تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

حریم خصوصی و هتک آبرو در آموزه های قرآن

 بررسی دیدگاه قرآن درباره حریم خصوصی افراد و هتک آبرو و حرمت آنان که با پرداختن به 3 اصل اساسی اجتماعی در اسلام، راهکارهای قرآنی برای حفظ حریم خصوصی افراد. حفظ حریم خصوصی افراد به عنوان یک ارزش اخلاقی مورد توجه و نظر قرار گرفته و گزاره های شناختی و حیانی به همراه آموزه های دستوری صادر شده است.
3 اصل بنیادین اجتماعی در اسلام 
در اسلام سه اصل از جایگاه خاصی برخوردار است و هر فرد انسانی از آن بهره مند است. اصولی که بنیاد اجتماع برآن نهاده شده و روابط انسان با انسان با آن تنظیم می شود

سه اصل حفظ جان و مال و عرض به عنوان اصولی اساسی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در همه آموزه های اجتماعی اسلام حفظ این اصول به عنوان اصل احکام بر احکام و قوانین و روابط اجتماعی مد نظر قرار گرفته است و همانند عدالت هرکجا که اصلی با این سه اصل مخالفت کند به طور خودکار از اعتبار و حجت خارج می شود مگر آنکه دلیل محکم و استواری در برابر این سه اصل حاکم وجود داشته و آن را تخصیص بزند

به عنوان نمونه اصل، حرمت جان انسان است و جایز نیست که کسی به جان کسی متعرض شود و به آن آسیب برساند. با این همه تنها در صورتی قتل فردی جایز شمرده می شود که دلیل و برهان قوی وجود داشته باشد و براین اصل اولی چیره شود، چنانکه شخصی فردی را به قتل برساند که در این صورت به جهت حکم قصاص، مستوجب مرگ می شود. با این همه شرایط آنچنان تغییر نمی یابد که در مجازات وی تشدید شود و یا حتی عرض و آبروی فرد مورد تعرض قرار گیرد.
وجوب حفظ آبروی انسان
آبرو به معنای عرض، اعتبار، حرمت، شرافت و وجاهت انسان مورد تاکید اسلام و به عنوان یکی از اصول سه گانه در همه احکام، حضور جدی دارد. در آیات قرآنی از آبرو به عنوان وجاهت و عفت یاد شده است (آل عمران45 احزاب69) و از فضاحت و بی آبروئی افراد منع شده و پرده از عیب کسی برداشتن و آبروی وی را ریختن به عنوان گناه مورد نکوهش قرار گرفته و متعرضان به آبروی افراد را به مجازات سختی تهدید کرده است (حجر68).
در برخی روایات حرمت آبروی مومن از حرمت خانه کعبه بالاتر دانسته شده است ریشه توجه اسلام و قرآن به مسئله آبرو و عرض انسانی را باید در جایگاه ارزشی همه انسان ها در بینش و نگرش قرآنی جست. قرآن، انسان را موجودی برخوردار از کرامت و شرافت ذاتی دانسته و در بیان مقام ارزش ذاتی انسان می فرماید: و لقد کرمنا بنی آدم؛ به درستی ما فرزندان آدم را کرامت و شرافت بخشیدیم و بزرگوار کردیم (اسراء70)

از نظر قرآن، همه نوع بشر بدون تفاوت در رنگ و نژاد و دین و قومیت از شرافت ذاتی برخوردارند و باید به عنوان انسان، گرامی داشته شوند (حجرات13) تاکید بر شرافت انسان به عنوان حقی عام و فراگیر، یکی از مهم ترین ویژگی ها و شاخصه های اسلام است. در هیچ دین و آئینی اینچنین مقام انسان مورد اهتمام و ارزش گذاری نیست.
از این رو هیچ تفاوتی میان فردی با فردی دیگر نیست و اگر اسلام شرافت دیگری برای شخصی افزون بر شرافت ذاتی اثبات می کند به جهت تسلیم در برابر خدا و تقوای الهی است که در این صورت افزون بر شرافت و کرامت ذاتی از ارزش کرامت عرضی نیز برخوردار می شود و مصداق تفضیلی بزرگوارتر می گردد و به حکم: ان اکرمکم عندالله اتقاکم (حجرات13)، از نوع برتری عرضی بهره مند میشود که این برتری تنها در برخی از احکام دنیوی برای فرد سودمند است هرچند که در آخرت این برتری نمود و بروز واقعی مییابد و انسان متقی به بهشت در میآید و انسان غیرمتقی به دوزخ آتشین فروافکنده میشود. بنابراین کرامت ذاتی انسان، موجب میشود که در دنیا از مهمترین حقوق انسانی خود یعنی حفظ جان و مال و عرض بهره مند شود.
در قرآن بیان شده است که انسان به طور فطری و طبیعی خواهان حفظ آبرو و عرض خود است. از این رو در داستان بهشت آدم(ع) و درخت ممنوع میخوانیم که آنان به هنگام پدیدار شدن بدن برهنه شان، به جهت حیا، خود را با برگ های درختان پوشاندند (اعراف22) همین گرایش فطری موجب شد تا انسان به پوشش نیازمند شود و خداوند به عنوان یک منت و نعمت، لباس را برای پوشش جسمشان فرو فرستاد تا افزون بر پوشش و و حفظ تن از گرما و سرما به عنوان زینت از آن بهره مند شوند (اعراف 26)

حریم خصوصی
حریم خصوصی به معنای محدوده خاص هر شخص است که دیگران نمی توانند در آن محدوده وارد شوند و یا متعرض آن گردند. حریم خصوصی می تواند در سطوح متعدد مورد توجه قرار گیرد. گاه مراد از حریم خصوصی سطح کاملا شخصی آن است که حتی زن و فرزندان به عنوان نزدیک ترین اشخاص به وی نمی توانند به آن نزدیک شوند. گاه مراد از حریم خصوصی، بخشی از حوزه انسانی است که ارتباط با دیگران و جامعه ندارد. می توان از آزادی فکری، مذهبی، انتخاب اقامتگاه، مکاتبات شخصی و مانند آن به عنوان حریم خصوصی افراد یاد کرد

حریم به معنای آنچه که از پیرامون خانه و عمارت که بدان متعلق باشد، و مکانی که حمایت و دفاع از آن واجب است و خصوصی به معنای شخصی، داخلی و هرچه که زندگی خصوصی اشخاص را در نظر بگیرد (فرهنگ های معین؛ دهخدا؛ عمید) به کار رفته است. کلمات حرم، حرمت، احترام، تحریم با حریم، هم ریشه اند. از لحاظ حقوقی حریم از حرمت به معنای منع است؛ زیرا تعرض دیگران به حق صاحب حریم ممنوع است. بنابراین، حریم خصوصی به معنای مکان و محلی است که اختصاص به فرد داشته و دفاع از آن واجب و تعرض نسبت به آن ممنوع می باشد.
حریم خصوصی به شکل حقوقی، سیاسی و اخلاقی می تواند مورد توجه قرار گیرد و از منظرهای مختلف می توان آن را تحلیل و تبیین کرد. در هر رویکردی قواعد و مباحث و مؤلفه های خاص خود را دارد. در اینجا کوشش می شود تا در حد امکان به ابعاد مسئله از دیدگاه قرآن پرداخته شود. در آموزه های قرآن بر حفظ حریم خصوصی افراد تأکید شده . مهمترین عنصر در مسئله حریم خصوصی و اصلی ترین مؤلفه مسئله، آبروی اشخاص است

در آموزه های نبوی آنچنان بر مسئله آبرومندی تأکید شده که دستور داده شده که فرد باید آبروی خود را حرمت دارد و در حفظ آن کوشش کند. از پیامبر گرامی(ص) نقل شده: ان اعراضکم علیکم حرام کحرمه یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا؛ آبروی شما بر شما حرمت دارد؛ همانگونه که عید قربان در ماه ذی الحجه و در سرزمین مکه حرمت دارد (ابن کثیر ج4 ص229) و آبروی خود را هدف تیرهای سخنان مردم قرار ندهید (نهج البلاغه ص683 نامه69)
راهکارهای قرآن برای حفظ حریم خصوصی
قرآن برای حفظ حریم خصوصی و آبروی اشخاص به برخی از مسایل به صورت مصداقی توجه میدهد. به عنوان نمونه از کسانی یاد می کند که دست نیاز به سوی دیگران دراز نمی کنند و آبروداری می کنند (بقره273) به این معنا که انسان به طور فطری از اینکه دست نیاز به انسان های دیگر دراز کند ناخشنود و ناراضی است، از این رو کسانی که عفت را پیشه خود میکنند و آبرو داری میکنند مورد تشویق قرار گرفته اند

در مقابل، به توانگران دستور میدهد که به وظیفه خود عمل کنند و دستگیر نیازمندان باشند تا حریم خصوصی افراد حفظ شود و آبروی نیازمند به جهت فقر اقتصادی مورد تعرض قرار نگیرد و ارزش و شرافت و کرامت آدمی پایمال نشود از این رو صدقه پنهانی (بقره271) و منت نگذاشتن در هنگام صدقه دادن (بقره262 و 264) مورد تشویق قرار گرفته است.
بی گمان هتک آبروی اشخاص و اتهام و نسبت دادن امور زشت و ناپسند به دیگران یکی از زشت ترین رفتارهای انسانی است و مردم به طور فطری آن را ناپسند می دارند. قرآن از نسبت دادن فحشا به اشخاص برحذر میدارد. از آن جایی که هتک حرمت و بی آبرو کردن اشخاص، از متهم کردن آنان به امور زشت و فحشا، شدیدتر و پیامدهای ناگوارتری در زندگی خانوادگی و اجتماعی آنان در پی دارد، حفظ آبرو به شکل قانون درآمده و برای متهم کردن دیگران، مجازات سختی در دنیا و آخرت پیش بینی شده است که هشتاد تازیانه برای اهل قذف از نمونه های این احکام تشدیدی است. (نور4 و23 احزاب58)

در آیه 148 نساء از بیان بدی های دیگران بازداشته است تا ضمن حفظ حرمت و کرامت و شرافت آدمی از دامن زدن به فحشا و منکر جلوگیری کند. در آیه11 و12 حجرات نیز از تمسخر، عیب جویی و یادکرد به لقب های زشت و زننده نهی کرده و غیبت را عاملی برای ریختن آبروی اشخاص دانسته است. همچنین از تجسس در اسرار دیگران که می تواند موجبات بی آبرویی و کشف اسرار ایشان باشد برحذر داشته و از هرگونه گمان بد در حق دیگری بازداشته است

بهتان زدن و نسبت کار زشت خود به دیگری نیز از مصادیق هتک حرمت اشخاص و بی آبرو کردن شمرده شده و از آن نهی گردیده است. (نساء112)
برای حفظ شرافت آدمی و کرامت انسانی، اعاده حیثیت را جایز می شمارد و در بیان داستان یوسف از تلاش وی در زندان برای اعاده حیثیت یاد میکند و اینکه آنحضرت چنان برای آبروی خویش ارزش قایل بوده است که حاضر نمیشود عفو و بخشش شاه را بپذیرد و پیش از اعاده حیثیت از زندان بیرون آید، از این رو شاه، مجلسی ترتیب میدهد و پس از اعاده حیثیت و بازگشت آبروی از دست رفته، آن حضرت حاضر میشود تا از زندان بیرون آید. (یوسف50 و51)
از مجموعه آیات قرآن این معنا بدست می آید که حفظ حرمت آبروی اشخاص نه تنها وظیفه خود شخص بلکه جامعه و نیز دولت است. بنابراین هیچ شخص حقیقی و یا حقوقی و یا نهادهای دولتی نمی توانند متعرض حریم خصوصی افراد شوند و به جان و مال و آبروی اشخاص آسیب برسانند. دولت بعنوان نهاد حافظ منافع اشخاص و جامعه میبایست در این حوزه نه تنها خود وارد نشود و به تجسس و یا کاوش نپردازد بلکه با تشدید قوانین و مجازات بر افزایش ضریب امنیتی حوزه خصوصی و حریم شخصی بیفزاید

با توجه به تغییرات در روش ها و بکارگیری فنون و فن آوری های نوین در عرصه های مختلف، اماکن تعرض به حریم خصوصی افزایش یافته است از این رو می بایست با یافتن راهکارهای نوین امکان هرگونه تعرض و هتک حرمت حریم خصوصی از اشخاص حقیقی و حقوقی سلب شود.

موارد جواز تعرض به حریم خصوصی

با همه اهتمامی که قرآن به حفظ آبرو و حریم خصوصی اشخاص دارد با این همه در مواردی جایز و بلکه لازم است که این حریم شکسته شود و به حریم خصوصی اشخاص وارد شد. در قرآن شماری از موارد جواز بیان شده. این موارد از نظر کمی بسیار اندک هستند ولی از نظر کیفی بسیار خطر ساز برای جامعه و ارزش های انسانی است، از این رو با تأکید و نیز سخت گیری های بی شماری همراه است

یکی از موارد جواز، زنای آشکار است که چهار شاهد عادل همزمان با تمام جزئیات، مسأله را بدون کم و کاست بیان و گواهی میدهند. این مسأله از دو نظر اهمیت دارد؛ یکی از جهت تحکیم بنیادهای خانه و خانواده و حفظ حریم خانواده و ارزش های انسانی و اسلامی و از سوی دیگر به جهت حفظ حرمت اشخاص حتی در بدترین شرایط. از این رو هم در اثبات جرم سخت گیری میشود و هم در اجرای حکم نسبت به قانون شکنان و متعرضان به حریم خصوصی و خانوادگی اشخاص. قرآن در آیه2 و 4 و 5 سوره نور به این مسأله توجه میدهد.
درباره تجاوز مالی به حریم خصوصی اشخاص و اثبات سرقت و قطع دست دزدان نیز این مسأله به روشنی بیان میشود تا حرمت انسانی و نیز حریم خصوصی حفظ شود. (مائده38) از این رو در اجرای حدود که مستلزم بی آبرویی اشخاص است واجب شده که دقت بسیاری در مسأله و عوامل اصلاح جامعه مدنظر قرار گیرد

همچنین در مواقعی که امنیت و حاکمیت حکومت اسلامی و مصالح کلان جامعه اسلامی در معرض تهدید و خطر و توطئه از سوی افراد و تشکیلات حقیقی و حقوقی قرار گیرد، حفظ اصل نظام اسلامی در برابر خطرات بر هرگونه حریم شخصی و عمومی رجحان می یابد و باید برای خنثی شدن این تهدیدها از هر اقدام بازدارنده ای فروگذار نکرد.

                                            آزار رسانی از منظر قرآن

آزار رسانی به خود و دیگران، یکی از رذایل اخلاقی و عامل مهم برهم زدن تعادل در زندگی فردی و اجتماعی آحاد بشر است. قرآن کریم به این رذیله اخلاقی توجه داشته و در آیات متعدد به ریشه یابی آن پرداخته است. گستره مفهومی آزاررسانی مفهوم اذیت و آزار در قرآن در قالب واژه های اذیت و مشتقات آن در24 مورد آمده است که در بیشتر موارد به معنای آزردن و رنجیده شدن است

از آزاررسانی روانی به شکل عیب جویی و استهزا، تهمت، تجسس، غیبت (حجرات11 و12)، تحقیر دیگری (لقمان18) و شکنجه و آزار جسمی در آیاتی مانند 49بقره و 25نساء یاد شده. بنابراین برای شناخت مفهومی آزاررسانی می بایست همه واژگان مرتبط با مفهوم مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

اذیت مهم ترین واژه در این حوزه مفهومی، واژه اذیت است. راغب در مفردات آن را با ضرر و زیان پیوند زده است، اما برخی واژه پژوهان، براین باورند که این واژه همیشه با مفهوم ضرر و نقصان همراه نیست، بلکه هر چیز ناخشنود و ناسازگار طبع را می توان اذیت نامید. از این رو در قرآن حیض به عنوان یک کنش و واکنش طبیعی که امری ناخشنود و ناسازگار طبع (نه طبیعت بدن) است به عنوان اذیت از آن یاد شده است (التحقیق ج7ص 25 و ج1 ص65)

و خداوند در قرآن می فرماید: و یسالونک عن المحیض قل هو اذی؛ و درباره حیض از تو می پرسند بگو آن اذیت است (بقره222) آزار به اشکال مختلفی چون جسمی مانند قطع عضو و شکنجه های بدنی و نیز روحی و روانی مانند تمسخر و تهمت بروز و ظهور می کند و واژه اذیت برای بیان این معانی و مفاهیم نیز به کار رفته است. واژه اذیت به معنای ناراحتی و در رنج افتادن در سه مورد حیض (بقره122) رنج و بیماری (بقره196) و یا عوامل اذیت مانند کک و شپش و سنگینی سلاح و اذیت شدن به بارندگی (نساء102) بکار رفته است.

ریشه ها و عوامل آزار رسانی

1- اختلاف عقاید
قرآن در آیات متعدد به ریشه ها و عوامل آزار رسانی توجه میدهد. از جمله عواملی که قرآن برای آزار رسانی بیان میکند، ریشه عقیدتی است. به این معنا که اختلاف عقاید موجب میشود که فرد و یا جامعه ای نسبت به دیگری موضع خصمانه بگیرد و به صورت آزار رسانی آن را بروز دهد. قرآن با گزارش کاملی از وضعیت پیامبران و رفتارهای مخالفان و دشمنان ایشان بیان میدارد که علت و ریشه اصلی همه اذیت و آزارهای مخالفان پیامبران، اختلاف عقیده بوده است

ستیز عقیدتی کافران و مشرکان آنان را وامی داشت تا به آزار رسانی به پیامبران بپردازند. (بروج8 اعراف126)
2- محبت به دنیا
در نگره قرآنی محبت به دنیا ریشه و عامل همه کژ روی هاست (بقره212؛ آل عمران185 و186)؛ چنان که روایات بسیاری به این مسئله توجه میدهد و از محبت به دنیا به عنوان مهم ترین عامل یاد میکند و بر نقش محوری آن تأکید می ورزد. (کافی ج1 ص131؛ خصال، شیخ صدوق ج1 ص25)
3- ناشکیبایی و زیاده خواهی
ناشکیبایی و نوعی زیاده خواهی از عوامل دیگر آزاررسانی یاد می شود؛ چنان که قرآن در بقره61 این عامل را علت اصلی آزار رسانی بنی اسرائیل به حضرت موسی(ع) بر می شمارد.
4- بهره گیری از دسترنج دیگران
از علل و عوامل دیگری که قرآن بدان اشاره می کند، بهره گیری از دسترنج دیگری و غارت و فساد در زمین است که میتوان آن را نیز به مسئله فزون خواهی و دنیاطلبی بشر برگرداند (کهف94) همین مسئله نیز ریشه برخی از خود آزاری هاست؛ زیرا به جهت زیاده خواهی و دنیا طلبی انسان گرفتار نوعی حسادت نسبت به دیگری میشود و از آن جایی که نمیتواند مطلوبش را به دست آورد، به خودآزاری روی می آورد.
5- حسادت
حسادت که خود نوعی خود آزاری است در بیان قرآنی عاملی برای آزار رسانی و خود آزاری ذکر شده. این مسئله را میتوان در داستان هابیل و قابیل ردگیری کرد. این گونه است که رنج بردن از نعمتهایی که در اختیار دیگران است موجب میشود تا زمینه خود آزاری و دیگر آزاری حتی در سطح قتل در این انسان رشد کند. قتل هابیل به دست برادرش قابیل و نیز به چاه انداختن یوسف از سوی برادران از این عامل حکایت میکند

قرآن بخشی از اذیت و آزارهای اهل کتاب به ویژه یهودیان را به مسلمانان، از حسادت آنان نسبت به نعمت هدایت مسلمانان دانسته (نساء54) در حقیقت این مواردی که در قرآن به عنوان موارد عینی و شواهد گزارش میشود به عنوان مصداق است؛ بنابراین در موارد دیگر نیز آنرا میتوان تعمیم داد و عوامل پیش گفته را در موارد دیگر خودآزاری و دیگرآزاری ردگیری و جستجو کرد.
6- خود برتر بینی
عامل مهم دیگری که قرآن به عنوان ریشه و عامل آزار رسانی از آن یاد میکند، خود برتر بینی است. این صفت ناپسند خود سبب آزار رسانی به دیگران تلقی شده که به شکل و گونه های مختلفی ظهور میکند. روی گردانی از حق، غرور بی جا (لقمان18) تمسخر (حجرات11) ترشرویی با مستمندان (عبس1 و2)، بهره کشی و به کارهای دشوار واداشتن (استعمار) و کشتن کودکان و فرزندان و جزیه به ناحق گرفتن و سلب رفاه و آسایش و رفتار فرعونی (اعراف129)

از عوامل دیگر آزار رسانی است که قرآن به آن توجه میدهد. برخی عواملی چون برتری نژادی، رنگ پوست و مانند آن را به عنوان عوامل آزار رسانی بیان میکنند ولی به نظر میرسد که ریشه آن را می بایست در عامل خود برتربینی جست و به آن باز گرداند.
7- شیطان و ابلیس
عوامل دیگری را قرآن شناسایی و تبیین میکند که برخی از آنها عوامل درونی و برخی دیگر از عوامل بیرونی هستند. البته زمینه و بستر بیشتر این عوامل بیرونی و تأثیرگذاری آن را باید در عامل و یا عوامل درونی انسان جست. به عنوان نمونه شیطان و ابلیس به عنوان عامل بیرونی زمانی میتواند به عنوان عامل عمل کند که بستری مناسب و زمینه مساعدی در انسان وجود داشته و انسان تحت وسوسه های شیطانی به اذیت و آزار خود و یا دیگری بپردازد

شیطان به عنوان دشمن آشکار (بقره 168) همواره از راه وسوسه (ناس5) و زینت دادن زشتی ها و رذایل به عنوان امور زیبا و پسندیده (محمد25) به عنوان عامل بیرونی وارد میدان می شود و با وسوسه کردن بشر وی را به آزار رسانی ترغیب و تشویق میکند تا به این وسیله به هدف خود که گمراهی انسان است، برسد و راه خوشبختی و سعادت را بر انسان ببندد (اعراف27)

ایجاد عداوت و دشمنی، تقویت نفاق و کینه و جدایی میان انسان ها (مائده91 و یوسف 100) و ایجاد اختلالات عقلانی در بشر (بقره275) هر چند خود عاملی برای اذیت انسان است، زمینه و بستر آزار رسانی به دیگران را در فرد فراهم میسازد. این گونه است که انسان در دام شیطان می افتد و خود عاملی برای آزاررسانی دیگران میشود (ص41) عوامل دیگری چون جهل، شراب خواری، قمار و ابزارهایی از این دست، زمینه های آزار شخص و دیگران را فراهم می آورد که همه تحت تاثیر وسوسه شیطانی انجام می شود (مائده90)

علامه طباطبایی برخی از عوامل دیگر چون زلزله و سیل و خشک سالی را به عنوان عوامل آزار و اذیت انسان بر می شمارد و در نهایت به این نتیجه میرسد که این عوامل در حقیقت به خود مردم باز می گردد و یا به منظور انتباه و بیداری مردمان انجام میشود. (المیزان ج3 ص180 و ج13 ص341 و ج5 ص8 تا 14 و ج17 ص209)

آثار آزار رسانی
به عنوان نمونه بازتاب عمل حسادت که عملی درونی و روانی است و گاه به شکل کنش در حوزه بیرون ظهور میکند، به دو شکل آثار وضعی و طبیعی و پیامدهای اخروی نمایان میشود (فاطر43) آثار وضعی و طبیعی عمل حسادت، این است که فرد خود را در حالتی قرار می دهد که افسردگی و ناراحتی های روحی و روانی از آن جمله است. این زیان حسادت است که به طور طبیعی در خود انسان بروز می کند و از سوی مومنان مورد شماتت و سرزنش قرار می گیرد

افزون بر این حسادت موجب می شود تا در آخرت نیز از زیان آن در امان نماند (بقره262) قرآن آن چنان به مسئله دوری و پرهیز از آزار و اذیت توجه میدهد که حتی انفاق و کمک های بشر دوستانه ای که همراه با منت و آزار و اذیت مردمان باشد، بی فایده و بیهوده برمی شمارد و از مومنان می خواهد تا به دور از هرگونه منتی کمک و امداد رسانی ها انجام شود؛ زیرا منت گذاری خود آزار رسانی روحی دیگران است که از ارزش عمل نه تنها می کاهد بلکه آن را به هیچ تبدیل می سازد

آزار زبانی که انسان نسبت به دیگران حتی در صورت انفاق و کمک انجام میدهد می بایست مورد بازخواست قرار گیرد و آزار رسان سرزنش و نکوهش شود. آزارهای روحی که به شکل تهمت، تجسس، غیبت و... صورت میگیرد، در دنیا و آخرت آثار خود را نشان میدهد (احزاب57) و تهمت زنندگان از سوی خداوند مورد لعن و نفرین قرار می گیرند (نور23)
راهکارهای قرآنی برای رهایی از آزار
زنان همواره در معرض خطر آزار و اذیت مردان قرار می گیرند. از این رو برای رهایی از آزار و در امنیت قرار گرفتن قرآن اموری را به عنوان راهکار بیان می کند تا از آسیب در امان مانند. از جمله راهکارهای قرآنی برای امنیت بخشی به زنان این است که زنان افزون بر عفت باطنی و رعایت آن با استفاده از پوشش حجاب خود را از آزار دیگران در امان نگه دارند

پوشش کامل موجب می شود تا از عوامل تحریک دور شوند و مردان را به سوی خود نکشانند. رعایت پوشش ظاهری همراه با متانت در راه رفتن و سخن گفتن راهکارهای قرآنی است که برای رهایی از آزار توصیه و سفارش شده (فرقان ج21 ص802 و تفسیر کبیر فخر رازی ج25 ص230 و آیات مربوطه و یا مرتبط چون احزاب95 و سوره نور)

قرآن در صورتی که منشأ آزار عقیده ستیزی طرف مقابل است از راهکارهای دیگری برای رهایی از اذیت و آزارهای روحی و بدنی استفاده میکند. به منظور رهایی از فشارهای مخالفان و دشمنان شخص مومن میتواند از ابزار تقیه استفاده کند و با نهان کردن دین و مذهب خود، جان و مال و عرض خود را از خطر تعرض دور نگه دارد. از این رو پنهان ساختن باور درونی و عدم اظهار آن در شرایط قدرت داشتن مخالفان و دشمنان و اعمال نفوذ آن جایز شمرده شده است (نحل106)

در برخی از روایات تقیه نه تنها جایز بلکه در برخی موارد برای رهایی از آزار دیگران واجب شمرده شده است. (وسایل الشیعه ج16 ص210)

هجرت و کوچ نیز از دیگر راهکارهای قرآنی برای فرار و گریز از آزار رسانی دیگران مطرح شده است. بر این اساس است که مسلمانان صدر اسلام از مکه به مدینه کوچ کردند تا از آزار دشمنان در امان باشند. البته در شرایطی بهترین مقابله با آزار رسانی مقابله به مثل است و در صورت امکان می توان با آنان مقابله کرد واجب است که شخص چنین کند (حج39) شکیبایی و پناه بردن به خدا نیز از راهکارهای دیگری است که موجب میشود که روحیه فرد آزاردیده تقویت شود و از مشکلات روحی و روانی آزار در امان ماند (آل عمران186 اعراف129 احزاب48)

                                              نمامی و سخن چینی از دیدگاه اسلام

یکی از گناهانی که در دین مبین اسلام بسیار مزمت شده است نمامی در سخن چینی است به نحوی که این عمل به قدری قبیح است که فاعل آن در روایات بدترین افراد در امت اسلام و امم دیگر شناخته شده است. چنانچه امام صادق (ع) در این رابطه فرمودند: رسول خدا(ص) به صحابه خویش فرمود : آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم؟گفتند: بلی یا رسول الله فرمود : آن که سخن چینی نموده و میان دوستان جدایی افکند و برای مردمان پاکدامن عیب جویی کند .(اصول کافی ج 4 ص 75 حدیث 1)

و در حدیثی دیگر نیز آن حضرت فرمودند: امیرالمومنین (ع) فرمود :بدترین شما آن کسانی هستند که سخن چینی کنند و میان دوستان جدایی افکنند و برای پاکدامنان عیب جوید .(همان حدیث 3)

نمامی و سخن چینی در قرآن

سخن چین به کسی گویند که حرفی را از یک فرد بشنود و به فرد یا افراد دیگری انتقال دهد که انتقال این حرف باعث مفارقت و قطع ارتباط دوستی آن دو فرد و یا افراد گردد در صورتی که خداوند امر به ایصال و ارتباط بین مسلمانان فرموده است ولی فرد سخن چین باعث قطع این ارتباط و فساد انگیزی بین افراد می گردد

لذا ذات اقدس پروردگار در رابطه با این گونه افراد می فرماید: و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولیک لهم اللعنه و لهم سوء الدار ( و کسانی که قطع می کنند آ نچه را که خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد می کنند برای ایشان است دوری از رحمت خداوند و برایشان بدی سرای آخرت( که همان عذاب اخروی است ) می باشد (رعد25)

و در آیه ای دیگر نیز در رابطه با روش برخورد با اینگونه افراد که به نوعی فسق آنان مبرهن است می فرماید: ان جایکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین (اگر فاسقی خبری آورد تحقیق کنید و زود باور مکنید که از روی نادانی مردمی را به رنج اندازید (و) بعد هم پشیمان شوید.(حجرات6)

روش برخورد امام زین العابدین (علیه السلام) با فرد سخن چین

در روایت آمده است مردی به امام علی بن الحسین (ع) عرض کرد که فلان شخص در مورد شما چنین وچنان می گوید حضرت به او فرمود : حق برادری برادرت را به جا نیاوردی، با اینکه او تو را امین دانست تو درباره او خیانت کردی و نیز احترام ما را هم نگاه نداشتی زیرا که ما از تو سخنی شنیدیم که نیاز و احتیاجی به شنیدن آن نداشتیم، آیا نمی دانی که سخن چینان سگ های دوزخند به برادرت بگو مرگ برای همه ماست و قبر ،ما را در بر می گیرد روز قیامت وعده گاه ماست خداوند در آن روز بین ما قضاوت کند.(کتاب ارشاد القلوب ابومحمد دیلمی)

که با توجه به این روایت می بینیم که امام چگونه فرد نمام و سخن چین را مرمت فرموده و این عمل قبیح را دور از رسم مسلمانی می داند به طوری که شخص نمام و سخن چین را از سگان دوزخ معرفی می فرماید.

سخن چینی یکی از اقسام سحرنمامی و سخن چینی یکی از بزرگترین اقسام سحر است به طوری که افراد به وسیله سحر و جادو میان افراد جدایی می افکنند و خونها می ریزند و خانه هایی را ویران ساخته و اسرار و رموز افراد را منکشف می سازند و نمامی و سخن چینی نیز چنین اثرات پلیدی را از خود به جای می گذارد،

چنانچه امام صادق (ع) در این رابطه می فرماید: ( خبر این نیست که بزرگترین اقسام سحر،نمامی (سخن چینی) است که به واسطه آن بین دوستان جدایی می اندازد و دشمنی را به جای صفا در بین کسانی که با یکدیگر یکرنگ بودند قرار می دهند و به سبب سخن چینی خون ها ریخته می شوند و خانه ها خراب می شوند و پرده ها کشف می شوند و نمام بدترین کسی است که روی زمین راه می رود . (احتجاج ج2 ص82)

نمامی و عدم استجابت دعا

در وسایل الشیعه (کتاب حج) آمده است بنی اسراییل را قحطی فرا گرفت، موسی(ع) از خدا درخواست باران نمود وحی رسید ای موسی ، دعای تو و کسانی را که با تو هستند مستجاب نمی کنم، زیرا در بین شما نمامی هست که از سخنی چینی دست بر نمی دارد. موسی (ع) گفت: خدایا آن شخص کیست تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟فرمود: من شما را از نمامی نهی می کنم، چگونه راز دیگری را آشکار سازم؟ پس آنها توبه جمعی نمودند و آن فرد نمام نیز با آنها توبه نمود پس بر ایشان باران بارید .

حرام بودن بهشت بر نمامان و سخن چینان

امام باقر (ع) در رابطه با حرام بودن بهشت بر فرد نمام و سخن چین فرمودند: محرمه الجنه:علی القتاتین المشایین بالنمیمه ( بهشت بر دروغ تراشانی که برای سخن چینی می روند حرام است .(اصول کافی ج 4 ص 75 حدیث 2)

عاقبت سخن چین در قبرپیامبر اعظم (ص) در رابطه با عاقبت کسی که برای اینکه سخنی را از فردی به فرد دیگر انتقال داده تا ما بین آن دو کدورتی را ایجاد نماید می فرماید: (کسی که برای سخن چینی بین دو نفر حرکت کند خداوند بر او در قبرش آتشی را مسلط می فرماید که او را می سوزاند و چون از قبرش بیرون می آید ماری بزرگ و سیاه بر او مسلط می فرماید که گوشت او را می خورد تا داخل جهنم شود . (ثواب الاعمال ص 335)

از سخن چینی بپرهیزیمحال با توجه به آیات و روایاتی که بیان شد بر هر مسلمانی واجب است که از این عمل پلید که یکی از حربه های شیطانی است دوری گزیده و از انجام آ ن به خداوند پناه ببرد چرا که اگر چنین نکنیم در دنیا و آخرت به عقوبت الهی گرفتار گشته و در میان عالمیان خوار و ذلیل خواهیم شد و بهتر آن است که بگوییم: هر که عیب دگران نزد تو آورد و شمرد بی گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد

فضیلت خاموشی زبان، نعمت بزرگ

بی گمان هر کسی در آیات انفسی و آفاقی الهی توجه کند، هر دم معجزه ای در خود می بیند که ایمان وی را به خدا و فلسفه آفرینش تقویت می کند. زبان یکی از معجزات الهی است که هر دم با آن در تماس هستیم ولی چون غافل از تذکرات الهی می باشیم، هرگز از این معجزات بهره ای نمی بریم و ایمان ما افزایش نمی یابد و عبودیت ما تقویت نمی گردد. خداوند زبان را نعمتی بزرگ برای بشر بر شمرده است که با آن، قدرت بیان آدمی تحقق می یابد و زمینه برای خلافت و ربوبیت او فراهم می گردد

ارزش زبان است که آن را در جایگاه رفیعی نشانده است و چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: اللسان میزان الانسان ؛ زبان وسیله سنجش انسان است. (غررالحکم، ص46) به این معنا که اگر بخواهیم ارزش انسانی را بسنجیم باید به سخنانش توجه کنیم، زیرا سخنان وی نشان می دهد که از نظر شخصیت تا چه اندازه در مسیر کمالی رشد داشته و در کدام مقام عالی انسانی نشسته است. از آن جایی که عقل هر کسی میزان ارزش انسانی وی را مشخص می کند می توان از طریق سخن گفتن، دریافت که این شخص تا چه اندازه از عقل بهره برده و چه مقدار توانسته است از خردمندی خود سود برده و رشد نماید و در زندگی از آن استفاده کند

کسی که عقلش کامل شد سخن وی کم و پر بها و گوهر می شود؛ زیرا « تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.» کم گویی وگزیده گویی بیانگر کمال عقل است و کسی که گزیده گو باشد نشان می دهد که تا چه اندازه از میزان انسانیت یعنی عقل بهره برده است: کلام الرجل میزان عقله، سخن مرد وسیله سنجش عقل اوست. (غررالحکم، ص573).
ارزش زبان و سخن با این مطالب معلوم می شود که زبان و سخن تا چه اندازه از ارزش برخوردار است؛ زیرا زبان و سخن، معیار عقل و انسانیت آدمی است. از آن جایی که هر چیز با ارزش تری در معرض خطر فزون تری است، خداوند از آدمی خواسته تا همواره مراقب زبان خویش باشد و در پاسبانی از آن دمی کوتاهی نورزد؛ زیرا هر آن چه آدمی بر زبان می راند توسط نگهبانی از سوی خداوند ثبت و ضبط می شود و در دادگاه دادگر بدان رسیدگی شده و بازخواست می گردد. (ق18)

چنان که میزان ارزش گذاری وی نیز همین سخنان خواهد بود. بر این اساس خداوند به صراحت به گزیده گویی و خوب گویی توجه می دهد و از کسانی که در مسیر ایمان و تقوا گام برمی دارند می خواهد تا به این نکته توجه کنند و از مسیر سخن درست بیرون نروند؛ زیرا از نظر قرآن، مومن واقعی کسی است که زبان خویش را نگه دارد و اگر به سخن درمی آید جز سخن راست و درست و استوار نگوید. (احزاب70)

چنانکه در آیه 53 سوره اسراء می فرماید « به بندگانم بگو: سخنی بگویند که بهترین باشد» که فرمان گویای آن است که ما موظفیم فقط زبان به نیکی و سخنان مفید بازکنیم ولاغیر.

پاسبانی از زبان، راه رهایی از خسران ابدی
پیامبر گرامی(ص) می فرماید رهایی مؤمن در نگهداشت زبان خود است. (وسایل الشیعه، حر عاملی، ج8، ص533)؛ بنابراین کسی که می خواهد از خسران و زیان ابدی و عذاب و خشم الهی رهایی یابد می بایست به پاسبانی از زبان خود اقدام کند؛زیرا بسیاری از گناهانی که خسران ابدی را به همراه دارد، برخاسته از زبان آدمی است. اگر کسی بخواهد سلامت در همه امور را دارا شود باید سلامت خود را در حفظ زبان بجوید چنان که امیرمؤمنان(ع) بیان داشته است (الاثنا عشریه، حسینی عاملی، ص21)

زیرا زبان موجب می شود که شخص سلامت دین و دنیای خویش را از دست دهد و بسیاری از بلایایی که انسان بدان دچار می شود از زبان است (بحارالانوار، ج71، ص286) و بسیاری از انسان ها که دچار هلاکت و نیستی شده اند به سبب آن بوده است که زبان خود را نگه نداشتند. (غرر الحکم، آمدی، ص550) پیامبر گرامی(ص) می فرماید: هر که پر حرف باشد خطایش فراوان است و هر که خطایش فراوان باشد، گناهانش بسیار است و هر که گناهانش بسیار باشد، آتش دوزخ به وی سزاوارتر است. (المحجه البیضاء، فیض کاشانی، ج5، ص196)
بر این اساس امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: خردمند کسی است که زبانش را در بند کشد: العاقل من عقل لسانه (غررالحکم، ص20) همچنین لقمان به فرزندش می فرماید: پسرم اگر می پنداری که سخن گفتن نقره است، خاموشی و سکوت زر و طلاست. (بحارالانوار، ج71، ص297) حضرت عیسی(ع) در ارزش سکوت و خاموشی می فرماید: عبادت ده جزء است که نه جزء آن در سکوت و جزء دیگر آن در فرار از مردم است. (المحجه البیضاء، فیض کاشانی، ج5، ص196)

آفات زبان
به هر حال انسان عاقل و دوراندیش اول فکر می کند آنگاه سخن می گوید. چنانکه علی(ع) فرمود: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق و راء لسانه». زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.(نهج البلاغه، حکمت 40) مرحوم سیدرضی هنگامی که این جمله را در نهج البلاغه نقل می کند، می گوید: این جمله از کلمات شگفت انگیز و پرارزش علی(ع) است و مقصود این است که انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت کردن و اندیشیدن به سخن نمی گشاید، ولی احمق قبل از اینکه فکر و اندیشه کند سخن می گوید

بنابراین، گویی زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش تبعیت می کند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «قلب الاحمق فی فمه، و لسان العاقل فی قلبه». قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست. (همان، حکمت41)
در کلامی دیگر آن حضرت می فرماید: «... زبان مومن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان او است. یعنی مومن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می اندیشد، اگر نیک بود می گوید و اگر ناپسند بود از گفتن آن خودداری می کند. اما شخص دورو و منافق آنچه بر زبانش جاری می شود می گوید و نمی داند کدام سخن به سود او و کدام سخن به زیانش تمام می شود.
پس فرمود: رسول خدا(ص) فرموده است: «ایمان هیچ بنده ای درست نمی شود مگر اینکه قلبش درست شود و قلبش درست نمی شود تا آنکه زبان او راست و مستقیم شود». (نهج البلاغه، ص 175)

بنابراین انسان باید هنگام سخن گفتن تامل کند و بیهوده سخن نگوید که اگر در گفتار زمام اختیار را از کف داد عواقب سوء و زیانباری به دنبال خواهد داشت. انسان تا سخن نگفته سخن در اختیار اوست، اما وقتی از دهان او خارج شد انسان در اختیار آن قرار می گیرد. این حقیقت را علی(ع) این گونه بیان می فرماید: «لحن مادام که آن را نگفته ای در اختیار تو است اما همین که از دهانت خارج شد، تو در اختیار آن هستی. بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زیرا بسیار شده که یک کلمه نعمت بزرگی را از انسان سلب کرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است». (نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 381)

حفظ آبروی مردم بویژه مومنان

از ارزش والایی در پیشگاه الهی برخوردار است. مطابق روایت: المومن اعظم حرمه من الکعبه احترام مومن از احترام کعبه نیز بالاتر است. حفظ آبروی مومن بقدری اهمیت دارد که خداوند در پاره‌ای اوقات، خطاهای انسان مومن را از ملائکه نیز پوشیده می‌دارد. البته این هنگامی است که ما حدود الهی را شناخته و حقوق او را رعایت کنیم، تا پیش او وجیه و آبرومند شویم، آنگاه او آبروی ما را پیش فرشته‌ها هم حفظ می‌کند

اگر یک وقتی پای ما لغزید، نمی‌گذارد آن ملائکه هم بفهمند! چه رسد به دیگران، حتی وجود مبارک پیامبر اعظم؛ چه آنکه در روایت آمده است: رسول گرامی(ص) نقل می‌کند که من به خدای سبحان عرض کردم در قیامت، بررسی اعمال امت مرا به من واگذار کن که اگر در بین آنها کسانی بودند، لغزشی داشتند، آبروی من پیش انبیای دیگر نرود ان علینا حسابهم (غاشیه26)، جواب آمد: من اعمال برخی از اینها را خودم به عهده می‌گیرم، بررسی می‌کنم که حتی تو هم متوجه نشوی! که اگر اینها لغزشی داشتند، آبروی اینها پیش تو هم نرود”اینها همه نشان از اهمیت و ارزش بالای آبرو و حرمت مومن، بعنوان خلیفه خدا در زمین دارد

عزت و حرمت مومن از جانب حق تعالی به او عنایت شده است لقد کرمنا بنی آدم (اسرا70) و همین امر سبب ارزش والای آن است، از این رو تعدی به آبروی دیگران جزء گناهان کبیره محسوب شده و از طرف خداوند وعده عذاب الیم داده شده است. در آیات قرآن ربا بعنوان جنگ و محاربه با خدا و پیامبر تعبیر شده است، اما با این حال در روایت نبوی آمده: “ربا هفتاد و سه قسم است ... و بدتر از همه رباها، تجاوز به آبروی مسلمان است”

در آموزه‌های اسلامی، حقوق بشر و حق الناس تنها در جسم و جسد و اموال او خلاصه نمی‌شود و حفظ آبرو در کنار حفظ مال و جان دارای اهمیت است.پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: “همه چیز مسلمان، از مال، آبرو و خونش بر مسلمان دیگر حرام است و حتی می‌توان در برخی موارد از مال و جان گذشت تا آبرو و حیثیت مومنی حفظ شود” و نیز از حضرت علی (ع) روایت شده: “مال خود را به کسی که برای تو از آبرویش (مایه) گذاشته است، ارزانی دار، زیرا هیچ چیز با بخشیدن آبرو برابری نکند” امیرمومنان (ع) مقدار حدود پنج بار خرما برای مردی فرستاد

آن مرد شخصی آبرومند بود و از کسی تقاضای کمک نمی‌کرد، شخصی در آنجا بود به حضرت گفت:“آن مرد که تقاضای کمک نکرد، چرا برای او خرما فرستادی؟ به علاوه یک وسق برای او کافی بود. حضرت به او فرمود: “خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نکند، من می‌دهم، تو بخل می‌ورزی، اگر من آنچه را که مورد حاجت او است، پس از درخواست او به او بدهم، چیزی به او نداده‌ام، بلکه قیمت آبرویی را که به من داده، به او داده‌‌ام. اگر صبر کنم تا او درخواست کند، در حقیقت او را وادار کرده‌ام که آبرویش را به من بدهد، آن رویی را که در هنگام عبادت و پرستش خدای خود و خدای من، به خاک می‌ساید.

آبروی انسان مایه حیات شخصیت او است. انسان مومن نزد خداوند منزلت ویژه‌ای دارد تا آنجا که می‌فرماید ان الله یدافع عن الذین آمنوا پس کسی که خداوند مدافع اوست، چگونه انسان به خود جرات می‌دهد که پرده‌اش را بدرد، و رازش را فاش کند یا عیبش را آشکار سازد، و یا بی‌دلیل به او تهمت وارد نموده، آبروی او را بریزد. رسول خدا (ص) در بخشی از خطبه خود در حجه الوداع در بیان اهمیت جان و آبرو چنین می‌فرمایند: “مردم!چنان که این روز (ایام حج) و این شهر (مکه) محترم است، خون و آبروی شما هم محترم است

حق ریختن خون و بردن آبروی یکدیگر را ندارید، تا آن گاه که به دیدار خدا نایل گردید” بنابراین همان طور که هتک آبروی مومن مذموم و قبیح است، دفاع از آبروی او نیز پسندیده و دارای اجر و پاداش است. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: “هر که در غیاب برادرش از آبروی وی دفاع نماید، بر خداست که او را از جهنم حفظ کند” ، همچنین می‌فرماید: “هر که از ریختن آبروی برادر مومنش جلوگیری کند، خدا چهره وی را از آتش بازدارد”

یکی از دستورات زیبا و عملی دین اسلام برای حفظ حرمت مومن، آن است که انسان کار برادر مومنش را به نیکوترین وجه حمل نماید، مگر آنکه به خلاف آن یقین حاصل شود. بنابراین تا زمانی که فرد می‌تواند کار انسان مومن را حمل به خیر کند، حق ندارد نسبت به او سوء‌ظن ببرد، یعنی تا جایی که امکان دارد می‌بایست بر خطاها و سهوهای برادر مومن سرپوش گذاشت و آن را به وجه احسن حمل کرد. فرض کنید شخصی از کنار دوستش عبور می‌کند و بر او سلام می‌کند و جوابی نمی‌شنود. می‌توان چنین تصور نمود که طرف از روی تکبر و یا کینه، از جواب سلام خودداری نموده است.

روشن است که این، بدبینانه‌ترین نگاه است. همچنین می‌توان چنین فرض کرد که او در حال تفکر بوده و صدای سلام را نشنیده است و یا جواب سلام را داده و من نشنیده‌ام.بدیهی است که این نگاه شخص را از سوء ظن به برادر مومنش باز می‌دارد. این دستورالعمل در روابط اجتماعی بین دوستان و حتی روابط خانوادگی بین زن و شوهر و...بسیار کارساز است و از بسیاری اختلافات و بداخلاقی‌ها جلوگیری می‌کند.

نکته دیگر اینکه، انسان علاوه بر تلاش برای حفظ آبرو و حرمت دیگران، باید مراقب باشد عملی انجام ندهد تا کرامت و ارزش وی نزد دیگران مخدوش شود. از امیرالمومنین علی (ع) روایت شده است: “آبروی تو بر جبین تو بسته است و خواهش، آن را قطره قطره می‌چکاند، پس بنگر که آن را نزد چه کسی فرو می‌چکانی” منقول است: “مردی از مسلمانان مدینه به شخصی بدهکار شد و نتوانست قرض خود را ادا کند، از طرفی طلبکار اصرار داشت که او قرضش را بپردازد، آن مرد برای چاره‌جویی به حضور امام حسین(ع) آمد

هنوز سخنی نگفته بود که حضرت دریافت او برای حاجتی آمده است. برای اینکه آبروی او حفظ شود، به او فرمود: “آبروی خود را از درخواست مستقیم نگهدار، نیاز خود را در نامه‌‌ای بنویس که به خواست خدا آنچه تو را شاد کند، به تو خواهم داد”(5.) حفظ آبرو به قدری دارای ارزش و اهمیت است که رسول خدا (ص) فرمود:“به عوض چیزی که انسان آبروی خویش بدان محفوظ دارد، برای او صدقه‌ای نویسند امام کاظم(ع) نیز فرمودند: از همه مردم بلند مرتبه‌تر کسی است که اگر تمام دنیا را یک طرف بگذارند، او خودش و عزت نفسش را بر تمام دنیا مقدم می‌دارد

از امام صادق (ع) روایت شده است: همانا خداوند هر امری را به مومن تفویض کرده، اما ذلیل کردن خود را به او اجازه نداده است” بنابراین پیروان قرآن باید همواره مراقب عزت خویش و عزت برادران ایمانی خود باشند، نه قدمی بردارند که مایه ذلت خودشان شود و نه به آبروی برادران دینی خود آسیب رسانند.

به آنچه می دانید عمل کنید آیت الله بهجت ضرورت عمل به دانسته ها و ترک معصیت و رسیدن به یقین خداوند توفیق بدهد به اینکه هر چه می دانیم عمل نماییم؛ اگر عمل کردیم به آنچه که می دانیم و زیر پا نگذاشتیم و چشممان را نپوشاندیم [کار درست می شود]؛ ولی اگر چشم را پوشاندیم و [مثلاً] دست روی چشم بگذاریم، قسم می خوریم که الآن روز را نمی بینیم!! راست هم هست، دروغ نیست. تا کسی دستش را جلوی چشمش گذاشته روز و شب را نمی بیند، هیچ چیز دیگر را هم نمی بیند. عمل نکردن به معلومات هم همینطور است.

 تبدیل مجهولات به معلومات
من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می کند به همان دلیلی که همین معلوماتی را که فعلاً دارد، در زمان صباوت و طفولیت نداشت. همین معلومات را خداوند به تدریج به او یاد داد؛ پس به طور حتم اگر کسی معلوماتش را زیر پای خودش نگذاشت، بگو برو راحت باش، دیگر خاطرت جمع باشد. سر وقتش به آنچه که محتاجی، عالم می شوی. بلکه از این هم بالاتر در روایت هست من عمل بما علم کفی ما لم یعلم دیگر به او می گوید موقوف؛ ای کسی که عمل می کنی به معلومات، در فکر چیز دیگر نشو، بقیه امور با آنهاست

همانهائی که همین مقدار را به شما اعلام کرده اند، زیادی بر این مقدار را هم، آنها اعلام می کنند. تو دیگر در فکر نباش، یعنی غصه اش را نخور. تا به حال کسی هست که بگوید من تا به حال پای وعظ هیچ واعظی ننشسته ام، از هیچ ناصحی چیزی نشنیده ام، دروغ می گوید، بلی دروغ است این مطلب. خوب شنیدی، آیا عمل کردی یا نکردی؛ اگر عمل کرده بودی، حالا روشن بودی، چرا؟ به جهت اینکه خودشان با همان عمل کردن شما، مجهولات را بر شما اعلام می کنند، خاطرتان جمع باشد.

اما اگر عمل نکردی و می خواهی همه اش بشنوی و بشنوی، بشنوی، کی عمل می کنی؟ بعد از اینکه پرده برداشته شد آن وقت می خواهی عمل بکنی، پس باید بدانیم اگر نصایح را زیر پا گذاشتیم، نصیحت حالا و موعظه حالا را هم زیر پا می گذاریم، و اگر زیر پا گذاشتیم، خاطر جمع باشیم خبری نیست چرا؟ چون برای بازی که یاد نمی دهند!! برای اینکه بنویسی و بگذاری کنار، یاد نمی دهند؛ مثل اینکه نسخه از طبیب گرفتیم، گذاشتیم توی جیب بغل؛ دیگر کار نداریم برای اینکه توی جیب بغل ما باشد نسخه از طبیب گرفتیم چقدر خرج کردیم پول دادیم و تا نسخه گرفتیم، نه باید عمل کنی. اگر عمل کردیم دیگر روشنیم- این نصایح و مواعظ که شده اگر عمل شده بود، الآن روشن بودیم- آن سؤالها و آن درسها با کارمان هیچ منافاتی ندارد، مثل اینکه بخواهیم دوای این مرض را با ورق زدن کتاب پیدا بکنیم

ترک معصیت ،همان عبودیت است
پس قهراً باید بدانیم که خودمان استاد خودمانیم، معلوماتمان را بیاییم نگاه کنیم، مبادا زیر پا مانده باشد. محال است که عبودیت باشد، ترک معصیت باشد، با این فرض، انسان بیچاره باشد و نداند چه بکند چه نکند، محال است: « ما خلقت الجن و الانس لا لیعبدون» برای اینکه عبودیت ترک معصیت است در اعتقاد و در عمل؛ پس اگر کسی گفت: نمی دانم، متوقفم؛ چون از این کارها خیلی کرده؛ معلومات را گذاشته زیر پا و می گوید: نمی دانم. آیا کسی هست به من صدقه بدهد؟ راهنمایی بکند بابا این همه راهنماییها که شد... حساب کردی

پس قهراً کونوا دعاه لی الله بغیر السنتکم با عملتان دعوت به سوی خدا بکنید، نه با زبانی که آیا عمل بکنی یا نکنی. خود آن کسی که می گوید، معلوم نیست عمل بکند یا نکند فضلاً از آن کسی که می شنود. به آن کسانی که اعتقاد دارید، به عملشان نگاه کنید، از عملشان سر مشق بگیرید.
همین دعوت است، با کسی نشست و بر خاست بکنید که همین که او را دیدید، به یاد خدا بیفتید، به یاد طاعت خدا بیفتید، نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز می دارند. پس بدانید گیر، سر خودمان است والا کار ما درست است، بلکه انسان متأمل، انسان عاقل، بد کارها را می فهمد

نگاه می کند امروز، فردا، پس فردا، چطور شکست می خورند و هلاک می شوند، پس معلوم می شود بدی، هلاکت می آورد. از بی ادبها هم آدم می تواند ادب را یاد بگیرد، فضلاً از با ادبها؛ پس انسانها دو قسمت می شوند: «متیقن» و «غیر متیقن»؛ یقین دار می رود تا به آخر به سوی یقین به شرط اینکه پایش را از یقینیات، از گلیم یقینیات، زیادتر دراز نکند و یقینیات را غیر یقین نداند- با یقین راه برود، با غیر یقین توقف کند تا به یقین تبدیل شود و احتیاط بکند تا یقین بشود

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">