تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 

       

         ☫

امام حسن  علیه السلام از بذل جان خود دریغ نداشت، و امام حسین  علیه السلام در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، حسن، جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود. نه امام حسین جنگ طلب بود و نه امام حسن صلح طلب

امام حسن علیه السلام پیشوای کامل

از جمله رهبرانی که به سبب دارندگی عصمت، قابلیت و شانیت پیشوایی کامل را به عهده دارد، امام حسن مجتبی علیه السلام است. پیامبرصلی الله علیه و آله درباره پیشوایی ایشان و برادر بزرگوارش امام حسین علیه السلام می فرماید: الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین در همه احوال، امام و پیشوایند؛ چه بایستند و چه بنشینند.

بخش 1 :                   امام حسن  علیه السلام

نیمه رمضان سال سوم هجری متولد و 5/7 سال از کودکی خود را با پیامبر صلی الله علیه و آله همراه خاطرات تلخ و شیرین و به یاد ماندنی گذراند رسول خدا او را با کمی سن در برخی عهد نامه ها گواه می گرفت آیه تطهیر در مورد عصمت و پاکدامنی علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.

چون مژده تولد کودک را به پیامبر صلی الله علیه و آله رساندند، سروری زاید الوصف آن حضرت را فرا گرفت و خواستار دیدن کودک شد چون کودک در آغوش گرفت، بویید و بوسید و در گوش هایش اقامه و اذان گفت. پیامبرصلی الله علیه و آله منتظر بود تا ببیند آیا از آسمان خبر تازه ای درباره ی این کودک فرود می آید یا نه؟ وحی نازل شد و خطاب به آن حضرت گفته شد: نام فرزند هارون، جانشین موسی علیه السلام، شبّر بوده و علی نیز نسبت به تو به منزلهی هارون است نسبت به موسی، پس این کودک را حسن نامگذاری کن که حسن در عربی مترادف شبّر است

امام حسن علیه السلام بیشتر از آنکه شبیه امام علی علیه السلام باشد به پیامبرصلی الله علیه و آله شباهت بسیار داشت و بدین خاطر بارها پیامبرصلی الله علیه و آله خود نیز فرموده بود: حسن از من و حسین از علی است

پیامبر اکرم به حسن و برادرش حسین علیه السلام علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان من هستند و به پاس همین سخن علی علیه السلام به سایر فرزندان خود می فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

نام مبارک امام مجتبی علیه السلام یعنی حسن هدیه جبرئیل به رسول خدا بود و این نام در دنیا نبوده بلکه از نامهای اهل بهشت است. در حدیث آمده که پیامبرگرامی فرموده: حسن، حسن نامیده شد، زیرا احسان خدای متعال سبب پایداری آسمان ها و زمین است. این حدیث شریف حسن بودن را اشاره به مقام احسان می داند.

و برخی از روایات دیگر نیز ویژگیهائی برای امام مجتبی بیان کرده اند که دقیقاً بر همان مقام احسان که جزو بالاترین درجات برای سالک الی اللّه است، تطبیق می کند. از آن جهت امام حسن را کریم اهل بیت می خوانند که ایشان کریم الوجه بود و از جهت منظر، پیکر، اخلاق و بزرگواری به پیامبر شبیه تر از او نبود.

کودکی

فرزند گرامی رسول الله از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می شد، می شنید و همه را حفظ می کرد و وقتی به خانه می رفت برای مادرش میخواند. و حضرت فاطمهعلیها السلام آن آیات و سخنان رسول‌الله‌ صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل میکرد و علی علیه السلام به شگفتی می پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می فرمود: از حسن علیه السلام شنیده ام

روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می کند امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می دارد .

سرور جوانان بهشت

پیامبر درباره‌ امام حسن و امام حسین علیهما السلام شش، هفت ساله فرمود: سیدى شباب اهل الجنه؛ اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله مى‌فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حد یک جوان است؛ مى‌فهمد، درک مى‌کند، عمل مى‌کند، اقدام مى‌کند، ادب مى‌ورزد و شرافت در همه‌ى وجودش موج مى‌زند

اگر آن روز کسى مى‌گفت که این کودک به دست امت همین پیامبر صلی الله علیه و آله ، بدون هیچ‌گونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسید، براى مردم غیرقابل باور بود؛ همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنى چه؛ مگر مى‌شود؟!

قضاوت و عجز دو خلیفه زمان در زمان طفولیت

مرد عربی نزد ابوبکر آمده و به او گفت: من در حال احرام چند تخم از تخمهای شتر مرغ را پخته و خورده‏ ام، اکنون بگو تکلیف من چیست و چه چیزی بر من واجب است؟ ابوبکر نتوانست پاسخ او را بدهد و بدو گفت: قضاوت در مسئله تو بر من مشکل است، و او را به سوی عمر راهنمایی کرد. عمر نیز او را به عبد الرحمن معرفی و راهنمایی نمود، و او نیز در پاسخ مرد عرب درماند، و چون همگی درمانده شدند، آن مرد عرب را به امیرالمؤمنین راهنمایی کردند، و چون شخص مزبور به نزد امیرالمؤمنین آمد به حسنین اشاره کرده فرمود: سل ای الغلامین شئت‏؟ از این دو پسر،

از هر کدام که خواستی سؤال کن! حسن علیه السلام رو به آن مرد عرب کرده فرمود: الک ابل‏؟ آیا شتر داری؟ مرد عرب گفت آری فرمود: به عدد تخمهای شترمرغی که خورده‏ای شترهای ماده را با شترهای نر جفت‏گیری کن و هر عدد بچه شتری که از آن دو پیدا شد، آنها را به خانه کعبه هدیه کن!

امیرالمؤمنین علیه السلام رو به فرزند خود کرده فرمود: یا بنی! ان من النوق السلوب، و ما یزلق‏! پسر جان! شتران گاهی بچه می‏اندازند و یا بچه مرده به دنیا می‏آورند؟

حسن علیه السلام پاسخ داد: یا ابه ان یکن من النوق السلوب و ما یزلق، فان من البیض ما یمرقپدر جان اگر شتران گاهی بچه انداخته و یا بچه مرده به دنیا می‏آورند، تخم ‏مرغان نیز گاهی فاسد و بی ‏خاصیت می‏شود! در این وقت ‏حاضران صدایی شنیدند که می‏گفت: معاشر الناس ان الذی فهم هذا الغلام هو الذی فهمها سلیمان بن داود ای مسلمانان آنچه را این پسرک فهمید، همان بود که سلیمان بن‏ داود فهمیده است.

حضرت علی علیه السلام در برخی رویدادها از حسن می‏خواست قضاوت ‏کند

امام صادق علیه السلام فرمود: در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام مردی را جهت دادخواهی به محضر آن حضرت آوردند. آن مرد را در خرابه‏ای‏ یافته بودند در حالیکه چاقویی خون آلود در دست داشت و بالای سر مقتول که به خون خویش می‏غلتید. ایستاده بود. حضرت پرسید: ای‏مرد! در این مورد چه می‏گویی؟ متهم پاسخ داد: ای امیرمومنان! اتهامم را می‏پذیرم. علی علیه السلام دستور داد او را ببرند و به جای مقتول قصاص کنند. در این‏ هنگام مردی با عجله و شتاب خود را نزد حضرت رساند و فریاد زد: او را باز گردانید، به خدا سوگند، او جرمی ندارد.

من قاتلم! امیرمومنان از متهم پرسید: چه چیز تو را وادار کرد که اتهام‏ قتل را بپذیری و حال آن که او را نکشته‏ای؟ مرد پاسخ داد: وضعیت‏ به گونه‏ای بود که نمی‏توانستم کمترین دفاعی از خود کنم; زیرا چند نفر مرا درحالیکه کارد خونین در دست داشتم و بالای سر مقتول‏ ایستاده بودم، دیدند و دستگیرم کردند. من در کنار خرابه مشغول‏ ذبح گوسفند بودم. وقتی آن را سر بریدم از این رو، داخل‏ خرابه شدم که ناگهان دیدم مردی در خون‏ خود می‏غلتد. به شدت ترسیده بودم. در حالی که چاقوی خون آلود در دستم بود، چند نفر وارد شدند و مرا بازداشت نمودند. علی علیه السلام دستور داد آن دو را نزد فرزندش، حسن علیه السلام ببرند و داستان‏ را برای او بیان کنند و حکم الهی را بپرسند. آنان را نزد امام ‏مجتبی علیه السلام بردند. آن حضرت پس از شنیدن سخنان آنها چنین قضاوت‏ نمود: قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات‏ داد . و با این ‏کارش، گویی بشریت را نجات داده است، و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا...;

هرکس انسانی را از مرگ‏ رهایی بخشد چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده. بنابراین آن دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال‏ پرداخت نمایید.

غصه های امام حسن علیه السلام هفت ‏سال و چند ماه از عمر شریفش گذشته بود که جد بزرگوارش از دنیا رحلت فرمود و از همان زمان دوران مظلومیت و غربت و مصیبت این خاندان شروع شد و هر روز مصیبت تازه و غم جدیدی بر او و برادر و خواهران او وارد می‏شد. برای این کودک تیزبین و باهوش چه اثر ناگوار و درد آوری داشته! خانه نشینی پدر و به غارت رفتن میراث آن امام مظلوم خار در چشم خلیده و استخوان در گلو شکسته.  بیماری مادرش فاطمهسلام الله علیها به دنبال آن احتجاجها و رفت و آمدها و تلاشهای بسیار برای احقاق حق و بازگرداندن حق ولایت و فدک و بستری شدن آن بانوی مکرمه در اثر ضربه ‏ها و مصیبتهای وارده که به فاصله اندکی منجر به شهادت وی و یتیمی فرزندان معصومش گردید...  در گذشت مادرش و نارضایتی او از شیخین و تأثیرات دامنه دار او از غضب حقش و اینکه مادر از رنج جملات بد اندیشان تومار عمرش چون گل گوتاه به هم پیچیده شد سخت امام حسن  علیه السلام را از محیط اجتماع متأثر نمود.

تحمل و صبر و خویشتن داری مشاهده جنازه ضربه خورده مادر، و حضور در مراسم دفن و کفن در تاریکی شب به وسیله پدر، و به دور از انظار مردم. در برابر همه این ناگواری‏ها، آن هم برای کودکی هفت‏ ساله و در حد اعلای نبوغ و ذکاوت که همه چیز را درک می‏کرده و تجزیه و تحلیل می‏نموده، کاری بس دشوار و مشکلی جانسوز و جانگداز است...! و بر طبق قاعده، آن کودک معصوم و تیزبین از رفتار پدر و مادر بزرگوار، و طرز برخوردشان با مسائل آن روز، وظیفه خود را بخوبی درک می‏کرده و می‏دانسته که صبر و بردباری در برابر این پیشامدهای ناگوار، در آن مقطع سرنوشت‏ ساز و حساس اسلام، به درایت، دوراندیشی و خرد سازگارتر است... چنانکه پدر بزرگوارش (درباره همان مقطع زمانی حساس فرمود فرایت ان الصبر علی هاتا احجی! )

اعتراض به ابوبکر اما با تمام این احوال شاید سکوت کامل را در برابر آن همه مظلومیت جایز ندانست و بالاخره در یکی از روزها خود را به مسجد رسول خدا رسانده و ابوبکر را که در جایگاه جدش پیامبرصلی الله علیه و آله نشسته بود مخاطب ساخته و با همان لحن کودکانه، ولی پر معنی و کوبنده، بدو فرمود انزل... انزل عن منبر ابی، و اذهب الی منبر ابیک  فرود آی ... فرود آی از منبر پدرم و به سوی منبر پدرت برو!  این گفتار کوبنده با آن لحن کودکانه و پر معنی همه حاضران در مسجد را مبهوت ساخته و چون سرهای خود را برگرداندند با سبط اکبر رسول خدا و نور دیده محبوب

آن حضرت، مواجه شدند که ابوبکر را مخاطب ساخته و آن سخنان را اظهار فرمود، که همه آنچه را ممکن بود به صورت مناظره و استدلال بیان دارد، با همین دو جمله کوتاه و پر معنی اظهار فرمود. ابوبکر چنان غافلگیر شده بود که بناچار در پاسخ فرزند رسول خدا گفت صدقت و الله انه لمنبر ابیک لا منبر ابی‏ راست گفتی به خدا سوگند که آن منبر پدر تو است، نه منبر پدر من (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2)

با غمها و دردها تجربه می اندوزد و استخوان در گلو خار در چشم تحمل می کند. به فرمان پدر در مقابل ناتوانی خلیفه در پاسخگوئی، جوابگوی مردم بود و مورد تحسین خلیفه و دیگران قرار میگرفت. امام حسن و امام حسینعلیهما سبلام در دوران سه خلیفه در کلیه ماجراها سایه به سایه همراه پدر حضور دارند و ماموریتهائی هم از طرف خلفا به آنان واگذار میشد.

خلافت اسلامی به دست کسانی افتاد که از علم و دانش بی بهره بودند  بزرگترین ضربه ای که بر امام حسن علیه السلام وارد شد در گذشت جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود موضوع پیدایش کودتای سقیفه و انحراف اصحاب از وصایای پیغمبر و عقب گذاشتن علی علیه السلام و خلافت را به دست گرفتن و دست به دست دادن برای امام بسیار ناگوار آمد. از این گذشته چیزی که بیشتر روحیه ی امام حسن علیه السلام را رنجه می ساخت این بود که خلافت اسلامی به دست کسانی افتاد که از علم و دانش تهی بودند و در هر مرحله از پرسشها درمانده و ناگزیرند باید به امام مراجعه کنند.

قهراً آدمی ناراحت می شود که اشخاص مصدر امر باشند و نتوانند پاسخ مسائل و درخواستهای مردم را بدهند و آن کسی که عالم و دانشمند است در خارج از اجتماع بنشیند و به بی سوادی و گمراهی زعما نظاره کند. 25 سال این جریان سبب کدورت خاطر امام حسن علیه السلام بود که حق را در خارج از جای حق مشاهده می کرد.       . معاویه هم چندین بار تشکیل جلسه مناظره داد و نتیجه آن غیر از افتضاح بنی امیه نشد یکبار بعد از توهین به علی علیه السلام، امام حسن اصل و نسب خود را با معاویه مقایسه میکند پدر تو ابوسفیان پدر من علی. مادر تو هِندِ فاسد و مادر من فاطمه. جد تو حرب جد من پیامبر. پس لعنت بر کسانی که پلیدترند، نفاقشان بیشتر و کفرشان طولانی تر بود که همه در مجلس آمین گفتند. یکبار هم مجددا بعد از افتضاح معاویه، عمرو عاص را که پنج مرد مدعی پدرش بودند، ولید را بخاطر شرابخواری و مستی در نماز، مغیره را به زنا و عفو عمر به جای حد زدن و مروان را که تبعیدی پیامبر بود و مورد عفو عثمان و بدستور معاویه حاکم مدینه انتخاب میشود؛ افتضاح مینماید. بنی امیه کوشش میکرد خود را اهل بیت پیامبر معرفی کند.

بخش 2 :  فعالیت ها و اقدامات امام حسن علیه السلام قبل از امامت

دوران خانه نشینی امیرالمؤمنین دوران پر رنج و محنت آوری برای اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. اما این مسأله سبب انزاوای کامل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله از جامعه و بی‏تفاوتی آنان نسبت به جامعه خود نمی‏شد و فعالیت‏های ارزنده‏ای از خود نشان می‏دادند . در این میان امام علیه السلام نیز سهم عمده ‏ای بر دوش داشت .  امام حسن علیه السلام در طول 37 سالی که در کنار پدر زیست نه فقط فرزندی مطیع و امام شناس بود و خود را وقف خدمت ‏به امیر المؤمنین کرده بود. روزی بازوی نظامی پدر می‏شود و به فرمانش به طرف کوفه روانه‏ می‏شود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهی دهد و آنها را جهت مقابله با پیمان شکنان و ناکثان بسیج کند. روز دیگر بازوی سیاسی امام می‏شود و در جریانات سیاسی دوران عثمان ‏وارد صحنه می‏شود و او را نسبت‏ به وضع ناهنجار دستگاه خلافتش و کثرت انحرافات آگاه می‏سازد. و یا در مسئله حکمیت‏ به دستور آن‏ حضرت و با بیانات شیوا و دلنشین، اعلام موضع می‏نماید و دست‏ به ‏افشاگری می‏زند و روزی در سمت قضاوت و دیگر مسوولیت‏ها به کمک و یاری پدر می‏شتابد.

مسوولیت‏های ثبت‏ شده در تاریخ

در ماجرای جانسوز تبعید ابوذر غفاری هنگامی که می‏خواستند او را به ربذه تبعید کنند، عثمان دستور داد هیچ کس از مردم مدینه و مسلمانان حق ندارد به بدرقه ابوذر رفته و با او تکلم کرده و خداحافظی کند، و مروان حکم جیره خوار دستگاه خلافت را نیز مامور اجرای این دستور ساخت. عثمان می‏خواست ‏با این دستور، هم ابوذر را تحقیر کرده و انتقام خود را از وی بگیرد، و هم در انظار عموم او را فردی ماجراجو و ضد اسلام و حکومت اسلامی معرفی کند. اما امیرالمؤمنین علیه السلام برای خنثی کردن این توطئه خائنانه و قدردانی مقام والای ابوذر، به این دستور ظالمانه وقعی ننهاد، و هنگام اخراج آن رادمرد الهی در حالی که دو فرزند عزیزش حسن و حسین و همچنین برادرش عقیل، و برادرزاده و دامادش عبد الله بن جعفر، و عمار را نیز همراه خود آورده بود، برای تودیع و بدرقه ابوذر بیرون آمد و خود را به او رسانید

در این وقت‏ حسن علیه السلام جلو رفته با ابوذر به گفتگو پرداخت. مروان ایشان را دید، پیش آمده و رو به حسن علیه السلام کرده گفت: هان ای حسن! مگر نمی‏دانی که عثمان گفتگوی با این مرد را ممنوع ساخته؟ اگر نمی‏دانی بدان! علی علیه السلام که سخن او را شنید، پیش رفته و تازیانه بر گوش مرکب مروان زده و بر سرش فریاد زد :

 تنح نحاک الله اِلَی النّار دور شو، خدایت ‏به سوی دوزخ دور گرداند! مروان که آن وضع را دید گریخت و خود را به عثمان رسانده و جریان را به اطلاع وی رسانید.

امیر المؤمنین علیه السلام به نزد ابوذر رفت و خداحافظی کرده و هنگام خداحافظی این سخنان پر معنی را که از سینه‏ای پر سوز بیرون می‏آمد بدو فرمود یآ اباذر انک غضبت لله فارج... خفتهم علی دینک، فاترک ای اباذر تو برای خدا خشم کردی، پس امیدوار به همان خدایی که به خاطر او خشم کردی باش.

این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خود از آنها واهمه کردی، پس آنچه را که به خاطر آن از تو می‏ترسند به دستشان ده (و از دنیای آنها چشم بپوش) و به خاطر همان که بر آن واهمه داشته و بیمناکی از ایشان بگریز .

وه! که اینان چه بسیار نیازمندند بدانچه تو آنها را از آن منع کردی، و تو چه بسیار بی ‏نیازی از آنچه اینان از تو منع کرده و بازداشتند و بزودی در فردای قیامت‏ خواهی دانست که سودبرنده کیست، و حسودان چه کسی بیشترند. و اگر آسمانها و زمینها بر بنده‏ای بسته شود و آن بنده از خدا بترسد، خداوند برای آن بنده راه خلاصی و نجات فراهم سازد.

[ای اباذر] نباید با تو مانوس شود مگر حق، و نباید چیزی تو را به وحشت افکند مگر باطل، تو اگر دنیای ایشان را می‏پذیرفتی (و با آنها همکاری می‏کردی) تو را دوست می‏داشتند، و اگر از دنیای چیزی برای خود می‏گرفتی تو را در امان می‏گذاشتند یعنی همه این دربدری‏ها و رنجها به خاطر آن است که تو اهل دنیا نیستی.

نماینده امام علی علیه السلام به سوی عثمان انحرافات و کج‏روی‏های آشکار کارگزاران عثمان عرصه را بر تمام ‏مسلمانان آگاه و بیدار، به ویژه صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله تنگ کرده ‏بود.

در زمان خلافت عثمان کارهای خلاف زیاد صورت می‏گرفت. بدین جهت‏ هرگاه فرد یا افرادی به حضور علی علیه السلام می‏آمدند و از کارهای عثمان ‏شکایت می‏نمودند، علی علیه السلام پسرش، حسن علیه السلام را نزد عثمان می‏فرستاد تا شکایت مردم را به او گوشزد کند.

این موضوع بسیار تکرار شد، تا این که روزی عثمان به حسن علیه السلام گفت: پدرت تصور می‏کند که احدی ‏آگاهی ندارد ولی ما به آنچه انجام می‏دهیم آگاه هستیم. بنابراین ‏از ما دست‏ بردار. پس از این گفتگو دیگر حضرت علی علیه السلام پسرش امام‏ حسن علیه السلام را نزد عثمان نفرستاد.

 

اعلام آمادگی برای جهاد

امیرالمؤمنین علیه السلام علت اصرار معاویه بر عناد و راه باطل خود، ناچار به اقدام شد و از این رو با یاران خود به مشورت پرداخت و آنها را مخاطب ساخته، چنین فرمود: اما بعد فانکم میامین الرای، مراجیح الحلم، عدوکم فاشیروا علینا برایکم‏ (شما مردانی هستید خجسته رای و حلیم و بردبار، کارتان مبارک و گفتارتان حق است، و ما اکنون برای رفتن به سوی دشمن خود و دشمن شما تصمیم گرفته‏ایم، پس نظرتان را در این باره بیان دارید. در اینجا مردان بزرگی همچون عمار بن یاسر و سهل بن حنیف و مالک اشتر و قیس بن سعد و عدی بن حاتم و دیگران برخاسته و در تایید گفتار امیرالمؤمنینعلیه السلام سخنان گرم و پرشوری ایراد کردند که آن بزرگوار را به وجد آورد،

و البته برخی هم بودند که حرفهای دلسرد کننده و یاس آوری بر زبان جاری کردند، و از آن جمله از فرزند رسول خداصلی الله علیه و آله حسن بن علی علیه السلام نیز سخنرانی جالبی نقل کرد الحمد لله لا اله غیره،..... ستایش خدای را که معبودی جز او نیست، ... براستی که از آن چه خداوند بر شما از حق خود بزرگ کرده و از نعمتهای خود فرو ریخته، نعمتهای بسیاری است که به شماره در نیاید و شکرش نتوان به جای آورد ... هیچ مردمی بر چیزی مجتمع و متحد نشدند جز آنکه کارشان محکم شود و گره ایشان مستحکم گردد، پس آماده شوید برای جنگیدن با دشمنان یعنی معاویه و لشکریانش که وقت آن رسیده، و دست از یاری یکدیگر برندارید که این کار دلها را پریشان کند، و براستی که بسوی نیزه‏ها رفتن شجاعت و پایداری است و نیرومند نشوند مردمی جز آنکه خدا بیماری را از آنها بردارد، و آثار مصیبت‏بار خواری را از ایشان کفایت کند، و به نشانه‏های شریعت راهنماییشان کند. و به دنبال آن، سخنرانی گرم و پر شور دیگری نیز از سبط اصغر رسول خداصلی الله علیه و آله، یعنی امام حسن علیه السلام نقل شده است.

 در میدان جنگ جمل  با همه تلاش و کوششی که علی علیه السلام انجام داد تا شاید پیمان شکنان بصره دست از ماجراجویی برداشته و به راه حق بازگردند، توفیقی در این راه حاصل نشد و شیطان بر آنها چیره شد و آنها را از یاد حق بیرون برد، و بالاخره پس از اینکه جمعی از مردم بی‏گناه بصره را کشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام به جنگ ایشان آمد و پس از گفتگوها و اتمام حجت، جنگ آغاز شد و علی علیه السلام که متوجه شد تا آن شتر سر پاست، این نادانان و فریب خوردگان از مقاومت‏خویش دست‏ برنمی‏دارند و آشوب و فتنه خاموش نمی‏شود. پسرش محمد حنفیه را طلبید و نیزه خود را به او داده، فرمود: شتر عایشه را هدف این نیزه قرار ده و آن را از پای درآور. محمد با نیزه حمله کرد، ولی تعدادی اطراف شتر عایشه بودند و بسختی از آن حمایت می‏کردند مانع پیشرفت او شده و او را از رسیدن به شتر بازداشتند، و بازگشت.

در این وقت ‏حسن بن علی علیه السلام پیش رفت و نیزه را از او گرفته و به سوی شتر حمله کرد و خود را بدان رسانده و نیزه‏اش را به او زده، بازگشت در حالی که خون آن شتر بر نیزه بود. محمد حنیفه که این منظره را دید، خجالت کشید. امیرالمؤمنین علیه السلام بدو فرمود: لا تانف فانه ابن النبی و انت ابن علی ناراحت مشو که او فرزند پیغمبر است و تو فرزند علی هستی! باری با پایداری و شجاعت فرزند رسول خداصلی الله علیه و آله و سبط اکبر آن حضرت جنگ جمل به نفع لشکر حق به پایان رسید،.

در میدان جنگ صفین جنگ شروع شد و صفها آراسته گردید، و در اینجا باز هم نقش مهم و مؤثر فرزند رشید و بزرگ رسول خداصلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان حسن بن علی علیه السلام را در راه دفاع از حریم اسلام و قرآن مشاهده می‏کنیم، که طبق نقل ابن شهر آشوب در مناقب، امیرمؤمنان علیه السلام هنگام تنظیم سپاه و صف آرایی لشکر، میمنه لشکر خود را به حسن بن علی و برادرش حسین علیهما السلام و عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل سپرد .... و در معرکه جنگ هم مورخین می‏نویسند:

روزی معاویه خواست تا حسن بن علی علیه السلام را بیازماید، و روی طبع فریبکارانه‏اش به خیال خود او را فریب دهد، و به عبید الله بن عمر گفت: به نزد حسن برو و او را به خلافت امیدوار کن و وعده‏های دیگری به او بده، شاید بتوانی او را از پدرش جدا کنی و پیش ما آری. عبید الله به میدان آمده و حضرت مجتبی را طلبیده گفت: لی الیک حاجة‏؟ مرا با تو حاجتی است؟ و چون آن بزرگوار پیش آمده و پیشنهاد او را شنید، با تندی پاسخ او را داده و در پایان بدو فرمود لکانی انظر الیک مقتولا فی یومک او غدک، اما ان الشیطان قد زین لک... لوجهک قتیلا... گویا تو را می‏نگرم که امروز یا فردا کشته خواهی شد، براستی که‏ شیطان این حال را برای تو آرایش کرده و فریب داده تا خود را معطر ساخته و جایگاهت را زنان اهل شام ببینند، و بزودی خدایت ‏بر زمین افکند و کشته‏ات را به صورت به روی خاک اندازد.

عبیدالله که این سخنان را از آن سبط رسول گرامی شنید سرافکنده و نا امید به سوی معاویه بازگشت، و معاویه برای دلداری او گفت: انه ابن ابیه‏! آری او پسر پدرش (علی) است. به خدا سوگند آن روز هنوز به پایان نرسیده بود که عبیدالله از لشکر شام بیرون آمد و به دست مردی از قبیله همدان به قتل رسید، و آن مرد همدانی برای آنکه مقتول خود را گم نکند و در فرصت مناسبی بتواند اسلحه و جامه مقتول را برگیرد، نیزه ‏اش را در چشم او فرو برد و او را به زمین دوخت و پای آن مقتول را نیز به اسب خود بست.

این داستان را می‏توان از معجزات آن حضرت نیز محسوب داشت که چنین خبری از آینده عبیدالله می‏دهد، و سرنوشت ذلت‏بار او را به اطلاع وی می‏رساند، و به آن سرعت، گفتار آن حضرت تحقق می‏یابد.

این پسر را نگه دارید... در یکی از روزهایی که حمله عمومی انجام شد، امیرالمؤمنین علیه السلام متوجه شد که فرزندش حسن نیز خود را آماده کرده تا در آن حمله به همراه لشکریان امیرالمؤمنین علیه السلامشرکت جوید. امیرالمؤمنین علیه السلام که چنان دید با نگرانی متوجه اطرافیان خود شده، فرمود: املکوا عنی هذا الغلام فاننی انفس بهذین یعنی الحسن و الحسین لئلا ینقطع بهما نسل رسول الله جلوی این پسر را بگیرید... که من از (آمدن) این دو، یعنی حسن و حسین علیهما السلام ، دریغ دارم مبادا به خاطر (آمدن) این دو، نسل رسول خداصلی الله علیه و آله قطع شود.

در داستان حکمیت امام علیعلیه السلام را ناچار به پذیرش حکمیت کردند، و تحت فشار قرار دادند تا آنچه را به اصرار خود آنها پذیرفته و تعهد به آن را امضا کرده لغو کند، و پیمان به امضا رسیده را بشکند، و بی مقدمه دوباره جنگ را شروع کند... و بلکه پا را از این هم فراتر نهاده و خود آن رهبر بزرگوار و آن امام مظلوم را در پذیرش حکمیت مقصر دانسته، شعار لا حکم الا لله‏ را سر دادند... و بدین ترتیب نزدیک بود که آشوب تازه و فاجعه دیگری را در میان لشکریان آن حضرت پدید آرد، و در این مرحله لازم بود جلوی این فاجعه به نحوی گرفته شود، و شخصیتی که مورد احترام و پذیرش همگان باشد برای آنها سخنرانی کند، و بطلان حکمی را که از طرف ابو موسی صادر شده، با دلیل و برهان برای آنها ثابت کند، و از طرفی مشروعیت پذیرش اصل حکمیت را برای ایشان بیان کند.

و به همین منظور فرزندش حسن علیه السلام را مامور ساخت تا برای آن مردم ماجراجو سخنرانی کند و او چنین گفت: ایها الناس قد اکثرتم فی هذین الرجلین، و انما بعثا لیحکما بالکتاب علی الهوی، فحکما بالهوی علی الکتاب و من کان ... ای مردم براستی که شما درباره این دو مرد زیاده سخن گفتید، و این دو نفر فقط انتخاب شده بودند که به کتاب خدا حکم کنند نه از روی هوای نفس، ولی آنها به هوای نفس حکم کردند نه به کتاب خدا، و کسی که چنین باشد حکم‏ نیست، بلکه محکوم است و (ابو موسی) که خلافت را برای عبدالله بن عمر قرار داد، سه اشتباه و خطا را مرتکب شده :

اول، با پدرش عمر مخالفت کرده، زیرا عمر به این کار راضی نشد و حتی او را از اهل شوری نیز قرار نداد.

دوم، با خود عبد الله در این باره مشورت نکرد

سوم، مهاجر و انصاری که حکومت را منعقد نموده و حَکم آنها را مردم پذیرا هستند، نظری در این باره نداده‏اند. و اما اصل حکمیت (و مشروعیت آن) نیز چنان بود که رسول‏خدا صلی الله علیه و آله سعد بن معاذ را در داستان بنی قریظه حَکم قرار داد، و او نیز بدانچه رضایت ‏خدا بود حُکم کرد، و شکی نیست اگر مخالفت کرده بود، رسول خداصلی الله علیه و آله رضایت نمی‏داد و امضا نمی‏فرمود و این سخنرانی جالب با ایجاز و اختصاری که در آن بود جامع همه مسائل بوده، و پاسخ همه ایرادها و سؤالهایی را که می‏توانست مطرح شود می‏داد، و دلیل دیگری بر عظمت مقام علمی و سیاسی فرزند برومند امیرالمؤمنین علیه السلام و سبط اکبر رسول خداصلی الله علیه و آله می‏باشد.

فرماندهی گروه ده هزار نفری در پی خیانت آشکار معاویه و هوادارانش پس از ماجرای حکمیت، امیرمومنانعلیه السلام در اواخر عمرش بر آن شد تا جنگ با معاویه را از سر بگیرد. بدین جهت‏ با بسیج کردن مجدد نیروهای رزمنده، امام‏ حسن علیه السلام را به فرماندهی ده هزار نفر منصوب کرد تا آنها به سوی‏ جبهه صفین روانه شوند مردم گروه گروه به این سپاه پیوستند صد هزار شمشیر جمع شد و آماده حرکت‏ شد. در این هنگام بود که ابن‏ ملجم ملعون بر فرق مقدس امام علی علیه السلام ضربت زد و آن ضربت ‏به شهادت‏ آن حضرت منجر شد و آن سپاه با عظمت مانند گله گوسفندی که چوپان‏ خود را از دست داده باشد از هم گسیخت.

پاسخ به سوالات مذهبی مردم امیرمومنان علیه السلام بارها پاسخ بدین ‏پرسشها را به امام حسن علیه السلام ارجاع داده بود. گاهی مردم پس از دریافت پاسخ از امام حسن علیه السلام به نزد امام علی علیه السلام می‏رفتند و از حضرت پاسخ همان سؤال را می‏خواستند که حضرت می‏فرمود: اگر از من هم می‏پرسیدید بیش از این جوابی دریافت نمی‏ کردید . روزی حضرت علیعلیه السلام در «رحبه‏» بودند که مردی به حضورش آمد و عرضه داشت: من از رعایای شما هستم. حضرت فرمود: خیر. هرگز از رعایای من نیستی بلکه تو پیک پادشاه روم هستی; از معاویه ‏سوالاتی کرده‏ ای و او درمانده و عاجز شده بدین جهت تو را جهت دریافت پاسخ‏های آن به نزد ما فرستاده. آنگاه حضرت به او فرمود: از یکی از دو فرزندم بپرس او گفت: از فرزندت حسن علیه السلام می ‏پرسم امام حسن علیه السلام رو به او کرد و فرمود: آمده‏ ای که بپرسی: فاصله بین حق و باطل چه مقدار است؟ همچنین‏ آمده ‏ای که بپرسی: چقدر فاصله است‏ بین آسمان و زمین؟ میان مشرق‏ و مغرب چه اندازه فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ کدام چشمه و چاه‏ است که ارواح مشرکان در آنجا جمع هستند؟ ارواح مومنان در کجا جمع می‏شوند؟ خنثی کیست؟ کدام ده چیز است که هر یک سخت‏تر از دیگری است؟

با تعجب عرض کرد: یابن رسول الله! آری. پرسش‏های من همین است که بیان ‏داشتید. سپس امام حسن علیه السلام به یک یک پرسش‏های او پاسخ داد. مرد شامی به امام حسن علیه السلام گفت: گواهی می‏ دهم که تو فرزند رسول خدایی و همانا علی بن ابی‏طالب علیه السلام برای خلافت و جانشینی رسول خدا از معاویه سزاوارتر است.

خواندن دعای باران به دستور امیرمومنان علیه السلام گروهی نزد علیعلیه السلام آمده، از کمبود باران شکایت کردند آن حضرت ‏فرزند برومندش، امام حسن علیه السلام را فراخواند و به وی فرمود: خدای را از بهر استسقاء بخوان. حسن علیه السلام به دنبال فرمان پدر، دست‏ به‏ دعا برداشته اللهم هیج لنا السحاب بفتح الابواب بماء عباب خدایا! ابرها را به حرکت درآور و با بازکردن درب‏های آسمان، آب و باران فراوانی بر ما فرست. حسین علیه السلام نیز به دستور پدر به دعای استسقاء پرداخت: اللهم معطی الخیرات. .. خدایا! ای کسی که خیرات و برکات ‏را به بندگان عطا می‏کنی. هنوز دعا پایان نگرفته بود که باران تندی شروع به باریدن‏ کرد به سلمان گفتند: ای اباعبدالله! این دعا به آن‏ها یاد داده‏ شده بود او در پاسخ گفت: وای بر شما! مگر نشنیده‏ اید حدیث رسول ‏خدا را که می‏فرماید: خداوند مصالح حکمت را بر زبان اهل ‏بیت من‏ جاری ساخته است.

در راه انجام ماموریت در زمان پدر آری همان گونه که امام امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: و قبلا نیز خبر داده بود، این دنیا پرستان نتوانستند حکومت عادلانه و شیوه مرضیه آن حضرت را تحمل کنند، و سر به مخالفت ‏برداشته، و نخستین جنگ را به سرکردگی عایشه و طلحه و زبیر، علیه آن بزرگوار ترتیب داده و به راه انداختند. پیمان شکنان، شهر بصره را پایگاه اعمال ضد اسلامی و خرابکارانه خود قرار داده، و پس از جنایاتی که در آنجا انجام دادند، آن شهر را به تصرف خود درآورده و از حکومت مرکزی جدا ساختند. امیر المؤمنین علیه السلامبرای دفع آنان با جمعی در حدود سه هزار نفر از مدینه به سوی بصره حرکت کرد و چون به ربذه رسید، در آنجا توقف کرد و از آنجا نامه ‏ای به مردم کوفه نوشت و مردم آنجا را به جنگ با پیمان ‏شکنان‏ دعوت فرمود... و سپس از آنجا به ذی قار رفت و چون از کوفه خبری نشده بود، از آنجا نامه دیگری به مردم کوفه نوشت و به وسیله فرزند خود حسن بن علی علیه السلام و عمار بن یاسر و زید بن صوحان و قیس بن سعد بن عباده به سوی مردم کوفه فرستاد...

ابن ابی الحدید نقل کرده که گوید: حسن بن علی و عمار بن یاسر به نزد ما آمدند تا مردم را برای کوچ دادن به نزد امیر المؤمنین علیه السلام بسیج کنند،

و چون متن نامه امیر المؤمنین علیه السلام را برای مردم قرائت کردند، در این وقت ‏حسن بن علی علیه السلام برای سخنرانی برخاست، و او در آن وقت جوانی نورس بود و به خدا سوگند من که نوجوانی او و آن جایگاه سخت او را دیدم به حال او رقت کرده و دلم سوخت.

بسیج مردم کوفه حسن علیه السلام از طرف امام علی علیه السلام مامور شد تا جهت آگاه ساختن ‏مردم کوفه از توطئه‏ های شوم دشمنان و بسیج مردم برای یاری ‏علی علیه السلام به همراه عماربن ‏یاسر و قیس به کوفه برود. امام حسن علیه السلام در کوفه چنین گفت: ای مردم! به دعوت امام و امیر خود پاسخ مثبت دهید و به کمک‏ برادران مجاهد خود علیه شورشگران داخلی حرکت کنید... سوگند به ‏خدا، خردمندان او را یاری نمایند درس عبرتی برای آیندگان‏ نزدیک و دور خواهد شد عاقبت نیکی خواهید داشت پس به دعوت ما پاسخ دهید و ما را بر آن ‏چه ما و شما بدان مبتلا و دچار گشته‏ایم‏ یاری نمائید.

همانا امیرمومنان علیه السلام فرمود: من به سوی ناکثین حرکت‏ کردم تا آنان را به جای خود نشانم در این حال از دو صورت خارج ‏نیست; من یا ظالم و ستمگرم و یا مظلوم و و ستمدیده . مردم، از خدا می‏خواهم مردی را برساند که جویای حقیقت ‏باشد و حق خدا را در نظر بگیرد، چنان‏چه من مظلوم و ستمدیده هستم یاری‏ ام کند و اگر ستم می‏کنم، ممانعت و جلوگیری نمایید. سوگند به خدا! طلحه و زبیر از اولین کسانی بودند که با من بیعت کردند و از اولین‏ افرادی بودند که پیمان شکستند و خدعه نمودند. آیا از بیت المال ‏چیزی را به خود اختصاص داده ‏ام و یا حکمی را دگرگون کرده ‏ام؟! پس‏ حرکت کنید به سوی آنان و امر به معروف و نهی از منکر نمایید.

کارشکنی‏ های ابوموسی اشعری عقیم ماند  و امام حسن علیه السلام توانست‏ حدود دوازده هزار نفر از جنگجویان کوفه را جهت پیوستن به سپاه‏ علی علیه السلام به سوی بصره گسیل دارد. پس از پایان گرفتن جریان حکمیت توسط ابوموسی اشعری و عمرو بن ‏عاص، و خیانت آشکار آنها به اسلام و مسلمانان، بسیاری از مردم‏ لب به اعتراض گشودند که چرا امام علی علیه السلام بعضی از بستگان خود را مامور مذاکره و تکلم نکرد؟ با این که مردم کوفه بر خلاف نظر امام‏ علی علیه السلام، ابوموسی اشعری ‏را جهت مذاکره و حکمیت پیشنهاد کرده و بر این امر اصرار ورزیده ‏بودند. حضرت علی علیه السلام برای پایان دادن به اختلافات، به امام  ‏حسن علیه السلام دستور داد تا ...

درباره ابوموسی و عمروبن عاص و اشتباهاتشان‏ سخن گوید.

اندلیسی می‏نویسد: روزی علی علیه السلام در مسجد کوفه بالای منبر سخن می‏گفت. متوجه فرزندش‏ حسن علیه السلام شد و به او فرمود: برخیز و درباره این دو نفر سخن بگو. امام حسن علیه السلام برخاست و پس از حمد و ثنای خدا، فرمود: ای مردم! شما در مورد این دو نفر (ابوموسی و عمرو بن ‏عاص) مذاکره کردید (و به توافق رسیدید) و ما آنها را به مجلس‏ مذاکره فرستادیم. بر این اساس که مطابق قرآن، نه مطابق هوس‏های‏ نفسانی داوری کنند ولی آنها مطابق هوس‏های نفسانی، نه مطابق‏ قرآن داوری کردند و وقتی که مذاکره این گونه باشد، حاکم نخواهد بود بلکه محکوم است. ابوموسی در آنجا که حکمیت را برای‏ عبدالله بن عمر قرار داد، به خطا رفت.

عهده‏ داری امامت جمعه مسعودی می‏نویسد: آنگاه‏ که عذری مانند بیماری برای امیرمومنان علیه السلام پیش می‏ آمد و نمی‏ توانست‏ برای اقامه نماز جمعه در مسجد کوفه حضور یابد، فرزند برومندش را به این امر مهم می‏ گمارد. امام حسن علیه السلام در یکی از خطبه ‏های نماز جمعه در مسجد کوفه، چنین‏ فرمود: همانا خداوند سبحان مبعوث ننمود پیامبری را مگر این که‏ بعد از او، خلیفه و جانشینی را تعیین کرد و یا گروه و یا خاندانی را . پس قسم به آن کس که محمدصلی الله علیه و آله را به پیامبری برگزید، هیچکس در حق ما اهل‏بیت کوتاهی نخواهد کرد، مگر این که خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هیچ دولتی بر ضد ما حاکمیت پیدا نخواهد کرد، مگر آن که عاقبت از آن ما خواهد شد و متجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهنددید و به مکافات آن خواهند رسید.

سرپرستی موقوفات و صدقات از دیگر مسوولیت‏های امام حسن علیه السلام، تولیت موقوفات امام ‏علی علیه السلام بود. امام در اواخر عمر خویش طی حُکمی همه موقوفات ‏خویش را به امام حسن علیه السلام واگذار کرد. این موقوفات دو بخش بود: برخی موقوفات خود امام علی علیه السلام بودند از قبیل چاه، چشمه، نخل و دیگر چیزهایی که امیرمومنان آنها را احداث و وقف گردانیده بود; برخی همان موقوفات پیامبرصلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام بود که تولیتش به عهده حضرت علی علیه السلام بود. امام در فرمانی به امام حسن علیه السلام به وی چنین می‏فرماید: این است آنچه را که بنده خدا، علی‏ بن ابی‏طالب، پیشوای ‏مؤمنین درباره دارایی خود به آن فرمان داده برای به دست آوردن‏ رضا و خشنودی خدا که به سبب آن مرا به بهشت داخل نماید و براثر آن، آسودگی آخرت را به من عطا فرماید... و پس از من، حسن‏بن علی سفارش مرا انجام می‏دهد.

وصی من است از مال و داراییم بطور شایسته صرف می‏کند و به مستحقین و سزاواران می‏بخشد و اگر برای حسن علیه السلام پیشامدی نمود حسین علیه السلام زنده است. وصی من بعد از حسن علیه السلام، اوست‏ و سفارشم را مانند او انجام می‏دهد.... و شرط می‏کند با آن که‏ تصدی این مال را به او داده، این که این مال را به همان طوری‏که هست، باقی بگذارد و میوه آن را در آنچه به آن مامور گشته و رهنمود شده است، صرف نماید و شرط می‏کند که نهالی از زاده‏های‏ درخت‏خرمای این ده‏ها را نفروشد...

امام حسن دارا ی مهمان سرائی بوده که غریبان را مسکن می داده. یک بار هم نیمی از مال و بار دیگر تمام مال خویش را به مستمند بخشیده بود (کریم اهل بیت) این داستان همچنان که منش صابرانه آن حضرت علیه السلام را نشان می دهد،

در کنار بدن زخم خورده پدر امیر المؤمنین علیه السلام به مسجد کوفه آمد و بالاخره آن مصیبت عظمی به دست‏شقی‏ترین مردم انجام شد و مردم کوفه با اطلاع از آن فاجعه، خود را به مسجد رساندند، و فرزندان امیر المؤمنین علیه السلام نیز به مسجد آمدند. پیشاپیش آنها حسن بن علی علیه السلام خود را به محراب رسانید و پدر را در کنار محراب مشاهده کرد که صورت و محاسن آن حضرت به خون سرش خضاب گشته و جمعی اطراف آن حضرت را گرفته و در صدد هستند تا به هر ترتیب هست او را برای اقامه نماز بر پا دارند و با وسیله‏ای جلوی خونریزی را بگیرند.

حسن علیه السلام جلو رفت و چون نظر آن حضرت به فرزندش افتاد به وی دستور داد با مردم نماز بخواند، و خود امام نیز نشسته نماز خواند، و چون از نماز فراغت ‏یافت پیش رفته و سر پدر را که خون از آن می‏ریخت ‏به دامن گرفت و عرض کرد: چه کسی این ضربت را به شما زد؟ عبد الرحمن بن ملجم! از چه سمتی فرار کرد؟

امام علیه السلام فرمود: کسی به دنبال او نرود، هم اکنون از این در او را می‏آورند و به‏ باب کنده‏ اشاره فرمود. طولی نکشید که آن مرد پلید و ملعون را از همان جا که حضرت اشاره فرموده بود، وارد کردند و در برابر حسن بن علی علیه السلام نگه داشتند.

فرزند داغدار رو به آن جانور شقاوتمند کرده، فرمود: ای ملعون! امیرالمؤمنین علیه السلام و امام مسلمانان را کشتی؟ آیا این پاداش آن همه لطف و محبتی بود که به تو کرد و تو را پناه داد؟

در این وقت امام علیه السلام با آوایی کوتاه و آهسته به آن بخت ‏برگشته پست فرمود: کار سخت و جنایت‏ بزرگی کردی، آیا من تو را مورد ترحم خود قرار نداده و تو را در بخشش و عطا مقدم بر دیگران نداشتم! آیا این بود پاداش من؟

سپس متوجه فرزندش حسن شده و بدو فرمود: یا بنی ارفق باسیرک و ارحمه و اشفق علیه‏ با اسیر خود مدارا کن و او را مورد ترحم و شفقت‏ خویش قرار ده حسن علیه السلام عرض کرد: پدر جان این لعین تو را کشته و ما را به این فاجعه بزرگ مبتلا کرده و تو دستور ترحم و مدارا کردن با او را می‏ دهی؟

فرمود: یا بنی نحن اهل بیت الرحمة و المغفرة اطعمه مما تاکل،.... پسرکم، ما خاندان رحمت و آمرزش هستیم، بخوران به او از آن چه خود می‏خوری و بنوشان به او از آنچه خود می‏ نوشی، پس اگر من مردم از وی به همین مقدار قصاص کن که او را بکشی، و مثله‏اش نکنی، که من شنیدم از جدت رسول خداصلی الله علیه و آله که می‏فرمود: بپرهیزید از مثله کردن، اگر چه سگ گزنده باشد، و اگر من زنده ماندم که خود دانم با او چه کنم.

و من شایسته ‏ترم که بگذرم، و ما خاندانی هستیم که نسبت‏ به گناهکار و نافرمان خود جز گذشت و کرم کاری نخواهیم کرد.

 و در مورد کفن و دفن آن امام معصوم امام حسن علیه السلام با کمک برادرش حسین علیه السلام طبق وصیت پدر عمل کرده و پس از غسل و کفن جنازه آن بزرگوار را در تاریکی شب مخفیانه در نجف اشرف دفن کردند،

هنگامیکه حادثه دهشتناک ضربت خوردن علی علیه السلام در مسجد کوفه پیش آمد و مولی بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخرین لحظات زندگی، او را به این سخنان وصی خود قرار داد: پسرم ! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی.

و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود:

پسرم! رسول خدا دستور داده که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را تحویل دهم.

 همچنانکه آن حضرت علیه السلام مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده و مرا مأمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت، آنها را به برادرت حسین علیه السلام بدهی.

بخش 3 :  سخنرانى امام حسن (علیه السلام) بعد از شهادت پدر

پس از حمد و ثناى الهى و درود فرستادن بر پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: شب گذشته مردى از میان شما رفت که پیشینیان در کردار نیک، از او پیشى نگرفتند و آیندگان در رفتار، به او نخواهند رسید او همواره همراه رسول خداصلی الله علیه و آله با دشمنان جنگید و با نثار جانش از حریم پیامبرصلی الله علیه و آله دفاع نمود. رسول خدا هنگام روانه کردن او به سوى جبهه ها، پرچمش را به او مى داد جبرئیل در جانب راست او و میکائیل در جانب چپ او آن حضرت را در میان مى گرفتند و از جبهه بر نمى گشت تا خداوند، فتح و پیروزى را به دست او ایجاد کند.

در همان شبى که عیسى بن مریم علیه السلام به سوى آسمان عروج کرد و حضرت یوشع بن نون وصىّ موسى علیه السلام وفات یافت، از دنیا رفت و از مال دنیا جز هفتصد درهم باقى نگذارد، این هفتصد درهم از جیره اى بود که از حق بیت المال خود زیاد آمده و مى خواست با آن خادمى براى خانواده اش خریدارى کند. در این هنگام بغض گلوى امام حسن علیه السلام را گرفت و گریه کرد و همه حاضران با او گریه کردند سپس فرمود: من پسر بشیر (مژده دهنده، یعنى رسول خداصلی الله علیه و آله هستم.) من پسر نذیر (هشدار دهنده یعنى رسول خداصلی الله علیه و آله هستم من پسر کسى هستم که به اذن خدا مردم را به سوى خدا دعوت مى کرد من پسر چراغ تابناک هدایت هستم من از خاندانى هستم که خداوند، پلیدى و ناپاکى را از آنان دور ساخت و آنان را به طور کامل پاکیزه نمود من از خاندانى هستم که خداوند دوستى به آنان را در قرآنش واجب کرده قلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْلَهُ فِیها حُسْناً منظور از حسنه ، دوستى ما خاندان است و سپس سخنرانى را به پایان رساند .

راهکارهای حکومتی امام مجتبی

الف) تثبیت نظام مدیریّتی امام علیه السلام پس از اوّلین سخنرانی خود، بعد از شهادت امیرمؤمنان، به اداره مملکت پرداخته و کارگزاران سابق را در یمن، حجاز، آذربایجان، خراسان، کرمان و فارس در کار خویش ابقا نمود و عبداللّه بن عباس را به بصره فرستاد.                                      .
ب) جلوگیری از نفوذ دشمن پس از آنکه معاویه از بیعت مردم با امام علیه السلام آگاه شد، توطئه های مختلفی را با هدف ایجاد نابسامانی و از هم گسیختن امور، تدارک دید که فرستادن جاسوس به سوی کوفه و بصره، از آن جمله است. البته به دستور حضرت، جاسوس معاویه در کوفه گردن زده شد

و امام نامه ای به بصره برای ابن عباس نگاشت و از وی خواست جاسوس معاویه را دستگیر و او را نیز اعدام کند.

 ج) اتمام حجّت با معاویه امام مجتبی علیه السلام برای اتمام حجّت به معاویه نامه می نویسد و او را از مخالفت با حکومت مرکزی بر حذر می دارد. در بخشی از این نامه چنین آمده است: همانا علی علیه السلام چون از جهان چشم فروبست، روزی که به شهادت رسید و روزی که خداوند بر او با انتخاب اسلام منّت نهاد و روزی که در قیامت بر انگیخته شود پس از او مسلمانان مرا به خلافت و امامت برگزیدند. از خداوند خواستارم که عطایای دنیوی او، چیزی از آنچه مایه کرامت ما، در آخرت است، کم نکند. بر تو اتمام حجّت کنم و نزد خداوند معذور باشم؛ اگر بپذیری، بهره ای بزرگ می یابی و کاری به صلاح مسلمانان می نمایی. پس باطل را رها کن و در آنچه دیگران از بیعت من وارد شدند، تو نیز داخل شو؛ زیرا خود نیک می دانی که من، نزد خدا و نزد آنان که به سوی حق باز می گردند و پیمان ها و احکام او را حفظ می کنند، از تو شایسته تر به خلافت هستم.

ویژگی جانشین به حق پیامبرصلی الله علیه و آله امام حسن علیه السلام راه رستگاری را در پیروی از سنت و سیره پیامبرصلی الله علیه و آله و قرآن می داند و ادامه پیروی و حضور پیامبر را در خلفای به حقی می شمارد که نفس و جان آن حضرت می باشند. به این معنا که خداوند فرمان داده است که از پیامبرصلی الله علیه و آله اطاعت و پیروی شود. حضور پیامبر پس از رحلت و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت با پیروی از کسانی تحقق می یابد که جان و نفس آن حضرتصلی الله علیه و آله به حکم آیه مباهله یعنی آیه 16 سوره آل عمران هستند. بنابراین، اطاعت از خلیفه رسول الله به معنای اطاعت از خود پیامبر است.  اما این خلیفه رسول الله که در حقیقت ادامه حضور آن حضرتصلی الله علیه و آله می باشد، چه کسی یا کسانی هستند؟ آن حضرت علیه السلام در پاسخ به این پرسش می فرماید:

 و انما الخلیفه من سار بسیره رسول الله صلی الله علیه و آله و عمل بطاعه الله و لعمری انا لاعلام الهدی و منارالتقی؛ خلافت فقط از آن کسی است که به روش رسول خداصلی الله علیه و آله برود و به طاعت خدا عمل کند و به جان خودم سوگند که ما اهل بیت، نشانه های هدایت و جلوه های پرفروغ پرهیزگاری هستیم. (تحف العقول ص323)

بنابراین، نمی توان هر مدعی خلافت را پذیرفت و او را به عنوان جانشین و خلیفه پیامبرصلی الله علیه و آله معرفی کرد

و حضور هر کسی غیر از جان و نفس آن حضرت نمی تواند به معنای حضور پیامبر و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت صلی الله علیه و آله باشد. این جاست که شناخت حق از باطل سخت و دشوار می شود و راه فریب و نیرنگ هموار می شود و مدعیان خلافت چون امویان خلافت و امامت را تا حد سلطنت و ملک تنزل می دهند و مدعی می شوند که بنی هاشم با ملک دوره ای بازی کردند و اینک زمان بازیگری آنان است. (اسراء 26 و نیز ابن کثیر، تاریخ، ج 8، ص 420)

 از یزید نقل می کند که گفت: لعب هاشم بالملک فلا، خبر جاء و لا وحی نزل. اینان از سوی پیامبرصلی الله علیه و آله لعن شده اند.

روزی رسول خدا ابوسفیان را دید که بر الاغی نشسته و معاویه پشت الاغ و یزید جلوی الاغ در حرکت بودند، پس رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را! (تاریخ طبری ج11 ص735)                                           .
روزی رسول خدا معاویه را سه بار طلبید و معاویه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت؛ به پیامبر بگو من فعلا مشغول غذا خوردن هستم، پیامبر معاویه را نفرین فرمود لا اشبع الله بطنه؛ خداوند شکم معاویه را هیچگاه سیر نکند (صحیح مسلم در باب من لعنه النبی ص) 

و دعای پیامبر هم مستجاب شد و معاویه در طول عمر خویش هیچ گاه سیر نشد.  این روایت در «مسند ابی داود» و هم چنین در «کنز العمال ج 6 ص78» و در «میزان الاعتدال ج2 ص71» از رسول خدا : اگر معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید .

هنگام امامت حسن علیه السلام سه گروه در عراق به سر می بردند :

1 ـ عثمانیان با طرفداران بنی امیه
2 ـ شیعیان یا پیروان علی علیه السلام و دوستداران خاندان پیغمبر
3 ـ خوارج عثمانیان، طرفداران حکومت خاندان اموی بودند و اگر بعضی به ظاهر این دلبستگی را آشکار نمی کردند، اما به زمامداری خانواده ی پیغمبر نیز گردن نمی نهادند.

دسته ای که خلافت پیغمبر را حق مسلم علی علیه السلام می دانست شیعه علی می نامیدند. و چون علی علیه السلام به ناچار و برای مصلحت عمومی مسلمانان با سه خلیفه پس از پیغمبر همکاری کرد، شیعیان او نیز از او پیروی کردند و خاموش نشستند.

بیعت با امام حسن  علیه السلام دسیسه ی پر نیرنگ ترور امام علیعلیه السلام در 19 ماه مبارک رمضان سال 40 هجری به انجام رسید، عبدالله بن عباس به مسجد رفت و به مردم کوفه که در آنجا مجتمع بودند روی کرد و با صدای رسای خود گفت : همه می دانید که امیرالمومنین به جوار خدای خود رفت، من به شما اطلاع می دهم که پس از خود پسرش امام حسن علیه السلام را به جانشینی خود برگزیده است، حال اگر مایل باشید نزد شما آید و اگر اکراه داشته باشید دیگر خود دانید

نخستین کسی که با امام حسن علیه السلام بیعت کرد قیس بن ملعد بن عباده بود که گفت : دست خود را پیش بیاور تا با کتاب خدا و سنت پیغمبر و کشتار بدعت آوران تو بیعت کنم. مردم برخاستند و بیعت کردند، به جز خوارج که گفتند به شرط جنگ با معاویه با تو بیعت می کنیم .  امام حسن علیه السلام نپذیرفت و گفت با من بیعت کنید به شرط آن که با هرکس آشتی کنم شما هم آشتی کنید و با هر کس در جنگ باشم شما نیز در جنگ باشید. آنها نپذیرفتند و نزد امام حسینعلیه السلام رفتند که با او بیعت کنند. ولی او نپذیرفت و گفت: محال است تا برادرم امام حسن علیه السلام در قید حیات است بگذارم کسی با من بیعت کند. اینها چون از طرف امام حسینعلیه السلام مأیوس شدند ناچار با امام حسنعلیه السلام بیعت کردند.

امام حسن  علیه السلام به امامت میرسند در کوفه به صحبت پرداخته و از پدر میگوید و خود میگرید و مردم شیون می کنند ابن عباس مردم را گروه گروه به بیعت با امام دعوت میکند مردم از اینکه با امامی خوشرو محبوب، زاهد و بخشنده بیعت میکنند خوشحالند و السلام علیک یا معز المومنین سر می دهند .

امام حسنعلیه السلام از نخستین روز خلافت با دشواریهایی رو به رو بود او باید نخست کوفه را آرام کند. سپس، جز برای ایالت شام، که معاویه بر آن حکومت می کرد، برای ایالتهای مصر و حجاز و منطقه ی شرقی (خراسان، آذربایجان، و دیگر نقاط ایران) حاکمانی بگزیند. از همه مهمتر باید کار شام را یکسره کند و معاویه را بردارد و یا دست او را از عراق کوتاه کند. کار شام در زمان حضرت علی علیه السلام دشوار شده بود تا چه رسد به این روزها که معاویه خود را حاکم رسمی سازمان می دانست.

مشکلی نبود که آسان حل شود. امام حسن علیه السلام با چه نیرویی می توانست با معاویه بجنگد؟ او دید پدرش در واپسین روزهای زندگانی هر چه بیشتر مردم عراق را برای رویارویی با معاویه می خواند کمتر به ندای وی پاسخ می دادند . از شام که بگذریم آن مأموریت های بزرگ را در آن ایالتهای پهناور و دور دست چه کسانی عهده دار شدند؟

برای تصدی این شغلها مسلمانان با ایمان، کاردان، دلیر و از این سه مهمتر بی طمع لازم است. بیشتر مردمی که گرد او را گرفته بودند از ایمان درست بهره نداشتند. بخشش های بی حساب معاویه به اطرافیان دیده های آنها را خیره کرده بود. اینان همان مردم بودند که پدرش، علی علیه السلام را آنچنان خون دل دادند. در این مدت کوتاه دسته بندی ها مشخص تر شده بود. از بصره و عثمانیان هم نباید انتظار داشته باشد، زیرا آنان معاویه را رها نخواهند کرد.

خوارج نیز روی موافق بدو نشان نخواهند داد، چه اگر سال پیش سخنی ساده می گفتند و به گمان خود زدودن منکری را می خواستند، اکنون خواهان حکومت و خلافت بودند. تنها پشتیبان وی کسانی هستند که ظاهرا دعوی شیعه گری دارند.

پس از شهادت امام علی علیه السلام معاویه مردی از حمیر را به کوفه فرستاد و فردی از تیرهء قین را به بصره، تا اخبار و حوادث را به او گزارش دهند و با تحریکات و توطئه، امور را مختل سازند. امام حسنعلیه السلام، اطلاع یافت. دستور داد فرد حمیری را، که در خانهء یکی از قصّابان کوفه اقامت گزیده بود، بیرون آورند و کشتند. همچنین به بصره نوشت : مرد بنی قینی، در میان مردم بنی سلیم است، او را بیرون آورند و بکشید. شرایط حادّ و حساس پس از شهادت امام علی علیه السلام ، چنان بود که امام حسن علیه السلام مصلحت را، در اعدام فوری جاسوسان دید. سپس امام حسنعلیه السلام براى معاویه نامه نوشت: بعد از حمد و ثناى الهى، تو جاسوسانى را گسیل مى دارى، گویى جنگ را دوست مى دارى و من آن را نزدیک مى بینم، در انتظار آن باش اِنْ شاءَ اللّهِ

اولین کار امام در دورهء خلافت، آن بود که بر مقرّری جنگاوران افزود. بی تردید، این تصمیم گیری متکی بر درک حضرتش از مصالح و موقعیّت بود. در شرایطی که امام، جنگ با معاویه را در پیشاپیش خویش، افزایش حقوق جنگاوران تمهیدی برای استواری اساس حکومت بود. کاری که بر خلاف دیدگاه کژ اندیشان، امام حسن بجدّ و تلاش، در راه آن اقدام کرد، قتل امام علی علیه السلام توسّط ابن ملجم، در میان شیعیان و هواداران امام در کوفه، تأثیر گدازنده ای را  پدید آورد. احساساتی که می توانست شعلهء جنگ داخلی دیگری را در کوفه، بیفروزد آنان که سابقا تمایلات خارجی داشتند و یا با خوارج روابط خویشاوندی داشتند، امکان آن بود که آنان هدف نخستین عواطف واحساسات هواداران امام علیه السلام بشوند. اعدام عادی ابن ملجم نیز نمی توانست موج را خاموش کند. از سویی امام حسن علیه السلام ، بنا بر توصیهء پدر، موظف بود بیش از قصاص، برخوردی با قاتل نداشته باشد.

بخش 4 :        آغاز بیعت شکنی مردم با امام حسن علیه السلام

زمانی نگذشت که مردم چون امام حسن علیه السلام را مانند پدرش در اجرای عدالت و احکام و حدود اسلامی قاطع دیدند، عده زیادی از افراد با نفوذ به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او می کنند یا ناگهان او را بکشند.

خوارج نیز به خاطر وحدت نظری که در دشمنی با حکومت هاشمی داشتند در این توطئه ها با آنها همکاری کردند. در برابر این عده منافق شیعیان علی و جمعی از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل ثابت کردند. امام حسن علیه السلام وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید، با نامه‌هایی او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام تنها به این امر استدلال می کرد که: من در حکومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ! گاه معاویه در نامه های خود با اقرار به شایستگی امام حسن می نوشت: پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوار تری و در آخرین جوابی که به فرستادگان امام حسن داد این بود که برگردند، میان ما و شما بجز شمشیر نیست. و بدین ترتیب دشمنی و سرکشی از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشی آغاز کرد.

یاران امام کم میشوند یک هفته از بیعت می گذرد که بسیاری از زخم خوردگان جمل و صفین و نهروان برای انتقام از فرزند علی و با تحریک و کمک معاویه توطئه می کنند. و همه جا سایه به سایه وی حرکت و امام به اجبار شمشیر زیر لباس پنهان ساخته و منافقان منتظر فرصت برای کشتن او هستندُ جایزه صد هزار درهمی برای قتل او تعیین کرده بودند. امام حسن علیه السلام به هنگام نماز هم مجبور به پوشیدن زره زیر لباس میشود عده ای هم گیج و مبهوت به اوضاع می نگرند و شک و تردید دارند و حق را گم کرده اند .                                                        .
عده ای هم کارشان مزدوری است (هر جا بچربد) امام مانده و این اوضاع؛ چه کند
امام حسن
علیه السلام از همان ابتدا و حتی پیش از بیعت مردم با آن حضرت متوجه این نکته شده بودند که مردم نسبت به ادامه جنگ با معاویه، سستی نشان می دهند و تمایلی به جنگ ندارند. زیرا معاویه برخلاف امامان، از بذل و بخشش بی حساب بیت المال ابایی نداشت و بیت المال مسلمین را جهت جذب مردم به سوی خویش به کار می گرفت بنابراین خیلی از کسانی که با امام بیعت کرده بودند

نیز دوست داشتند کسی مثل معاویه برایشان حکومت کند و از تنعم و تجمل و... برخوردار شوند. در این میان آن هایی که اهل تقوا بودند و به سرنوشت اسلام می اندیشیند و از تمایلات فردی و گروهی پرهیز می کردند کم بودند و این عده اندک نمی توانستند در میان انبوهی از انسان های دنیاطلب جلوه ای داشته باشند و یا کاری صورت دهند.

معاویه نیز از این وضعیتی که امام داشت آگاه شده بود و می دانست که حول و حوش امام جز انبوهی سست رای وجود ندارد. همین امر معاویه را هر روز گستاخ تر می کرد بطوری که پیوسته در شهرهای تحت حکومت امام حسن علیه السلام اخلال می کرد. معاویه بسیاری از افراد زبده لشکر امام را با پول و وعده فریفت و همراه خود کرد که این امر نابسامان، اوضاع را تشدید نمود. معاویه هم خود را در این دوران تثبیت کرده و مردم مسلمان گوش به فرمانش، دستور داده بعد از هر سخنرانی، امام علی و خاندانش را لعن و نفرین نمایند و این کار را به صورت یک سنت درآورده بود

مهم‏ترین چالشی که امام حسن علیه السلام در طول دوره امامت با آن رو به رو شد، مساله نفوذ اموی‏ها در حاکمیت دینی، نفوذی که از زمان رحلت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسید. 18روز از امامت امام حسن علیه السلام گذشته معاویه از شام به طرف کوفه حرکت و در بالای رود فرات خیمه میزند. شمر و عمر سعد و اشعث را که بین مردم نفوذ دارند به میان سپاه اسلام، جاسوسی میکنند اگر امام اعتراض نماید هیاهو و غوغا میکنند. معاویه با فریب و نیرنگ و نامه های مختلف بین سپاه امام حسن علیه السلام پخش و به وعده و پاداش و .. مشغول است. لشگر چهل هزار نفری امام علیه السلام به کمتر از چهار هزار نفر میرسد و یاران امام، در پی شیطنت ها، دو نفر از جاسوسان معاویه را اعدام میکنند.

گاهی هم سپاه معاویه شبیخون میزند و خوارج هم درون سپاه اسلام فتنه میکنند یاران دیروز امام به خیمه امام حمله و غارت می برند، فرش زیر پای امام را میکشند و رداء را از تنش بیرون می آورند. فردی با خنجر به ران امام زخم وارد و امام او را بر زمین میکوبد و به قتل میرساند امام زخم در تن و اندوه در دل تنها مانده و یاران خود را می آزماید و مخلص نمی بیند، دوستان قدر او را نمی دانند و متفرق میشدند ولی دشمن مکار به عظمت او واقف بود و علیه او بسیج شده بودند. به یاد پیامبر می افتد که بارها گفته بود این فرزندم میان دو گروه مسلمان صلح برقرار میکند و اسلام را از نابودی نجات میدهد.

بخش 5 : شایعه بین یاران امام و پیشنهاد صلح از طرف معاویه .        . ابتداء صلح را هم خود معاویه در سپاه اسلام شایع میکند و مزدورانش را مامور کرده تا با این شایعه بتواند به اهدافش برسد. ضمن ارسال نامه‏ای سفید که مهر کرده بود، از امام حسن علیه السلام درخواست نمود تمام شرایط خود را بنویسد که همه مورد قبول او هست و به نوشته محمد بن ابی بکر انصاری‏، در کتاب جوهره‏ (تالیف به سال 645)، معاویه همه شروط امام علیه السلام را پذیرفت و نزدیک بود از شادی پر درآورد و پرواز کند. معاویه همه شروط را با خط خود نوشت و پای آن را مهر کرد و پیمانهای مؤکد و وعده‏های محکمی داد که همه آن را معمول دارد. سپس همه رؤسای شام را بر آن گواه گرفت و آنها نیز پای عهدنامه را مهر کردند .

جمع بندی نوشته‏های منابع تاریخی در مورد مقررات صلح چنین است:

1 . واگذاری خلافت ‏به معاویه به شرطی که به کتاب خدا و سنت پیامبر و روش خلفای شایسته عمل کند .

2 . معاویه حق ندارد برای خود جانشین برگزیند و پس از او خلافت ‏به امام حسن و بعد از او به امام حسین علیهماسلام باید برسد .

3 . همه مردم در هر رنگ و نژادی که هستند از امنیت کامل برخوردار باشند .

4 . معاویه حق ندارد خود را امیرالمؤمنین بنامد .

5 . در حضور معاویه، اقامه شهادت نشود .

6 . معاویه به امیرمؤمنان علی علیه السلام دشنام ندهد .

7 . حق هر ذی‏حقی را به او برساند .

8 . شیعیان علی علیه السلام در هرکجا هستند در امان باشند و معاویه متعرض آنها نگردد

9 . بین فرزندان مقتولینی که در جنگهای جمل و صفین جزء سپاهیان علی بوده‏اند، یک میلیون درهم تقسیم کند .

10 . موجودی بیت‏المال کوفه (یا عراق) را به حسن بن علی بپردازد و هر سال صد هزار درهم (و به قولی یک میلیون درهم) به او بدهد 

11. هرگز به حسن و برادرش حسین و هیچ‏ یک از خاندان پیامبر در آشکار و نهان ستمی نرساند و در امنیت هیچ‏ یک از آنان در هیچ منطقه‏ای اخلال نکند.

معاویه بعد از به دست آوردن خلافت و قدرت، به هیچ‏یک از شرایط صلح عمل ننمود. اگر معاویه به این شرایط عمل می‏نمود، صلح امام حسن علیه السلام عین پیروزی می‏بود و اندک مدتی بعد از صلح خلافت‏ به اصل خود برمی‏گشت. هر چند صلح حسنی مقدمه قیام حسینی شد.

امام حسن علیه السلام چنین بیان فرمود: من به این علت ناچار زیر بار صلح تحمیلی رفتم که یارانى براى جنگ با وى نداشتم اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می ‏جنگیدم تا کار یکسره شود. کوفیان نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می ‏کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند. اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى می ‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی ‏کردم، سخن امام علیه السلام که بدینجا رسید مردم از هر طرف فریاد می زدند: البقیه البقیه: ما زندگی می خواهیم، ما زندگی می خواهیم‏

عده ای شیعه افراطی به سراغ برادر امام یعنی حسین علیه السلام میروند و از او میخواهند که رهبری را بدست بگیرد که امتناع نموده و راهنمائی میکنند و میفرمایند تا معاویه زنده است در خانه هایتان بمانید و از کاری که به شما ظنین شوند بپرهیزید

{امام حسین هم مدت 10 سال با معاویه امامت داشت و چاره ای غیر از پیروی از سیاست برادرش و نجنگیدن نداشت} 

عده ای هم به امام حسن علیه السلام معترضند حتی یاران وفادارش بر پیمان خویش باقی نیستند تا جائیکه لقب معزالمومنین تبدیل به مذل المومنین شده. و حسین علیه السلام به حال مظلومیت امامش خون دل می خورد. امام در پاسخ معترضین صلح، میفرمایند: من دیدم خواسته بیشتر مردم صلح است و جنگ را خوش ندارند و من دوست نداشتم چیزى را که خوش ندارند تحمیل کنم. امام حسین علیه السلام هم راهی بهتر از روش برادرش نمیداند و مردم را به اطاعت از برادر، دعوت میکند.

اگر جنگ میشد و معاویه پیروز میدان بود اثری از شیعیان و احکام اسلام باقی نمی ماند این را امام بخوبی آگاه بود و از همه مهمتر اگر معاویه امام را زنده میگذاشت و منّتی بر اسلام و امام محسوب می شد. این خیلی سنگینتر بود از طرفی معاویه دنبال این بود که منبر پیامبر را برای تبرک به شام منتقل کند نبایستی این فرصت را پیدا می کرد. امام بعد از صلح با موقعیت و نفوذی که داشت جلوی بسیاری از جنایتها و بی عدالتی معاویه و یارانش را می گرفت .

از جهت سیاست خارجی هم جنگ مصلحت نبود زیرا امپراطور روم شرقی که شکست خورده بود منتظر فرصتی برای حمله بود و از جهت داخلی هم یک جبهه متحد و نیرو مند احساس نمی شد و روحیه مردم عراق بخصوص کوفه به هم ریخته بود

رفتار پر صلابت در مقابل معاویه

 پس از ماجرای صلح تحمیلی، معاویه به کوفه آمد و در میان ازدحام جمعیت برفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخی بی شرمانه ای از امیرمؤمنان علی علیه السلام بدگویی نمود، هدف معاویه، حاکمیت بر عراق میباشد و مغیره را به حکومت کوفه و عبدا.. بن عامر را به حکومت بصره میگمارد، هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که امام حسن علیه السلام بر پله آن منبر ایستاد، و خطاب به معاویه فریاد زد: ای پسر هند جگر خوار! آیا تو از امیرمؤمنان علی علیه السلام بدگویی می کنی، با این که پیامبر صلی الله علیه و آله در شأن او فرمود: من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله و من سب الله ادخل نار جهنم و له عذاب عظیم هر که به علی علیه السلام ناسزا گوید، به من ناسزا گفته و کسی که به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته و کسی که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه وارد دوزخ میکند، و او در آن جا گرفتار عذاب بزرگ الهی است. آنگاه امام از منبر پایین آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد. برخوردهای پر صلابت امام در برابر معاویه، بسیار است.

عهدشکنی معاویه پس از قبول ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانیهایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم تائید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند. این انتظار بیجا نبود. ایراد سخنرانى جزء برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه‏ اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرایط صلح تأکیدى نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر گفت: من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون می ‏دانم که اینها را انجام می ‏دهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على بسته ام زیر پاهاى من است و هیچ گونه ارزشى ندارد. بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد .

معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود. او بدعت اهانت به ساحت مقدس امیر مؤمنانعلیه السلام را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار حضرت على علیه السلام فوق العاده تنگ ساخت.

شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده ‏اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان علىعلیه السلام افزایش یافت. به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می ‏بردند. علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط کرد. معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها را قطع کرد. در اجراى این سیاست خشونت ‏آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیرمؤمنانعلیه السلام شمرده می ‏شد. معاویه طى بخشنامه‏ اى به عمال و فرمانداران خود در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان على علیه السلام را نپذیرند! وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستداران على علیه السلام و خاندان اوست، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید!

این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى برایشان آشکار نمود. شهادت آن بزرگوار هنگامی روی داد که جنبش منظمى بر ضد حکومت اموى شکل می گرفت و مبلغین و عوامل مؤثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن علیه السلام بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود.

هدف این گروه این بود که با افشای جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویه موج می ‏زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد. لذا دوران صلح امام حسن علیه السلام دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار می ‏رفت تا روز موعود؛ روزى که جامعه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد و این موج را به قیام سالار و سید شهدای عالم، حضرت حسین بن علی علیه السلام برساند. (بحارالانوار ج44 ص22 تاریخ مدینه دمشق ج13 ص368 اسد الغابه ج2)

امام حسن علیه السلام بعد از امضای قرارداد صلح از کوفه به مدینه بازگشت و حدود 10 سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همچون پدر و جد بزرگوارش، طبیب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدینه و مظلومان عالم بود و با سخنان زیبای علی‏گونه و رفتار حلیمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه‏اش مسلمین جهان را رهبری می‏کرد تا سیره و سنت پیامبر و اهل بیتش را به مردم جهان بشناساند و مسلمانان را از سلطه ستم‏شاهی بنی‏امیه به ویژه معاویه نجات بخشد.

صلح امام : مهمترین حادثه در زندگی امام جریان صلح معاویه با آن حضرت است. تحلیل این حادثه ضروری به نظر می رسد زیرا خود امام صلحش را حجتی بر آیندگان می‌داند؛ یعنی بر اساس عملکرد حضرت، وظیفه انسان نیز در شرایط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است.

 بررسی مقدمات و شرایط و عللی که صلح را ایجاب کرد و دقت در کیفیت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافی نتایج شیرین صلح برای جناح حق و ضربه‌های سهمگین آن بر جناح باطل به‌خوبی روشن می‌کند که صلح در حقیقت انقلاب سبزی بود که زمینه انقلاب سرخ حسینی را فراهم ساخت. این نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم‌ستیزانه، پایه‌ریز انقلاب علمی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در عصر طلایی خلأ انتقال قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس گشت. و به این ترتیب، اسلام ناب محمدی که در تشیع جلوه‌گر بود، نهال خود را آبیاری نمود و به درخت تنومندی تبدیل کرد.

 تمامی تلاش امام حسن علیه السلام پس از قبول صلح این بود که فواید مورد نظرش را از صلح به نتیجه برساند. و بر این اساس در تمام این مدت به حفظ نیروهای کیفی و خالص، بازسازی نیروهای خسته و وازده و تفسیر صحیح اسلام پرداخت. عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاویه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت.

فعالیت در امور سیاسی

اینک این سؤال مطرح می شود که امام حسن علیه السلام بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام با آن حضرت ده سال امامت کرد، تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حکومت نمود و سپس از کوفه به مدینه و از سیاست و حکومت دوری نموده و انزوا را برگزید، آیا این روش که نشأت گرفته از حلم او بود، کناره گیری از سیاست نیست؟

پاسخ به طور خلاصه این است که :

شرایط و جوی که دشمنان و بدخواهان، و حتی دوستان، برای آن حضرت ایجاد کردند، آن حضرت را قهرا از سیاست و حکومت داری کنار زدند، نه این که خودش کنار رفت و هرگز حلم او باعث این کار نشد

بلکه شرایط و صلاح اسلام، چنین اقتضاء می کرد، از این رو در مدینه نیز در فرصت های مناسب، مطالب را به طور صریح بیان می کرد و با روش معاویه مخالفت می نمود،

به همین دلیل معاویه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند و با پیام های محرمانه اش، جعده دختر اشعث را که همسر امام حسن علیه السلام بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نماید. شهادت جانسوز او بزرگترین دلیل بر دخالت او در سیاست و صلابت او در طاغوت زدایی است، چنان که حلم او نیز در این راستا بود.

تربیت شاگردان

امام از دوران کودکی سفره علمی خود را پهن کرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار خدمت بزرگی به تشنگان علم و معرفت نمود، به ویژه در ده سال آخر که حوادث دردناکی به مسلمانان، خاصه پیروان اهل بیت روی آورده بود،

 امام با حلم، بردباری، صبر و حوصله ای که از خود نشان می دادند، خویشتن را برای هر نوع پاسخ گویی آماده ساخته بودند. از این روی، می بینیم که افراد و گروه ها و شخصیت های زیادی در محضر درس امام می نشستند.

بخش 6 :    واپسین روزهای عمر امام مجتبی علیه السلام و توطئه معاویه

معاویه، از آنجا که نگران ولایتعهدی فرزندش است از طرفی مرگ خود را نزدیک احساس میکند و بزرگترین مانع را وجود امام حسن علیه السلام میداند مروان را دستور به قتل امام میدهد آری امام در منزل هم امنیت ندارد. معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی علیه السلام گرفت و به واسطه‏ های پنهان زیادی متوسل گردید در این توطئه، بیش‏ترین نقش را مروان بن ‏حکم که فرماندار مدینه بود ایفا کرد

معاویه، طی نامه‏ ای سرّی از مروان فرماندار خویش خواست تا جعده یک عنصر ناراضی و ناراحت است و از جهت روحی می‏تواند با ما همکاری داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه کرده بود صد هزار درهم به او بدهد.

امام حسن علیه السلام همانند حضرت نوح علیه السلام و حضرت لوط علیه السلام گرفتار زنی بود که از ایمان چیزی نداشت تفاوت میان امام علیه السلام با آن دو تن در این است که آن حضرت علیه السلام به دست همین همسر به شهادت می رسد

از امام صادق علیه السلام نقل شده که امام مجتبی علیه السلام به اهل بیت خود فرمود: با مسموم شدن از دنیا می روم. پرسیدند: چه کسی این کار را انجام می دهد؟ امام فرمود: همسرم جعده، دختر اشعث بن قیس. معاویه او را فریب داده و او را وادار می کند که این عمل را انجام دهد. به امام گفتند: او را از خانه ات بیرون کن و از خویشتن دورنما، امام فرمود: چگونه او را از خانه بیرون کنم، در حالیکه تا کنون کاری انجام نداده، افزون بر این او نزد مردم دارای عذر و بهانه میشود (بحارالانوار ج 44 ص 153-451) بدین ترتیب جعده امام را مسموم می‌کند و امام بعد از چند روز درد و رنج به شهادت می‌رسند

معاویه آن مبلغ پول را به جعده بخشید ولى او را همسر یزید نکرد بعدا مردى از خاندان طلحه با او ازدواج کرد و او داراى فرزندانى از جعده شد، وقتى که بین آن فرزندان و سایر قبایل قریش درگیرى لفظى مى شد، فرزندان جعده را سرزنش مى کردند و مى گفتند یا بَنى مُسِمَّةِ اْلاَزْواجِ !  اى پسران زنى که خوراننده زهر به شوهرانش بود!.

از امام باقر علیه السلام روایت شده است امام حسن علیه السلام هنگام شهادت گریه می‌کردند برخی از اطرافیان به او عرض کردند پسر پیامبر شما هم گریه می‌کنید! در حالیکه نزد خدا و رسول او مقامی رفیع دارید و پیغمبر درباره شما چنین و چنان فرمود.

بیست بار پیاده حج گذارده‌اید و سه بار تمام دارایی خود را با فقرا تقسیم کرده‌اید. حضرت فرمودند: برای 2 چیز می‌گریم ؛ بیم از خدا و جدایی از دوستان.

هدف معاویه از به شهادت رساندن امام در اصل این بود که اسلام را نابود کند و خلافت اسلامی را به سلطنت موروثی تبدیل نماید تا با سلطنت بنی امیه بتواند اسلام را تضعیف یا محو کند. مغیره بن شعبه می‌گوید: سالها پس از صلح امام حسن علیه السلام نزد معاویه رفتم و گفتم: تو دیگر پیر شده‌ای و به قدر کافی حکومت کرده‌ای، خوب است به بنی هاشم که فامیلت هستند نیکی کنی. گفت : ابوبکر آمد و به مردم نیکی کرد اما وقتی مُرد نامش هم مُرد. عمر و عثمان هم همین طور. ولی نام محمدصلی الله علیه و آله روزی 5 نوبت در کنار نام خدا بر سر ماذنه ها برده می‌شود به خدا سوگند من از پا نمی‌ نشینم تا اینکه نام را دفن کنم.

وصیت امام حسن علیه السلام برای تشییع خود

 .1 وقتى که امام حسنعلیه السلام در حال احتضار بود، امام حسینعلیه السلام را طلبید و فرمود: برادرم ! هنگام فراق است، من به خداى خود مى پیوندم، مرا با زهر مسموم نموده اند و خونهای جگرم در طشت ریخته، من آن کس را که به من زهر داد، به خوبى مى شناسم و مى دانم که این زهر توسّط چه کسى فرستاده شد،

در پیشگاه خداوند، خودم با او محاکمه مى کنم، تو را به حقّى که بر گردنت دارم سوگند مى دهم که مبادا در این باره سخنى بگویى، در انتظار آنچه خداوند برایم پدید مى آورد، باش، وقتى که از دنیا رفتم چشمم را بپوشان و مرا غسل بده و کفن کن و بر تابوتم بگذار و کنار قبر جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر، تا با او تجدید دیدار کنم، سپس مرا کنار قبر جدّه ام فاطمه (بنت اسد) ببر و در همانجا به خاک بسپار .

2. اى پسر مادرم! به زودى بدانى که مردم گمان مى کنند تو مى خواهى جنازه ام را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنى، مى کوشند تا جلوگیرى کنند، تو را به خدا سوگند مى دهم مبادا به خاطر من به اندازه شیشه حجامتى، خون ریخته شود. سپس درباره خانواده و فرزندان و آنچه از او باقى مانده سفارش کرد و امام حسین علیه السلام را بر آنان وصى قرار داد .

و همچنین او را بر آنچه پدرش امیرمؤمنان علىعلیه السلام وصیّت کرده بود، وصى خود کرد و شایستگى امام حسین علیه السلام را براى خلافت بیان نمود و شیعیانش را به جانشینى آن حضرت راهنمایى کرد و به آنان فرمود: بعد از من حسین علیه السلام نشانه اسلام و یادگار پیامبرصلی الله علیه و آله است .

جلوگیرى عایشه و مروانیان از دفن جنازه

پس از آنکه امام حسن علیه السلام چشم از جهان فرو بست، امام حسینعلیه السلام طبق وصیّت، بدن او را غسل داد و کفن کرد و آن را بر تابوتى گذارد و براى تازه کردن دیدار به سوى قبر رسول خداصلی الله علیه و آله حمل نمود

مروان (که آن هنگام از طرف معاویه فرماندار مدینه بود با اطرافیانش (بنى اُمیّه) تصوّر کردند که امام حسین علیه السلام مى خواهد جسد برادرش را کنار قبر رسول خدا دفن نماید، لذا با دار و دسته خود اجتماع کردند و لباس جنگ پوشیدند تا از آن جلوگیرى نمایند

وقتى که امام حسین علیه السلام جنازه برادر را به جانب قبر رسول خداصلی الله علیه و آله آورد تا تجدید عهد نماید، مروانیان از هرسو به گرد هم آمدند، عایشه نیز سوار بر استر شده و به آنان پیوست و فریاد مى زد: ما لِى وَلَکُمْ تُرِیدُونَ اَنْ تَدْخُلُوا بَیْتِى مَنْ لا اُحِبُّ ما را به شما چکار؟ آیا مى خواهید شخصى را به خانه من وارد کنید که من او را دوست ندارم
و مروان مى گفت : چه بسا جنگى که بهتر از شادى و آسایش است،

آیا عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن گردد ولى حسن پیش قبر رسول خداصلی الله علیه و آله دفن شود؟! هرگز این کار نخواهد شد تا من شمشیر به دست دارم و قدرت در دست من است

نزدیک بود فتنه و درگیرى شدیدى بین بنى اُمیّه و بنى هاشم روى دهد عبداللّه بن عبّاس با شتاب نزد مروان رفت و به او چنین گفت : اى مروان ! از هرجا که آمده اى به همانجا برگرد قصد ما این است که با زیارت قبر رسول خداصلی الله علیه و آله دیدارمان را با آن حضرت تازه کنیم،

اگر امام حسنعلیه السلام وصیت مى کرد که جنازه اش در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن شود به خوبى مى دانستى که تو عاجزتر از آن هستى که ما را از این کار منع کنى، ولى خود آن حضرت داناتر به خدا و رسول خدا و نگهدارى حرمت قبر رسول خدا است، از اینکه توهین و ویران گردد چنانکه 2 خلیفه این کار را کردند و بدون اذن او، داخل خانه اش شد.

ابن عباس به عایشه رو کرد و گفت واسَوْاءَتاهُ! یَوْماً عَلى بَغْلٍ وَیَوْماً عَلى جَمَلٍ تُرِیِدیِنَ اَنْ تَطْفِئِى نُورَاللّهِ وَتُقاتِلیِنَ اَوْلِیاءَاللّهِ، اِرْجِعِى .... این چه رسوایى و بى شرمى است؟ روزى (فتنه جمل) سوار بر استر و روزى سوار بر شتر مى شوى و مى خواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى، برگرد از آنچه ترس داشتى روزى خواهد آمد که خداوند انتقام این خاندان نبوّت را از شما بگیرد.

امام حسین علیه السلام به پیش آمد و فرمود: اگر وصیت پدرم به من نبود که حتى به اندازه شیشه خون حجامتگرى در مورد من خونریزى نشود، شما به خوبى مى فهمیدید که چگونه شمشیرهاى خدا در مورد شما به کار گرفته مى شد (و شما را سر جاى خود مى نشاند) شما رشته پیمانه اى میان ما و خود را گسستید و آنچه را که ما با شما شرط کردیم، نابود کردید . سپس امام حسین علیه السلام با همراهان، جنازه امام را به سوى بقیع بردند و در کنار قبر جدّه اش فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام به خاک سپردند.

روایات فراوانى در منابع شیعه و سنى وجود دارد که ثابت مى‌کند عائشه در هنگام دفن سبط اکبر حضرت امام مجتبى علیه السلام از دفن آن حضرت جلوگیرى کرد و اجازه نداد که آن حضرت را در کنار جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله ببرند.

نقل یک روایت از کتاب شریف کافى : محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر علیه السلام مى‏ فرمود: هنگامى که حسن بن على علیه السلام به حالت احتضار درآمد، به برادرش حسین فرمود: برادرم! به تو وصیتى مى‌کنم، .... و در بقیع دفن کن و بدان که از طرف حمیرا (عایشه) که مردم از زشتکارى و دشمنى او با خدا و پیغمبر و ما خاندان آگاهند، مصیبتى به من مى‌رسد. حسین بن على علیه السلام فرمود: تو و پدرت از پیش حجاب پیغمبرصلی الله علیه و آله را دریدید و تو در خانه پیغمبر کسى را در آوردى که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابو بکر و عمر است) و خدا از این کار، از تو باز خواست مى‌کند.

ابوهریره به مروان گفت آیا تو از دفن حسن در این جا جلوگیرى مى‌کنى؛ در حالى که از رسول خدا شنیدى که به او برادرش حسین مى‌گفت: این دو سردار جوانان اهل بهشتند؟ مروان گفت: رهایم کن، حدیث رسول خدا ضایع شده، اگر غیر از تو و ابو سعید خدرى آن را حفظ نکرده باشند، تو در زمان فتح خیبر اسلام آوردى

ابوهریره گفت: راست گفتى، در زمان فتح خیبر اسلام آوردم؛ اما همواره ملازم پیامبر بودم و از او جدا نشدم، از او سؤال مى‌کردم و به این کار عنایت داشتم، تا این که دانستم و شناختم که رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسى را دوست دارد و از چه کسى بدش مى‌آید، چه به او نزدیک است و چه کسى از او دور، چه کسى را گذاشت در مدینه بماند و کى را تبعید کرد، چه کسى را دعا کرد و چه کسى را لعن. وقتى عائشه اسلحه و مردان را دید و ترسید که شر بین آن‌ها بزرگتر شود و خونریزى شود، گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمى‌دهم که کسى در آن دفن شود.

همانا برادرم به من امر کرد که جنازه ‏اش را نزدیک پدرش رسول خدا ببرم تا با او تجدید عهد کند، و بدان که برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنى قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا را پاره کند،

زیرا خداى تبارک و تعالى میفرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، تا به شما اجازه نداده ‏اند به خانه پیغمبر وارد نشوید و تو چنین کرده ای. خداى عز و جل فرماید: اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید در صورتى که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش (عمر) بغل گوش پیغمبر کلنگ‏ها زدى؛ با آن که خداى عزوجل فرموده: آنها که صداى خود را نزد رسول خدا کوتاه مى‏کنند همان کسانى هستند که خداوند دلهایشان را براى تقوا خالص نموده. به جان خودم که پدرت و فاروقش بسبب نزدیک کردن خودشان را به پیغمبر او را آزار دادند و آن حقى را که خدا با زبان پیغمبرش بآنها امر کرده بود، رعایت نکردند؛

زیرا خدا مقرر فرموده که آنچه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حرام است در حال مرده بودن آنها هم حرامست، به خدا اى عایشه! اگر دفن کردن حسن نزد پدرش رسول خداصلی الله علیه و آله که تو آن را نمى‌خواهى، از نظر ما خدا آن را جایز کرده بود، مى‌فهمیدى که او برغم انف تو در آنجا دفن میشد (ولى افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست)

سپس محمد بن حنفیه فرمود: اى عایشه! یک روز بر استر مى‌نشینى و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر مى‌نشینى؟! تو به علت دشمنى و عداوتى که با بنى هاشم دارى، نه مالک نفس خودت هستى و نه در زمین قرار مى‌گیرى. عایشه رو به او کرد و گفت: پسر حنفیه! اینها فرزندان فاطمه‏ اند که سخن مى‌گویند، تو چه میگوئى؟!

حسین علیه السلام به او فرمود: محمد را از بنى فاطمه به کجا دور میکنى، به خدا که او زاده سه فاطمه است:

1. فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابو طالب)؛

2. فاطمه بنت اسد بن هاشم (مادر امیر المؤمنین علیه السلام)؛

3. فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد معیص (مادر عبد المطلب).

عایشه به امام حسین علیه السلام: پس خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمى هستید که همواره به دنبال دشمنى هستید. پس حسین علیه السلام به جانب قبر مادرش رفت و در بقیع دفن کرد.

آیا مالکیت این خانه در اختیار عائشه بود؟ چه کسى این خانه را به او داده بود؟ اگر او از رسول خدا ارث برده بود، چرا دختر پیامبر از این ارث محروم شد؟ چرا به ابوبکر و عمر اجازه دفن داد؟ و.... امیدواریم علما و دانشمندان سنى به آن پاسخ دهند.

ادامه مطالب

 http://m5736z.blog.ir/post/Hasan2

 http://m5736z.blog.ir/post/Hasan3

  http://m5736z.blog.ir/post/HASAN

http://m5736z.blog.ir/post/Hasan1

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۲)

  • علی دلیلی
  • 09123459914
    02188536120
    http://daliliali.persianblog.ir/post/1078/
    ========================================
    نویسنده: علی دلیلی - یکشنبه ٢٩ شهریور ۱۳٩٤

    مرکز پژوهش های قرآنی نور ولایت مبین

    تقدیم میکند ::

    توسعه نظریه تناسب لفظ و معنای قرآن و عترت

    آیا ممکن است در آیات و قصص قرآن کریم

    اشارات و کنایات

    بصورت نهان نگاری متنی به مفاهیم و موضوعات

    و حتی به 12 امام و 14 معصوم (ص/س/ع) 

    وجود داشته باشد !؟

     

    (نمونه آیه:) وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً  

    وَهَٰذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا

     لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَىٰ لِلْمُحْسِنِینَ  ﴿الأحقاف: ١٢﴾

    و پیش از آن، کتاب موسی

    که پیشوا و رحمت بود (نشانه‌های آن را بیان کرده)،

     و این کتاب هماهنگ با نشانه‌های تورات است

     

    در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست،  تا ظالمان را بیم دهد

    و برای نیکوکاران بشارتی باشد! (۴۶: ۱۲)

    نمایش روابط بین لفظ و ظاهر قران

    و معنا و باطن آن یعنی عترت و ولایت

    مبتنی بر ویژگیها (چینش، تشابه و شمارش کلمات،

    واژه ها، عبارات، آیات،... )

    بر اساس علم نهان نگاری متنی

    ( شاخه ایی از علم امنیت اطلاعات : استگانوگرافی )

    (( و با استفاده از نرم افزار ذکر و تنزیل –

    و مستقل از عقاید و نظریات فردی و گروهی ))

    امامت در قرآن کریم:

    امام، ائمه، وَلِیّ، مولا، نعمه ... و کلمات مرتبط

    بررسی برخی نمونه ها از واژه ها و کلمات قرآنی

    با استفاده از مفاهیم مرتبط

    و ارائه نتایج جستجوی آنها در قرآن کریم

    بر اساس قصص و اشارات قرآن

    (( آیا ممکن است

    حروف و/یا اسامی امامان و معصومین ص/ع

    در آیات پنهان سازی شده باشند !؟ ))

    1.    نتیجهٔ جستجو برای
    2.  «اِمام|اَئِمّه»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد 
    3.  جزئیات جستجو :: إِمَامًا أَئِمَّةَ لَبِإِمَامٍ ...

    4.         نتیجهٔ جستجو برای 
    5.  «رحمهٍ»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    6. جزئیات جستجو : رَحْمَةٍ بِرَحْمَةٍ رَّحْمَةٍ

    7.          نتیجهٔ جستجو برای 
    8. «رحمهٌ»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد.
    9.  جزئیات جستجو :: وَرَحْمَةٌ رَحْمَةٌ

    10.         نتیجهٔ جستجو برای 
    11.  «رحمةً»:۳۶ مورد در ۳۶ آیه یافت شد. 
    12. جزئیات جستجو : رَحْمَةً ... (36=3*12)

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    1.        نتیجهٔ جستجو برای 
    2. «"فی کتاب"»:  ۱۴ مورد در ۱۴ آیه یافت شد. 
    3.  جزئیات جستجو :: فِی کِتَابٍ فِی کِتَابِ فِی کِتَابٍ ۖ فِی کِتَابٍ ۚ

    4.          نتیجهٔ جستجو برای
    5.  «ب*رحمت»:  ۱۴ مورد در ۱۴ آیه یافت شد.
    6.  جزئیات جستجو  :: 
    7. بِرَحْمَتِهِ بِرَحْمَةٍ وَبِرَحْمَتِهِ بِرَحْمَتِکَ بِرَحْمَتِنَا بِالْمَرْحَمَةِ

    8.          نتیجهٔ جستجو برای
    9.  «لسان»:  ۱۵ مورد در ۱۴ آیه یافت شد. 
    10.  جزئیات جستجو :: لِسَانِ بِلِسَانِ لِّسَانُ لِسَانٌ لِسَانَ
    11.  بِلِسَانِکَ لِّسَانِی لِسَانِی بِلِسَانٍ لِسَانًا لِّسَانًا لِسَانَکَ وَلِسَانًا

    12.           نتیجهٔ جستجو برای 
    13. «صِدق»:  ۱۴ مورد در ۱۳ آیه یافت شد. 
    14. جزئیات جستجو  ::
    15.  صِدْقُهُمْ صِدْقًا صِدْقٍ صِدْقِهِمْ بِصِدْقِهِمْ بِالصِّدْقِ الصِّدْقِ

    16.          نتیجهٔ جستجو برای
    17.  «یُنذر»:  ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    18.  جزئیات جستجو  :: 
    19. وَیُنذِرُونَکُمْ لِیُنذِرَکُمْ وَلِیُنذِرُوا وَلِیُنذَرُوا لِّیُنذِرَ وَیُنذِرَ یُنذَرُونَ لِیُنذِرَ

    20.     نتیجهٔ جستجو برای
    21.  «بُشری»:  ۱۴ مورد در ۱۴ آیه یافت شد.
    22.  جزئیات جستجو  :: وَبُشْرَىٰ بُشْرَىٰ الْبُشْرَىٰ بِالْبُشْرَىٰ

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    1.    نتیجهٔ جستجو برای 
    2. «آتیناه"»:  ۱۴ مورد در ۱۴ آیه یافت شد.
    3.  جزئیات جستجو  :: وَآتَیْنَاهُ آتَیْنَاهُ

    4. نتیجهٔ جستجو برای 
    5. «الکتاب+موسی»:  ۲۹ مورد در ۱۴ آیه یافت شد.  
    6.  جزئیات جستجو  :: الْکِتَابَ الْکِتَابِ مُوسَى مُوسَىٰ

    نتیجهٔ جستجو برای

    «"*آتینا موسی"»:  ۱۴ مورد در ۱۴ آیه یافت شد. 

      جزئیات جستجو  ::

    آتَیْنَا مُوسَى ۚ وَآتَیْنَا مُوسَىٰ وَآتَیْنَا مُوسَى آتَیْنَا مُوسَىٰ

    1.  نتیجهٔ جستجو برای «سُنّت»:  ۱۴ مورد در ۹ آیه یافت شد.
    2.  جزئیات جستجو  :: سُنَّتُ سُنَّةُ سُنَّةَ لِسُنَّتِنَا لِسُنَّةِ سُنَّتَ لِسُنَّت  

    3.  نتیجهٔ جستجو برای  
    4. «"*الی یومِ القیامه"»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    5.  جزئیات جستجو ::

    إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ۖ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ۚ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ

    1.  نتیجهٔ جستجو برای 
    2.  «"*الی صراط مستقیم"»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    3.  جزئیات جستجو :: إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

    4.   نتیجهٔ جستجو برای 
    5. «"*هم المفلحون"»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    6. جزئیات جستجو :: هُمُ الْمُفْلِحُونَ 

    7.   نتیجهٔ جستجو برای 
    8.  «وَلِیُّ»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    9. جزئیات جستجو :: وَلِیُّ وَلِیُّهُ وَلِیُّهُمَا وَلِیُّکُمُ ...

    10.   نتیجهٔ جستجو برای
    11.  «مولا!بئس»: ۱۶ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    12. جزئیات جستجو :: مَوْلَانَا مَوْلَاکُمْ ...

    13.  نتیجهٔ جستجو برای 
    14.  «"*انعم* علی*"»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد.  
    15. جزئیات جستجو :: أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ أَنْعَمَهَا عَلَىٰ  
    16. أَنْعَمْنَا عَلَى أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ

    17.  نتیجهٔ جستجو برای
    18.  «نعمهٍ|نعمهٌ|نعمهً»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد.
    19.  جزئیات جستجو : بِنِعْمَةٍ ...

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    1.   نتیجهٔ جستجو برای 
    2. «"*خ*ت*ل*ف*(| *) فی*"»: ۱۴ مورد در ۱۲ آیه یافت شد.
    3.   جزئیات جستجو ::  اخْتَلَفُوا فِی اخْتَلَفُوا فِیهِ ۚ اخْتَلَفَ فِیهِ
    4.  اخْتَلَفُوا فِیهِ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی فَاخْتُلِفَ فِیهِ ۚ یَخْتَلِفُونَ فِیهِ ...

    5.    نتیجهٔ جستجو برای
    6.  «اخ*ت*ل*ف"»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    7. جزئیات جستجو ::  وَاخْتِلَافِ ...

    8.  نتیجهٔ جستجو برای 
    9. «"*ما * فی* *خ*ت*ل*ف*"»:   ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد.
    10.  جزئیات    جستجو :: فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ فِیمَا کُنتُمْ 
    11. فِیهِ تَخْتَلِفُونَ بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ مَا کُنتُمْ فِیهِ ...

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    1.    نتیجهٔ جستجو برای
    2.  «ج*ع*ل+خ*ل*ف+
    3. مستخلف|خلائف|خلفاء|خلیفه|یخالفون|جاعل»:
    4.  ۳۸ مورد در ۱۲ آیه یافت شد. 
    5.  جزئیات جستجو :: 
    6. جَاعِلٌ أَتَجْعَلُ وَجَاعِلُ جَعَلَکُمْ جَعَلْنَاکُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ تَجْعَلُوا ...

    7.  نتیجهٔ جستجو برای
    8.  «حُجة|خلیفه|خلفاء»: ۱۲ مورد در ۱۲ آیه یافت شد.
    9.  جزئیات جستجو : 
    10.  خَلِیفَةً حُجَّةٌ حُجَّتُنَا الْحُجَّةُ خُلَفَاءَ حُجَّةَ حُجَّتُهُمْ حُجَّتَهُمْ

    11.  نتیجهٔ جستجو برای  
    12. «حاجّ!الحاج»: ۱۲ مورد در ۱۱ آیه یافت شد.  
    13.  جزئیات جستجو :: لِیُحَاجُّوکُم أَتُحَاجُّونَنَا حَاجَّ حَاجُّوکَ حَاجَّکَ تُحَاجُّونَ یُحَاجُّوکُمْ وَحَاجَّهُ أَتُحَاجُّونِّی یَتَحَاجُّونَ یُحَاجُّونَ

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    1.     نتیجهٔ جستجو برای
    2.  «ن*ت*ق*م»:۱۳ مورد در ۱۲ آیه یافت شد.
    3.  جزئیات جستجو :   انتِقَامٍ فَیَنتَقِمُ فَانتَقَمْنَا مُنتَقِمُونَ مُّنتَقِمُونَ انتَقَمْنَا

    4.   نتیجهٔ جستجو برای
    5.  «ن*ت*ظ*ر»:  ۱۴ مورد در ۷ آیه یافت شد.  
    6. جزئیات جستجو  :: انتَظِرُوا مُنتَظِرُونَ فَانتَظِرُوا الْمُنتَظِرِینَ یَنتَظِرُونَ وَانتَظِرُوا وَانتَظِرْ مُّنتَظِرُونَ یَنتَظِرُ

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    (( برای دیدن نتایج و نیز آیات کامل،

    میتوانید به نرم افزارهای گوناگون و یا  

    به سایت ذکر دات اُآرجی و یا به تنزیل دات نت مراجعه فرمایید ))

    وبلاگ پژوهشگر ارشد و مدیر عامل مرکز :

      http://daliliali.persianblog.ir

    >>> دلیلی عالی در وحدت باطنی و ظاهری قرآن و عترت <<<

    تماس با مرکز

    ( برای هر گونه پیشنهاد، نکته، نظر، نقد،

    همکاری، حمایت، ... ):

     09123459914 و 02188536120

    و daliliali@gmail.com

    با تشکر فراوان  از

    مجتمع آتیه مهر صدرا ( حامی مرکز ) 

    و از سایت / نرم افزار ذکر دات اُ آر جی و تنزیل دات نت

    ( برای جستجو و نتایج )

    تدوین، طراحی، تنظیم، تکثیر، توزیع ::  

    واحد نشر مرکز پژوهشهای قرآنی نور ولایت مبین

    ( بازنشر با ذکر منابع آزاد و موجب قدردانی فراوان است )

  • پیمان محمدی فرد
  • سلام خدمت شما؛
    وبلاگ خوب و مفیدی دارید.خسته نباشید.
    من وبلاگی در زمینه ترویج و انتشار معارف مهدوی راه اندازی کردم. اگر از وبلاگم بازدید کنید باعث افتخاره و میخواستم درخواست کنم اگر تمایل داشته باشید با هم تبادل لینک کنیم تا به این طریق باعث ترویج این معارف بشیم و افراد بیشتری بتونن از این مطالب بهره ببرن.
    با تشکر از توجه شما.
    اللهم عجل لولیک الفرج.
    http://mahdaviat-12.blog.ir

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">