زیارت امیرالمومنین غدیریه از زبان امام هادی علیه السلام . مستندات قرآنی
غدیر . اسناد از اهل تسنن غدیر . اثبات خطبه غدیر
غدیر استمرار رسالت محمدی . عید ولایت و سیاست و دخالت مردم در حکومت. آداب غدیر
غدیر خم و اهمیت حجه الوداع . یاس ابلیس در غدیر . شعر غدیر قیام فاطمی
خطبه غدیر، پیام غدیر. انکار غدیر. غدیر سر آغاز بیداری اسلامی
غدیر در مسلخ سقیفه. ظهور فتنه در ماجرای سقیفه .
غدیر در کلام حضرت زهرا(س). فاطمه در مقام دفاع از ولایت و شهید راه ولایت خطبه فاطمیه . فلسفه آفرینش...
مطالب غدیر
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir1
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir2
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir3
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir4
بخش ششم : علل همراهی نکردن مردم با علی(علیه السلام)
حب و بغض علت مخالفت با ...... مال و مقام، عامل عمده مخالفت خواص با امیرالمؤمنین علیه السلام
1. کینه های شخصی 2. عدالت علیعلیه السلام
3. فقر فرهنگی ۴. دنیا پرستی و جاه طلبی
۵. نفاق و ایمان مصلحتی ۶. اختلافات عشیره ای ۷. حسادت
در این دوره می توان چهار جریان را شناسایی کرد که در مدینه شکل گرفته و فعال بودند. جریان طراحان حذف نظام ولایی که در سقیفه گرد آمده بودند و شامل گروه هایی از خواص انصار و مهاجر می شدند.
جریان همراهان که شامل جریان نفاق قدیم و جدید بود. جریان سوم توده های مردم و سست ایمان ها بودند که به خواص مینگریستند و منفعل عمل می کردند و در حقیقت جریان فعالی نبودند و از ساکتین و خاموشان بودند.
اینان گوسفندوار حرکت و عمل می کنند و از بصیرت بی بهره اند. در مقابل این سه جریان، تنها معدود افراد انگشت شماری از خواص انصار و مهاجران بودند که در کنار امیرمؤمنان علیعلیه السلام قرار گرفتند و کفر نورزیدند؛ زیرا نفی ولایت الهی و منصوص و منصوب از سوی پیامبرصلی الله علیه و آلهبه معنای کفر است؛
حب و بغض ...... مال و مقام، عامل عمده مخالفت خواص با امیرالمؤمنین علیه السلام
امیرالمؤمنینعلیه السلام در خطبه سوم نهج البلاغه که به خطبه شقشقیه معروف است، ضمن گلایه از کارهایی که بعد از رحلت پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله انجام گرفت و مصیبت هایی که بر حضرت امیرعلیه السلام وارد شد، می فرمایند فصبرت و فی العین قذیًو فی الحلق شجاً؛ بر تمام این مصایب صبر کردم در حالی که گویا خاری در چشم و استخوانی در گلو داشتم.
سپس آن حضرت ادامه می دهند: بعد از بیعت مردم با من نیز عده ای بیعت را شکسته و بنای مخالفت و جنگ با مرا گذاشتند؛ مگر ایشان این آیه شریفه را نشنیده بودند که تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِى الاْرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ سپس خود آن حضرت پاسخ می دهند: بلی! وَاللّهِ لَقـَدْ سـَمـِعـُوهـا وَ وَعـَوْهـا وَ لکـِنَّهـُمْ حـَلِیـَتِ الدُّنـْیـا فـى اَعـْیـُنـِهـِمْ وَراقـَهـُمـْ زِبْرِجُها آنها این آیه را به خوبی شنیده و آن را درک کرده بودند؛ معنای آن را نیز به خوبی می دانستند و حجت بر آنها تمام بود؛ اما دنیا در چشم آنها زیبا جلوه کرد و زیورهای دنیا مایه اعجاب آنها شد. .با توجه با این فرمایش امیرالمؤمنینعلیه السلام ، اکنون خوب است ما به درون خود مراجعه کرده و ببینیم چه اندازه شیفته دنیا هستیم؟ آیا زر و زیور دنیا چشم ما را خیره نکرده است؟ دل بستگی به دنیا نشانه هایی دارد که با جستجوی آنها در حالات و رفتارمان می توانیم پاسخ این سؤال را پیدا کنیم. آیا اگر انجام وظیفه موجب محرومیت ما از بعضی امور دنیوی شود، حاضریم وظیفه خود را انجام دهیم؟
1. کینه های شخصی برخی از کسانی که حضرت علیعلیه السلام را رها کردند، به این دلیل بود که یک سلسله کینه ها، حسادت ها و دل خوری هایی نسبت به آن حضرتعلیه السلام داشتند. کسانی که در صدر اسلام مسلمان شده بودند، بت پرست های مکه و یا از عشایر مختلف عرب بودند و در بسیاری از جنگ ها در جبهه مقابل پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آلهبا آن حضرت جنگیده و بستگان بسیاری از آنها در امثال بدر و حنین به دست حضرت علیعلیه السلام کشته شده بودند. در این جنگها امیرالمؤمنین علیه السلام مهم ترین نقش را ایفا کرد و به تنهایی عده زیادی از پهلوانان سپاه دشمن را به قتل رساند؛ از جمله، برادر، دایی و جد معاویه به دست حضرت علیعلیه السلام کشته شدند. در آن زمان روحیه عشایری بر مردم حاکم بود و اگر کسی از تبار یا عشیره ای کشته می شد همه آن قبیله نسبت به قاتل او بدبین می شدند و کینه او را در دل می گرفتند.
در دعای ندبه : ... فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَادا بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ عَلَى عَدَاوَتِه وَ أَکَبَّتْ عَلَى مُنَابَذَتِهِ حَتَّى قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ ِ آنان گرچه مسلمان شده بودند و در ظاهر علیعلیه السلام را هم دوست داشتند، اما در زوایای پنهان دل خود، حتی گاهی به صورت ناخودآگاه، نسبت به آن حضرتعلیه السلام کینه داشتند و با خود می گفتند، همین شخص بود که پدر، جدّ، عمو و دایی و بستگان ما را کشت. (بحارالانوار، ج 32، باب 12، روایت 472)
2. عدالت علیعلیه السلام مسأله دیگر در دشمنی و مخالفت مسلمانان صدر اسلام با امیرالمؤمنینعلیه السلام ، مربوط به شخص آن حضرت بود. علیعلیه السلام صفتی داشت که مردم آن را نقطه ضعف می شمردند. آنان با تمام فضایلی که برای حضرت قایل بودند، اما به پندار خود یک عیب و ضعف اساسی نیز برای آن حضرت سراغ داشتند! آن ایراد این بود که علیعلیه السلام سخت گیر و انعطاف ناپذیر است!
علی مو را از ماست می کشد و بیش از حد در مسایل دقیق و ریز می شود. به خصوص در مواردی که مربوط به احکام شرعی، حقوق مردم و بیت المال باشد زیاد از حد سخت می گیرد! بسیاری از ما داستان عقیل را می دانیم.
عقیل برادر حضرت علیعلیه السلام و فردی نابینا و در عین حال عیالوار بود. بسیاری از اوقات فرزندانش گرسنه بودند و سهم او از بیت المال کفاف زندگی اش را نمی داد. روزی حضرت علیعلیه السلام را به مهمانی دعوت کرد تا آشفتگی و ژولیدگی کودکانش را ببیند، بلکه سهم بیشتری از بیت المال برای او مقرر کند. حضرت آهن داغ را به بدن او نزدیک کرد به طوری که فریادش بلند شد و گفت: می خواهی مرا بسوزانی؟! مگر من چه کرده ام که این کار را با من می کنی؟! امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود، تو از آهنی که به دست من داغ شده تا این اندازه وحشت می کنی، من چگونه در روز قیامت آتشی را که از غضب خدا افروخته شده تحمل کنم؟ اگر من بخواهم از بیت المال یک درهم بیشتر از سهمت به تو بدهم، در آخرت باید به آتش جهنم بسوزم. (بحارالانوار، ج 41، باب 107، روایت 23)
3. فقر فرهنگی مردم زمان پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آلهعموماً و به جز تعداد معدودی از آنها، نسبت به اسلام آشنایی عمیق و همه جانبه نداشتند. از سال سوم بعثت دعوت پیغمبرصلی الله علیه و آله علنی شد و در طول بیست سال پس از آن، با مشقت های فراوان، عده ای از مردم مسلمان شدند که عمده آن نیز بعد از هجرت پیغمبرصلی الله علیه و آله به مدینه و آن هم در سه، چهار سال آخر عمر پیامبرصلی الله علیه و آله بود. بدیهی است که هم به لحاظ محدودیت امکانات اطلاع رسانی و هم به لحاظ وضعیت بسیار ضعیف سواد و تمدن و پیشرفت خود مردم جزیره العرب، پیامبرصلی الله علیه و آله نمی توانست در این مدت محدود آنها را به صورت عمیق و گسترده با معارف اسلام آشنا سازد. از این رو جامعه زمان پیامبرصلی الله علیه و آله مبتلا به عقب ماندگی فرهنگی شدیدی بود، در حدی که ما نمی توانیم آن را به درستی درک کنیم. برای چنین مردمی با این سطح پایین فرهنگی بسیار مشکل بود که بپذیرند بعد از وفات پیغمبرصلی الله علیه و آله اطاعت شخص دیگری که پیغمبر نیست، مانند اطاعت پیغمبرصلی الله علیه و آله واجب باشد.
آنان در نهایت اگر از ایمان قوی برخوردار بودند و با خودشان کنار می آمدند، فقط می توانستند: النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و اطاعت از شخص پیامبرصلی الله علیه و آله را بپذیرند، اما وجوب اطاعت کسی غیر از پیامبرصلی الله علیه و آله، به سادگی برایشان قابل هضم نبود.
فتنه واقع شد و هنوز هم دود آن به چشم همه مسلمانان می رود. پس از آن نیز این فتنه ادامه داشته و خواهد داشت، تا زمانی که حضرت ولیّ عصرعلیه السلام ظهور بفرماید و این فتنه ها را رفع کند. اما منظور از نقل این داستان ها چیست؟ قرآن می فرماید: تکرار این داستان ها برای عبرت است، تا ما مراقب باشیم در موارد مشابه، اشتباهات پیشینیان را مرتکب نشویم. بسیاری از حوادث تاریخی دائماً به نوعی در قالب های جدید تکرار می شوند و ما باید تحلیل روشنی از این حوادث داشته باشیم و از آنها عبرت بگیریم.
۴. دنیا پرستی و جاه طلبی یکی از ویژگی های تمام نخبگانی که در آن زمان با امیرالمؤمنینعلیه السلام مخالفت کردند این بود که تشنه دنیا و ثروت یا طالب مقام بودند. آنها به این نتیجه رسیدند که با پیروی از حضرت علیعلیه السلام به خواسته هایشان نخواهند رسید؛ به همین دلیل بنای مخالفت گذاشتند. کسانی از آنها که از قبل حضرت علیعلیه السلام را به خوبی می شناختند از همان آغاز بنای مخالفت گذاشتند.
برخی هم در ابتدا درست آن حضرت را نمی شناختند و فکر می کردند می توانند با حضرت علیعلیه السلام کنار بیایند و به مطامع نا مشروع خود برسند؛ اما در عمل تجربه کردند که چنین چیزی امکان ندارد. از این رو در ابتدا همراهی کردند اما سپس بنای جنگ با آن حضرت را گذاشتند. بنابراین یکی از عوامل مهم مخالفت برخی نخبگان جامعه آن روز با امیرالمؤمنین علیعلیه السلام دنیاپرستی و جاه طلبی آنان بود.
۵. نفاق و ایمان مصلحتی همه کسانی که ما آنها را جزو مسلمانان و مؤمنان صدر اسلام به حساب می آوریم ایمان واقعی نداشتند. بهترین گواه قرآن وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الآْخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ ؛ و برخی از مردم می گویند: ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم، در حالی که [حقیقتاً] ایمان ندارند. اینان همان منافقان هستند. منافقان کسانی بودند که در مسجد نماز میخواندند، ولی نمازها و سایر عبادات و کارهای آنان فقط ظاهرسازی بود. ایمان آنان یا از روی مصلحت و یا از ترس جانشان بود؛ مانند «طلقا» که بعد از فتح مکه، در واقع از سر ترس ایمان آوردند. عده ای نیز اسلامشان به این امید بود که بتوانند در سایه اسلام به خواسته های خود برسند. آنان قبل از اسلام روابطی با علمای یهودی و مسیحی داشتند و از آنها شنیده بودند پیامبری در جزیره العرب ظهور می کند و کارش بالا خواهد گرفت؛ به همین دلیل خود را در صف مسلمین داخل کردند تا روزی بتوانند از موقعیت استفاده کنند.
برای معرفی این گونه افراد می توان از تاریخ شواهدی به دست آورد. به هر حال، این منافقان در صدد بودند تا در اولین فرصت منویات خود را عملی سازند. از این رو بلافاصله پس از رحلت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله دست به کار شدند و علم مخالفت با امیرالمؤمنین علیعلیه السلام و توطئه بر علیه آن حضرت را بلند کردند.
۶. اختلافات عشیره ای بعضی از کسانی که ایمان آورده بودند و جزو مسلمان ها به حساب می آمدند (و هنوز هم شاید اکثریت مسلمان ها برای آنها احترام فراوانی قایلند) با بنی هاشم اختلاف قومی و طایفه ای داشتند. این اختلاف موجب ایجاد تنش و نوعی عداوت و دشمنی بین این دو طایفه شده بود و در موارد زیادی خود را نشان می داد. از گفتارها و رفتارهایی که بعدها در مواقع حساسی از آنها سر زد، معلوم شد که عمق این دشمنی تا چه اندازه بوده. برای نمونه، سران اصحاب جمل را که با حضرت علیعلیه السلام مخالفت کردند همه می شناسیم و می دانیم که کسانی جز طلحه و زبیر و عایشه نبودند. زبیر پسر عمه حضرت علیعلیه السلام و پیغمبرصلی الله علیه و آله بود. او هم چنین داماد ابوبکر بود و پسری به نام عبدالله داشت.
این عبدالله از کسانی بود که از همان دوران نوجوانی، دشمنی خاصی با بنی هاشم داشت و به طور علنی به بنی هاشم ناسزا می گفت. یکی از عوامل مؤثر در راه اندازی جنگ جمل نیز هم او بود. او پدرش را برای جنگ تحریک کرد و حتی زمینه حرکت عایشه را نیز در اصل او فراهم ساخت و وی را روانه بصره نمود. او پس از مرگ یزید، در مکه ادعای خلافت کرد و با مقدماتی که فراهم کرده بود عده زیادی نیز به او گرویدند. وی تمام حجاز را گرفت و مدتی در آن جا حکومت کرد. اکنون موقعیت را در نظر بگیرید: کسی که نوه عمه پیغمبرصلی الله علیه و آله و نیز نوه خلیفه اول است و با عنوان جانشین پیغمبرصلی الله علیه و آله و خلیفه مسلمین در مکه و مدینه حکومت می کند.
طبیعتاً چون، به اصطلاح، امام مسلمین بود، نماز جمعه می خواند. . در خطبه های نماز جمعه باید آداب اسلامی را رعایت کرد؛ از جمله، باید حمد و سپاس خدا را گفت و صلوات و درود بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرستاد و بعد مردم را به تقوا امر کرد. در تاریخ نوشته اند که وی چهل جمعه در مکه نماز جمعه اقامه کرد و در هیچ خطبه ای اسم پیغمبرصلی الله علیه و آله را نیاورد!!
مردم اعتراض کردند که این چه رسمی است؟ پاسخ گفت: ما یمنعونی أن أصلّی علیه لاّهناک رجالا یشمخون بأنفهم؛ چیزی مانع من نمی شود از این که اسم او را ببرم جز این که این جا کسانی هستند که وقتی من اسم پیغمبرصلی الله علیه و آله را می آورم باد به دماغشان می اندازند! منظورش بنی هاشم بود. مانع است از این که من اسم پیغمبرصلی الله علیه و آله را بیاورم! من نباید سخنی بگویم که بنی هاشم خوشحال شوند! تصور کنید که دشمنی چقدر باید عمیق باشد که حتی برای رعایت ظاهر هم که شده اسمی از پیامبرصلی الله علیه و آله نبرد! او از امیرالمؤمنین علیعلیه السلام نیز نه تنها اسم نمی برد، بلکه (نعوذ بالله) لعن هم می کرد. از پیامبرصلی الله علیه و آله که بانی اسلام بود و او به عنوان جانشینی آن حضرت حکومت می کرد برای این که مبادا اقوام پیغمبرصلی الله علیه و آله خوشحال شوند نامی نمی برد و نسبت به امیرالمؤمنینعلیه السلام به طریق اولی چنین می کرد!
۷. حسادت : امیرالمؤمنینعلیه السلام فرماید: و اللّه ما تنقم منّا قریش ا لاّ انّ اللّه اختارنا علیهم؛ مخالفت طوایف دیگر قریش با ما (بنی هاشم) هیچ دلیلی ندارد مگر حسد! چرا که خداوند ما را بر سایر عرب برتری داده است (اشاره به این که پیامبرصلی الله علیه و آلهو تمامی ائمهعلیه السلام از بنی هاشم هستند). قرآن کریم در این زمینه می فرماید: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا آیا به مردم، به سبب آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده حسد می ورزند؟ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.
هر کس هر آنچه لیاقت داشته به او داده ایم، و بر همین اساس به آل ابراهیمعلیه السلام کتاب، حکمت و نبوت دادیم؛ آیا سایر مردم باید با آنها دشمنی کنند که چرا خدا این نعمت ها را به آنها داد و به ما نداد؟ این امر به سبب لیاقت آنها بود: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛ خداوند بهتر می داند رسالت خود را در کدام خانواده و در کدام شخص قرار دهد. اما انسانی که مبتلا به حسد می شود این مسائل را نمی فهمد!
این احساس شیطانی وقتی در انسان پیدا شود، همه خوبی ها را زشت می نمایاند. همین عبدالله بن زبیر در جنگ جمل می گفت: بیایید مرا بکشید، اما مالک را هم بکشید! من حاضرم کشته شوم در صورتی که مالک هم کشته شود: اقتلونی و مالکاً معاً. حاضر بود خودش کشته شود تا مالک هم کشته شود! این نتیجه حسد است. در آن زمان برخی که خودشان فقط پول و مقام و لذایذ دنیوی را می شناختند و جنگ و صلحشان تنها بر سر همین مسائل بود، می پنداشتند علیعلیه السلام نیز به دنبال دنیا و ریاست است! بر این اساس می گفتند، حضرت علیعلیه السلام هم که جنگ به راه انداخته و یک روز با اصحاب جمل، روزی با معاویه و روزی نیز با نهروانیان می جنگد، برای رسیدن به دنیا است! علیعلیه السلام می فرماید فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی اَلْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ اَلْمَوْتِ ؛ اگر حرف بزنم، می گویند برای حرص خلافت است و اگر سکوت کنم، می گویند از مرگ می ترسد! امروزه نیز در جامعه خودمان شاهدیم که برخی افراد همین گونه اند و تمامی رفتارها و گفتارهای دیگران را بر جناحی بودن، استفاده ابزاری از دین، ریاست طلبی و... حمل می کنند.
این گونه قضاوت بدان سبب است که اینان خودشان غیر از دنیا و حکومت و مقام چیزی نمی شناسند. آنان باور نمی کنند کسی برای خدا و برای انجام وظیفه شرعی حرفی بزند و کاری انجام دهد. خیال می کنند هر کس حرفی می زند، یا پول گرفته و یا به دنبال ریاست و مقامی است!
از این رو اگر کسی از دین هم سخن بگوید، او را متهم می کنند که از دین استفاده ابزاری می کند.
منابع این بخش کتاب :
1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، باب 56،
و قاضی نورالله شوشتری، الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، ص 97.
2. نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 33
3. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خ 5. و 55 آیات قرآن مجید
بخش هفتم : واقعه غدیر خم ( اسناد، مدارک و اعترافات علمای بزرگ سنی)
محکم ترین حدیث از نظر تواتر در نزد علمای اهل سنت
1. محمد بن جریر طبری مفسر و مورخ قرن چهارم متوفی سال310 در کتاب ( الولایه) که مستقلا در حدیث غدیر نوشته ، این حدیث را از 75 طریق روایت می کند.
2. حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن کوفی معروف به « ابن عقده» متوفی سال 324 هجری قمری در کتاب (( الولایه)) خود این حدیث شریف را به 125 طریق از 125 تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است
3. ابن حداد حافظ ابوالقاسم حسکانی متوفی سال 492نیز در کتاب(( الولایه)) خود مشروحا واقعه ی غدیر را با نزول آیات نقل نموده است.
4. ابن حجر مکی در ص 25 باب اول کتاب خود یعنی (( صواعق المحرقه)) می گوید انه حدیث لا مریه فیه و قد اخرجه جماعه کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدا این حدیث صحیحی است که شکی در صحت آن نیست، به تحقیق که روایت نموده اند این حدیث را جماعتی مانند ترمذی و نسائی و احمد و طرق ان بسیار است جدا.
5. امام فخر رازی در کتاب « الاربعین» می گوید: اجماع نمودند تمام امت بر این حدیث شریف و مورد قبول در احادیث متواتر است.
اسامی بعضی از صحابه ای که این واقعه تاریخی را نقل نمودند.
راویان غدیر از صحابه
1. ابوبکر بن ابی قحافه 2- سعد بن عباده انصاری 3- خالد بن ولید مخزومی 4- عمر بن خطاب 5- ابی بن کعب انصاری 6- ابوذر غفاری 7- عبدالرحمن بن عوف 8- عباس بن عبدالمطلب 9- عبدالله بن مسعود 10 . مقداد بن عمرو کندی 11- عثمان بن عفان 12 - حذیفه بن یمان یمانی 13- زبیر بن عوام 14-سلمان فارسی 15- طلحه بن عبیدالله 16- خزیمه بن ثابت انصاری 17- عمار یاسر 18- عمرو بن عاص 19- زید بن ثابت انصاری 20. ابو ایوب انصاری 21- سعید بن زید قرشی 22- عمرو بن حمق خزاعی 23- عمران بن حصین خزاعی 24- اسامه بن زید بن حارثه 25- سعد بن ابی وقاص 26- عایشه 27- سمره بن سعد انصاری 28- قیس بن سعد انصاری 29- ابو سعید خدری 30. زید بن ارقم 31- عبدالله بن عباس 32- عدی بن حاتم 33- براء بن عازب 34- عبدالله بن عمر 35 -جابر بن عبدالله انصاری 36- سلمه بن عمرو اسلمی 37- مالک بن حویرث لیثی 38- سهل بن سعد ساعدی 39- انس بن مالک 40- ابوالطفیل عامر بن واثله
راویان غدیر از تابعان: 1- سعید بن وهب کوفی 2- ابومریم بن حبیش اسدی 3- ابوسلمه بن عبدالرحمان بن عوف 4- سعید بن مسیب 5- سعید بن جبیر 6- ابوصالح مدنی 7-عامر بن سعد بن ابی وقاص 8- ضحاک بن مزاحم هلالی 9-سالم بن عبدالله بن عمر
10-طاووس بن کیسان یمانی 11- ابو نجیح یسار ثقفی 12- حکم بن عتیبه کوفی 13- عدی بن ثابت انصاری14-عمرو بن مره کوفی 15- حبیب بن ابی ثابت اسدی 16- سلمه بن کهیل حضرمی 17- ابواسحاق سبیعی 18- علی بن زید بصری 19- یزید بن ابی زیاد کوفی 20- ابوبکر مخزومی
راویان حدیث غدیر از علما و محدثان اهل سنت برای آگاهی از نام کلیه محدثان اهل سنت که حدیث غدیر را در کتب خود ذکر کرده اند به کتاب الغدیرمراجعه نمایید.
1. عمرو بن دینار جمحی مکی 2- حافظ ابوهشام ضبی کوفی 3- حافظ عبدالملک عرزمی 4- حافظ محمد بن اسحاق (صاحب سیره نبوی ) 5- حافظ ابن لهیمه مصری 6- حافظ ابن لهیعه مصری 7- حافظ وکیع بن جراح کوفی 8- محمد بن ادریس شافعی 8- حافظ عبدالرزاق صنعانی 9- حافظ ابو عبید هروی 10. حافظ ابن راهویه مروزی 11- احمد بن حنبل شیبانی 12- حافظ محمد بن اسماعیل بخاری (صاحب صحیح 13- حافظ احمد بن منصور بغدادی (صاحب مسند) 14- حافظ ابن ماجه قزوینی (صاحب سنن) 15- حافظ ابو عیسی ترمزی(صاحب صحیح 16- حافظ ابو عبدالرحمان نسایی (صحاب سنن 17- حافظ ابویعلی موصلی 18-محمد بن جریر طبری 19- حافظ علی دارقطنی 20. حافظ ابن زولاق مصری 21- قاضی ابوبکر باقلانی 22 -حافظ محمد حاکم نیشابوری (صاحب المستدرک علی صحیحین) 23- ابواسحاق ثعلبی 24- حافظ ابوبکر خطیب بغدادی 25- ابوالحسن واحدی نیشابوری 26- حافظ ابو محمد فراء بغوی 27 -حافظ ابن عساکر دمشقی 18- فخرالدین رازی 29- ابوعبدالله یاقوت حموی 30. حافظ ابوالحسن ابن اثیر جزری و... هیچ گونه شک و تردیدی در صحت واقعه عظیم غدیر نیست... این را برای این می گویم تا بعضی از برادران خوب سنی نگویند « غدیر ، افسانه یا واقعیت !
روایت جالب میر سید علی همدانی فقیه شافعی اهل سنت
میر سید علی همدانی شافعی که از علما و فضلای اهل سنت و جماعت در قرن هشتم بوده در مودت پنجم از کتاب موده القربی نوشته است که جمعیت بسیاری از صحابه در مکان های مختلفی از خلیفه عمر نقل نموده اند که گفت: نَصَبَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله عَلیّاً عَلَماً : نصب نمود رسول خدا، علی را مهتر و بزرگتر و راهنمای قوم. و بعد اورا به مولائی به جامعه معرفی نمود و بعد از دعا درباره ی دوستان و دشمنان او، عرض کرد اللهم انت شهیدی علیهم خدای! تو گواه منی بر ایشان ( که وظیفه ام را انجام دادم)
در آن حال جوان زیبایی با حسن صورت و بوی خوش پهلوی من نشسته بود، به من گفت لقد عقد رسول الله عقدا لا یحله الا المنافق فاحذر ان تحله پیامبر عهد محکم بست که نقص این عهد نکند مگر منافق، و توای عمر حذر کن که باز کنند ی این گره محکم نباشی... من به رسول خدا عرض کردم، وقتی شما در باره ی علی سخن می راندید، پهلوی من جوانی زیبا و خوشبویی نشسته بود و با من چنین گفت. حضرت فرمود انه لیس من ولد ادم لکنه جبرئیل اراد ان یوکد علیکم ما قتله فی علی او از اولاد آدم نبود ، بلکه جبرئیل امین بود که به این صورت جلوگر شد که تاکید نماید به شما آنچه من گفتم درباره ی علی...
اعترافات یک عالم سنی به یک حقیقت انکار ناپذیر!
امام محمد غزالی، یکی از علمای اهل سنت و جماعت در کتاب خود سرالعالمین می نویسد: نسبت به خلافت اتفاق فریقین است بر اینکه حجاب از صورت دلیل برداشته شده، همه چیز واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکارا فهمیده است و از این رو هر گونه شک زائل و تردید مرتفع و به طور قطع و یقین علی علیه السلام جانشین و خلیفه بلافصل شناخته شده، چه آنکه اجماع دسته جات مختلف و جماهیر مسلمین بر صحت وقوع قضایای غدیر خم و شمول خطبه آن روز نسبت به مورد بحث منعقد است و به این ملاک، هر اشکالی بی مورد و هر اعتراضی لغو و باطل است، زیرا همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن فرسایی خود را به پایان اورد، فوری عمر مبادرت به تظاهر نمود،
تبریکات لازمه را ضمن بیان عبارت بخ بخ لک یا علی....تقدیم نمود. بدیهی است این نحوه ی تبریک گفتن، تسلیم در مقابل صدور فرمان جدید و رضایت به وقوع خلافت علی است. و لکن مع الوصف با اینکه با کمال طوع و رغبت و یک دنیا بشاشت و شادمانی سرتسلیم پیش آورد، تشریفات تبرکی را فراهم نمود،
سپس نفس اماره بر آنها غالب، حب ریاست و جاه طلبی ، عواطف و مزایای انسانیت را از انها سلب، خرگاه خلافت سازی را بالا برده، سازمان سیاست، مذموم خلیفه تراشی را در سقیفه بنی ساعده تهیه نمودند. چرا که شهوتشان به حرکت آمده، اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچم های نیرو را در احتراز و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش مشاهده نمایند. توسعه کشور و فتح بلاد بنمایند تا نام خود را به صفحات تاریخ به ودیعه بگذارند،
و لذا جام شراب هواهای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قران را پشت سر، احکام و سنت پیامبر را ملعبه ی خود نموده، دین را به دنیا فروختند. چه زشت معامله ی باطلی با خدا کردند که جزء اخفاء حق و ورشکستگی اخرت، نتیجه دیگری نداشت، اگر چنین نبود پس چرا در مرض موت پیامبر صلی الله علیه و آله، برای نوشتن دستور جامع وقتی کاغذ و دوات طلبید.
در پاسخ ان الرجل لیهجر شنید (یعنی این مرد هذیان می گوید). پس خلافت ابابکر فاقد منطق و دلیل است. اگر حربه اجماع را به منظور تصحیح به کار برید که البته منقوض است زیرا عباس و پسرانش و علی (رضی الله عنه) با زن و فرزندانش هیچ کدام شرکت در اجماع نداشتند و هچنین بعضی از حاضرین سقیفه نیز متمرد و مخالفت با آن اجماع نموده و بیعت با خزرجی نکرده و از سقیفه خارج شدند، پس از ان انصار هم مخالفت نمودند...
صراط مستقیم، حب علی است خداوند در آیه 63 سوره زخرف به پیامبرصلی الله علیه و آله فرمان می دهد که به آنچه نسبت به ولایت علوی به عنوان صراط مستقیم وحی شده تمسک بجو و دیگران را بدان بخوان (کافی، ج1، ص416 و شواهد التنزیل، ج1، ص 87 و تفسیر العیاشی، ج1، ص 24)
سپس در آیه 112 سوره هود به ایشان فرمان می دهد تا بر این تمسک و ابلاغ تمام رسالت به اعلان ولایت علوی، استقامت ورزد و دیگران را نیز بدان دعوت کند:
فاستقم کما امرت و من تاب معک و لاتطغوا انه بما تعملون بصیر؛ چرا که ایمان و فرائض همان حقیقت ولایت علوی است. (مناقب خوارزمی، ج 3، ص 219) بنابراین خداوند همه فرستادگان را برای بشارت به ولایت علوی فرستاده و اینکه ایمان جز به حب علی که صراط مستقیم و میزان سنجش اعمال انسان است، معنا و مفهومی ندارد . .
لزوم استقامت بر آنچه مأموریت داشته که ولایت علوی را ابلاغ کند، از آن رو بوده است که بسیاری از مردم از حقیقت ایمان روی بر می تافتند و حاضر به پذیرش ولایت علوی و سجده اطاعت بر آن حضرت نمی شدند، چنان که این معنا در زندگی امت اسلام ظاهر شد و کمتر کسی به این ولایت تن داد و بر پذیرش آن اطاعت نمود.
در مجمع البیان در ذیل آیه (فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ...) از ابن عباس نقل کرده که گفت: هیچ آیه ای بر رسول اکرم نازل نشد که به قدر این آیه ناراحتش کند و لذا وقتی اصحابش عرض کردند یا رسول الله پیری به سرعت بر شما حمله آورد و موهای شما را سفید کرد، در جوابشان فرمود: سوره هود و سوره واقعه مرا پیر کرد. این از آن رو بوده است که آن حضرتصلی الله علیه و آلهخود ولایت علوی را باور و ایمان داشته و بر آن استقامت می ورزید ولی کمتر کسی از اهل اسلام حاضر بود تا با پیامبرصلی الله علیه و آله در این راه استقامت ورزد چنان که دیدیم تنها چهار تن از ایشان سلمان و مقداد و ابوذر و عمار بر آن استقامت ورزیدند.
عمر ابن خطاب میگوید
علی دارای دوازده امتیاز است که یکی از انها در احدی نیست که اگر یکی از انها برای من بود سر مباهات به آسمان می افراشتم
1. در خانه کعبه متولد شد
2. اسم او در آسمان تعیین شد
3. همسرش دختر رسول خدا و بهترین زنان عالم بود
4. پسرانش بهترین خلق خدا بودند
5. عقد او در آسمان بسته شد
6. عاقد او خدا بود
7. در حین تولد به صورت پیغمبر متبسم گشت و ایات الهی را قراأت نمود
8. لقب امیر المومنین را از خدا داشت و مختص او شد
9. احدی بر فصاحت و بلاغت او نبود
10. اشجع الناس بود
11. قضاوتش بی بدیل
12. عبادتش بی مثال بود (ذخایر العقبی فی مناقب ذو القربی ص77)
شبهات غدیر
شبهه اول : چون اهل سنت نتوانسته اند در سند حدیث غدیر تشکیک کنند در کلمه مولا اشکال کرده اند که در جمله من کنت مولاه موجود است. کلمه مولا دارای معانی مختلف از جمله سرپرست و صاحب اختیار، دوست، همسایه، عبد و... می باشد. لذا گفته اند: منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله) این است که هر کس من دوست اویم علی(علیه السلام) نیز دوست اوست.
پاسخ:
ردّیه اول: در آیه تبلیغ حکم شدیدی برای عدم رساندن این مطلب قرار داده شده که خداوند می فرماید: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (مائده آیه 67) اگر نرسانی وظیفه رسالت خود را انجام نداده ای و دوستی چندان مساله مهمی نیست که اینچنین تهدیدی برای آن قرار داده شود و شایسته این مقام تنها مساله خلافت است و در ادامه آیه می آید که خدا تو را از (آزار) مردم حفظ می کند. مگر دوستی خطر ایجاد می کند؟
این مساله خلافت است که خیلی ها به آن طمع داشتند و بخاطر آن ممکن بود به پیامبرصلی الله علیه و آله آسیب برسانند.
در ضمن طبق احادیث پیامبر (صلی الله علیه و اله) مردم قبل از غدیر خم به دوستی پیامبرصلی الله علیه و آله با امیرالمومنین (علیه السلام) آگاه بودند، بنابراین غدیر خم موردی نداشت. و در آیه اکمال که در مورد روز غدیر نازل شده می فرماید: .... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا.... (مائده 3) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم. و مردم امروز نا امید شدند. آیا با دوستی امیرالمومنین علیه السلام مردم از از بین بردن دین مایوس شدند یا این مساله امامت و خلافت بود که امتداد نبوت است؟
ردّیه دوم: پیغمبرصلی الله علیه و آله قبل از گفتن من کنت مولاه فرمودند: أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟ یعنی چه کسی نسبت به شما از خود شما سزاوارتر است و امر او را بر امر خودتان مقدم می کنید؟ مردم گفتند: خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله. بعد فرمودند: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، یعنی هر کس من نسبت به او از خودش سزاوارترم زین پس، علی علیه السلام نسبت به او از خودش سزاوارتر است و صاحب اختیار اوست. در سوره احزاب بر این مطلب دلالت می کند: .
النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب 6) پیغمبر خدا صلی الله علیه و آلهاز خود مسلمانان اولی است که در کارشان تصرف و دخالت کند. .
ردّیه سوم: روز غدیر گرمای شدیدی داشت بطوری که مردم ردای خود را زیر پا و بالای سر خود نگاه می داشتند و روا نیست بگوییم مردم در این گرمای شدید حدود سه روز برای بیعت معطل شدند برای مساله نه چندان بزرگی مانند دوستی.
ردّیه چهارم: افراد حاضر در روز غدیر از این کلمه خلافت الهی را فهمیده اند و مانند عمر ابن خطاب تبریک گفتند یا مانند حسّان ابن ثابت شعر در مدح مولا گفتند که در شعر گفت: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام امام و هادی برای ماست. .
از ابوهریره نقل شده است که گفت: کسى که روز هجدهم ذى حجه را روزه بگیرد ثواب روزه شصت ماه براى وى نوشته مىشود، این روز، روز غدیر خم است، روزى که رسول خدا دست على را گرفت و فرمود: آیا من رهبر مؤمنان نیستم؟ گفتند: چرا اى رسول خدا.
فرمود: هر کس من مولاى او هستم على مولاى او است. عمر گفت: تبریک، تبریک اى پسر ابوطالب، تو اکنون مولاى من و مولاى هر مسلمانی، سپس این آیه نازل شد: امروز دین شما را کامل کردم. این حدیث به عنوان روایت حبشون مشهور شده است، گفته شده که فقط او این روایت را نقل کرده است؛ در حالى احمد بن عبد الله نیز از على سعید... از أبى هریره نقل کرده است... .
ردّیه پنجم: تبادر ازحاقّ لفظ: لفظ ولیّ و مولا اگر چه در لغت دارای معانی متعددی است ولی هنگامی که بدون قرینه بیاید، عرب از آن معنای صاحب اختیار، اولی به تصرف و سرپست می فهمد که همان معنای امامت است و تبادر علامت حقیقت است. البته ادله دیگری هم ماند،ولی همین ها کفایت می کند.
شبهه دوم: تضعیف غدیر
ابن تیمیه می گوید: وَ أَمَّا قَوْلُهُ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَلَیْسَ هُوَ فِی الصِّحَاحِ لَکِنْ هُوَ مِمَّا رَوَاهُ الْعُلَمَاءُ، وَ تَنَازَعَ النَّاسُ فِی صِحَّتِهِ فَنُقِلَ عَنِ الْبُخَارِیِّ، وَإِبْرَاهِیمَ الْحَرْبِیِّ، و طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِیثِ أَنَّهُمْ طَعَنُوا فِیهِ وَضَعَّفُوهُ، وَ نُقِلَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ أَنَّهُ حَسَّنَهُ کَمَا حَسَّنَهُ التِّرْمِذِیُّ، وَ قَدْ صَنَّفَ أَبُو الْعَبَّاسِ بْنُ عُقْدَةَ مُصَنَّفًا فِی جَمِیعِ طُرُقِهِ مردم در صحت حدیث من کنت مولاه نزاع دارند و در صحاح نیامده است! و از عده ای از علما از جمله بخاری و ابراهیم حربی نقل شده که آن را تضعیف کرده اند. .
پاسخ:
ردّیه اول: ترمذی در صحیح خود آن را نقل کرده و تصریح به صحتش نموده است.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الطُّفَیْلِ یُحَدِّثُ، عَنْ أَبِی سَرِیحَةَ، أَوْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ - شَکَّ شُعْبَةُ عن النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیبٌ [حکم الألبانی] : صحیح سنن الترمذی ج5 ص633 المؤلف: محمد بن عیسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاک، الترمذی، أبو عیسى (المتوفى: 279هـ)، تحقیق و تعلیق: أحمد محمد شاکر (جـ 1، 2)، و محمد فؤاد عبد الباقی (جـ 3)، و إبراهیم عطوة عوض المدرس فی الأزهر الشریف (جـ 4، 5)، الناشر: شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی - مصر، الطبعة: الثانیة، 1395 هـ - 1975 م، عدد الأجزاء: 5 أجزاء .
ردّیه دوم: بر فرض امثال بخاری که خصومت او با اهل بیت(علیهم السلام) روشن است، این حدیث را تضعیف نماید. اما آیا می تواند در برابر بالای 550 نفری که این حدیث را در طول 14 قرن نقل کرده اند و عده ای از آنان حتی کتاب در باب اسناد غدیر نوشته اند. و بسیاری از آنان به صحت حدیث گواهی داده اند، مقاومت کند؟ (در اثبات خصومت بخاری با اهل بیت(علیهم السلام) همین بس که وی در صحیحش(دار ابن کثیر) از امیرالمومنینعلیه السلام که طبق آیه تطهیر، با استفاده از نقل خود اهل سنت معصوم است و معدن علم است، تنها 46 روایت نقل کرده و از شهاب الدین زهری که بنا بر مبنای خود اهل سنت نمی شود از او روایت نقل کرد 1250 روایت نقل کرده است! (این که نمی شود بر مبنای اهل سنت از او حدیث نقل کرد را آقای حسین مظلومی در کتاب ازدواج ام کلثوم با عمر ثابت کرده است)
ردّیه سوم: کار ابن تیمیه در تضعیف این حدیث و احادیثی که در مدح اهل بیت (علیهم السلام) خصوصا امیرالمومنین (علیه السلام) آمده به جایی رسیده که حتی البانی که از اتباع او در مسائل اعتقادی است،این عمل او را ناخرسند دانسته و تصریح می کند که او در تضعیف احادیث بدون بررسی سند آن سرعت داشته است. در حقیقت ابن تیمیه در صدد تضعیف بدون دلیل احادیث خلافت و فضایل اهل بیت(علیهم السلام) بر آمده است.
گفته ها و ناگفته های علمای اهل سنت
محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 هجری در کتاب (الولایه) خود که مستقلا در مورد واقعه غدیر و احادیث و ایات ان نوشته است، می گوید که پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: اسمعوا و اطیعوا فان الله مولاکم و علی امامکم- ثم الامامه فی ولدی من صلبه الی یوم القیامه- معاشر الناس هذا اخی و وصیی و واعی علمی و خلیفتی علی من آمن بی و علی تفسیر کتاب ربی.
بشنوید و اطاعت کنید، پس به درستی که خدای عزوجل مولای شما و علی امام بر شما می باشد، پس امامت تا قیامت در اولاد من است از صلب علی.ای جماعت مردم ! علی ، برادر و وصی و حافظ علم و خلیفه ی من است بر کسی که ایمان به من اورده و بر تفسیر کتاب پروردگار من.
ابوالفرج یوسف سبط ابن جوزی در باب دوم ص 20 (تذکره خواص الامه) از برای کلمه ی « مولی» ده وجه و معنی ذکر نموده، انگاه دراخر ان جملات گوید: هیچ یک از این ده معنی مطابقت با کلام رسول الله نمی نماید، سپس می گوید: والمراد من الحدیث الطاعه المحضه المخصوصه فتعین وجه العاشر و هو الاولی و معناه من کنت اولی به من نفسه فعلی اولی به: مراد از حدیث، اطاعت محض مخصوصه است، پس متعین وجه و معنای دهم است و آن اولی به تصرف بودن است و معنی چنین می شود، کسی را که من اولی به تصرف به او هستم از نفس او، پس علی اولی به تصرف می باشد.
ابن ابی الحدید معتزلی در ص 26 جلد اول (شرح نهج البلاغه) می نویسد: فلا ریب عندنا ان علیا(رضی الله عنه) کان وصی رسول الله صلی الله علیه و آله و ان خائف فی ذلک من هو منسوب عندنا الی العناد شک و شبهه ای نیست در نزد ما (اهل سنت)که علی (رضی الله عنه) وصی رسول خدا صلی الله علیه و آلهاست و کسی مخالف این معنی است که در نزد ما اهل عناد و دشمنی باشد...
علامه شهیر معتزلی صلاح الدین صفدی در کتاب خود تحت عنوان ((وافی الوفیات)) گفته: نص النبیصلی الله علیه و سلم علی ان الامام علی و عینه و عرفت الصحابه ذلک و لکن کتمه عمر لاجل ابی بکررضی الله عنها. یعنی: نص نموده رسول اکرم صلی الله علیه و آلهبر امامت علیعلیه السلام و تعیین نموده ان حضرت را به امامت و می شناختند صحابه این معنی را و لکن عمر بن الخطاب کتمان نمود آنرا برای ابوبکر.
2. محمد بن جریر طبری در (تاریخ طبری) در جلد5 ص34 می گوید: عمر بن خطاب گفت : بیعت ابوبکر کاری ناگهانی و بی اندیشه بود، جز انکه خداوند شرش را نگه داشت.
محمد بن طلحه شافعی در ص 16 (مطالب سئول) اواسط فصل پنجم از باب اول می گوید: ثابت می شود رسول اکرمصلی الله علیه و آله برای نفس علی (رض) به این حدیث و لفظ مولی هر چیزی که ثابت است بر نفس خودش یر مونین.
پس به درستی که رسول خدا اولی به تصرف در امور مومنین است و یاور مومنین است و سید و اقای مومنین است و هر معنی که امکان دارد اثبات او از چیزی که دلالت دارد بر او.
لفظ « مولی» برای رسول الله صلی الله علیه و آله قرار داد او را در این حدیث شریف و گفتار لطیف برای علی بن ابیطالب و این مرتبه سامیه و منزلت عالیه و درجه و مکان بلندی است برای ان حضرت که تخصیص داده است پیغمبر منحصرا او را به این خصیصه، برای همین معنی، فلذا ان روز (غدیر) عید و موسم سرور و شادمانی گردید برای دوستان ان حضرت.
منزلت و فضیلت روز غدیر ابوبکر احمد بن علی خطیب بغداد متوفی سال462هجری در ص 289 و 290 جلد هشتم (تاریخ بغداد) حدیث مفصلی از ابوهریره نقل می کند که : هر کس روز هیجدهم ذی الحجه الحرام( یوم الغدیر) را روزه بگیرد ثواب شصت ماه روزه گرفتن برای او می باشد...
1. به معنای روح، 2. به معنای تأکید، 3. به معنای ذات که این وجه، معنای اصلی نفس است (امینالاسلام طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن ج1-2، ص133)
روایتهائ ابن ابی الحدید از مخالفان علی ابن أبی الحدید در ج ۹، صفحه166 : روایت اینها که مخالفان علی بن أبیطالب اند؛ باعث طمأنینه است.
۱-زهد و همنشینی با محرومان، زینت اختصاصی امیر مؤمنان علیه السلام یا علی! انّ الله قد زیّنک بزینه لم یزیّن العباد ... یا علی! خدا زینتی به تو داد که به هیچ کس نداد؛ این زینت ابرار است این که تو دنیا را شناختی؛ نه دنیا چیزی از تو کم میکند، نه تو طمعی به دنیا داری! با فقراء و مساکین مأنوسی. یک زینتی خدا به تو داد که با محرومان هستی، آنها ترا به عنوان امام قبول دارند، تو هم آنها را به عنوان امت قبول داری؛ اهل تجمّل و امثال ذلک نیستی.
۲-همتائی امیر مؤمنان علیه السلام با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسول گرامی به قبیله ثقیف فرمود: یا مسلمان بشوید، یا کسی را من می فرستم که عدیل خود من است، همتای خود من است؛ بعد مجبور می شوید مسلمان بشوید.
آن اسلام شاید برای شما خیلی نافع نباشد، با طوع و رغبت و عنایت مسلمان بشوید. بعد ابن أبی الحدید می گوید: این را احمد در مسند در فضائل علی بن أبیطالب نقل کرده که وجود مبارک پیامبر، حضرت امیر را خواست اعزام بکند. .
انّ الله عهد لیّ فی علیّ عهداً فقلت یا رب بیّنه لی فقال اسمع انّ علیّاً رایه الهدی و امام اولیائی و نور من اطاعنی و هو الکلمه الّتی الزمتها المتّقین. .....
ذات أقدس اله یک پیمانی درباره علی بن أبیطالب با من بست. علی پرچم هدایت است، علی امام اولیای من است و نور کسی است که من را اطاعت کرده این کلمه ای است که من این کلمه را لازم مردان با تقوا قرار دادم. وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها. که در قرآن است، و هر کس علی را اطاعت کرده باشد، من را اطاعت کرده. (فتح 26)
علی را به این فضائل بشارت بده؛ پیغمبرصلی الله علیه و آله: من علی را بشارت دادم و به او این حرف ها را گفتم و علی در جواب، اینها را گفت أنا عبدالله فی قبضته من بنده اویم و در اختیار اویم. اگر بخواهد من را عذاب کند که به وسیله گناهان من است و اگر خواست آن وعده هائی که داده، اتمام بکند؛ این لطف و کرم اوست. پیغمبر می فرماید: من برای علی دعا کردم.
گفتم: خدایا! قلبش را روشن کن، جلا بده. ربیع او را ایمان قرار بده؛ آن شکوفائی اش را، آن رشد و بالندگی اش را ایمان قرار بده؛ ایمان به تو. خدای سبحان فرمود: من هم این کار را کردم. این یعنی یک گفتمان بین خدا و پیغمبرش درباره علی.
۳- دشواری امتحان امیر مؤمنان علیه السلام و مظلومیّت آن حضرت خداوند بعد می فرماید: من او را به یک امتحان سختی مبتلا میکنم که کسی به آن سختی امتحان نشده و همینطور هم شد. چون اوّل مظلوم، وجود مبارک امیرالمؤمنین است. در نهج البلاغه دارد که من از روز اوّل که رسول خدا رحلت کرد، مظلوم شدم ما زلت مظلوماً منذ قبضب رسول الله.
در آن روزگار قسمت مهّم خاورمیانه، یعنی شرق حجاز، غرب حجاز ... ؛ و بخشهائی از آسیای میانه تا قلب فرانسه؛ همه اینها در اختیار علی بن أبیطالب بود. چون فتوحات ایران و روم، غرب و شرق را به حجاز منتقل کرد و وجود مبارک علی فقط حاکم حجاز نبود!
امپراطوری ایران و روم تسلیم شده بود؛ از یک طرف برای آذربایجان و امثال آذربایجان والی می فرستاد، از یک طرفی هم برای مصر و مردم آن سرزمین والی می فرستاد. آن قسمت های مصر و مراکش و تونس، فرمود: فرق من با حکام دنیا این است که: قَدْ اَصْبَحْتُ اَخافُ ظُلْمَ رَعیتّی وَ قَدْ اَصْبَحَتِ الاُمَمْ تَخافُ ظُلْمَ رُعاتُهَا. همه جا مردم می ترسند که حکام ظلم بکنند؛ من می ترسم مردم به من ظلم بکنند.
این است که خدا فرمود: من یک امتحانی کردم نسبت به حضرت امیر که نسبت به دیگران این امتحان را نکردم. همه سندهای این حدیث را ابن أبی الحدید نقل کرده.
۴- ضرورت تمسّک به ولایت علی بن أبیطالب علیه السلام به عنوان جامع مقامات انبیای الهی : مخالفان نقل کردند پیغمبر صلی الله علیه و آلهدرباره جامعیّت علی اینچنین فرمود من اراد ان ینظر لی نوح فی عزمه حالا صبر علی 25 سال بود؛ اگر 950 سال هم بود، باز هم صبر می کرد.
چطور 25 سال صبر کرد و خانه نشین شد! فرمود: اگر کسی بخواهد عزم نوح را ببیند، عزم علی را ببیند. من اراد ان ینظر لی نوح فی عزمه، و لی آدم فی علمه ... ؛ من گفتم و وَعَلَّمَ آَدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ، اگر بخواهید علم آدم را ببینید، علم علی را ببینید.
و لی ابراهیم فی حلمه، و لی موسی فی فطنته یعنی فطانت و هوشمندی و لی عیسی فی زهده، فلینظر لی علیّ بن أبیطالب روایت احمد بن حنبل فی المسند، و بیهقی هم در صحیح نقل کرده.
۵- تمسّک به ولایت علی علیه السلام، راه زندگی در مسیر رسول خدا صلی الله علیه و آله من سرّه أن یحیا حیاتی و یموت میتتی، و یتمسّک بالقضیب من الیاقوته الّتی خلقها الله تعالی بیده، ثمّ قال لها کونی فکانت فلیتمسّک بو لایته علیّ بن أبیطالب. اگر کسی بخواهد مثل من زندگی بکند، حیاتش مثل حیات من باشد، مماتش مثل من با شد.
اگر کسی می خواهد مثل من زندگی کند، مثل من بمیرد، مثل من بعد از مرگ راحت باشد؛ فالیتمسّک بولایه علیّ بن أبیطالب. این را ابن أبی الحدید می گوید: ابوحافظ و ابوعبد الله حنبل در مسند نقل کرده.
منابع و اسناد واقعه غدیر یا بخش هایی از آن در کتب اهل سنت (علامه امینی) با توجه به اینکه در تمامی منابع معتبر شیعه واقعه غدیر به طور کامل همراه با وقایع قبل و اتفاقات بعد از آن ذکر شده است از ذکر منابع شیعه در زمینه سند واقعه غدیر خودداری کرده و صرفا منابع اهل سنت را ذکر می شود به کتاب الغدیر علامه امینی مراجعه شود
1. اخبار اصفهان: ج1ص107و235.ج2ص227.
2. اخبارالدول وآثارالاول:ص102.
3. أربعین الهروی:ص12.
4. أرجح المطالب:ص36و56 و58 و67 و203 و338 و339 و389
5. الارشاد: ص420.
6. أسباب النزول:ص135.
7. أسد الغابه:ج1ص308و367.ج2ص233 ج3 321. ج4 ج5ص6و205و208.
8. الامامه و السیاسه: ج1 ص109.
9. أنساب الاشراف:ج1 ص156.
10. البدایه و النهایه: ج5 ص208-213و227و228-ج7ص338
11. بلاغات النساء: ص72.
12. تاریخ بغداد: ج8ص290-ج7ص377-ج12ص343-ج14ص236.
13. التاریخ الکبیر: ج1ص375-ج2قسم2ص194.
14.تاریخ الخلفاء: ص114و158و179.
15. تفسیر الثعلبی: ص78و104و181و235.
16. تفسیر الطبری: ج3ص428.
17. تفسیر فخر الرازی: ج3ص636.
18. التمهید (باقلانی): ص171.
19. الجمع بین الصحاح: ص458.
20. حیاه الصحابه: ج2ص769.
21. حلیه الاولیاء: ج5ص26و363- ج6ص294.
22. الخصائص: ص4و49و51.
23. خصائص النسائی: ص21و40و86و88 و93و94و95و100و104و124
24. الخصائص (السیوطی): ص18
25. الخطط و الآثار (مقریزی): ص220.
26. الدر المنثور: ج2ص259و298.
27.دول الاسلام (ذهبی): ج1ص20.
28. ذخائر العقبی: ص67و68.
29. روضات الجنات (زمجی): ص158.
30. سر العالمین (غزالی): ص16.
31. سنن الترمذی: ج5ص591 .
32. سنن ابن ماجه: ج1 ص43.
33. سنن النسائی: ج5 ص45.
34. سنن المصطفی صلی الله علیه و آله: ج1ص45.
35. السیره النبویه(زینی): ج3 ص3.
36.شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید): ج1 ج2 ج3 ج4 ج9
37. الشرف الموبد (نبهانی): ص58و113.
38. شواهد التنزیل: ج1ص158و190.
39. صحیح الترمذی: ج1ص32-ج2ص298- ج5ص633.
40. صحیح مسلم: ج4ص1873.
41. الصواعق المحرقه: ص25و26و73و74.
42. طبقات ابن سعد: ج3ص335.
43. العقد الفرید: ج5ص317.
44. عمده الاخبار: ص191.
45. الفصول المهمه: ص23و24و25و27و74.
46. الفضائل (ابن حنبل): ج1 ج2 ج3
47. فضائل الصحاه: ج2ص610و682.
48. الکفایه: ص151
49. کفایه الطالب: ص13و17و58 و62 و 153و285و286.
50. کنز العمال: ج1 ج6 ج8 ج15
51. الکوکب الدری: ج1ص39.
52. مجمع الفوائد: ج9ص103-108و163.
53. مختلف الحدیث (ابن قتیبه): ص52و276.
54. مروج الذهب: ج2ص11. 55. مستدرک الحاکم: ج3ص109و110
56. مسند ابن حنبل: ج1 ج4 ج5 ج6
57. مسند الطیالسی: ص111.
58. مصابیح السنه: ج2ص202و275.
59. معارج النبوه: ج1 المعارف(ابن قتیبه): معالم الایمان (دباغ): ج2
62. المعتصرمن المختصر: ج2 معجم البلدان: ج2 المعجم الصغیر: ج1
65. المعجم الکبیر(طبرانی): ج1ص149و157و390-ج5ص196.
66. مقاصد الطالب: ص11.
67. مقتل الحسین علیه السلام (خوارزمی): ص47.
68. مقصد الراغب: ص39. 69. المنار: ج1ص463.
70. مناقب الائمه (باقلانی): ص98.
71. المناقب (ابن جوزی): ص29.
72. المناقب (ابن مغازلی): ص16و18و20 و22و23و24و25و224و229.
73. المناقب (عبدالله شافعی): ص106و107و122.
74. منتخب کنز العمال: ج5ص30و32و51.
75. المواقف: ج2ص611.
76. موده القربی: ص50.
77. نزهه الناظرین: ص39.
78. النهایه(ابن الأثیر): ج4ص346.
79. نهایه العقول: ص199.
80. الوفیات(ابن خلکان): ج1ص60-ج2ص223.
81. ینابیع الموده:ص29-40و53-55و81 و120و129و134و154
82. الاصابه: ج1 ص372و550 ج2 ص257و382 ج3ص512-ج4
83. الاستیعاب: ج2ص460.
84. أشعه اللمعات فی شرح المشکاه: ج4ص89و 665و676.
85. تفریح الأحباب: ص31و32و307و319و367.
86. التمهید و البیان (أشعری): ص237.
87. الفتوح (ابن الأعثم): ج3ص121.
88. التمهید البیان (أشعری): ص237.
89. ثمار القلوب (ثعالبی): ص511.
90. الأعتقاد بیهقی): ص182.
91. تاریخ دمشق: ج1ص370 ج2ص5و85و345 ج5ص321.
92. الجمع بین الصحاح: ص458.
93. الشفاء (قاضی عیاض): ج2ص41.
94. أسنی المطالب: ص4و221. 95. انسان العیون: ج3ص274.
96. الأنوار المحمدیه: ص251. 97. بلوغ الأمانی: ج1ص213.
98. البیان والتعریف: ج2ص36.
99. التاج الجامع: ج3ص296. 100. تجهیز الجیش: ص135و292.
101. ذخائر العقبی: ص67و68. 102. الحاوی للفتاوی:ج1ص79و122.
103. الریاض النضره: ج2ص169و170و217و244و348. 104. السیره الحلبیه: ج3ص274و283و369.
105. شرح المقاصد: ج2ص219. 106. فرائد السمطین: ج1ص56و6 4و65و67و68و69و72و75و76و77. 107. العثمانیه: ص145. 108. مرقاه المفاتیح: ج1ص349- ج11ص341و349.
109. مصابیح السنه: ج2ص202و 275.
110. المورود فی شرح سنن أبی داود: ج1ص214
بخش نهم : غدیر از نظر اهل بیت (علیهالسلام)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهفرمودند: روز غدیرخم برتر اعیاد امت من است و آن روزی است که خدای متعال به من امر فرمودند تا برادرم علیبنابیطالب علیه السلامرا به عنوان علم (هدایت) برای امتم معرفی کنم، تا پس از من به وسیله او هدایت شوند.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: ایشان در سالی که روز جمعه و عید غدیر در یک روز افتاده بود فرمودند: امروز، روزی بس بزرگ است. امروز روز کاملشدن دین است، امروز روز عهد و پیمان است. امروز، روز بیان حقایق ایمان است. امروز روز راندن شیطان است.
حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام: محمدبنلبید گوید: روزی به حضرت فاطمهعلیهاسلام عرض کردم، آیا رسول خدا بر امامت علیعلیه السلام تصریح فرمودند: حضرت فرمودند: وا عجبا، آیا روز غدیر را فراموش کردید!
در سال 41 هجری، زمانی که امام حسن مجتبیعلیه السلام میخواست پیمان صلح را با معاویه منعقد کند خطبهای خواندند که در ضمن آن خطبه فرمودند: این امت، جدمصلی الله علیه و آله را دیدند و از او شنیدند، که دست پدرم را در غدیرخم، به دست گرفت و به آنها فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، سپس به آنها امر فرمود که حاضران به غایبان بگویند.
امام محمد باقرعلیه السلام فرمودند: ابلیس چهار روز از سر ضعف و عجز ناله سر داد: روزی که مورد لعن قرار گرفت، روزی که به زمین فرستاده شد، روزی که پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله به نبوت مبعوث شد، و روز عید غدیرخم.
امام صادق علیه السلام : روزی که امیرالمومنین برای مردم به عنوان نشانه هدایت برگزیده شد. آن روز هجدهم ذیحجه است
امام رضا علیه السلام میفرمایند این روز، روز عید اهلبیت محمد علیهمالسلام است. هر کس این روز را عید بگیرد خداوند مالش را زیاد میکند.
امام هادیعلیه السلام فرمایند: غدیر روز عید است، و افضل اعیاد نزد اهلبیت و محبان ایشان به شمار میآید.
نصب امیرالمؤمنین، و افسوس بشر
امامت راهبرد مترقی اسلام ناب است برای راهبری و هدایت بشر در تمام ابعاد و فصول زندگی آنهم براساس آموزه های وحیانی و در صراط مستقیم رستگاری و سعادت و امامت و زعامت انسانهای برگزیده و منتخب، لطف بزرگ خداوندی است برای نجات انسان تا در کوره راههای زندگی و گردنه های سخت و هولناک آن ، راه را گم نکند.
غدیرخم و اعلام امامت و ولایت علیعلیه السلام بود. اما افسوس که تیره بختان کافر، منفعت طلبان کوردل، زراندوزان دنیاپرست و جاهلان سبک عقل و متعصبان متحجر، نگذاشتند امامت و هدایت بشر آنگونه که باید و شاید در دستان پرتوان و به اراده امامان معصومعلیه السلام بماند و با ترور شخصیت و محدود نمودن آنان و بستن دستان ایشان در انجام وظایف و رسالتهای خطیر امامت، بشر را از این موهبت بزرگ محروم ساختند.
اگرچه ره آورد حیات ائمه معصومینعلیه السلام در قول و عمل و سیره، گنجینه ای کم نظیر و سرمایه ای گرانسنگ برای انسانهای حقیقت جو و کمال گراست، اما قطعاً اگر بر سر راه امامانعلیه السلام، سنگ اندازی نشده و امور مسلمانان آنگونه که می بایست به اختیار و هدایت و امامت آنان سپرده می شد، وضعیت به گونه دیگری می بود.
. اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پیغمبر را درست و با معناى حقیقىِ خودش درک مىکرد و تحویل مىگرفت و دنبال علىبنابىطالب علیه السلام راه مىافتاد و این تربیت نبوى استمرار پیدا مىکرد و بعد از امیرالمؤمنین هم انسانهاى معصوم و بدون خطا، نسلهاى بشرى را مثل خودِ پیغمبر، پىدرپى زیر تربیت الهىِ خویش قرار مىدادند، بشریت بسیار زود به آن نقطهاى مىرسید که هنوز نرسیده.
علم و فکر بشرى پیشرفت مىکرد؛ درجات روحى انسانها بالا مىرفت؛ صلح و صفا در بین انسانها برقرار مىشد و ظلم و جور و ناامنى و تبعیض و بىعدالتى از بین مردم رخت برمىبست. اینکه فاطمهى زهرا سلام الله علیها که در آن زمان عارفترین انسانها به مقام پیغمبر و امیرالمؤمنین بود فرمود اگر دنبال على راه مىافتادید، شما را به چنین سرمنزلى هدایت مىکرد و از چنین راهى مىبرد، به همین خاطر است. ولى بشر زیاد اشتباه مىکند.
محرومیت بشر از فیض هدایتهای تفسیری ائمهعلیه السلام افسوس که بدخواهان نگذاشتند علیعلیه السلام در مخمصه سالها خانه نشینی و بایکوت و سانسور و ترور شخصیت، سوگوارانه نتواند قرآن را آنگونه که می بایست جامع و کامل، تفسیر و تشریح نماید و بشریت در حسرت این فرصت بزرگ و طلایی بماند. دوران کوتاه حکومت آن بزرگوار نیز عمدتاً به جبران عقب ماندگی ها و ضعف های بیست و چند ساله، اصلاح بدعت ها و کجروی ها و جنگهای توانفرسا گذشت و علیعلیه السلام را از تفسیر و تبیین کامل قرآن بازداشت.
دوران امامت و حیات پرثمر فرزندان معصوم علیعلیه السلام نیز سرنوشتی مشابه یافت
اگرچه بشر امروز با بهره گیری از روایات و احادیث صحیح و موثق و اشارت های موشکافانه معصومین از قرآن، بسیار آموخته است. لیکن دستیابی به تفسیر واقعی و جامع قرآن، آرزویی است که بر دل حقیقت جویان مانده و آن را این بار در افق روشن عصر ظهور قرآن ناطق، امام عصرارواحنا فداه، جستجو می نماید.
محرومیت بشر از چشیدن طعم عدالت علوی با ظهور اسلام و ارائه احکام و دستورات نورانی آن، دریچه ای به روی بشریت گشوده شد. شرایط دوران حیات ایشان و دشواری های پیامبرصلی الله علیه و آله در تبلیغ اسلام، مانع از آن شد که آرمان عدالت اجتماعی، آن هم از نوع اسلامی اش، به طور کامل و همه جانبه محقق گردد. اگرچه حکومت اسلامی پیامبرصلی الله علیه و آله در مدینه، در همین راستا بود، اما کوتاهی دوران آن و باز هم سنگ اندازی و دشمنی بدخواهانی که عدالت اسلامی را مانع افزون طلبی و منفعت خواهی خود می دیدند، نگذاشت عدالت واقعی به بشریت ارائه گردد.
در غدیر خم و با اعلان رسمی امامت و جانشینی و ولایت امام علی علیه السلام و فرزندان معصومش، روح امید تازه ای در جان بشریت دمیده شد. اما باز هم افسوس که نگذاشتند چنین شود.
حتی دوران کوتاه حکومت علوی که الگوی حکومت عادلانه گردید نیز چنان گرفتار توطئه، فتنه و سنگ اندازی شد که باز هم آرزوی عدالت فراگیر بر دل بشریت ماند و باعث شد بشر در افسوس و حسرت، گرفتار ظلم و تجاوز و تعدی و استکبار و استعمار، چشم به راه دورانی باشد که امام مهدیارواحنا فداه در حکومت جهانی مهدوی، تصویر روشن، گویا و زیبای عدالت اسلامی را بنمایاند.
بی بهره شدن بشریت از امامت امامان حق سال های آغازین ظهور اسلام که همان دوران حیات پربرکت پیامبر راستین بود، غدیر با معرفی علیعلیه السلام که تمام ویژگی های یک اسلام شناس کامل و عامل به دین را داشت و نیز با آغاز دوران سلسله پر نور امامت و ولایت امامان معصوم، فتح بابی شد
تا مسلمانان با بهره گیری از قرآن و نیز سیره و سنت پیامبرشان و به مدد علم و سلوک ائمه اطهارعلیهم السلام، اسلام را در زندگی خود حی و حاضر دیده و شاهد اجراء شدن تعالیم و احکام نورانی اسلام باشند
و قطعا اگر چنین می شد، نه تنها باب اختلاف نظرها و تفاوت آراء در دین بسته می شد و چهره واقعی اسلام نمایان می گشت و طراوت، شادابی و حیات طیبه اسلامی، مسلمانان را در بر می گرفت، بلکه در مقایسه با نظام سیاسی، اجتماعی، فردی و اخلاقی اسلام، مجالی برای عرض اندام سایر مکاتب و ایدئولوژی ها نمی ماند و سیمای فروزان اسلام ناب و کارآمد که جوابگوی تمام نیازهای بشری است همگان را مجذوب می ساخت ولی صدافسوس که چنین نشد و نگذاشتند امامت امامان حق، با اعجاز حقیقی خود، اسلام راستین را پیاده نماید و این همان آرزویی است که مسلمانان آن را در ظهور مهدیارواحنا فداه می جویند و پیگیری آرمان «پالایش دین» و «عاقبت صالحان» در قیام آن بزرگوار، اسلام کامل و حقیقی و عملیاتی شدن تمام و کمال احکام انسان سازش را آرزو می کنند.
!امیرمؤمنان علیه السلام؛ باب رسالت و قطب خلافت و امامت جریان غدیر خم، جریان امامت است؛ وجود مبارک پیامبر فرمود: أنَا مَدینَةُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها ، وجود مبارک حضرت امیر نسبت به رسالت باب است، اما درباره امامت قطب است. خود حضرت وقتی به امامت رسید، فرمود: وَ اِنَّهُ لَیعْلَمُ اَنَّ مَحَلّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحی. برای رسول باب است، ولی برای امامت قطب است.
غدیر در هر عصر و دوره ای مصداق دارد بدون تردید غدیر تنها یک واقعه تاریخی نیست و از آنجایی که پیام اصلی غدیر ولایت و حکومت است و جوهره غدیر به تعیین شکل صحیح رهبری و مدل حکومتی بدون انحراف برمی گردد:
1. رسالت غدیر آن است که شایستگان زمام امور حکومت را بر دست گیرند تا احقاق حق کنند و اقامه عدل نمایند. ابن عباس : قبل از جنگ جمل امام علیعلیه السلام را دیدم که مشغول وصله زدن به کفش خود بود؛ حضرت به من گفت:
ارزش این کفش چقدر است؟ گفتم: این کفش ارزشی ندارد. حضرت فرمود: به خدا سوگند همین کفش بی ارزش، برایم از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر اینکه با این حکومت حقی را به پا دارم و یا باطلی را دفع نمایم.
اما اگر نشانه غدیر نادیده انگاشته شود و ناشایستگان حکومت را غصب نمایند کار بجایی می رسد که شخصی چون معاویه که در جنگ صفین قرآن بر نیزه کرد و دم از قرآن زد در شهر کوفه بر منبر عمومی رفته و آشکارا و بدون پرده پوشی اینچنین نطق می کند: ای مردم کوفه فکر می کنید من بخاطر نماز و زکات و حج [احکام دین و قرآن] با شما جنگ کردم؟ من که می دانستم شما نماز می خوانید، زکات می دهید و حج می روید من با شما جنگ کردم فقط برای اینکه بر شما امارت و حکومت کنم و بر گردن های شما سوار شوم!... آیا این نگاه اختاپوسی و خوی غارتگری چیزی جز فریاد سکولاریسم و قرائت اموی از اسلام است؟
2. پیش از معاویه، ابوسفیان رئیس حزب سکولار اموی نیز این شاخصه را آشکارا تئوریزه کرده بود که؛ یا بنی امیه! تلقفوها تلقف الکره ای فرزندان امیه! با خلافت اسلامی مانند توپ بازی کنید و آن را به یکدیگر پاس بدهید. ناگفته پیداست اگر حکومت برای حاکمان «هدف» شد و نه وسیله. و وصیت گردید تا حکومت را به هر قیمتی که شده در میان خود نگه دارند (قبیلگی محض) و به یکدیگر پاس دهند محصول و خروجی آن چیزی جز خونریزی و چپاولگری نیست و از همین روی است. که امام خمینی(ره) شاقول و شاخصه غدیر را ملاک بازشناختن راه از چاه می داند و می گوید: حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس می گوید که به «قدر این کفش بی قیمت هم پیش من نیست» آن که هست اقامه عدل است.
آن چیزی که حضرت امیر علیه السلام و اولاد او می توانستند در صورتی که فرصت میداشتند، اقامه عدل را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد انجام بدهند، اینها هستند، لکن فرصت نیافتند.
زنده نگه داشتن این عید نه برای این است که چراغانی بشود و قصیده خوانی بشود و مداحی بشود؛ اینها خوب است، مسئله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته است باید روش ملت ها و دست اندرکاران باشد.
قضیه غدیر قضیه جعل حکومت است... ولایتی که در حدیث غدیر است به معنای حکومت است نه به معنای مقام معنوی
.3. بنابراین درس تاریخی غدیر که در هر دوره و هر عصری بکار می آید بطور خلاصه بر 2 گزاره استوار است؛ یکی بازگشت به اصول و این که حکومت وسیله ای برای احقاق حق و اقامه عدل است و دیگری تمرکز بر مفهوم صحیح رهبری جامعه که مهمترین عامل است تا توده ها به بیراهه نروند و منحرف نشوند.
فرهنگ عاشورا، انتظار و غدیر بزرگترین سرمایه شیعه است
با وجود این سه عامل مهم (عاشورا، انتظار و غدیر) دشمنان هیچ گاه توان مقابله با امت اسلامی را ندارند و خود دشمن نیز به این نتیجه رسیده و به آن اذعان دارد. امروز دشمنان قسم خورده همه تلاش خود را برای تضعیف مبانی دینی در جوامع اسلامی به کار گرفتهاند. ترویج فرهنگ اهل بیتعلیهم السلام و آشنایی نسل جوان با شعائر دینی را بهترین راه برای مقابله با توطئه افکنی های دشمنان نظام است. . امروز استراتژی دشمن برای مقابله با ارزش های اسلامی تغییر کرده، در گذشته سلاح دشمن سخت افزاری بود، اما امروز دشمنان از ابزار نرم برای کمرنگ کردن معارف دینی استفاده میکنند. نظام سلطه به نقش مهم و تأثیرگذار ارزشهای دینی در هدایت جامعه اذعان دارد، علی رغم همه توطئه افکنی ها، امروز همچنان شاهد نسلی دیندار و با ایمان هستیم. شیعه امروز در دنیا اقتدار دارد، دنیای لائیک هرگز توان برابری با اعتقادات شیعه را ندارد و علی رغم همه توطئه افکنی ها برای تضعیف ارزش های دینی شاهد گسترش روز افزون فرهنگ شیعی در دنیا هستیم.
غدیر ، صحنه معرفی تثبیت ارزشها
پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آله به دستور پروردگار، این حقیقت را از اسلام آشکار کرد که مسؤولیت بزرگِ اداره جامعه در نظام اسلامى، چیزى نیست که نسبت به معیارهاى اسلامى، بشود درباره آن از موردى صرف نظر کرد. در این کار بزرگ، صددرصد باید معیارها و ارزشهاى اسلامى در نظر گرفته شود. .
بالاتر از امیرالمؤمنین علیه السلام کیست؟ همه خصوصیاتى که از نظر اسلام، ارزش است و البته از نظر عقل سالمِ توأم با انصاف هم، همانها ارزش محسوب مىشود، در امیرالمؤمنین علیه السلام جمع بود. ایمان او، اخلاص او، فداکارى و ایثار او، تقواى او، جهاد او، سبقت او به اسلام، بى اعتنایى او به هر چه غیرِ خدا و هر چه غیرِ از هدف خدایى، بى اعتنایى او به زخارف مادّى، بى ارزش بودن دنیا در نظر او، علم او، معرفت او و اوج انسانیّت در او از همه ابعاد، خصوصیّاتى است که در زندگى امیرالمؤمنین علیه السلام واضح است. ادّعاى این حرفها، مخصوص شیعه هم نیست. همه مسلمین و مورّخین و محدّثینى که درباره امیرالمؤمنین علیه السلام خواسته اند به انصاف حرف بزنند، همین خصوصیّات و بیش از اینها را بیان کرده اند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن روز در مقابل چشم کسانى که این خصوصیّات را در امیرالمؤمنین علیه السلام مىشناختند، او را به منصب ولایت نصب کرد. معناى این نصب، اهمیت دادن به آن معیارهاست. این همان نکته اى است که باید در نظام و جامعه اسلامى، تا قیام قائم مورد نظرِ همه باشد. اگر مسلمین در طول تاریخ نتوانسته اند از مواهب اسلامى به طور کامل بهره ببرند، به دلیل نقیصه بزرگِ ناشى از نشناختن معیارها بوده است. آن کس که در دل خود ایمان دارد و در عمل خود، آنچه را لازمه ایمان است رعایت مىکند. حقیقتاً عزیز است. بحمداللَّه، احساس عزّت هم در دل ملت ما هست و این از برکات رعایت همان ارزشهایى است که در غدیر تثبیت شد.
اگر ما هم بخواهیم حقیقتاً از متمسکین به ولایت امیرالمؤمنین باشیم،
باید خودمان و محیط زندگیمان را به عدل نزدیک کنیم. بزرگترین نمونه این است که هرچه بتوانیم، استقرار عدل کنیم. چون دامنه عدالت نامحدود است. هرچه بتوانیم عدل را در جامعه بیشتر مستقر کنیم، شباهت ما به امیرالمؤمنین و تمسک ما به ولایت آن بزرگوار بیشتر خواهد شد. امروز مردم دنیا تشنه عدالتاند.
این پیام به گوش مردم دنیا هم مىرسد. امروز با همه پیشرفت علم و با این همه تحقیقات علمى که دانشمندان و علما در مسائل حیات انجام داده اند و با این همه اکتشافات و اختراعات و ترقى در علم که محیّرالعقول است، در ناحیه اخلاق، افتخار قدرتهاى برتر امروز دنیا به زورگویى، تجاوز، ظلم و بىاعتنایى به آراى انسانهاست.
حتى امروز وقاحت به قدرى در میان این قدرتمداران زیاد است که اعتراف هم مىکنند و مىگویند افکار عمومى مردم دنیا مانعِ حمله ما به عراق و ..... نیست، این یعنى یک حرکت صددرصد حیوانى. کسى که در عمل و حرکت خود اخلاق، عدالت، فضیلت و حقوق مردم را در نظر نمىگیرد، حیوان است. وگرنه روح انسانى این معیارها و ارزشها را رعایت مىکند و زندگى انسانى قائم به این ارزشهاست. عالم و آسمان و زمین قائم به عدالت است؛ بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاْرْضُ. آن وقت عدالت را اینطور زیر پا بگذارند! البته قدرتمندان در بلندگوها مىگویند و فریاد مىزنند و تُنِ صداى آنها فضاى دنیا را پُر مىکند، اما حقایق عالم از بین نمىرود. حقیقت عالم این است که ظلم نمىتواند استقرار پیدا کند و پایدار بماند و پایدار نخواهد ماند.
عید اللَّه الاکبر
غدیر در آثار اسلامى ما به عیداللَّهالاکبر، یوم العهد المعهود و یوم المیثاق المأخوذ تعبیر شده. این تعبیرات که نشان دهندهى تأکید و اهتمامى خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسألهى ولایت است. آن عاملى که در اسلام ضامن اجراى احکام است، حکومت اسلامى و حاکمیت احکام قرآن است، و الّا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصى داشته باشند، لیکن حاکمیت چه در مرحلهى قانونگذارى و چه در مرحلهى اجرا در دست دیگران باشد، تحقّق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگى دارد.
اگر آنها افراد بىانصافى بودند، مسلمانان همان وضعى را پیدا مىکنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنى و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهاى دیگر شاهدش بودهاید و هستید ما هم در ایرانِ مسلمانِ عریق و عمیق خودمان، سالهاى متمادى همین را مشاهده مىکردیم اما چنانچه حکّام، قدرى با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایرهى خانهى خودشان یا حدّاکثر ارتباطات محلّهاى چیزهایى از اسلام را رعایت کنند؛ ولى اسلام نخواهد بود! . وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ مسألهى حکومت، اساس قضایاى همهى پیغمبران بوده است. حال بعضى کسان دوست دارند که حرفهاى موهوم و رد شده و غلط را در قالبهاى علىالظّاهر نو بیان کنند!
آنها مىگویند که اگر دین، حکومت پیدا کند، قداست خود را از دست مىدهد! قداست یعنى چه؟ آیا قداست یعنى اینکه کسى یک چیز بىخاصیت، یک نام، یا یک حیثیّت اعتبارى و بىحقیقت را به خود ببندد؟ این قداست خواهد شد؟!
قداستِ حقیقى این است که حقیقتى در میان مردم، بر زندگى و بر روابط مردم، بر امور دنیا و آخرت مردم، اثر خوب بگذارد و زندگى را اصلاح کند. این، دین است؛ اگر دینى توانست این کار را بکند، قداست متعلّق به آن است. .
دین باید اجرا شود، دین باید تحقّق پیدا کند و این در غدیر، رسماً و بهعنوان یک حقیقت قانونى در اسلام، مشخص شد.
البته از اوّلِ هجرت، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله حاکم بود؛ اما خیلیها امید بسته بودند که وقتى این شخص که آورندهى اسلام است و این رشتهاى که افراد و دلها را به هم متّصل کرده است، از میان مردم خارج شد، چیزى باقى نمانَد! و با نصب ولى، با نصب حاکم و تعیین کسى که مىتوانست رشتهى این کار شود، جلوِ این پندار در عالم قانونگذارى گرفته شد.
اساس قضیه هم این است که قانونى وجود داشته باشد؛ لذا فرمود الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ؛ از امروز به بعد که ولایت، معیّن و تکلیف حکومت و سرپرستى و اداره و زمامدارى کشور، معلوم شد، دیگر از دشمن خارجى نترسید. واخشونى؛ حالا از من بترسید.
آداب عید غدیر
تهنیت و تبریک گفتن: حضرت رضا علیه السلام: روز غدیر، روز تهنیت گفتن است. به یکدیگر تهنیت باید گفت. پس اگر مؤمنی برادر دینی خویش را ملاقات کرد، بگوید حمد و سپاس خدای را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمؤمنین و امامان علیهم السلام چنگ زدهاند. (اقبال الاعمال 2/ 261) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ المعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
دست دادن امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی در غدیر یکدیگر را ملاقات کردید با سلام به هم دست دهید. (وسائل الشیعه 10/445) . تبسم و اظهار شادی حضرت رضا علیهم السلام: روز غدیر، روز تبسم در روی مؤمنان است. هر که روز غدیر در روی برادر دینی خود تبسم کند، خدا در روز قیامت نظر رحمت به سوی او افکند و هزار حاجتش را بر آورده سازد و در بهشت قصری از دُرّ سفید برایش بنا کند و صورتش را زیبا سازد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شادمانی را در میانتان و شادی را در ملاقاتتان آشکار کنید. (اقبال الاعمال2/259) . پوشیدن لباسهای فاخر و زینت دادن حضرت رضا علیه السلام: روز غدیر، روز پوشیدن لباس و کندن سیاه است... و آن روز، روز زینت دادن است. هر که برای روز غدیر زینت کند خدا همه گناهان کوچک و بزرگش را بیامرزد و فرشتگانی به سویش فرستد در حالی که حسنات او را می نویسند و تا عید غدیر سال آینده بر درجات او می افزایند و اگر بمیرد، شهید بمیرد و اگر زنده باشد با سعادت زندگی کند. (اقبال الاعمال 2/262) طعام دادن حضرت رضا علیه السلام فرمود: ... هر که مؤمنی را در روز غدیر طعام دهد مانند کسی است که همه پیامبران و صدیقان را طعام داده است. (اقبال الاعمال 2/262)
دید و بازدید : حضرت رضا علیه السلام: ... هر که در روز غدیر مؤمنی را دیدار کند، خدا هفتاد نور در قبرش وارد کند و قبرش را گشاده سازد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کنند و بهشت را به او بشارت دهند. (اقبال الاعمال 2/262) . توسعه دادن حضرت رضا علیه السلام فرمود: روز غدیر، روزی است که خدا فزونی دهد در مال و دارایی کسی که در آن روز عبادت کند و بر خانواده و خویشتن و برادران ایمانی اش توسعه دهد. (اقبال الاعمال 2/261) . هدیه دادن: فیاض بن محمد بن عمر طوسی می گوید: در روز غدیر، امام رضا علیه السلام را دیدم که نزد خود جمعی از دوستانش را برای صرف افطار نگاه داشته بود و به خانه های آنان نیز طعام، هدایا و لباس، حتی انگشتری و پاپوش، فرستاده بود و سر و وضع دوستان و اطرافیان خود را تغییر داده بود. در آن روز با وسایل پذیرایی تازه (غیر از آنچه در دیگر روزها در خانه آن حضرت استفاده می شد) از آنان پذیرایی می کردند و حضرتش فضیلت و سابقه کهن آن روز را بیان می فرمود. (اقبال الاعمال 2/254)
افطاری دادن : هر که در روز غدیر، روزه دار مؤمنی را افطاری دهد همانند کسی باشد که ده فئام (صد هزار نفر) (اقبال الاعمال2/261) . یاری دادن : هر کس در روز غدیر، برادرش را بدون درخواست کمک، یاری دهد و از روی رغبت به او نیکی کند، او را پاداش کسی باشد که در این روز، روزه داری کند و شبش را به عبادت بگذراند. (وسائل الشیعه 10/ 445) . نیکی کردن : امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به یکدیگر نیکی کنید که خدا دوستی بین شما را پایدار سازد... و نیکی کردن در روز غدیر موجب افزایش مال و عمر می شود. حمد الهی : رسول الله فرمود: یکی از سنتها آن است که مؤمن در روز غدیر صد بار بگوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ....... . صلوات و برائت : به حضرت صادق علیه السلام گفتند: برای مسلمانان به جز دو عید (فطر و قربان) عید دیگری هست؟ فرمود آری، عیدی است از آن دو بزرگتر و شریفتر. گفتند: آن عید کدام روز است؟ فرمود: روز نصب امیرالمؤمنین به پیشوایی مردم. گفتند: کدام عمل شایسته آن روز است؟ فرمود: روزه داری کن ای حسن و بر محمد و آلش بسیار صلوات فرست و به سوی خدا از ستم کنندگان بر آنان بیزاری جوی. حضرت رضا علیه السلام فرمود: روز غدیر... روز بسیار صلوات فرستادن بر محمد وآل محمد است.
عقد اخوت و برادری : به گواهی علامه محدث میرزا حسین نوری (1320 ق) از کتاب زادالفردوس نقل می کند: سزاوار است در این روز برادران دینی با یکدیگر عقد اخوت بندند و کیفیت آن، این گونه است که یکی دست راست خود را در دست راست دیگری بگذارد و بگوید: برادر شدم با تو در راه خدا و در برادری با تو اخلاص ورزیدم و دست دادم با تو در راه خدا و پیمان بستم با خدا و فرشتگانش و کتابهایش و رسولانش و پیامبرانش و امامان معصوم علیهم السلام که اگر از بهشتیان و اهل شفاعت باشم و اجازه یابم که وارد بهشت شوم، داخل نشوم مگر آنکه تو نیز با من باشی. و دیگری بگوید: پذیرفتم. آنگاه هر یک به دیگری بگوید: ساقط کردم از تو همه حقوق اخوت را جز شفاعت و دعا و زیارت. (مستدرک الوسائل 6/279)
نماز روز غدیر: نماز روز غدیر به دستور حضرت صادق علیه السلام این گونه است که نیم ساعت پیش از زوال (ظهر شرعی) غسل کند و حاجتهای خود را از خدا بخواهد. آنگاه دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت بعد از سوره حمد، به ترتیب هر یک از سوره های توحید و آیة الکرسی و سوره قدر را ده مرتبه قرائت کند. آن حضرت فرمود: هر کس این نماز را بخواند، خدا هر نیاز دنیوی و اخروی او را بر آورده سازد.
روزه داری : حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزه روز غدیر خم برابر است با روزه عمر دنیا. چنانچه انسانی عمر دنیا بیابد و به همان اندازه نیز روزه بدارد، روزه این روز برابر باشد با ثواب آن. و روزه این روز در هر سال نزد خدای عزوجل برابر است با صد حج و صد عمره درست و مقبول. و این روز بزرگترین عید خداست (التذهیب 3/143)
ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﻣَﺜَﻞُ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﻓِﻲ ﻗَﺒُﻮﻟِﻬِﻢْ ﻭَﻟَﺎﺀ ﺃَﻣِﻴﺮﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﻓِﻲ ﻳَﻮْﻡِ ﻏَﺪِﻳﺮِ ﺧُﻢٍّ ﻛَﻤَﺜَﻞِ ... ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ علی ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ، ﻣﺜﻞ ﺳﺠﺪﻩﻱ ﻣﻼﺋﻜﻪ ﺑﺮ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﻣـَﺜَﻞ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺍﺯ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺍﻋﺮﺍﺽ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻣَﺜﻞ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺍﺳﺖ.
ویژگیهای جامعه ولایی
1- جامعه ولایی، به هم پیوستگی و اتّحاد و یکپارچگیِ گروهی موحّد ؛ دارای ایمانی مبتنی بر اندیشه صحیح و اعتقاد قلبی و آگاهی کافی ؛ با هم مهرباناند و به یکدیگر عشق میورزند اَلمُومِنُونَ بَعضُهُم اَلولیاءٌ بَعض (توبه71) جوشش مستحکم و جدایی ناپذیر مؤمنان با یکدیگر که بر اساس عشق به خداوند و ایمان شکل میگیرد و برای منافع حزبی یا جناحی و دنیوی و رسیدن به متاع مادی و طعمه چرب زر و زور نیست،
2- جامعه ولایی، پرهیز از وابستگی به کافران، معاندان و دشمنان راه خداست. افراد این جامعه، ذرهای تحت فرمان آنان و تأثّر از افکار، اندیشهها و نظریههای جبهه مقابل قرار نمیگیرند. البته، منظور، قطع روابط سیاسی یا اقتصادی نیست؛ بلکه، پیوند جوهری و وابستگی به دشمن است که به شدت طرد میشود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَانّهُ مِنهُم إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى نماید (مائده51)
3- رکن رکین و رأس هرم تحقّق جامعه ولایی، وجهه سوم آن است. برای پیوند قلبهای مؤمنان به یکدیگر و تشکیل یک جبهه واحد در برابر بیگانه، وجود یک قلب تپنده ضروری است؛ یعنی رهبریِ نافذ و متمرکزی که آحاد مردم، با ارتقای آگاهی و بینش خود و با اعتقاد و ایمان قلبی خویش، از روی طوع و رغبت و با شوق و اشتیاق، با او ارتباط عقلانی و عاطفیِ مستحکم برقرار کنند؛ محوری که، همانند قطب یک آسیاب، همه جناحها را به دور خود جمع کند؛ از تعارضها جلوگیری نماید و همهی نیروها را به یک سمت و سو هدایت کند. مقام چنین رهبری، همان مقام امامت و ولایت امّت است.
تحقّق جامعه ولایی، بدون مشخّص شدن ولیّ، غیرممکن است. به عنوان مثال، مسلمانان صدر اسلام، در شهر مدینه، دارای جامعه ولایی بودند؛ چرا که با گرد آمدن دور شمع وجود پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله تشکیل حکومت ولایی داده، یک امّت را پدید آوردند؛ ولی پس از رحلت پیامبر، جامعه از ولیّ الله روی برتافت و غیر ولایی گردید، و پس از بیست و پنج سال که دوباره به ولیّ الله روی آورد، جامعه ولایی تشکیل شد. حکومت ولایی، در جامعهای ولایی قابل تحقّق است
حکومت ولایی، حکومتی است که مردم، با ایمان، آگاهی، بصیرت و اعتقاد قلبی، امام و رهبر خود را بر میگزینند و عاشقانه به سوی او میشتابند. امام و پیشوایی که در بصیرت و تدبیر، علم و آگاهی، عدالت و شجاعت، و تقوا و دوری از رذایل اخلاقی، شرایط امامت و ولایت را به طور کافی و کامل داراست؛ رهبری که همچون قلبی تپنده، تمام نیروهای جامعه را به پیکری واحد و متّصل و همسو تبدیل میکند، و آن گاه جامعه با حرکت هماهنگ به سوی کسب کمالات و ارتقا در تمامی ابعاد، به راه خود ادامه میدهد.
جامعه دارای ولایت، جامعهای است که تمام استعدادها در آن امکان رشد دارد و انسانها را به تکامل میرساند. در جامعه ولایی، ولیّ و حاکم، جامعه را در راه خدا قرار میدهد، و آحاد آن را اهل ذکر و یاد خدا میکند. در چنین جامعهای ولیّ امر، مجریِ قانون خداست و از خود هیچ اراده و اختیاری جز اجرای دستورات شریعت و رعایت مصالح امّت اسلامی نخواهد داشت الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ همانان که وقتی در زمین تمکّن و نیرویی بیابند، به اقامه نماز و پرداخت زکات و امر به معروف و نهی از منکر میپردازند (حج41)
ولایت؛ برترین رکن دین ارتباط توحید و ولایت و جایگاه رفیع ولایت در تکمیل و تتمیم توحید، حقیقتی است که در لسان روایات به انحاء گوناگون مورد اشاره و تاکید قرار گرفته.
حضرت امام رضاعلیه السلام در حدیث سلسله الذهب از قول خدای سبحان، کلمه توحید لا إِلهَ إِلَّا أللهُ را دژِ مستحکمِ نجات دهنده از عذاب الهی معرفی کرده و پذیرش ولایتِ خود را شرط دخول در حصن توحید، دانسته : کلمة لا إِلهَ إِلَّا أللهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی أَمِنَ مِن عَذابی... بِشروطها و أنا من شروطها (التوحید، شیخ صدوق، ص25)
سرّ ناگسستنی بودن ارتباط توحید و ولایت آن است که انکار ولایت به انکار رسالت برمیگردد و انکار رسالت به انکار توحید یا نقص در آن میانجامد، از این رو قرآن کریم، توحیدِ منکران رسالت را ناقص میداند: وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إذ قالوا ما أنزل الله علی بشر من شیء (انعام91) چنانکه اطاعت در برابر رسول خدا را، فرمانپذیری از خدا میداند مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ (نساء80).
ولایت پذیری یا ولایت مداری؟
مساله ولایت پذیری و ولایت مداری دو موضوعی هستند که لازم و ملزوم یکدیگرند. ولایت پذیری در حوزه نظر و معرفت شناسی و اندیشه ای، پایه ولایت مداری محسوب میشود.
اگر ولایت پذیری نباشد و مساله ولایت و سلسله نظام تولی به ولایت که از ولایت الله آغاز می شود را نپذیرفته باشیم طبیعتا ولایت پذیری ما یا اتفاق نمی افتد یا اگر اتفاق بیفتد تصنعی خواهد بود و از روی مصلحت است. مثل کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند و میدانیم که نپذیرفتهاند اما میگویند ما ملتزم هستیم، شبیه لیبرال های باصطلاح روشنفکر.
برخی از افراد در شرایط حساس برای کسب جایگاه و مقام مثلا در انتخابات مدعی می شوند که به ولایت فقیه التزام دارند و بر اساس نظر ولایت عمل می کنند. به همین علت است که ولایت پذیری در حوزه فکر و نظر بر ولایت مداری در حوزه عمل مقدم است.
آن چه به عنوان ولایت مداری یاد می شود تاکید این نکته است که در ابتدا به مقام والای ولایت فقیه در زمان غیبت آگاه باشیم و با شناخت کامل از جایگاه بحق او اطاعت کنیم. چه ولی امر خدا فرمان و حکم و یا دستوری صادر کنند و چه این که فرمایش های ایشان در زمره منویات باشد در حیطه ولایت مداری است که در عمل هم باید پایبند به فرامین ایشان باشیم و به تعبیری ولایت مدار باشیم .
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir1
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir2
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir3
http://m5736z.blog.ir/post/Qadir4
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه
با سلام و ادب
اجازه هست که از مطالب وبلاگتان برای جزوه کلاسی استفاده گردد؟