تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

                                             فصل هفتم : مسایل اخلاقى تربیتى عرفانى 
بخش یکم : دستورهاى تربیتى

جامع ترین اصول اخلاقى          راه هاى دعوت به حق
    برخورد با جاهل                 نیاز به موعظه در تمام عمر .....


بخش دوم : فضایل و رذایل اخلاقى 

 عفو و بخشش       نشانه هاى شرح صدر
    محبت به کمال مطلق      کلید سعادت     

  انواع نیت ها و کارها .....


اخلاص

 تمام کارها براى خداوند     صبر براى خداوند     

 صبر و نماز براى خداوند  پاداش مخلصین .....

 

 

دستورهاى تربیتى

1. جامع ترین اصول اخلاقى 
خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (اعراف 199)
این آیه ى شریفه جامع ترین اصول اخلاقى را بیان مى کند.

عفو و میانه‌روى را پیشه کن (عذر مردم را بپذیر و بر آنان آسان بگیر)، و به کارهاى عقل پسند و نیکو فرمان بده، و از جاهلان اعراض کن.

نکته ها

با آنکه براى کلمه‌ى «عفو»، چندین معنا بیان شده است: حدّ وسط و میانه، قبول عذر خطاکار و بخشودن او، آسان گرفتن کارها، ولى ظاهراً در این آیه، معناى اوّل مراد است.

«خُذِ الْعَفْوَ»، به معناى عفو را در اختیار و کنترل خود داشتن و به جا استفاده کردن آن است، لذا در بعضى موارد باید قاطعانه برخورد کرد، «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ» چنانکه‌ «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ» به معناى آزاد و رها کردن جاهلان و دشمنان نیست، بلکه مراد با آنان نبودن و میل به آنان نداشتن است، امّا گاهى موعظه، تذکّر و حتّى برخورد با آنان لازم است. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ»

این آیه با تمام سادگى و فشردگى، همه‌ى اصول اخلاقى را در بر دارد. هم اخلاق فردى «عفو»، هم اخلاق اجتماعى‌ «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»، هم با دوست «عفو»، هم با دشمن‌ «أَعْرِضْ»، هم زبانى‌ «وَ أْمُرْ»، هم عملى‌ «أَعْرِضْ»، هم مثبت‌ «خُذِ»، هم منفى‌ «أَعْرِضْ»، هم براى رهبر، هم براى امّت، هم براى آن زمان و هم براى این زمان. چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند: در قرآن آیه‌اى جامع‌تر از این آیه در مکارم الاخلاق نیست.

شکّى نیست که عفو، در مسائل شخصى است، نه در حقّ النّاس و بیت‌المال.

وقتى این آیه نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله از جبرئیل توضیح و شیوه‌ى عمل به این آیه را درخواست کرد. جبرئیل پیام آورد: «تَعفُو عمّن ظلمک و تُعطى مَن حَرمک و تَصِل مَن قطعک»، از کسى که به تو ظلم کرده در گذر، به کسى که تو را محروم کرده عطا کن و با کسى که با تو قطع رابطه کرده است، ارتباط برقرار کن.

سراسر این سوره، با تعبیرهاى گوناگون دعوت به اعتدال است. اعتدال در حقوق (آیه‌ى 29)، در مصرف (آیه‌ى 31)، در زینت (آیه‌ى 32)، در عبادت (آیه‌ى 56)، در خانه‌سازى (آیه‌ى 74)، در اقتصاد (آیه‌ى 85) و نسبت به شیوه‌ى اجراى حقّ و عدالت در امّت حضرت موسى علیه السلام و امّت حضرت محمّد صلى الله علیه و آله در آیات 157 و 181 نکات ارزشمندى آمده است.


2. ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان 
در آیات 125 تا 128 سوره ى نحل یک سلسله دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى و طرز بحث ، چگونگى کیفر و عفو و نحوه ى ایستادگى در برابر توطئه ها و مانند آن بیان شده است که مى توان آن را اصول تاکتیکى و روش ‍ اسلامى مبارزه با مخالفان نام گذارى کرد و به صورت قانون کلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده کرد:


الف: دعوت به سوى خداوند از راه حکمت (منطق و استدلال صحیح )؛

ادْعُ إِلى‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ «نحل125»

(اى پیامبر! مردم را) با حکمت (و گفتار استوار و منطقى) و پند نیکو، به راه پروردگارت بخوان و (با مخالفان) به شیوه‌اى که نیکوتر است جدال و گفتگو کن، همانا پروردگارت به کسى که از راه او منحرف شده آگاه‌تر است و (همچنین) او هدایت یافتگان را بهتر مى‌شناسد.

نکته ها

از این آیه تا آخر سوره دَه دستور جالب اخلاقى براى برخورد مطرح شده است.

این آیه براى همه مسئولان و مربیان و معلّمان و اساتید و علما، دستور جامعى مى‌دهد که باید آنان براى موفقیّت خود با شیوه‌هاى گوناگونى نسبت به مخاطبان گوناگون خود، مجهز

باشند، چرا که همه‌ى مردم را نمى‌توان با یک شیوه دعوت کرد، هر شخصى یک روح و ظرفیّتى دارد که باید با زبان خودش با او سخن گفت؛ خواص را با حکمت و استدلال، و عوام را با موعظه نیکو، و مخالفان را با جدال نیکوتر ارشاد کنیم.

موعظه نیکو آن است که واعظ به آنچه مى‌گوید عمل کند و جدال نیکو آن است که در آن توهین و تحریک غلط احساسات نباشد.

ب: دعوت به سوى خداوند از راه موعظه ى نیکو؛ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ

ج: مناظره و بحث کردن با مخالفان به طریقى نیکو؛ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ

د: اگر این سه روش مؤ ثر واقع نشد و کار از این فراتر رفت وآن ها دست به تعدّى و تجاوز زدند، دستور مقابله به مثل مى دهد، نه بیشتر؛ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ «نحل126»

و اگر عقوبت مى‌کنید، چنان عقوبت کنید که شما را بدان عقوبت کردند و البتّه اگر صبر و شکیبایى کنید قطعاً صبر براى صابران بهتر است

ه: ولى اگر شکیبایى پیشه کنید و عفو و گذشت داشته باشید، این کار براى شکیبایان بهتر است ؛ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ

نکته ها

به گفته روایات، همین که حضرت حمزه در جنگ احد شهید و قطعه قطعه شد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اگر ما بر کفّار غالب شویم آنها را مُثله (قطعه قطعه) خواهیم کرد. در این هنگام این آیه نازل شد که در صورت انتقام عدالت و صبر را از دست ندهید، حضرت فرمود: صبر مى‌کنم صبر مى‌کنم. آرى، براى معرّفى اسلام باید جنگ احد را در کنار فتح مکّه و عفو رسول اللَّه در کنار هم مقایسه کنیم.

وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ «نحل127»

(و اى پیامبر!) صبر پیشه کن وصبر تو جز (به یارى وتوفیق) خداوند نیست و بر آنان اندوه مخور، و از آنچه مَکر وتدبیرهاى خصمانه‌اى که مى‌کنند، دلتنگ و در فشار مباش.

و: این عفو و گذشت و صبر و شکیبایى در صورتى اثر قطعى مى گذارد که بدون هیچ چشم داشتى انجام پذیرد؛ یعنى قربة الى اللّه باشد؛ وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّه

زهر گاه تمام این زحمات در زمینه ى تبلیغ و دعوت به سوى خدا تاءثیر نکرد، باز نباید ماءیوس شد و یا بى تابى و جزع کرد، بلکه باید با حوصله و خونسردى همچنان به تبلیغ ادامه داد. از این رو، در هفتمین دستور مى گوید: بر آن ها اندوهگین مباش ؛ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ

حبا تمام این اوصاف ، باز ممکن است دشمن لجوج ، دست از توطئه برندارد و به طرح نقشه هاى خطرناک بپردازد، از این رو، دستور مى دهد از توطئه هاى آن ها نگران مباش و محدود نشو؛ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ

نکته ها

دعوت از طریق حکمت و موعظه و جدال نیکو کار بسیار دشوارى است، زیرا گروهى لجاجت کرده و دعوت را نمى‌پذیرند و گروهى علاوه بر آن توطئه و کارشکنى مى‌کنند و گروهى دست به براندازى مى‌زنند و براى رسیدن به اهداف شوم خود از حربه‌هایى همچون تهمت، مسخره، تهدید، رقیب‌تراشى و محاصره اقتصادى، جنگ و هرگونه شکنجه و آزار استفاده مى‌کنند. لذا این دو آیه یک نوع تسلّى و دلدارى و رهنمودى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در دعوت خود به بن‌بست کشیده نشود.

به گفته تفسیر نمونه در این سوره نعمت‌هاى زیادى براى تحریک روحیّه شکرگزارى بیان شد که ما تمام چهل نعمت را نام مى‌بریم:

1. آسمان: «خَلَقَ السَّماواتِ»

2. زمین: «وَ الْأَرْضَ»

3. چهارپایان: «وَ الْأَنْعامَ»

4. پوشش: «لَکُمْ فِیها دِفْ‌ءٌ»

5. منافع حیوانات: «وَ مَنافِعُ»

6. گوشت: «مِنْها تَأْکُلُونَ»

7. جمال و زیبایى: «فِیها جَمالٌ»

8. حمل و نقل: «تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ»

9. هدایت: «عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ»

10. آب: «مِنْهُ شَرابٌ»

11. مراتع: «فِیهِ تُسِیمُونَ»

12. میوه‌ها: «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ»

13. شب و روز: «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ»

14. خورشید و ماه: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»

15. ستاره: «وَ النُّجُومُ»

16. نعمت‌ها و موجودات رنگارنگ زمینى: «ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ»

17. دریا و جواهرات دریایى: سَخَّرَ الْبَحْرَ ... تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً

18. حرکت کشتى: «تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ»

19. کوهها: «وَ أَلْقى‌ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ»

20. نهرها: «وَ أَنْهاراً»

21. راه‌ها: «وَ سُبُلًا»

22. علائم طبیعى: «وَ عَلاماتٍ»

23. راهیابى از طریق ستارگان: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»

24. سرسبزى زمین: «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»

25. شیر خالص: «لَبَناً خالِصاً»

26. فرآورده‌هاى میوه‌ها: «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً»

27. عسل: «فِیهِ شِفاءٌ»

28. همسر: «مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»

29. فرزندان و نوه‌ها: «مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً»

30. رزق: «رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ»

31. گوش: «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ»

32. چشم: «وَ الْأَبْصارَ»

33. عقل و روح: «وَ الْأَفْئِدَةَ»

34. مسکن ثابت: «مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً»

35. مسکن سیّار: «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً»

36. انواع پوشاک: «مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً»

37. نعمت سایه: «جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا»

38. پناهگاه مطمئن در کوه‌ها: «مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً»

39. نعمت لباسى که انسان از گرما و سرما حفظ کند: سَرابِیلَ تَقِیکُمُ‌ ...

40. نعمت زره و لباس رزم: «تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ»

ناگفته پیداست که هدف خداوند از نام بردن، منّت گذاشتن یا کسب وجهه یا تأمین غرائز نیست که او منزه است، بلکه براى ایجاد روحیّه شکر و تفکّر و تسلیم و تذکّر است. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

در پایان به نهمین و دهمین دستور اشاره کرده و مى گوید:

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ «نحل128»

زیرا که خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کردند و (با) کسانى (است) که آنان نیکوکارند.

طخدا با کسانى است که تقوا پیشه مى کنند؛ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا

تقوا در همه ى ابعاد و در مفهوم وسیعش ، از جمله تقوا در برابر مخالفان ؛ یعنى حتى در برابر دشمن باید اصول اخلاق اسلامى را رعایت کرد. با اسیران معامله ى اسلامى کرد، با منحرفان رعایت انصاف و ادب کرد، از دروغ و تهمت پرهیز کرد و ... .


ی: خداوند با کسانى است که نیکوکارند؛ وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ

احسان و نیکى اگر به موقع و در جاى خود انجام گیرد، یکى از بهترین روش هاى مبارزه است و تاریخ اسلام پر است از مظاهر این برنامه . رفتارى که پیامبر بعد از فتح مکه با مشرکان مکه کرد، معامله اى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با وحشى ، قاتل حمزه کرد و او را بخشید و قصاص نکرد. چنان که در بعضى از روایات مى خوانیم که این آیات در جنگ احد نازل شده است

3. چهار بال اخلاق (عفو ، صفح ، غفران ، رحمت)

چهار کلمه ى فوق چهار مرحله ى رفتارى را نشان مى دهد که بر حسب اراده و تقوا و تسلط بر نفس، انسان مى تواند در برابر کسانى که به او بدى مى کنند، عکس ‍ العمل نشان دهد

اولین گام (عفو) است که معناى آن گذشت و صرف نظر کردن از انتقام و تلافى است. کسى که عفو مى کند، ظاهرا صرف نظر کرده، اما معلوم نیست کدورت و رنجش قلبى اش به صورت اخم و ترشرویى در چهره اش ظاهر نشود.
(
صفح) گام تکامل یافته ترى است که آثار رنجش را از صفحه ى صورت و دل پاک مى کند

از این کامل تر مرحله اى است که به جاى تلافى و انتقام به کسى که به ما ستم کرده، احسان و انفاق کنیم که این گام را (غفران) مى نامند و دست یازیدن بدان بسیار سخت است

گام دیگر به عالى ترین مرحله ى انسانیت و اخلاق مانده و آن هم (رحمت) است . رحمت یعنى دلسوزى و کمک و مساعدت به محتاج . در این مرحله ، نه تنها عفو و صفح نشان داده و به کسى که به ما بدى کرده ، خوبى مى کنیم ، بلکه به حال وى دلسوزى مى کنیم که چرا از مکارم اخلاق محروم شده و مرتکب اعمال ناشایست شده است .

در این زمینه به آیات زیر توجه کنید:
#
در رابطه با همسر و فرزندان؛ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم 
# دعا به درگاه خدا؛ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا
# وظیفه ى توانگران در برابر تهى دستان ؛ وَ لْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ 
# وظیفه ى پیامبر در برابر اهل کتاب؛ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

4. انتخاب بهترین دستورات 
خداى سبحان در قرآن کریم مى فرماید: همه ى دستورات ما زیباست ، ولى شما از میان آن ها زیباترین را انتخاب کنید؛ وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ

عدالت زیباست ، ولى شما بکوشید بالاتر از عدالت قدم بردارید که آن احسان است ؛ إِنَّ الله یَامُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاْحْسَانِ

عدل آن است که انسان، متجاوز به عرض و جان و مال خود را به سزاى مناسب برساند؛ فَمَنِ‌ اعْتَدَى‌ عَلَیْکُمْ‌ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ‌ بِمِثْلِ‌ مَا اعْتَدَى‌ عَلَیْکُمْ‌ ،

اما اگر از گناه و لغزش او بگذرد، احسن و بالاتر از عدل عمل کرده است .

از این رو خداوند مى فرمایدادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ  بدى را با خصلتى برتر و نیکوتر دفع کن تا آن که دشمن کینه توز، با عفو شما، دوست حمیم و رفیق گرم شما شود.
در همین زمینه مى فرماید:

وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ

به بندگانم بگو: هنگام سخن گفتن، بلکه هر رفتارى، نه تنها بد نگویند وزشتى نکنند، بلکه نیکوترین سخن وبهترین شیوه را انتخاب کنند؛ یعنى در گفتار (احسن الاقوال) و در رفتار (احسن الافعال) را برگزینند.

5. امداد و نصرت الهى در پرتو جهاد نفس 
 اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم  وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم؛
از نظر قرآن کریم بهره مندى از نصرت الهى و امدادهاى غیبى مخصوص جهاد اصغر نیست، بلکه شامل هر دو جهاد است .

زیرا حضرت على علیه السلام پس از یک سلسله دستورات درباره ى جهاد با نفس و ریاضت، به آیه ى فوق استناد مى کند؛ چشم خویش را بیدار نگه دارید و شکم خویش را لاغر کنید و قدم هاى خود را به کار گیرید و از اموال خود انفاق کنید و از جسم خود بگیرید و بر جان و روح خویش جود و بخشش کنید و نسبت به تقویت روحى خود بخل نورزیداسهروا عیونکم واضمروا بطونکم واستعملوا اقدامکم وانفقوا من اموالکم وخذوا من اجسادکم وجودوا بها على انفسکم

6. معناى خوف از مقام پروردگار
و لمن خاف مقام ربّه جنّتان  
خوف از مقام پروردگار یا به معناى خوف از مواقف قیامت و حضور در پیشگاه او براى حساب است یا به معناى خوف از مقام علمى خدا و مراقبت دائمى او نسبت به همه ى انسان هاست ؛ در صورت اول ، مقام ، اسم مکان است و در صورت دوم ، مصدر میمى .
تفسیر دوم با آیه ى أ فمن هو قائم على کلّ نفس بما کسبت سازگار است ؛ آیا کسى که بالاى سر همه ایستاده ، حافظ و مراقب اعمال همگان است ، چون کسى است که این صفات را ندارد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودمن علم أ نّ اللّه یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعلمه من خیر اءو شرّ، فیحجزه ذلک عن القبیح من الاعمال ، فذلک الّذى خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى ؛ کسى که بداند خدا او را مى بیند و گفته هایش را مى شنود و آنچه را از خیر و شرّ انجام مى دهد، مى داند و این توجه ، او را از اعمال قبیح باز مى دارد، او کسى است که از مقام پروردگارش مى ترسد و خود را از هواى نفس باز داشته است

7. علل لزوم توکل به خدا
1 او بهترین وکیل و تکیه گاه است ؛ حسبنا اللّه و نعم الوکیل  
2 او تکیه گاه همه ى موجودات است ؛ و اللّه على کلّ شى ء وکیل  
3 او کفایت از دیگران مى کند؛ و من یتوکّل على اللّه فهو حسبه  
4 او براى همیشه زنده و به همه چیز آگاه است و بر همه چیز حاکمیت دارد؛ و توکّل على الحىّ الّذى لا یموت و سبّح بحمده و کفى به بذنوب عباده خبیرا # الّذى خلق السّموات و الا رض و ما بینهما فى ستّة اءیّام ثمّ استوى على العرش الرّحمن فاسئل به خبیرا 
5 او شکست ناپذیر و حکیم است ؛ و توکّل على العزیز الحکیم 
6 او هدایتگر انسان هاست ؛ و مالنا أ لاّ نتوکّل على اللّه و قد هدانا سبلنا 
7 رحمت او همگانى و جهان شمول است ؛ قل هو الرّحمن ءامنّا به و علیه توکّلنا

8. راههاى دعوت به حق 
اءدع إ لى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى اءحسن  
خداوند سبحان راه هاى هدایت و دعوت مردم را سه گونه معرفى مى فرماید: حکمت ، موعظه ى زیبا و جدال نیکو.
حکمت : حجت و دلیل یقین آور.
موعظه ى حسنه : گفتارى نیکو که مایه ى نرم دلى و تاءثر شنونده گردد.
جدال احسن : دلیلى براى اقناع و اسکات خصم آورده شود.
شاید اصول سه گانه مزبور، اشاره به طرق استدلال منطقیان باشد که به برهان و خطابه و جدل معروف است ؛ لیکن تقیید موعظه و جدال به زیبا بودن ، بیانگر دو نکته ى اساسى است :
1
آن موعظه اى زیبا و مؤ ثر است که از زبان واعظ متعظ بیرون آید؛ یعنى خودش بدان عامل باشد.
2
آن جدالى اءحسن است که مخاطب را به لجاجت و دشمنى واندارد و از عفت کلام برخوردار باشد و به مقدسات خصم توهین نکند

9. برخورد با جاهل 
یکى از اوصاف عباد الرّحمن آن است که به هنگام سخن گفتن با افراد جاهل به آن ها سلام مى کنند (سلامى که حکایت از بى اعتنایى تواءم با بزرگوارى است )؛ عباد الرّحمن الّذین یمشون فى الا رض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما    در این زمینه ، قرآن مجید حضرت ابراهیم علیه السلام را الگو معرفى مى کند که وقتى عمویش آزر به او اهانت کرد، حضرت به او گفتسلام علیک ساءستغفر لک ربّى

10. سه جلوه ى ایثار در قرآن 
1 ایثار نسبت به مهاجران مدینه ؛ و یؤ ثرون على اءنفسهم و لو کان بهم خصاصة  
2 ایثار على علیه السلام هنگام هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مدینه ؛ و من النّاس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤ ف بالعباد 
3 ایثار على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هنگام افطار روزه ى نذرى ؛ و یطعمون الطّعام على حبّه مسکینا و یتیما و اسیرا

11. نیاز به موعظه در تمام عمر
از نظر قرآن کریم انسان در تمام مدت عمر نیازمند موعظه و پند و اندرز است ، چه کودک باشد، چه کهنسال ؛ اما این که انسان در کودکى نیازمند به موعظه است ، نشانه اش موعظه ى لقمان علیه السلام به فرزندش است ؛ و إ ذ قال لقمان لابنه و هو یعظه ... 
اما این که انسان در سن پیرى و کهنسالى نیازمند به موعظه است ، دلیلش ‍ موعظه ى خداوند به حضرت نوح علیه السلام استإ نّى اءعظک أ ن تکون من الجاهلین

فصل هشتم :  هستى شناسى

الف : انسان شناسى 
   730      آفرینش انسان از خاک 
و من ءَایاته اءن خلقکم من تراب 
قرآن کریم ریشه ى آفرینش انسان را از خاک و گل مى داند و از این طریق مى خواهد او را به ریشه ى خود توجه داده و از تکبر و خودبینى برحذر دارد و در عین حال قدرت عظیم خداوند را بر او نشان دهد و حس شکرگزارى را در او شکوفا سازد
731        
انحصار فقر در انسان و غنا در خداوند
یا اءیّها النّاس اءنتم الفقراء إ لى اللّه و اللّه هو الغنىّ الحمید  
سیاق آیه ى شریفه اشعار به این دارد که بت پرستان خیال مى کردند با پرستش ‍ بت ها از خدا بى نیاز مى شوند و در نتیجه ، اگر خداوند آن ها را دعوت به عبادت مى کند، به آن ها نیاز دارد. از این رو، خداوند در ردّ توهّم آنان فرمودیا اءیّها النّاس ‍ اءنتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنىّ، در این جمله فقر را منحصر در ایشان و بى نیازى را منحصر در خود کرد. پس تمامى انحاى فقر در مردم و همه ى انواع تمامى انحاء بى نیازى در خداى سبحان است .
از آنجا که فقر و غنا همان فقدان و وجدان است ، آن ها دو وصف متقابلند و ممکن نیست موضوعى از هر دو خالى باشد. هر چیزى که تصور شود یا فقیر است یا غنى ، و خداوند غنى بالذات است ، او مى تواند همه ى انسان ها را نابود کند. چون نیازى به آنان ندارد و انسان ها بالذات فقیرند. چون نمى توانند به غیر از خدا به چیزى غنى و بى نیاز شوند. اما چرا فقر را منحصر به انسان ها دانست ، با این که سایر موجودات نیز فقیر هستند؟
پاسخ : منحصر کردن فقر در انسان ها مبالغه در فقر ایشان است ؛ یعنى فقر انسان ها به گونه اى است که گویا غیر از فقر چیزى ندارند و فقر و احتیاج سایر موجودات نسبت به فقر انسان ها بسیار اندک است و به همین عنایت در جاى دیگر فرمودخلق الا نسان ضعیفا    با این که سایر موجودات هم ضعیفند، لیکن غیر از انسان مثلا جنّ مانند انسان محتاج به لباس و غذا نیستند
732    
خلقت انسان از گل تیره و روح خدا
إ نّى خالق بشرا من صلصال من حمإ مسنون # فإ ذا سوّیته و نفخت فیه من روحى  
از دو آیه ى فوق استفاده مى شود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شده است ؛ یکى در حد اعلاى عظمت و دیگرى ظاهرا در پایین ترین درجه ى ارزشى . جنبه ى مادى انسان را گل بدبوى تیره رنگ (لجن ) تشکیل مى دهد و جنبه ى معنوى او نیز روح نامیده شده است .
اضافه ى روح به خدا اضافه ى تشریفى است و دلیل بر این است که روحى بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده ، همان گونه که خانه ى کعبه را به دلیل عظمتش بیت اللّه مى خوانند و ماه رمضان را به دلیل برکتش شهر اللّه ؛ یعنى ماه خدا مى نامند.
امام صادق علیه السلام در این زمینه مى فرماید... فاضافها إ لى نفسه کما أ ضاف الکعبة إ لى نفسه و الرّوح إ لى نفسه فقال بیتى و نفخت فیه من روحى .   
733      
دو گونه بودن روح 
خداوند دو گونه روح به افراد افاضه مى کند:
1
روح عادى که در آیاتى مانندو نفخت فیه من روحى     و نفخ فیه من روحه    ، بیان شده است . همه ى انسان ها از این روح نفخى بهره مندند.
2
روح خاص که از روح القدس نشاءت مى گیرد و این درباره ى مؤ منان خاص ‍ است ؛ و اءیّدهم بروح منه   که این روح تاءییدى است ، نه روح نفخى و چنین انسانى با قدرت الهى تاءیید مى شود. بنا بر این ، چیزى او را از پا در نمى آورد، نه حوادث سخت روزگار او را از پا در مى آورد و نه شیطان توان آن را دارد که او را بفریبد.

734     عظمت و ارزش انسان 
أ نّه من قتل نفسا بغیر نفس اءو فساد فى الا رض فکاءنّما قتل النّاس جمیعا و من اءحیاها فکاءنّما اءحیا النّاس جمیعا 
سؤ ال : چگونه قتل یک انسان مساوى با قتل همه ى انسان ها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه ى انسان هاست ؟ در پاسخ مى توان چنین گفت :
الف حقیقت انسانیت یکى است و تمامى مردم داراى آن حقیقت واحدند، پس ‍ هر که به انسانى سوء قصد کند، در حقیقت به همه ى افراد بشر سوء قصد کرده است .
ب از آنجا که جامعه نیز حقیقتى دارد و افراد آن چون اعضاى یک پیکرند، چو عضوى به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار؛ یعنى اثر آن در سایر اعضا نیز مشهود است ، وجود افراد زیربناى تشکیل جامعه است و همان گونه که فقدان یک فرد، ضربه اى است به جامعه ، احیاى یک انسان نیز زنده کردن سایر اعضاى این پیکر بزرگ است . زیرا هر کسى به اندازه ى ظرفیت و توانایى هایش در ساختن مجتمع بزرگ انسانى مؤ ثر است .
از اینجا بُعد دیگرى از اعجاز قرآن کریم روشن مى شود که در عصر جاهلیت و محیطى که انسان کم ارزش ترین موجود تلقى مى شد، ارزش و عظمت انسان را به زیبایى تمام بیان کرده است
ج از آنجا که مقصود از قتل همه ى انسان ها یا احیاى همه ى آن ها، انسان هاى پاک و بى گناه است ، نه انسان هاى شقى و رذل ، تبهکارى که انسان بى گناهى را مى کشد، براى او این یا آن انسان مطرح نیست . او در حریم حفظ منافع خود از کشتن هیچ بى گناهى پروا ندارد.
چیزى که هست قدرت کشتن آن ها یا انگیزه ى فعلى در او موجود نیست ، ولى در صورت وجود انگیزه و داشتن توانایى ، از کشتن آن ها ابایى نخواهد داشت ، بنا بر این کشتن یک انسان بى گناه مساوى کشتن همه ى انسان هاست . به عبارت دیگر، زمینه ى چنین کارى در روح و روان قاتل موجود است ، عین این بیان در مورد احیاى انسانى نیز جارى است
735      
معناى خلافت الهى 
یا داود إ نّا جعلناک خلیفة فى الا رض فاحکم بین النّاس بالحقّ 
ظاهر کلمه خلافت این است که مقصود از آن خلافت الهى است و در نتیجه با خلافتى که در آیه ى و إ ذ قال ربّک للملئکة إ نّى جاعل فى الا رض خلیفة  آمده ، منطبق است . یکى از شئون خلافت این است که صفات و اعمال مستخلف عنه را نشان دهد و آینه ى صفات او باشد و کار او را بکند. پس ، خلیفه ى خدا در زمین باید متخلّق به اخلاق خدا باشد و آنچه خدا اراده مى کند، او ارداه کند و آنچه خدا حکم مى کند، او همان را حکم کند و چون خدا همیشه به حق حکم مى کند؛ و اللّه یقضى بالحقّ) او نیز جز به حق حکم نکند و جز راه خدا راهى نرود؛ فاحکم بین النّاس بالحقّ
736      انسان خلیفه ى خدا
و هو الّذى جعلکم خلائف الا رض
قرآن کریم کرارا انسان را خلیفه و نماینده ى خدا در روى زمین معرفى کرده است . این تعبیر ضمن روشن ساختن مقام بشر، این حقیقت را نیز بیان مى کند که اموال و ثروت ها و استعدادها و تمام مواهبى که خداوند به انسان داده ، در حقیقت مالک اصلیش اوست و انسان ، نماینده و ماءذون از طرف اوست و بدیهى است که هر نماینده اى در تصرفات خود استقلال ندارد، بلکه باید تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد
737      
انسان کامل مظهر رضا و غضب الهى 
فلمّا ءَاسفونا انتقمنا 
امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه مى فرمایدإ نّ اللّه لا یاءسف کأ سفنا ولکنّه خلق اءولیاء لنفسه یاءسفون و یرضون ... فجعل رضاهم لنفسه رضى و سخطهم لنفسه سخطا و ذلک جعلهم الدّعاة إ لیه و الا دلاّء علیه فلذلک صاروا کذلک و لیس أ نّ ذلک یصل إ لى اللّه کما یصل إ لى خلقه ولکن هذا معنى ما قال من ذلک و قد قال اءیضا: من أ هان لى ولیّا فقد بارزنى بالمحاربة و دعانى إ لیها. و قال اءیضا: من یطع الرّسول فقد اءطاع اللّه    و قال اءیضا: إ نّ الّذین یبایعونک إ نّما یبایعون اللّه    و کل هذا و شبههه على ما ذکرت لک و هکذا الرّضا و الغضب و غیرهما من الا شیاء. در مورد این سخن الهى : اما هنگامى که ما را به خشم آوردند، از آن ها انتقام گرفتیم ، امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند مانند ما متاءسف نمى شود، ولى او براى خود دوستان و اولیایى دارد که حالت تاءسف و رضا به آنان دست مى دهد و خداوند رضاى آنان را رضاى خود و خشم آنان را خشم خود شمرده است . به این دلیل که آنان را راهنما به سوى خدا قرار داده و فرموده است : هر کس به من اهانت کند، به جنگ با من برخاسته و مرا به نبرد فراخوانده است و نیز فرمود: کسى که از پیامبر پیروى کند، از خدا پیروى کرده است و نیز کسانى که با تو بیعت کنند، در حقیقت با خدا بیعت کرده اند
738     
ویژگى برجسته ى مردان الهى 
رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر اللّه و إ قام الصّلوة  
کلمه ى تجارة وقتى در مقابل بیع استعمال مى شود، از نظر عرف استمرار در کسب از آن فهمیده مى شود، ولى از ((بیع )) فروختن براى یک بار فهمیده مى شود. تفاوت میان این دو فرق میان دفعه و استمرار است . به تعبیر دیگر ((تجارة ))، داد و ستد مستمر و ((بیع ))، خرید و فروش موقت را گویند. همان گونه که ذکر خدا عبادت مستمر و بر پا داشتن نماز، عبادت موقت است . بنابراین ، آیه یکى از بهترین ویژگى هاى مردان الهى را این حقیقت مى داند که داد و ستد مستمر و خرید و فروش موقت ، آنان را از عبادت مستمر و از عبادت موقّت باز نمى دارد
739     
ستایش خداوند از انسان کامل 
اءلم تر إ لى الّذین یزکّون اءنفسهم بل اللّه یزکّى من یشاء 
بشر نباید خودش را ستایش کند. چون او مالک فضایل و زیبایى هاى خودش ‍ نیست ، بلکه چون مالک و بخشنده خداست ، بر اوست که بندگانش را با اعطاى فضیلت و دادن نعمت ، تزکیه عملى کند یا با مدح خودش ایشان را تزکیه قولى کند و به صفات کمالیه مشرف سازد. نمونه هاى زیر گویاى تزکیه ى خداوند از انسان هاى کامل است :
1
حضرت آدم علیه السلام و حضرت نوح علیه السلام ؛ إ نّ اللّه اصطفى ءَادم و نوحا 
2 حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت ادریس علیه السلام ؛إ نّه کان صدّیقا نبیّا 
3 حضرت یعقوب علیه السلام ؛ انّه لذو علم لما علّمنا 
4 حضرت یوسف علیه السلام ؛إ نّه من عبادنا المخلصین  
5 حضرت موسى علیه السلام ؛إ نّه کان مخلصا و کان رسولا نبیّا 
6 حضرت عیسى علیه السلام ؛وجیها فى الدّنیا و الاخرة و من المقرّبین 
7 سلیمان علیه السلام و ایوب علیه السلام ؛نعم العبد إ نّه اءوّاب  
8 حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله ؛إ نّک لعلّى خلق عظیم  
740         انسان کامل ، معلم اهل زمین و آسمان 
انسان کامل خلیفة اللّه و معلم همه ى اهل زمین و هم اهل آسمان است . معلم اهل زمین است ، براى این که خداى سبحان به رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ما قرآن را فرستادیم ، تا تو مردم را با آن آشنا کنى ؛ و اءنزلنا إ لیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إ لیهم   و معلم اهل آسمان است . زیرا خداى سبحان فرمودیا ءادم اءنبئهم باءسمائهم    یکى از نشانه هاى تعلیم انسان کامل نسبت به ملئکه سخن خود آنان است که فرموده اندفسبّحنا فسبحت الملئکة بتسبیحنا   ما تسبیح و تقدیس را به فرشتگان آموختیم . فرشتگان که به خداوند مى گویندنحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک   ما تو را از هر نوع عیب و نقص تنزیه مى کنیم ، براى آن است که انسان هاى کامل تسبیح و تقدیس را به آنان یاد داده اند. زیرا تسبیح و تقدیس از علومى است که خداى سبحان باید از راه انسان کامل به فرشته ها بیاموزد 
741        تسخیر موجودات جهان براى انسان 
آیات فراوانى از قرآن بیانگر این است که خداوند موجودات جهان را مسخّر انسان قرار داده است :
1
خداوند نهر ها را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لکم الا نهار 
2 خداوند کشتى را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لکم الفلک  
3 خداوند شب و روز را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لکم اللّیل و النّهار 
4 خداوند خورشید و ماه را مسخّر شما قرار داد؛ و سخّر لکم الشّمس و القمر 
5 خداوند آنچه را در زمین است ، مسخر شما قرار داد؛ اءلم تر اءنّ اللّه سخّر لکم ما فى الا رض  
از مجموع این آیات استفاده مى شود که اولا: انسان تکامل یافته ترین موجودات این جهان است ، و از نظر جهان بینى اسلام آن قدر به او ارزش و مقام داده است که همه ى موجودات دیگر را مسخر انسان ساخته است .
ثانیا: روشن مى شود که تسخیر در این آیات به این معنا نیست که انسان همگى موجودات را تحت فرمان خود درآورد، بلکه همین اندازه که در مسیر منافع و خدمات رسانى به او حرکت مى کنند، فى المثل کرات آسمانى براى او نورافشانى مى کنند یا فوائد دیگرى دارند، در تسخیر او هستند
742         
نعمت هاى سنگین پروردگار
و نرید أ ن نمنّ على الّذین استضعفوا فى الا رض 
راغب در مفردات گوید: کلمه ى منّ به معناى ثقل و سنگینى است و از همین جهت واحد وزن را هم در سابق ((من )) مى گفتند و منّت به معناى نعمت سنگین است و فلانى بر فلانى منّت نهاد، معنایش این است که او را از نعمت گرانبار کرد.
این کلمه بر دو نحو استعمال مى شود: یکى منّت عملى مانند آیه ى فوق ؛ یعنى مى خواهیم به آنان که در زندگى ضعیف شمرده شده اند، نعمتى بدهیم که از سنگینى آن گرانبار شوند. دوم منّت زبانى مانند آیه ى یمنّون علیک أ ن أ سلموا.
خداوند متعال در قرآن کریم بر سه امر منت نهاد:
1
نبوّت ؛ لقد منّ اللّه على المؤ منین اذ بعث فیهم رسولا من اءنفسهم 
2 امامت ؛ و نرید أ ن نمنّ على الّذین استضعفوا فى الا رض ، امام صادق علیه السلام مى فرماید((این آیه تا روز قیامت در باره ى ما جریان دارد و این پیشوایى تا روز قیامت در ما جارى است ))
3
هدایت به ایمان ؛ لا تمنّوا على اسلامکم ولکن اللّه یمنّ علیکم أ ن هدیکم للایمان
743        جهان هستى در خدمت انسان 
هو الّذى خلق لکم ما فى الا رض جمیعا
در این آیه ى شریفه نفرمودخلقکم لما فى الا رض جمیعا، بلکه فرمودخلق لکم ما فى الا رض ؛ یعنى هر چه را در جهان هستى وجود دارد، براى تو آفریدم ، نه این که تو را براى هستى آفریدم . در آیات دیگرى نیز فرمود: تو را براى خودم آفریدم ؛ این معنا را گاهى به طور خاص فرمود، مانند این که به موسى علیه السلام گفتو اصطنعتک لنفسى ، گاهى به طور عام ؛ و ما خلقت الجنّ و الا نس إ لاّ لیعبدون 
744       انسان و امانت الهى 
إ نّا عرضنا الا مانة على السّموات و الا رض و الجبال فأ بین أ ن یحملنها و أ شفقن منها و حملها الا نسان إ نّه کان ظلوما جهولا
خداوند در آیه ى فوق مى فرماید: ما امانت را که همان ولایت الهیه است و از طریق بندگى و ایمان و عمل صالح به دست مى آید، بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم ، آن ها از حمل آن امتناع ورزیدند و از آن هراس داشتند، اما انسان آن را به دوش کشید، او بسیار ظالم و جاهل بود. در اینجا این سؤ ال مطرح است که چرا خداوند با این که حکیم و علیم است ، چنین بار سنگینى را که از طاقت آسمان و زمین بیرون است بر انسان ظلوم و جهول حمل کرد؟ و قبول کردنش به دلیل ظلوم و جهول بودنش بوده است ؟
در پاسخ مى گوییم : ظلوم و جهول بودن انسان اگر چه به وجهى عیب و مایه ى ملامت و سرزنش است ، لیکن عین همین ظلم و جهل انسان مصحح حمل امانت و ولایت الهى است . به دلیل این که کسى که متصف به ظلم و جهل مى شود، حتما شاءن او این است که متصف به عدل و علم گردد و گرنه چرا به کوه ظالم و جاهل نمى گویند. چون متصف به عدالت و علم نمى شود و همچنین آسمان ها و زمین ، جهل و ظلم را قبول و حمل نمى کنند. به دلیل این که متصف به عدل و علم نمى شوند، به خلاف انسان که به خاطر این که شاءن و استعداد علم و عدالت را دارد ظلوم و جهول نیز هست 
745     انسان در میان دو قوس صعود و نزول 
از نظر قرآن کریم انسان در میان دو قوس صعود و نزول قرار دارد؛ هم مى تواند در خط پرواز قرار گیرد و بر اثر بندگى خداوند به آسمان عروج کند. قرآن کریم در باره ى معراج پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى فرمایدسبحان الّذى اءسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام ... و هم مى تواند در سراشیبى سقوط قرار گیرد و در نتیجه ى ترک بندگى در قعر زمین فرو رود. قرآن کریم در باره ى قارون مى فرمایدفخسفنا به و بداره الا رض 
746        پیوند شکنى و جهنمى شدن 
خذوه فغلّوه # ثم الجحیم صلّوه # ثمّ فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه # انّه کان لا یؤ من باللّه العظیم # و لا یحضّ على طعام المسکین
قرآن کریم علت افکنده شدن مجرمان به جهنم را با غل و زنجیر، دو چیز مى داند: قطع رابطه با خداوند و مردم . قابل توجه این که آیه ى شریفه نمى فرماید: اطعام نمى کرد، بلکه مى فرماید: دیگران را وادار و تشویق به اطعام نمى کرد. شاید اشاره به موارد زیر باشد:
اولا: تنها سیر کردن یک فرد، مشکل مستمندان را حل نمى کند، باید دیگران را نیز دعوت به این کار خیر کرد تا جنبه ى عمومى پیدا کند.
ثانیا: ممکن است انسان شخصا توانایى بر اطعام نداشته باشد، اما توانایى بر ترغیب دیگران را دارند.
ثالثا: افراد بخیل نه تنها بذل و بخششى ندارند، بلکه علاقه به بذل و بخشش دیگران نیز ندارند
از این که قرآن کریم عدم تشویق به اطعام مستمندان را در ردیف عدم ایمان به خداوند ذکر کرد، روشن مى شود که گناهِ غفلت از محرومان نزد خداوند بسیار بزرگ است و به تعبیر دیگر، زشت ترین عقیده کفر و زشت ترین اخلاق بخل است
747       
در زیان بودن نوع انسان ها
و العصر # انّ الا نسان لفى خسر # الاّ الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات 
جمله ى عملوا الصّالحات جمع محلى به الف و لام و مفید عموم است . پس ، رهایى از خسران و زیان ، علاوه بر ایمان ، در گرو انجام دادن همه ى اعمال صالح است . این جمله ى استثنائیه فاسقانى را که بعضى از کارهاى شایسته را انجام مى دهند و نسبت به بعض دیگر فسق مى ورزند، در بر نمى گیرد و لازمه اش این است که خسران از بعض جهات نیز مشمول آیه مى باشد.
بنابراین ، دو طایفه در خسرانند: آن هایى که از جمیع جهات خاسرند، نظیر کفار معاند، و کسانى که در جهتى خاسرند، مانند مؤ منان گناهکارى که مخلّد در آتش ‍ نیستند، فقط چند صباحى عذاب مى بینند و مشمول شفاعت مى شوند
748          
آثار پر برکت انسان موحد
اءلم ترکیف ضرب اللّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اءصلها ثابت و فرعها فى السّماء# تؤ تى اءکلها کلّ حین بإ ذن ربّها)
منظور از کلمه ى طیبه که به درخت طیب تشبیه شده است ، عقاید راستینى است که در اعماق قلب انسان ریشه دارد. زیرا در پایان آیه مى فرمایدیثبّت اللّه الّذین ءامنوا بالقول الثّابت )و منظور از قول ثابت هم سخنى است که بر اساس عزم و اعتقاد راسخ گفته شود.
خداوند متعال در آیه ى فوق ، انسان موحد را به یک درخت پر برکت با ویژگى هاى زیر تشبیه کرده است :
#
موجودى است داراى رشد و نموّ، نه بى روح و جامد و بى حرکت ، بلکه پویا و داراى حرکت ، تعبیر به شجره بیانگر این حقیقت است .
#
این درخت پاک و طیب است ، از آنجا که به طور مطلق بیان شده ، مفهومش ‍ این است که از هر نظر منظره اش پاکیزه ، میوه اش پاکیزه و سایه و نسیمى هم که از آن برمى خیزد، پاکیزه است .
#
این شجره داراى نظام حساب شده اى است ؛ ریشه اى دارد و شاخه ها هر کدام وظیفه اى دارند. اصولا وجود اصل و فرع در آن نشانه ى حاکمیت نظام حساب شده اى بر آن است .
#
اصل و ریشه ى آن ثابت و مستحکم است ، به گونه اى که تندبادها نمى تواند آن را از جا برکند؛ اءصلها ثابت .
#
شاخه هاى این شجره ى طیبه در یک محیط پست و محدود نیست ، بلکه بلند آسمان جایگاه اوست ؛ و فرعها فى السّماء.
#
این شجره ى طیبه پربار است که ثمرات خود را مى دهد؛ تؤ تى اءکلها، اما نه در یک فصل یا دو فصل ، بلکه در هر فصل ؛ یعنى در هر زمان که دست به سوى شاخه هایش دراز کنى ، محروم برنمى گردى ؛ کل حین .
#
میوه دادن او نیز بى حساب نیست ، بلکه طبق یک سنت الهى و به اذن پروردگارش این میوه را به همگان ارزانى مى دارد؛ بإ ذن ربّها.
اکنون درست بیاندیشیم و ببینیم این ویژگى ها و برکات را در کجا پیدا مى کنیم ؟ مسلما در کلمه ى توحید و محتواى آن و در یک انسان موحد و با معرفت آن را مى یابیم . هر کس به کنار آن ها بیاید، در هر زمان که باشد، از میوه هاى لذیذ و معطر و نیرو بخششان بهره مى گیرد. تندباد حوادث و توفان هاى سخت روزگار و مشکلات ، آن ها را از جا حرکت نمى دهد. افق فکر آن ها محدود به دنیاى کوچک نیست ، حجاب هاى زمان و مکان را مى درند و به سوى ابدیت و بى نهایت پیش ‍ مى روند.
برنامه هاى آن ها از روى هوا و هوس نیست ، بلکه همگى به اذن پرودگار و طبق فرمان اوست . مردان بزرگ و با ایمان ، کلمات طیبه ى پروردگارند، و حیاتشان مایه ى برکت است و مرگشان موجب حرکت آثار، آن ها و کلمات و سخنانشان و شاگردان و کتاب هایشان و تاریخ پر افتخارشان ، حتى قبرهاى خاموششان نیز الهام بخش و سازنده و تربیت کننده است 
749        سرّ تشبیه کفار به چهار پایان 
أ ولئک کالا نعام بل هم اءضلّ أ ولئک هم الغافلون 
در این آیه ى شریفه ، خداوند افراد منحرف و از خدا بى خبر را به حیوان تشبیه کرده است . سرّ تشبیه این است : آنان آنچه را که مایه ى امتیاز انسان از سایر حیوانات است ، از دست داده اند و آن ، تمییز میان خیر و شر، و نافع و مضر در زندگى سعید انسان به وسیله ى چشم و گوش و دل است ؛ یعنى همان گونه که حیوانات تنها به خوردن و خوابیدن و شهوترانى مى پردازند، این گروه از انسان ها نیز چنین هستند.
بنا بر این مفاد آیه ى شریفه ، مانند آیه ى و الّذین کفروا یتمتّعون و یاءکلون کما تاءکل الانعام و النّار مثوى لهم  است .
750      
چرا از چهار پایان گمراهترند؟
إ ن هم إ لاّ کالا نعام بل هم اءضل 
قرآن کریم در این آیه هواپرستان را از چهارپایان بدتر و گمراهتر دانسته است . علت آن ممکن است یکى از امور زیر باشد:
الف اگر چهار پایان چیزى نمى فهمند، دلیلش عدم استعداد آن هاست ، اما از آن ها بیچاره تر انسانى است که استعداد رسیدن به کمالات را دارد، اما با سوء اختیار خود از هوا و هوس پیروى مى کند.
ب براى چهار پایان محاسبه اى در کار نیست و مشمول مجازات هاى الهى نیستند، اما آدمیان گمراه باید تمام اعمال خود را به دوش بکشند.
ج چهار پایان براى انسان ها خدمات زیادى دارند، اما انسان هاى طاغى و یاغى نه تنها خدمتى نمى کنند، بلکه هزاران بلا و مصیبت نیز مى آفرینند.
د چهار پایان خطرى براى کسى ندارند، اگر هم داشته باشند، خطر آن ها محدود است ، اما گاهى انسان ، آتش جنگى را روشن مى کند که میلیون ها نفر در آن خاکستر مى شوند.
ه‍ چهار پایان هرگز براى کارهاى خود توجیه گرى ندارند، اما انسان جنایتکار گاهى تمام جنایات خود را چنان توجیه مى کند که گویا در حال انجام دادن وظایف الهى و انسانى خویش است
751      
مراحل سقوط انسان 
از نظر قرآن کریم اگر انسان راه خدا را طى نکند و تمام مقصد او تاءمین زندگى مادى اش باشد، از مرز انسانیت خارج و به مراحل حیوان و نبات و جماد تنزّل مى کند. خداوند در قرآن مرحله ى جماد و حیوان را بیان کرده ، لیکن از مرحله ى نبات سخن نگفته است . مثلا نمى فرماید: انسانِ دنیازده از درخت فرومایه تر است . چون وقتى اول و آخر مسیرى ممتد و متّصل مشخّص شد، حکم وسط هم معین مى گردد.
در باره ى مرحله ى جماد مى فرمایدفهى کالحجارة اءو اءشدّ قسوة ، بعضى از دل ها از سنگ سخت تر است . زیرا از درون سنگ گاهى چشمه ى زلال آب مى جوشد، اما از دل هاى سخت هیچ اثر خیرى نشاءت نمى گیرد. درباره ى مرحله ى حیوان نیز مى فرماید: عده اى از انسان ها مانند حیوانات ، بلکه از آن ها گمراه ترند؛ اءولئک کالا نعام بل هم اءضلّ
752        استهزاى الهى نسبت به منافقان 
اللّه یستهزى ء بهم و یمدّهم فى طغیانهم یعمهون 
نسبت دادن استهزا به خداوند به نحو حقیقت صحیح نیست ، بلکه معناى استهزاى خداوند در رابطه با منافقان همان جزا و کیفر آن هاست . زیرا شى ء به اسم جزاى خود نامیده مى شود. مانندجزاء سیّئة سیّئة مثلها  و و مکروا و مکر اللّه   و و إ ن عاقبتم فعاقبوا  و فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه ، که همه ى این موارد از این باب است ؛ یعنى خداوند جزاى استهزا و مکر آنان را مى دهد. این نوع تعبیر در اصطلاح ادب مشاکله نام دارد
753       
فساد در زمین 
1 در زمین فساد نکنید؛ و لا تفسدوا فى الا رض بعد اصلاحها
2 منافقان مفسدند؛ و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الا رض قالوا إ نّما نحن مصلحون # اءلا إ نّهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون 
3 عمل مفسدان اصلاح پذیر نیست ؛ انّ اللّه لا یصلح عمل المفسدین 
4 آخرت براى کسانى است که در زمین فساد نکنند؛ تلک الدّار الاخرة نجعلها للّذین لا یریدون علوّا فى الا رض و لا فسادا و العاقبة للمتّقین 
5 عذاب مفسدان دو برابر است ؛ الّذین کفروا و صدّوا عن سبیل اللّه زدناهم عذابا فوق العذاب بما کانوا یفسدون )
6 پادشاهان عامل ایجاد تباهى هستند؛ قالت إ نّ الملوک اذا دخلوا قریة أ فسدوها
7 مفسدان از رحمت الهى دورند؛ و الّذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه و یقطعون ما اءمر اللّه به أ ن یوصل و یفسدون فى الا رض اءولئک لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار
8 کیفر محاربان و مفسدان فى الارض اعدام یا بریدن دست و پا یا تبعید است ؛ إ نّما جزاء الّذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الا رض فسادا أ ن یقتّلوا أ و یصلّبوا أ و تقطّع اءیدیهم و اءرجلهم من خلاف أ و ینفوا فى الا رض ذلک لهم خزى فى الدّنیا و لهم فى الاخرة عذاب عظیم
9 فرعون مجسّمه فساد است ؛ یذبّح اءبناءهم و یستحیى نساءهم إ نّه کان من المفسدین 
10 دفاع وجهاد مانع از فساد است ؛ لولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض لفسدت الا رض 
11 مصلح با مفسد در قیامت مساوى نیست ؛ أ م نجعل الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات کالمفسدین فى الا رض 
12 فساد بنى اسرائیل ؛ واذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا قد علم کلّ اءناس مشربهم کلوا واشربوا من رزق اللّه ولاتعثوا فى الا رض مفسدین

754         جهل انسان از وقایع 
ماتدرى نفس ماذا تکسب غدا
سؤ ال : چرا قرآن کریم نفرمودو ما تدرى نفس ماذا یقع اءو یحدث غدا؟
ممکن است در پاسخ بگوییم : اگر مى فرمود هیچ شخصى نمى داند که فردا چه حادثه اى در عالم روى مى دهد یا چه واقعه اى پیش مى آید، چندان اهمیت نداشت . مهم این است که نداند که خود او شخصا چه کارى انجام خواهد داد. زیرا نوع مردم آنچه را مى خواهند انجام دهند، پیش بینى و برنامه ریزى مى کنند که مثلا فردا کجا باید بروند و با چه کسى ملاقات کنند و شاید در دفتر یادداشت ثبت مى کنند، ولى سحرگاهان یا بامدادان چنان مى شود که همه ى نقشه ها نقش بر آب مى شود! روشن است که هر گاه انسان کارى را که پیش بینى مى کند، بدون انتظار، خلاف آن واقع شود، در سایر امورى که ارتباط به او ندارد، به طریق اولى باید اقرار به عجز از علم به آن کند
755     
انواع غرور و فریب 
و لا یغرنّکم باللّه الغرور
راغب در مفردات گوید((غرور)) هر چیزى است که انسان را مغرور سازد و فریب دهد، اعم از مال ، مقام ، شهوت ، شیطان و دنیا، و تفسیر آن به شیطان بدین جهت است که خبیث ترین فریبندگان است .
از نظر قرآن کریم عواملى براى فریب خوردن و مغرور شدن انسان وجود دارد که باید در تمام لحظات و حالات مراقب بود تا این که مبادا انسان مغرور شده و در نتیجه از سعادت ابدى محروم گردد. به برخى از آن ها توجه فرمایید:
الف زندگى دنیا؛ فلا تغرنّکم الحیاة الدّنیا
ب آرزوها؛ و غرّتکم الا مانىّ حتّى جاء اءمر اللّه 
ج شیطان ؛ و ما یعدهم الشّیطان الاّ غرورا
756          انواع جهالت و لجاجت 
از نظر قرآن کریم سرّ عدم ایمان کفار فقدان دلیل و برهان یا عدم ارائه ى معجزه اى به آن ها نیست ، بلکه مانع اصلى لجاجت و عناد آن هاست . در این زمینه به موارد زیر توجه کنید:
1
خداوند به پیامبر خطاب مى کند: حتى اگر نوشته اى در کاغذى بر تو نازل مى کردیم که آن را با دست هاى خود لمس مى کردند، باز کفار مى گفتند این جز جادویى آشکار نیست ؛ و لو نزّلنا علیک کتابا فى قرطاس فلمسوه باءیدیهم لقال الّذین کفروا إ ن هذا إ لاّ سحر مبین 
2 اگر از آسمان درى باز شود و کفار از آن بالا روند، باز هم مى گویند چشم ما را جادو کرده اند؛ لو فتحنا علیهم بابا من السّماء فظلّوا فیه یعرجون # لقالوا إ نّما سکّرت اءبصارنا بل نحن قوم مسحورون 
3 اگر فرشتگان را هم به سوى آنان نازل مى کردیم و مردگان با آنان سخن مى گفتند و همه چیز را (به گواهى صدق و اعجاز) دسته دسته در برابرشان گردهم مى آوریم ، باز هم ایمان نمى آورند، مگر آن که خدا بخواهد، ولى بیشترشان نادانى مى کنند؛ و لو أ ننّا نزّلنا إ لیهم الملئکة و کلّمهم الموتى و حشرنا علیهم کلّ شى ء قبلا ما کانوا لیؤ منوا إ لاّ أ ن یشاء اللّه ولکنّ اءکثرهم یجهلون 
757         عاقبت انسان ها
از سویى قرآن کریم هدف از آفرینش انسان را عبادت و بندگى خدا معرفى مى کند که نتیجه اش نیل به بهشت موعود است ؛ و ما خلقت الجنّ و الا نس إ لاّ لیعبدون و از سوى دیگر غایت خلقت بسیارى از انسان ها را دخول در جهنّم مى داند؛ و لقد ذراءنا لجهنّم کثیرا من الجنّ و الا نس و این دو باهم ناسازگارند!
در پاسخ باید گفت : لام در لجهنم براى بیان عاقبت است ، نه غایت ؛ یعنى هدف اصلى از پیدایش انسان پرستش حق متعال است ، لیکن عاقبت بسیارى از انسان ها در سایه ى ارتکاب گناه دوزخى شدن است ، نه این که براى جهنمى شدن آفریده شده است . مثلا نجارى که قصد ساختن در و پنجره را دارد، مى داند که در پایان کار مقدارى از چوب ها دور ریخته مى شود و براى سوختن از آن ها استفاده مى شود و مقدارى نیز به شکل در و پنجره درمى آید.
شاهد گویاى مدعا ذیل آیه ى کریمه است که اوصاف جهنمى ها را برمى شمرد و آن ها را سوء استفاده کنندگان از نعمت هاى الهى معرفى مى کند؛ لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اءعین لا یبصرون بها و لهم ءَاذان لا یسمعون بها  وگرنه خداوند متعال همگان را یکسان و با فطرت توحیدى آفریده و اسباب سعادت و تکامل را در اختیار آنان قرار داده است ؛ و نفس و ما سوّیها # فاءلهمها فجورها و تقویها
   758        اوصاف سه گانه ى مردم 
ثمّ اءورثنا الکتاب الّذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات بإ ذن اللّه 
امام باقر علیه السلام مى فرماید: منظور از سابق بالخیرات امام معصوم است و مقصود از ظالم لنفسه کسانى هستند که نسبت به امام معرفت و شناخت ندارند و منظور از مقتصد پیروان عارف امام هستند؛ السابق بالخیرات الامام و المقتصد، العارف للامام و الظالم لنفسه الّذى لا یعرف الا مام 
همچنین امام صادق علیه السلام مى فرماید: ظالم کسى است که به خواسته هاى نفسانى و جسمانى متوجه است و مراد از مقتصد کسى است که به قلب و جان خویش توجه دارد و منظور از سابق بالخیرات کسى است که به خداوند توجه دارد؛ الظالم یحوم حوم نفسه و المقتصد یحوم حوم قلبه و السابق بالخیرات یحوم حوم ربّه عزّوجلّ
گفتنى است که بعضى از مفسران ، آیه ى شریفه را اشاره به گروه هاى سه گانه اى دانسته اند که در آیه ى و کنتم اءزواجا ثلاثة # فاءصحاب المیمنة ما اءصحاب المیمنة# و اءصحاب المشئمة ما اءصحاب المشئمة # و السّابقون السّابقون # أ ولئک المقرّبون  آمده است
759          
اقسام سه گانه ى انسان ها در قیامت 
و فى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان 
از نظر قرآن کریم در عالم آخرت سه بخش جداى از هم وجود دارد((عذاب شدید))، ((مغفرت الهى ))و ((رضوان اللّه )). اولى براى تبهکاران و دومى براى متوسطین از اهل ایمان و سومى براى اولیاى الهى تعبیه شده است . این ها مراکز رسمى آخرت است ، آن گاه براى بهشت درجات و براى دوزخ درکات مقرّر است . در قبال این تقسیم ، خداوند سبحان انسان ها را هم به سه گروه تقسیم فرمود: اصحاب میمنة که اهل بهشت اند و اصحاب مشئمة که گرفتار دوزخ ‌اند و مقرّبون که از ((جنّة اللقاء)) برخوردارند.
کلام نورانى امیر المؤ منین علیه السلام که فرمودالنّاس ثلاثة عالم ربّانى و متعلّم على سبیل النّجاة و همج رعاع ، با تثلیث فوق قابل تطبیق است . زیرا عالم ربانى با سابق مقرّب ، متعلّم على سبیل النجاة با اصحاب المیمنة وهمج رعاع با اصحاب المشئمة منطبق خواهد بود
ب : فرشته شناسى    عصمت فرشتگان   کرامت مطلق نصیب فرشتگان   پوشش حفاظتى انسان   معناى تمثّل ملائکه
ج : شیطان شناسى   وسوسه ى عمومى شیطان     شیطان ، جن یا فرشته  شیطان و لعن الهى
                            فلسفه ى وجود شیطان        وظایف انسان در برابر شیطان
د: حیوان شناسى     تسبیح موجودات                   شعور حیوانات

فصل نهم :   سیاسى و اجتماعى 

828 حکومت ، موهبت الهى 
اطلاق مُلک شامل هر مُلکى اعم از حق یا باطل مى شود و تمام اقسام آن به خداوند مستند است ؛ قل اللّهمّ مالک الملک تعطى الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء ملک فى حد نفسه ، موهبتى از مواهب الهیه و نعمتى از نعم اوست که مى توان به وسیله ى آن ، آثار نیکویى در اجتماع انسانى پدید آورد و خداوند متعال گرایش به آن را در انسان ها قرار داده است . از طرفى هم مى توان گفت : ملکى که نا اهلان دارند، ذاتا مذموم نیست ، بلکه خود آن ها مذموم هستند که حکومت را وسیله ى ستم قرار داده اند.
بدین جهت ، حضرت یوسف علیه السلام در برابر نعمت ملک و سلطنت ، از خداوند فرجام نیکو تقاضا مى کند؛ ربّ قد ءاتیتنى من الملک ... توفّنى مسلما، اما هنگامى که خداوند به نمرود سلطنت عطا مى کند، وى در برابر حضرت ابراهیم علیه السلام مى ایستد و مبارزه مى کند؛ اءلم تر إ لى الّذى حاجّ إ براهیم فى ربّه أ ن ءَاتیه اللّه الملک 
829 حکومت از دیدگاه موحّد و مشرک 
خداوند حکومت مصر را به دو نفر عطا کرد: فرعون و یوسف . وقتى حکومت مصر را به فرعون دادند، به خود اضافه کرد و گفتاءلیس لى ملک مصرو در نتیجه خوار و ذلیل گشت ، اما حضرت یوسف علیه السلام ملک مصر را به خداوند اضافه کرد و گفتربّ قد ءاتیتنى من الملک و در نتیجه عزیز گشت
830
تفاوت مسئولان نظام اسلامى با نظام طاغوتى 
از نظر قرآن کریم مسئولین نظام اسلامى هرگاه به قدرت و حکومت برسند، احکام اسلام (از قبیل برپا داشتن نماز، پرداخت زکات ، امر به معروف و نهى از منکر و ...) را اجرا مى کنند؛ الّذین إ ن مکّنّاهم فى الا رض اءقاموا الصلوة و ءَاتوا الزّکوة و اءمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبة الا مور، اما نظام طاغوتى هرگاه قدرت و تسلّط بر مستضعفان پیدا کند، کارى جز فساد، تبهکارى و ظلم انجام نمى دهد؛ إ نّ الملوک إ ذا دخلوا قریة افسدوها. زیربناى این دو روش دو طرز تفکر است . زیرا منطق افراد صالح و متّقى که در راءس آن انبیا و اولیاى الهى هستند، این است که پیروزى و سعادت براى کسى است که تهذیب نفس و تزکیه ى روح کرده باشد؛ قد اءفلح من زکّیها، اما منطق افراد طغیانگر که در راءس آن فرعونیان هستند، این است که پیروزى و سعادت براى کسى است که زور بگوید و قلدرى از خود نشان دهد؛ قد اءفلح الیوم من استعلى
831 وظیفه ى کارگزاران حکومت اسلامى 
تلک الدّار الا خرة نجعلها للّذین لا یریدون علوا فى الا رض و لا فسادا
حضرت على علیه السلام هنگام دستیابى به خلافت ظاهرى ، شخصا در بازارها قدم مى زد، گمشده ها را راهنمایى مى کرد، ضعیفان را کمک مى کرد و از کنار فروشندگان و کسبه رد مى شد و آیه ى شریفه ى تلک الدّار الا خرة .... را براى آن ها مى خواند. سپس مى فرموداءنزلت هذه الا یة فى اءهل العدل و التّواضع من الولاة و اءهل القدرة من النّاس ؛ این آیه ى در باره ى زمامداران عادل و متواضع و همچنین سایر قدرتمندان از توده هاى مردم نازل شده است 
832 خداوند بهترین قانونگذار
أ فحکم الجاهلیّة یبغون و من اءحسن من اللّه حکما لقوم یوقنون 
بهترین قانون آن است که مقنّنِ آن شرایط زیر را داشته باشد:
الف از تمام اسرار هستى و انسان در حال و آینده آگاه باشد.
ب هیچ هدف انتفاعى نداشته باشد.
ج هیچ لغزش عمدى و سهوى نداشته باشد.
د از هیچ قدرتى نترسد.
ه‍ خیرخواه همه باشد.
این شرایط همه در خداوند متعال وجود دارد. بنا بر این ، بهترین قانونگذار خداوند است
833
شیوه ى برخورد با دشمنان 
شیوه ى برخورد با دشمنان در موارد مختلف تفاوت دارد:
1
سلام کردن ؛ إ ذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما
2 نرم سخن گفتن ؛فقولا قولا لیّنا
3 سکوت ؛ فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتّى یلاقوا یومهم الّذى یوعدون 
4 صبر کردن ؛ فاصبر کما صبر أ ولوالعزم من الرّسل 
5 اعراض ؛ اءعرض عنهم
6 غلظت ؛ واغلظ علیهم 
7 مقابله به مثل ؛ فإ ذا اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم 
834 اقسام اتّحاد
در قرآن کریم از سه گونه اتحاد سخن رفته است : اتحاد در جوامع انسانى ، اتحاد در میان موحّدان و اتحاد در میان مؤ منین . قرآن کریم نسبت به اتحاد در جوامع انسانى مى فرماید: اگر گروهى کافرند، لیکن آسیبى به جامعه ى اسلامى نمى زنند، آن ها باید در جامعه ى اسلامى از قسط و عدل اسلامى برخوردار باشند؛ لا ینهیکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم فى الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم أ ن تبرّوهم و تقسطوا إ لیهم  و در باره ى اتحاد میان موحّدان مى فرماید... تعالوا إ لى کلمة سواء بیننا و بینکم أ لاّ نعبد إ لاّ اللّه و لا نشرک به شیئاو در باره ى اتحاد میان مؤ منان مى فرمایدیا اءیّها الّذین ءَامنوا ادخلوا فى السّلم کافّة 
835 لزوم کسب قدرت در برابر یهود
و من اءهل الکتاب من إ ن تاءمنه بقنطار یؤ دّه إ لیک و منهم من إ ن تاءمنه بدینار لا یؤ دّه إ لیک إ لاّ ما دمت علیه قائما
بعضى از اهل کتاب کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آن ها بسپارى ، به تو باز مى گردانند و برخى دیگر کسانى هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپارى ، به تو باز نمى گردانند، مگر این که بالاى سر آن ها ایستاده و بر آن ها مسلّط باشى .
از این آیه یک اصل کلى و اساسى در باره ى روحیه ى یهود استفاده مى شود که بسیارى از آن ها چنان هستند که در پرداخت حقوق دیگران هیچ اصلى را جز قدرت به رسمیّت نمى شناسند، مسلمانان براى استیفاى حقوق خود از آن ها هیچ راهى جز این ندارند که بکوشند و کسب قدرت کنند تا آن ها در برابر اداى حق ، تسلیم گردند
836
عداوت و دشمنى یهود
لتجدنّ اءشدّ النّاس عداوة للّذین ءامنوا الیهود و الّذین اءشرکوا
چرا خداوند صفت عداوت و دشمنى یهود و مشرکان را بر شخص آن ها مقدم داشت ، با این که چنین تعبیرى هم ممکن بودلتجدنّ الیهود و الّذین اءشرکوا اءشدّ النّاس عداوة للّذین ءامنوا.
در پاسخ مى توان گفت : چون مقصود ذکر دشمنى آن ها است ، نظر به شخص ‍ آن ها نیست ، در این صورت باید نخست از عداوت سخن بگوید. افزون بر آن از سبقت ذکر عداوت نیز مى توان استفاده کرد که یهودیان چنان آماده و مهیا براى دشمنى و آزار رسانى و نابود کردن اهل ایمان هستند که گویا دشمنى آن ها پیشاپیش آن ها در حرکت است ، مى شتابند تا اهل ای

تربیتی اخلاقی اجتماعی : موضوعات قرآنی

837 عوامل پیروزى بنى اسرائیل 
قرآن کریم داستان تقاضاى بنى اسرائیل از پیامبرشان را مبنى بر نصب فرماندهى براى جنگ با دشمنان خود، چنین بیان مى کند: خداوند طالوت را به فرماندهى آنان انتخاب کرد و سرانجام طالوت و سپاهیانش بر جالوت پیروز شدند. از تحلیل داستان پیش گفته درمى یابیم که عوامل پیروزى آنان بدین شرح است :
1
رهبر توانا و لایق ؛ زاده بسطة فى العلم و الجسم 
2 پیروان مؤ من ؛ قال الّذین یظنّون أ نّهم ملاقوا اللّه 
3 توکل ؛ کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإ ذن اللّه 
4 صبر و استقامت ؛ ربّنا اءفرغ علینا صبرا و ثبّت اءقدامنا
5 انگیزه ى الهى داشتن ؛ وانصرنا على القوم الکافرین 
838 راضى نشدن دشمنان اسلام از مسلمانان 
لن ترضى عنک الیهود و لا النّصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل إ نّ
هدى اللّه هو الهدى
این آیه ى شریفه در عین این که خطاب به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است ، خطاب به همه ى مسلمانان عالم در طول تاریخ نیز هست که هرگز یهود و نصارى از شما راضى نخواهند شد، مگر آن که تسلیم بى چون و چراى دین و مذهب آنان شوید و از اصل و ارزش هاى الهى کناره بگیرید. زیرا قرآن کریم مى فرماید: دشمنان شما تا جایى جنگ و ستیز را ادامه مى دهند که شما از دینتان برگردید؛ لا یزالون یقاتلونکم حتّى یردّوکم عن دینکم، ولى شما مسلمانان باید با قاطعیت کامل دست رد به سینه ى نامحرم بزنید و بگویید که هدایت ، فقط هدایت الهى است و تنها راه سعادت راه وحى است ، نه پیروزى بر تمایلات این و آن
839
راز سقوط بنى اسرائیل 
حدود نهصد آیه ى قرآن کریم در باره ى حضرت موسى علیه السلام و بنى اسرائیل است ؛ مردمانى که سالیان دراز زیر ستم فرعون سوختند و ساختند و با قیام حضرت موسى علیه السلام از شرّ فرعون نجات یافته ، حکومتى مستقل به رهبرى حضرت موسى علیه السلام تشکیل دادند، و خداوند در باره ى آن ها فرمودإ نّى فضّلتکم على العالمین              اى بنى اسرائیل ! من شما را بر مردم عصر خودتان برترى دادم ، اما در جاى دیگر قرآن مى خوانیمو باؤ وا بغضب من اللّه  آنان گرفتار قهر و غضب الهى شدند.
چگونه یک ملت عزیز، ذلیل مى شود؟ خود قرآن راز این قصه را این گونه بیان مى کند:
1
علما و دانشمندان یهود قانون آسمانى را تغییر دادند؛ یحرّفون الکلم عن مواضعه
2 تجار و بازرگانان به سراغ ربا رفتند؛ و اءخذهم الرّبا و قد نهوا عنه 
3 گروهى جذب گوساله طلایى شده و به دنبال او رفتند و گوساله پرست شدند؛ انّکم ظلمتم اءنفسکم باتّخاذکم العجل 
4 عموم مردم رفاه طلب شده و از جنگ و دفاع پرهیز داشتند. وقتى حضرت موسى علیه السلام به آن ها فرمود: در این شهر جبّار و ستمگرى هست ، برویم و با او بجنگیم ، آن ها گفتنداذهب اءنت و ربّک فقاتلا انّا هیهنا قاعدون  تو با خدایت به جنگ برو، ما اینجا نشسته ایم
840
تاریخ و فلسفه ى تاریخ
همیشه نجات افراد یا امت ها در پرتو صفات و افعال شایسته بوده و سقوط افراد یا امت ها نیز در پرتو صفات و افعال زشت صورت گرفته است . از این رو قرآن کریم ، در کنار بیان تاریخ و سرگذشت اقوام یا افراد، فلسفه ى تاریخ را نیز بیان مى کند تا مایه ى عبرت و درس زندگى براى همه باشد؛ و لقد اءهلکنا القرون من قبلکم لمّا ظلموا ... کذلک نجزى القوم المجرمین  ، اءهلکنا القرون تاریخ است ، کذلک نجزى فلسفه ى تاریخ است .
رفتن حضرت یونس علیه السلام با حالت غضب و این گمان که ما بر او سخت نمى گیریم و تسبیح خداوند و ذکر الهى به هنگام گرفتارى ، تاریخ است ؛ و ذا النّون إ ذ ذهب مغاضبا    ، و کذلک ننجى المؤ منین ، فلسفه ى تاریخ است
841
علل شکست ملت ها از نظر قرآن 
1 طغیان ؛ لا تطغوا فیه فیحلّ علیکم غضبى 
2 گناه ؛ فاءهلکناهم بذنوبهم 
3 ترس و بى تفاوتى ؛ إ نّا هیهنا قاعدون   و و إ ذا ذکّروا لا یذکرون
4 التقاط؛ اءفتؤ منون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم إ لاّ خزى فى الحیوة الدّنیا
5 بخل و دنیا پرستى ؛ اءنفقوا فى سبیل اللّه و لا تلقوا باءیدیکم إ لى التّهلکة 
6 تفرقه و اختلاف ؛ و لا تنازعوا و تفشلوا
7 سستى ؛ حتّى إ ذا فشلتم و تنازعتم فى الا مر و عصیتم 
در یک جمله امام سجاد علیه السلام مى فرمایداللّهمّ إ نّى اءعوذبک من الکسل و الفشل و الهمّ و الغمّ و البخل و الجبن و الفقر و الغفلة و القسوة و الشهوة ؛ امام سجاد علیه السلام عوامل بدبختى و سقوط ملت ها را در بى نشاطى ، کم کارى ، بى حالى ، غم و غصه خورى ، بخل و دنیا پرستى ، ترس ، فقر، غفلت ، قساوت قلب و سرانجام در شهوت پرستى مى داند
842
سپردن ثروت به افراد ناتوان 
و لا تؤ توا السّفهاء اءموالکم الّتى جعل اللّه لکم قیاما
اموال خود را که خداوند وسیله ى قوام زندگى شما قرار داده ، به دست سفیهان ندهید. آیه ى فوق با این که در باره ى یتیمان بحث مى کند، یک حکم کلى و عمومى براى همه ى موارد را دربر دارد که انسان نباید در هیچ حالى اموالى را که در اختیار اوست یا زندگى او به نوعى به آن بستگى دارد، به دست افراد کم عقل بسپارد. این آیه ى شریفه درس بزرگ اجتماعى به ما مى دهد که افراد قاصر و ناتوان را به دلیل کمک شخصى به آن ها، به کارهایى نگمارید که قدرت انجام آن را ندارند. زیرا اگر این کار یک منفعت جزئى براى او داشته باشد، زیان هاى کلى براى اجتماع دارد. بنابراین ، کسانى که افراد ضعیف و ناتوان را به پست هاى تبلیغى و مذهبى براى کمک و ارفاق به آن ها انتخاب مى کنند، در اشتباه هستند.
گفتنى است : سرّ این که خداوند، مال را عامل قیام مردم دانسته است ، آن است که مال سبب استقلال و قوام زندگى انسان است و این از باب اطلاق اسمِ مسبّب بر سبب است
843
ممنوعیت ضرر زدن 
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آلهلا ضرر و لا ضرار فى الا سلام  هر گونه ضرر زدن در اسلام ممنوع است :
1
آموزش هاى مضرّ؛ یتعلّمون ما یضرّهم و لا ینفعهم 
2 ضرر زدن به مکتب و وحدت ؛ اتّخذوا مسجدا ضرارا قرآن کریم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى گوید: کسانى که مسجد مى سازند و قصد آن ها ضرر زدن به وحدت و انسجام مسلمین است،تو در آن مکان نماز نخوان؛لا تقم فیه اءبدا
3 ضرر به همسر؛ لا تضارّوهنّ لتضیّقوا علیهنّ
4 ضرر به فرزند؛ لا تضارّ والدة بولدها
5 ضرر در معاملات و بدهکارى ها؛ و لا یضارّ کاتب و لا شهید
6 ضرر به ورثه ؛ من بعد وصیة یوصى بها اءو دین غیر مضارّ
844 اهمیت مشاوره در اسلام 
و شاورهم فى الا مر
موضوع مشاوره در اسلام از اهمیت خاصى برخوردار است ، از این رو با این که پیامبر نیازى به مشورت ندارد، خداوند به او دستور مى دهد که با مردم مشورت کند؛ و شاورهم فى الا مر. نکته ى قابل توجه این که کلمه ى الا مر در آیه ى شریفه مفهوم وسیعى دارد و همه ى کارها را شامل مى شود، ولى مسلم است که پیامبر هرگز در احکام الهى و قانون گذارى مشورت نمى کرد و تنها در چگونگى اجراى قانون ، نظر مسلمان ها را جویا مى شد.
مشورت فواید فراوانى دارد. از جمله :
الف انسان کمتر گرفتار لغزش مى شود.
ب اگر انسان در کار خود مواجه با پیروزى شود، کمتر مورد حسد دیگران واقع مى شود و اگر شکست بخورد زبان اعتراض مردم بر او بسته است .
ج انسان ، ارزش شخصیت افراد و میزان دوستى و دشمنى آن ها را با خود درک خواهد کرد.
د مشورت کردن موجب شخصیّت دادن به دیگران و احترام به افکار و نظر آن هاست
845
نقش انسان در تحوّل زندگى 
إ نّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتّى یغیّروا ما باءنفسهم 
جمله ى فوق که در دو مورد در قرآن کریم با تفاوت مختصرى آمده ، قانون کلى و عمومى را بیان مى کند؛ قانونى سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده . این قانون که یکى از پایه هاى اساسى جهان بینى و جامعه شناسى در اسلام است ، به ما مى گوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شماست و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام ، در درجه ى اول به خود آن ها بازگشت مى کند. شانس و اقبال و تصادف و تاءثیر اوضاع فلکى و مانند این ها بى پایه است ، بلکه هر گونه تغییرات برونى ، متکى به تغییرات درونى ملت ها و اقوام است .
این اصل قرآنى مى گوید: براى پایان دادن به بدبختى ها و ناکامى ها باید دست به انقلابى از درون بزنیم . براى رهایى از گرفتارى ها باید فورا به جستجوى نقطه ضعف هاى خویش بپردازیم و با بازگشت به سوى خداوند، روح خود را پاک کنیم .
جالب توجه این که حاکمیت این اصل قرآنى را ما در انقلاب اسلامى ایران به خوبى مشاهده کردیم ؛ یعنى بدون این که دولت هاى استعمارى و ابرقدرت هاى حیله گر روش خود را تغییر دهند، هنگامى که ما از درون دگرگون شدیم ، همه چیز دگرگون شد. به هر حال این درسى است براى امروز و فردا و فرداهاى دیگر و براى همه ى مسلمانان و همه ى نسل هاى آینده
846
شرایط عمران و تولیت مساجد
از نظر قرآن کریم تصدّى تولیت و پرداختن به تعمیر مساجد شرایطى دارد:
الف اعتقادى ؛ ایمان به مبداء و معاد.
ب عملى ؛ برپا داشتن نماز و پرداخت زکات .
ج روحى ؛ شجاعت و نفوذ ناپذیرى .
قرآن کریم مى فرمایدإ نّما یعمر مساجد اللّه من ءَامن باللّه و الیوم الاخر و اءقام الصّلوة و ءَاتى الزّکوة لم یخش إ لاّ اللّه  مسجد پایگاه مهم عبادى و اجتماعى مسلمانان است ، بنا بر این هم متولّیان آن باید صالح و پاک باشند، هم برنامه هایش سازنده و تربیت کننده ، هم بودجه اش مشروع و حلال ، هم مسجدیان اهل تقوا؛ اگر سازندگان مساجد، جباران و سلاطین باشند و پیشنمازان آن افراد بى سواد و ترسو، و خادمان آن هم افراد بى حال ، طبعا مساجد از هدف اصلى خود که آبادى معنوى است ، دور خواهند ماند
847 اوصاف مبلغان 
مبلّغان از نظر اسلام باید داراى اوصاف زیر باشند:
1
تحمل شنیدن سخنان زشت و نسبت هاى ناروا را داشته باشند؛ به حضرت نوح علیه السلام نسبت گمراهى و به حضرت هود علیه السلام نسبت سفاهت دادند، اما آن ها فقط آن نسبت را از خود نفى مى کردند؛ قال الملا من قومه إ نّا لنریک فى ضلال مبین # قال یا قوم لیس بى ضلالة و قال الملا الّذین کفروا من قومه إ نّا لنریک فى سفاهة ....# قال یا قوم لیس بى سفاهة 
2 مبلغ هم باید خیر خواه و دلسوز باشد و هم از علوم کافى برخوردار باشد. حضرت نوح علیه السلام به قوم خود گفتاءبلّغکم رسالات ربّى و اءنصح لکم و اءعلم من اللّه ما لا تعلمون 
3 مبلّغان باید نسبت به مردم چون برادر باشند و به آنان عشق بورزند؛ و إ لى عاد اءخاهم هودا قال یا قوم اعبدوا اللّه 
4 مبلّغان باید از تهدیدهاى مخالفان خود نترسند، چون تهدید و تبعید در این راه همیشه بوده است . قرآن سخن کفار خطاب به انبیا را چنین نقل مى کند: به آیین ما درآیید، و گرنه بیرونتان مى کنیم ؛ قال الّذین کفروا لرسلهم لنخرجنّکم من اءرضنا اءو لتعودنّ فى ملّتنا
848 شیوه ى تبلیغ 
شیوه ى تبلیغ (انذار) باید گام به گام باشد: اول فامیل وخویشاوندان ؛ واءنذر عشیرتک الا قربین بعد مردم منطقه ؛ و لتنذر اءمّ القرى  سپس همه ى مردم ؛ لا نذرکم به و من بلغ 
849 پیروزى مکتب 
و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین # إ نّهم لهم المنصورون # و إ نّ
جندنا لهم الغالبون 
خداوند در آیات فوق وعده ى قطعى به نصرت و پیروزى پیامبران و مؤ منان راستین را داده است .
سؤ ال : اگر مشیت الهى به یارى انبیا و مؤ منان است ، پس چرا در طول تاریخ انبیا به شهادت رسیدند یا گروه هایى از مؤ منان در جنگ شکست خوردند؟
پاسخ این سؤ ال با توجه به یک نکته روشن مى شود که پیروزى تنها به معناى غلبه ى ظاهرى نیست ، بلکه برترى مکتب و الگو شدن یک مجاهد شهید در زندگى بشر و عزّت و سربلندى در نزد همه ى آزادگان جهان نیز به معناى پیروزى است وپیروزى واقعى همین است .
سید قطب در تفسیرش سخنى دارد که شاهد ارزنده اى بر این مقصود است . او مى گوید: امام حسین علیه السلام در چنان صحنه ى بزرگ و دردناک و تاریخى شربت شهادت نوشید، آیا این پیروزى بود یا شکست ؟
از نظر ظاهر شکست بود، از نظر واقع و حقیقت ، پیروزى عظیمى به دست آورد. در روى زمین براى هر شهیدى ، قلوب پاک انسان ها مى لرزد، عشق و عواطف را بر مى انگیزد و غیرت و فداکارى را در نفوس به جنب و جوش در مى آورد، همان گونه که امام حسین علیه السلام چنین کرد. این سخنى است که همه ى شیعیان و هم غیر شیعیان از سایر مسلمین و هم گروه عظیمى از غیر مسلمان ها در آن متفق و هم عقیده اند. چه بسیار شهیدانى که اگر هزار سال زنده مى ماندند، نمى توانستند به مقدار شهادتشان عقیده و مکتب خود را یارى کنند... .
افزون بر آن ، نباید فراموش کرد که وعده ى خداوند مبنى بر غلبه ى مؤ منان ، یک وعده ى مشروط است ، نه مطلق . زیرا در آیات فوق کلمه ى عبادنا به معناى بندگان ما و جندنا به معناى لشکر ما، دلیل روشنى است براى شرایط پیروزى . ما مى خواهیم نه بنده ى خدا باشیم و نه جزو لشکر الهى و با این حال پیروز گردیم ! از این رو، در جنگ احد که مسلمانان در ظاهر شکست خوردند، قرآن کریم علت عدم پیروزى آن ها را سه امر دانسته است :
1
سستى ؛ فشلتم
2 اختلاف ؛ تنازعتم
3 تخلّف از فرمان پیامبر؛ عصیتم . این تعبیرات نشان مى دهد که چون آن ها شرایط پیروزى را رعایت نکردند، به مقصد نرسیدند
850
عزّت در پرتو اعتقاد به حق و عمل صالح 
من کان یرید العزّة فللّه العزّة جمیعا إ لیه یصعد الکلم الطّیّب
و العمل الصّالح یرفعه 
وجه اتصال صدر آیه ى شریفه من کان یرید العزّة به ذیل آن إ لیه یصعد الکلم الطّیّب ، این است که مشرکان قریش آلهه ى خود را وسیله ى عزّت و شرافت و شوکت خود مى دانستند، چنانچه قرآن کریم مى فرمایدو اتّخذوا من دون اللّه ءالهة لیکونوا لهم عزّااز این رو خداوند این طالبان عزّت را به سوى خودش دعوت کرد و به آن ها خاطرنشان ساخت که همه ى عزت از خداست و در توضیح آن چنین فرمود: توحید و یگانه پرستى به سوى او صعود مى کند و عمل صالح هم آن را در صعودش کمک مى کند، در نتیجه انسان به خدا نزدیک مى شود و بر اثر نزدیک شدن ، از منبع عزت کسب عزت مى کند
851
عزّت مؤ من در پرتو ایمان 
و للّه العزّة ولرسوله و للمؤ منین 
امام صادق علیه السلام مى فرماید: خداوند تمام امور مؤ من را به او واگذار کرده ، اما به او اجازه ى ذلیل کردن خودش را نداده است . زیرا خداوند مى فرماید: عزت براى خدا و پیامبر و مؤ منان است . بنا بر این ، سزاوار است که مؤ من عزیز باشد و ذلت به خود راه ندهد و عزت مؤ من در پرتو ایمان و اسلام اوست
852
خداوند، عزّت بخش مؤ منان 
هر عزت و عظمتى در گرو امداد الهى است و بشر با صرف نظر از یارى خداوند، جز فقر و ذلت سرمایه ى دیگرى ندارد. مؤ منان هم با قطع نظر از عنایات الهى ، مردمى ضعیف و ذلیلند. بنا بر این میان نسبت دادن ذلت به مؤ منان در جنگ ؛ و لقد نصرکم اللّه ببدر و اءنتم اءذلّة و آیاتى چونو للّه العزّة و لرسوله و للمؤ منین  منافاتى نیست . زیرا عزت مؤ منان هم وابسته به عزت پروردگار است و خداوند مى فرمایدفللّه العزّة جمیعا
افزون بر آن ، برخورد مؤ منان با مشرکان در جنگ بدر، نشانه ى آن است که نسبت ذلت به اهل ایمان ، نسبى است و با توجه به قدرت و عظمتى است که مشرکان از نظر تجهیزات جنگى داشته اند و اسناد دادن ذلت نسبى به کسانى که عزیز و محترمند، مانعى ندارد. چون خداوند در قرآن به کسانى نسبت ذلت داده است که خودش آن ها را مى ستاید؛ فسوف یاءتى اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه اءذلّة على المؤ منین
853 عزّت واقعى و خیالى 
عزت بر دو قسم است : عزت خیالى که از غیر خداوند درخواست مى شود؛ اءیبتغون عندهم العزّة  و عزت واقعى که خود بر دو قسم است : عزت فردى و عزت اجتماعى .
عزّت فردى ؛ عزّت فردى در پرتو ایمان و عمل صالح و بندگى خدا و ترک معصیت تحقق مى یابد؛ من کان یرید العزّة فللّه العزّة جمیعا إ لیه یصعد الکلم الطّیّب و العمل الصّالح یرفعه  على علیه السلام در این زمینه مى فرمایدالهى کفى بى عزّا اءن اءکون لک عبدا، همچنین امام مجتبى علیه السلام مى فرمایدمن اءراد عزّا بلا عشیرة و غنى بلا مال و هیبة بلا سلطان فلینتقل عن ذلّ معصیة اللّه الى عزّ طاعته 
عزّت اجتماعى ؛ عزّت اجتماعى مردم در صورتى است که جامعه ى اسلامى در پرتو امامت معصوم زندگى کند؛ إ نّ الا مامة زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدّنیا و عزّ المؤ منین 
854
تعهّد در قرآن 
در قرآن کریم از چند نوع تعهد سخن به میان آمده است :
الف تعهد عمومى خدا از مردم که همان عبودیت است ؛ اءلم اءعهد إ لیکم یا بنى ءادم
ب تعهدگیرى خداوند از انبیا؛ و إ ذ اءخذنا من النّبیّین میثاقهم و منک و من نوح و إ براهیم و موسى و عیسى ابن مریم و اءخذنا منهم میثاقا غلیظا
ج تعهدگیرى از وارثان انبیا که عالمان راستین هستند؛ رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا، رجال علمى که وارثان راستین پیامبرانند، غیر از تعهد عمومى ، تعهد خاص ‍ دیگرى دارند که آنان را به انبیا نزدیک مى کند و این عهدِ ویژه همان است که در خطبه ى شقشقیه چنین ترسیم شده استاءما و الّذى فلق الحبّة و براء النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر و ما اءخذ اللّه على العلماء أ ن لا یقارّوا على کظّة ظالم و لا سغب مظلوم ؛ یعنى خداوند از عالمان دین و دانشوران آیین خود تعهد گرفته است که در برابر شکمبارگى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان آرام نگیرند و آن بى عدالتى را با سکوت آرام نگذاشته و امضا نکنند
855
عدم وفا به تعهّدات 
بعضى از انسان ها هنگام گرفتارى با خداوند تعهد مى بندند که اگر نجات پیدا کردند، عمل خیرى انجام دهند، اما پس از نجات یافتن ، به تعهد خود عمل نمى کنند؛ و منهم من عاهد اللّه لئن ءَاتینا من فضله لنصّدّقنّ و لنکوننّ من الصّالحین # فلمّا ءَاتیهم من فضله بخلوا به و تولّوا و هم معرضون . زن هنگامى که احساس سنگینى در حمل خود کرد، زن و شوهر دست به دعا برمى دارند و مى گویند: خداوندا! اگر به ما فرزند صالحى عطا کنى ، از شکرگزاران خواهیم بود، ولى هنگامى که خداوند به آنان فرزند صالحى عطا کرد، آنان براى خداوند شریکانى قرار مى دهند؛ فلمّا أ ثقلت دعوا اللّه ربّهما لئن ءَاتیتنا صالحا لنکوننّ من الشّاکرین # فلمّا ءَاتیهما صالحا جعلا له شرکاء فیما ءَاتیهما... 
856
معناى مستضعف 
إلاّ المستضعفین من الرّجال و النّساء و الولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا
از بررسى آیات و روایات چنین بر مى آید: افرادى که از نظر فکرى یا بدنى یا اقتصادى به گونه اى ضعیف باشند که قادر به شناسایى حق از باطل نباشند یا با تشخیص عقیده ى صحیح ، بر اثر ناتوانى جسمى یا ضعف مالى یا محدودیت هایى که محیط بر آن ها تحمیل کرده ، قادر به انجام وظایف خود به طور کامل نباشند و نتوانند مهاجرت کنند، آن ها را مستضعف گویند.
از آیه ى شریفه ى و إ ن من اءمّة إ لاّ خلا فیها نذیر بر مى آید که در هر امتى پیامبرى وجود داشته است ، اما این معنا را که دعوت هر پیامبرى به تک تک افراد امت رسیده است ، نمى توان از آیه ى شریفه استفاده کرد. زیرا نشئه ى دنیا، نشئه ى تزاحم علل و اسباب است که مانع حصول این غرض مى شود. چنان که در سایر مقتضیات عمومى چنین است . مثلا هر انسانى که به دنیا مى آید، مجهز به جهاز تناسلى است تا بتواند با ازدواج نسلى از خود باقى بگذارد، لکن بعضى افراد قبل از فرزند دار شدن مى میرند.
بنابراین ، نبوت و انذار عمومى در هر امتى لازم است ، اما وصول پیام دین به تمام افراد جامعه با موانعى مواجه است . در نتیجه ، هر فردى که دعوت پیامبر به او نرسید، حجت بر او تمام نیست ، و او جزو مستضعفین است که امرشان به دست خداست .
از حضرت على علیه السلام نقل شده استو لا یقع اسم الاستضعاف على من بلغته الحجّة فسمعتها أ ذنه و وعاها قلبه ؛ مستضعف به کسى گفته نمى شود که حجت بر او تمام شده و حق را شنیده و فکرش آن را درک کرده است . از امام کاظم علیه السلام نیز نقل شده استالضعیف من لم ترفع له حجّة و لم یعرف الا ختلاف ، فإ ذا عرف الا ختلاف فلیس بضعیف ؛ مستضعف کسى است که حجت و دلیل به او نرسیده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقاید که محرک به تحقیق است ) پى نبرده باشد، اما هنگامى که به این مطلب پى برد، مستضعف نیست
857
سرنوشت اهل طغیان 
قرآن کریم سرنوشت اهل طغیان را آتش جهنم مى داند؛ فاءمّا من طغى # و ءَاثر الحیوة الدّنیا # فإ نّ الجحیم هى الماءوى و در جاى دیگر مى فرمایدإ نّ جهنّم کانت مرصادا # للطّاغین ماءبا آنگاه نمونه هایى از افراد طغیانگر را بیان مى کند:
1
فرعون ؛ إ ذهب إ لى فرعون إ نّه طغى 
2 مخالفان انبیا؛ کذلک ما أ تى الّذین من قبلهم من رسول إ لاّ قالوا ساحر و مجنون# اءتواصوا به هم قوم طاغون
3 منافقان ؛ ... اللّه یستهرى ء بهم و یمدّهم فى طغیانهم یعمهون 
858 اوصاف کافران 
قرآن کریم نشانه هاى فراوانى براى کافران مى شمارد. به برخى از آن ها توجه فرمایید:
1
اسراف ؛ و کذلک نجزى من أ سرف و لم یؤ من بایات ربّه 
2 اعتراض ؛ أ مّا الّذین کفروا فیقولون ماذا اءراد اللّه بهذا مثلا
3 اعراض از آیات الهى ؛ و ما تاءتیهم من ءایة من ءایات ربّهم الاّ کانوا عنها معرضین 
4 تبعیت از باطل ؛ ذلک باءنّ الّذین کفروا اتّبعوا الباطل 
5 بخل ؛ الّذین یبخلون و یاءمرون النّاس بالبخل ... و اءعتدنا للکافرین عذابا مهینا
6 تفرقه ؛ فاختلف الا حزاب من بینهم فویل للّذین کفروا من مشهد یوم عظیم 
7 تکبر و استکبار؛ و أ مّا الّذین کفروا اءفلم تکن ءایاتى تتلى علیکم فاستکبرتم 
8 جهل ؛ و لئن جئتهم بایة لیقولنّ الّذین کفروا إ ن اءنتم إ لاّ مبطلون # کذلک یطبع اللّه على قلوب الّذین لایعلمون 
9 استهزا؛ و لقد استهزى ء برسل من قبلک فحاق بالّذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزؤ ن
10 گمراهى ؛ انّ الّذین کفروا و صدّوا عن سبیل اللّه قد ضلّوا ضلالا بعیدا
859 خشونت با کافران و مشرکان 
در قرآن کریم تعبیرهایى در باره ى کفار دیده مى شود که برخورد شدید و خشونت آمیز با کفار را لازم مى داند، مگر در صورتى که آن ها کارى به کار مسلمانان نداشته باشند و در صدد توطئه علیه نظام اسلامى نباشند. به برخى از آن ها توجه فرمایید:
1
در کمین مشرکان باشید؛ فاذا انسلخ الا شهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم 
2 جهاد یا جزیه ؛ قاتلوا الّذین لا یؤ منون باللّه و لا بالیوم الاخر و لا یحرّمون ما حرّم اللّه و رسوله و لا یدینون دین الحق من الّذین اءوتوا الکتاب حتّى یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون 
3 براى مشرکان طلب آمرزش نکنید؛ ما کان للنبى و الّذین ءامنوا أ ن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اءولى قربى
4 هیچ گاه یار آن ها مباش ؛ فلا تکوننّ ظهیرا للکافرین 
5 در جنگ ، کافران را گردن بزنید؛ فاذا لقیتم الّذین کفروا فضرب الرّقاب 
6 دوستى با کفار نکنید، گرچه پدران و برادران شما باشند؛ یا اءیّها الّذین ءامنوا لا تتّخذوا ءابائکم و اءخوانکم اءولیاء ان استحبّوا الکفر على الایمان و من یتولّهم منکم فاءولئک هم الظالمون

 

 

فصل دهم : معارف قرآنى 

875 عوامل انحراف از عدالت 
از نظر قرآن کریم عوامل مختلفى براى انحراف از مرز عدالت وجود دارد:
الف حبّ ذات و علاقه ها و روابط؛ یا اءیّها الّذین ءامنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء للّه و لو على اءنفسکم اءو الوالدین و الا قربین ان یکن غنیا اءو فقیرا فاللّه اءولى بهما، این آیه ى شریفه به علاقه هاى خطرناک اشاره مى کند که مبادا آن دوستى ها و مسایل عاطفى و فامیلى شما را از مرز عدالت خارج کند.
ب ناراحتى هاى انسان از افراد یا گروه ها؛ یا اءیّها الّذین ءامنوا کونوا قوامین للّه شهداء بالقسط و لا یجرمنّکم شناءن قوم على أ لاّ تعدلوا اءعدلوا هو اءقرب للتّقوى
ج رشوه ؛ و لا تاءکلوا اءموالکم بینکم بالباطل و تُدلوا بها إ لى الحکّام لتاءکلوا فریقا من اءموال النّاس بالا ثم و اءنتم تعلمون 
876 ولایت در قرآن 
در قرآن کریم ولایت براى خداوند و ملائکه و انسان بیان شده است :
الف ولایت خداوند دو گونه است : تکوینى و حقیقى ، تشریعى و اعتبارى . ولایت تکوینى یعنى تصرف در همه ى اشیا و تدبیر امر خلق بر پایه ى اراده ى الهى ، مانند: اءم اتّخذوا من دونه اءولیاء فاللّه هو الولىّ مراد از ولایت تشریعى ، ارشاد، توفیق تشریع شریعت و به طور کلى ولایت در امور مرتبط با دین است . بر این اساس ، خداوند ولى مؤ منین و متقین است ؛ اللّه ولى الّذین ءامنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور
ب ولایت ملایکه نسبت به مؤ منان ، مانند: نحن اءولیاءکم فى الحیوة الدّنیا و فى الاخرة 
ج ولایت تشریعى انسان کامل ، مانند: النّبى أ ولى بالمؤ منین من اءنفسهم  و إ نّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین ءامنوا 
د ولایت تکوینى انسان کامل ؛ تمام کارهاى خارق العاده اى که از انبیا و اولیاى الهى در قرآن کریم بیان شده ، حکایت از ولایت تکوینى آنان در جهان هستى مى کند، مانند خشک شدن دریا براى حضرت موسى علیه السلام ؛ فاضرب لهم طریقا فى البحر یبسا و شکافته شدن قمر براى حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله ؛ اقتربت السّاعة و انشق القمر و نظایر این امور.
877 آیات محکم و متشابه 
منه ءایات محکمات هنّ اءمّ الکتاب و أُخر متشابهات 
مقصود از اِحکام آیات اتقان مخصوصى است که در این قبیل از آیات وجود داشته و در دلالت کردن بر مدلول خود هیچ تشابهى ندارند. مانند: اللّه خالق کل شى ء، و منظور از متشابهات ، آن آیاتى است که در نظر ابتدایى مصداق و مدلول واقعیش براى شنونده روشن نیست و این تشابه ، به حال خود باقى است تا وقتى که آن را به محکمات ارجاع دهیم .
مثلا در آیه ى الرّحمن على العرش استوى  تصریح شده که خداوند بر کرسى قرار گرفته است ، در نظر ابتدایى براى شنونده تردید حاصل مى شود و براى او معناى حقیقى آن روشن نیست ، لیکن وقتى به آیه اى چون : لیس کمثله شى ء خداوند شبیه چیزى نیست ، ارجاع شود، معلوم مى شود که استقرار خداوند بر عرش از نوع استقرار جسمانى نیست که اعتماد و تکیه بر مکان باشد، بلکه منظور تسلط و احاطه بر ملک است . همچنین هنگامى که آیه ى إ لى ربّها ناظرة  (به پروردگارش نظر مى کند)، به مخاطب القا مى شود، در حال تردید قرار مى گیرد و منظور واقعى را نمى فهمد، ولى پس از مراجعه به امثال آیه ى لا تدرکه الا بصار و هو یدرک الا بصار معلوم مى شود که مقصود از آن نگاه کردن جسمانى نیست . 
878 معناى املا در قرآن 
و لا یحسبنّ الّذین کفروا إ نّما نملى لهم خیرٌ لا نفسهم
کافران هرگز نپندارند که چون مهلتشان مى دهیم ، به سود آنان است . نملى از مصدر املاء به معناى مهلت دادن است . اگر املاء به معناى دیکته معروف شده است ، به همین معناست که املا کننده ، جمله به جمله مى گوید و در فواصل آن ها مکث مى کند و مهلت مى دهد تا نویسنده آن را بنویسد، این مهلت دادن به گناهکاران جزو سنن الهى و مکر و استدراج است . اگر خداوند هر گناه و فجورى را بلافاصله در دنیا جزا مى داد، چهره ى جهان تغییر مى یافت و تکلیف و اختیار انسان به حال خود باقى نمى ماند و به این شباهت داشت که خداوند براى اثبات حقانیت هر صاحب حقّى دخالت کند یا هماره معجزه و خوارق عادت ظاهر سازد. با این که دنیا دار تکلیف است نه دار جزا و کیفر. 
879 سرّ اِفراد و جمع آوردن فعل 
و یعبدون من دون اللّه ما لا یملک لهم رزقا من السّموات و الا رض شیئا و لا یستطیعون 
سرّ اِفرادِ یملک و جمع بودنِ لا یستطیعون آن است که از جهت نظر به لفظِ ما فعل یملک مفرد واز جهت توجه به معناى ما فعل یستطیعون به هیئت جمع ذکر شده است .
چنانچه این اِفراد و جمع در آیه ى شریفه ى و جعل لکم من الفلک و الا نعام ما ترکبون لتستووا على ظهوره    نیز ملاحظه شده که ظهور به صورت جمع و ضمیر ه  به صورت مفرد ذکر شده است . 
880 تکامل بشر در پرتو قرآن 
خداوند متعال چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل بشر را در پرتو قرآن کریم بیان مى کند؛ یا اءیّها النّاس قد جاءتکم موعظة من ربّکم و شفاء لما فى الصّدور و هدى و رحمة للمؤ منین     مرحله ى اول موعظه است . وقتى انسان ها در دریاى غفلت غوطه ور هستند و باطن آن ها را تاریکى شک و ریب فراگرفته ، قرآن کریم آن ها را اندرز مى دهد و از خواب غفلت بیدار مى کند. در مرحله ى دوم ، قرآن مجید روح بشر را از رذایل اخلاقى و صفات زشت پاک مى کند و در مرحله ى سوم ، انسان ها را با مهربانى به معارف حق اسلام و اخلاق کریمه و اعمال شایسته هدایت مى کند و در مرحله ى چهارم ، انسان ها لیاقت و استعداد دریافت رحمت حق را پیدا مى کنند و به تدریج ترقى مى کنند تا سرانجام به انبیا و اولیاى حق ملحق مى شوند. بنا بر این ، هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب این که همه ى این ها در سایه ى قرآن کریم صورت مى پذیرد. 
881 کاربرد متعاکس اسم فاعل و مفعول 
در قرآن کریم در دو مورد اسم فاعل به معناى اسم مفعول آمده است . مانند: لا عاصم الیوم من أ مر اللّه الاّ من رحم       که عاصم به معناى معصوم است و مانند: خلق من ماء دافق     که به معناى مدفوق است ، و در سه مورد اسم مفعول به معناى اسم فاعل آمده است . مانند: حجابا مستورا و انّه کان وعده ماءتیا    و جزاء موفورا
882 اقسام تزیین در قرآن 
از نظر قرآن کریم تزیین بر دو نوع است . گاهى تزیین امور دنیوى جهت نیل به آخرت و طلب رضایت الهى است که انسان به وسیله ى انجام اعمال مختلفه اى که مربوط به مال و جاه و اولاد و نفوس است ، رضایت الهى را به دست مى آورد، که این نوع از تزیین را خداوند به خود نسبت مى دهد؛ إ نّا جعلنا ما على الا رض زینة لها   و قل من حرّم زینة اللّه الّتى اءخرج لعباده و الطّیّبات من الرّزق  
نوع دیگر، تزیینى است که براى جلب قلوب افراد نسبت به امور دنیوى و باز داشتن و غافل کردن آن ها از یاد خدا ست . این نوع از تزیین تصرّف شیطانى است که خداى متعال آن را به شیطان نسبت داده و بندگانش را از آن برحذر داشته است ؛ قال ربّ بما اءغویتنى لا زیّننّ لهم فى الا رض    و و زیّن لهم سوء اءعمالهم     پس قسم دوم از تزیین که منسوب به شیطان است ، به خدا نسبت داده نمى شود، فقط از آن جهت که تصرّف شیطان و همه ى اسباب خیر و شر به اذن الهى است ، به خداوند مستند است .
مان را دریابند

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">