تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

فلسفه خلقت انسان

حکمت و فلسفه آفرینش انسان در این عالم چیست به تعبیر دیگر چگونه می توان از پوچ گرایی در این عالم نجات یافت؟ آیات و روایاتی که موضوع آنها حکمت و فلسفه آفرینش انسان است، به سه دسته تقسیم می شوند:
دسته اول، آیات و روایاتی که تأکید میکنند؛ خلقت انسان، بیهوده و عبث نیست: بلکه دارای هدف و حکمت است افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون آیا گمان برده اید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید؟! (مومنون115)
دسته دوم، نصوصی است که دلالت دارند بر اینکه آفرینش انسان، سودی برای آفریدگار ندارد. به بیان دیگر این فلسفه و حکمت آفرینش به انگیزه و نیاز فاعل بر نمی گردد بلکه به نیاز مخلوق و حسن فعلی او برمی گردد.

امام علی(ع): لم تخلق الخلق لوحشه، و لااستعملتهم لمنفعه آفریده ها را برای تنهایی و وحشت نیافریدی، و برای سودی هم آنها را به کار نگرفتی (نهج البلاغه خ109)
دسته سوم، آیات و روایاتی که حکمت آفرینش انسان را بیان کرده اند که با تأمل در آنها میتوان گفت که آفرینش انسان، دارای پنج حکمت است که عبارتند از:

1- شناخت آفریدگار
قرآن کریم درباره هدف و حکمت نهایی آفرینش جهان اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا (طلاق12) خداوند، کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین هم همانند آنها را. فرمان، از میان آنها پدید میآید، تا بدانید که خداوند بر هر چیزی تواناست و به راستی علم وی هر چیزی را در برگرفته است. از نگاه قرآن، فلسفه آفرینش انسان و جهان خدا شناسی است

امام حسین(ع): ما خلق الله العباد الا لیعرفوه خداوند بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند. بدیهی است که شناخت خداوند متعال، در گام نخست، تنها از راه بکارگیری اندیشه و عقل، میسر است. این حکمت، در حدیث قدسی آمده کنت کنزاً مخفیاً، فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لکی اعرف من گنج پنهان بودم و دوست داشتم که شناخته شوم. پس بندگان را آفریدم تا شناخته شوم.
2- آزمایش انسان
حکمت دیگر خلقت انسان، ابتلا و آزمایش است الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا او کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدامتان بهترین کردار را دارید (ملک2) یقیناً آزمایش خداوند متعال به منظور آگاهی یافتن نیست، بلکه حکمت آن شکوفا کردن استعدادهای انسان است

امام علی(ع): بدانید که خداوند متعال، از آفریده ها کاملا پرده برداشته است، نه اینکه از آنچه آنها پنهان کرده اند، از محفوظات رازهایشان و پنهان شده های درونشان، بی خبر باشد. آری، برای اینکه بیازماید آنها را تا اینکه کدامشان بهترین کردار را دارند تا به این وسیله ثواب، پاداش و عقاب کیفرش باشد

شاید همین معنا مقصود باشد از آنچه در برخی روایات آمده که وقتی حضرت داود(ع) از خداوند پرسید که یا رب لماذا خلقت الخلق؟ پروردگارا! چرا آفریده ها را پدید آوردی؟ پاسخ آمد لما هم علیه برای آنچه آنان برآنند (برای قابلیت هایی که دارند) (عوالی اللئالی ج4 ص711) هدف آفرینش آنها این است که استعدادهایی که شخصیت آنها براساس آن شکل گرفته، شکوفا گردد و به منصه ظهور رسد.

3- عبادت خداوند متعال
حکمت دیگر آفرینش انسان، عبادت آفریدگار و ما خلقت الجن والانس الالیعبدون جنیان و انسیان را نیافریدم، مگر برای عبادت (ذاریات56) به کارگیری اندیشه و شناخت آفریدگار، در واقع، مقدمه شکوفایی استعدادهای انسان است که در گرو فرمانبری او از خداوند متعال و عبادت اوست، امام حسین(ع): ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه خداوند بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند. و هر گاه او را بشناسند، او را می پرستند.
4- رحمت الهی
چهارمین حکمت آفرینش انسان، رسیدن برحمت آفریدگار جهان است. امام صادق(ع): خلقهم لیفعلوا مایستوجبون به رحمته فیرحمهم آنها را آفرید تا کارهایی را که موجب رحمت خداوند است انجام دهند و (به خاطر آن کارها) برایشان رحمت آورد.
5- بازگشت به خدا
از نگاه قرآن، حکمت غایی و فلسفه نهایی آفرینش انسان و جهان، بازگشت به خداوند متعال است. و اگر این هدف نباشد، نه تنها آفرینش انسان، بلکه آفرینش جهان، باطل و بیهوده است. لذا در تبیین هدفدار بودن خلقت انسان افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون آیا گمان برده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمیگردید؟ (مومنون115)

در سوره ص27 ما آسمان و زمین و میان آن دو را پوچ نیافریدیم، این گمان کسانی است که کافر شدند. بنابراین حکمت آفرینش انسان، این است که با به کارگیری اندیشه و عقل، با آفریدگار خود آشنا شود و با بکار بستن برنامه هایی که او از طریق پیامبران خود برای سعادت دنیا و آخرت انسان، ارائه کرده، بسوی رحمت مطلق خداوند متعال رهسپار گردد و برای همیشه از بهترین زندگی ها برخوردار شود.

اما اگر فرمان عقل را نادیده گرفت و بجای پیروی از آن، تسلیم هوسهای حیوانی خود شد، آینه دلش زنگار میگیرد، خدا را فراموش میکند و بدینسان، از رحمت واسعه او دور میگردد و بدترین زندگیهای ابدی را برای خود رقم میزند.

نکته قابل توجه این که انسان کامل، هیچگاه خود را کامل نمیداند، زیرا هر چه انسان کاملتر گردد، بهتر می فهمد که کمال مطلق، تنها آفریدگار جهان است، و با عنایت به اینکه کمال او بی نهایت است، غیر او به هر درجه ای از کمال که برسد بی نهایت ناقص خواهد بود

امام علی(ع): من کمال الانسان و وفور فضله، استشعاره بنفسه النقصان از کمال انسان و فراوانی فضیلتش، همین بس که کاستی نفس خود را بداند. آن حضرت فرمود اتم الناس اعلمهم بنقصه کاملترین مردمان، داناترین آنها به کاستی شان است.

و بدینسان انسان کامل، بدلیل اینکه از یک سو خود را بی نهایت ناقص میبیند و از سوی دیگر، کمالاتش را از مبدأ کمال مطلق میداند، هیچگاه گرفتار عجب و خودپسندی نمیگردد و از فلسفه غایی و حکمت خلقت خود نیز غافل نمیشود.

ویژگیهای خلقتی انسان

انسان با قطع نظر از هرگونه اندیشه و رفتار چه ویژگیهایی به لحاظ خلقتی دارد؟ انسان دارای روشنترین و ارزشمندترین ابعاد وجودی است که هر کدام نمودی از جایگاه والای انسان در نظام هستی است و او را از سایر مخلوقات متمایز میکند. اهم ویژگیهای خلقتی انسان :
1- عقل
در نزد غالب مکاتب و مذاهب بر موضوع «عقل» به عنوان یکی از ویژگیهای اصلی انسان تاکید فراوان گشته و نزد انسان شناسان بالاترین مشخصه وجود انسان دانسته شده . در آیات و احادیث نیز با تعبیرهایی بسیار گویا و عمیق این موضوع مطرح گردیده و بارها بر حیاتی بودن این گوهر در تکوین حقیقت انسان تاکید شده .

علی(ع): فقد العقل فقد الحیاه، و لایقاس الا بالاموات از دست دادن خرد به منزله از دست دادن جان است و بیخرد را جز با مردگان نتوان قیاس کرد. اصول کافی ج1 ص27
2- اراده
یکی دیگر از آثار و خواص و ابعاد جوهر انسانی، اراده و قدرت تصمیمگیری و خواستن و برخاستن است. انسان به عنوان موجودی پویا و جستجوگر و تلاشکننده شناخته میشود و از این نقطه نظر هیچگونه درنگ، ایستایی و رکود درباره او مفهوم ندارد و این چگونگی لازمه حیات انسانی است.
اراده انسان، چون دیگر خواص او، قابل رشد و پرورش است و تا حدی می
تواند تکامل یابد که بر خود و امیالش مسلط شود، افکار و اندیشههایش را نیز میتواند در اختیار داشته باشد و فکر کردن و فکر نکردن او ارادی گردد.

همچنین با این اراده میتواند در دیگر موجودات تصرف کند و هر چیز را تحت نفوذ خویش در آورد. امام صادق(ع): ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه (هیچگاه) بدن ناتوانی نمیکند در جایی که اراده قوی باشد. امالی صدوق ص198
3- اختیار و انتخاب
آزادی عمل و قدرت انتخاب، از ویژگیهای ماهوی انسان است. عقلانیت بعنوان محوریترین راه برای شناخت انسان، در صورتی کارایی لازم را دارد که پس از شناخت راهها و کارها، قدرت انتخاب در کار باشد از این رو انتخاب و آزادی عمل، در شناخت انسان بالاترین پیام را دارد و میتوان به جرئت گفت: اگر این آزادی و استطاعت در مورد هر عملی نباشد، مهم ترین بخش وجودی انسان، یعنی عقل نیز از ارزش و اصالت میافتد

زیرا اگر خرد آدمی در هر پایه از اندیشه ورزی باشد، در میدان عمل و پس از بررسی های عقلی، توان انتخاب و عمل نداشته باشد و نتواند آزادانه به مقتضای عقل خود عمل کند، از عقل چه سودی خواهد برد؟

امام صادق(ع): لایکون من العبد قبض و لابسط، الا باستطاعه متقدمه علی القبض والبسط هیچگونه تصرفی از انسان سر نمیزند، مگر به قدرتی که پیش از آن تصرف در انسان وجود داشته . بحارالانوار ج5ص38
4- عاطفه و احساس
انسان افزون بر بعد شناختی و حساب گریهای عقلانی در زندگی، عاطفه و احساس نیز دارد و چه بسیار که این بخش از هستی انسان، ملاکهای حسابگرانه عقلی به ویژه عقل ابزاری را بکار نمی گیرد و به تقاضای عاطفه پاسخ میگوید، اگرچه در محاسبات عقلی زیانآور انگاشته شود. انسانیت انسان علاوه بر بعد عقلانی و اختیار و انتخاب، در گرو همین گزینش و گرایش عاطفی قرار دارد. پیامبر اعظم(ص): عودوا قلوبکم الرقه دلهای خود را به نرمی و مهربانی (و عاطفه داری) عادت دهید (بحار ج73 ص81)

5- فطرت
فطرت خداجویی نیز طبق اعتراف اکثر انسان ‌شناسان در نهاد آدمی وجود دارد و حتی بدون تعلیم و آموزش، گرایشهای خداجویانه را در انسان بیدار می‌کند و آدمی را به سمت و سوی ماورای طبیعت و کمال و جمال مطلق سوق می‌دهد و هر انسانی در ذات خویش عطش به معنویت را احساس می ‌کند. میلها و گرایشهایی در آدمیان هست که از همین عوالم مادی ریشه می‌گیرد، چون گرایش به خوراک، پوشاک، به جنس مخالف و...

اما گرایش به خدا و معنویت، از عالم ماورای ماده سرچشمه می‌گیرد. اینکه برخی از متفکران، گرایش به ماورای طبیعت را جزء تعریف انسان قرار داده‌اند، و فصل مقوم انسانیت دانسته‌اند، و انسان را به «حیوانی متافیزیکی» تعریف کرده‌اند، براساس همین خمیر مایه اصلی است که در هر انسانی وجود دارد، امام علی(ع): الرائح الی الله کالظمان یرد الماء کسی که به سوی خدا می‌رود، همچون تشنه‌ای است که به آبشخور گام می‌نهد.

6- وجدان
این ویژگی طبق نظر بسیاری از اندیشمندان و طبق درک و دریافتهای درونی هر کس، در نهاد آدمی وجود دارد و انسان را به راستی و درستی فرا می‌خواند، و بر اساس آفرینش خویش به نیکی میل دارد، و از هر بدی و تباهی متنفر است. این گرایش در درون هر انسانی وجود دارد، و ممکن است در اثر انواع تعلیم و تربیت‌ها، مصداقها و نمونه‌های آن فرق کند و لا اقسم بالنفس اللوامه (قیمه2) سوگند به نفس (و وجدان) سرزنشگر

این نفس سرزنشگر، همان وجدان اخلاقی انسان است که از ویژگی‌های انسان شمرده شده و آنرا قاضی درونی نامیده‌اند. دادگاه عدل الهی را جهان آخرت دانسته‌اند و دادگاه عدل الهی را در این جهان، در درون انسان و با قضاوت وجدان معرفی کرده‌اند.

پیامبر اکرم(ص): من ساءته سیئته و سرته حسنته، فهو مومن هر کس بدی‌هایش او را بد حال کند (دچار عذاب وجدان گردد) و خوبی‌ هایش او را خرسند سازد (براستی) در شمار مومنان است. بحارالانوار7 ج67،ص303

7- تربیت پذیری
استعداد پذیرش تربیت‌های گوناگون در انسان وجود دارد، بسیار عمیق‌تر و اصولی‌تر و پایدارتر از دیگر موجودات زنده. این استعداد تا اندازه‌ای است که با تربیت درست می‌توان از یک انسان ساده چون یک صفحه نانوشته، بهترین انسان و بهترین نوشته را پدید آورد، چنانکه عکس آن نیز امکان دارد.

علی(ع) نامه31 انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیئی قبلته همانا قلب هر انسان جوانی همانند زمین خالی می‌ماند که هر آنچه از (بذر و...) در آن قرار داده شود، آن را قبول می‌کند.

8- گرایش به بقا و جاودانگی
حب بقا و خلود، در درون همه انسان‌ها به ودیعت نهاده شده و انسان با مرگ حتمی که در پیش دارد، نیستی و نابودی را برای خود نمی‌پذیرد و باور ندارد و به نوعی به بقا پس از مرگ می‌اندیشد. این حب بقا و خلود از ویژگی‌های نوع انسانی است و برای شناخت انسان باید به ریشه‌های این احساس ژرف‌ اندیشید و علل و عوامل درونی آن را به واکاوی گذاشت و از این راه نیز به بعد اصلی وجود انسان یعنی روح پی برد و منکران روح را ناآگاه از این حقیقت انسان دانست

ابلیس برای فریب حضرت آدم و حوا از همین خصیصه وجودی انسان استفاده کرد و با تکیه بر حب بقا و خلود حضرت آدم و حوا گفت هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی آیا (دوست دارید) شما را به یک درخت زندگی جاودانه و ملکی بی‌زوال که پایان ندارد راهنمایی کنم؟ (طه120) به نظر می‌رسد که کوتاه ترین و گویاترین جمله در تبیین حقیقت انسان، این آیه کریمه باشد انا لله و انا الیه راجعون ما از آن خداییم و به سوی او (جهان باقی خدایی) باز می‌گردیم. این آیه دو حقیقت را بازگو می‌کند:
1- حقیقت و باطن خداجوی انسان
2- وجود گوهر باقی و غیرمادی در انسان، و بقای آن- پس از مرگ- و زندگی در عالم خدایی.

انسان ترکیب شگفت هستی

انسان به سبب ویژگیهای انحصاری خویش اشرف آفریده های الهی شد؛ زیرا آفریده ای است که از پست ترین تا برترین عناصر هستی را با خود دارد؛ از اینرو میتوان گفت که انسان، عصاره همه هستی است.

این ویژگی به انسان کمک میکند تا همه هستی را بدرستی در خود داشته و بتواند درک و فهم درستی از حقایق هستی داشته باشد؛ چرا که همه هستی به شکل علم حضوری و شهودی در او گرد آمده و از یک علم اجمالی شهودی نسبت به همه هستی برخوردار است

در ادبیات و فرهنگ قرآنی از این دارندگی و علم شهودی، به تعلیم کل اسمایی الهی از سوی خداوند تعبیر شده (بقره31) فرشتگان مقرب درگاه الهی هنگامی که اسمای الهی بر ایشان عرضه میشود از درک و فهم آن ناتوان می مانند و از فقدان علم شهودی خود نسبت به آن سخن میگویند (بقره31تا33)

در این میان، موجود دیگری که همانند انسان از اراده و اختیار و در نتیجه تکلیف برخوردار است، مدعی مقام خلافت الهی همانند فرشتگان میشود، زیرا بر این باور است که همه هستی را او در یک شکل کاملتری در اختیار دارد؛ چرا که این موجود نیز از عنصر عصاره آتش مادی آفریده شده که از پاکی و صفای خاصی برخوردار است؛ اما به سبب آنکه آتش جزو پست ترین عناصر هستی نیست، نمیتواند همان قابلیت خاک و گل بد بو را داشته باشد، از این رو این موجود فاقد همه عناصر هستی است و برخی از صفات و کمالات هستی را نمی تواند دارا شود؛ اما حس رقابت و حسادت موجب می شود که مدعی مقام خلافت انسانی گردد (اعراف12؛ ص76)
ترکیب شگفت انسان که از پست ترین عنصر هستی در کنار شریف ترین و برترین حقیقت هستی یعنی روح الهی ساخته شده به انسان این امکان را بخشیده است تا حقایق هستی را در هر مرتبه ای هست در یابد و شایسته خلافت الهی شود تا بتواند در این مقام، هر عنصر و موجودی آنگونه که به کمال شایسته و بایسته خود برساند و در مقام پروردگاری الهی، ایشان را پرورش و تربیت و ربوبیت کند (بقره30 حجر29 ص72)

راه نیل به خلافت الهی
انسانی که خداوند چنین استعداد و آمادگی را به او بخشیده است، برای رسیدن به مقام خلافت الهی می بایست نخست همه آن صفات الهی را که در شکل اجمالی در او به ودیعت گذاشته شده به فعلیت رساند. از این رو، نیازمند تلاش و مجاهدت بسیار است تا از پست ترین عنصر، خود را به بالاترین برساند و همه عوالم هستی و حقایق آن را به شکل تفصیل در خود داشته باشد.

این جهان کوچک که انسان نامیده میشود برای خلافت بر جهان بزرگ بیرون، نیازمند آن است که خود، جهانی بزرگ شود و از آنجایی که چنین استعداد و ظرفیتی را داراست پس مشکلی ندارد و تنها سعی و تلاش است که با خدایی شدن، میتواند آنرا بدست آورد

انسان در این دنیا با بهره گیری از عقل و وحی که راهنمای انسان برای رسیدن به مقامات الهی است میتواند خدایی شود و خلافت ربوبی الهی را به عهده گیرد. اگر انسان از بند شهوت دنیا برهد و کشتی وجودش را بر دریای دنیا به حرکت در آورد او را به منزل مقصود میرساند. انسان هر روز باید درنگ کند و ببیند تا چه مقدار در دریای حقایق پیش رفته و از دام مادیات و شهوات رسته است؛
اگر انسان قدر و منزلت خویش را بشناسد هرگز در دام هلاکت وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی گرفتار نخواهد شد و کسی که قدر خویش نشناسد و در سفاهت و جهالت باقی بماند، جز بدبختی و شقاوت برای خویش سرنوشتی را رقم نخواهد زد. عقل انسان نخست فرمانی که میدهد تقوای عقلانی از ظلم و بیداد و بی وفایی و دروغگویی و مانند آن است

اگر انسان از فرمان عقل و تقوای عقلانی اطاعت کند راه حقیقت را یافته است؛ چرا که تقوای عقلانی رئیس اخلاقی است (نهج البلاغه حکمت410) پس راه انسان خاکی برای فراز آمدن در آسمان افلاک خلافت الهی، راه عقل و وحی و عبودیت است که از آن به صراط مستقیم و راه راست نیز یاد میشود.

انسان خلیفه خداوند

و اذ قال ربّک للملائکه انّی جاعلٌ فی الارض خلیفهً قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک قال انّی اعلم ما لا تعلمون...  هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند! در حالی که تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم. و تو را تقدیس میکنیم. خداوند فرمود: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید

سپس علم اسماء را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید اسامی اینها را به من خبر دهید. در این آیه که به آیه خلافت معروف است مسئله خلافت انسان در روی زمین بیان شده و اینکه خداوند انسانها را به عنوان جانشین و خلیفه خود برای تشکیل حکومت در روی زمین قرارد داده است.

خداوند متعال انسان را در اداره خلافت زمین جانشین خود قرار داده است. خلافت نوعی جانشینی خداوند است که در روی زمین صورت می گیرد نه در آسمان یا دنیای آخرت. علاوه بر آن خداوند متعال به این مخلوق عقل بخشیده و توانایی علوم و اداره آنچه به او محول شده است را دارد.

البته این امر مانع از روی دادن کشمکش و ستیز است که انسان به کمال و شناخت خود می رسد. حضرت آدم دو نوع خلافت را به انجام رسانده بود، از حیث نبوت و از حیث انسان بودن.‏ با نگاهی به این آیه کریمه می توان موارد زیر را به عنوان عناصر تشکیل دهنده دولت از آن استخراج کرد.

خدایی شدن، فلسفه آفرینش انسان
اخلاق خدایی را می بایست در شکل تمامیت آن در حضرات معصومان(ع) دید که نفس پیامبران (آل عمران61) هستند و همه صفات و اسمای کمالی الهی را در خود فعلیت و ظهور تمام بخشیده اند و هیچ کم و کسر و نقصی درآن راه ندارد. بنابراین، اگر بخواهیم وضعیت خود و دیگران را درباره هدف آفرینش یعنی خدایی و ربانی شدن بدانیم باید دقت کنیم تا چه اندازه اخلاق خدایی را در منش و کنش و واکنش خود و دیگران می توانیم شناسایی کنیم. (آل عمران159)

انسان های متأله و ربانی همانند پیامبران بر اساس عقل و وحی عمل می کنند و دیگران را به عقل و وحی می خوانند و در رفتار خویش نیز دیگران را بدان توصیه و سفارش می کنند (آل عمران79) و از هرگونه زشتی و بدی و ناپسند عقلانی و عقلایی و شرعی بازمی دارند (مائده44 و63)

انسان های متأله و ربانی همانند پیامبران هستند و خداوند آنان را جزو اولیا و اوصیای خود میداند و پذیرش سخنان ایشان را واجب شمرده است. انسان های عادی که متأله و ربانی می شوند، هرچند که از مقام پیامبری تشریعی برخوردار نیستند، ولی از وحی و نبوت عمومی و غیرتشریعی برخوردارند و در مقام احسان الهی از آن بهره مند میشوند (آل عمران146 و148)

این گونه از ربانیون، انسانهای برتر از عالمان دینی (مائده44) همانند پیامبران اهل ثبات قدم و صبر و استقامت (آل عمران146 و147) و نیز اهل جهاد (همان) هستند. از این جهت مسئولیت های پیامبری به ایشان نیز داده میشود تا در مقام قضاوت شرعی از منصب الهی قضاوت برخوردار گردند و بر جامعه حکومت و حکم کنند (مائده44) این دسته از ربانیون که ربانی غیر پیامبر هستنند، همانند پیامبران از محبوبیت برخوردارند و خداوند از ایشان خشنود است و خداوند ایشان را به عنوان محسنان، محبوب خویش میداند (آل عمران 146تا148)

نشانه های خدایی شدن انسان اخلاق خدایی و ربوبیت انسان

بی گمان مهمترین هدف آفرینش انسان، قرارگرفتن در مظاهر الوهیت و ربوبیت است که از آن در آیات قرآنی و روایی به متاله و ربانی شدن انسان تعبیر می شود؛ چرا که خداوند به صراحت در آیات قرآنی از جمله آیه30 سوره بقره فلسفه و هدف آفرینش انسان را خلافت او از خود در قرارگاه زمین دانسته است.
عقل و وحی به عنوان پیامبران درونی و بیرونی این مسئولیت و مأموریت را به عهده دارند تا این هدف تحقق یابد. آموزه های عقلانی و وحیانی را می بایست در چارچوب این هدف اصلی انسان و پیامبران تعریف کرد. هر کسی نیز به طور فطری تلاش می کند که این هدف را به عنوان یک کمال مطلق به دست آورد و غایت سیر و سلوک جوهری خویش قرار دهد؛ اما همواره در برابر انسان، موانع درونی چون هواهای نفسانی و بیرونی چون وسوسه های شیطانی وجود دارد که اجازه نمی دهد این سیر فطری و طبیعی به گونه ای مثبت یا کمال انجام گیرد.

انسان، خدایی را به عنوان یک کمال مد نظر دارد؛ زیرا به عقل و برهان دریافته که خدا که در فلسفه از آن به واجب الوجود یاد می شود، کمال مطلقی است که منشأ وجود همه کمالات هستی است.

در هر انسانی، این استعداد و ظرفیت خدایی شدن به شکل جعل اسمای الهی وجود دارد (بقره31) که انسان با حرکت جوهری تکوینی و تشریعی که از آن به راه مستقیم عبودیت یاد می شود، می تواند آن اسمای کمالی الهی را در خود فعلیت بخشد. (ذاریات56)

اما این حرکت جوهری تکوینی به این سادگی نمی تواند به غایت کمالی خود به شکل مطلوب برسد؛ زیرا هر چند که هر موجودی از جمله انسان با تلاش ذاتی که دارد (انشقاق6) به خدا می رسد و در دایره انالله و اناالیه راجعون (بقره156) در مقام بازگشت و رجعت (علق8) منتهای سیر آدمی خداست چه بخواهد و چه نخواهد (نجم42)؛ اما باید توجه داشت که این بازگشت میتواند به اسمای جمال الهی یا به اسمای جلال خداوندی باشد که در دو صورت بهشت و دوزخ خودنمایی میکند زیرا انسان در مسیر بازگشت خود به سبب دارا بودن اراده و اختیار، آزاد است که دو راه متضاد بازگشت را برگزیند و خود را به وجهی از وجود الهی در آورد که کمال جلالی یا جمالی باشد.
نکته ای که قابل توجه است آن که کسانی که جلال الهی را در می یابند آن کسانی هستند که ظرفیت ها و استعدادهای فطری و طبیعی خود را که در شکل تعلیم اسمایی (بقره31) به آنها داده شده، از دست داده و با خسران سرمایه های وجودی مواجه می شوند و در یک فرایندی به جای ظهور بخشی و فعلیت دهی آن اسمای کمالی الهی، آنها را دفن می کنند (شمس10) به گونه ای که در ترازوی خودشناسی، پر از هیچ می شوند که از آن به باطل یاد می شود

این گونه است که در میزان و ترازوی آخرت، سبک وزن هستند و هیچ سنگینی برگرفته از فعلیت اسمای کمالی الهی ندارند تا در فراز بهشت جایی گیرند و در نهایت در درک اسفل از دوزخ و آتش فرو می افتند (قارعه8)

مشکل انسان در این انتخاب حق و باطل آن است که نفس انسانی به سبب قرار گرفتن در کالبد خاکی به امور پست گرایش دارد و میخواهد خود را به امور مادی که از آن به نفسانیات یاد میشود، سرگرم سازد و گرفتار شهوت میشود. این گونه است که فطرت تقوایی نمیتواند او را به سوی عصمت از این امور بکشاند و یا نگه دارد.

در این راه دشمن بیرونی نیز به کمک هواهای نفسانی انسان می آید و او را وسوسه میکند. بدین ترتیب دو دشمن خطرناک درونی و بیرونی او را به سوی هلاکت و سقوط می کشاند و اجازه نمیدهد انسان سیر طبیعی و مناسب و درست خود را بپیماید. (ص82)

خداوند برای اینکه انسان بتواند در قضاوت خویش به حق و حقیقت نزدیک شود، راهکارهایی را در قرآن ارایه داده که از آن به نشانه های حق شناسی میتوان تعبیر کرد. به این معنا که انسان با بهره گیری از این روش میتواند دریابد که تا چه اندازه در مسیر حق قرار گرفته و از باطل دور شده و توانسته است کمالات اسمایی را در خود فعلیت و ظهور بخشد.

راه شناختن انسان های خدایی
خداوند اگر از هر انسانی خواسته که ربانی شود و ماموریت پیامبران در کنار عقل این بوده که انسان ها را دعوت به ربانی شدن بکنند (آل عمران79) بر اساس این آیه و آیات دیگر قرآن، همه پیامبران در کنار حکم عقل، دعوت به عبودیت خداوند کردند تا از این طریق که بدان شریعت گفته اند، انسان بتواند اسمای الهی سرشته در ذات خویش را آشکار کرده و به فعلیت و ظهور برساند و پس از رنگ خدایی گرفتن (بقره138) خدایی شده و در مقام ربوبیت ظهور یابد و ربانی شود (آل عمران79)

از نظر قرآن، هیچ پیامبری دعوت به عبودیت و بندگی خود نکرده (همان) بلکه دعوت به بندگی خدا کرده که در حقیقت تحقق اسمای الهی در ذات شخص و بروز آن به شکل خلق عظیم است. (قلم4)
خداوند پیامبر(ص) را با عنوان
خلق عظیم می ستاید تا ایشان را برای انسان ها سرمشق قرار دهد تا در مسیری که ایشان پیموده و مظهر ربوبیت الهی شده گام بردارند و مراحل و فرآیند بازگشت و رجعت خویش را آن حضرت قرار دهند (علق8) و بتوانند در همین مسیر که صراط مستقیم الهی و خدایی و ربانی شدن است به منتهای سیر خود برسند و خدایی و ربانی شدن را چنان که پیامبر(ص) تجربه کرده، تجربه کنند. (نجم42)

این منتهای سیر چنان که خداوند در همین سوره اشاره می کند، دنو به مقام تدلی است که می توان آن را به شکل قاب قوسین، او ادنی (نجم8و9) تعبیر کرد. از نظر خداوند پیامبر(ص) این ربانی شدن خود را در اخلاق خویش چنان به نمایش گذاشته که نمی تواند هیچ اشکال و نقصی در آن دید، از این رو از وی به اسوه حسنه یاد می کند. (احزاب21)

اخلاق، مهم ترین و اساسی ترین نشانه

بی گمان، اخلاق به معنای خلق و خوی و منش هر انسان، مهمترین و اساسی ترین، نشانه و معیار سنجش حق از باطل و کمال از ضدکمال است، هر کمالی در ذات انسان، به شکل منش، کنش و واکنش خود را نشان می دهد. از این رو پیامبر(ص) ماموریت خویش را اتمام مکارم و محاسن اخلاقی دانسته است. (بحارالانوار، ج84، ص325، حدیث14) زیرا تمامیت مکارم و محاسن اخلاقی به معنای تحقق اسمای کمالی خداوند در شخص و فعلیت و ظهوریابی آن است. اگر نگاهی به آموزه های عقلانی و وحیانی بیندازیم به سادگی می توان دریافت که چرا خداوند به حوزه اعمال و رفتار آدمی آن اندازه توجه و تاکید دارد و همه آموزه های دستوری قرآن و اسلام در کنار عقل بر این حوزه متمرکز شده است.

اینکه خداوند می فرماید ما انسان را برای بندگی و عبودیت خود آفریدیم (ذاریات56) به معنای رفتارهایی است که در قالب اعمال صالح، حسنات، معروف، فضیلت و مانند آن تعریف شده است. در مقابل، هرگونه اعمال بد، سیئات، منکر و رذیلت و مانند آن از نظر خداوند به عنوان رفتارهای ضدکمالی معرفی و به شدت از آنها نهی شده است

خداوند به صراحت در آیات قرآنی به حسنات و نیکویی ها دعوت کرده و از سیئات و زشتی ها و بدی ها پرهیز می دهد. از این رو اتهام دعوت به سیئات و یا اراده الهی به انجام سیئات از سوی بندگان را به شدت رد کرده و آن را تهمت و افترایی ناروا در حق خدا می شمارد؛ (اعراف28) چرا که خداوند به خوبی ها و نیکویی ها و پسندیده ها امر می کند و از بدی ها و زشتی ها نهی می نماید. (نحل90 اسراء16)

اصولا فرمان خداوند به تقوا به معنای پرهیز از زشتی ها و بدی هاست. خداوند برای شناخت باطن و حقیقت هر انسانی، توجه به رفتار و اعمال او را مورد توجه قرار می دهد و ملاک سنجش شخصیت هرکسی را اخلاق او می داند و می فرماید: کل یعمل علی شاکلته؛ هرکسی بر پایه شخصیت خود عمل می کند. (اسراء84) به این معنا که رفتار آدمی مبتنی بر شخصیت و شاکله وجودی اوست.

پس اگر می خواهیم بدانیم که علت این رفتار و عمل آدمی چیست، می بایست به شخصیت و شاکله وجودی او توجه کنیم؛ زیرا عمل و رفتار آدمی بیانگر شخصیت اوست.

جایگاه و مقام انسان در جهان هستی

یکی از مسائل مهمی که اذهان صاحب ‌نظران و متفکران را به خود معطوف داشته به مقام انسان در جهان مربوط می شود، اینکه انسان چه جایگاهی در جهان دارد و میان انسان و هستی چه رابطه‌ای وجود دارد،

در باب جایگاه انسان در هستی، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد، یکی از مهمترین این رویکردها، انسان را به عنوان اشرف مخلوقات و برترین مقام در هستی معرفی میکند که بعنوان جانشین خداوند بر روی زمین زندگی میکند، انسان از دیگر موجودات برتر بوده و به دلیل داشتن عقل و روح از دیگر موجودات متمایز می باشد و می باید از منابع و امکاناتی که خداوند در اختیار او قرار داده، حداکثر بهره را برده و در جهت عمران و آبادانی جهان استفاده نماید.

این نگرش از بعد معنوی و روحانی بهره‌مند بوده و انسان را از آنجایی که توانایی اطاعت از خداوند و ایجاد حیاتی سعادتمند را دارد، به عنوان اشرف هستی معرفی میکند و انسان موجب آبادانی هستی و حیات خود میشود.

رویکرد دیگری، انسان را به عنوان فرمانده و حاکم و قدرت مطلق در جهان معرفی میکند که بر دیگر موجودات حکمرانی و فرماندهی می نماید. این نگرش که عموماً در کشورهای صنعتی غرب حاکمیت دارد، زمینه اشغال استعماری و نابودی محیط زیست را فراهم آورده و در نهایت به زیان خود انسان بوده و تنها سود مادی را در اختیار معدود افراد جامعه قرار می دهد.

یک باور دیگر، انسان را همسطح دیگر موجودات و حتی حیوانات می داند که هیچ گونه تمایز و برتری نسبت به دیگر موجودات ندارد. در این نگرش، انسان چون چارپایان از قدرت حیات، تغذیه و تحرک برخوردار است، همگی زندگی کرده و در نهایت نیز می میرند.

آنچه مسلّم است، برتری نوع انسان نسبت به دیگر موجودات می باشد. انسان به دلیل برخورداری از فطرت الهی و ذات معنوی از یک سو و قدرت خرد ورزی و تعقل از طرف دیگر به عنوان اشرف مخلوقات شناخته می شود. قوانین حاکم بر حیات و جامعه‌ی بشری متفاوت از قانون حیات طبیعی میباشد، انسان دوست و یاور هم ‌نوع خود می باشد و با دستگیری از محرومان جامعه و پرهیز از تضییع حقوق دیگران، اجتماعی را می سازد که با قانون جنگل که در مکاتب ماتریالیستی غرب حاکمیت دارد، متفاوت است

انسان به عنوان جانشین خداوند بر روی زمین از روح الهی برخوردار بوده و وظیفه دارد، نه تنها حیاتی آرمانی و سعادتمند را برای نوع آدمی تأمین سازد، بلکه می باید تمام هستی و محیط زیست را آباد و عمران سازد و در جهت تضمین منافع مادی خود موجب تخریب و آلودگی جهان نشود.

 انسان می باید جامعه‌ای برابر و عدالت ‌محور را ایجاد کند که در آن هیچ گونه فقر و بیماری و استثمار وجود نداشته باشد و در نهایت جامعه و دنیایی را بسازد که شایسته‌ی نوع آدمی و یک موجود به عنوان جانشین خداوند بر روی زمین باشد.

تأثیر طهارت و پلیدی ظاهری بر باطن انسان از ناپاکی ظاهری تا پلشتی باطن

انسان همواره در حال تغییر و تحول است. زمانی که به دنیا می آید در کمال اعتدال و تعادل است. اما عوامل درونی و بیرونی، او را به دو سوی متضاد و متناقض می کشاند. از سویی الهامات تقوایی، خواهان حفظ تعادل در قوای بشری و بهره گیری از آنها برای فعلیت بخشی به اسمای الهی سرشته در ذات است و از سوی دیگر الهامات فجوری، خواهان مرزشکنی و تجاوز و گذر از مرزهای تعادل به سوی تقویت قوای نفسانی و بهره مندی بیشتر از لذائذ پست دنیوی می شود

این گونه است که آدمی، دمی در آرامش و آسایش نیست تا اینکه در یکی از دو قرارگاه دوزخ و بهشت قرار گیرد و سازه ای جدید را به جهان آخرت با مرگ خویش ببرد که مناسب و مطابق با شرایط بهشت و دوزخ است.

بسیاری از مردم از این نکته آگاه نیستند که وضعیت نهایی سازه وجودی خویش را در یک فرآیندی در مدت کوتاه عمر خویش میسازند. آنان با انتخاب نادرست راه گمراهی، گرفتار ناپاکی ها و خباثت های ظاهری میشوند و با خوی گرفتن بدان ها، سازه وجودیشان را با پلشتی و پلیدی می سازند و باطن وجودشان را بدان کامل میکنند و دوزخی شدن را برای خود رقم می زنند.

انسان بر سر دو راهی سرنوشت

براساس آموزه های قرآنی، دنیا جای ماندن نیست، بلکه قرارگاه موقتی است تا انسان خود را بسازد و برای ابدیت، هویت و ماهیت نهایی خویش را مشخص کند. انسان و جنیان تنها موجودات هستی هستند که از اراده و انتخاب اختیاری برای تعیین وضعیت نهایی خویش برخوردارند. سازه نهایی هر کسی آن چیزی است که خود وی، آن را با ایمان و عمل خویش می سازد و تا ابدیت با آن خواهد بود.
خداوند برای انسان دو راه اصلی سرنوشت تعیین کرده که از آن به عنوان بهشت و دوزخ یاد می شود. البته همین دو راه سرنوشت ساز، خودداری مراتب کلی است که برای بهشت، هشت مرتبه و برای دوزخ هفت مرتبه گفته اند. این بدان معنا نیست که هویت سازی بشر از خود، منحصر در این مراتب است؛ زیرا هر مرتبه ای خود دارای مراتب بی شماری است که برخی از اساتید و بزرگان از آن به تعداد انسان ها و جنیان یاد کرده اند؛ زیرا هر شخصی خود، نوع منحصر به فردی است که نمونه ای جز خودش نخواهد داشت.

بنابراین، هر کسی نوعی خاص از انسان را در فرآیند عمر خویش می سازد که نوع منحصر به فردی می باشد که در مرتبه ای از انسانیت قرار می گیرد که بی نهایت و بی پایان است. با این همه، راه اصلی همچنان دو راه است که از یکی از آنها به عنوان راه کمال، صراط مستقیم، متاله و خدایی شدن، عروج و تعالی، ایمان، اسلام، راه بهشت و مانند آن و از راه دیگر، به عنوان راه نقص، ضلالت و گمراهی، کفر، سقوط، دوزخ و مانند آن یاد می شود.

انسان در مدت کوتاه عمر خود که همان زندگی دنیوی است، هر دم در سر دو راهی سرنوشت ساز بهشت و دوزخ قرار دارد و هر انتخاب او، به معنای صعود یا سقوط می باشد؛ زیرا شرایط زندگی دنیوی، شرایط بسیار سخت و دشواری است که در آن اسمای الهی سرشته در ذات آدمی، فعلیت های متفاوت و متقابلی براساس اراده و انتخاب اختیاری انسان ها می یابد

شرایطی که در زندگی دنیوی برای بشر است، از آن بعنوان فتنه، امتحان و ابتلا و آزمون یاد می شود. هر دم انسان با انتخاب خود، بخشی از قوای اسمایی خویش را فعلیت می بخشد و با این انتخاب، سازه نهایی وجود خویش را می سازد که تا ابدیت با او همراه خواهد بود.

این همان چیزی است که قرآن از آن به خلود یاد می کند؛ زیرا خلود و جاودانگی در بهشت و دوزخ، به معنای تحقق سازه ای موافق و مناسب شرایط دو نوع زندگی و دو جهان متقابل و متناقض است. هر کسی خود به اراده و اختیار خویش، سازه ای را می سازد و انتخاب می کند که برای دو جهان متقابل است که از آن به بهشت و دوزخ یاد می شود

اگر کسی سازه ای ناقص و پر از پلشتی ها و پلیدی های ذاتی برای خود بسازد، این سازه تنها در شرایط جهانی به نام دوزخ می تواند زیست کند که پر از شقاوت ها و رنج ها و عذاب هاست. چنان که سازه کامل از همه اسمای حسنای الهی که با تلاش ایمانی و عمل صالح شخص ساخته می شود، موافق طبیعت بهشت است که بدان وارد می شود.

ارزش انسان و آدمی از دیدگاه علی علیه السلام

قیمه کل ّ امرئ ما یحسنه در مبحث جهان شناسی از دیدگاه حضرت امیر المومنین(ع) خداوند انسان و جهان را بیهوده نیافریده است. هرچند این انسان در این دنیا زندگی می‏کند، اما برای این دنیا آفریده نشده است تا هدف خویش را از زندگی، فقط بهره‏برداری از امکانات مادی دنیا قرار دهد؛ بلکه انسان طبق بیان صریح علوی، برای جهان آخرت آفریده شده إنّما خلقت للآخره لا للدّنیا؛ تو برای آخرت خلق شده‏ای نه برای دنیا. (نهج البلاغه نامه31)

علامه محمد تقی جعفری می گفتند: برخی از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست». برای سنجش ارزش بسیاری از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معیار ارزش انسان ها در چیست.

هر کدام از جامعه شناسان، سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارایه دادند. هنگامی که نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست... من این مطلب را گفتم و پایین آمدم.

وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. هنگامی که تشویق آن ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان، این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی ع است.
آن حضرت در نهج البلاغه می فرمایند: قیمه کل ّ امرئ ما یحسنه؛ ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می دارد. وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی ع از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.

عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق پنجاه میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی پنجاه میلیونی!»، چقدر بدش می آید؟ در واقع می فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد، چقدر پست و بی ارزش است!

تصرفات انسانی از دیدگاه قرآن

در آموزه های قرآنی انسان به عنوان اشرف آفریده ها و خلیفه الهی در قرارگاه زمین معرفی شده و همه هستی به نوعی مسخر وی دانسته شده است. این تسخیر با اهداف و فلسفه خاصی می باشد که همگی در راستای تکامل بشریت و دست یابی موجودات به کمال شایسته و بایسته آنان است. از این رو، تصرف انسان در هستی و آن چه از آن به ما سوی الله تعبیر می شود، امری طبیعی و بر اساس قوانین و سنت های الهی می باشد.

تصرفات انسان در هستی به اشکال و اهداف متفاوت و متعددی صورت میگیرد که بخشی از آن در راستای دست یابی به کمالات و یا پاسخ گویی به نیازهای طبیعی و فطری بشر است. بر این اساس هرگونه تصرف به معنای تغییر و دگرگونی در چیزهای هستی برای انسان مجاز بوده و انسان میتواند و بلکه می بایست در راستای اهداف و فلسفه آفرینش در آنها تصرف کرده و تغییراتی را پدید آورد.

با این همه تصرفات انسانی به هر شکل و هدفی باشد می بایست بیرون از دایره حکمت و فلسفه آفرینش و قوانین و سنت های الهی نباشد که از آن به گمراهی، ضلالت، کفر، فسق، ظلم و مانند آن تعبیر می شود؛ زیرا هر گونه تصرفی بر خلاف فلسفه آفرینش و سنت الهی به معنای تصرف نامشروع به معنای تکوینی و تشریعی آن می باشد. بنابراین، انسان با همه اختیارات مطلقی که به عنوان خلیفه الهی دارد، در محدودیت ها و خطوط قرمزی گرفتار است که می بایست آن ها را رعایت کند.

هر چند که در برخی از موارد، خط قرمز ها و محدودیت ها به گونه ای است که انسان میتواند به سبب ظلوم و جهول بودن فطری، از آن بگذرد ولی این گذر از خطوط می تواند به طور طبیعی و تکوینی و یا تشریعی به عنوان گناه و پیامدها و آثار آن، در زندگی شخصی و جمعی بشر تأثیرات سوئی به جا گذارد و آدمی را از انسانیت خویش دور ساخته و در مقام هبوط و سقوط قرار دهد.

قرآن به عنوان کتاب هدایتی و راهنمای درست زندگی که از سوی خداوند فرو فرستاده شده، در آموزه های خود، به بیان راه های درست تصرف در خود و جهان پرداخته و الگویی کامل از تصرفات انسان در جهان را ارایه نموده است. این مجموعه آموزه ها به انسان نشان می دهد که در چیزی چگونه و در چه محدوده ای تصرف کند که بهترین آثار و پیامد را برای انسان و آن چیز داشته و در راستای تقرب و کمال جویی انسان برای او مفید و سازنده باشد. این گونه است که حیطه آزادی و تصرفات بشر فوق العاده بیش از هر موجودی دیگر حتی جنیان است.

تصرفات جنیان، با آنکه صاحب اراده و اختیار و تکلیف هستند بسیار محدود است که در آیات بسیاری به آن اشاره شده است. از این رو جنیان مأمور به سجده شده اند تا در مقام تکوین معلوم شود که جنیان مسخر انسان هستند و حق خلافت الهی انسان به او اجازه هرگونه تصرف مجاز را می دهد.

هرچند که برخی از گروه های جنی چون ابلیس و شیاطین در مقام تشریع از این سجده سر باز زده و تسخیر خویش را نپذیرفته اند ولی در نهایت این انسان است که بر آنان چیره و غالب است و می تواند حتی شیاطین آنان را به بند کشیده و در کارهای خویش به کار گیرد.

این گونه تصرفات از سوی انسان در داستان حضرت سلیمان نبی(ع) و شیاطین در آیات قرآنی گزارش شده است که از جمله می توان به بهره گیری و تصرف انسان در جنیان برای جابه جائی چیزها (نمل39) و ساخت و سازه های صنعتی و استخراج معادن و مانند آن اشاره کرد

خداوند درباره تسخیر و تصرف در جنیان برای اهداف مشخص از سوی انسان می فرماید: و باد را مسخر سلیمان کردیم بامدادان یک ماهه راه می رفت و شبانگاه یک ماهه راه و چشمه مس را برایش جاری ساختیم و گروهی از جنیان به فرمان پروردگارش برایش کار می کردند و هر که از آنان سر از فرمان ما می پیچید به او عذاب آتش سوزان را می چشانیدیم. برای وی هرچه می خواست از بناهای بلند و تندیسها و کاسه هایی چون حوض و دیگهای محکم بر جای، می ساختند. ای خاندان داود، برای سپاسگزاری کاری کنید و اندکی از بندگان من سپاسگزارند

این آیات و آیات دیگر به خوبی نشان می دهد که قدرت تصرف تکوینی انسان تا چه اندازه است که حتی میتواند جنیان و شیاطین را که دیده نمی شوند (اعراف27) به کار گیرد و آنان را برای اهداف خاص در خدمت خویش در آورد. هدف از تبیین قوانین تشریعی، آن است که توانایی های بی نهایت انسان و ظرفیت های بسیار وی را مدیریت و مهار نموده و در راستای تکامل انسان و دیگر موجودات به خدمت درآورد.

مجموعه آموزه های شناختی و تشریعی قرآن در خدمت انسان به عنوان راهنمای کامل در تصرفات می باشد. هرگونه تصرف و مصرف کردن چیزی بیرون از دایره آموزه های اسلامی و قرآنی هرچند که می تواند شخص را به مرحله ای از کمال برساند ولی در نهایت، راه به بیراهه و گمراهی است

از این رو تصرفات رهبانیت و ریاضت های مرتاضان و شیوه مصرف آنان مورد نقد جدی قرآن و اسلام است، زیرا این راه تصرف هر چند در مراحلی مفید است ولی در نهایت، انسان را از کمال کامل و تمام باز می دارد و یا بیراهه می کشاند. در آیات قرآنی، به انسان نشان داده شده است که بهترین شیوه تصرف چیست و چگونه می تواند با مصرف درست هر چیزی، خود و دیگری را به کمال برساند.

علل و عوامل مثبت

از نظر اسلام و آموزه های وحیانی قرآن، اموری به عنوان شرائط جواز تصرف، مصرف شده اند. این شرایط به خوبی نشان میدهد که چه چیزی برای انسان و کمال وی مفید و سازنده است و می تواند تصرفات سازنده و مفید ارزیابی شود. از جمله شرایطی که برای تصرفات از ریز و درشت، خوردنی ها و آشامیدنی ها، پوشیدنی ها و مانند آن مطرح شده است مسئله حلیت است

حلال در اصلاح به هر قول و فعلی گفته می شود که از سوی شارع، حرمت یا وجوبی درباره آن نرسیده باشد. (القاموس الفقهی، ص99 التحقیق، ج1 و 2 ص272) خداوند در 29 بقره و 32 اعراف و دیگر آیات قرآنی تبیین میکند که حلیت، نه تنها اصل اولی در بهره برداری از روزی ها و تصرف در آن است، بلکه اصل اولی در هرگونه تصرفی از سوی انسان در هستی است. (بقره 172 و 173 و انعام 145)

بسیاری از چیزهای دنیا پاک و طیب است. این مسئله را آیه 69 انفال به شکل حلالا طیبا معرفی می کند و از انسان می خواهد که تصرفات خویش را محدود به امور حلال و طیب نماید.

علل و عوامل منفی

اما عواملی که می تواند تصرف انسان در چیزها را غیرمجاز قرار دهد و اجازه رشد و تعالی و تکامل را از بشر و انواع دیگر موجودات بستاند، اصولا از نظر قرآن اشیای جهان مطابق طبع و طبیعت آدمی است و تنها مواردی اندک است که می بایست به عللی، از آن پرهیز نماید. این در حالی است که شیطان می کوشد تا آدمی را دچار وسوسه کند و به جای بهره برداری از چیزهای مطابق طبیعت، به بهره برداری و تصرف در چیزهای بیرون از طبیعت وادار سازد. (بقره 168)

بنابراین نه تنها نقض اصل حلیت طیبات از سوی خداوند جایز شمرده نشده (بقره 168 و 169 مائده 87) بلکه هرگونه نقض این اصل به معنای پیروی از شیطان و افترا به خداوند محسوب شده است. (همان)

آیه 72 نحل تبیین می کند که اعراض از روزی های حلال الهی، شیوه ای باطل و نادرست در تصرفات و مصرف کردن انسان است که می بایست از آن پرهیز کند. آیه نخست سوره تحریم نیز مطلوبیت استفاده از لذات حلال را مطرح می سازد و حلیت آن ها را به عنوان جلوه ای از مغفرت و رحمت الهی برمی شمارد

از جمله رفتارهای نابهنجار که الگوی تصرف انسانی را دگرگونه ساخته و آسیب جدی به او و محیط زیست و دیگر موجودات وارد می سازد، مساله اسراف و اتراف و تبذیر است. هرگونه رفتار و تصرف نادرست می تواند نه تنها سد راه تکامل و پیشرفت فردی شود، بلکه جامعه ای یا حتی بشریت را با خطرات جدی مواجه سازد.

از جمله این تصرفات می تواند به تصرفاتی اشاره کرد که موجب شده که گازهای گلخانه ای به شدت در زمین افزایش یابد و طبقه ازون که نگه دارنده زمین از آسیب های جدی بیرونی است، به شدت آسیب ببیند. این خود نمونه ای زنده از رفتارها و تصرفات نادرست و بیرون از حد و اندازه انسان است که نشان می دهد او چگونه می تواند بر محیط زیست بشر تاثیرات منفی به جا گذارد.

تاکید قرآن بر عدم رفتارهای نادرست و نابهنجاری چون اتراف و اسراف و تبذیر به معنای تحریم طیبات و حلال نیست بلکه بیان الگوی درست مصرف است از این رو خداوند تحریم حلال ها و یا تغییر در احکام الهی را نوعی تجاوز به حدود و قوانین الهی می شمارد (مائده87) و اجازه نمی دهد که مومنان با حرام کردن امور پاکیزه و طیب بر خود (اعراف32) از مصرف درست چیزها خودداری ورزند.

خداوند در آیه نخست سوره تحریم، پیامبر گرامی(ص) را از حرام کردن چیزهای حلال و طیب بر خود، منع کرده تا به این وسیله اعلام کند که راه درست، در عدم مصرف کردن و ترک مصرف چیزی نیست بلکه در درست مصرف و به جا مصرف کردن آن است

هدف پیامبر و آموزه های وحیانی، حرام کردن خباثت هایی بوده است که برای انسان ضرر و زیان دارد و یا محدودسازی در تصرفاتی است که بیرون از دایره سود و نفع و طبیعت بشر است. از جمله این رفتارها می توان به تصرفات اسرافی و تبذیری و ریخت و پاشی و نیز اترافی مترفان اشاره کرد. قرآن با بیان بهترین الگوی مصرف می کوشد تا مسیر انسان را روشن و تبیین نماید و از هرگونه افراط و تفریط باز دارد.

این الگوی مصرفی که قرآن بدان اشاره می کند به گونه ای طراحی شده که برای فرد و جامعه و بلکه هستی مفید و سازنده است و انسان می تواند به عنوان خلیفه الهی نقش ربوبی خویش را در این مسیر به خوبی به عهده گرفته و انجام دهد.

ماهیت کلمات وجودی و احاطه انسان به این کلمات و اسماء الهی

کلمه در قرآن
کلمه در این آیات به معنای وجود عیسی بن مریم(ع) است که حقیقت وجودی می باشد. در آیه171 نساء می فرماید: انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته؛ مسیح عیسی پسر مریم فرستاده خدا و کلمه اوست. خداوند در آیات 42و 62 ابراهیم خاندان پاک و مطهر پیامبراکرم(ص) را کلمه طیبه می شمارد و خاندان ابوسفیانی را به عنوان کلمه خبیثه معرفی می کند.

از این رو در روایات تفسیری در توضیح کلماتی که حضرت آدم از خداوند دریافت کرده و بدان توبه اش پذیرفته شده گفته شده است که آن کلمات، حقایق وجودی کلمه طیبه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بوده اند

به این معنا که حضرت آدم(ع) با توسل و شفاعت جویی از این کلمات وجودی و خاندان عصمت و طهارت(ع) توانست از مجازات برهد و توبه وی پذیرفته شود.کاربرد کلمه به معنای موجودات هستی در 109 کهف و 72 لقمان نیز موید این نظریه است که کلماتی که حضرت آدم(ع) دریافت کرده تنها واژگان نبوده است، بلکه کلمات طیب و پاک وجودی بود که بدان ها از پیشگاه خداوند درخواست مغفرت و توبه می کند.
قرآن همه موجودات هستی را کلماتی می داند که اگر تمام آب های زمین و حتی هفت برابر آن به مدد آید و جوهر و مرکب شود تا بتوان این کلمات را به صورت مکتوب نگاشت، آن کلمات چنان زیاد هستند که جوهر کم می آید و کلمات وجودی و موجودات هستی پایان نمی یابد.
به نظر می رسد که کلماتی که آدم بدان آزمون شد نیز کلمات وجودی است و جز این نیز نمی تواند باشد. وی دست کم چند بار با کلمات وجودی اسحاق و اسماعیل آزمون شد و داستان قربانی اسماعیل تنها بخشی کوچک از آزمونی بود که وی گذراند.

این کلمات وجودی می تواند حتی امامان معصوم(ع) باشد و اینکه چگونه کلمات طیبه وجودی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) آن گونه شهید می شوند و کلمه وجودی زهرا(س) امیرمؤمنان و یا همه اهل بیت(ع) از پیامبر(ص) تا مهدی موعود(عج) چگونه از سوی مردم و کافران اذیت و آزار می شوند به گونه ای که پیامبر(ص) می فرماید: ما اوذی نبی کما اوذیت؛ هیچ پیامبری همانند من آزار و اذیت ندید

وقتی حضرت ابراهیم(ع) به ملکوت نگریست این اذیت و آزارها را با جان و روحش درک کرد و چشید. به هرحال کلماتی که حضرت ابراهیم(ع) با آن آزموده شد، کلمات صرف، و واژگان خیالی و توهمی نبود بلکه با موجودات حقیقی آزمون شد و سربلند از آن بیرون آمد. این کلمات الهی کلماتی هستند که تغییر و تبدیلی در آنها نیست و خداوند آنها را چنان که آفریده، باقی و برقرار می گذارد و هر کلمه وجودی به حکم تکلیف می بایست مطیع امر الهی و تسبیح گوی حق باشد

انسان از دیدگاه فلسفه لیبرالیسم،

نوع نگاه انسان، ابعاد وجودی او، نیازها و اهدافش در زندگی، بسیار تاثیرگذار است. از دیدگاه مکتب لیبرالیسم، آدمی ویژگی‏هایی دارد که تاثیر بسزایی بر رفتار اقتصادی انسان و سامان‏یابی نظام اقتصاد سرمایه‏داری لیبرال می‏گذارد.

خویش مالکی: از دیدگاه فلسفه لیبرالیسم، انسان مالک مطلق خود، کار و اموال خویش است و هیچ‌گونه تعلقی به جامعه، دولت و خداوند ندارد و مالش را هرگونه که خواسته باشد می‏تواند مصرف کند. این دیدگاه یکی از مبانی اعتقاد به آزادی فردی در عرصه اقتصادی و مالکیت خصوصی مطلق در نظام اقتصاد سرمایه‏داری لیبرال است. تلاش انسان در عرصه اقتصادی، برای ارضای امیال و تمنیات نفسانی او است، این امیال در نهاد و طبیعت بشر نهاده شده .

این تفسیر از انسان، سبب شده تا نظام اقتصاد سرمایه‏داری لیبرال، حداکثر کردن منفعت مادی شخصی را یگانه هدف فعالیت اقتصادی افراد معرفی کند؛ بلکه با چنین تفسیری از انسان، خواسته است افراد در تلاشهای اقتصادی خود، فقط به دنبال چنین هدفی باشند.

نگرش ابزاری به عقل: در مکتب لیبرالیسم، عقل انسان خدمتگزار او در برآوردن اهداف و امیال شخصی او است و چنین انسانی عاقل است؛ یعنی هرکس بتواند از عقل خود استفاده ابزاری بیشتری کند، عاقلتر است. وقتی حداکثر کردن سود شخصی، هدف فعالیتهای اقتصادی افراد باشد و این هدف از امیال نفسانی انسان سرچشمه بگیرد و عقل هم خدمتگزار انسان در برآوردن هدفش باشد، باید بپذیریم که تمام الگوهای علمی، مانند الگوی مصرف، سرمایه‏گذاری، تولید، هزینه و بازار از امور فوق متاثر است.

ابزارهای شیطانی در زندگی انسانی

انسان اشرف آفریده‌های الهی است، ولی اکرم شدن انسان به خودش و رفتارهایش بستگی دارد؛ زیرا اگر تقوا پیشه کند و از پلیدی‌ها و زشتی‌هایی که عقل و شرع می‌گوید پرهیز کند، آن زمان است که زندگی کریمانه‌ای خواهد داشت و در میان آفریده‌ها به کرامت می‌رسد، وگرنه انسانی که بی‌تقوایی پیشه کند، نه تنها کرامتی به دست نمی‌آورد بلکه از اشرفیت نیز ساقط شده و پست‌تر از چارپایان می‌شود

بی‌تقوایی انسان در زندگی آن است که آدمی ابزارهای شیطانی را در زندگی برگزیند و در تعامل با دیگران همانند شیطان بیندیشد و رفتار داشته باشد. نویسنده در این مطلب به برخی از مهم‌ترین ابزارهای زشت شیطانی که انسان‌ها از آن بهره‌مند می‌شوند و خود و دیگران را به بدبختی و شقاوت می‌کشانند و شرافت و کرامت را از میان می‌برند، اشاره کرده است.
ویژگیهای زندگی انسانی
خداوند انسان را موجودی دارای اراده و اختیار آفریده است. بر اساس آیات قرآنی دو نوع از موجودات از چنین ویژگی‌ای برخوردارند که انسان و جن است و در میان همه آفریده‌ها، این دو نوع هستند که در قیامت باید پاسخگوی رفتارهای دنیوی خود باشند و بهشت و دوزخ برای آنان خلق شده است. (رحمن)
البته خداوند به سبب اینکه به آنان توانایی خاص بخشیده و اینان دارای اراده و اختیار و حق انتخاب هستند، دانایی خاصی نیز به آنان بخشیده است تا بتوانند با بهره‌گیری از این دانایی و توانایی انتخاب درستی داشته باشند. از همین رو، در میان آفریده‌های الهی تنها این دو موجود، از ویژگی‌هایی چون دارا بودن اسمای الهی برخوردارند، بااین تفاوت که انسان در مرتبه بالاتری از جن قرار دارد و با آنکه از نظر کیفیت مادی، جن از عصاره آتش و از انرژی ساخته شده(الرحمن 15) و انسان از گل بدبو، (انعام2؛ حجر28؛ الرحمن14)

ولی از نظر کیفیت روحی و روانی، انسان یک درجه بالاتر از جن قرار دارد و وضعیت انفعال شدیدش که به‌خاطر گل بودن اوست موجب شده تا بتواند از مرتبه‌ای بالاتر از روح که فعلیت بیشتری دارد بهره‌مند شود و قابلیت آن را بیابد که از روح خاصی که دارای همه اسماء و صفات الهی است بهره‌مند شود و پذیرای چنین روحی (حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72) و دارنده همه صفات الهی باشد. (بقره، آیه 31)
انسان به سبب برتری در کیفیت روانی و روحی به عنوان خلیفه الهی برگزیده می‌شود(بقره، آیات 30 و 31) و این امکان برای همه نوع بشر فراهم می‌آید تا صفات الهی را از طریق عبودیت در خود فعلیت بخشیده و رنگ خدایی گرفته (بقره138) و مجاز شود تا در جایگاه ربانی (آل‌عمران79) به خلافت بر هستی بپردازد و در همه ماسوی الله از کائنات، تصرفات ربوبیتی داشته باشد.

از همین رو همه هستی تحت تسخیر انسان در آمده و همگان بر انسان سجده اطاعت بردند و فرشتگان ساحت قدس که از برترین‌ها و در مرتبه عقول مجرد و محض هستند، در مقام تشریع نیز این سجده اطاعت را به نمایش گذاشتند، هر چند که ابلیس از این فرمان تشریعی الهی سر زد و عصیان ورزید (کهف50)، ولی در مقام تکوین او نیز مطیع انسان است و لذا ناتوان از تصرف مستقیم بوده و تنها می‌تواند وسوسه کند و با بهره‌گیری از خود انسان علیه خود سود برد. (ابراهیم22؛ اعراف20؛ طه120) ابلیس در آیه 22 ابراهیم به صراحت از عدم سلطه خود بر انسان سخن می‌گوید و از آیات دیگر به دست می‌آید که او تنها وسوسه می‌کند و نفس انسانی را به کار می‌گیرد تا زمینه سلطه خودش را برایش فراهم آورد.
به هر حال، انسان به سبب همین ویژگی‌های استثنایی، در مقام برتری قرار دارد، هر چند جنیان از جمله ابلیس پیش از انسان خلق شده و در مقام برتری قرار داشتند (حجر27) و ابلیس گمان می‌کرد که خلافت الهی به او می‌رسد و پس از آنکه حضرت آدم(ع) آفریده شد و انسان به خلافت الهی رسید او از بابت غرورش این خلافت را نپذیرفت و عصیان ورزید، (اعراف12؛ ص76 و آیات دیگر)

با این همه انسان در معرض خطری عظیم قرار دارد؛ زیرا یک دشمن درونی به عنوان هواهای نفسانی دارد که شهوت‌های او را بر می‌انگیزد و او را به اسراف و زیاده‌روی در برآوردن خواسته‌های دنیوی و نفسانی می‌کشاند. (آل عمران14) و یک دشمن بیرونی به نام ابلیس دشمن سوگند خورده‌ای دارد که اجازه نمی‌دهد تا در مسیر عبودیت قرار گیرد و بر اساس عقل و وحی عمل کرده و مظاهر اسمای الهی شده و خلافت خداوندی را به عهده گیرد. (حجر 39 ).

پس انسان به سبب این ویژگی‌ها باید خود مسیری درست را پیدا کند که عقل و وحی به او نشان می‌دهد(بقره 38) و آن همان صراط‌مستقیم عبودیت است. (ق 56)
انتخاب شیطانی
اما بسیاری از مردم در انتخاب مسیر به گمراهی می‌روند و همان انتخابی را انجام می‌دهند که شیطان انتخاب کرده و موجبات هبوط و سقوط خود و انسان را فراهم می‌آورند و سرانجام به دوزخ فراق اسمایی گرفتار می‌شوند.
اگر ابلیس به سبب خود برتر بینی در کیفیت خلقت جسمی‌اش، گرفتار شد و عصیان ورزید و حکم تشریعی الهی را انجام نداد و از اطاعت فرمان الهی سرباز زد، بسیاری از انسان‌ها به سبب گرفتار شدن به غرور و فریب ابلیسی این راه را انتخاب می‌کنند و همان‌گونه که حضرت آدم(ع) گرفتار فریب و غرور ابلیسی شد و از بهشت خاص خود هبوط کرد و بسیار تلاش کرد تا خود را با توبه و بهره‌گیری از کلمات الهی از این دار هبوط و خانه غرور بیرون آورد، هر فرزند آدمی، گرفتار این غرور است و اگر نتواند راه را بشناسد و انتخاب درستی داشته باشد در دوزخ خشم الهی سقوط خواهد کرد و در دوزخ فراق می‌سوزد (اعراف179)

ابزارهای شیطانی
مسیری که بسیاری از انسان‌ها به جای صراط‌مستقیم عبودیت و پیروی از احکام عقل و شرع و حرکت در مسیر تقوای الهی به اراده و اختیار آزادانه خود انتخاب می‌کنند، راه‌های شیطانی است که جز بدبختی و شقاوت در دنیا و آخرت نتیجه‌ای ندارد. این‌گونه است که همانند ابلیس و شیطان، هواهای نفسانی خود را معبود خویش قرار می‌دهند و می‌خواهند آن را ارضا کرده و اطاعت او را نمایند. پس به جای آنکه دین و آیین الهی را برگزینند دنیا را که بازیچه‌ای از لهو و لعب است بر می‌گزینند و بدان سرگرم می‌شوند، (اعراف51) و همان مسیر شیطانی را می‌روند. (اعراف30)

پس در زندگی از همان ابزارهایی که شیطان برای فریب انسان استفاده کرده بهره می‌گیرند و تحت آموزش شیطان و ولایتش زندگی خودشان را سامان می‌دهند.این‌گونه است که شیطانی فکر و عمل می‌کنند و همان ابزارهای شیطانی را علیه هم‌نوعان خود به کار می‌گیرند تا به متاع اندک دنیا برسند و خلافت و آخرت خود را به بهای اندک بفروشند و تحت ولایت شیطان زندگی کنند.
ابلیس به عنوان بزرگ شیاطین، همه ابزارهای بدبختی و پلیدی را به کار می‌گیرد و به انسان می‌آموزد که چگونه شیطانی فکر و عمل کند و به جای ابزارهای خوب و خیر از ابزارهای بد و زشت بهره‌مند شود.
این گونه است که انسان‌های شیطانی از ابزارهای بدی چون اختلاف و تفرقه در میان هم نوعان استفاده می‌کنند(بقره208)، و می‌کوشند تا با بهره‌گیری از تفرقه و اختلاف، اهداف شوم و پلید خودشان را پیش برند؛ زیرا وحدت و اتحاد میان مردم اجازه نمی‌دهد تا آنان به ظلم و ناروا، از دیگران بهره‌کشی نمایند؛ اما وقتی اختلاف هست می‌توانند از این آب گل‌آلود استفاده کنند؛ چنان که استکبار جهانی امروز با اختلاف‌افکنی میان مردم جهان و به‌ویژه مسلمانان و بر طبل اختلاف شیعه و سنی کوبیدن و یا قومیت‌ها و نژادها بر آن است تا بر جهان اسلام و منابع مادی و غیر مادی آن مسلط شود.
خداوند در آیه 100 یوسف و 52 اسراء و نیز 34 و 36 فصلت بیان می‌کند که افساد و اخلالگری در روابط انسانها، از دامهای شیطان است. پس اجازه داده نشود که شیاطین جنی و انسی از این ابزار و دام برای رسیدن به مقاصد خودشان استفاده کنند بلکه انسان‌ها باید با اتحاد خود، اجازه هرگونه سوء‌استفاده را از آنان سلب کنند.
انسان ابلیسی در حوزه اقتصادی به جای آنکه بر تولید و کار تاکید کند، به قمار و ربا و کم فروشی و گران‌فروشی تاکید می‌کند؛ زیرا در چنین فضایی است که می‌تواند بی‌هیچ رنجی از دستاوردهای دیگران سود برد و به ظلم و ناروا بر منابع مادی و مالی دیگران مسلط شود و به عیش و عشرت بپردازد. (مائده 90)
خداوند بارها به مسائل اقتصادی اهتمام می‌ورزد زیرا بیشترین سوء‌استفاده در این حوزه صورت می‌گیرد و ابلیس و شیاطین جنی و انسی همراه و تحت ولایش همواره از این حوزه برای رسیدن به مقاصد پلید و زشت خود بهره می‌گیرند. با نگاهی به سوء استفاده‌های شیاطین از این حوزه از طریق ابزارهای پیش گفته‌ای چون ربا و قمار و همچنین تبذیر و اسراف در مصرف (اسراء 27) می‌توان دریافت که باید مسائل اقتصادی را یکی از مهم‌ترین ابزارهایی دانست که شیطان به امید سوء استفاده از آن در کمین بشر است.
اسراف و تبذیر رویه‌ای است که در آن امکان استفاده از برکات و نعمت‌های الهی به دیگران داده نمی‌شود و به جای آنکه نعمت صرف رشد و بالندگی و بهره‌مندی انسان شود بیهوده تباه می‌شود و انسان‌های دیگر بی‌بهره از آن نعمت می‌مانند. این رویه و ابزار شیطانی در جوامع بشری میان اشراف و طبقات بالای جامعه به شدت رواج دارد. در حقیقت رویه و ابزاری شیطانی که جزو عادات ملت‌های به ظاهر متمدن و طبقات اشراف و مترف در آمده است.
عده‌ای از این مردم به جای اینکه در برآورد خواسته‌ها و غرایز طبیعی از مسیرهای طبیعی استفاده کنند، از روش‌ها و ابزارهای زشت و پلید و غیر طبیعی بهره می‌برند، آنان مثلا برای برآورد نیازهای طبیعی جنسی از طریق ازدواج و مانند آن به فحشاء و منکرات دامن می‌زند تا بتوانند از زنان و مردان سوء استفاده جنسی کنند. (بقره 168 و169).

در این آیات همچنین بیان شده که شیاطین برای رسیدن به مقصود خویش از افترا و بدعت‌آفرینی استفاده می‌کنند، زیرا اگر جامعه در سلامت روانی باشد هیچ کس نمی‌تواند با ظلم کردن، به استثمار مادی و جنسی بپردازد ولی با بدعت‌آفرینی و استحمار توده‌ها این امکان برای آنان فراهم می‌شود که از منافع دیگران بی‌هیچ رنجی بهره برند.
بدعت‌آفرینی به معنای آن است که راه‌های جدیدی را که عقل و شرع آن را نمی‌پذیرد و طبیعت انسان بدان عادت ندارد، ایجاد کنند و به سبب اینکه طبیعت آدمی جدید پسند است، بی‌توجه به سود و زیان آن از آنها استفاده کند.
از دیگر ابزارها و رویه‌های شیطانی که در زندگی بشر مورد استفاده قرار می‌گیرد و موجبات تباهی فرد و جامعه را فراهم می‌آورد، می‌توان به خمر و شراب (مائده90 و 91)، ایجاد دشمنی و درگیری در میان انسان‌ها(همان؛ یوسف 100)، شبهه‌افکنی در اعتقادات و باورها(زخرف 61 و62)، فحشاء و منکرات (بقره 168 و 169)، گفتارهای ناپسند و فریبنده(انعام 111 و 112؛ اسرا 53)، نجواها و توطئه‌گری در انجمن‌ها و محافل (مجادله 10) و مانند آن اشاره کرد.
با نگاهی به افکار و اعمال خود و دیگران می‌توانیم بفهمیم که تا چه میزان گرفتار دام ابلیس و شیاطین بوده و از ابزارها و رویه‌های آنان بهره می‌گیریم.

برخی عادت کرده‌اند که در بعضی امور همیشه اهل فریب و افترا باشند و برخی هم اهل اسراف و تبذیر باشند در حالی که خود را مسلمان می‌دانند. ما باید همواره از خود شیطانی و شیطان، به خدا پناه بریم و با استعاذه به خداوند و توکل بر او، مانع تسلط شیطان و افکار و رفتارهایش بر خودمان شویم (نحل 98 و 99)؛ زیرا اگر این گونه نباشیم نمی‌توانیم از شر هواهای نفسانی درونی و وسوسه‌های شیطان بیرونی درامان باشیم. (آل‌عمران 37و 38).
بسیاری از مردم با مجادله و پافشاری بر عقاید موهوم و غیر علمی همان راه شیطان را می‌روند (حج 3 و 4) و از ابزارهای شیطانی برای فجور و عبور از خطوط قرمز الهی استفاده می‌کنند و به ظاهر شبهه علمی دارند در حالی که گرفتار شهوت عملی و هواهای نفسانی هستند. (قیامت 4 و 5)

به هر حال، باید مراقب بود در دام شیطان نیفتیم و در زندگی، روش و ابزارهای شیطانی را به عنوان ابزار کارآمد استفاده نکنیم و موجبات بدبختی خود و دیگران را فراهم نیاوریم. هوشیاری و بیداری، لازمه موفقیت و گذر از گردنه عصر دنیا در مدت کوتاه عمر است. باشد که با توکل و ایمان و حرکت در مسیر عبودیت صراط‌مستقیم عقل و وحی شرافت خود را حفظ کرده و به کرامت خود بیفزائیم و اکرم آفریده‌ها شویم. (حجرات 13).

 

 

فلسفه آفرینش انسان، مال، علم و دنیا از دیدگاه پیامبر اسلام (ص)

شناخت انسان از فلسفه آفرینش و اهداف هر چیزی می‌تواند نوع تعامل و رفتارش را با آنها تعیین کند. آموزه‌های قرآنی به این مهم توجه داده و بر آن است تا فلسفه آفرینش و اهداف امور و چیزها را تبیین کند تا نگرش مردم را سامان دهد. نویسنده در این مطلب به فلسفه و هدف آفرینش چهار امر مهم در زندگی دنیوی اشاره کرده است.
تأثیر شناخت فلسفه آفرینش در سبک زندگی
رفتارهای انسان تابع نگرش‌ها و نگرش‌ها نیز تابع بینش و شناخت آدمی است. البته ابزارها و منابع شناختی صحیح و درستی لازم است تا انسان بتواند حقایق را چنانکه هست بشناسد و در این میان به علل درونی و بیرونی، شناخت حقایق اشیاء بسیار دشوار است؛ از همین رو پیامبر (ص) به پیشگاه خداوند عرضه می‌دارد: اللهم ارنی الاشیاء کماهی؛ خداوندا چیزها را آنچنانکه هست به من بنما!
لازم است انسان شناخت درستی از فلسفه آفرینش به طور کلی و فلسفه آفرینش چیزها به طور جزیی به دست آورد؛ زیرا شناخت آدمی نسبت به هر چیزی نوع تعامل و برخورد را تحت تأثیر مستقیم قرار می‌دهد.
خداوند بارها در آیات قرآنی به تبیین فلسفه و هدف آفرینش هستی و به ویژه اشیاء پرداخته است. به عنوان نمونه در آیات قرآنی، ستارگان را به عنوان زینت‌های آسمان دنیا و دور از دسترس شیاطین سرکش دانسته که می‌خواهند به این منطقه نفوذ کنند و اطلاعاتی از آینده به دست آورند. (صافات 6 و 7)

سپس در ادامه به یکی از فلسفه‌های خلقت شهاب سنگ‌ها اشاره می‌کند و می‌فرماید که اینها مأمور هستند تا شیاطینی را که برای استماع به آسمان می‌آیند فراری داده و آنان را بگریزانند. (صافات 8 تا 10)
اگر انسان عوالم ملکوتی و باطنی را بپذیرد که غیر از عوالم ظاهر است، نگاه وی به هستی تغییر می‌یابد، همچنین اگر هدف و فلسفه هر چیزی را بشناسد به همان میزان نگاه وی تغییر یافته و به‌گونه‌ای دیگر با آن تعامل و رفتار می‌کند. از همین رو در آیات قرآنی به تبیین اهداف و فلسفه اشیاء نیز توجه ویژه‌ای مبذول شده است.

فلسفه چهار چیز از اصول زندگی در کلام پیامبر (ص)
پیامبر گرامی (ص) که مفسر واقعی قرآن است، به تبیین فلسفه و هدف از آفرینش انسان و علم و دنیا و مال پرداخته است تا نوع رفتار و نگرش ما را نسبت به آنها تصحیح و اصلاح کند و فلسفه و سبک زندگی ما را دگرگون سازد. ایشان چنانکه در صفحه 159 کتاب اثنی‌عشریه آمده، می‌فرماید: خلق اربعه لاربعه: المال للانفاق لا للامساک و العلم للعمل لا للمجادله و العبد للتعبد لا للتعظیم و الدنیا للعبره لا للعماره؛ چهار چیز خلق شده برای چهار چیز:
1- فلسفه و هدف آفرینش مال: آن حضرت (ص) در این باره می‌فرماید: مال برای انفاق است نه برای حفظ کردن و نگه داشتن. به عبارت دیگر ثروت و مال در دنیا برای انباشت و تکاثر نیست بلکه برای کوثری کردن زندگی است؛ اگر تکاثر و انباشت ثروت و مال همانند انبار کردن آب در یک فضای محدود است، کوثر به معنای جاری کردن، همانند نهری است که جریان دارد و نه تنها آلوده نمی‌شود و نمی‌گندد، بلکه موجب سلامت خود و طراوت محیط و نشاط و زندگی می‌شود.
کسانی که برداشت نادرستی از آفرینش دنیا و مال و ثروت دارند، به انباشت آن همت می‌گمارند.

اینان گرایش به بخل پیدا می‌کنند و حاضر نیستند آن را در اختیار دیگران قرار دهند تا دیگران نیز همانند آنان از آن بهره‌مند شوند و حتی گاه در این راه چنان افراط می‌کنند که گرفتار خساست شده و نه تنها نمی‌گذارند دیگران استفاده کنند بلکه خود نیز از آن استفاده نمی‌کنند و اینگونه دچار محرومیت خودخواسته می‌شوند.
خداوند در آیات قرآنی درباره یکی از خصوصیات انسان‌ها، به مسئله تکاثر گرایی انسان اشاره کرده و می‌فرماید:
و تحبون المال حبا جما، و مال را دوست دارید، دوست داشتنی بسیار. (فجر20) در حالی که اگر انسان شناخت درستی از حقیقت مال و فلسفه وجودی آن داشت، نگاهی متفاوت به مال پیدا می‌کرد و آن را این گونه محبوب خود قرار نمی‌داد، بلکه تنها آن را یک ابزار زینتی دنیا بشمار می‌آورد و به همین میزان به آن بسنده می‌کرد

به سخن دیگر وقتی انسان بپذیرد که مال چیزی جز زینت و آرایه‌ای برای زندگی دنیا نیست، آن را به عنوان یک ابزار می‌نگرد و دلبسته آن نمی‌شود، زیرا ابزار، لیاقت آن را ندارد که محبوب انسان شود و دلبسته شدن به ابزار و امری که پایدار نیست، از سر حماقت و سفاهت و دیوانگی است، چرا که مال انسان نیست تا بدان دلبسته شود و بدان تعلق پیدا کند به طوری که وقتی متعلق را از دست داد محزون و مغموم شود.

خداوند در آیه 46 سوره کهف فلسفه و هدف آفرینش مال را این گونه تبیین می‌کند: المال والبنون زینه الحیاه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا؛ مال و پسران زیور زندگی دنیایند و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید نیز نیکوتر است. پس برای اینکه زندگی اخروی ما درست شود، باید از این مال به عنوان باقیات صالحات استفاده کنیم. و آن را با انفاق برای آخرت ذخیره کرده و ره توشه آخرت خود سازیم.

به عبارت دیگر، هر چه را که خوردیم و مصرف کردیم، خورده شده و از میان رفته و هر آنچه را خیرات کرده و انفاق و احسان نمودیم به عنوان باقیات صالحات برای آخرت ما می‌ماند. چنین نگرشی به مال و فلسفه و هدف آفرینش آن به ما کمک می‌کند که سبک زندگی خود را تغییر دهیم و به جای تکاثر و انباشت مال و ثروت، به کوثرگرایی رو آورده و آن را در جامعه جاری و روان سازیم تا ذخیره آخرت ما شود. البته این بدان معنا نیست که خودمان اصلا استفاده نکنیم، بلکه ضمن استفاده از مال، بخشی را به عنوان حقوق سائلان و محرومان در اختیار آنان بگذاریم تا آنان نیز استفاده کنند. (ذاریات19، معارج 24 و 25)
2- فلسفه و هدف از علم: پیامبر گرامی (ص) درباره فلسفه علم و دانش می‌فرماید: علم و دانش برای عمل است نه برای مجادله.
علم برای این نیست که ما پز عالم بودن را بدهیم و بر خلاف آنچه می‌دانیم عمل کنیم و یا حق را باطل و باطل را حق جلوه دهیم. و مانند کارهایی سخیف دیگری که برخی از به ظاهر عالمان انجام می‌دهند، انجام دهیم. جدال، گفتگویی توأم با نزاع و غلبه جستن یک طرف بر دیگری (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 189 «جدل») و به قصد منصرف کردن وی از رأی و نظرش است. (مجمع‌البیان، ج 5- 6، ص 237)

پس کسی که هدف علم و دانش‌آموزی را نمی‌داند، به جای آنکه از این طریق بخواهد خودش را به کمال برساند، می‌خواهد خود را به هر طریقی بر دیگران چیره سازد. چنین شخصی در حقیقت هدف و فلسفه علم‌آموزی را نمی‌داند و یا دانسته می‌خواهد بر خلافت آن عمل کند.

انسان می‌بایست هر روز چیزی بیاموزد تا بهتر عمل کرده و به کمالات بالاتر برسد. اینکه پیامبر (ص) خواهان علم و افزایش آن است (رب زدنی علماً) و یا حضرت آدم (ع) و حضرت خضر (ع) و دیگران از علوم لدنی الهی بهره‌مند شدند برای عمل بوده است. در روایات است که علم بی‌عمل، ارزشی ندارد. خداوند نیز کسانی را که می‌دانند ولی بر اساس آن عمل نمی‌کنند سرزنش می‌کند

امام صادق (ع) آیت‌الله العظمی را کسانی می‌داند که بیاموزد و بیاموزاند و بدان عمل کند. ایشان می‌فرماید: من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعی فی ملکوت السماوات عظیما فقیل: تعلم لله و عمل‌ لله؛ هر کس برای خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمانها به عظمت و بزرگی یاد شود و گویند: برای خدا آموخت و برای خدا عمل کرد و برای خدا آموزش داد. (الذریعه الی حافظ الشریعه، شرح اصول کافی، ج 1، ص 56)
3- تعبد و اطاعت، فلسفه عبودیت و بندگی انسان: خداوند فلسفه وجودی و اهداف آفرینش انسان را در آیات قرآنی به شکل طولی چند امر دانسته که می‌توان آنها را اهداف ابتدایی و میانی و غایی برشمرد. از جمله اهداف و فلسفه آفرینش انسان که در قرآن بیان شده اموری چون خلافت، عبودیت، ربانی شدن، عالم شدن، عمران و آبادانی زمین و مانند آنهاست

خداوند در آیه 56 سوره ذاریات به صراحت بیان می‌کند که هدف آفرینش انسان و جنیان، عبودیت و بندگی خداوند است

پیامبر گرامی (ص) نیز درباره هدف و فلسفه عبودیت و بندگی می‌فرماید: بنده برای تعبد و اطاعت بندگی است نه برای تکبر و بزرگی. اگر انسان بنده است باید تعبد محض باشد و هر آنچه که مولا و خداوند فرموده بی‌چون‌ و چرا را انجام دهد. اصولا یکی از فلسفه‌های بیان احکام شریعت، آموزش بندگی است.

هر چند در آیات و روایات، فلسفه و علل احکام بیان شده و مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع بسیاری از آنها را گردآوری کرده است؛ ولی باید دانست که اصل اساسی در آن تعبدورزی بشر است، زیرا انسان نمی‌تواند با عقل خویش به تمام حقایق هستی آگاه شود و بخواهد بر اساس آن راه خویش را بیابد. اصولا عقل، همچون چراغ است و راه و چاه را نشان می‌دهد؛ ولی این خداست که راه می‌سازد و صراط مستقیم را ایجاد می‌کند تا انسان در آن مسیر قرار گیرد

از همین رو خداوند در آیات قرآن، اسلام و شریعت و قوانین تعبدی آن را راه مستقیم دانسته است. پس انسان اگر بخواهد به کمال بندگی برسد باید عقل را فقط چراغ بداند نه آنکه آن را دارای احکامی دانسته که بر اساس آن عمل کند. چنین نگرشی به عقل به معنا و  مفهوم گریز از تعبد و بندگی است. نتیجه چنین نگرشی نیز تکبر و استکبار است، زیرا شخص خود، یا عقل خود را در جایگاهی قرار می‌دهد که خدا به عنوان صاحب شریعت قرار داده است.

به سخنی دیگر، شخص خود را شارع می‌داند و این همان تکبری است که نتیجه آن در مقام عمل خروج از بندگی و اطاعت خواهد بود. امام صادق (ع) درباره جایگاه عقل می‌فرماید: ان دین الله لایصاب بالعقول الناقصه؛ دین الهی با عقل‌های ناقص به دست نمی‌آید. (بحارالانوار، ج 2، ص 303، حدیث 41)

حهر چند که در روایات است که عقل از جایگاه بس بزرگی برخوردار است که در قیامت ارزش عمل بدان سنجیده می‌شود و یا آمده که: «الدین عقل من خارج کما ان العقل دین من داخل؛ دین همان عقل از خارج و عقل همان دین از داخل است، یا گفته شده است: کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل؛ هر آنچه را عقل بدان حکم کند شریعت بدان حکم کرده و برعکس؛ اما باید گفت که حکم عقل تنها نشان دادن است یعنی نقش چراغ را دارد؛ زیرا شارع و حکم‌کننده تنها خداوند است و اوست که راه را تعیین کرده و می‌سازد و چراغ عقل آدمی آن راه را روشن می‌کند به هر حال، در روایات آمده که با قیاس و عاقل و استنباطات عقلی و شخصی نمی‌توان دینداری کرد و احکام ساخت؛ چرا که این راه هلاکت است.» (مستدرک الوسائل: ج71، ص 262، ح 52)
4- عبرت، فلسفه دنیا: پیامبر (ص) درباره فلسفه و هدف دنیا می‌فرماید: دنیا برای عبرت است نه برای عمارت و تشریفات. در آیات قرآنی این مطلب بیان شده که دنیا و زندگی آن، گذرگاهی برای آخرت است. بنابراین، انسان نمی‌بایست آن را به عنوان هدف غایی حساب کند و تمام همت و تلاش خود را مصروف آبادی آن کند. البته خداوند در آیه 61 سوره هود بیان کرده که مأموریت انسان در زمین به عنوان خلیفه الهی، عمارت و آبادانی زمین است. این معنا با تاکید بر آبادانی زمین و استعمار الارض بیان می‌کند که آبادی زمین غیر از آباد کردن دنیاست

آباد کردن دنیا اگر به معنی دنیاطلبی و حرص بر مال و ثروت و دلبستگی به مظاهر مادی دنیوی باشد بسیار مذموم است و مورد نهی پیامبر که در حدیث آمده، اما چنانچه به معنی رشد و توسعه و ایجاد آسایش برای خود و همنوعان به هدف زمینه‌سازی برای آخرت و جلب رضایت پروردگار باشد، ممدوح و پسندیده و مصداق استعمارالارض خواهد بود.

دنیا به عنوان مجموعه‌ای از نظام هستی، بخشی است که انسان در آن مدتی زندگی می‌کند و می‌رود. در آیات و روایات توضیح داده شده که دنیا و همچنین زمین جایگاه بسیار مهمی برای خلافت انسانی و رشد و کمال‌یابی اوست، ولی این دنیا و برکات زمین و آسمان و زینت‌های آن نباید به عنوان محبوب در دل انسان‌ جای گیرد و او را به خود مشغول و از آخرت غافل سازد

انسان در دنیاست که به کمال می‌رسد و آنچه آرایه‌های دنیاست از جمله مال و فرزند و مانند آنها به عنوان وسیله‌ای برای این است که انسان از آن به عنوان وسیله‌ای برای آخرت و کمال بهره گیرد نه آنکه این امور او را مشغول داشته و گرفتار تکاثر و تفاخر و مانند آنها سازد. (حدید20)
خداوند در قرآن بیان کرده است که انسان باید از دنیا و امور آن عبرت و پند گیرد و خود را برای ابدیت در آخرت آماده کند. (حشر2)
به هر حال، آیات قرآن و روایات درصدد تبیین فلسفه و هدف هر چیزی است تا انسان میزان و قدر هر چیزی را بشناسد و کم و زیاد نگذارد و به تعبیر قرآن همواره با کیل و میزان و قسط و عدالت کار کنید و هر چیزی را به درستی بر اساس موازین الهی بسنجید و میزان و ارزش اشیاء را کم و زیاد نکنید. (اعراف85؛ هود85؛ شعرا183)

سخاوتمند‌ترین انسان

پیامبر اعظم(ص) فرمود: من ادی ما افترض الله علیه فهو اسخی الناس. سخاوتمندترین مردم شخصی است که آنچه را خداوند از نظر مالی بر او واجب کرده، پرداخت کند. (فرهنگ سخنان پیامبر اکرم ص545) سخاوت، انفاق مال را به همراه دارد. در این رابطه پرداخت حقوق الهی از جمله- خمس و زکات- که از واجبات الهی محسوب می‌شوند، از اهمیت زیادی برخوردار است. گرچه بخشش به نیازمندان از جمله ارزش‌های انسانی و دینی قلمداد می‌شود، اما پرداخت به موقع سهم الهی که بر عهده مؤمنان است، از آنچنان اهمیتی برخوردار است که رسول خدا(ص) پرداخت‌کننده آن را در ردیف سخاوتمندترین اشخاص بشمار می‌آورند.
عدم توجه به این وظیفه دینی پیامدهای فردی و اجتماعی فراوانی دارد. از نظر فقهی، انسان مؤمن تا خمس مال را ندهد نمی‌تواند در آن تصرف کند اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشد. (توضیح‌المسائل- مسئله 1790)

 از رسول خدا(ص) منقول است که: مبادا در راه خدا از صرف مال دریغ کنی که در آن صورت دو برابر آن را در راه معصیت خدا خرج خواهی کرد. (تحف العقول ص432) و نیز فرمودند: هر کس مال خود را با اختیار خویش از انسان‌های خوب دریغ کند، خدا مالش را به اجبار نصیب انسان‌های بد می‌گرداند. (میزان الحکمه ج 2 ص 1017)

از امام صادق(ع) است که: کسی که زکات ندهد، نمازش بی‌حاصل است  و کسی که ورع نداشته باشد زکاتش پذیرفته نیست.
از امام باقر(ع) نقل است که: کسی که زکات نپردازد خداوند در روز قیامت دارایی او را به صورت افعی آتشین و در شکل دوکوهانه‌ای درآورده و او را در چنبره آن درمی‌اندازد و سپس به آن مار گفته می‌شود: به دورش حلقه بزن همچنانکه او در دنیا به تو چسبیده بود و این سخن قرآن است که: بزودی آنچه را که از بخشیدنش بخل می‌ورزیدند، چون طوقی به گردنشان خواهند آویخت.
حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: خداوند چیزی سخت‌تر از زکات (حقوق الهی) بر این امت واجب نکرده و عموم مردم جز در این مورد هلاک نشوند. (میزان الحکمه ج 1 ص 445)
علی(ع) فرمود: بدترین مال آن است که از آن در راه خدا خرج نشود و زکاتش (اعم از خمس و زکات) پرداخت نگردد. نیز فرمود: هرگاه خداوند برای بنده‌ای بدی خواهد، مال و ثروت را محبوب او گرداند و آرزوهایش را توسعه دهد. برعکس هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، مال را در نظرش مبغوض گرداند و آرزوهایش را کوتاه کند. (غرور الحکم ج 2 ص 454-456)
رسول اکرم(ص) تاکید می‌فرمایند: با زکات دادن از اموالتان محافظت کنید و آن را در حصار محکمی قرار دهید.
هرگاه مردم زکات نپردازند، زمین هم برکت خود را از مردم دریغ می‌کند. جامعه‌ای که از زکات دادن دریغ کند خشکسالی برایش پیش می‌آید و اگر حیوانات در آنجا نباشد، حتی باران هم قطع می‌شود. (فرهنگ سخنان پیامبر اکرم ص 520- 654)
امام رضا(ع) فرمود: خمس، کمک ما برای نگهداری دین و وسیله‌ای است برای مساعدت به کسانی که در تحت مدیریت ما اداره می‌شوند و نیز وسیله‌ای برای کمک به دوستان و شیعیان ما است، ما خمس را در راه دفاع از حیثیت و موقعیت خود خرج می‌کنیم. بنابراین خمس را از ما دریغ نکنید و خود را از دعای ما محروم ننمایید.- که شما با پرداخت آن مشمول دعای خیر ما می‌شوید- بدانید که خمس کلید روزی شما و باعث بخشودگی گناهان شما است و
  وسیله آمادگی برای روز احتیاج شماست. (اصول کافی ج1 ص 547 به نقل از اسلام مجسم ص 441)

 

💢هدف آفرینش انسان💢 قرائتی

قرآن چهار هدف را برای آفرینش انسان بیان کرده است: 

الف) عبادت کردن. در قرآن می‌خوانیم: ما جن وانس را جز برای عبادت نیافریدیم. «و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبدون» [۲] 

ب) انتخاب راه صواب از ناصواب و رسیدن به رشد و کمال در سایه آزمایش‌های الهی: «خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایّکم احسن عملا» [۳] 

ج) آبادی و عمران زمین. قرآن می‌فرماید: خداوند شما را از زمین آفرید و شما را بر آبادی آن گماشت: «هو انشأکم من الارض واستعمرکم فیها» [۴] 

د) رحمت بر مردم. قرآن هدف دیگر خلقت را رحمت خاص خداوند بر مردم ذکر می‌کند و می‌فرماید: (انسانها) برای آن آفریده شدند که به رحمت خاص خداوند هدایت شوند: «الّا من رحم ربّک و لذلک خلقهم» [۵]

📗کتاب ۴۰۰ نکته از تفسیر نور، قرائتی

[۱]: ۱۹. ذیل آیات ۱ و ۲ سوره ملک. 

[۲]: ۲۰. ذاریات، ۵۶. 

[۳]: ۲۱. ملک، ۲. 

[۴]: ۲۲. هود، ۶۱. 

[۵]: ۲۳. هود، ۱۱۹. 

 

💢فلسفه عبادت خداوند💢

 در چند جای قرآن این چنین آمده است: 

* چون خداوند خالق و مربّی شماست. «اعبدوا ربّکم الّذی خلقکم» [۷] 

* چون تأمین کننده رزق و روزی و امنیت شماست. «فلیعبدوا ربّ هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» [۸] 

* چون معبودی جز او نیست. «لا اله الاّ أنا فاعبُدنی» [۱] 

عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده. او نیازی به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او بی نیاز است: «ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فانّ اللَّه لغنی... » [۲] چنانکه اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثری ندارد. 

با اینکه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّی ماست، ولی بازهم در برابر این ادای تکلیف، پاداش می‌دهد و این نهایت لطف اوست. 

آنچه انسان را وادار به عبادت می‌کند اموری است، از جمله: 

۱. توجّه به نعمت‌های او که خالق و رازق و مربّی ماست. 

۲. توجّه به فقر و نیاز خود. 

۳. توجّه به آثار و برکات عبادت. 

۴. توجّه به آثار سوء ترک عبادت. 

۵. توجّه به اینکه همه هستی، مطیع او ودر حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستی باشیم. 

۶. توجّه به اینکه عشق وپرستش، در روح ماست وبه چه کسی برتر از او عشق بورزیم. 

سؤال: در قرآن آمده است: «واعبد ربّک حتّی یاتیک الیقین» [۳] یعنی عبادت کن تا به یقین برسی. پس آیا اگر کسی به یقین رسید، نمازش را ترک کند؟! 

پاسخ: اگر گفتیم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالای درخت برسد، معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چون سقوط می‌کنی. کسی که از عبادت جدا شد، مثل کسی است که از آسمان سقوط کند؛ «فکانّما خرّ من السماء» [۴] به علاوه کسانی که به یقین رسیده اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظه ای از عبادت دست برنداشتند. بنابراین مراد آیه، بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده ی عبادت.

[۶]: ۲۴. ذیل آیه ۲۱ سوره بقره. 

[۷]: ۲۵. مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولی ربوبیّت را انکار می‌نمودند، خداوند در این آیه دو کلمه «ربّکم» و«خلقکم» را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما، پروردگار شماست. 

[۸]: ۲۶. قریش، ۳-۴. 

[۱]: ۲۷. طه، ۱۴. 

[۲]: ۲۸. ابراهیم، ۸. 

[۳]: ۲۹. حجر، ۹۹. 

[۴]: ۳۰. حج، ۳۱.

 

💢خداوند، بهترین خالق💢

[۱] 

🔸دلائل بهترین خالق بودن خداوند بسیار است از جمله: 

الف: خالقیّت او دائمی است. 

ب: محدودیّت به اشیای خاصّی ندارد. 

ج: تنوّع در آن نامحدود است. 

د: از ساده ترین چیز مهم ترین را می‌سازد. 

ه: مواد اوّلیه اش از خودش می‌باشد. 

و: در ساختن تقلید نمی کند. 

ز: پشیمانی و تردید در او راه ندارد. 

ح: بر اساس رحمت می‌آفریند، و تمام ساخته هایش هدفدار است. 

ط: ساخته او با نظام هستی هماهنگ است. 

مراد از «احسن الخالقین» به فرموده امام رضاعلیه السلام آن است که قدرت آفریدن را خدا به دیگران نیز داده، مثلاً حضرت عیسی از طرف خداوند می‌آفریند. [۲] «أخلق لکم من الطین کهیئة الطّیر» [۳]

[۱]: ۳۱. ذیل آیات ۱۲ تا ۱۴ سوره مؤمنون. 

[۲]: ۳۲. بحار، ج ۴، ص ۱۴۷. 

[۳]: ۳۳. آل عمران، ۴۹. 

 

💢انگیزه‌های شرک💢

[۱] 

مردم، یا به خاطر قدرت به سراغ کسی می‌روند که قرآن می‌فرماید: تمام مردم حتّی قدرت آفریدن یک مگس را ندارند، «لن یخلقوا ذباباً و لو اجتمعوا له» [۲] 

یا برای لقمه نانی به سراغ این وآن می‌روند، که قرآن می‌فرماید: «لایملکون لکم رزقاً» [۳] 

یا به خاطر رسیدن به عزّت به سراغ کسی می‌روند که قرآن می‌فرماید: «فانّ العزّة للّه جمیعاً» [۴] 

یا به خاطر نجات از مشکلات، دور کسی جمع می‌شوند که قرآن می‌فرماید: «فلایملکون کشف الضرّ عنهم» [۵] 

و در جای دیگر می‌فرماید: کسانی که به جای خدا به سراغشان می‌روید، بندگانی مثل خودتان هستند: «عباد امثالکم» [۶] چرا شما بهترین آفریننده را رها می‌کنید و به دیگران توجّه دارید؟ «تذرون احسن الخالقین» [۷]

[۱]: ۴۶. ذیل آیه ۱۳ سوره لقمان. 

[۲]: ۴۷. حج، ۷۳. 

[۳]: ۴۸. عنکبوت، ۱۷. 

[۴]: ۴۹. نساء، ۱۳۹. 

[۵]: ۵۰. اسراء، ۵۶. 

[۶]: ۵۱. اعراف، ۱۹۴. 

[۷]: ۵۲. صافّات، ۱۳۵. 

 

💢نشانه‌های شرک💢

🔹یکی از نشانه‌های شرک، بهانه گیری در برابر قانون الهی است. قرآن به بعضی از آنها اشاره نموده، می‌فرماید: 

* آیا هرگاه پیامبر قانونی آورد که با سلیقه ی شما هماهنگ نبود، تکبّر می‌ورزید؟ «أفکلّما جاءکم رسول بما لاتهوی انفسکم استکبرتم» [۸] 

* همین که فرمان جهاد می‌رسید، می‌گفتند: چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادید؟ «لِمَ کتَبتَ علینا القِتال» [۹] 

* هنگامی که غذا برای گروهی از بنی اسرائیل رسید، گفتند: چرا این غذا؟ «لن نَصبِرَ علی طعام واحد» [۱۰] 

ص: ۲۰ 

* هرگاه خداوند مثالی می‌زد، می‌گفتند: چرا این مثال؟ «ماذا اراد اللّه بهذا مثلاً» [۱]

🔸نشانه ی دیگر شرک، برتری دادن فامیل، مال، مقام و... بر اجرای دستور خدا است. در آیه ۲۴ سوره توبه می‌خوانیم: اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، فامیل، ثروت، تجارت و مسکن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوب تر باشد، منتظر قهر خدا باشید. 

شرک به قدری خطرناک است که با وجود آن که قرآن چهار مرتبه در کنار توحید، به احسانِ والدین سفارش کرده، امّا اگر والدین فرزند خود را به غیر خدا فرا خوانند، قرآن می‌فرماید: نباید از آنها اطاعت کرد. [۲]

[۸]: ۵۳. بقره، ۸۷. 

[۹]: ۵۴. نساء، ۷۷. 

[۱۰]: ۵۵. بقره، ۶۱. 

[۱]: ۵۶. بقره، ۲۶. 

[۲]: ۵۷. عنکبوت، ۸ و لقمان، ۱۵.

 

 

فلسفه ى آفرینش انسان از دیدگاه قرآن 3
مقدمه
قرآن مجید کتاب زندگى و نسخه ى تکامل و سعادت آدمى است; بنابراین به جا و ضرورى است سؤال هاى اساسى زندگى از دیدگاه قرآن بررسى و جواب داده شود. یکى از سؤال هاى مهمى که همواره براى انسان مطرح بوده و هست فلسفه ى آفرینش است که یک سؤال ریشه دار و اساسى است و بشر همواره مى خواسته بداند براى چه آفریده شده است و هدف از زندگى چیست؟
وقتى به قرآن مجید مراجعه مى کنیم چند دسته از آیات پاسخ سؤال ما هستند که به طور کلى به سه دسته مى توانیم تقسیم نماییم.
1. عبادت
از جمله آیاتى که فلسفه انسان و جن را بیان مى کند آیه ى کریمه ى 56 از سوره ى ذاریات مى باشد که مى فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون; جن و آدمى را نیافریدیم مگر براى عبادت و پرستش کردن».
این آیه ى مبارکه به صراحت غرض از آفرینش را عبادت و پرستش حضرت حق جل و علا بیان مى کند، و عبادت را علت منحصر خلقت جن و انس ذکر مى کند; زیرا جمله در قالب استثناء بعد از نفى مى باشد که این ساختار در ادبیات عربى مفید حصر است و اختصاص را مى رساند; یعنى علت آفرینش جن و انس، فقط عبادت مى باشد.
عبادت چیست؟
«یعبدون» از ماده عبادت به معنى اطاعت است; در کتب لغت از جمله «قاموس» و «صحاح» عبادت به معناى طاعت معنا شده است; مصباح اللغه آن را به معنى خضوع و انقیاد گرفته است; در کتاب شریف التحقیق فى کلمات القرآن المجید مى خوانیم: اصل در ماده ى آن، نهایت تذلل در قبال مولا همراه با اطاعت مى باشد; بنابراین نتیجه مى گیریم معناى عبادت، اظهار خضوع و ذلّت همراه با فرمانبردارى است.
عبادت به عنوان فسلفه خلقت انسان براى تکامل و نزدیکى به خداى متعال که کمال مطلق است مى باشد; بنابراین عبادت راه و وسیله است. براى رسیدن به کمال نه اینکه هدف نهایى و غایة الغایات باشد بلکه هدف مقدّمى است و چون راه نزدیک شدن به کمال مطلق فقط یکى است و آن همان خط مستقیم است لذا فرمود فقط براى عبادت خلق کردم و در سوره ى «یس» فرمود صراط مستقیم عبادت خداست; راه فقط یکى است و آن هم طریق عبادت و بندگى خداست.
غفلت اکثریت
در سوره ى اعراف مى فرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنس» سؤال مى شود چرا اکثر جن و انس به جهنّم مى روند؟ چرا اکثریت دنبال غرض اصلى نیستند؟ مگر نه این است که خداجویى فطرى بوده و دین مطابق فطرت آدمى است. کما این که مى فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُون; پس رو سوى دین حق کن در حالى که ثابت و استوار بر آن هستى این سرشتى است که خدا مردم را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى دانند».
جواب: حرکت در مسیر کمال و غرض اصلى منوط به شناخت و تصدیق مطلوبیت آن است; امّا چون اکثریت کمال حقیقى را نمى شناسند و لذت رسیدن به آن را درک نمى کنند; لذا در صدد آن بر نمى آیند. هر چند یک امر فطرى است; امّا نیاز به بیدارى و توجّه دارد و در اکثر مردم نیازمند راهنمایى و بیدار کردن است کما این که یکى از وظایف انبیاء الهى(ع) بیدار کردن فطرت آدمى است:«تا این که بخواهند عهد فطرى او را ادا کنند و نعمت فراموش شده ى او را بیادشان آورند.»
به قول حضرت امام(ره) گرچه نقشِ انسانى مفطور به توحید است امّا در اول و شروع زندگى با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نمو مى کند و اگر انسان خود را تربیت نکند غرق در حیوانیت شده و هیچ یک از معارف الهیه در او بروز نمى کند و انوار فطرى خاموش مى شود.
بنابراین انس بیشتر با مادیات و اعتبارات انسان از فطرت الهى خود غافل مى نماید و اثر این غفلت راه جهنّم را مى پیماید. حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا خداى متعال این غرایز حیوانى و مادى را در نهاد آدمى قرار داده است و بطورى که اکثریت را از هدف اصلى باز داشته است؟
در جواب به این سؤال توجّه به دو نکته در مورد کمال انسان لازم مى باشد; یکى این که ارزش کمال انسان به اختیارى بودن آن است و سرِّ این که مى تواند از ملائکه سبقت گیرد همین مختار بودن در طى مسیر کمال است و لازمه ى اختیار و انتخاب، وجود راهها، کششها و انگیزه هاى مختلف است و اگر آدمى فقط یک گرایش مى داشت و آن هم کشش به سوى خداى متعال، دیگر نمى توانست انتخابگر باشد و حال آن که خصیصه و امتیاز اصلى انسان اختیار اوست; بنابراین ضرورت دارد تا کششهایى در جهت مخالف عبادت و بندگى هم در او باشد تا خود یک طرف را انتخاب نموده و حرکت نماید.
نکته دوم: کمال انسان تدریجى و داراى مراحل است; یعنى در طول زمان به تدریج باید کسب نمود مرحله به مرحله پیش رفت و در همه ى مراحل از قدرت اختیار برخوردار است تا انتخاب و طى همه مراحل آزادانه و با اراده و خواست او باشد.
با توجّه به این دو نکته راز وجود گرایش هاى طبیعى و دنیایى در نهاد آدمى آشکار مى گردد; زیرا فرض این است که انسان انتخابگر باشد و لازمه ى آن وجود کششهاى متفاوت است تا راهها متعدد گردد. همچنین رسیدن به کمال تدریجى در اثر گذشت زمان است; لذا اول انسان باید بتواند در این دنیا چند صباحى روزگار بگذراند تا زمینه تکامل او فراهم گردد و زندگى دنیایى نیازمند اسباب، وسایل و شرایط ویژه اى است. غرایز و میل هاى طبیعى انگیزه هایى هستند براى تهیه و فراهم نمودن این اسباب و وسایل; لذا وجود آنها براى ادامه ى حیات ضرورى است; و بدون آنها حیاتى نخواهد بود تا انسان در سایه آن راه خود را انتخاب نماید. بعلاوه این میل ها زمینه ساز امتحان آدمى نیز مى باشد.
پس گرایش هاى انسان را مى توان به دو شاخه کلى تقسیم نمود: یکى براى حفظ موجودیت و زندگى انسان در دنیا، و دومى براى کسب کمال و طىِ مسیرِ اصلى غایت اولى بقاء انسان در دنیا و غایت دومى رسیدن به کمال و رحمت بى کران الهى است.
شاخه ى اول خود به خود به فعلیّت مى رسد امّا قسم دوم نیازمند توجّه، تقویت و به فعلیت رساندن است. عده اى در اثر اشتغال زیاد به قسم اول، از قسم دوم غافل مانده و از کمال و رحمت محروم مى شوند در نتیجه روانه جهنّم مى شوند.
2. امتحان
دسته ى دوم از آیات قرآن کریم فلسفه خلقت انسان ران امتحان و ابتلاء بیان مى فرماید:
«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضَ فِى سِتَّةِ أَیَّام وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً; و او کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوره) آفرید و عرش (و حکومت) او بر آب قرار داشت تا (بخاطر اینکه) شما را بیازماید که کدام یک از حیث عمل بهترین هستید».
«الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَوةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور; کسى که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدامین عمل بهترى دارید و او شکست ناپذیر و بخشنده است».
در این دو آیه علت آفرینش امتحان انسان ها بیان شده است. حتى قرآن کریم نعمات و زیبایى هاى زمینى را هم بخاطر امتحان خلق فرموده است کما اینکه مى فرماید:
«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الاَْرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا; همانا ما هر آنچه بر روى زمین است آرایش و زینتى براى آن قرار دادیم تا انسان ها را بیازماییم که کدام یک بهترین عمل را دارند.»
منظور از امتحان چیست؟
منظور از ابتلاء و بلاء همان امتحان و آزمون است ، و امتحان گاه به خیر است و گاه به شر و مصیبت و هر آنچه خداى متعال با آن بندگان خود را آزمایش کند بلاء خواهد بود و امتحان حضرت حق یعنى همین امتیاز واقعى بشر از یکدیگر است; پس نتیجه ى آزمایش الهى جدا شدن شقى از سعید است.
غرض از امتحان چند چیز مى تواند باشد: یکى اینکه براى کسب علم و رفع جهل باشد; یعنى امتحان گیرنده مى خواهد بوسیله امتحان کسب آگاهى نماید. این غرض در مورد امتحان الهى صادق نیست; زیرا عالم به همه چیز است و نیازى به کسب علم ندارد; «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمُ بِذَاتِ الصُّدُور; همانا خدا به راز درون سینه ها داناست». «یَعْلَمُ خَآئِنَةَ الاَْعْیُنِ وَ مَا تُخْفِى الصُّدُور; خیانت چشم ها و آنچه دل ها پنهان مى دارند، مى داند». گاهى هم امتحان براى رفع جهل نبوده بلکه براى تقویت و به فعلیت رساندن استعداد است; یعنى امتحان گیرنده مى خواهد به این وسیله قوه و استعدادهاى نهفته را به فعلیت رسانده و آشکار نماید; بنابراین مى توان گفت اصل آزمایش، فراهم نمودن زمینه براى افعال اختیارى است تا آن چه پنهان است آشکار گردد و استعداد پرورش یابد; یعنى امتحان زمینه اى مى شود براى از قوه به فعل رساندن و تکمیل نمودن. خداوند که به وسیله بلاها و سختى ها انسان ها را امتحان مى کند براى این است که در پرتو بلایا هر کسى را به کمالى که لایق آن است برساند و هر یک از این مسائل جنبه اى از فرد را مى سازد. ابتلائات الهى تمریناتى براى پرورش و تقویت روح آدمى است. لذا کسانى که استعداد ظرفیت و توان بیشترى دارند سهم بیشترى از بلایا را دارند.
هر که در این بزم مقرّبتر است *** جام بلا بیشتر مى دهد
بنابراین دنیا همچون مدرسه و باشگاهى، گذرگاه آموزشى و پرورشى است نه اقامتگاه ابدى و التذاذى; لذا هر اندازه انسان در این سراى به دنبال لذات و خوشگذرانى باشد به همان مقدار از هدف اصلى و کمال حقیقى دور خواهد ماند و در مقابل تحمل سختى ها بخاطر خدا سعادت انسان را در بر خواهد داشت.
طبق آیات و احادیثى که بیان شد امتحان و آزمایش علت آفرینش مى باشد; امّا همانطور که در فصل اول گذشت علت آفرینش فقط عبادت حضرت حق بیان شد. این آیات و روایات چگونه با حصر آیه ى شریفه ى «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» قابل جمع است؟
امتحان جزئى از عبادت و اطاعت است; میعار سنجش و ملاک ارتقاء و عبور از مراحل مختلف تعبد و بندگى امتحان و ابتلاء است. با امتحان میزان تعبد مشخص و نمایان مى شود و امتحان هاى کوچکتر انسان را براى امتحان هاى سخت تر و مراحل بالاتر طاعت آماده و مستعد مى کند. همانطور که در فصل قبل بیان شد منظور از عبادت در آیه شریفه ى فرمانبردارى و انقیاد همراه با خضوع است و داراى مراحل و مراتبى است و تسلیم و انقیاد در برابر قضاى الهى و امتحانات سخت نشانه مراحل بالاى طاعت و بندگى است.
بنابراین امتحان هم نمى تواند علت نهایى آفرینش باشد و همچون عبادت وسیله و مقدمه ى کمال مى باشد.
3. خلافت و جانشینى
از آیات مربوط به خلافت آدم در سوره ى مبارکه ى بقره چنین بدست مى آید که غرض از خلفت انسان خلافت و جانشینى خداى متعال است و چون خداى سبحان مى خواست جانشینى در زمین داشته باشد انسان را آفرید «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَـئِکَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُون; و هنگامى که پروردگارت به ملائکه فرمود همانا من در زمین جانشینى قرار مى دهم (قرار دهنده ام) گفتند: آیا در زمینى که کسى که در آن فساد مى کند و خون مى ریزد قرار مى دهى؟ و حال آنکه ما تسبیح و حمد و تقدیس تو مى کنیم. فرمود همانا من چیزى را که شما نمى دانید مى دانم».
بنابراین آیه ى شریفه فلسفه آفرینش انسان جانشینى خداست و چون خدا مى خواست خلیفه اى داشته باشد آدم را خلق فرمود.
این آیات دلالتى بر انحصار خلافت بر حضرت آدم ندارد بلکه جمله «اَتجعل فیها من یفسد فیها...» دلالت مى کند که خلافت منحصر در آدم علیه اسلام نیست; زیرا او معصوم بود و جا داشت خداوند بفرماید: آدم خونریزى و افساد نمى کند در حالى که خداوند افساد انسان را رد نکرد پس خلافت منحصر در حضرت آدم نیست. البته این بدین معنى نیست که همه ى انسان ها، بالفعل خلیفه خدا باشند بلکه نوع انسان امکان و استعداد خلافت را دارد و با کسب ملاکات خلافت به چنین مقامى نایل مى شود واین ملاک آراستگى به علم اسماء است و کسانى که از آن بى بهره اند از خلافت الهى محروم و بى نصیب هستند.

همچنین بیان مطالب در قالب جمله اسمیه «انّى جاعلٌ» نشانه ى استمرار است و این دلالت مى کند که خلافت مقطعى و مختص حضرت آدم نبوده است بلکه استمرار دارد و تا وقتى که زمین و نظامى هست خلیفه ى خدا هم وجود دارد.

حال این سؤال مطرح مى شود که چرا خدا خواست خلیفه اى داشته باشد؟ مگر او از زمین غایب است که بخواهد دیگرى به جاى او در غیاب او جانشینى نماید؟

جواب این است که او بر همه چیز محیط است و همه جا حضور دارد و نزدیکترین چیز است بنابراین غیبتى مطرح نیست بلکه مشیت الهى بر این تعلق گرفته است مخلوقى داشته باشد که با اراده و اختیار خود در سایه علم و تعبد اسماء و صفات الهى را در خود پیاده نماید و اراده و خواست خود را در اراده حضرت حق فانى کند و متصل به دریاى بى کران الهى گردد و کارهاى خدایى کند و خداى سبحان به مقتضاى کرم و رحمت خود خواسته است از قدرت و کمال بى نهایت خود به دیگران نیز عطا فرماید و خلافت الهى نیز گامى در جهت تکامل است و مرتبه ى برترى از سلوک است.

عبادت و ابتلاء و امتحان انسان را به خلافت الهى سوق مى دهد و متعبدترین، صابرترین و با ظرافت ترین ها به مراتب و مراحل بالاى خلافت الهى بار مى یابند همچون انبیاء، اولیاء و اوصیاء(ع).

اینک در برخى روایات، حضرات معصومین(ع) علت خلقت بیان شده اند به خاطر این است که آن ها بهترین امتحان ها را مى دهند و عالى ترین و کامل ترین عبادت از آن ها صادر مى شود و لذا به معناى واقعى کلمه خلیفة الله و جانشیان تام حضرت حق هستند.

خلافت هر چند نتیجه و اثر عبادت و امتحان است امّا نمى تواند غایت نهایى باشد چون در مورد غایت نهایى «چرا» جا ندارد; امّا در مورد خلافت نمى توان سؤال کرد چرا خدا مى خواست خلیفه داشته باشد؟ جواب این است که رحمت و فیاصیّت الهى که عین ذات اوست اقتضا دارد که خدا بیشترین لطف و عنایت را داشته باشد و مقام خلافت عنایت رحمانى است. اینکه در سوره ى مبارکه ى هود مى فرماید: «إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَ لِکَ خَلَقَهُم ...» استفاده مى شود مشمول رحمت الهى شدن علت خلقت است و این را مى توان غایت الغایات گرفت. بنابراین رحمانیت حضرت حق علت خلقت انسان است و انسان مادامى که در جهت کسب رحمت الهى قدم بر مى دارد در راستاى فلسفه خلقت گام بر مى دارد. در غیر این صورت در گمراهى و خسران است.

خلاصه و نتیجه:

خلاصه اینکه تنها علت مقدمى و طریقىِ خلقت، عبادت و طاعت است و امتحان جزئى از طاعت و محک سنجش و ارتقاى آن است و بهره مندى از مقام خلافت در سایه ى کسب اسماء الهى و تخلق به صفات خدایى است و انسان به مقدارى که بینش و رفتار و گرایشش خدایى شود به همان مقدار از خلافت الهى بهره مند خواهد شد و تنها راه رسیدن به آن، مسیر مستقیم بندگى است و غایت هر سه رسیدن به رحمت الهى است بنابراین برخوردارى از رحمت فلسفه آفرینش انسان است و هر چه انسان در طریق بندگى و تقرب به خداى سبحان قدم بر مى دارد استعداد بیشترى براى کسب رحمت و فیض الهى پیدا مى کند و افاضه ى فیض و عنایت رحمت، مقتضاى صفات کمالى ذاتى الهى است و علت و راز هستى به خود خداى متعال بر مى گردد. «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى» ، «وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُْمُور» ، «وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الاَْمْرُ کُلُّه»


پانوشت ها

. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِین» اسراء/ 82.

. مفردات راغب اصفهانى: «العبودیةُ و اظهار التَّذلُّلِ و العِبادَةُ اَبْلَغ مِنْها لاَِنَّها غایَةُ التَّذَلُّل».

. ترجمه از نویسنده است.

. «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» ذاریات/56.

. یس/ 61

. روم/ 29.

. نهج البلاغه، خطبه ى اول.

. ر.ک: چهل حدیث، حضرت امام(ره)، صص 167 ـ 170.

. ر.ک: خودشناسى براى خود سازى، مصباح یزدى، محمد تقى، صص 64 و 65.

. هود/ 7.

. ملک/ 2.

. کهف/ 7.

. صحاح اللغه: «البلاء و الاختباز یکون بالخیر و الشَّر»

. ر.ک: چهل حدیث حضرت امام(ره)، حدیث 15.

. آل عمران/ 119، مائده/ 7، لقمان/ 23.

. غافر/ 19.

. ذاریات/ 56.

. بقره/ 30.

. «أَلاَ إِنَّهُ بِکُلِّ شَىْء مُّحِیط» فصلت/ 54.

. «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُم» حدید/ 4.

. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید»، «فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»بقره/ 115.

. کما اینکه در حدیث قدسى مى خوانیم: «یابن ادم! انا غنى لا افتقر اطعنى فى ما امرتک اجعلک غیناً لاتفتقر یابن ادم انان حى الا امرت اطعنى فیما امرتک اجعلک حیاً لاتموت یابن ادم انا اقول للشىءِ کن فیکون اطعنى فى ما امرتک اجعلک تقوم للشىءِ کن فیکون» (عُدة الدّاعى، ابن فهد، ص 291).

. ر.ک: صورت و سیرت انسان در قرآن، جوادى آملى، عبدالله، صص 286 الى 292.

. هود/ 119.

. نجم/ 42.

. بقره/ 210.

. هود/ 123.

. از ترجمه هاى آقایان مکارم شیرازى، مجتبوى، فولادوند، خرمشاهى، فیض الاسلام و الهى قمشه اى استفاده شد.

. از ترجمه و شرح هاى آقایان فیض الاسلام، شهیدى استفاده شد.


فهرست منابع

قرآن کریم ، نهج البلاغه

الف ـ کتب فارسى:

1. امام خمینى(ره)، شرح چهل حدیث، چاپ دوم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، زمستان 1371.

2. جوادى آملى ـ عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن، با تنظیم و ویرایش غلامعلى امینى وین، چاپ اول، قم، مرکز نشر اسراء، 1379.

3. رجبى ـ محمود، انسان شناسى، چاپ اول، قم، مؤسسه امام خمینى، 1379

4. سادات ـ محمد على، فلسفه حیات انسان، چاپ دوم، مشهد، انتشارات قدس، 1361

5. طباطبایى ـ سید محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ترجمه: موسوى همدانىـ سید محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1363

6. قرشى ـ سیدعلى اکبر، تفسیر احسن الحدیث، چاپ اول، تهران، واحد تحقیقات اسلامى، 1366

7. مصباح یزدى ـ محمدتقى، اخلاق در قرآن، چاپ اول، جلد اول، قم، انتشارات مؤسسه امام(ره)، 1376 8. مصباح یزدى ـ محمد تقى، خودشناسى براى خودسازى، چاپ اول، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینى، 1377

9. مصباح یزدى ـ محمدتقى، معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، 1373

10. مکارم شیرازى ـ ناصر، تفسیر نمونه، چاپ 19، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363

11. نصرى ـ عبدالله، فلسفه خلقت انسان، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، 1378

ب ـ کتب عربى

1. جوهرى ـ اسماعیل، بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، بیروت، دارالکتاب العربى، 1979 ق

2. حلى ـ ابن فهد، عدة الداعى چاپ سنگى

3. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم

4. شُبَّر ـ سید عبدالله، تفسیر شُبَّر، چاپ اول، بیروت دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزیع، 1412 ق

5. طبرسى طوسى ـ امین الدین ابوعلى الفصل بن الحسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربى، 1379 ق

6. کلینى ـ محمدبن یعقوب، کافى، اصول، فروع و روضه، تحقیق: على اکبر غفارى، بیروت، 1341 ق

7. کلینى ـ محمدبن یعقوب، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388

8. مجلسى ـ علامه محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت، 1430

9. مصطفوى ـ حسن، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360

 

نظرات  (۲)

  • داود پوراکبریان نیاز
  • نظر به نقل اکثر مطالب از منابع دیگر بهتر است جهت رعایت حق کپی رایت و اخلاق انتشاراتی، در هر مورد نشانی منابع و مراجع مورد نقل درج شود
    پاسخ:
    انشاء الله ممنون
  • رعایت کپی رایت
  • great submit, very informative. I ponder why the other specialists of this sector don't realize this.
    You must proceed your writing. I am confident, you have
    a huge readers' base already!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">