حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام
فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی ع است و نسبش با چهار واسطه به وی می رسد .
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم در سال 173 در شهر مقدّس مدینه ، و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت، چهار امام معصوم (امام موسی کاظم ، امام رضا ، امام محمّدتقی و امام علیّ النّقی) (علیهم السلام) مقارن بوده
وی از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهره های بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بیت و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احکام قرآن ، شناخت و معرفتی وافر داشت
ستایشهایی که ائمه معصومین از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی ع گاهی اشخاصی را سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی می فرمودند که از وی بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرّفی می فرمودند
در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالی مقام و بزرگ یاد کرده اند؛ در روایات متعدّدی نیز برای زیارت حضرت ، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشهدا، بیان شده است.
زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر ص و شیعیان ائمه بسیار سختگیری می کردند، یکی از بدرفتارترین این خلفاء متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهل بیت داشت، چندین بار کربلا را تخریب و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند . . سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند .
عبدالعظیم نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیری ها قرار می دادند، درچینن دوران دشوار و سختی بود که عبدالعظیم به خدمت حضرت امام هادی ع رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد ، امام هادی او را تأیید فرموده: تو از دوستان ما هستی .
دیدار عبدالعظیم در سامرا با حضرت امام هادی به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، وبه صورت پستچی، از راه طبرستان به ایران آمده و در ری در سردابی پنهان میشود اکثر اهالی ری سنی مذهب بودند
و در پی جلسات و طرح سوالات و مجالس مختلف شیعیان رو به افزایش میروند شیعیان بعد از شناسائی وی با او همکاری میکنند . پایگاه بزرگ شیعه بتدریج در شهر ری تشکیل میشود او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می کرد.
علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر می گردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد
زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی ع را به شهادت رساند .
قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود . او در محلّه ساربانان در کوی سکّه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت .
او در زیرزمین آن خانه به سر می برد و کمتر خارج می شد ، روزها را روزه می گرفت و شبها به عبادت و تهجّد می پرداخت، تعدادی مخفیانه به زیارتش می شتافتند، امّا می کوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند .
پس از مدّتی، افراد بیشتری عبدالعظیم را شناختند و خانه اش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او می آمدند و از علوم و روایاتش بهره می گرفتند و عطر خاندان عصمت را از او می بوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش می دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف می کردند
حضرت عبدالعظیم میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأکید ، هم گویای مقام برجسته عبدالعظیم است و هم می رساند که وی از طرف حضرت امام هادی در آن منطقه ، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام می دانستند و در مسایل دینی و دنیوی ، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت علیهم السّلام بود.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود.
اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد:
یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول ص را در خواب دید. که فردا یکی از فرزندانم در محلّه سکّه المولی چشم از جهان فرو می بندد، شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبّار می برند و نزدیک درخت سیب به خاک می سپارند
سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار بهره ای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند......
همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست.. پیکر مطهّر او را غسل دادند، در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، با جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا ص آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند تا پاره ای از عترت مصطفی در این باره به امانت بماند و نورافشانی کند .
سیادت و شرافت حضرت عبدالعظیم (ع) صرفا به انتصاب ایشان به خاندان اهل بیت علیهمالسلام و امام حسنی مجتبی (ع) نمیشود. اگر چه خود این به تنهایی یک ظرافت بسیار باعظمتی است اما حضرت عبدالعظیم (ع) علاوه بر این انتصاب به خاندان وحی از ویژگیهای شاخص فراوانی برخوردار بودند.
حضرت عبدالعظیم (ع) به عنوان یک محدث بزرگوار و امین توفیق روایت حدیث از جانب ائمه معصومین علیهمالسلام را داشتند که به لطف خدا با اهتمامی که طی سالهای اخیر شد این مراتب در کنگره بینالمللی حضرت عبدالعظیم (ع) و با انتشار مسند حضرت عبدالعظیم (ع) و بیش از 30 مجلد کتاب مرتبت با این موضوع بخشی از شخصیت حضرت در بعد علمی، به جامعه معرفی شد.
بعضی از اشخاص ممکن است در زمینه زهد، علم و تقوا ویژگیهای قابل تحسینی داشته باشند اما لزوما در زمینه مبارزه به ظلم و ستمگران ممکن است توفیقاتی نداشته باشند
اما حضرت عبدالعظیم (ع) علاوه بر اینکه در زمینه علم و تقوا سرآمد بودند در زمینه مبارزه با ستمگران عباسی نیز از مجاهدین دوران خود بودند و به عنوان نماینده امام هادی (ع) هجرت گزیدند و در خطه ری مامن و ملجا شیعیان و مردم شدند.
یکی دیگر از شاخصههای حضرت که بهویژه برای مقطع کنونی ما میتواند متضمن پیام بسیار مهمی باشد بحث ولایتمداری آن حضرت است.
حضرت عبدالعظیم (ع) در نهایت خضوع، فروتنی و تواضع بر کنار ساحل ولایت امام معصوم علیهمالسلام نشست، از محضر آنان تلمذ کرد و همواره گوش به فرمان ولایت و ولی امر خود بود.
اینکه امام معصوم (ع) خطاب به حضرت عبدالعظیم (ع) بفرمایند «مرحبا بک یا ابالقاسم انت ولینا حقا» مدال درخشانی است که تنها بر سینه این امامزاده میدرخشد. باید حضرت را به عنوان یک اسوه حسنه و یک الگو ممتاز در زندگی علمی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حماسی به جامعه معرفی کرد.
تأیید اعتقادات توسط متخصص
حضرت عبدالعظیم حسنی)ع( بر امام دهم حضرت علی بن محمد ملقب به هادی)ع( وارد شد و گفت: من میخواهم دین خود را بر شما عرضه کنم، اگر مورد رضایت خداست برای همیشه بر آن ثاب تقدم باشم.
امام فرمود: ارائه بده!. گفت: «انی اقول انا لله تبارک و تعالی واحد لیس کمثله شیئی، خارج عن الحدین: حدالابطال و حدالتشبیه، و انه لیس بجسم و لاصوره و لاعرض و لاجوهر، بل هو مجسم الاجسام، و مصور الصور و خالق الاعراض و الجواهر... »
من معتقدم خدای سبحان یکی است و مانند او هیچ چیزی نیست، او خارج از دو حد افراط و تفریط است- افراط یعنی تشبیه بدون تنزیه و تفریط یعنی تنزیه صرف که همان تعطیل است- او جسم و صورت نیست، از جوهر و عرض منزه است بلکه او جسم و صورت را می آفریند و خالق جوهر و عرض است...
امام هادی)ع( اعتقادات وی را تأیید کرد و فرمود: یا ابا القاسم هذا والله دی نالله الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه.
ای ابوالقاسم این )مطالب که گفتی( قسم به خدا همان دین خداست که برای بندگانش مورد پذیرش و قبول قرار داده است پس بر آن ثابت قدم باش) توحید صدوق ص81 باب2 ح
علت مشهور شدن حضرت عبدالعظیم به سیدالکریم
حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) یکی از شخصیتهای علمی، عملی و جهادی بزرگ جهان اسلام هستند که تا کنون آنگونه که شایسته است قدر این مرد بزرگ خاندان رسالت شناخته نشده است.
مبارزه و جهاد علیه ستمگران و مستکبران اولین ویژگی مهم این خاندان بود. پدر حضرت عبدالعظیم در زندان از دنیا رفت و حضرت نتوانست پدر خود را ببیند.
جد ایشان نیز مدتی در زندان بوده و درخاندانی اهل مبارزه زندگی کرده است.حضرت عبدالعظیم نیز در ادامه راه پدران خود مخفیانه به ری هجرت کرد و در همان جا از دنیا رفت. مشهور شدن حضرت عبدالعظیم به لقب سیدالکریم از همین کرامت، سخاوت و مناعت طبع موجود در میان خاندانش ریشه می گیرد. حضرت عبدالعظیم 5 امام معصوم را درک کرده است.
البته این به این معنا نیست که به محضر آنها رسیده باشد و یا از آنها روایتی نقل کرده باشد. ایشان در زمان امام کاظم به دنیا آمده و تا زمان حیات امام حسن عسکری زنده بوده است. در این میان به محضر امام جواد و امام هادی رسیده و از آنها روایت نقل کرده است.
حضرت سیدالکریم از جایگاه والای علمی برخوردار بود. حضرت عبدالعظیم تنها یک محدث بزرگ نبوده است بلکه مجتهدی عالی مقام بوده که با در دست داشتن اصول اهل بیت (ع) قدرت پاسخگویی به همه مسائل را داشته است.
جایگاه و عظمت معنوی حضرت عبدالعظیم نیز بسیار بالا بوده و در این مورد همین بس که امام معصوم ما بگوید زیارت ایشان ثواب زیارت سیدالشهدا (ع) را دارد.
سید الکریم؛ یادگار کریم آل محمد (ص)
السلام علی رسول الله، و علی ذریه رسول الله، و رحمه الله و برکاه، السلام علی العبدان علی العبد الصالح، المطیع لله رب العالمین، و لرسوله و لامیرالمومنین، اسلام علیک یآاباالقاسم ابن السبط المنتجب المجتبی، السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیاره سیدالشهداء یرتجی،...
سلام بر رسول خدا، و بر فرزندان رسول خدا، و رحمت خدا و برکاتش بر شما باد، سلام بر بنده شایسته، فرمانبردارخدا پرورردگار جهانیان و بررسولش و بر امیرالمومنین، سلام بر تو ای اباالقاسم فرزند نوه پیامبر برگزیده مجتبی، سلام بر تو ای کسی که به زیارت او ثواب زیارت آقای شهیدان امید میرود...
امامزاده لازم التعظیم، حضرت عبدالعظیم(ع) نسب شریفش به چهار واسطه به سبط جلیل حضرت خیرالوری، امام حسن مجتبی (ع) منتهی میشود؛ عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابی طالب(ع) از اعاظم علما و زهاد و عباد و صاحب ورع و تقواست و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادی علیهماالسلام است
و احادیث بسیاری از ایشان روایت کرده و صاحب کتاب خطب امیر المومنین (ع) و کتاب یوم و لیله، و اوست که دین خود را به امام زمانش حضرت هادی (ع) عرضه کرد و حضرت تصددیق نمود و فرمود: یا اباالقاسم هذا والله دین الله الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه ثبتک الله “بالقول الثبات فی الدنیا و الآخره” و امام میفرماید:
ای ابالقاسم! به خدا قسم این همان دین خداست... و خدا میفرماید: (ابراهیم27) “خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و در آخرت با سخن و اعتقاد استوار ثابت میگرداند و ستمگران را گمراه میکند...” (مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی بحار ج3 ص268)
فضیلت زیارت قبر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در ری: علی بن الحسین بن موسی بن بابویه، از محمد بن یحیی العطار نقل کرد که وی گفت: بر حضرت ابی الحسن العسکری (ع) وارد شدم.
حضرت فرمودند: کجا بودی؟ عرض کردم: به زیارت حضرت حسین بن علی (ع) رفته بودم. حضرت فرمودند: آیا نمیدانی اگر قبر عبدالعظیم را که نزدتان هست زیارت کنی مثل آن است که حسین (ع) را زیارت کردهای.
”اما انک لوزرت عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زار الحسین (ع)” (کامل الزیارات 324 باب 107)
و اینک روایتی از روایات بسیاری که از ایشان نقل شده است مورد بحث و بررسی قرار میدهیم؛ حضرت عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی نقل میکند: از امام باقر (ع) درباره قول خدای تعالی (آیه 8 از سوره تغابن) “فامنوا بالله و رسوله و النور الذین انزلنا و الله بما تعملون خبیر
پس به خدا و رسول او و نوری که فرو فرستادهایم ایمان بیاورید و خدا به آنچه میکنید آگاه است.” سئوال شد منظور از نوری که فرو فرستاده چه کسانی هستند؟ فرمود: به خدا مقصود از نور، ائمه (ع) است، نور امام در دل مومنان از نور خورشید تابان در روز، روشنتر است و ایشانند که دلهای مومنین را منور کنند و خدا از هر که خواهد نور ایشان را پنهان دارد پس دل آنها تاریک گردد و در ظلمت رود. “کافی ج1- باب ائمه (ع) نور خدای عزوجل، کتاب الحجه”
باید بررسی کرد که چرا نور امام، دلهای مومنین را منور میکند؟ مگر نه اینکه ائمه (ع) با سخنانشان دلها را روشن میکنند، پس چرا سخنان ما آن تاثیر را ندارد؟
قال الباقر (ع): “ان حدیثنا یحیی القلوب همانا سخنان ما خاندان پیامبر، دلها را زنده میکند.” (بحار جلد 62، ص 144) اگر من هم همان سخنان را بگویم انسانها متحول و دگرگون میشوند؟ پس رمز تاثیرگذاری سخنان معصومین صلوات الله علیهم اجمعین در چیست؟ ویژگیهای بسیاری وجود دارد که به چند مورد آن اشاره میکنیم؛
1- خواست خدا: خدا میخواهد که کلام معصومین علیهم السلام اثر بگذارد و از هر خطا دور باشند.
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا جز این نیست که خدا میخواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه گرداند. (احزاب33) چون سرا پا نورند نورانی میکنند چون پاکند پاک میکنند، چون مطهرند، مطهرند.
“و انّک لعلی خلق عظیم- و به راستی تو بر خلق و خوی بس بزرگی هستی. (قلم 4)این را باید مطالعه کرد که خلق عظیم چیست؟ و قار و ادب و سخاوت و گذشت و...
باید بررسی کرد چگونه پیامبر (ص) توانست بر دلهای مردم حکومت کند؟ آن هم مردم جاهل آن زمان که تاریخ گواه است چه رفتارهای غیرانسانی بلکه حیوانی و بدتر از حیوان داشتند. و او با خلق عظیم خود توانست به قلوب آنها مسلط شود.
2- معصومین علیهم السلام سخن نمیگویند مگر اینکه یقین کنند که در این سخن رضایت و خشنودی خدا حاصل میشود.
پس هم خواست خداست و همه معصومین(ع)، و معصوم چیزی از خود نمیگوید “و ما ینطق عن الهوی ان هو الاوحی یوحی و از روی هوس نمیگوید، نیست این سخن جز وحی که نازل میشود. (سوره نجم)
3- براساس معیار و ضابطه سخن میگوید: روی سلیقه شخصی سخن نمیگویند، الگو دارند، الگو و ضابطه معصومین در سخن گفتن، قرآن است.
چون قرآن نورانی است، کلام امام هم نورانی است، چون قرآن دگرگون میکند، کلام امام هم دگرگونی ایجاد کرده و قلبها را نورانی میکند و لذا فرمودند اگر سخن ما را به شما عرضه کردند به قرآن رجوع کنید، اگر تطبیق کرد به آن عمل کنید ولی اگر مغایرت داشت رهایش کنید، بکوبید به سینه دیوار، که این سخن ما اهل بیت و پیامبر (ص) نیست.
قال رسولالله (ص): القرآن بلاغ من الدنیا الی الآخره قرآن رساننده و هدایتگر انسان است از دنیا به جانب آخرت. (کافی فضل القرآن بحار 89 ص26) و در سخن دیگری میفرمایند: القرآن نورا لیس معه ظلمه قرآن نوری است که همراه آن ظلمت نیست (کافی فضل القرآن ص401 ترجمه مصطفوی)
و قرآن میفرماید: ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین. نتیجه اینکه قرآن، هدایتگر است، نور است و امام جدای از قرآن نیست؛ انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی (بحار 2 ص 225) یعنی اگر به قرآن و عترت پیامبر (ص) چنگ بزنید هرگز گمراه نمیشوید و اگر کسی سخنی غیر از قرآن بگوید و یا به میل خود آن را تفسیر کند جایگاهش در آتش است.
“من فسر القرآن بر أیه مقعده من النار (بحار 30 ص 510) نقل از پیامبر (ص): کسی که قرآن را به میل خود تفسیر کند جایگاهش در آتش است.”
4- سخنی که میگویند لقلقه زبان نیست: از عمق جان سخن میگویند، سخنی نمیگویند که عکس آن را عمل کنند. امام صادق (ع) با فرزندشان و یکی از مسلمانان از مسجد به خانه میآمدند.
به خانه که رسیدند، او خداحافظی کرد و رفت. امام با فرزندشان وارد خانه شدند. فرزند سئوال کرد پدرجان چرا تعارف نکردید داخل بیاید؟ امام فرمودند: پسرم ما آمادگی پذیرایی نداشتیم و موقع دعوت کردن هم نبود و او هم کار داشت.
فرزند عرض کرد حالا شما تعارف میکردید، او که نمیآمد و میرفت. نه پسرجان، ما قصد نداریم با شیعیان حرفی بزنیم که خلاف آن را در دل داشته باشیم.
امام صادق (ع) میفرمایند: الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یجاوز من الآذان (مجموعه ورام جلد 2 ص 153) ترجمه این حدیث در دو ضرب المثل زبان فارسی هم هست؛
1- سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
2- یک گوش در و یکی دروازه. پس سخنی که از قلب خارج شود بر قلب مینشیند و اگر از زبان خارج شود فقط به گوش می رسد و از آن تجاوز نمیکند.
3- معصوم علیهم السلام سخن نمیگوید مگر اینکه به آن سخن پایبندی عملی دارد. واعظ غیرمتعظ نیست خود عمل میکند، عالم بی عمل نیست.
مومن کیست؟ مومن کسی است که قولش مبین عملش باشد و کردارش موید گفتارش باشد. کسی میبیند امام صادق (ع) در کوچه دارند میدوند، عرض میکند چه خبر شده؟ میفرمایند: برای مومنی مشکلی پیش آمده. چرا با این عجله؟ نمیخواهم توفیق کمک از دستم برود.
پیامبر (ص) لحظات آخر عمر شریفشان را میگذرانند،
علی (ع) آنجا حضور دارند میفرمایند: بیا جلوتر، جلو میرود تا گوشش کنار دهان پیامبر قرار میگیرد، پیامبری که خدا میفرماید: اگر تو نبودی عالم را نمیآفریدم “لولاک لما خلقت الافلاک” میخواهد شیواترین کلام را بگوید:
یا علی لاخیر فی قول الا مع الفعل، یا علی هیچ خیری نیست در آن سخن و گفتاری مگر آن که در آن، عمل باشد (بحار ج 74 ص 58)
و قرآن کسانی را که قول و عملشان مطابقت ندارد، بسیار مذمت میکند، یا ایها الذین آمنو لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون ای کسانی که ایمان آوردهاید چرا چیزی میگویید که عمل نمیکنید؟ نزد خدا سخت مبغوض است که چیزی بگویید که به آن عمل نمیکنید. (سوره صف)
امام کاظم (ع) میفرمایند: المومن قلیل الکلام کثیرالعمل و المنافق کثیرالکلام قلیل العمل. مومن و انسان با ایمان سخنش اندک و عمل و کردارش فراوان است و منافق حرف زیاد میزند ولی عملش اندک است.
بزرگمهر سخنی دارد بسیار ارزنده میگوید: مردم سه دستهاند:گروه اول- گویند و کنند. گروه دوم گویند و نکنند. گروه سوم زبان بسته و بازوان گشاده. کار کردن و دم بر نیاوردن شیوه جوانمردان است.
علی(ع) سخنی دارند کوتاه ولی بسیار با ارزش، خیر المقال ما صدقه الفعال- بهترین سخن آن سخنی نیست که فصیحتر گفته شود، بهترین سخن آن سخنی است که عمل آن را تصدیق کند. (تحف القول 85)
4- از آنجا سخنان معصومین علیهم السلام به دل مردم مینشیند و اثر میکند که زیبا سخن میگویند، و نه تنها زیبا سخن میگویند بلکه سخن زیبا هم میگویند. در کلامشان داد و فریاد و بد زبانی نیست، پرخاش نیست، طعنه نمیزنند، زخم زبان نمیزنند نیش نمیزنند، بلکه لطیف و ظریف میگویند.
مانند جرعهای آب خنک در گلوی انسان تشنه میماند، اینگونه به جان مینشیند.
علی (ع) میفرمایند: “اجملو فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب مردم را نیکو خطاب کنید تا پاسخ نیکو بشنوید.” از کنار خانهای میگذریم، صدای ناهنجار ساز و مطرب میآید، چه میگوییم؟ داد و فریاد و... او هم میآید بیرون، درگیری و دعوا، آخرش چه؟ بدتر از اولش.
امام هفتم امام موسی کاظم(ع) خانهای عبور میکند. کنیز خانه را میبیند میفرماید صاحب خانه بنده است یا آزاد؟ میگوید صاحب خانه بُشر است، آزاد است و خود چندین غلام و بنده و کنیز دارد. امام میفرماید بله راست میگویی آزاد است، اگر بنده بود چنین نمیکرد.
کنیز میآید داخل، بُشر میپرسد چرا دیر کردی؟ جریان را میگوید بشر منقلب میشود پای برهنه میدود، این طرف و آن طرف امام را مییابد، به پای امام میافتد و میگوید پسر فاطمه (س) کنیز اشتباه گفت من آزاد نیستم، بنده هستم، بندهای سرکش، فراری، حالا برگشتهام، توبه میکنم
آنقدر این سخن امام در او اثر کرد که در تاریخ دارد تا پایان عمرش کفش به پا نکرد، چون در آن لحظه پا برهنه دوید و معروف شد به بشر حافی (بشر پا برهنه).
پس بیاییم از روی خدا خواهی سخن بگوییم، از عمق جان سخن بگوییم به آنچه میگوییم پایبند باشیم و عمل کنیم و سخن نیکو بگوییم.
چرا سخن ما اثر نمیکند؟ چون ما صادق نیستیم، از این طرف یک ساعت بچه را نصیحت میکنیم، تلفن زنگ میزند، میگوییم بچه بگو بابام نیست! و از این قبیل دروغها، غذایی که میخوریم، تفکری که میکنیم و تمام ذهنیاتمان همه و همه اثر در کلام دارد. اگر الهی باشد در قلب دیگران اثر میکند وگرنه گوشی در و گوشی دروازه!