دعای فرج
واژه «فَرَج»، در لغت به معنای «رهایی از غم و اندوه و گشایش» است.[۶] در کتابهای روایی که دعاها و اعمالی برای حصول فَرَج و گشایش امور ذکر شده، با توجه به همین معنای لغوی آن است. علامه مجلسی در جلد ۹۵ بحارالانوار تحت عنوان «باب ادعیة الفرج» ۳۹ دعا در اینباره نقل کرده است.
دعای فرج، دعایی است که با عبارت «إلهی عَظُمَ البَلاء» آغاز میشود و شیعیان آن را برای رهایی از گرفتاریها میخوانند. این دعا در مفاتیح الجنان به نقل از کتاب بلدالامین کفعمی نقل شده و از لحاظ سند، به معصوم اتصال ندارد. گفتهاند که این دعا تعلیم امام زمان به محمد بن احمد بن ابیلیث در خواب بوده که از ترس کشتهشدن به کاظمین پناهنده شده بود.
نزد شیعیان، دعای «أللهمَّ کُن لِولیکَ الحجة بنِ الحَسن» که دعایی برای سلامت امام زمان (ع) است نیز به دعای فرج مشهور است.
سند دعا
این دعا به نقل از جمال الاسبوع سید بن طاووس [کتاب وسائل الشیعهص۲۸۰- ۲۸۱] به عنوان تعقیب نماز امام زمان آمده ولی سندی که آن را به معصوم متصل کند، ندارد [وسایل الشیعه، ج۷، ص۴۳۵] ابن مشهدی هم در آداب سرداب امام زمان زیارتی نقل شده و بعد از آن دو رکعت نماز زیارت و بعد این دعا نقل شده است.[المزار الکبیر، ص۵۹۰]
این دعا تعلیم امام عصر به مردی زندانی شمرده شده که با خواندن آن از زندان نجات یافت [مصباح کفعمی، ص۱۷۶] امین الاسلام طبرسی در کتاب "کنوز النجاح" این دعا را تعلیم امام زمان به محمد بن احمد بن ابی لیث در خواب بر شمرده که از ترس به مقابر قریش (کاظمین) پناه برده بود و به برکت این دعا نجات یافت [بحارالانوار، ج۵۳، ص۲۷۵] مفاتیح الجنان، این دعا را در اعمال شب بیست و سوّم ماه رمضان از کتاب هدیة الزائر نقل کرده . در هیچکدام از این منابع این دعا با سند متصل به معصوم متصل نبوده و از لحاظ سند ضعیف است.
مضمون دعا
این دعا از سه بخش تشکیل شده است: در بخش اول به آزمایش بزرگی که مردم در زمان غیبت به آن مبتلا گشتند اشاره شده است. در بخش دوم بعد از درود بر پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت، به لزوم فرمانبرداری مؤمنان از آن بزرگواران به سبب جایگاه والایی که دارند میپردازد. در بخش پایانی دعا از خداوند می خواهیم به سبب حقوق و منزلتی که معصومان(ع) بر ما دارند امور ما را کفایت نموده و ما را یاری نمایند.
متن و ترجمه دعا ی فرج
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
خدایا گرفتارى بزرگ شد، و پوشیده بر ملا گشت، و پرده کنار رفت، و امید بریده گشت، و زمین تنگ شد، و خیرات آسمان دریغ شد و پشتیبان تویى، و شکایت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است، خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى که اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به این سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ایشان به ما گشایش ده، گشایشى زود و نزدیک همچون چشم بر هم نهادن یا زودتر،اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا کفایت کنید، که تنها شما کفایتکنندگان منید، و یارىام دهید که تنها شما یارىکنندگان منید، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فریادرس، فریادرس، فریادرس، مرا دریاب، مرا دریاب، مرا دریاب، اکنون، اکنون، اکنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربانترین مهربانان به حق محمّد و خاندان پاک او.
شرح دعا
۱٫ ندبه
إلهی عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَ انْکَشَفَ الغِطاء وَ انْقَطَعَ الرَّجاء وَ ضاقَتِ الارضُ وَ مُنِعَتِ السَّماء
«اله» مصدر است و گفته شده اصل «الله» اله است که همزه بر اثر کثرت استعمال، حذف شده و «ال» بر آن داخل شده است که به ذات مقدس باری تعالی اختصاص دارد و از چند ریشه است:
الف. فعل «ألِهَ یألَهُ» به معنای «عَبَد» یعنی «پرستید»؛ پس «اله» به معنای معبود است؛ چرا که او معبود و مورد پرستش همه مخلوقات است.
ب. «اَلِهَ یألِه» به معنای «تحیَّر» یعنی «شگفت زده شد»؛ چرا که او ذاتی است که عقول مردم در فهم کنه ذات او حیرانند.
ج. گفته شده از «ولاه» گرفته شده که به جای واو، همزه آورده شده است؛ به معنای واله و شوریده حال است؛ چرا که او ذاتی است که تمام مخلوقات، واله و مجذوب او هستند.
د. نیز گفته شده از «لاه یلوهُ» به معنای پوشیده و مخفی از دیدهها است. (اصفهانی، ۱۳۵۷: ج۱، ماده «اله»)
اصل «اله» (ا-ل-ه) است و یک ریشه تک معنایی دارد که بر پرستش دلالت میکند. (احمدبنفارس، ۱۴۲۰: ماده «اله»)؛ بنابراین «اله» همان «الله» است و چون خدا مورد پرستش است، به این نام خوانده شده است؛ ولی چرا در اینجا از الله استفاده نشده و مصدر آن بهکار رفته است؟
نکته قابل توجه، این که «الهی» منادا است که «یا»ی منادی حذف شده است. اگر «الله» منادا قرار میگرفت، گفته میشد «یا الله» یا «اللهمَّ» که در سایر ادعیه معصومان علیهم السلام بهکار رفته است و همانطور که گذشت، در برخی نسخهها، همین دعا با «اللهمَّ» روایت شده است؛
«یا»ی متکلم در «الهی» برای ایجاد نزدیکی و صمیمیت بهکار رفته است؛ مقصودش ایجاد صمیمیت و نزدیکی است که او را به خود منسوب کرده است. ما در این مقام، قصد ندبه کردن داریم و مشکلاتمان را برای خدا بازگو میکنیم. به بیان دیگر، میخواهیم با او درد دل کنیم؛ پس لازم است قدری به او احساس نزدیکی کنیم.
«عظم» به معنای «بزرگ شد» میباشد، خلاف «کوچک شد»؛ اما زمانی که گفته میشود «عظم الأمر» معنای «سخت شد» و «دشوار شد» میدهد؛ یعنی «صَعُب و شَقَّ» این معنا مناسبتر است و دلیلش جملات بعدی است.
«بلاء» از ریشه (ب-ل- و) یا (ب-ل-ی) میباشد و به معنای نوعی اختبار است موضوع بلاء، یکی سختی و گرفتاری و غم و اندوه است که از صبر خبر بدهد و یکی نعمت است که شکر میطلبد؛ اما این جا معنای اول مناسبتر است؛ پس معنای جمله چنین میشود: «معبود من! بلا سخت شد».
«دشوار شدن» خود فرض اینکه بلاء به معنای سختی و غم و اندوه باشد را تقویت میکند؛ زیرا کسیکه به واسطه نعمت، آزمایش میشود، نمیگوید: خدایا! نعمت من دشوار شد؛ زیرا نعمت، با دشواری سازگاری ندارد. نعمت رفاه میآورد، نه دشواری.
نکته قابل توجه این که بلاء این جا به صورت مطلق و بدون هر قیدی آمده است، تا کلیه مصادیق آن را در بر بگیرد؛ زندگی دنیا یک کلاس واقعی و جدی امتحان است و همه افراد در طول زندگی خویش به شیوههای مختلف و در سطوح گوناگون، در حال آزمون و امتحانند. آزمونهای الهی، نه برای پی بردن خداوند به احوال روحی انسان ها، بلکه برای به فعلیت رساندن استعدادها و تواناییهای آنها و در واقع، یک شیوه تربیتی و تکامل هویت و شخصیت افراد است. (یزدی، ۱۳۷۷: ج۲، ص۳۹۶)؛ زیرا آنها با نوع انتخاب و نحوه واکنش که در رویارویی با پیشامدها و حوادث و مصائب روزگار برمیگزینند و از خود بروز میدهند، استعدادهای عظیم و فطرت پاک الهی خود را نمایان میکنند
دستهای هم که در این آزمونها شکست خورده و سستی و تباهی نشان میدهند، دورنمای واقعی شخصیت خویش را از ورای دورنگیها و ظاهرسازیها آشکار میکنند. آزمایش و امتحان، یک برنامه و سنت حتمی الهی است و هیچ کس بدون امتحان نخواهد بود.
بلای عام، مصادیق فراوانی دارد؛ چنان که پروردگار در قرآن میفرماید: و لَنَبلونَّکم بِشیءٍ من الخوفِ و الجوع و نقصٍ مِن الأموالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَرات (بقره۱۵۵)؛ به تحقیق، شما را به چیزی از ترس یا گرسنگی یا کم شدن اموال و جانها و ثمرات، میآزماییم.
مقصود از ابتلا به خوف و جوع در این آیه شریف، مبتلا شدن به ناامنی و فقر اقتصادی است؛ به بیان دیگر، مراد از جوع، تنها گرسنگی برابر تشنگی نیست؛ بلکه مقصود از آن، اعم از گرسنگی و تشنگی و خستگی و سایر آسیبها و مصائب بدنی و مالی است (جوادی آملی) و گاه به کمبود آن هاست، نه نداشتن آنها «نقص من الأموال» و نقص، غیر از زوال است
انسان مبتلا به نقص مال، گرسنه یا برهنه یا بیمسکن نیست؛ بلکه باید ساده زندگی کند؛ بنابراین انسان مورد آزمون در این حال، یا چیزی نمییابد یا اگر به دست میآورد، از او گرفته میشود و همه این امور امتحان است. امیرالمؤمنین نیز از فقر و کمبود مالی به تلخی یاد میکند و میفرماید: المُقلُّ غریبٌ فی بلدتِهِ؛ انسان تهی دست در شهر خویش، بیگانه است (سید رضی، ۱۳۸۴: خ۳)
مقصود از نقص نفس که یکی از آزمونهای الهی به شمار میرود، کشتهشدن در راه خدا یا اعم از آن مرگهای عادی است؛ زیرا همه آنها از مصادیق نقص نفس است. همچنین در نقص ثمر، منظور از ثمر، یا ثمرهای اقتصادیبه ویژه محصولات کشاورزی و میوه درختی است یا فرزندان است؛ بدین لحاظ که گفته میشود فرزندان، میوه قلوبند. البته میتواند جامع باشد. (جوادی آملی)
بلای خاصی که مناسب است این جا بررسی شود، پدیده غیبت است. قوم بنیاسرائیل، روزگاری را در غیبت پیامبر و تحت سلطه حاکمان جائر و ظالم بودند. امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی عذاب و سختی بر بنیاسرائیل طولانی شد، چهل روز به درگاه خدا گریه و انابه کردند. خداوند متعال، به هارون و موسی فرمود که آنها را از دست فرعونیان نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال عذاب، صدوهفتاد سال، باقی مانده بود و خداوند متعال به واسطه دعای بنیاسرائیل، از آن صدوهفتاد سال، صرفنظر کرد. (موسوی اصفهانی، ج۱، ص۳۴۷)
ما هم صدها سال است که برای ظهور مولایمان دعا میکنیم؛ اما تاکنون ظهور، واقع نشده؛ زیرا دعای ما با دعای بنیاسرائیل، یک تفاوت اساسی دارد. و آن، این که بنیاسرائیل باور کرده بودند که نیازمند منجی هستند و تا منجی نباشد، همچنان فراعنه به آنها ظلم میکنند و آنها نمیتوانند برابرشان مقاومت کنند. بنی اسرائیل، مضطر شده بود و با حال اضطرار، دعا میکرد؛ ولی ما هنوز مضطر نشدهایم و هنوز باور نکردهایم که تا وقتی که منجی نیاید، دشمنان بر ما تسلط خواهند داشت. اگر مضطر بودیم، دعای ما به گونه دیگری بود
چرا مولایمان باید گلایه کند که شیعیان، ما را به اندازه آب خوردنی نمیخواهند؛ اگر میخواستند، دعا میکردند و خدا ظهور را نزدیک میکرد. این، یک واقعیت است؛ یک واقعیت تلخ. شیعیان را غفلتی کشنده فرا گرفته است. عمق مصیبت غیبت را درک نکردهایم و به حداقلها راضی شدهایم. اما باز هم مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مهربانانه به یاریمان میشتابد. ندبه کردن را تعلیم میدهد که به خدا بگویید اندوه، بر ما غالب شده است. با حال اضطرار بگویید و استغاثه کنید، تا همانطوری که خداوند، صدوهفتاد سال غیبت را بر بنیاسرائیل بخشید، باقی مانده غیبت را بر شما نیز ببخشاید و شما را از این همه بلا و گرفتاری و مصیبت نجات دهد.
«بَرِحَ» از ماده (ب- ر- ح) یعنی «ظاهرشد» و «خفاء» به معنای پنهانی است معنای برح الخفاء امر پنهانی آشکارگشت؛ بعبارت «برح الخفاء» به معنای «وضح الامر»
«انکشف» از ماده «ک- ش- ف؛ به معنای «آن را ظاهر کرد و چیزی که آن را پوشانده بود، برداشت» میباشد.
«غطاء» از ماده (غ-ط-ی) به معنای آنچه با آن پوشانده میشود.
«رجاء» از ماده (ر-ج- و) ضد یأس است، به معنای امیدواری، راغب میگوید: رجا یعنی گمان و پنداری که اقتضای رسیدن شادی در آن است و امیدواری.
«ضاق» از ماده (ض- ی- ق) ضـد وسعت است؛ یعنی بهتنگ آمـدن و «منع» به معنای بازداشتن و حرام کردن است بنابراین معنای عبارت چنین میشود: «پنهانی آشکار شد، و پرده فرو افتاد، و امید قطع شد، و زمین به تنگ آمد، و آسمان باز داشته شد». روشن است که این جملات، کنایه است از عمق بلا و گرفتاری. در حقیقت میخواهیم با این جملات بگوئیم که مصیبتها ما را از هر سو احاطه کرده اند و بر ما فشار میآورند.
«پرده فرو افتاد» کنایه از آشکار شدن حقیقتی است. در فارسی نیز چنین است؛ وقتی میگویند: اگر این کار را بکنید، فلانی از کارتان پرده بر میدارد؛ یعنی حقایق را آشکار میکند و به مردم میگوید. این حقیقتی که در روزگار غیبت با این مصیبت بزرگ، آشکار میشود، بیلیاقتی ما است. پیدایش غیبت، همین را اعلام میکند که شما لیاقت حضور امام معصوم را بین خود ندارید. امامان معصوم بین شما بودند و شما با تنها گذاشتن آنان و معطل کردن دستوراتشان، زمینه شهادت آنها را فراهم کردید.
«زمین به تنگ آمد» کنایه از قرار گرفتن در فشار است. در قرآن کریم، این جمله برای احاطه و چیرگی دشمن بهکار رفته است. و ضاقَتْ عَلَیکُم الأرضُ بما رَحُبَت (توبه۲۵) چنان که زمین با همه فراخی اش، تنگ آمد که راه فرار و مأمنی نداشته باشیم. اگر بخواهیم این جمله را با توجه به قرآن معنا کنیم، باید بگوییم که مصیبتهایمان بسیار زیاد شد و ما ضعیف شدیم، دشمنان بر ما مسلط شدند و راه ظلم در پیش گرفتند.
«آسمان باز داشته شد» ممکن است معنای کنایی داشته باشد، اما معنای واقعی هم دارد. معنای واقعی نیز پاسخ به این دو پرسش است که چه کسی برکات آسمان را حرام کرد؟ و دوم این که برکات آسمانی چه بود که بر ما حرام شد؟ در پاسخ به سؤال اول باید گفت ظلمت گناهان و همان چیزی که باعث شده است بر ما بلا و مصیبت نازل شود. برکات آسمانی، هم شامل برکات مادی است؛ مثل باران، چنان که در روزگار قحطی میگویند نماز استثقا بخوانید و قبل از نماز به درگاه خدا، از گناهان توبه کنید؛ زیرا گناهان، درهای آسمان را میبندد. و هم برکات معنوی است که معصوم در بین ما نیست و ارتباط ما با عالم بالا قطع شده است. اینها از جمله نکاتی است که از تدبر در عبارات حاصل میشود.
«و أنتَ المُستعانُ و الیکَ المُشْتَکی و علیک المُعَوَّلُ فی الشِدَّهِِ و الرَّخاء»
«المستعان» از ریشه (ع-و-ن) به معنای مساعده و کمک است «تو کسی هستی که از او کمک گرفته میشود» که این جمله بر توکل دلالت دارد؛ زیرا توکل عبارت است از تکیه و اعتماد بر خدا بهطوری که قلب انسان با یاد او آرام گیرد و بر اسباب و علل طبیعی تکیه نکند. کسیکه میداند خدای متعال، قادر است بدون اسباب و وسائط عادی، مطلوب انسان را عطا فرماید و هم میتواند همه اسباب و وسایل را بیاثر کند، به این باور قوی دل است. با توجه به این معنا، مفهوم جمله چنین میشود:
«خدایا بلاها بر ما غالب گشته؛ آن قدر که امیدمان قطع شده و زمین بر ما تنگ آمده ؛ ولی هنوز یک امید دیگر باقی است و آن، امید به تو و کمک تواست».
«المشتکی» شکایت زمانی صورت میگیرد که ظالمی به مظلومی ظلم کند و مظلوم، دیگری را از سوء فعل ظالم خبر دهد راغب میگوید: «شکایت بردن، یعنی اظهار اندوه و در میان نهادن آن با دیگری». این که «مشتکی» به صورت مصدری میمی آمده ـ با این که میتوانسته به صورت فعل و جمله فعلیه بیاید -حصر را تقویت میکند؛ پس معنای جمله چنین میشود: «فقط به سوی تو است شکایت»
این شکایت، نتیجه جمله قبل است؛ زیرا در جمله قبل، توحید در فعل را بهکار بردیم و قائل به این شدیم که فقط خدا میتواند کمک کند، پس به او شکایت کردیم؛ زیرا عقلاً جایز نیست به کسی شکایت کنیم که توانایی ندارد گره از کارمان بگشاید. این شکایت، نه تنها نتیجه توحید در فعل است، بلکه تأکیدی بر آن نیز هست. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: فالله الله أن تَشکوا الی من لا یشکی شَجوکُم و لا یَنقضُ برأیهِ ما قد اُبرِمَ لکم؛ (سید رضی) یعنی مبادا شکایت نزد کسی برید که نمیتواند آن را برطرف سازد و توان گرهگشایی از کارتان را ندارد.
«معول» از ریشه «عَوَل» یعنی مستغاث و معتمد (معلوف، ماده«عول»)
«شده» و «رخاء» ضد یکدیگرند «رخاء» به معنای وسعت و گوارا بودن و «شدّه» یعنی بسته شدن بوسیله حیلههای روزگار مفهوم روان «شده» و «رخا» سختی و آسانی است، پس معنای جمله چنین میشود: «برتوست تکیه و اعتماد در سختی و آسانی» این جمله صریح در اعلی درجه توکل است زیرا همانطور که گذشت توکل یعنی واگذار نمودن تمام امور به صاحب آن و اعتماد بر وکالت او (خمینی) و ما تمام امور را در سختی و آسانی به او سپردهایم.
اللهمَّ صل علی محمد و آل محمد
کلمه«آل» در لغت به معنای اهل است. حال باید ببینیم «آل» در صلوات، شامل چه کسانی میشود. برخی گفتهاند لفظ «آل» شامل تمام نسل و فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا روز قیامت میشود؛ ولی کلام در این است که مقصود از «آل» که جزء صلوات واجب تشهد در نماز و غیر آن شده است، چه کسانند؟ آیا به همان معنای اصلی و شامل تمام ذریه است یا این که ویژه معصومان و پاکان ایشان میباشد که خداوند دوستی آنان را واجب کرده و اطاعتشان را فرض شمرده است.
آنچه از آیات قرآن، فهمیده میشود، این است که «آل» به معصومان اختصاص دارد؛ زیرا در آیه مباهله (ال عمران۶۱) که خداوند، پیامبر را امر کرد که «ابناء» و «نساء» و «انفس» را بیاورد و با مدعیان مسیحی به مباهله بپردازد، پیامبر در مقام امتثال برای «ابناء» حسن و حسین علیهماالسلام و برای «نساء» فاطمه علیها السلام و برای «انفس» علی علیه السلام را به صحنه آورد (جوادی آملی)
همچنین در آیه ۱۳۲ سوره طه که میفرماید: وَ أمُرْ أهْلَکَ بِالصَّلوه، با وجود آن که ظاهر، این است که فرزندان پیامبر به طور کلی مراد باشد خداوند به پیامبر اکرم فرمان داد که تنها خاندانش را این گونه به نماز و نیایش با خدا فرمان دهد، تا همگان بدانند که خاندانش نزد خدا مقامی والا و ویژه دارند که دیگر مردمان چنین مقامی ندارند؛ زیرا نخست، آنان را با همه مردم به برپا داشتن نماز فرمان داد و آن گاه خود و خاندانش را به تنهایی. (طبرسی) لذا طبق روایتی، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چهل صبح بر در خانه حضرت علی و حضرت فاطمه (علیهماالسلام) میآمد و چارچوبه در را میگرفت و میفرمود: «سلام بر شما اهل بیت و رحمه الله و برکاته، نماز (آماده شوید برای نماز) خدا رحمتتان کند
اولی الامر
در این فراز از دعا، حضرت با استفاده از بستری که صلوات ایجاد کرده است، در عبارتهای مختصری مسأله امامت و شأن سیاسی امام را مطرح کردهاند. اولیالامر، واژهای است که از دو کلمه «اولی» (صاحبان) و «امر» (فرمان یا شؤون کشور) تشکیل شده و به فرمانروایان و صاحبان امور اجتماع، اطلاق میشود. بررسی آیات، بیانگر آن است که حاکمیت اولی الامر، از حاکمیت خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشأت گرفته و تداوم ولایت الهی آنان است.
واژه «اولی الامر» در قرآن، مجموعاً دو بار در آیات ۵۹ و ۸۳ نساء به کار رفته است. با دقت در آیه ۵۹ به روشنی مشخص میشود که مراد از اولی الامر امامان معصوم علیهم السلام هستند؛ زیرا اولی الامر افرادی هستند که به طور مطلق و بدون قید و شرط باید از آنان اطاعت کرد و اطاعت آنان، در ردیف اطاعت رسول خدا ص است. امر و نهی رسول خدا خلاف امر و نهی خدا نیست؛ وگرنه موجب تناقض بین امر و نهی خدا و امر و نهی رسول خدا ص میشد و این معنا تمام نمیشود، مگر با التزام به عصمت رسول خدا ص
به همین گونه، اولی الامر نیز امر و نهیشان خلاف امر و نهی خدا و رسول خدا ص نیست، وگرنه موجب تناقض میشد و این معنا نیز تمام نمیشود، مگر با التزام به عصمت اولی الامر؛ زیرا لازمه اطاعت مطلقه بدون قید و شرط، عصمت آنها است. از طرفی چون میدانیم به جز شیعه هیچ یک از مذاهب مسلمین عصمت را درباره پیشوایان و رهبران خود ادعا نکردهاند، مفهوم آیه دقیقاً بر امامان معصوم علیهم السلام تطبیق میکند.
رابطه اطاعت و معرفت
«الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم»
«فرض» در لغت به معنای تعیین کردن است. فرض بر کسی به معنای این است که برای او فریضه قرار گیرد و به بیان واضحتر، یعنی واجب شود. راغب میگوید: فرض مثل ایجاب و واجب کردن و ملزم گرداندن است؛ ولی ایجاب به اعتبار وقوع یافتن و ثابت بودن چیزی است؛ اما فرض به قاطع بودن حکم در آن چیز است
چرا امام عجل الله تعالی فرجه الشریف به جای اوجبتَ از «فرضتَ» استفاده کرده ، چون ممکن بود عبارت این گونه آورده شود «الذین اوجبتَ علینا طاعتهم…»؛ ولی میفرماید: «الذین فرضتَ علینا طاعتهم…»؛لفظ فرض به دو علت این جا آمده است؛ اول آن که خدا، اطاعت اولی الامر را واجب کرده است و دوم آن که آنچه واجب شده، امور عقلی نیست؛ بلکه شرعی است.
طاعت از ماده «طوع» به معنای فرمانبرداری است و گفته میشود «اَمَرَهُ فأطاعَ»؛ یعنی او را امر کرد، پس او فرمانبرداری کرد. ماده طوع درباره موجوداتی است که با اراده و اختیار، حق را بر میگزینند و «کُره» در مورد موجوداتی است که ناچار هستند؛ پس طاعت اگر چه از ریشه «طوع»، اما اندک تفاوتی با طوع دارد. طاعت بیشتر در فرمانبرداری با رأی و اختیار است. پس معنای جمله چنین است: اولی الامری که فرمانبرداری شان را فرض کردی
عَرِفَ به معنای شناخت است عرفان یعنی درک کردن و دریافتن چیزی از روی اثر آن با اندیشه و تدبر که اخص از علم است و واژه انکار، مقابل و ضد آن است. معرفت بشر از خدای تعالی تدبر در آثار او بدون ادراک ذات او است. معرفت، از علم قاصری است که با تفکر به دست میآید و اصل آن، از عرف است؛ منزله نیز به معنای جایگاه است، پس معنای عبارت چنین میشود: اولی الامری که اطاعتشان را فرض کردی و جایگاهشان را به وسیله آن به ما شناساندی
امام عجل الله تعالی فرجه الشریف این جا معرفت را مطرح میکند؛ زیرا معرفت اهل بیت علیهم السلام یک معیار حقیقی است و با سعادت و شقاوت ما عجین شده است؛ بنابراین سؤالی که بهطور جدی مطرح است، این است که آیا میشود به معرفت امام معصوم علیه السلام رسید؟ امام عجل الله تعالی فرجه الشریف میفرماید: «اولی الامری که اطاعتشان را بر ما فرض کردی و جایگاهشان را بهوسیله آن، به ما شناساندی».
خداوند، در قرآن کریم میفرماید: هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ (یونس۲۲-۲۳)
او است آن که شما را در خشکی و دریا سیر میدهد، تا آن گاه که در کشتی نشینید و باد ملایمی کشتی را به حرکت درآورد و شما شادمان و خوشوقت باشید، ناگاه باد تندی بوزد و کشتی از هر جانب به امواج خطر درافتد و خود را در ورطه هلاکت ببینید، آن زمان، خدا را به اخلاص و دین فطرت بخوانید که: «بارالها! اگر ما را از این خطر نجات بخشی، همیشه شکر و سپاس تو را خواهیم کرد». پس از آن که از غرق شدن، نجاتشان دادیم باز در زمین به ناحق ظلم و ستمگری آغاز کنند.
در جایی دیگر میفرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (انعام۴۲-۴۳) همانا پیامبرانی به سوی امتهای پیش از تو فرستادیم و آنان را به بلا و مصیبت، گرفتار ساختیم؛ شاید به درگاه خدا گریه و زاری کنند. چرا وقتی بلای ما به آنها رسید، تضرع و زاری نکردند؛ بدین سبب بود که دل هایشان را قساوت گرفت و شیطان، کردار زشت آنها را در نظرشان زیبا جلوه داد.
پس معلوم است که نتیجه مبتلا شدن، معرفت نیست؛ اگر معرفت بود، چرا وقتی از طوفان و موجهای بلا که دریا را احاطه کرده بود نجات یابند، باز مشرک میشوند و راه ستمکاری در پیش میگیرند؟! چرا گرفتار شدن به سختیها باعث تضرع اقوام گذشته نشد؟ چرا وقتی از بلا و سختی، آزاد میشوند، حالشان چنان میشود که انگار هرگز دچار ضرری نشدهاند؟ آیاتی از این دست در قرآن بسیار است.
نهایت چیزی که از بلا حاصل میشود، توجه است، آنهم به صورت کاملاً موقتی؛ زیرا وقتی غم و اندوه و گرفتاری تمام شد، انسان فراموش میکند که خدایی هست. اشکال دیگر در این احتمال، این که فاصله این عبارت و جمله اول، بسیار زیاد است و این، ضعف این احتمال را به لحاظ ادبیات عرب، تشدید میکند [ابن منظور، لسان العرب]
توسل
یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی فإنکما ناصران، یا مولانا یا صاحب الزمان، الغوث الغوث الغوث، أدرکنی أدرکنی، أدرکنی، الساعه الساعه الساعه، العجل العجل العجل برحمتک یا أرحم الراحمین بحقِّ محمد و آله الطاهرین
در فراز پایانی دعای فرج، توسل به شکل عملی مطرح است؛ زیرا واقعیت چنین است که ما علاوه بر این که در پیشگاه پروردگار، فقیر مطلق هستیم، به واسطه گناهکاری و اعمال نا شایست، فاصله میان خود و خدا را زیاد کردهایم؛ بنایراین چارهای نیست جز این که شخص آبرومندی را واسطه کنیم؛ پس این جا با توسل به پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام از پروردگار میخواهیم در کارمان گشایش حاصل شود.
سؤالی که در این فراز از دعا ایجاد میشود، این است که خداوند، خود را برای نصرت مردم کافی میداند. در آیه آمده : وَ کَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا (فرقان۳۱) أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ (زمر۳۶) حال آن که در دعای فرج، میخوانیم اکْفیانی فانَّکما کافیان و انْصرانی فانَّکما ناصِران، یعنی از رسول خدا و حضرت امیرالمؤمنین علیهم السلام نصرت و کفایت میخواهیم. آیا این دو، با هم منافات ندارد؟
پاسخ، این است که خداوند، بشر را دو گونه یاری میکند؛ یکی یاری بدون واسطه و بدون وسیله و دیگری نصرت به وساطت موجوداتی که خود، آنها را خلق کرده و به آنها قدرت عطا فرموده است.
یاری خداوند، بالذات و بالاستقلال است و هر قدرت و نیرویی از اوست و به او بر میگردد و یاری دیگران به اذن و قدرت بخشی او، انجام میشود. یاری با واسطه، مانند این است که خداوند، خورشید را سبب حیات موجودات و باران را سبب رویش نباتات قرار داده و به وسیله حیوانات، انسان را در رفت و آمد یاری میرساند. تمام اینها را خداوند یاری میدهد، اما به واسطه، در آیات قرآن نیز آمده است: ما «بدست خود، برای آنان چارپایانی آفریدیم و آنان را مالک آنان کردیم که از منافع آنان، بهره گیرند. (یس۱۷)
این موجودات هم یاری کنندهاند؛ اما کسی نمیگوید: یاری اینها با یاری خدا منافات دارد؛ بلکه یاری اینها عین یاری خدا و به اذن او است و آنها قدرت یاری را از خدا میگیرند؛ لذا میبینیم در آیات قرآن، در حالی که یاری را منحصر به خدا میداند و میفرماید: «ایاک نستعین» جای دیگر میفرماید: وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ (بقره: ۴۵) و وَ إِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ (انفال۷۲) اگر مردم از شما در دین یاری طلب کردند، یاری شان کنید. بنابراین هیچ تناقضی میان انحصار یاری خدا و اعطای قدرت به یاری کنندگان دیگر از سوی او وجود ندارد
ظرافت خاصی که در این بخش از دعا بهکار رفته، این است که ابتدا عرض میکنیم «یا محمد یا علی» و پس از آن، نام مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر زبان جاری میکنیم و به ولایت و امامتش اقرار میکنیم و با این روال، تلویحاً به امامت و ولایت سایر امامان معصوم علیهم السلام هم اشاره و اعتراف کردهایم؛ زیرا نمیشود امام اول و دوازدهم را به امامت و ولایت پذیرفت و امام دوم تا یازدهم را قبول نداشت.
آری؛ امام حی و حاضر در زمان ما، وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عج است. به پیامبر اکرم ص و امیرالمؤمنین ع توسل کردیم و از آنان خواستیم کفایتمان کنند؛ ولی کسی که امام معصوم در زمان ما و واسطه فیض الهی است، حضرت مهدی صاحب الزمان است و برآورده شدن حاجات ما به دست مبارک آن حضرت صورت میپذیرد. آن حضرت در تشرفی به ملاقاسم رشتی فرمودند: ناظم کل، حضرت صاحبالامر است و غیر، در ملک او تصرفی ندارد. محمد ص، علی ع، فاطمه علیها السلام را به شفاعت نزد آن بزرگوار میخوانیم و به تنهایی از او استمداد میکنیم.
آنچه از فراز پایانی «استغاثه» به محضر صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر میآید، این است که همان تأکید جملات ابتدایی دعا است؛ زیرا در فراز اول، ندبهکنان به بلاها و گرفتاریهایی اشاره کردیم که ما را از هر سو احاطه کرده و از پروردگار کمک خواستیم. این جا با الفاظ «به فریادم برس» و «مرا دریاب» از مولا و ولی خود، کمک میخواهیم. به نظر میرسد «به فریادم برس» و «مرا دریاب» جملات کنایی باشد؛ کنایه از این که کارم به بن بست رسیده و در مقام چاره جویی، کاری از دستم ساخته نیست؛ شما برایم کاری کنید.
از آن جا که این جملات را با تأکید و تکرار، بیان میکنیم، یقیناً قصد داریم نهایت اضطرارمان را برسانیم و با جمله «یا ارحم الراحمین بحق محمد و آله الطاهرین» بار دیگر تأکید میکنیم که کار و گشایش، به دست خدا است؛ او که مهربانترین مهربانان است.
حاصل کلام : این دعای شریف، به ما میآموزد که در عین دعا و تضرع به درگاه احدیت، همواره به توحید و استقلال تأثیر خداوند در عالم هستی اعتقاد کامل داشته باشیم و با صلوات بر محمد و آل محمد، کسب معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سایه اطاعت او و توسل به اولیای الهی، به درگاه پروردگارمان تقرب بجوییم.
۹۰ اثر دعای بر فرج صاحب الزمان علیه السلام :
۱- فرمایش امام زمان عج است که بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج، که همانا آن فرج شما است.
۲- سبب زیاد شدن نعمتهاست
۳- اظهار محبت قلبی به امام زمان عج
۴- از نشانه های انتظار است
۵- مایه ناراحتی و وحشت شیطان لعین
۶- زنده کردن امر ائمه اطهار
۷- تعظیم خداوند و دین خداوند است
۸- ادا نمودن قسمتی از حقوق آن حضرت
۹- نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان
۱۰- حضرت صاحب الزمان در حق قرائت کننده دعای فرج دعا می کند
۱۱- شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال قرائت کننده دعای فرج می شود.
۱۲- شفاعت پیغمبر ص ان شاءالله شامل حال او می شود
۱۳- این دعا فرمانبری امر الهی وطلب فضل و عنایت او است
۱۴- مایه استجابت دعا می شود
۱۵- ادا نمودن اجر و مزد رسالت است
۱۶- مایه دفع بلاست
۱۷- سبب وسعت روزی است
۱۸- باعث آمرزش گناهان می شود
۱۹- سبب تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری و خواب
۲۰- سبب رجعت به دنیا درزمان ظهورآن حضرت
۲۱- از برادران پیغمبر ص خواهد بود
۲۲- فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان زودتر واقع خواهدشد
۲۳- پیروی ازپیغمبر و امامان
۲۴- وفای به عهد و پیمان خداوندی
۲۵- آثارنیکی به والدین برای دعاکننده حاصل می گردد
۲۶- فضیلت رعایت وادای امانت برایش حاصل می شود
۲۷- سبب زیادشدن اشراق نور امام عج دردل قرائت کننده دعای فرج می شود
۲۸- طولانی شدن عمر
۲۹- تعاون وهمکاری درکارهای نیک و تقوی
۳۰- رسیدن به نصرت ویاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند
۳۱- هدایت به نور قرآن مجید
۳۲- نزد اصحاب اعراف معروف می گردد
۳۳- هدایت به نور قرآن مجید
۳۴- ایمنی از عقوبتهای اخروی
۳۵- و هنگام مرگ به او مژده میرسد و با او به نرمی رفتار می شود
۳۶- این دعا اجابت دعوت خدا و رسول الله است
۳۷- با امیرالمومنین در درجه آن حضرت خواهد بود
۳۸- محبوبترین افراد نزد خداوند خواهد بود
۳۹- عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیغمبر می شود
۴۰- قرائت کننده دعای فرج از اهل بهشت خواهد بود
۴۱- دعای پیغمبر شامل حالش میگردد
۴۲- کردارهای بد او به کردارهای نیک مبدل شود
۴۳- خداوند متعال در عبادت او را تائید فرماید
۴۴- با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود
۴۵- ثواب کمک به مظلوم را دارد
۴۶- ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد
۴۷- پاداش خونخواهی مولای مظلوم حضرت اباعبدالله الحسین را دارد
۴۸- قرائت کننده دعای فرج شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار را می یابد
۴۹- نور او برای دیگران نیز روز قیامت-درخشان می گردد
۵۰- هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند
۵۱- دعای امیرالمومنین درباره او در قیامت
۵۲- بی حساب داخل بهشت شدن
۵۳- ایمن بودن از تشنگی روز قیامت
۵۴- جاودانه بودن در بهشت
۵۵- مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل او است
۵۶- روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد
۵۷- خداوند از خدمتگذاران بهشت نصیبش فرماید
۵۸- در سایه گسترده خداوند قرار گرفته و رحمت بر او نازل میشود
مادامی که مشغول دعا باشد
۵۹- پاداش نصیحت مومن را دارد
۶۰- مجلسی که در آن برای حضرت قائم دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد
۶۱- دعا کننده مورد مباهات خداوند شود
۶۲- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند
۶۳- از نیکان مردم پس از ائمه اطهار می شود
۶۴- این دعا اطاعت از اولی الامر است که خداوند اطاعتشان را واجب ساخته است
۶۵- مایه خرسندی خداوند میشود
۶۶- مایه خشنودی پیغمبر می گردد
۶۷- این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است
۶۸- قرائت کننده دعای فرج از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد
۶۹- حساب او آسان می شود
۷۰- این دعا در عالم برزخ و قیامت مونس مهربانی خواهد بود
۷۱- این عمل بهترین اعمال است
۷۲ - مایه دوری غصه هاست
۷۳- دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور امام است
۷۴- فرشتگان درباره قرائت کننده دعای فرج دعا می کنند
۷۵- دعای حضرت سیدالساجدین شامل حالش می شود
۷۶- این دعا تمسک به ثقلین است
۷۷- چنگ زدن به ریسمان الهی است
۷۸- سبب کامل شدن ایمان است
۷۹- مانند ثواب همه بندگان به او می رسد
۸۰- تعظیم شعائر خداوند است
۸۱- این دعا ثواب شهید با پیغمبر را دارد
۸۲- ثواب شهید زیر پرچم حضرت قائم را دارد
۸۳-ثواب احسان به مولای ما حضرت صاحب الزمان را دارد
۸۴- در این دعا ثواب گرامی داشتن شخص عالم است
۸۵- پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد
۸۶- در میان گروه ائمه اطهار محشور می شود
۸۷- درجات او در بهشت بالا می رود
۸۸- از بدی حساب روز قیامت ایمن باشد
۸۹- نایل به بالاترین درجات شهدا درروز قیامت
۹۰- رستگاری به شفاعت فاطمه زهرا