تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

بسم الله الرحمن الرحیم

امام باقر علیه السلام

در سال ۵۷ هجری از فاطمه زنی بسیار عالمه و مقدسه، که نواده امام حسن علیه السلام  بود به دنیا آمد. امام باقر دو امتیاز در میان ائمه علیهم السلام دارد .

اول جدّ پدری ایشان امام حسین علیه السلام و جدّ مادری آن حضرت امام حسن علیه السلام است. از این جهت در حق ایشان گفته شده علوی من علویین و فاطمی من فاطمیین و هاشمی من هاشمیین .

امام صادق علیه السلام : جدّه ام صدیقه ای بود که در میان اولاد امام حسن علیه السلام، مثلش دیده نشده. مادرم پای دیواری نشسته بود که دیوار در حال فرو ریختن بود. مادرم گفت :  ساقط نشو به حق مصطفی که خداوند اذن نداده که ساقط شوی. دیوار باقی ماند تا جدّه ام از پای آن گذشت.

دوم اینکه؛ گرچه انتشار معارف شیعه به دست امام صادق علیه السلام صورت گرفت ولی مقدمات و آماده سازی آن به دست امام باقر علیه السلام پایه گذاری شد  رسول اکرم صلی الله علیه و آله به جابر بن عبدالله انصاری فرموده یا جابر یوشک ان تبقی حتّی تلقی ولداً من الحسین یقال له محمد یبقر علم النبیین بقراً، فاذا لقیته فاقرأه منی السلام ای جابر، تو زنده می مانی مردی از اولاد حسین را که نامش محمد است ملاقات می کنی که او علم انبیا را می شکافد هنگامیکه او را دیدی سلامم را به او برسان. جابر وقتی سلام را به امام باقر علیه السلام رسانید امام فرمودند:  وصیت کن که در این چند روزه می میری جابر گفت: از کجا می گویی؟ فرمودند : ای جابر به خدا قسم پروردگار عالم علم گذشته و آینده را تا روز قیامت به ما عنایت فرموده است .

رسول اکرم فرمودند لقّب به لانّه بقر العلم و عرف اصله و استنبط فرعه و توسع فیه، و التبقر التوسع امام باقر علیه السلام ملقّب به این لقب است چون شکافنده علم است پایه علوم اسلامی را شناخت و فروع آن را درک فرمود و آن را توسعه داد و انتشار دین و معارف اسلامی را او شالوده ریزی کرده است.

در جریان کربلا : امام باقر علیه السلام بازمانده جریان کربلا است. او در حالی که کودکی ۴ ساله و خردسال بود، در جریان این حادثه به اسارت گرفته شد. دوران کودکی مصادف با آغاز حکومت ننگین یزید، تمامی حوادث کربلا را از به خاک و خون افتادن نزدیکان و یاران و آتش گرفتن خیمه ها و رنج اسارت و مقاومت و افشاگری های عمّه اش و پدر خود در کوفه و شام را دیده و از او یک شخصیت مقاوم و صبور سیاستمدار زاهد عالم و آگاه به مسائل جامعه ساخت. او شاهد این واقعه بود و حوادث را درک می‌کرد و همه آنها را به یاد داشت. از این رو نفس و روح و خویی کربلایی داشت و این از مسائل بسیار مهم در شخصیت آن حضرت است، این مسئله از جایگاه ویژه‌ای نزد مسمانان برخوردار است چرا که این حادثه به یک حادثه تاثیر گذار در جامعه اسلامی مبدل گشته بود. به همین دلیل هم هر که بازمانده این حادثه بود نقش و اهمیت بسزایی در میان مسلمانان از جهت روحی و معنوی داشت.

حضرت سجاد علیه السلام و فرزند ارجمندش امام محمد باقر علیه السلام پس از واقعه جانگداز کربلا و ستم هاى بی سابقه آل ابوسفیان, که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت علیهم السلام توجه کردند, در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبرى, که تنها شایسته امام معصوم است, سعى بلیغ کردند. و معارف حقه اسلامى را در جهات مختلف به مردم تعلیم دادند; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام صادق علیه السلام دانشگاهى با ۴۰۰۰ شاگرد پایه گذارى نمود, و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد علیه السلام با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکر و امام باقرعلیه السلام با تشکیل حلقه هاى درس, زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود.

امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى صلی الله علیه و آله پرداخت (زیراکه طبق بخشنامه ای در زمان خلیفه اول و شدیدتر از آن در زمان خلیفه دوم گفتن حدیث ممنوع شده بود و داشت به فراموشی می رفت و اگر این جهاد علمی صورت نمی گرفت یقینا از احادیث و گفتار پیامبر و امامان قبل خود خبری نبود). نام آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایى همراه است, که به ویژه در ۲۰ سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است (قال الباقر و قال الصادق : ......)

بنا به روایاتى, در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضرش نبوده اند. امامان قبل از ایشان به علت شرائط سخت مبارزه فرصتی برای تشکل شیعیان و تنظیم و تنقیه فقه اسلامی به صورت متمرکز، را بدست نیاوردند و این علوم دستخوش انحرافهای بنی امیه قرار گرفت مردم به طور کلی در انجام عبادات و شرعیات ضعیف شده بودند، مناسک حج را اشتباه انجام میدادند، تعلیمات قرآنى به ویژه مسأله امامت و ولایت را . پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على علیه السلام متوجه کرده بود, و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى برگرفته بود,

و دین را، دنیا فروشان به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را در بوته فراموشى قرار می دادند. برخى احادیثى به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند، اینها عواملى بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند. امام به خوبی دریافته بود که با توجه به ممنوعیت مکتوب و نشر احادیث از زمان ابوبکر و عمر و ورود احادیث جعلی در احکام و شرایع مکتب اسلام و محدودیت و ممنوعیت امامان شیعه نسبت به ترویج دین مبین اسلام توسط حکام زور، میرفت تا فاجعه عظیمی رخ دهد و مکتب مثله شده ای جایگزین اسلام ناب محمدی گردد،

با توجه به زمینه ای که امام سجاد علیه السلام فراهم نموده بود، امام باقر علیه السلام با انقلاب فرهنگی در سطح وسیعتر و با تربیت هزاران شاگرد برجسته، به تاسیس حوزه علمیه و یک سلسله اقدامات علمی فرهنگی سیاسی و اجتماعی زد و به امر جدش پیامبر قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى پرداخت که در واقع آن را می توان یک تحول و دگرگونی عظیم در آن عصر دانست و پس از او امام صادق علیه السلام بر رونق و گسترش آن افزود.

جالب است که محدثان اهل سنت نقل حدیث را از قول امام باقر علیه السلام  و سپس از پدرانش و آخر از پیامبرصلی الله علیه و آله را در برنامه خود به علت گستردگی حدیث داشتند. ولی شیعه مستقیما از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام نقل حدیث میکند، امام تا حد زیادی، نقش احباری یهود و رهبان را که جعل حدیث کرده و قرآن را تحریف نموده بودند، خنثی ساخته بودند . کعب الاحبار نقل کرده بود هر صبح کعبه به بیت المقدس سجده میکند و امام علیه السلام در مقابل فرموده اند : نگاه کردن به کعبه، عبادت است .

(ازدواج حضرت داود با همسر اوریا که مطلب تحریف شده ای را نقل میکردند) (احادیث جعلی زیادی یهودیان در منابع روایی به اسرائیلیات معروف است.) مجلس امام علیه السلام همواره محل نشست و برخواست علمای شیعی و تسنّن بود و به گفته اکثریت علما، امام شخصیت علمی و فقهی بی نظیری داشتند و کسی از مدینه دیدن نمی کرد مگر با او ملاقاتی کند و از محضرش کسب علم نماید . امام محمد باقر علیه السلام  وصیت میکند به فرزندش امام صادق علیه السلام که مقدارى از مال او را وقف کند, تا پس از مرگش, تا ۱۰ سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان (رمى جمرات) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند زیرا در دوره ای که ممنوعیت عزادری حاکم بود و بایستی حقایق را در پوشش عزا انجام میشد. توجه به موضوع و تعیین مکان, اهمیت بسیار دارد . به گفته علامه امینى این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى, در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد, و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد, و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

در دوران امام باقرعلیه السلام دولت بنی امیه رو به زوال بود و مردم از آنان متنفر بودند. اختلاف شدیدی که در ممالک اسلامی پدید آمده و هر کسی از گوشه ای قیام می کرد، خلفا بسرعت تغییر می کردند. چنانکه در مدّت امامت امام باقر(علیه السلام)، در مدت ۲۰ سال ۵ خلیفه روی کار آمدند :  ولیدبن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک.

از میان خلفا وجود کسی چون عمر بن عبدالعزیز، نفع بزرگی برای شیعه و ضرر بزرگی نیز برای بنی امیه داشت .

در دوره امامت امام محمد باقرعلیه السلام و امام صادقعلیه السلام مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى چون ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران مطرح بود .        امام با سعی و تلاش توانستند خلیفه وقت را متقاعد سازند که فدک را به بنی هاشم برگرداند. پس موقعیت مناسبی برای آن حضرت که از ظلم بنی امیه فارغ شده بود، پدید آورد که انقلاب علمی را آغاز نماید و بزرگانی از عامه و خاصه در اطراف ایشان جمع شدند و حقایق اسلام، لطایف اسلام و بالاخره معارف اسلام را منتشر کردند .

  از طرفی، امام باقرعلیه السلام چون زمینه قیام مسلحانه در آن زمان، به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان فراهم نبود, نشر معارف اسلام و فعالیت علمى و مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را, از این طریق مناسبتر می دید, و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود, به فعالیتهاى ثمر بخش علمى در این زمینه پرداخت.

دوره امامت در مدینه ۲۰ سال طول کشید غیر از عمر بن عبدالعزیز (نجیب بنی امیه) بقیه با امام سختگیر و چون جدشان مروان به ظلم و ستم می پرداختند. امام هرگز تسلیم خلفای عصرش نشد و گاهی با تاکتیکهای گوناگون بر ضد آنها رفتار میک رد. ولید بن عبدالملک ۵ ماه با امامت امام باقر علیه السلام ، خلیفه بود. از آنجا که همواره دشمنان اهل بیت و حکام جور مترصد بهانه هائی برای نابودی و شکنجه شیعیان بودند، امام باقر علیه السلام با آینده نگری و علم امامت خویش در فرصت های مناسب پیروان و دوستداران خود را به طریق مختلف از گزند آنان محافظت مینمود .

تشکل و مبارزه فرهنگى  یکى از کارهاى امام باقر علیه السلام این بود، که کسانى را از شاگردان خود و از دوستان خود تربیت کند، بالا بیاورد، بصورت اختصاصى آنها را مورد توجه قرار بدهد. شاگردان ویژة آن حضرت بعد آنها را به همدیگر وصل کند و در سرتاسر دنیاى اسلام آنها را بعنوان یک قطبى، یک رکنى، بعنوان وکیل خود، نایب خود بگذارد که آنها کار آن حضرت را دنبال کنند و ادامة تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را به عهده بگیرند. این سازماندهى پنهانى امام باقر علیه السلام بود، که از زمان قبل شروع شده بود، در زمان آن حضرت یک هیجان بیشترى پیدا کرد و البته در زمان امام صادق و امام موسى بن جعفر علیهما السلام به اوج خودش رسید، که کارى بود بسیار خطرناک. لذا در روایات بعضى از اصحاب امام باقر علیه السلام به عنوان اصحاب السّر شناخته شدند، مثل جابر بن یزید جُعفىّ .

جابر نکات علمی و فکری ‌دانش و فرماندهی انقلابی ‌سلاح پیامبر را به حاضران معرفی میکند. از نخستین لحظات، تلاش وسیع و پردامنه امام و یاران راستین او در اشاعه دعوت هدفدار و زیر و رو کنِ تشیع، مَطلعی تازه میگیرد . گسترش دامنه این دعوت چنان است که علاوه بر مناطق شیعه نشین مانند مدینه و کوفه مناطق جدیدی، بویژه بخشهایی از کشور اسلامی که از مرکز حکومت بنی امیه دور است نیز بر قلمرو طرز تفکرِ شیعی افزوده میشود؛ و خراسان را در این میان میتوان بیش از همه نام برد، که نفوذ تبلیغات شیعی در مردم آن سامان را در روایات متعددی مشاهده میکنیم.

از جمله، روایت ابوحمزة ثمالی : حَتّی أقبَلَ أبوجَعفرٍع و حَولهَ أهلُ خُراسانَ و غَیرَهُم یسَئلونهَ عَن مَناسِکِ الحَجّ (بحارالانوار ج46 ص357) و روایتی که ماجرای گفتگوی عبرت انگیز و کوبنده یکی از علمای خراسان با عمربن عبدالعزیز را نقل میکند. (بحار الانوار ج 46 ص336) 

آنچه در سراسر این تلاشِ توانفرسا، امام و یارانش را به حرکتی سکون ناشناس بر می انگیزد و وظیفة الهی را دم بدم بر آنان فرو میخواند، واقعیت تأسف بار اجتماعی و ذهنی است. آنان در برابر خود، مردمی را مشاهده میکنند که از سویی بر اثر تربیتی تبه ساز و ویرانگر، روزبروز در جریان فساد عمومی جامعه مستغرقتر و ساقطتر میشوند و کم کم کار به جایی رسیده که عامه ی مردم نیز مانند سردمداران و مسئولان، حتی گوش به دعوت نجاتبخش امامت نمیدهند إن دَعَوناهُم لمَ یسَتَجیبُوا لنَا اگر بخوانیمشان، دعوت ما را نمیپذیرند (بحارالانوار ج 46 ص288) و از سوی دیگر، در آن جریان انحرافی که همه چیزش، حتی درس و بحث و فقه و کلام و حدیث و تفسیرش در جهت تمنیات و خواسته های طواغیت اموی است، هیچ دریچه ی امیدِ دیگری به روی آنان گشوده نیست و اگر تشیع نیز کمر به دعوت و هدایت آنان نبندد، راه هدایت یکسره بر آنان بسته شده است؛ وَ إن ترَکناهُم لمَ یهَتَدُوا بغَیرِنا و اگر واگذاریمشان، با هیچ وسیله دیگری هدایت نمیشوند (بحارالانوار ج26)

امام باقر(علیه السلام)؛ حافظ دین و دانش

امامان ما تا حضرت سجاد علیه السلام وظیفه حفاظت اسلام از خطر صدمه انحراف و مصونیت اسلام را با مقابله و جهاد تحقق بخشیدند. کوششهاى پیشوایان بعدی در مرحله دوم با فعالیت امام باقر علیه السلام آغاز گردید و برترى‏ فعالیت آن بزرگوار این بود که به توده شیعه شکلى تفصیلى و خاص داده و آن ‏را به حرکت درآورد و خصوصیات آنرا مشخص کند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و حافظ خط حقیقى اسلام بشناساند. تفاوت میان این دو مرحله آن بود که پیشوایان مرحله نخستین معناى‏ تشیع را در فضایی مخوف و نا آرام سیاسی آشکار کردند،  

در حالیکه ‏پیشوایان مرحله دوم، بخصوص امام باقرعلیه السلام شیعه را به شکل حقیقى ‏آن در آورند و در سطح عام، چارچوبى تفصیلى و در برگیرنده، به گروه ‏شیعه بدهند و برنامه ‏اش را تنظیم کنند. معناى این سخن آن نیست که پیشوایان ‏مرحله نخستین براى ظاهر ساختن توده شیعه کارى نکردند، بلکه فعالیت آنان‏ در این زمینه فعالیت ثانوى و ایجاد نظم مخصوص بود و این فعالیت در سطحى‏ خاص توسط امام علیه السلام صورت گرفته بود و امثال سلمان فارسى و ابوذر غفارى و عمار بن یاسر و مالک اشتر و دیگران از شیعیان او بودند .

فعالیت امام باقر علیه السلام مقدمه‏ اى براى اقدام به وظایف دگرگون سازى ‏امت بود، زیرا امت، او را فردى منحصر از فرزندان کسانى مى ‏شناخت که جان ‏خود را فدا کردند تا موج انحراف که نزدیک بود معالم اسلام را از میان ببرد متوقف گردد پس، آنان از این رو فدا شدند تا مسلمانان بدانند حکامى ‏که به نام اسلام حکومت می کنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه‏ اى‏ دورند که مفاهیم کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله  در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر . وظیفه کشف واقعیت انحراف حاکمان جور و نشان دادن‏ دورى آنان از اسلام از وظایف پیشوایان مرحله نخستین بود و از خلال مساعى‏ و فداکارى آنان، آن وظیفه انجام گرفت و آن مهم تحقق یافت .

خط تاریخى که با فداکاریها و کوششهاى امامان مرحله نخستین ‏تجسم یافته بود، براى امام باقر علیه السلام و نزد امت اسلام مکان و منزلتى والا ایجاد کرد و ما این منزلت را از خلال مسلمات بسیار تاریخ مى‏شناسیم. هشام که در آن زمان خلیفه بود وقتى به امام علیه السلام اشاره میکند و مى ‏پرسد که این شخص‏ کیست؟ به او می گویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون او هستند .

در روایت‏ حبابة الوالبیه آمده : در مکه مردى را دیدم‏ که بین ‏«باب‏» و «حجر» بر بلندى ایستاده بود مردم پیرامون وى انبوه شده ‏بودند و در مشکلات خود از او نظر می خواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او می گشودند و او را رها نکردند تا دو هزار مسئله را به آنان فتوا داد، آن گاه ‏برخاست و می خواست رهسپار شود که یکى با آوایى آهسته بانگ برآورد که‏ هان، این نور درخشان... و جمعى نیز که می گفتند این کیست؟ جواب شنیدند که او امام محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام است . وقتى هشام به امام باقرعلیه السلام اشاره کرد و گفت ‏این کیست که مردم عراق پیرامون او گرد آمده ‏اند و از او پرسش می کنند؟ گفت: فرزند رسول الله و باقرالعلوم است و مفسر قرآن پس مسئله‏ اى‏ را که نمی دانست از او پرسید .

در موسم حج، از عراق و خراسان و دیگر شهرها هزاران مسلمان از ایشان فتوا می خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى ‏پرسیدند و این امر دلیل آن بود که او در دل توده‏ هاى مردم جاى داشت این واقعه میزان نفوذ وسیع امام را در قلوب توده‏ هاى مردم نشان می داد. از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه‏ هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح و گفتگو هاى بسیار با امام علیه السلام به عمل می آمد. البته از امام پاسخ می خواستند تا وی را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم، امام را به خاموشى‏ وادارند. کسانى بودند که از شهرى به شهرى سفر می کردند تا از ایشان پرسش ‏کنند و در محضرش سئوالى طرح نمایند. همه این امور به این معنى اشاره ‏می کند که در برنامه امام علیه السلام دقت بسیار به کار رفته بود و مردم او را دوست ‏می داشتند و او به مردم علاقه مند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و این امر در بسیارى از شهرها واکنش پدید آورده بود .

از پاره ‏اى از نصوص چنین‏ استنباط می شود که رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسیمات گروهى‏ و قبیله ‏اى بود نه اینکه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى را نداشت بلکه اگر گروههاى جدیدى به اسلام می گرویدند، آنان نیز به رهبرى‏ او معترف بودند و روحاً با وى پیوند داشتند، با وجود اینکه کشت و کشتار نژادى و قبیله ‏اى در مدت خلافت امویان بین قبیله ‏«مضیر» و «حمیر» شعله ‏ور بود، با این همه مى‏ بینم اهل هر دو قبیله، یاران امام علیه السلام بودند چندانکه شاعران ‏رسمى شیعه از هر دو سوى مانند فرزدق تمیمى مضیرى و کمیت اسدى حمیرى ‏در دوستى امام و اهل بیت علیهم السلام اتفاق داشتند . 

این میزان عاطفه توده ‏اى و نفوذ وسیع، امام باقر علیه السلام را وارث کوششها و فداکاریهایى کرده بود که در اعمال پیشوایان مرحله نخستین تجسم یافته بود آن کوششها و فداکاریها، به پیشوایان آن مرحله فرصت داد تا به بیان ‏و ارائه چهارچوب تفصیلى و واضح تشیع پردازند .

وظیفه الهی و مهم امام علیه السلام در این مرحله، توضیح تفصیلى ‏چهارچوب تشیع بود و نشان دادن صفات ممیز و برجسته آن به وسیله توسعه و نشر مفاهیم مکتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسیعتر، تا توده ‏مردم را از حیث چون و چند پرورش دهند و اسلام حقیقى را مجسم سازند و براى همه شئون زندگانى چاره جویى منطقى اسلامى بیندیشند. از دو راه امکان داشت که امام در این زمینه براى تحقق بخشیدن ‏به وظایف تاریخى خود اقدام فرماید؛

الف،  راه گسترده آموزش از درون حوزه خود که آن را به همین منظور تأسیس کرده بود همچنین براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن‏ آداب آن، حوزه مزبور را بنا کرده بود. امام باقر علیه السلام در عصر خود، در مورد علوم اسلامى، مرجع یگانه جهان ‏اسلام بود و علماى عصر او در برابر وجود مقدسش، فروتنى مى‏نمودند (و این معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او. حوزه او براى صدها دانشمند و محدث که تربیت کرده بود پایگاهى مهم بود)

 جابر جعفى می گوید :  ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد. و محمد بن مسلم می گوید : هر مسئله که در نظرم دشوار مى‏ نمود از ابو جعفر علیه السلام مى‏ پرسیدم ‏تا جایی که سى هزار حدیث از امام سئوال کردم .

ابن شهر آشوب از بقایاى اصحاب و تابعین برجسته و بزرگان و فقیهان ‏اسلام بود او از کسانى که از امام علیه السلام روایت نقل کرده ‏اند، عده ‏اى بسیار را مى ‏شمارد.

 از صحابه، «جابر بن عبدالله انصارى» و از تابعین، «جابر بن زید جعفى» و «کیسان‏ سختیانى» و از فقیهان، «ابن مبارک» و «زهرى»و «اوزاعى» و «ابو حنیفه» و «مالک» و «شافعى» و «زیاد بن منذر» و از مصنفان، «طبرى» و «بلاذرى» و «سلامى» و «خطیب بغدادى» ‏در تاریخ نویسى.

ب ، از راه رویارویى امت با این چهارچوب تقریبا ً در زندگى پیشوایان علیهم السلام نخستین بار بود که مفهوم تشیع به اعتبار اینکه عقیده گروهى آگاه است، تمرکز مى‏یافت و شکل روشن می گرفت و حدود آن عقیده مرزبندى می شد تشیعى ‏که در تفسیر اسلام، طریقى خاص داشت و ناچار باید در همه راههاى جامعه‏ اسلامى انتشار یابد.

شاگردان و اصحاب نزدیک در مکتب امام شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند ‏1. ابان بن تغلب : او محضر سه امام: امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام را درک نمود. ابان از شخصیت های علمی عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلط بسیاری داشت. والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر علیه السلام به او فرمود : در مسجد مدینه بنشین

و فتوا بده، زیرا دوست دارم مردم، فردی چون تو را در میان شیعیان ما ببینند .‏  ‏2.  زراره :  دانشمندان شیعه از میان شاگردان امام باقر و امام صادق علیهم السلام شش تن را فقیه تر می شمرند که زراره یکی از آنهاست. اگر (برید بن معویه ،  ابوبصیر ، محمد بن مسلم و زراره) نبودند آثار پیامبر (معارف شیعه) از میان می رفت، آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند. باز فرمود :  برید، زراره، محمد بن مسلم و احول در زندگی و مرگ نزد من محبوب ترین مردمان هستند‏ (امام صادق)

3- کمیت اسدی : شاعری سرآمد بود و زبان گویایش در دفاع از اهل بیت (علیهم السلام)، اشعاری پر مغز می سرود. اشعارش چنان کوبنده و رسواگر بود که پیوسته از طرف خلفای اموی تهدید به مرگ می شد .

4. محمد بن مسلم :  فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود. چنانکه گفته شد امام صادق  علیه السلام او را یکی از آن چهار تن به شمار آورده که آثار پیامبر صلی الله علیه و آله  به وجودشان باقی است.

دیگر شاگردان آن حضرت شخصیت‌های بزرگی همچون محمد بن مسلم ، ابو بصیر، ولید بن معاویه عجلی ، جابر بن یزید، حمران بن اعین و هشام بن سالم بودند که از دریای علم آن حضرت بهره‌مند شدند.

امام صادق علیه السلام می‌فرماید : زراره ، ابوبصیر، محمد بن مسلم و ولید بن معاویه عجلی، مکتب ما و احادیث پدرم را زنده کردند و اگر این چهار نفر نبودند، کسی از تعالیم دین و مکتب پیامبرصلی الله علیه و آله  بهره‌ای نمی‌یافت. به هر حال امام در انزوا به نهضت علمی دست زد و شاگردان زیادی و برجسته را که امام صادق علیه السلام بعد ها آنها را و السابقون السابقون اولئک المقربون خواند و فرمودند دین اسلام را از دستبرد تحریف و انحراف طرفداران باطل و منحرفان نجات دادند.

تبدیل زندان به کانون تربیت : خلفای اموی، مراسم حج را برای حفظ خود و خشک و بی روح میخواستند و تبلیغ می کردند، در مقابل امام، به افشاگری و بیان معنویت حج راستین و ابراهیمی، در سفرهای مختلف حتی در حضور حاکمان مستبد، یادآور می شدند.

استقبال بیش از هزاران نفر در حج و معرفی تشیع واقعی، و گرفتن مرجعیت از علی علیه السلام در سقیفه و افشای انحراف احکام توسط حاکمین در حضور هشام سنگین بود، آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش می آمد امام علیه السلام نقاب از چهره ظالمانه دستگاه خلافت برمیگیرد. خط صحیح را در شناخت امام معصوم علیه السلام و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم می دادند و غاصبین دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام علیه السلام میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید

روزى در مکه, در محفلی هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام سخن میگوید امام درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى، و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه باشد, سخن میگوید. اینها همه هشام را که فاقد آن صفات بوده و غاصب آن مقام، بیش از پیش ناراحت میکند. و امام باقر علیه السلام را به دمشق تبعید و سپس به زندان می اندازد.

امام دست از تبلیغ و افشای حاکمین فاسد بر نداشت امام زندان را به کانون تربیت تبدیل کرده بود. چون به هشام خبر میدهند که زندانیان دمشق و راهبان مسیحی مرید و معتقد به امام علیه السلام شده اند, تصمیم میگیرد امام را به مدینه باز گرداند و دستور میدهد هیچگونه آب و غذائی به او داده نشود و بازارهای بین راه هم به او چیزی نفروشند،

امام و همراهان ۳ روز بدون غذا بودند که به شهر مدین میرسند و امام خود را به مردم معرفی و سخنانی را مطرح میسازند و باعث استقبال خیلی گرمی از طرف مردم بازار مدین میشوند و بالاخره به مدینه وارد میشوند .               .

امام در سفر حج به هشام سلام نمیکند و از آل علی علیه السلام تعریف و تمجید میکند، هشام تحمل کرده و برای جبران، در مجلسی مسابقه تیر اندازی ترتیب داده و از امام به اجبار میخواهد که شرکت نماید.

هشام ۳ روز امام را معطل می نماید، شاید بتواند از این طریق امام علیه السلام را ضعیف نماید مسابقه شروع و تیرهای امام، طوری روی هم قرار میگیرند که هشام درمانده و عصبانی میشود.  

دانشمندان و علمای بزرگ وقتی در برابر امام قرار میگرفتند خیلی خود را کوچک میدیدند. امام باقر در حقگوئی و افشاگری بسیار صریح و قاطع بودند و سبب رنجش حاکمان عصر خود میشدند و او را دعوت به مناظره نموده و همواره شکست میخوردند (مباحثات و احتجاجات امام محمد باقر علیه السلام با بزرگان مذاهب و ادیان, درباره اثبات حقانیت اهل بیت)

مبارزات فرهنگى امام باقر علیه السلام مناظرات گسترده علمى

از آنجا که عصر امام باقر علیه السلام ، روزگار برخورد اندیشه‏ هاى اسلامى و غیر اسلامى بود، مناظرات زیادى بین دانشمندان ادیان مختلف با امام از سوى دربار سازمان دهى شد و آخرین حکمرانان بنى‏ امیه این سیاست کهنه و شکست خورده را بار دیگر از سر گرفتند، هر چند که تاریخ همواره از شکست دربار در این گونه مناظرات حکایت مى‏کرد، پافشارى بر پندارهاى خام، سبب آموزه ‏پذیرى آنها از تاریخ و عملکرد ناموفق نیاکان‏شان در این عرصه نشد آنان همواره در کمین فرصتى بودند تا بتوانند چهره امام را مخدوش سازند .

امام در مناظرات سعی داشتند احکام و فقه شیعه را اشاعه نمایند، نمونه مناظرات امام با  : (هشام خلیفه  نافع  طاوس یمانی  قتاده و....) می باشد. زیرکی امام در پاسخ و مناظره بسیاری را شگفت زده میکرد .

(در پاسخ نافع که می پرسد خدا از چه زمانی بوده؟ جواب میدهد شما بفرمائید از چه زمانی نبوده) نافع، هم عقیده خوارج بود امام از او می پرسد نظرت در مورد نهروان چیست؟ اگر بگوید علی آنها را به حق کشته مرتد میشود و اگر هم بگوید به نا حق کشته با چنین نسبتی به علی کافر میشود، پاسخ نمیدهد و مناظره را با تائید و تمجید امام رها میکند. امام علیه السلام برای پاسخ به سوالات استناد به قرآن و روایت پیامبر میکرد و کاملا آنرا می شکافت. امام خیلی کوشیدند تا قیاس را در احکام و مرجعیت باطل و بهانه های خلفا را منتفی بدانند (اولین حکم قیاس را شیطان در مورد خلقت خود و انسان کرد.) 

مناظره با اسقف مسیحی : گرچه دربار هشام برای ابراز عظمت علمی پیشوای پنجم محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آنکه، شهر دمشق را ترک گوید، فرصت بسیاری پیش آمد که امام برای بیدار ساختن افکار مردم و معرفی عظمت و مقام علمی خود به خوبی از آن استفاده نموده و افکار عمومی شام را منقلب سازد.

ماجرا از این قرار بود :  هشام دستاویز مهمی برای جسارت بیشتر به پیشگاه امام علیه السلام در دست نداشت، ناگزیر با مراجعه امام به مدینه موافقت کرد. هنگامی که امام‏ همراه فرزند گرامی خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهای میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهی روبه رو گردیدند که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماع شان جویا شد. گفتند :  اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمده اند و طبق برنامه، همه ساله، منتظر اسقف بزرگ می باشند تا مشکلات علمی خود را از او بپرسند .امام علیه السلام به میان جمعیت تشریف برده به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. خبر فوراً به هشام گزارش داده شد .

هشام افرادی را مأمور کرد تا در انجمن مزبور شرکت کنند و از نزدیک ناظر جریان باشند.‏ طولی نکشید اسقف بزرگ که فوق العاده پیر و سالخورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهی به جمعیت انداخت، و چون سیمای امام توجه وی را به خود جلب نمود، پرسید :

‎‎ اسقف -  از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟ ‏  امام -  از مسلمانان.‎      - از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟   -  از افراد نادان نیستم !
- اول من سئوال کنم یا شما می پرسید؟     -   اگر مایلید شما سئوال کنید.
- به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند ولی چیز زایدی برای دفع ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این جهان وجود دارد؟  - بلی، نمونه روشن آن در این جهان، جنین است که در رحم مادر تغذیه می کند ولی چیزی دفع نمی نماید!‎‎ -  عجب!         پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟  !‎‎     - من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم!    

اسقف سئوال دیگری دارم.      امام - بفرمایید   - به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمت های بهشتی کم نمی شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده، کاهش پیدا نمی کنند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده های این جهان می توان برای این موضوع ذکر کرد؟

 -  آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی شود.

‎‎اسقف هر سئوال مشکلی به نظرش می رسید، همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت : مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید! این را گفت، از جا برخاست و بیرون رفت .

خبر به هشام رسید و از شنیدن آن بسیار برآشفت او که مى ‏پنداشت امام در مناظره با اسقف مسیحى سر افکنده بیرون مى‏آید، با شنیدن خبر پیروزى امام، بسیار بیمناک و مضطرب شد؛ از این رو، به فکر فرو رفت تا چاره ‏اى بیندیشد و به این نتیجه رسید که باید پیروزى امام را با اتهام گرایش به مسیحیت، خدشه ‏دار کند. او با ظاهر سازى، هدیه‏ اى براى امام علیه السلام فرستاد و از او خواست که دمشق را ترک نکند و در این فرصت به فرماندار خود در شهر مَدْیَن که در مسیر حرکت امام به سوى مدینه بود، نگاشت : امام و فرزندش در آنچه از اسلام اذعان مى‏دارند دروغگو هستند. آن دو نزد من بودند، وقتى من آنان را به قصد مدینه بازگردانیدم نزد کشیشان مسیحى رفتند و آنچه در دل خود از کفر مخفى کرده بودند نمایاندند و از اسلام به دین مسیحیان نزدیک شدند.

من به خاطر خویشاوندى‏ که با آنها داشتم نخواستم کیفرشان کنم ولى وقتى نامه‏ ام به دستت رسید، مردم را از آن آگاه کن و ندا در ده که آن دو مرتد هستند و امیرالمؤمنین همگان را از معاشرت با آنها باز داشته و دستور قتل آن دو و دوستان و پیشکارانشان را صادر کرده است . ولى تلاش‌هاى مذبوحانه هشام در سرپوش گذاشتن بر واقعیت بى ‏نتیجه ماند و مردم که نخست تحت فشارهاى تبلیغاتى هشام قرار گرفته بودند، به واقعیت پى بردند و جایگاه امام، بهتر براى آنها تبیین شد و بر عکس، این حرکت هشام بیشتر سبب رسوایى او و حکّام منطقه گردید.

در این عصر فتوحات اسلامی گسترش می یافت و ملل مختلف و اقوام متعدد به حوزه اسلامی روی می آوردند البته خلفا هدف از فتوحات کسب غنایم گران بها و غارت و ثروت در برنامهی خود داشتند. و کار مهمی که ائمه علیهم السلام در موازات فتوحات انجام می دادند فرستادن نماینده هایی مطمئن و کاربلد برای فهماندن اسلام واقعی و افرادی از مکه و مدینه به مناطق مختلف مانند ایران عراق مصر فلسطین هندوستان و آذربایجان اعزام میشدند و مدارس اسلامی و مکاتب قرآنی را ترویج می دادند. دیگر کار ائمه علیهم السلام مبارزه با تحریف و انحرافاتی که خلفا و خبرگان وابسته به دستگاه در آیین اسلام داشتند، بود.

و به این دلیل امامان معصوم در دوره های مختلف زیر فشار و اذیت بودند و اگر بی تفاوت می بودند این مقدار اذیت نمی شدند. هشام بن عبدالملک گرچه در شام می زیست ولی به هر وسیله ممکن حضرت را آزار می داد

۱- روزی امام فرمود : هر کس بر هشام قیام کند، هشام او را خواهد کشت. سلطنت هشام 20 سال طول می کشد. اصحاب ناراحت شدند. امام فرمود : چرا اینقدر ناراحتید؟ وقتی که خدای عزوجل اراده کند سلطانی را هلاک گرداند، حرکت زمان و افلاک را سرعت می دهد و روزگارش به سرعت سر می‌آید. بعضی از اصحاب این سخن امام را به زید بن علی بن الحسین گفتند. اما زید که قصد قیام علیه هشام را داشت، از این سخن هراسی به دل راه نداد، چون آماده شهادت بود. گفت : من دیدم در نزد هشام به رسول خدا صلی الله علیه و آله دشنام دادند و او چیزی نگفت و اعتراضی نکرد. به خدا قسم اگر هیچ یاوری نداشته باشم، و تنها خود و پسرم بمانم، باز هم بر او قیام می کنم و با او به جنگ می‌پردازم.

۲- هشام تا می‌توانست به امام باقر علیه السلام اهانت می‌کرد. روزی به زید گفت : این برادرت، بقر، چه کرد؟ (به جای باقر، گفت بقر که به معنای گاو است).

زید گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله او را باقرالعلوم، یعنی شکافنده و روشن کننده علوم نامیده، و تو او را چنین اهانت می کنی؟! سپس اشعاری در مدح برادرش امام باقر علیه السلام سرود، به این مضمون که او امام و منجی و پناه من است.

۳- روزی هشام جسارتی به امام باقر علیه السلام کرد و گفت : ابو جعفر که می‌گویند بنی امیه را می کشد تویی؟ فرمود : پسر عموی ما، ابوالعباس، است. پرسید : چه موقع اتفاق می افتد؟ فرمود : چند سالی بیش نمانده و چندان دور نیست.                         
۴- عروه بن موسی گفت : روزی امام صادق علیه السلام فرمود : الان چشم هشام را در قبر از حدقه بیرون آوردند.

پرسیدم : کی مرد؟ فرمود : امروز سه روز از مرگش می گذرد. و خبر مرگ هشام بعداً به ما رسید و دیدیم همان روز بود که امام صادق علیه السلام فرموده بود. (بحارالانوار، ج 46 و  ج 47)

۵.  احضار امام باقر علیه السلام به شام

اگر چه در متون تواریخ اسلامی و نیز در کتب حدیث و غیره به صراحت از فعالیتهای تعرض آمیز و بالنّسبه حادّ امام باقرعلیه السلام کمتر سخنی است، البته این خود ناشی از علل و عواملی چند است که مهم ترین آنها اختناق حاکم بر آن جوّ و ضرورت تقیّه برای یاران معاصر امام علیه السلام است که تنها مراجع مطلع از جریانات زندگیِ سیاسی امام بوده اند ولی همواره از عکس العملهای حساب شده  دشمنِ آگاه میتوان عمق عمل هرکس را کشف کرد.

دستگاه مقتدر چون دستگاه هشام بن عبدالملک که مورخ، او را مقتدرترین خلیفه اموی میداند، اگر با امام باقر علیه السلام یا هرکس دیگر، با چهره ای خشن روبرو میشود، بی گمان ناشی از آن است که در روش و عمل وی تهدیدی برای خود می بیند و وجود او برایش تحمل ناپذیر میگردد. تردیدی نمیتوان داشت که اگر امام باقر فقط به زندگی علمی ‌و نه به سازندگی فکری و تشکیلاتی سرگرم بود، خلیفه و سران رژیم خلافت به صَرفه و صلاح خود نمی دیدند که با سختگیری و شدت عملی که به خرج میدهند، اولاً آن حضرت را با مقابله ای تند علیه خود برانگیزند چنانکه در زمانی نزدیک، نمونه ای از این تجربه را مشاهده میکنیم؛ از جمله قیام حسین بن علی (شهید فخ) پسر على بن حسین بن حسن بن حسن مجتبى علیه السلام است و مادرش زینب دختر عبدالله بن حسن است که در زمان موسى الهادى نوه منصور، خروج کرد و فخ نام چاهی در یک فرسخى مکه است.

گروه دوستان و معتقدان به امام را که تعدادشان اندک هم نبوده،کهبر خود خشمگین کنند و از دستگاه خود ناراضی سازند. از عکس العمل نسبتاً حاد رژیم خلافت در اواخر عمر امام باقر علیه السلام میتوان عمل نسبتا شدید و حاد آن حضرت را استنباط کرد.

در میان جریانات مهم اواخر زندگی امام، از همه معروفتر، ماجرای جلب و احضار آن حضرت به شام، پایتخت حکومت اموی است. برای آگاهی از چگونگی موضع امام در برابر دستگاه خلافت، خلیفه اموی دستور میدهد امام باقر را ‌و طبق برخی از روایات، امام صادق، فرزند جوان و یار و همکارِ نزدیک پدر را نیز دستگیر و به شام اعزام کنند.

امام را به شام و قصر خلیفه می آورند. هشام قبلاً به مجلسیان و حاشیه نشینان خود دستورهای لازم را برای هنگام روبرو شدن با امام، دیکته کرده است. قرار است ابتدا خود خلیفه و سپس حضار مجلس ‌که همه از رجال و سرانند‌ سیل تهمت و شَماتت را بسویِ امام سرازیر نمایند.

وی از این کار دو منظور را تعقیب میکند: نخست آنکه با این تندیها و دشنامها روحیه امام را تضعیف کند و زمینه را برای هر کاری که مقتضی به نظر میرسد، آماده سازد. و دیگر آنکه خصم را در دیداری که میان عالیترین رهبران دو جبهه متخاصم تشکیل شده، محکوم کند و بدین وسیله همه افراد جبهه او را با نشرِ خبرِ این محکومیت ‌که به برکت بلندگوهای همیشه آمادة خلیفه، مانند خُطبا و عمّال و جاسوس های شخصِ خلیفه بوده و قابل اجراست خلع سلاح کند .

امام وارد میشود و بر خلاف رسم و سنت معمول که هر تازه واردی باید به خلیفه، آنهم با ذکر لقب مخصوص امیرالمؤمنین سلام دهد، به همه حاضران رو میکند و با اشاره دست، آنان را مخاطب میسازد و میگوید : السلام علیکم. و آنگاه بی آنکه منتظر اجازه بماند، می نشیند.

از این رفتار، آتش کینه و حسد در دل هشام زبانه میکشد و برنامه را شروع میکند. شما ‌اولاد علی همیشه وحدت مسلمانان را شکسته و با دعوت آنان بسویِ خود، میان آنان رخنه و نفاق افکنده اید و از سر نابخردی و نادانی، خود را پیشوا و امام پنداشته اید لخَتی از این یاوه ها میگوید و ساکت میشود. پس از او، نوکران و جیره خوارانش هر یک سخنی در همین حدود میگویند و هرکدام به زبانی امام را مورد تهمت و ملامت قرار میدهند.

امام در همه این مدت خاموش و آرام نشسته است. وقتی همه سکوت می کنند، حضرت برمیخیزد و می ایستد رو به حضار، پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر، در جملاتی کوتاه و تکان دهنده، سردرگمی و بی هدفیِ آن جمعِ پراکنده را به رخشان میکشد؛ بی اختیاری و آلتِ فعل بودنشان را همچون تازیانه ای بر سر و رویشان میکوبد؛ موقع خود و پیشینه افتخار آمیز خاندانش را که منطبق با برترین معیار اسلامی هدایت است، روشن میسازد و سرانجام، نیک فرجامی راه خود را که برابر با سنتهای خدا در تاریخ است، مطرح میکند و روحیة متزلزل آنان را متزلزل تر مینماید

أیهّا النّاسُ! أینَ تذَهَبونَ؟ وَ أینَ یرُادُ بکِمو بنِا هَدَى الله أوَّلکَم وَ بنِا یخَتمِ آخِرکَم، فَإن یکَن لکَم ملُکٌ معُجَّلٌ فإنّ لنَا ملُکا مؤُجَّ و لیَسَ بعدَ ملُکنِاَ مُلکٌ، لِأناّ أهلُ العَاقبِه یقَولُ الله عَزّوَجَلّ :  وَ العاقبِه للِمُتّقِین به کجا میروید ای آدمها؟! و چه سرانجامی برایتان در نظر گرفته اند؟ بوسیله ما بود که خداوند گذشتگان شما را هدایت کرد، و به دست ما نیز خواهد بود که مُهر پایان، به کار شما میزند،

اگر شما را امروز دولتی مستعجل است، ما را دولتی دیرنده خواهد بود و پس از دولت ما، کسی را دولت نیست. ماییم اهل عاقبت، که خدا فرمود : عاقبت متعلق به صاحبان تقواست.با لفظ ایهّا الناس!خطاب به گروهی از عالیترین مقامات دولتی که در مجلس با این عظمت، گرد خلیفه نشسته به دفاع از او کمر بسته اند  

یعنی در حقیقت نفی همه ارزشهایی که در آن جامعه طاغوتی، این مستکبران را از عامه مردم جدا میکرد و شخصیت ویژة آنان را تشکیل میداد؛ پیکاری اصولی و عمیق در لباس یک خطاب ساده. (بحارالانوار / ج 46)

هشام بعد از سماجت امام در روشنگری ها و افشای مفسدان و حمایت از قیام ها و رسوا کردن در مناظره ها و برخورد هائی که در کاخ پیش می آمد عصبانی شده و چاره ای غیر از دستور به مسموم نمودن امام نمی بیند و با زهر امام را به شهادت میرساند.

جنبش زیدیه زیدبن علی، از دیگر برادران، والا مقامتر بود و به پرهیزکاری و شجاعت شهرت داشت او به انتقام خون حسین علیه السلام و امر به معروف و نهی از منکر علیه بنی امیه قیام مسلحانه کرد و در ۴۲ سالگی به شهادت رسید وی تصمیم داشت بعد از پیروزی امامت را به برادرش امام باقر علیه السلام تحویل دهد.

 گرچه نهضت زید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد, از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید, ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیدارى و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را در تاریخ شیعه ادامه داده است .

 جنبش زیدیه تا ۸۰ سال ادامه داشت مثل یحیی بن زید در طبرستان. امام هرچند بر اساس حفظ مصالح مهمتر قیام نکرد ولی به تقویت قیام های زمان خود، میپرداخت و در پشت سپر تقیه، انقلابیون را رهبری میکرد. امام از قیام هائی که رنگ و بوی خونخواهی عاشورا را داشت غیر مستقیم تائید میکرد.

امام قیام زید را پیش بینی کرد و تائید نمود، همچنین : (مختار علیه ولید و هشام؛ زید علیه هشام؛ کمیت شاعر علیه مروان) بعضی از شیعیان بخصوص زیدیه فقط قیام کننده با شمشیر را امام میدانستند در غیر این صورت او را قبول نداشتند،

یکی از مشکلات امام علیه السلام همین بینش بود. کلیه قیام ها غیر از قیام طبرستان حاصلی نداشت مانند نفس زکیه و برادرش ابراهیم و قیام شهید فخ .

 اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او در ابعاد و مرزهاى مختلف بر ضرر حکومت بود, مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت.

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش (علیه دستگاه) غافل نبود, و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد و آن راه, تجلیل و تأیید برادر شورشیاش زید بن على بن الحسین بود.

امام میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .

سفارشات امام باقرعلیه السلام براى اصلاح فرمانروایان

امام باقر علیه السلام از هر فرصت مناسب برای اصلاح فرمانروایان و رفتار آنان با امت اسلامی بهره می جست و از ارشاد آنان در جهت منافع اسلام و مردم رویگردان نبود. در میان خلفای معاصر حضرت، عمربنعبدالعزیز در رعایت برخی اصول انسانی و پندشنوی بهتر بود و کینه و عداوتی را که خلفای پیشین با علویان داشتند نداشت.

امام باقرعلیه السلامدر سفارشات خود به او چنین فرمود    ای عمر! دنیا بازاری از بازارها است که گروهی، با سود از آن خارج می شوند و گروهی دیگر با زیان آن را ترک می گویند...

گروهی از مردم که اکنون سرای دنیا را ترک گفته اند، روزگاری چون ما و در شرایط ما بودند، ولی به دنیا مغرور شدند تا اینکه مرگ بر سر آنان سایه افکند. آنان دنیا را ترک گفتند : در حالی که ملامت می شدند، زیرا برای آخرت خویش، از آنچه دوست می داشتند، چیزی ذخیره نساختند و خود را از آنچه نگران و منزجر بودند، مصونیت نبخشیدند.

دستاوردها، ثروت و ذخایر آنان را دیگران میان خود تقسیم کردند؛ بی آنکه از گردآورنده آن یادی بکنند و وی را بستایند.

 آری این گروه به سوی خدا رهسپار شدند که عذر و بهانه تراشی های ایشان را نمی پذیرند. اکنون به خدا سوگند! سزاوار است در رفتار پیشینیان بیندیشیم و ارزش هایی را که انجام داده اند، و ما به حال آنان غبطه می خوریم و آرزو می کنیم ای کاش ما هم مانند آنها بودیم در برنامه زندگی خود جای داده،

بدان ها عمل کنیم و کارهایی را که آنان انجام داده و ما آنها را ضد ارزش و مایه گرفتاری ایشان می شناسیم، از برنامه زندگی خود حذف کرده، از آن اجتناب ورزیم . پس تو (ای عمربن عبدالعزیز که اکنون بر مردم حاکمی) خدا را در نظر بگیر و تقوا داشته باش و دو چیز را در قلبت بگنجان. ببین که هنگام ملاقات پروردگار، دوست داری چه چیزی همراه تو باشد، پس همان را برای آخرتت پیش فرست و ببین که از همراه داشتن چه چیزی در پیشگاه خداوند، ناخشنود خواهی بود، سعی کن آن چیزها را پیش نفرستی و به جای آن ذخایر ارزشمند را تدارک ببینی .  در پی کالایی نباش که دیگران پیش از تو آنرا به دست آورده و از آن بهره ای نبرده اند. گمان نکن، آنچه برای دیگران، مایه کسادی است، برای تو رواج می آورد . ای عمر بن عبدالعزیز! تقوایی الهی داشته باش (و خویش را از مخالفت با دستورهای خداوند دور بدار) درها را بر روی مردم باز بگذار و حجاب ها و موانع را از پیش پای مردم بردار تا با تو به راحتی تماس بگیرند. ستمدیدگان را یاری ده و حقوق ضایع شده را به صاحبانش باز گردان.

امام باقر علیه السلام چنین ادامه داد : هرکس سه ویژگی داشته باشد، ایمانش به خداوند کامل خواهد بود. عمربن عبدالعزیز تا این عبارت را شنید، دو زانو نشست و گفت : آن ویژگی ها کدامند؟ امام فرمود :  هرگاه انسان از زندگی راضی و سرخوش بود، شادمانی ها او را به مسیر باطل نکشاند هنگامی که خشمگین شد، خشم او را از مسیر حق بیرون نسازد، و هنگامی که قدرتی یافت، به حقوق دیگران دست درازی نکند. این سخنان چنان عمربن العزیز را تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفت حق غصب شده اهل بیت، یعنی فدک را دوباره به ایشان بازگرداند و همان جا دوات و کاغذ طلبید و فرمان استرداد فدک را به اهل بیت علیهم السلام صادر کرد . (خصال شیخ صدوق باب3)

گوشه‌هایی از اخلاق فردی و اجتماعی امام باقر علیه السلام :

1. همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیاد می‌خواند و چون سر از سجده برمی‌داشت، سجده گاهش از اشک چشمش تر شده بود.
2
. آن گاه که به سفر حج می‌رفت، چون به حرم می‌رسید، غسل می‌کرد کفشهایش را در دست می‌گرفت و مسافتی را پیاده می‌رفت و چون وارد مسجد الحرام می‌شد به کعبه نگاه می‌کرد و با صدای بلند می گریست                                   .
3. چون غمگین می‌شد زنان و کودکان را جمع می‌کرد، او دعا می‌کرد و آنها آمین می‌گفتند.
4
. یارانش را به همدردی و برادری و نیز یاری مسلمانان سفارش می‌کرد و می‌ فرمود:  دوست داشتنی‌ترین کارها نزد خدا این است که مسلمانی شکم مسلمانی را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند 
5. با همه مهربان بود. حتی با کسانی که نسبت به او رفتار بدی داشتند از بدکاران در می گذشت، اگر نیمه شب مهمانی می‌رسید با مهربانی در به رویش باز می‌کرد  و در باز کردن بار و بنه‌اش به او کمک می‌کرد، در تشییع جنازه مردم عادی شرکت می ‌کرد، لغزش‌های یاران را نادیده می‌ گرفت و می ‌فرمود : اصلاح امور زندگی و روش برخورد با مردم چون پیمانه پری است که دو سوم آن زیرکی و یک سوم آن گذشت است 
6. از تحقیر مسلمانان نهی می‌کرد. در امر اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد و تنبیه بدکاران ، تلاش می‌کرد . یارانش را به کار و کسب تشویق می‌کرد.
7
. غذا را با  بسم الله  آغاز و با  ‌الحمدلله  ختم می‌کرد و آنچه را در اطراف سفره ریخته بود اگر در خانه بود بر می‌داشت و اگر در بیابان بود برای پرندگان وا می‌نهاد.

8. فرمود : کمک به خانواده‌ یک مسلمان و سیرکردن شکمشان و بی‌نیاز کردن آنها از مردم برایم از هفتاد حج بهتر است. به سیر کردن شکم مردم خیلی اهمیت می‌داد و سیرکردن یک نفر نزد وی از آزاد کردن یک بنده بهتر بود                     .
9. هر روز جمعه یک دینار صدقه می‌داد و می‌فرمود :  نیک و زشت و صدقه روز جمعه دوچندان می‌شود. و نیز می‌فرمود : نیکی، فقر را می‌زداید و برعمر می‌افزاید  و از مرگ بد پیشگیری می‌کند. پیوسته یارانش را به همدردی و دستگیری یکدیگر سفارش می‌کرد و می‌فرمود : چه بد برادری است، برادری که چون غنی باشی همراهت باشد و چون فقیر شوی تو را تنها بگذارد. و می‌فرمود : برادری آن گاه کامل است که یکی از شما دست در جیب رفیقش کند  وهر چه می‌خواهد برگیرد. ابوجعفر امام محمد باقر علیه السلام متولى صدقات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و علی امیرالمؤمنینعلیه السلام و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنها را از جهت مالى به عهده داشت.

امام باقر علیه السلام و دفع شبهات دینى

امام باقر علیه السلام در مقام بزرگْ پاسدار دین در مناظراتى با سران فرقه‏ هاى مختلف، پوچى عقاید منحرفشان را آشکار مى‏کرد و استوارانه از پایگاه‏ هاى فکرى و عقیدتى شیعه دفاع مى‏کرد .

1.  فرقه مُرجئه  این فرقه در پایان نیمه اول قرن اول هجرى پدید آمد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره، همیشه در دوزخ نمى‏ ماند، بلکه کار او را به خدا وا مى‏گذاشتند. به این دلیل آنان را مرجئه مى‏خواندند که نیت را کافى مى‏دانستند و بر این باور بودند که خدا نیز بر آن بسنده مى‏کند و عذابشان نخواهد کرد  . این نزاع بستر سرکشى و فساد را براى حکمرانان مهیا کرد تا هر چه مى‏خواهند بکنند و سرانجام کار را به خدا وا گذارند؛ زیرا که معصیت و گناه هیچ آسیبى به ایمان نمى‏رساند. از این رو، حکمرانان خلفاى بنى‏امیه تلاش زیادى در تقویت پایگاه‏هاى اعتقادى مرجئه کردند که از آنان «حجاج بن یوسف ثقفى» را مى‏توان نام برد. این فرقه از چهار گروه تشکیل شده که عبارت‏اند از :  «یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» که هر یک اعتقادات خاص خود را دارند .

این فرقه در دوره امامت امام باقر علیه السلام نیز به فعالیت خود ادامه داد. امام با اتخاذ موضعى تند و آشکار با آنان مخالفت کرد و هر جا سخنى از آنان به میان مى‏آمد، آنان را لعن و نفرین مى‏کرد و مى‏کوشید با بهره‏گیرى از این شیوه، محدوده اعتقادى درست شیعه را در زمینه‏هاى مختلف از این فرقه جدا کند؛ زیرا آنان با افراشتن عَلم اعتقادات منحرف خود، سبب گمراهى پیروان اهل‌بیت علیهم‏السلام مى‏شدند و این به دلیل معاشرت زیاد آنان با دیگر شیعیان بود. به عنوان نمونه، در گفتگوى «عبداللّه‏ بن عطاء» با امام علیه السلام ، سخن این گروه پیش مى‏آید و عبداللّه‏ اعتقاد آنان را در مورد وقت بر پا داشتن نماز ظهر بیان مى‏دارد.

 امام با توضیح مسئله، نظر مرجئه را رد مى‏کند و مى‏فرماید : پروردگارا، پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند.

2.  فرقه ‏هاى جبریه و قدریه  جبریه بر این باورند که انسان از خویش هیچ گونه اختیارى ندارد و مجبور است. در مقابل آن، فرقه قدریه برآنند که هر بنده‏اى به وجود آورنده فعل خود است و خدا، کار او را به خودش وانهاده و حتى در اسباب کار یا انگیزه آن هم مختار است  و درست در مقابل جبریه قرار دارند. این دو مسلک نیز در زمان خلافت امویان و در دوران حکمرانى معاویه به وجود آمدند و نزاع این دو، در تاریخ، پیشینه‏اى دراز دارد و در دوران حکمرانى «معاویة بن یزید» و «یزید بن ولید» به اوج خود رسید. امامیه، مشربى خلاف این دو نظر را پذیرفتند که توسط امامان شیعه تبیین شد.

امام باقر علیه السلام نیز، در این زمینه بسیار کوشید و با پیروان این دو نظر به شدت برخورد کرد. ایشان در ردّ نظریه قدریه و جبریه فرمودند : پروردگار بر آفریدگان خود مهربان‏تر از آن است که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید   (ردّ دیدگاه جبریه)

و او عزیزتر از آن است که اراده انجام کارى را بکند و آن محقق نگردد. (ردّ دیدگاه قدریه) ایشان در پاسخ به این که آیا مشرب سومى هم وجود دارد، مى‏فرمود: آرى، لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ وَلکِنْ اَمْرٌ بَیْنَ الأَمْرَین؛ نه جبر و نه تفویض بلکه امرى میان آن دو مؤرد تأیید است.

فرد پرسش کننده دوباره پرسید: امر بین امرین چیست؟ امام براى روشن‏تر شدن مطلب، آن را در قالب مثالى براى او توضیح داد و فرمود: مَثَلُ ذلِکَ رَجُلٌ رَأَیْتَهُ عَلى مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ اَنْتَ الَّذى اَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ؛ مثل آن به کسى مى‏ماند که مى‏بینى به گناهى مشغول است و او را نهى مى‏کنى اما او دست از گناه بر نمى‏دارد. پس او را رها مى‏کنى و او نیز آن گناه را مرتکب مى‏ شود پس چون او نهى را از تو نپذیرفته و تو نیز او را رها کردى نمى‏توان گفت که تو او را به گناه وا داشته‏اى.

 3.  فرقه خوارج این گروه نیز پس از داورى بین امام علیه السلام و معاویه در جنگ صفین پدید آمد. هنگام بازگشت امام علیه السلام از صفین به کوفه، عده‏اى از لشکریان بر او شوریدند و حکمیت را بر خلاف اسلام دانستند و شعار لا حکم الاّ للّه سر دادند. آنان امام علیه السلام ، معاویه، عثمان و حکمین را کافر شمردند؛

زیرا آنان، عملکرد امام علیه السلام و ... را گناه کبیره دانستند و مرتکب گناهان کبیره را کافر مى‏دانستند و ریختن خونشان را مباح بر مى‏شمردند. آنها دشمنان آشتى‏ ناپذیر بنى‏ امیه، زمین‏داران بزرگ و مخالف وجود املاک خصوصى بودند و با اصل «مخلوق بودن قرآن» به شدت مخالف بودند. آنان در طول تاریخ، رفتارى نابخردانه با امامان شیعه داشتند. در زمان امامت امام مجتبى علیه السلام ، امام را به خاطر صلح با معاویه بسیار سرزنش کردند. در دوران امامت امام باقر علیه السلام نیز مناظراتى بین آنها و امام در گرفت. امام در ردّ مبانى و باورهاى اعتقادى‏شان، آنان را خُسران زده‏ترین آفریدگان خدا دانسته که دنیا و آخرت خود را تباه کرده‏اند. و به اصحاب خود مى‏فرمود : به این پیمان گریزان (خوارج) بگویید : چگونه بر جدایى از على علیه السلام گردن نهادید، با وجود این که خونتان را پیش‏تر در راه فرمان‏بردارى از او ارزانى داشتید و در خشنود کردن خدا بر هم پیشى مى‏گرفتید؟ و اگر به شما گفتند که ما بر حکم الهى گردن نهاده بودیم و شعار لا حکم الا لله سر دادند، در پاسخ بگویید : مگر خدا حکمیت را در دین خود نپذیرفته است؟

و مگر آن را به داورى دو نفر در این آیه وانگذارده که فرمود :  فَابعَثوا حَکَما مِن اَهلِهِ وَ حَکَما مَن اَهلِها اِن یُریدا اِصلاحا یُوَفِّقِ اللّه‏ بَینَهُما؛ هرگاه میان زن و شوهر اختلاف افتاد یک نفر از جانب شوهر و یک نفر از جانب زن به عنوان داور بر انگیزید تا اگر اصلاح را خواستند، خداى بین آنان وفاق ایجاد کند. آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله در ماجراى «بنى قریظه»، «سعد بن معاذ» را داور معرفى نکرد تا بر آنچه مورد پذیرش خداست، حکم کند. آیا نمى‏دانید که امیرالمؤمنین علیه السلام با این شرط حکمیت را پذیرفت که آن دو حَکَم بر اساس کتاب خدا حکم کنند و از آن فراتر نروند؟ آیا نگفت که اگر حکم آنها بر خلاف کتاب خدا باشد نخواهد پذیرفت؟ وقتى داورى به پایان رسید، به على علیه السلام گفتند : کسى را داور خود ساختى که بر ضد تو حکم داد. آیا امیرالمؤمنین علیه السلام نفرمود : من به داورى کتاب خدا تن در دادم، نه داورى یک شخص؟ حال باید گفت، در کجاى این حکمیت انحراف از حکم قرآن است؟ و این در حالى است که امام علیه السلام فرموده بود که حکمى را که خلاف قرآن باشد نخواهد پذیرفت. اتهام آنان به امیرالمؤمنین علیه السلام پوچ و بى‏اساس است.

در مناظره دیگرى نیز یکى از بزرگان خوارج که به برترى امیرالمؤمنین علیه السلام اقرار داشت، او را به کفر پس از ایمان در فرمان‏بردارى از خدا و رسولش متهم کرد. امام باقر علیه السلام به او فرمود :  آیا آن روز که خدا على علیه السلام را دوست داشت، نمى‏دانست که او روزى به دست یکى از اهل نهروان (خوارج) کشته مى‏شود؟ مرد خارجى پذیرفت. امام پرسید :  آیا محبت خدا به على علیه السلام از روى فرمان‏بردارى او از دستورهاى خدا بود یا به خاطر گناه و سرکشى؟ مرد گفت :  پیداست که از روى بندگى و اطاعت على علیه السلام بوده است. امام فرمود : پس حال که على علیه السلام از روى اطاعت و فرمان‏بردارى مورد محبت خدا واقع شده و خداى او را دوست مى‏داشته، واضح است که تمامى اعمالش مورد پسند خدا بوده است اینک برخیز و برو! مرد خارجى که در میدان بحث و مناظره با امام به سادگى شکست خورده بود، زیر لب گفت : اللّه‏ اَعلَم حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ خداى بهتر مى‏داند که رسالت خود را کجا قرار دهد. پروردگار بر آفریدگان خود مهربان‏تر از آنست که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید.

4. فرقه غُلات  غلات به معناى «گزافه گویان» است. ایشان فرقه‏ اى از شیعه هستند که درباره امامان خود گزافه‌گویى کرده و آنان را تا سر حد خدایى رسانیده ‏اند و یا قایل به حلول جوهر نورانى الهى در امامان خود شده ‏اند یا به تناسخ قایل گردیده ‏اند. آنان چند دسته شدند، برخى گفتند امام علیه السلام و بعضى از امامان شیعه، خدا هستند و برخى دیگر از آنان گفتند که ایشان پیغمبرند . جاى شگفتى ندارد که ریشه عقاید آنان را در مذاهب حلولیه و تناسخیه مثل یهود و نصارا و یا از خرّم دینى و مزدکى بدانیم؛ زیرا جزیرة العرب و سرزمین بین النهرین و شامات پیش از ظهور اسلام، کانون قبیله‏ هاى مختلف عرب و غیر عرب بوده و نیز برخوردگاه عقاید و ادیان گوناگون بوده است و نشانه‏ هاى آشکارى از عقاید و دیدگاه‏هاى آنان در برخى فرق اسلامى دیده مى‏شود  .

امام باقرعلیه السلام با اتخاذ موضعى صریح و شفاف به رویارویى با اندیشه‏هاى منحرف آنان پرداختروزى امام باقر علیه السلام در میان جمعى از شیعیان خود رو به آنها کرده و فرمود : اى جماعت شیعه! میانه رو باشید تا تندروان (غلات) از تندروى خویش پشیمان شوند و به شما اقتدا کنند و جویندگان راه حقیقت به شما ملحق گردند. در این لحظه مردى از میان جمعیت برخاست و پرسید :  تندروان کیانند؟ امام فرمود:  آنان کسانى هستند که به ما اوصاف و عناوینى را نسبت مى‏دهند که ما خودمان آن را براى خویش قائل نشده‏ایم.

آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم... به خدا سوگند ما از سوى خدا آزادى مطلق نداریم و بین ما و خدا خویشاوندى نیست و بر خداوند حجّتى بر ترک تکلیف نخواهیم داشت. ما به پروردگار، جز به وسیله اطاعت و بندگى او تقرب نمى‏جوئیم. هر یک از شما مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما براى او سودمند است و کسى که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودى به حالش ندارد.    پس بر حذر باشید از فریفتن خویش و فریب خوردن از غلوّ کنندگان 

 از جمله سردمداران این گروه، فردى به نام «ابو منصور عجلى» بود که خود را پس از شهادت امام باقر علیه السلام جانشین ایشان معرفى کرد. او بر این باور بود که نبوت ختم نشده است و ائمه پس از پیامبرصلی الله علیه و آله، از امیرالمؤمنین علیه السلام تا امام باقر علیه السلام ، از پیامبران الهى هستند و پس از آنان پیامبرى به وى رسیده و تا شش پشت از فرزندان او همگى پیامبر خدایند و آخرین پیامبر، قائم آخر الزمان مى‏باشد که ششمین فرزند اوست.

 در ذیل آیه شریفه وَ اِنْ یَرَوْا کِسْفا مِنَ السَّماءِ ساقِطا یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ مى‏گفت : على علیه السلام همان ابرى است که از آسمان فرو افتاده است. و سپس آیه را در شأن خود دانست و گفت : من همان پاره ابرى هستم که خدا افتادن آن را از آسمان وعده داده است . پروردگار مرا به آسمان‌ها فراخواند و دست بر سر من کشید و گفت :  فرزندم بر زمین نازل شو و پیام‌هاى مرا به مردم برسان و سپس من به زمین هبوط کردم. وى پس از چندى با برخورد شدید امام باقر علیه السلام روبرو شد و امام او را طرد کرد. وى از ادعاى نبوت دست برداشت؛ اما داعیه امامت بلند کرد 

از دیگر چهره‏هاى منحرف و پیشوایان فرقه غلات «بیان تَبّان» (کاه فروش) است که امیرالمؤمنین علیه السلام را خدا مى‏انگاشت .

5.  فرقه مغیریه  آنان پیروان «مغیرة بن سعید عجلى» و فرقه ‏اى از غلات بودند که اعتقاد به رؤیت و تجسیم و نیز امامت او پس از امام باقر علیه السلام داشتند و مى‏گفتند او منجى آخرالزمان است؛ نمى‏میرد و ظهور خواهد کرد. هنگامى که مغیره به قتل رسید، در بین یاران و پیروانش اختلاف افتاد و دسته ‏اى از آنان در پندار انتظار ظهور او و رجعتش باقى ماندند و دسته ‏اى دیگر قائل به انتظار ظهور امام باقر علیه السلام شدند.  او فتاواى عجیبى در احکام دین از خود صادر کرد. مغیره در ابتدا قائل به امامت امام باقر علیه السلام بود ولى پس از مدتى، به غلو روى آورد و به خداوندى امام باقر علیه السلام معتقد شد.

مبارزه با اندیشه ‏هاى خطر آفرین یهود : فتنه انگیزى یهودیان، سرسخت‏ترین دشمنان اسلام، از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آغاز شد، مبارزه با اندیشه خطر آفرین یهود و شناساندن خط توطئه‏اى که براى خدشه‏دار کردن اسلام ترسیم کرده بودند، یکى از تلاش‌هاى دراز مدت و گسترده امام باقر علیه السلام را به خود اختصاص داد. یهودیانى که در محیط زندگانى مسلمانان مى‏زیستند، آنان که اسلامى ظاهرى آورده بودند و یا هنوز بر آیین یهود پا مى‏فشردند، تلاش مى‏کردند تا قبله خود، بیت‏المقدس را برتر از قبله مسلمانان جلوه دهند و در این باره کوشش بسیار مى‏کردند. امام می فرمود نگریستن به خانه خدا عبادت است؟ در این لحظه مردى از قبیله «بُجَلیة» به نام «عاصم بن عمر» وارد شد و به امام گفت : کعب الاحبار مى‏گوید :  کعبه هر صبح در برابر بیت‏المقدس سجده مى‏آورد. امام فرمود : نظر تو در مورد سخن کعب الاحبار چیست؟ گفت : راست گفته است. امام فرمود : تو و کعب الاحبار هر دو دروغ مى‏گویید. و امام خشمگین شد و فرمود :  خداوند خانه ‏اى به بلند مرتبگى این خانه و به کعبه اشاره کرد قرار نداده و هیچ جایى را بسان آن گرامى نداشته است.

مبارزه امام باقر علیه السلام با تحریف احکام اسلام

دوران سازندگی فکری و تشکیلاتی دعوت شیعی که چند سالی بر اثر حادثة کربلا و حوادث خونین پس از آن مانند حادثة حرّه و حادثة توّابینو سختگیری های خلفا، متوقف مانده بود و جز در پوششهای بسیار ضخیم ارائه نمیشد، اکنون در بسیاری از اقطار کشورهای اسلامی، مخصوصا در عراق و حجاز و خراسان، ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه ساخته و حتی در دایره ای محدودتر بصورت یک پیوند فکری و عملی که میتوان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر کرد، در آمده است. آن روزی که امام سجاد میفرمود : در همه حجاز، دوستان و علاقه مندان ما به ۲۰ نفر نمیرسند، سپری شده و اکنون هنگامی که امام باقر علیه السلام به مسجد پیامبر در مدینه وارد میشود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و دیگر مناطق، گرد او را میگیرند و از مسائل فقهی سؤال میکنند. کسانی چون طاووس یمانی و قَتاده بن دِعامه و ابوحَنیفه و دیگران که رجال نام آور دانش دین و البته در غیر جهت گیری امامت و شیعه به شمار می آیند، آوازه دانشِ وسیع امام را شنیده و برای استفاده و یا برای احتجاج و مجادله، به او روی میآورند.

شاعری چون کُمیت اسدی با آن زبان فصیح و هنر سرشار، مهم ترین اثر هنری اش قصیده هایی است به نام «هاشمیات» که دست بدست و زبان بزبان میگردد و مردم را با حقّ آل محمد و فضل دانش و ارج معنوی آنان آشنا میسازد.

 کمیت شاعر مردی آزادی خواه و شجاع که از طرف بنی امیه تحت تعقیب بود و به مدح پیامبر و امامان علیهم السلام راستین می پرداخت . فقط یکبار به توصیه امام صادق علیه السلام تقیه را رعایت و به مدح ظاهری خلیفه پرداخت .

ولی همیشه سرودهایش در مدح امام حسین علیه السلام و خاندان نبوت بود. هنگامی که دستگیر میشود ۸ نفر جلاد شمشیر های خود را در شکم او فرو میبرند و در حالیکه سروده ی هدفم دفاع از حریم آل محمد را میخواند، به دستور هشام به شهادت میرسد. از سوی دیگر خلفای مروانی بدان جهت که پس از دوران اقتدار ۲۰ ساله عبدالملک بن مروان مرگ به سال ۸۶و فرو کوفتن همه سرهای داعیه دار و فرونشاندن همه شعله های مخالفت، احساس امن و رضایت میکنند، و هم بدان جهت که متاع آسان به دست آمده خلافت را مانند گذشتگان خود قدر نمیدانند، و هم نیز به جهت سرگرمی هایی که معمولاً لازمه آن جاه و جلال است، چندان به کار تشیع نمیپردازند و در نتیجه، امام و یارانش تا حدودی از تعرضهای آنان در امانند.

باری، اوضاع از چندین جهت به سود امامت و تشیع تغییر یافته؛ پس قهراً میتوان نتیجه گرفت که امام باقر علیه السلام در دوران امامتِ خود، گامی پیش رفته و تلاش و مجاهدت شیعی را به سمت آخرین گام، مرحله ای فراتر برده و همین است که شاخصه دوران امامت امام باقر علیه السلام را تشکیل میدهد. مبارزه آن حضرت با تحریف در معارف اسلامى و احکام اسلامى؛ از همیشه پیش از زمان آن حضرت، مشروح تر و مبسوط تر و گسترده تر انجام شد .

مبارزه با تحریف مقصود از مبارزه با تحریف این است که دین مقدس اسلام اساسا با معارف و احکامى که دارد و با آیات قرآن براى جامعه اسلامى یک خصوصیاتى را و شرایطى را مقرر کرده، بلکه براى دنیاى انسانى و زندگى بشر که اگر مردمى آن معارف را بدانند و به آن پایبند باشند، ممکن نیست در جامعه اى که بنام اسلامى وجود دارد، بعضى چیزها را تحمل کنند. مثلاً حکومت ستمگران را، یا حکومت فساق و فجار را، یا حکومت از دین بى خبرها را تحمل نمى کنند. تبعیض را و تقسیم غیرعادلانة ثروت در جامعه را قهرا تحمل نمى کنند و بسیارى از این فسادهایى که در جوامع اسلامى هست، این با احکام اسلامى و با نظام اسلامى سازگار نیست.

بعضى از سلاطین و زمامدارانى که بعنوان خلافت پیغمبر بر سر کار آمدند مثل بنى امیه و مروانیها اینها به هیچ وجه شایسته آن نبودند که بر جامعه اسلامى حکومت کنند و در دوران زمامدارى خودشان انواع فسق و ظلم و فساد و تبعیض و جهل و خلاصه انحرافهاى گوناگون وجود داشت. اگر قرار بود احکام اسلامى و آیات قرآنى همانطورى که هست، براى مردم تبیین بشود، امکان ادامة حکومت و زمامدارى و قبضه کردن قدرت براى اینها نبود؛ این بود که دست به تحریف مى زدند. حالا تحریف را هم از چندین راه انجام مى دادند

بعضى از فقها و علما و محدثین و قرّا و چهره هاى موجّه و اینها را مى فریفتند و در کنار خود نگاه مى داشتند، به آنها پول مى دادند یا آنها را مى ترساندند. بعضى را با طمع، بعضى را با ترس وادار مى کردند که همان چیزى را که مورد علاقة آنهاست در بین مردم ترویج کنند. لذا اگر به تاریخ یکى دو قرن اول اسلام نگاه شود، یک منظره ی عجیبى است؛ اینقدر چهره معروف قدس و تقوى و علم، در خدمت حکام و زمامدارانِ جور بودند و یک احکام عجیب و غریبى را بنام اسلام اینها بخورد مردم دادند.

یک راه تحریف این بود که خود خلفا وقتى که بر اریکه قدرت تکیه مى زدند و احساس مى کردند که هرچه بگویند مردم مجبورند از آنها قبول کنند؛ یک حرفى را، یک فکرى را، یک مبنایى را همینطورى مطرح مى کردند به نام اسلام و به صورت فرهنگ رایج در مى آوردند،

و این در همه جاى دنیاى اسلام گفته مى شد، همیشه تکرار مى شد، دهان بدهان مى گشت، تا مى شد ذهنیت مردم. مثل اینکه بعضى از سرداران دستگاه عبدالملک مثل حجاج و اینها معتقد بودند یا اینجور اظهار مى کردند که خلافت از نبوت بالاتر است؛ این کلاهى بود براى سر آنها بسیار گشاد و لباسى بود به قامت آنها بسیار ناساز و بى اندام و غصب کرده بودند این عنوان را، اما به اینهم اکتفا نمى کردند، یک چنین تحریف هایى در دین واقع شده بود، و عامل اصلى ادامه سلطه بنى امیه و بنى عباس و مانع اصلى حکومت حقّ اسلامى همین فرهنگ غلطى بود که بر ذهنهاى مردم حاکم بود. (شرح النهج البلاغه ج4 ص104 بحارالانوار ج46)

حالا ائمه علیهم السلام مى خواهند حکومت اسلامىِ درست را بر سر پا کنند؛ مى خواهند نظام علوى را برقرار بکنند، چه باید بکنند؟ اولین کار این است که ذهنیت مردم را عوض کنند؛ فرهنگ به اصطلاح اسلامىِ ضد اسلامى را که در ذهن مردم رسوخ کرده، از آنها بگیرند و جاى آن را با فرهنگ خوبى و صحیحى و قرآن حقیقى و توحید واقعى جایگزین کنند؛ این همان مبارزه فرهنگى است. مبارزه فرهنگى این است که سعى کنند ذهنیت مردم را و فرهنگ حاکم بر ذهنهاى مردم را عوض کنند، تا راه را براى حکومت الهى هموار کنند و راه را بر حکومت طاغوتى و شیطانى ببندد و امام باقر این کار را شروع کرد.

باقرالعلم الاولین یعنى این؛ حضرت شکافنده حقایق قرآنى و دانشهاى اسلامى بود. واقعا قرآن را براى مردم تبیین مى کرد. لذا بود که هرکسى که نَفَس امام باقر علیه السلام به او مى خورد و او وابسته نبود، سر سپرده نبود، این یقیناً نسبت به وضع حاکمیتِ زمان، نظرش برمى گشت، لذا بسیارى از مردمى که افراد متوسطى هم بودند در زمان امام باقر گرایش پیدا کردند به مکتب اهل بیت، به مکتب امامت، به همان چیزى که در عرف رایج امروز ما به او تشیع گفته مى شود.

تشیع یعنى این، یعنى پیروى از مکتب اهل بیت علیهم السلام براى ایجاد بعنوان اصحاب السّر، راز داران بود.

رازداران چه کسانی اند؟ همین افرادى هستند که در گوشه و کنار دنیاى اسلام، در همه جا اینها حضور دارند، و راهنمایى و دستگیرى و هدایت و خلاصه اشباعِ ذهنهاى مردمانِ مستعد و علاقه مند به عهده ی اینهاست.  دستگاه هم هر وقت اینها را پیدا مى کرد، اینجور افراد را زیر سختترین فشارها قرار مى داد.

پدرش امام سجاد علیه السلامدر آخرین لحظات عمر، او را به پیشوایی شیعه و جانشینی خود برمیگزیند و این منصب را برای او در حضور دیگر فرزندان و وابستگانش مسجّل میکند. صندوقی را که به زبان روایات، انباشته از دانش یا حاوی سلاح رسول الله است، بدو نشان میدهد و میفرماید : ای محمد! این صندوق را به خانه ات ببر. سپس خطاب به دیگران میگوید :  در این صندوق از درهم و دینار چیزی نیست، بلکه انباشته از علم است (بحارالانوار/ج 46 /ص 229) و گویا بدین ترتیب و با این زبان، میراث بر رهبری حاکمیت حقیقى اسلام، براى اعلای حقیقى کلمة قرآن و براى روشن کردن و پیاده کردن معارف قرآنى در میان مردم. هرکسى که امام باقر علیه السلام با او ارتباط پیدا مى کرد و مطالب را به او مى گفت ذهنیت او تغییر پیدا مى کرد و عوض مى شد.

منابع :    

دائرة المعارف الشیعیّة العامّة،   ج 17،

معارف و معاریف، ج9،       فرهنگ فرق اسلامى،    بحارالانوار، ج 46،     موسوعة الملل و النحل،    دائرة المعارف الشیعیة العامة، ج 14،        معارف و معاریف، ج 8،      اصول کافى ج 1     طبرسى، الاحتجاج ج 1     قاموس الرجال، ص524.          اختیار معرفة الرجال، ج1    

ادامه مطلب

 http://m5736z.blog.ir/post/elm.bager

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">