بلعیده‏ رد می‌کند.

مطالعه شگفتی‌های اهل بیت سبب آن می‌شود که شیعیان درک و آگاهی بیشتری نسبت به مقام اهل بیت پیدا کنند و از این رهگذر حب و علاقه آنان نسبت به جایگاه ائمه فزونی پیدا کند.

مطالعه جایگاه علم غیر بشری ائمه به شیعیان این فرصت را می‌دهد تا بدانند هرکسی که ادعای خلافت و قدرت را کرد، شایستگی تکیه زدن بر این مقام را ندارد، بلکه هدایت و ولایت بر مردم تنها از آن کسی است که بر تمام جهان هستی ولایت دارد و در علم او چیزی پوشیده نیست.

شناخت دقیق و عمیق ما از اهل بیت کمک خواهد کرد تا مصادیق اشتباه و دروغین را با آنان اشتباه نگیریم و بدانیم امامت و رسالت جایگاهی است که خداوند خود می‌داند آن را در چه جایی قرار دهد.

عظمت معنوی امام  علیه السلام و احترام خاص مردم امامی که دشمنانش زبان به مدحش گشوده اند. غیر معتقدین به امامتش زبان به مدحش گشوده اند. یک وقتی هارون الرشید یک ملاقاتی با امام در مسجد الحرام داشت، (ظاهرا قبل از این امام را نمی شناخت)،  بعد از آنکه گفتگو کرد با امام کاظم و برگشت، ازش پرسیدن این آقا کی بود شما با ایشان صحبت می کردید؟ گفت : هذه الورقه، من تلک الشجره؛ این برگ مال این درخته. اشاره کرد به خانه خدا (کعبه) هو امام القلوب؛ این آقا پیشوای دلِ مردم. ما پیشوای جسم مردمیم. (این حرف کسی است که قاتل امامِ، دشمن امام) مامون می گفت : من تعجب می کردم وقتی موسی بن جعفر می آمد پیش پدرم هارون الرشید، پدرم رنگش عوض می شد،

آن چنان تجلیل، تکریم ....  و به من می گفت : پسرم !! حکومت و مسئولیت اداره جامعه،‌ حقش برای این آقا است. ما این حق را غصب کردیم. دشمنانش اینگونه درباره اش اظهار نظر کردند... .

هارون در سفری که در سال 179ه به حج رفت، بیش از پیش به عظمت معنوی امام  علیه السلام و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم علیه السلام قائل بودند پی برد . یک مردى از دوستان دستگاه حکومت و سلطنت ایستاده بود آنجا، دید که یک شخصى سوار بر یک دراز گوشى آمد بدون تجمل، بدون تشریفات، بدون اینکه بر یک اسب قیمتى سوار شده باشد که حاکى باشد که جزو اشراف هست آمد، تا آمد راه را باز کردند، پرسید این کى بود که وقتى آمد اینطور همه در مقابلش خضوع کردند و اطرافیان خلیفه راه را باز کردند تا او وارد بشود.                                      
گفتند این موسى بن جعفر است. گفت اى واى از حماقت این قوم، یعنى بنى عباس، کسى را که مرگ آنها را مى خواهد و حکومت آنها را واژگون خواهد کرد اینجور احترام مى کنند؟ میدانستند خطرِ امام برای دستگاه خلافت، خطر یک رهبر بزرگی بود که دارای دانشِ وسیع، دارای تقوا و عبودیت و صلاحی است که همه کسانی خطر را از پیشِ پای خودش بردارد.

امام متهم به اختلاف افکنی میان امت رسول و خلیفه میشود هارون وقتی کنار قبر منوّر پیامبر صلی الله علیه و آله ، طی صحنه‌سازی به جوسازی علیه امام پرداخت از وی شکایت میکند و او را متهم به اختلاف افکنی میان امت رسول و خلیفه میکند و امام را در حالیکه مشغول نماز در مسجدالنبی بود تصمیم بر جلب و دستگیری امام  علیه السلام یعنی فرزند پیامبر گرفت.                                                     .
هارون هنگام زیارت قبر رسول الله صلی الله علیه و آله در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت : السلام علیک یا رسول الله،

السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم علیه السلام حاضر بود و فرمود : السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من) هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید. آن زمان که امام علیه السلام در مدینه بود، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام علیه السلام  می گذرد، وی را آگاه کنند. از امام علیه السلام و از یارانی که گمان می کرد همیشه امام علیه السلام آماده خدمت دارد می ترسید، این یاران با وفا در چنین هنگامی شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند. آن چنان از امام علیه السلام هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام علیه السلام بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند، تا مردم ندانند که امام علیه السلام را به کجا و با کدام کسان بردند، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا بر ندارند و از تبعیدگاه امام علیه السلام بی خبر بمانند. و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود،  این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت. و کار تبعید امام علیه السلام را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد.

 امام علیه السلام شبها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند، در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است. هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشی قرآن می خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند، مردم مدینه به او لقب زین المجتهدین داده بودند. مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند. آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می آمده است.

 زندانی کردن امام و پوزش هارون هارون، امام علیه السلام را با چنین احتیاطها و مراقبتهایی از مدینه تبعید کرد، ابتدا دستور داد امام هفتم علیه السلام را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت یک سال حضرت امام را زندانی کند، امام علیه السلام به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد حضرت را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند.

هارون امام را به فضل بن ربیع سپرد. مدتی حضرت کاظم  علیه السلام در زندان فضل بود در این مدت و در این زندان امام علیه السلام پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود. هارون، فضل را مأمور قتل امام علیه السلام کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست. چندین سال امام علیه السلام از این زندان به آن زندان انتقال می یافت در زندانهای تاریک و سیاهچالهای دهشتناک، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود الله راز و نیاز می کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری می نمود .

امامان معصوم علیهم السلام نمی توانستند صریحا به مردم بگویند که حکومت ها باطل اند؛ زیرا خلفا به نام اسلام حکومت می کردند، نه با نام کفر. اگر هم منکر خدا بودند، اظهار نمی کردند و به نام خلیفه رسول اللهصلی الله علیه و آله حکم می راندند، چنان که هارون الرشید پیش از زندانی کردن امام بر سر مزار پیامبراکرمصلی الله علیه و آله  رفت و چنین عذرخواهی کرد : یا رسول الله، از عزیمتی که نموده ام، پوزش می خواهم؛ هدف من این است که فرزند شما، موسی بن جعفر، را دستگیر کرده، زندانی نمایم، زیرا او می خواهد میان امت شما تفرقه بیندازد و خون های بیچارگان را بریزد. در واقع، بهانه هارون این بود که تأمین مصلحت جامعه اسلامی و ایجاد امنیت و رفع اختلاف از جامعه، مستلزم زندانی کردن امام علیه السلام است.

تقریبا از زمان امام سجاد علیه السلام به بعد، به ادله مختلفی، تمام معصومان علیه السلام چنین برنامه ای داشتند. برخی مسلمان در محضر ائمه علیهم السلام و با تلاش آن بزرگواران، براساس فرهنگ اسلامی تربیت یافتند و در اطراف بلاد اسلامی پراکنده شدند و برای هدایت مردم تلاش کردند. شاهدان این مدعا، بارگاه های پرشمار امامزادگانی است که تحت تأثیر تربیت ائمه اطهار علیهم السلام در مناطق مختلف و در اقصی نقاط سرزمین های اسلامی به ارشاد و هدایت مردم می پرداختند و فعالیت های آنان تقریبا منحصر در فعالیت های فرهنگی بود و می کوشیدند تا اصل دین مردم از بین نرود.

امام در دوه 15ساله هارون حدود 8 سال در زندانها و سیاه چالها در شهر های مختلف با سختی و شکنجه به سر بردند و هرگز تسلیم نشدند. یک بار کنیزی زیبا را به زندان فرستاد، تا موجب اذیت و آزار امام علیه السلام شود بعد از مدتی کنیز توبه کرده و سخت مرید امام شده و به تسبیح و عبادت پرداخت، خبر به هارون میرسد و کنیز را شدیدا مراقبت کرده تا این قضیه افشا نشود، کنیز قبل از شهادت امام از دنیا میرود.

یک بار هم فضل که زندان بان بود، بعد از دیدن امام و عبادت و بندگی خالص او تحت تاثیر قرار گرفته و با امام مهربانی کرده و وقتی خبر به خلیفه میرسد. دستور میدهد فضل را برهنه کرده و 100 ضربه شلاق به او میزنند و امام را به زندان تاریک سندی انتقال میدهند..

اسوه عبادت احمدبن عبدالله از پدرش نقل می کند که گفت؛ نزد فضل بن ربیع (از سران حکومت عباسی) رفتم (در آن وقت که امام موسی کاظم علیه السلام تحت نظر او در زندان بود) دیدم بر پشت بام نشسته است، به من گفت : بیا اینجا به این خانه نگاه کن ببین چه می بینی؟ رفتم به پشت بام و دیدم و گفتم :  یک لباس افتاده می بینم و گفت : خوب نگاه کن، خوب نگاه کردم، گفتم : مردی را در حال سجده می بینم. گفت : آیا این مرد را می شناسی؟ این موسی بن جعفر علیه السلام است، که شب و روز او را در این حال می بینم، او نماز صبح را در اول وقت می خواند سپس تعقیب نماز را می خواند تا خورشید طلوع نماید، سپس به سجده می افتد. و همچنان در سجده است تا ظهر شود، کسی را وکیل کرده که وقت نماز را به او خبر دهد، وقتی که از ناحیه او باخبر می شد که ظهر شده بلند می شد و بدون تجدید وضو، نماز می خواند (معلوم می شود که از صبح تا ظهر خوابش نبرده است) وقتی شب می شود پس از نماز عشا، غذایی میل می کند، سپس تجدید وضو نموده به سجده می افتد و همواره در دل شب نماز می خواند تا طلوع فجر .

یکی از مأمورین می گفت : بسیار شنیدم که آن حضرت در دعایش می گفت : خدایا من از تو میخواستم فراغت و فرصتی برای عبادت تو بیابم، خواسته ام را برآوردی، تو را بر این کار حمد و سپاس می گویم و در سجده خود می گفت : قبح الذنب من عبدک فلیحسن العفو و التجاوز من عندک زشت است گناه از بنده تو، پس عفو و گذشت نیک از جانب تو می باشد. همچنین از دعاهای معروف آن حضرت است : اللهم انی اسالک الراحه عند الموت و العفو عند الحساب خداوندا از درگاه تو آسایش هنگام مرگ و بخشش هنگام حساب را می خواهم. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 318)

 شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. پس از یک سال والی بصره را به قتل امام علیه السلام مأمور کرد عیسی از انجام دادن این قتل عذر خواست. 

خروج از زندان و طى الارض مرحوم شیخ صدوق و دیگر بزرگان آورده اند : پس از آنکه هارون الرشید، امام کاظم علیه السلام را از زندان بصره به بغداد منتقل کرد، تحویل شخصى به نام سندى بن شاهک یهودى داده شد و در زندان بغداد، حضرت بسیار تحت کنترل و فشار بود و زیر انواع شکنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت، تا جایى که حتى دست و پا و گردن آن امام مظلوم علیه السلام را نیز به وسیله غل و زنجیر بستند.

امام حسن عسکرى علیه السلام در این باره فرموده : جدم سه روز پیش از شهادتش، زندانبان خود مصیب را طلبید و اظهار نمود : من امشب به مدینه جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله مى روم تا با آن حضرت تجدید عهد و میثاق نمایم و آثار امامت را تحویل امام بعد از خودم دهم.

مصیب عرض کرد : اى مولاى من! شما در میان این غل و زنجیر و آن همه مأمورین اطراف زندان، چگونه قصد چنین کارى را دارید؟ و من چگونه زنجیرها و دربهاى زندان را باز کنم در حالى که کلید قفلها نزد من نیست؟!

امام علیه السلام فرمود : اى مصیب! ایمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنین نسبت به ما اهل بیت عصمت و طهارت، سست است. همین که مقدار یک سوم از شب سپرى گردید، منتظر باش و ببین که چگونه خارج خواهم شد.

مصیب می گوید : من آن شب را سعى کردم که بیدار بمانم و متوجه حرکات امام علیه السلام  باشم ولى خسته شدم و خواب، چشمانم را فرا گرفت و لحظه اى در حال نشسته، خوابم برد. ناگهان متوجه شدم که حضرت مرا تکان مى دهد. پس سریع از جاى خود برخاستم و هر چه نگاه کردم اثرى از دیوار و ساختمان و زندان ندیدم، بلکه خود را به همراه حضرت در زمینى هموار مشاهده نمودم. و چون گمان کردم که آن حضرت مرا نیز به همراه خود از آن ساختمانها بیرون آورده است، گفتم :  یابن رسول الله! مرا نیز از شر این ظالم نجات بده.

حضرت : آیا مى ترسى تو را به جهت من از بین ببرند و بکشند؟ اى مصیب! در همین حالى که هستى، آرام باش، من پس از مدتى کوتاه باز مى گردم. مصیب با تعجب سؤال کرد : یا بن رسول الله! غل و زنجیرى را که بر دست و پاى شما بود، چگونه گشودید؟!

امام فرمود : خداوند متعال به جهت ما اهل بیت، آهن را براى حضرت داوود علیه السلام ملایم و نرم کرد؛ و این کار براى ما نیز بسیار سهل و ساده است. آنگاه حضرت از نظرم ناپدید گشت و با ناپدید شدنش دیوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمایان گردید. چون ساعتى گذشت ناگهان دیدم دیوارها و ساختمان زندان به حرکت درآمد و در همین حالت، مولا و سرورم را دیدم که به زندان بازگشته و همانند قبل غل و زنجیر بر دست و پاى مبارک حضرت بسته مى باشد. از دیدن این معجزه بسیار تعجب کردم و به سجده افتادم. بعد از آن امام علیه السلام به من فرمود : اى مصیب! برخیز و بنشین و ایمان خود را تقویت و کامل گردان. سپس افزود : من سه روز دیگر از این دنیا و محنتهاى آن خلاص خواهم شد و به سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم.

اواخر عمر امام کاظم علیه السلام بارها آمدند در زندان حضرت را تهدید کردند، تطمیع کردند، خواستند آن حضرت را دلخوش کنند؛ اما این بزرگوار با همان صلابتِ الهى و با اتکای به پروردگار و لطف الهى ایستادگى کرد و همان ایستادگى بود که قرآن را، اسلام را تا امروز حفظ کرد.

استقامت ائمه ما در مقابل آن جریانهاى فساد، موجب این شد که امروز ما مى توانیم اسلامِ حقیقى را پیدا کنیم؛ امروز نسلهاى مسلمان و نسلهاى بشرى مى توانند چیزى به نام اسلام، به نام قرآن، به نام سنت پیغمبر در کتب پیدا کنند، اعم از کتب شیعه و حتى در کتب اهل تسنن.

اگر این حرکت مبارزه جویانه سرسخت ائمه علیهم السلام در طول این 250 سال نبود، بدانید که قلم به مزدها و زبان به مزدهاى دوران بنى امیه و بنى عباس اسلام را تدریجا آنقدر عوض مى کردند و مى کردند که بعد از گذشت یکی دو قرن از اسلام هیچ چیز باقى نمى ماند. یا قرآنى نمى ماند یا قرآنِ تحریف شده اى مى ماند.

این پرچمهاى سرافراز، این مشعله هاى نورافشان، این مناره هاى بلند بود که در تاریخ اسلام ایستاد و شعاع اسلام را آنچنان پرتو افکن کرد که تحریف کنندگان و کسانى که مایل بودند در محیط تاریک، حقایق را قلب کنند، آن تاریکی را نتوانستند به دست بیاورند. شاگردان ائمه علیهم السلام از همه فرقه هاى اسلامى بودند، مخصوص شیعه نبودند؛ از کسانى که به آرمان تشیع یعنى به امامت شیعى اعتقاد نداشتند، کسانِ زیادى بودند که شاگردان ائمه بودند، تفسیر و قرآن و حدیث و سنت پیغمبر را از ائمه یاد مى گرفتند. اسلام را همین مقاومتها بود که تا امروز نگه داشت.

بالاخره هارون تصمیم به شهادت امام در زندان طوس میگیرند و سندى، به دستور هارون الرّشید، سمّى را در غذاى آن حضرت گذارد و امام از آن غذا خورد و اثر آن در بدن مبارکش کارگر افتاد و بیش از سه روز مهلتش نداد. یکی از تلخیهاى تاریخ زندگى ائمه، همین شهادت امام است. البته مى خواستند همانجا هم ظاهرسازى بکنند. در روزهاى آخر سندى بن شاهک عده اى از سران و معاریف و بزرگان را که در بغداد بودند آورد دور حضرت، اطراف حضرت. گفت، ببینید وضع زندگی اش خوب است، مشکلى ندارد.

وقتى امام به شهادت رسید، سندى گروهى از فقها و بزرگان بغداد را بر سر جنازه اش آورد و به ایشان گفت : به او نگاه کنید، آیا در وى اثرى از ضربه شمشیر یا اصابت نیزه مى بینید؟ گفتند : نه، و از آنها خواست که بر مرگ طبیعى او شهادت دهند و آنها نیز شهادت دادند!

آنقدر جوّ بغداد براى دستگاه، جوّ نامطمئنى بود که یکی از عناصرِ خودِ دستگاه که سلیمان بن جعفر باشد یعنى پسر عموى هارون که یکی از اشراف بنى عباس بود او دید با این وضعیت ممکن است که مشکل برایشان درست بشود؛ یک نقش دیگرى را او به عهده گرفت و جنازه موسى بن جعفر را آورد، کفنِ قیمتى بر جنازه آن حضرت پوشاند، جنازه ی حضرت را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَة فَاعرِفُوهُ؛ این امام رافضیان است پس او را بشناسید.

جنازه ی امام را روی پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بیایند، ملاحظه کنند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته و اثر جراحت در بدنش دیده نمی شود. البته بازهم از جنازه امام هم مى ترسیدند، از قبر هم مى ترسیدند. این بود که وقتى که جنازه امام را از زندان بیرون آوردند و شعار مى دادند به عنوانِ اینکه این کسى است که علیه دستگاه حکومت قیام کرده بوده، این حرفها را مى گفتند تا اینکه شخصیت موسى بن جعفر را تحت الشعاع قرار بدهند، جنازه امام را به محل نگهبانان آوردند، مردم نیز اجتماع کردند. یکی از شیعیان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جریان را سؤال می کنم، او نزدیک جنازه آمده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند. و جنازه را با احترام تا قبرستان قریش تشییع نمودند، امروز به عنوانِ کاظمین معروف هست و مرقد مطهر امام در نزدیکی بغداد، آنجا دفن کردند.

مسند امام موسی بن جعفر(علیه السلام) تعدادی از کتاب‌های حدیث به اسم مسند شناخته می‌شود، احادیثی که با سند پیوسته به رسول خدا برسد. مسند امام مجموعه 59 حدیث است که در سال‌های 180 تا 182 که امام در زندان سندی بن شاهک محبوس بودند، ابوعمران موسی بن ابراهیم مروزی به دیدار امام رفته و امام این احادیث را برای او بیان کرده است                      .
این احادیث از جهات گوناگون دارای اهمیت فراوان است. زیرا اولاً در زندان بیان شده‌اند، ثانیاً تمام احادیث آن مستند به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله  است مگر این دوازده حدیث و ثانیاً محتوا و مضمون بلند آن‌ها مخصوصاً در موضوعات اخلاقی سبب شده است که برای عموم مردم مفید باشد                                     .
اهمیّت برنامه ریزی روزانه در کلام امام کاظم  علیه السلام  وجود مبارک امام هفتم علیه السلام فرمود : آیا آدم می شود بی برنامه زندگی کند؟! اجتهدوا فی ان یکون زمانکم اربع ساعات، بکوشید که شبانه و روز را به 4 قسمت تقسیم بکنید . الف : ساعَهً لِمُناجاتِ الله یک بخشش را با خدا مناجات کنید مناجات نجواست، در مقابل منادات است. (منادات) صدا زدن از دور است، منادات از نداست، امّا (مناجات) مال نجواست،

ب : و ساعهً لامر المعاش زمانی را به دنبال کسب و کار بروید، جامعه ما همینطور است، یکی (تلاش در تولید) یکی (قناعت در مصرف). جامعه وقتی راحت است، خودکفاست، دیگر واردات ندارد؛ صادرات ممکن است داشته باشد که در تولید تلاش بکند،

ج : و ساعهً لمعاشره الاخوان و الثّقات الّذین یعرّفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فی الباطن یک ساعتی هم با دوستان، با جامعه زندگی کنید. انجمنی دارید، دوستی دارید، رفت و آمدی دارید، رفاقتی دارید؛ چون جامعه را آن محبت اداره می کند.

یک بیان نورانی از امام رضا علیه السلام است که فرمود : تزاوروا فنّفی زیارتکم احیاءً لاحادیثنا و احادیثنا تعطف بعضکم علی بعض زندگی داخلی را آن عاطفه و ادب نگه می دارد، جامعه را آن ادب نگه می دارد، امت را آن عاطفه و مهر نگه می دارد؛ و گرنه هر کسی بخواهد داعیه استقلال داشته باشد، تند خویی داشته باشد جامعه نظم نمی گیرد ! (کافی/2/ 186) (بحار الأنوار/ 75/ 321)

امام کاظم علیه السلام (تحلیلی)

این مقطع 35 ساله از 148 تا 183 هجرى یعنى دوران امامت حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر علیه السلام یکى از مهمترین مقاطع زندگی نامه ائمه علیهم السلام است. دو تن از مقتدرترین سلاطین بنى عباس منصور و هارون و دو تن از جبّارترین آنان مهدى و هادى ‌در آن حکومت مى کردند. بسى از قیامها و شورشها و شورشگرها در خراسان، در افریقیه، در جزیرة موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطارى دیگر، سرکوب گردیده و در ناحیه شرق و غرب و شمالِ قلمرو وسیع اسلامى، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عباسیان افزوده بود.

جریانهاى فکرى و عقیدتى در این دوران، برخى به اوج رسیده و برخى زاده شده و فضاى ذهنى را از تعارضات، انباشته و حربه اى در دست قدرتمداران، و آفتى در هوشیارى اسلامى و سیاسى مردم گشته و میدان را بر عَلمدارانِ صحنه معارف اصیل اسلامى و صاحبان دعوت علوى، تنگ و دشوار ساخته بود.

شعر و هنر، فقه و حدیث و حتى زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنى امیه و نه همچون 10 سالة اول دوران بنى عباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون که در هر یک، حکومت مسلطِ وقت، به نحوى تهدید مى شد؛ تهدیدى جدى دستگاه خلافت را نمى لرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت علیهم السلام غافل نمى ساخت.

در این دوران، تنها چیزى که مى توانست مبارزه و حرکت فکرى و سیاسى اهل بیت علیهم السلام و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگى ناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوة الهى تقیّه. بدین ترتیب است که عظمت حیرت آور و دهشت انگیز جهاد حضرت موسى بن جعفر علیهم السلام آشکار مى گردد.

کاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه که به شرح زندگى امام موسى جعفر علیه السلام پرداخته اند، سهم شایسته اى از توجه را که باید به حادثة عظیم و بى نظیر حبس طویل المدت این امام هُمام اختصاص مى یافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل مانده اند.

در زندگینامة آن امام علیه السلام عالى مقام، سخن از حوادث گوناگون و بى ارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمى و معنوى و قدسى آن سلالة پیامبر صلی الله علیه و آله و نقل قضایاى خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمى و کلامى و امثال آن، بدون توجه به خطّ جهاد مستمرى که همة عمر 35سالة امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام مى ماند. تشریح و تبیین این خط است که همة اجزاى این زندگى پرفیض را به یکدیگر مرتبط مى سازد

و تصویرى واضح و متکامل و جهت دار که در آن هر پدیده اى و هر حادثه اى و هر حرکتى، داراى معنایى است، ارائه مى کند.

چرا حضرت امام صادق علیه السلام به مُفضَّل مى فرماید : امر امامت این جوانک (امام کاظم) را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به عبدالرحمن بن حجاج به جاى تصریح، به کنایه مى گوید : زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون صَفوان جَمّال او را به علامت و نشانه معرفى مى کند؟ و چرا بالاخره در وصیتنامة خود، نام فرزندش را به عنوان وصى پس از نام چهار تن دیگر مى آورد که نخستین آنان منصور عباسى و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنانکه پس از ارتحال آن حضرت، جمعى از بزرگان شیعه نمى دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان 20 ساله است؟

چرا در گفت وگو با هارون که به او خطاب مى کند :  خَلِیفَتَانِ یَجِیءُ إلَیهِما الخَرَاج، زبان به سخن نرم و انکارآمیز مى گشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهدِ نافذ الکلم هاى به نام حسن بن عبدالله سخن را به معرفت امام مى کشاند و آنگاه خود را امام مُفترض الطّاعه، یعنى صاحب مقامى که آن روز خلیفة عباسى در آن متمکّن بود، معرفى مى کند؟

چرا به على بن یَقطین که صاحب منصب بلند پایه دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملى تقیّه آمیز را فرمان مى دهد؛ اما صفوان جمّال را بر خدمت همان دستگاه شماتت مى کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا مى خواند؟

چگونه و با چه وسیله اى آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید مى آورد و شبکه اى که تا چین گسترده است، مى سازد؟ چرا منصور و مهدى و هارون و هادى، هرکدام در برهه اى از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او مى بندند؟ و چرا آن حضرت در برهه اى از دوران 35 ساله، در اختفا به سر برده و در قُراى شام یا مناطقى از طبرستان حضور یافته و از سوى خلیفه وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره من از شما پرسید، بگویید او را نمىشناسیم و نمىدانیم کجاست؟

چرا هارون در سفر حجى، آن حضرت را در حدّ اعلى تجلیل مى کند و در سفر دیگرى دستور حبس و تبعید او را مى دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وى روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفى از فدک مى کند که بر همه کشور وسیع اسلامى منطبق است؛ تا آنجا که خلیفه به آن حضرت مى گوید : پس برخیز و در جاى من بنشین ؟        و چرا رفتار همان خلیفة ملایم، پس از چند سال، چندان خشن مى شود که آن حضرت را به زندانى سخت مى افکند و پس از سالها حبس، حتى تحمل وجود زندانى او را نیز بر خود دشوار مى یابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید مى کند؟ امام موسى بن جعفرعلیه السلام نیز همه زندگى خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیّه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگیهاى خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتى مى یافت؛ عیناً مانند دیگر ائمة هشتگانه، از زمان امام سجاد علیه السلام تا امام عسکری علیه السلام که هریک یا هر چند نفر، مختصاتى در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعا زندگى آنان، دوره چهارم از زندگى 250 ساله را تشکیل مى دهد که خود نیز به مرحله هایى تقسیم مى گردد .

عدم همراهی با ظالمان و بیدادگران امام کاظم علیه السلام جامعه ای را که ظلم و بی عدالتی بر آن غالب آمده، جامعه سفیهانه برمی شمارد که ازعقل و خرد بی بهره است. از این رو می فرماید :  در موقعیتی که ظلم و ستم بر حق و عدل غلبه دارد و حکومت عادلانه الهی جاری نیست، نباید به حکومت شخص دیگری خوش گمان باشید؛ مگر آنکه به نیکی و عدالت او ایمان داشته باشید.

امام درباره نشانه های عاقل در حوزه عمل سیاسی و اجتماعی به این نکته اشاره می کند که هرگونه همدلی و همراهی با ظالمان و بیدادگران جایز نیست و از آن جایی که در برخی از موارد لازم است تا دفع شر و ظلمی شود، حضور در دستگاه ظالمان و بیدادگران تنها در صورتی جایز، که به قصد اجرای عدالت و احسان به مردم باشد.  از این رو درباره جواز این حضور مانند حضور برخی از اصحاب خود از جمله علی بن یقطین می فرماید : کفاره کارمندی و خدمت به سلطان ظالم، نیکی و احسان به برادران ایمانی است؛

چرا که از نظر آن امام همام، یاری ضعیفان از بهترین صدقات است. بنابراین مجوز حضور در دستگاه ظالمان بنی عباس را مشروط به احسان و اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم برمی شمارد و به علی بن یقطین اجازه می دهد تا مقام صدارت و وزارت در دستگاه بالا برود و در صورت اجرای عدالت، ضامن بهشت او باشد:  ضمانت کردم که علی بن یقطین را آتش نسوزاند. و نیز می فرمود : من شهادت می دهم که علی بن یقطین اهل بهشت است.

اما با این که حضور در مقامات دنیوی را برای افراد عاقلی چون علی بن یقطین می پذیرد ولی در همان حال کسانی که به سوی مقامات و مناصب دنیوی می روند تا هواهای نفسانی خویش را ارضا کنند می فرماید :  هرکس در پی ریاست باشد به مهلکه می افتد، و هرکس خودبینی در دلش راه یابد، هلاک می گردد (اصول کافی کتاب العقل و الجهل باب 1)

منابع :

الأمالی (للصدوق) ص149

مناقب ابن شهر آشوب ج4/ 299

بحار الانوار ج48/

عیون الاخبار الرضا ج1

 

ادامه مطلب

 http://m5736z.blog.ir/post/elm.baqer

ادامه کتاب

 http://m5736z.blog.ir/post/BAQER1

 http://m5736z.blog.ir/post/SADEQ1

 http://m5736z.blog.ir/post/SADEQ2

  http://m5736z.blog.ir/post/KAZEM1

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

 

ویژگی‌های اخلاقی :

1- موسی بن جعفر  علیه السلام از عبادت و سختکوشی به "عبد صالح" معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود

 2- بدره‌های (کیسه‌های) سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری می‌آورد و بین ناتوانان و نیازمندان تقسیم می‌کرد

 3- امام  علیه السلام با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی، خود لباس خشن بر تن می‌کرد

 4- نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود

 5- همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود و پنهان و آشکار به آنها کمک می‌کرد

 6- به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت. قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت می‌کرد، آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد می‌آمدند و از روی شوق و رقت گریه می‌کردند

 7- بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامی اش را - روی در روی- بد می‌گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان می‌راندند ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبه رو می‌شد و حتی گاهی با احسان، آنها را به صلاح می‌آورد. تاریخ، برخی از این صحنه‌ها را در خود نگه داشته است. لقب "کاظم" از همین جا پیدا شد. کاظم یعنی نگهدارنده و فروخورنده خشم

 8- در فروتنی- مانند صفات شایسته دیگر خود- نمونه بود. با فقرا می‌نشست و از بینوایان دلجویی می‌کرد. بنده را با آزاد مساوی می‌دانست و می‌فرمود همه،‌ فرزندان آدم و آ‌فرید‌ه‌های خداییم.

شخصیت اخلاقی

او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود. شبها بطور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلک در اطاقی که نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

 

                                کظم غیظ از دیدگاه معارف دینی

کظم غیظ یکی از صفات حسنه و اخلاق پسندیده است و خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید :  (آل عمران134) الذین ینفقون فی السرآء و الضراء والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین همان‌ها که در راحت و رنج انفاق می‌کنند و خشم خود را فرو می‌خورند و از مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد. این خصوصیات از صفات بارز حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است ؛ - انفاق در وسعت و پریشانی( غنا و فقر) - فرو بردن خشم - لغزش‌های مردم را نادیده گرفتن.

امام کاظم علیه السلام  :  ای هشام کسی که خشم خود را از مردم باز بدارد، خداوند نیز خشم خود را در روز قیامت از او باز خواهد داشت (بحار الانوار ج1 ص143) ( کاظمین الغیظ.

بدرستیکه مدارا نمودن و نیکی کردن و خوش‌ اخلاقی شهرها را آباد و روزی را زیاد می‌کند (مستدرک ج11 ص294)

اشاره به والعافین عن الناس است. مبادا در راه اطاعت خدا از مصرف کردن مال خودداری کنی، زیرا دو برابر آن را در نافرمانی خداوند خرج خواهی کرد ( تحف العقول ص 654) اشاره به اطاعت خدا وانفاق است. اطیعوالله - ینفقون فی السراء و الضراء خوش همسایگی ( همسایه خوب بودن) تنها به این نیست که به همسایه آزار نرسانی، بلکه همسایه خوب بودن به این است که آزار همسایه را تحمل کنی. (اصول کافی ج 4 ص 492-بحار ج 78 ص 320)

اشاره به نادیده گرفتن لغزش‌های مردم است» والعافین عن الناس» با توجه به ذکر احادیث به بررسی آیات آل عمران می‌پردازیم. والکاظمین الغیظ بالاترین حد خشم و غضب است که می‌فرماید :  پرهیزگاران آن را فرو می‌برند و لذا وقتی کسی بالاترین درجات غضب را فرو می‌برد درجات پایین آن قابل کنترل است. در واقع طبیعت انسان این‌است؛ وقتی که حالت غیظ به انسان دست داد می‌خواهد آن‌را هر چه سریع‌تر بیرون بریزد و تخلیه شود. و این حالت آن‌قدر شدید است که شخص بعدا خود باور نمی‌کند که در آن حالت رفتارهای جنون‌آمیزی از او سرزده است.

پرهیزکاران از همان ابتدا جلوی آن‌را می‌گیرند و آن‌را تحت کنترل خود در می‌آورند و اینها نه تنها خود را کنترل می‌کنند بلکه عامل و عوامل ایجاد کننده غضب را مورد عفو قرار می‌دهند و عفو به این معنا که آن را محو می‌کنند، گویا چنین رفتاری که باعث غضب شده وجود نداشته و العافین عن الناس و این سومین قدم در پرهیزکاری است و باز هم کافی نیست که ما رفتار و اذیت و آزار دیگران را که موجب غضب ما شده محو کنیم بلکه باید یک قدم دیگر هم برداریم و آن احسان ومحبت به اوست که او بداند شما همه رفتار او را پاک کرده‌اید

 والله یحب المحسنین و این همان هدف بعثت است که پیامبرصلی الله علیه و آله  می‌فرماید :  انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق نفرمودند من آمده‌ام اخلاق تعلیم بدهم، فرمودند من آمده‌ام مکارم اخلاق را برایتان تمام کنم. پس گام اول که فرو بردن خشم بود و شراره‌های غضب را به اختیار درآوردن اخلاق می‌باشد، خوب است ولی باید یک پله بالاتر آمد و به مکارم اخلاق پیوست که بعد از کظم، عفو است و اوج مکارم اخلاق می‌شود احسان که پله پله در قرآن مطرح می‌شود و مردم در یک جامعه با همین اخلاق‌ها در ارتباطند. عده‌ای در مرحله کظم غیظند

به‌طور مثال در یک برخورد کوچک دو وسیله نقلیه و یا هر مورد دیگر آن‌چنان نگاه تندی می‌کند که می‌خواهد طرفش را بخورد و ... اینها یک مرحله. کس دیگری در این اتفاق نگاه می‌کند و لبخند می‌زند.

اینها به مرحله عفو رسیده‌اند و از مرحله کظم گذشته‌اند و به یک ارتقای اخلاقی رسیده‌اند و آسیب دیده می‌گوید طوری نشده و لبخند هم می‌زند و این احسان است و این می‌شود مدارج تقوا که در حالت سختی و راحتی انفاق می‌کنند وخشم خود را فرو می‌برند و گذشت می‌کنند و در مقابل احسان هم می‌کنند. و ما می‌گوییم ما کجا و متقین کجا؟ ما که نمی‌توانیم به این مقامات دست پیدا کنیم! خداوند در آیه بعد135 می‌فرماید :  و کسانی که چون کار زشتی کردند یا برخود ستم کردند خدا را یاد کرده و برای گناهان خویش آمرزش می‌طلبند، و جز خدا چه کسی است که گناهان را بیامرزد؟ و کسانی که دانسته بر خلاف‌هایی که کرده‌اند پافشاری نمی‌کنند

یعنی خداوند در این آیه آن‌قدر امیدواری می‌دهد و راه را بر بندگان باز می‌کند که می‌فرماید :  این متقین کسانی هستند که کارهای زشتی هم کرده و برخود هم ستم کرده‌اند«والذین اذا فعلوا فحشه اوظلموا انفسهم» ولی به‌خود آمدند و متوجه شدند و به یاد خدا در آمدند و پیوستند به خیل ذاکران ‌ذکروالله و آن‌گاه طلب استغفار کردند فاستغفروا الذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و خداوند می‌فرماید اینها هم می توانند متقی باشند این نیست که متقین از اول پاک و پاکیزه بوده اند و هیچ خطایی نکرده‌اند بلکه کسانی که هم که کار زشت کرده‌اند می‌توانند بازگشت کنند وجزء متقین شوند.

چنانچه در آیه 133 فرمود :  بشتابید به‌سوی آمرزش از پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن آسمان ‌ها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده است. با کلمه بشتابید خداوند یک حالت رقابت ایجاد می‌کند که رقابت در انسانیت و صفات نیکوی اخلاقی بسیار خوب است و بهشتی را قرار داده که می‌فرماید برای پرهیزکاران است ودر آیه 134 مشخصات پرهیزکاران را با توجه به آیات قبلی که بحث ربا بود بیان می‌فرماید که توضیح آن گذشت. تا اینجا چهار ویژگی متقین را قرآن مطرح کرد

1- انفاق 2- کظم غیظ 3- عفو و گذشت در مقابل قصاص 4- محبت کردن و احسان) و توضیح اینکه افرادی هستند که حتی غضب را به درون خود هم راه نمی‌دهند که کار مردان الهی است.

و اما پنجمین خصوصیت متقین را در آیه 135 می‌فرماید؛ کسانی که چون کار زشتی کردند یا برخود ستم کردند خدا را یاد می‌کنند و طلب آمرزش می‌کنند. پس گناهکاران هم می‌توانند وارد مقام پرهیزکاران شوند چرا که انسان محتمل الخطاست یعنی احتمال انجام خطا دارد وخدا هم راه بازگشت را باز گذاشته‌ است

نکته‌ای در اینجاست که عده‌ای می‌گویند انسان جایز الخطاست یعنی مجوز انجام خطا را دارد که این غلط است و به‌عمد وارد فرهنگ ما شده است و این را نه در مورد خودمان که توجیهی باشد برای خطا بلکه در برخورد با دیگران بگوییم که انسان است و احتمال دارد خطا بکند و با این دیدگاه راحت‌تر می‌توانیم از خطای دیگران چشم‌پوشی کنیم وهرچه انسان به مقامات عالیه نزدیک شود این احتمال کمرنگ‌تر می‌شود و متقین کسانی هستند که اگر لغزشی آمد به ذکر خدا پرداخته و استغفار می‌کنند وبازگشت به فطرت خود و دوری از طبیعت گرایی. نکته‌ای که در اینجا نهفته است این‌است ؛ چیزی که انسان را به‌سوی فحشا و گناه می‌کشاند دوری از ذکر و یاد خداست و این باید خیلی دقت کرد که از ذکر خدا غافل نشویم.

البته باید در جای خود ذکر تعریف شود که بحث این را نیست که کلماتی فقط بر زبان جاری شود هر چند که خوب است و قدم اول است ولی کافی نیست و باید از زبان برآید و بر دل بنشیند. دل ظرف است بایستی پاک باشد که اگر آلوده باشد و تزکیه نشود ذکر اثری ندارد و جز لغلغه زبان چیز دیگری نیست.

در ادامه می‌فرماید :  متقین کسانی هستند که اصرار و پافشاری در انجام گناه ندارند و افتخاری به گناه ندارند که بدتر از گناه است و آن‌را انتشار نمی‌دهند که آن‌هم بدتر از اصل گناه است و پافشاری در انجام آن نمی‌کنند و اصرار بر گناه صغیره انسان را از عدالت خارج می‌کند و شهادتش قابل قبول نیست و پشت سر او نمی‌توان نماز خواند و اصرار بر گناه صغیره، خود کبیره است

و این هم ششمین خصلت اهل تقوا بود که قرآن در اینجا بیان فرمود و در آیه 136 می‌فرماید که برای اینها پاداش هم قرار داده که آمرزش پروردگارشان است. نتیجه اینکه ائمه اطهار  علیه السلام آینه تمام نمای صفات الهی هستند و هر یک با وجود دارا بودن تمام صفات الهی با توجه به شرایط و موقعیت دوران زندگی به صفت یا صفاتی خاص نامیده می‌شوند و ما بایستی این صفات را در نظر گرفته و با بررسی و تحقیق و رجوع به قرآن واحادیث، آنها را در زندگی خود پیاده کنیم تا خدا گونه شویم.

امام کاظم، این همه فرزند از کجا آورده اند که در ایران این تعداد امامزاده داریم؟

واقعیت اینست که امام کاظم ع در سال ۱۲۸ هجری متولد شده اند و در سال ۱۸۳ هجری در زندان هارون به شهادت رسیده اند، بنابراین در سن 55 سالگی به شهادت رسیده اند. مدت زندانی بودن ایشان هم ۲۴ سال نبوده بلکه ۴ سال بوده است.

منبع :  (لأعلام ، خیرالدین الزرکلی، ج۷ ، ص۳۲۱)

ضمنا امامزاده هایی که در ایران هستند لزوما نوادگان امام موسی کاظم ع نیستند بلکه بسیاری از آنان از سادات حسنی و حسینی هستند که بعد از قیام زید بن علی (سال ۱۲۱هجری) - از دست ظلم بنی امیه - به ایران فرار کردند و با ایرانیان وصلت نمودند و نسل فراوانی از آنان به جای ماند. در واقع جد بسیاری از این امامزاده ها قبل از تولد امام کاظم ع به ایران آمده اند.

برخی از این سادات با کمک ایرانیان به قیامهایی بر ضد حکومت ظالم زمان دست زدند که غالبا به شهادت آنان می انجامید تا اینکه در سال ۲۵۰ هجری نخستین قیام شیعی در طبرستان به رهبری حسن بن زید که از سادات حسنی بود به تاسیس حکومت محلی انجامید که ۲۸ سال پابرجا بود ولی به دست سامانیان ساقط شد. 

سپس حسن بن علی حسینی معروف به ناصر اطروش در سال ۲۷۸ هجری در گیلان و دیلمان قیام کرد که به تاسیس حکومت انجامید.

امامزاده های شمال ایران غالبا باید از این دسته سادات حسنی و حسینی باشند.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">