آیات موضوعی
ترجمه به شعر ( امید مجد )
بسم الله الرحمن الرحیم
این سیاست قارونی است که برای رفت و آمد خود در جامعه، انواع تشریفات را ایجاد میکند فَخَرَجَ عَلىقَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ «قصص 79» (روزى قارون) با تمام تجمّل خود در میان قومش ظاهر شد، (با دیدن این صحنه) آنان که خواهان زندگانى دنیا بودند (آهى کشیده و) گفتند: اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده، براى ما نیز بود. براستى که او بهرهى بزرگى (از نعمتها) دارد.
1- قدرت و ثروت در دست انسانهاى غافل، سبب فخرفروشى، تجمّلگرایى است.
2- به رخ کشیدن ثروت، صفتى قارونى است. «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ»
3- قارون صفتان، خود را برتر از دیگران مىدانند. «عَلى قَوْمِهِ»
4- اشرافىگرىِ حاکمان، مىتواند فرهنگ مردم را تغییر دهد. عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ ... یا
5- ظواهرِ زیباى دنیا، دامى براى جذب و انحراف کوتهفکران است قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ
6- آرزوى قارون شدن، آرزوى دنیاپرستان کمخردست یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا
الف، این سیاست فرعونی است که خودش را خدای مردم میداند و میگوید أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى (نازعات24) من بزرگترین پروردگار شمایم. به هر حال کرسی نشینان فرعون با این گفتار می خواستند فرعون را وادار به قتل موسی (علیه السلام) کنند و به او تفهیم نمایند که وجود موسی (علیه السلام) برای او و حکومت جبارش خطرناک و فسادانگیز است، اما فرعون برای دلخوش نمودن آنها و روشنی چشمشان به آنها می گوید: که بزودی همان سخت گیریهای سابق را درباره بنی اسرائیل از سر می گیریم، یعنی پسرانشان را می کشیم و دخترانشان رابرای خدمتگزاری به قبطیان زنده می گذاریم و در آخر هم برای فرونشاندن خشم و از بین بردن اضطراب درونی آنها اضافه می کند که در هر صورت ما بر آنهامسلط و قاهر هستیم.
ب، این سیاست نمرودی است که خود را مالک حیات و مرگ مردم میداند و میگوید قالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ (بقره258) نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانهاى داشت او با حضرت ابراهیم دربارهى خدا مباحثه و مجادله کرد. وقتى حضرت ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده مىکند و مىمیراند، او گفت: من نیز زنده مىکنم و مىمیرانم. سپس دستور داد دو زندانى را حاضر کردند، یکى را آزاد نمود و دیگرى را دستور داد بکشند. وقتى ابراهیم علیه السلام این سفسطه و مغالطه را دید که چگونه مىخواهد افکار دیگران را منحرف کند، فرمود: خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است، اگر تو ادّعا دارى که بر جهانِ هستى حکومت دارى و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست، خورشید را از مغرب بیرون بیاور!. آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سکوت نداشت.
ج، سیاسیون غیرالهی، در هر منطقه ای بروند فساد میکنند قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَنمل34بلقیس گفت:
بگفتا چو شاهان هجوم آورند همه کشور و ملک از هم درند
کسى کاو عزیزست و باشد جلیل بگیرند و سازند او را ذلیل
چو در چنگ دشمن فتد سرزمین بدین شیوه پویند راهى چنین
1- اعتراف به روحیّات و خصلتهاى پادشاهان، نشانهى شهامتِ بلقیس است.
2- بلقیس دغدغهى شکست از سلیمان و هم دلبستگى به آبادى کشورش داشت.
3- تنها بقدرت خود تکیه نکنید؛ دیگران را نیز به حساب آورید (اطرافیان بلقیس مىگفتند نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ،ولى بلقیس:قدرت سلیمان را کم نپنداشت
4- شیوهى حکومتهاى غیر الهى، ایجاد فساد و ذلّت در بین منطقه و مردم است.
5- آفت حکومت و قدرت، سلطهطلبى، جنگ افروزى و ویرانگرى است. الْمُلُوکَ ...
در سیاست الهی، مقامها بر اساس لیاقت است
خدا حضرت ابراهیم را با چند حادثه سخت امتحان کرد و بعد فرمود إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً (بقره 124) ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشى که موفّق مىشد، به مقامى مىرسید: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبىاللهى رسید. و پس از آن رسول اللّه، خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبرى منصوب گردید.
به تو مى نمایم عطا آن مقام کز امروز بر خلق گردى امام
در سیاست الهی ملاک عزل و نصبها عبارت است از:
1. ایمان: أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لایسْتَوُونَ» (سجده18)
مگر مؤمنانند چون فاسقان به چشم خداوندگار جهان
نباشند هرگز همانند هم «یکى کان شادى یک بحر غم»
2. تقوا: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات، 13)
همانا گرامى ترین شما فقط متقین اند نزد خدا
3. علم: قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لایعْلَمُونَ (زمر9)
بگو کى مساوى بود در نظر دنى مرد با اهل علم و هنر
4. سابقه: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ (واقعه10-11)
گروه سوم کیست ؟ السابقون که ایمانشان برترست و فزون
همین مردُمانند پاک از گناه عزیزند در پیش یکتا اله
5. توانایی بر حفظ بیت المال: حَفیظٌ عَلیمٌ (یوسف55)
که شخصى حفیظم در انجام آن توانم کنم کارهاى گران
6. امانت داری و توان جسمی: إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الْأَمینُ(قصص26)
امین و تواناست باشد رشید ببایست او را به خدمت گزید
7. هجرت و تلاش: وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایتِهِمْ مِنْ شَیءٍ حَتَّى یهاجِرُوا
هرآن کس که ایمان بیاورده است ولى بار از بهر هجرت نبست
نباشید با آن کسان هیچ یار مگر آنکه هجرت کنند از دیار
در سیاست الهی، از تمامی نیروها، گرچه از جنس ما نباشند، استفاده میشود وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ
گروهى ز اهریمنان را ودود انبیا 82 ز بهر سلیمان مسخر نمود
به ژرفاى دریا برفته فرو بیارند بیرون گهر بهر او
دگر کارها نیز از بیش وکم براى سلیمان بکردند هم
خدا نیز با دانشى لا یزال مراقب به کردارشان بود و حال
شیاطین، از جنس جنّ و موجوداتى داراى شعور و مانند انسان تکلیف دارند که حضرت سلیمان علاوه بر انسانها، بر بعضى از آنان نیز حکومت داشت. وَ حُشِرَ لِسُلَیۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَ ٱلۡإِنسِ وَ ٱلطَّیۡرِ فَهُمۡ یُوزَعُونَ نمل 17
سپاه سلیمان ز هرگونه جنس ز انواع مرغان و از جن و انس
همه لشکریان و جمع رءوس بکردند پیش سلیمان جلوس
غوّاصى، از جمله فعالیّت جنها براى سلیمان بود. یَغُوصُونَ لَهُ ولى هنر جنها تنها به غوّاصى خلاصه نمىشود یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ در آیاتی از کارهاىآنان اشاره شده یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ آنها براى او هرچه را که مىخواست از محرابها و معابد عالى و زیبا و وسایل مختلف زندگى مثل دیگ و سینىهاى بزرگ مىساختند. در سیاست الهی از تمامی نیروها تفقد میشود وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقَالَ مَالِیَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ أَمۡ کَانَ مِنَ ٱلۡغَآئِبِینَ (نمل20) . سلیمان ز مرغان بپرسید حال بفرمود از احوال آنان سؤال
بگفتا که رفتست هدهد کجا مگر غائب است او ز درگاه ما
در سیاست الهی، برای پیشرفت و توسعه تلاش میشود هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها (هود61)
شما را ز خاک آفرید و بداشت بر آبادى این زمین برگماشت
و برای توسعه، از ایمان و تقوا کمک گرفته میشود وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیکُمْ مِدْراراً وَ یزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ (هود52)
نمایید اى قوم غفران طلب بسازید توبه به درگاه رب
که بس نعمت و رحمت بى کران فرود آورد بر شما ز آسمان
شما را توانا نماید فزون دهد قدرتى بیشتر از کنون
مبادا از ایزد بتابید روى به عصیان و بدکارى و زشت خوى
استغفار و توبهى فردى، سرنوشت جامعه را عوض نمىکند، بلکه جامعه باید متحوّل شود تا امداد الهى سرازیر گردد. یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا ... تُوبُوا ... یُرْسِلِ - اعمال و عقاید، در رویدادهاى طبیعى مؤثّرند. تُوبُوا ... یُرْسِلِ (قوم عاد به خاطر شرک و گناه، به کمبود و خشکسالى گرفتار شده بودند) .
نظام و حکومت اسلامى اگر خواهان توسعه اقتصادى است باید طرحهاى معنوى را در جامعه توسعه دهد. تُوبُوا ... یُرْسِلِ السَّماءَ - بوجود آوردن جامعهاى سالم و برخوردار از نعمت و نیرومند، از اهداف ادیان آسمانى است. یا قَوْمِ ... تُوبُوا ... یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ - قدرت اقتصادى، زمینهساز سایر قدرتهاست. اوّل «یُرْسِلِ السَّماءَ» آنگاه «یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ»
یکی از ابعاد امامت، سیاست و حکومت است
در حدیث میخوانیم: بنای اسلام بر نماز و روزه و زکات و حج و ولایت است، ولی ولایت و سرپرستی امت که امری سیاسی است، در میان آنها برجستهترین است. البته مسئله امامت، محدود به دنیا نیست بلکه تا قیامت ادامه دارد. به یادآور روزی را که هر گروهی از مردم را به همراه امامشان فرا میخوانیم.
قرآن، رهبران الهی را چنین معرفی میکند :
زندگی آنان مردمی: رَسُولاً مِنْهُمْ (بقره129) همراه با اخلاق نیکو وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ (قلم4) رفت و آمد و خوراکشان مثل سایر مردم وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ (فرقان20)
مردم را برادر خود میدانند وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً (اعراف، 65)،
نسبت به مؤمنین رئوف و مهربانند. بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم (توبه128)
خود را شاه نمیدانند وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ (انعام50) در عمل به حرفشان پیشگام و مقاوم، اهل توکل و امید و حامی مظلوم هستند.
در سیاست الهی، غیر خودی هم راز گرفته نمیشود یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ (آل عمران118) اى کسانى که ایمان آوردهاید! از غیر خودتان همراز نگیرید. آنان در تباهى شما کوتاهى نمىکنند، آنها رنج بردن شما را دوست دارند. همانا کینه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پیداست و آنچه دلشان در بردارد، بزرگتر است. به تحقیق ما آیات (روشنگر و افشاگر توطئههاى دشمن) را براى شما بیان کردیم اگر تعقّل کنید.
در سیاست الهی، وحدت جامعه حفظ میشود وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل عمران103)
در سیاست الهی، نزاع جایی ندارد: وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ (انفال46) در سیاست الهی، جامعه روی پای خود میایستد فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ (فتح29)
در سیاست الهی، مکر و فریب و دغل بازی جایی ندارد. فریب تاکتیک دشمن را نخورید. جمعی از بزرگان یهود برای تهاجم و شبیخون فرهنگی طراحی کردند که صبح مسلمان شوند و غروب به یهودیت برگردند و با این کار هم بین مسلمانان تردید ایجاد کنند که چرا سخنان پیامبر اسلام آنان را جذب نکرد و هم یهودیان را در راه خود مقاوم کند که بگویند سران ما هم که رفتند، غروب برگشتند. آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ (آل عمران72)
باید بدانیم که دشمنان برای ما چه آرزوها و برنامههایی دارند:
آرزو میکنند که در تنگنا قرار بگیریم: وَدُّوا ما عَنِتُّمْ (آل عمران118)
آرزو میکنند از موضع خود کوتاه بیاییم. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ (قلم9)
آرزو میکنند غافل شویم. وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ (نساء102)
آرزو میکنند دست از مکتب خود برداریم. وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً (نساء89)
نه تنها آرزو، بلکه تدبیر میکنند. وَ یمْکُرُونَ وَ یمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکِرینَ (انفال30)
نه تنها تدبیر، بلکه پول و امکاناتی خرج میکنند إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ (انفال36)
ولی خداوند قول داده که همه طرحها را خنثی کند. إِنّهَمْ یکِیدُونَ کَیدًا وَ أَکِیدُ کَیدًا (طارق15-16)
علامت دشمن آن است که اگر بشما خیری از قبیل پیشرفت علمی صنعتی نظامی اقتصادی برسد، ناراحت میشوند. إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ (توبه50)
در سیاست قرآنی، نباید در هیچ قرارداد و برنامهای کفار راه نفوذ بر مسلمانان داشته باشند وَ لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً (نساء141) به فکر راضی کردن مخالفان نباش که آنها هرگز از تو راضی نمیشوند، مگر اینکه از آنها پیروی کنی وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ (بقره120)
در سیاست قرآنی؛ استبداد ممنوع است و باید کارهای جامعه با مشورت انجام گیرد وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَینَهُمْ هیچ کس از مشورت بی نیاز نیست. شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ (آل عمران 159)
در سیاست اسلام، دعوت مردم به دین از طریق حکمت و موعظه و مناظره است. اُدْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ (نحل125)
در سیاست دینی، نگاه به ابدیت است نه زندگی مادی. در سیاست دینی، هدف از بدست آوردن قدرت، اقامه نماز و زکات و احیای امر به معروف و نهی از منکر است الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ (حج41)
در سیاست دینی، هدف از بدست آوردن قدرت، برداشتن غل و زنجیرهایی است که آداب و رسوم غلط به گردن مردم انداخته است. وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِمْ (اعراف157)
در سیاست اسلام، باید از متخصصین گمنام و بی نشان استفاده شود، همانگونه که پادشاه مصر از یوسف که در زندان بود، برای تعبیر خوابش و حل مشکل قحطی استفاده کرد؛ رجوع به کارشناسان و خبرگان، اصل است فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل43) توجه به اهم و مهم اصل است . یعنی همچنانکه انسان مریض به متخصص پزشک بایستی مراجعه کند برای دریافت سوالات به اهلش که علما هستند برود. قاعده لا ضرر اصل است : خواه ضرر به خانواده باشد وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیقُوا عَلَیهِنَّ (طلاق 6)
خواه آموزش های مضرّ و بی فایده باشد. وَ یتَعَلَّمُونَ ما یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ (بقره102)
خواه ضرر مکتبی باشد وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً (توبه107)
خواه ضرر به مردم باشد. وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ (مائده2)
حتی در جبهه جنگ اجازه تحقیق برای شناخت دین داده میشود وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ (توبه6) و اگر یکی از مشرکان به تو پناه آورد (که از دین آگاه شود) بدو پناه ده تا کلام خدا بشنود و پس از شنیدن سخن خدا او را به مأمن و منزلش برسان، زیرا که این مشرکان مردمی نادانند.
در سیاست قرآن، دفاع از مستضعفین واجب و ترک آن مورد توبیخ قرار گرفته وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً «75نساء»
شما را چه شده که در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعف نمىجنگید، آنان که مىگویند: پروردگارا! ما را از این شهرى که مردمش ستمگرند بیرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، یاورى براى ما تعیین فرما. آیه دربارهى مسلمانانى است که زیر فشار و شکنجهى مردم مکّه قرار داشتند. و از کسانى که جهاد در راه آزادى آنان را رها کردهاند، نکوهش مىکند. امام صادق علیه السلام در پاسخ به اینکه مستضعفان چه کسانى هستند؟ فرمود: کسانى که نه مؤمن هستند و نه کافر.
1- مسلمانان باید نسبت به هم، غیرت و تعصّب مکتبى داشته باشند و در برابر نالهها و استغاثهها بى تفاوت نباشند.
2- از اهداف جهاد اسلامى، تلاش براى رهایى مستضعفان از سلطه ستمگران است.
3- اسلام مرز نمىشناسد، هرجا که مستضعفى باشد، جهاد است.
4- ارتش اسلام باید به حدى مقتدر باشد که نجات بخش تمام محرومان جهان باشد.
5- سرپرستى و ولایت بر مسلمانان باید از طرف خدا باشد. «مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»
در سیاست قرآن، حکومت و قدرت مخصوص خدا، پیامبران و افراد معصوم است و در زمان غیبت و دسترسی نداشتن به معصوم، علمای ربانی باید بر اساس کتاب آسمانی حکومت کنند البته این شیوه مخصوص اسلام نیست؛ بلکه در زمان حضرت موسی نیز این گونه بوده إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ .... هادُوا وَ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ (مائده 44) ما تورات را فرستادیم که در آن هدایت و روشنایی است و پیغمبرانی که تسلیم امر خدا هستند بدان کتاب بر یهودان حکم کنند و نیز خداشناسان و علمایی که مأمور نگهبانی (احکام) کتاب خدا هستند و بر (صدق) آن گواهی دادند.
پس هرگز (در اجرای احکام) از کسی نترسید و از (انتقام) من بترسید و آیات مرا به بهای اندک معامله نکنید، که هر کس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کس از کافران خواهد بود. یعنی پس از انبیا، علما باید براساس کتب آسمانی حکومت کنند، که این همان ولایت فقیه است.
اسلام سراسر زمین را فراخواهد گرفت لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً (فتح28) امروزه سیاسیون دنیا، برای رسیدن به اهداف خود، از تهدید و تطمیع و فریب فروگذار نمیکنند، ولی سیاست قرآن اجازه نمیدهد که برای رسیدن به هدف ذرهای از راه حق منحرف شد. وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیکَ (مائده49) قبلا شرح داده شده است.
در سیاست قرآن، انسان دارای کرامت است و مال و جان و آبروی او محترم است، و هیچ گونه تبعیض میان آدمیان روا نیست.
برخورد نیکو، مدارا، تواضع، دلسوزی، سادگی، عیب¬پوشی، نیکوکاری و انصاف، هدف سیاست دینی است. در سیاست دینی، حرکت و رشد انسان باید آنگونه باشد که عقل و وحی میگوید، نه آنگونه که تمایلات شخصی یا جامعه میخواهد. و سرانجام بندگان صالح وارث زمین خواهند شد وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ انبیا 105 و همانا در (کتاب آسمانى) زبور (که) بعد از ذکر، (تورات، نازل شده) نوشتیم که قطعاً بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.
چنانکه در آیه 48 همین سوره هم گذشت که تورات، ذکر است. وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ در پنج مورد از زبور مزامیر حضرت داود که امروزه جزء کتب عهد قدیم بشمار مىرود، شبیه این تعابیر آمده که: مردان صالح، وارث زمین خواهند شد. در روایات متعدّد آمده است که آن بندگان صالحى که وارث زمین خواهند شد، یاران حضرت مهدى علیه السلام هستند.
در بعضى روایات مىخوانیم که اهلبیت پیامبر اسلام علیهم السلام وارثان زمین خواهند شد و افراد بد دوباره زنده خواهند شد.
شبهه منحوس جدایی دین از سیاست و حکومت
تا قلب یک امتی به سمت یک رهبری حرکت نکند، آن رهبر پیروز نخواهد شد و وجود مبارک ابراهیم خلیل حق، همین معنا را به خوبی درک کرد، به ذات أقدس له عرض کرد: پروردگارا ! فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ دلهای عدّه ای را به سمت فرزندان من متوجه کن (ابراهیم37)
پیغمبر صلی الله علیه و آله چرا قیام کرد؟، سالیان متمادی جنگ کرد و بالأخره حکومتی تشکیل داد؛ علی بن أبیطالبعلیه السلام چرا چندین سال جنگید و حکومتی تشکیل داد؟، این از بیانات نورانی امام صادقعلیه السلام است العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللّوابِس (الکافی1/27) آن کسی که به وضع روزگارش، به زمانش، به زمانه اش آشناست، حوادث بر او اشتباه نمی شود. عالم کسی است که از وضع روزگارش با خبر باشد. اگر رهبری با اخلاص باشد، دلهای مردم سربازان خداست. چیزی در عالم نیست که سرباز خدا نباشد وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (فتح4) خداوند این سربازها را به سمت رهبر نهضت متوجه می کند.
جُنُودُ : جمع جُنْد، لشکرها. سپاهها. همه چیزهائی است که وسیله تنفیذ اوامر خدایند، از قبیل: فرشتگان، انسانها، سنگها، زلزلهها، رعد و برقها، و... که هنگام ضرورت به خواست خدا به یاری می آیند توجّه به جنود الهى در زمین و آسمان، وسیله آرامش است. أَنْزَلَ السَّکِینَةَ ... لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ همه هستى، لشکریان خداوند هستند لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
مگر زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله سیاست از دیانت جدا بود؟
مگر زمان حضرت امیر(علیه السلام) سیاست از دیانت جدا بود؟ این حرفها را استعمار گران و عمال سیاسی آنها درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند. و ضمنا علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند. در این صورت میتوانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند. منظور آنها همین است. اگر ما مسلمانان کاری جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم استعمار گران و دولتهای جائر متحد آنها هیچ کاری به ما ندارند
در قرآن کریم آیاتی در مورد ضرورت تحقق حاکمیت الهی و اشاره به هرگونه حاکمیت غیرالهی آمده است بعلاوه قرآن کریم مبارزات متعددی را از برخی از پیامبران بیان کرده که در جهت احقاق حقوق و ایجاد حکومت صالح در جوامع بشری بوده است.
اگر کسی بگوید: پیغمبر روی وحی حکومت تشکیل نداد علی بن أبیطالب روی دستور دین حکومت تشکیل نداد؛ بلکه چون مسلمان بود، یک فرد مبارز بود و چون آزادیخواه بود، حکومت تشکیل داد و این کار مربوط به اسلام نیست! کسی که درست از قرآن اطلاع ندارد اسلام را فقط مربوط به اخلاق و قیامت و تهذیب نفس و توحید و مانند آن می داند. الٓر . کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ. اللّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِّلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ (ابراهیم1.2)
این کتاب برای تو نازل شد که جامعه را نورانی کنی. بعد از چند جمله، جامعه نورانی را شرح می دهد
الف لام را هست آغاز کار که رمزیست از جانب کردگار
کتابیست قرآن که یکتا خدا فرستاد سوى تو اى مصطفى (ص)
که تا مردمان را به امر غفور ز ظلمات بیرون برى سوى نور
ترا رهنماى خلایق گزید به راه خداى عزیز و حمید
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ (ابراهیم5)
خداوند همراه آیات خویش برانگیخت موسى به پیغمبریش
که قومت ز ظلمات مى ساز دور برو رهنمون شو به دنیاى نور
بر آنها تذکر بده کاین سزاست از آن روزهایى که روز خداست
خارج کردن مردم از ظلمات به نور، در قرآن بارها تکرار شده است؛
گاهى به خدانسبت داده شده. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ گاهى به پیامبران نسبت داده شده. «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ
و گاهى به کتاب نسبت داده شده است. کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ تشبیه کفر و تفرقه و جهل و شرک و شک به «ظلمات» بخاطر آن است که انسان در آن حالتها متحیّر است، مثل زمانى که در تاریکى به سر مىبرد. نور وسیله بینایى، بیدارى، حرکت ورشد است همانگونه که همهى اینها در کتاب آسمانى و راه خدا موجود است. کِتابٌ ... إِلَى النُّورِ ... إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ
پیروزی حضرت موسی علیه السلام در مبارزه با فرعون
وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ (اعراف137)
همان ملتى را که فرعون خوار بر ایشان بسى ظلم کرد آشکار
بکردیم وارث برآن سرزمین همه مصر را از یسار و یمین
نکویى برآن قوم از ذوالجلال رسیدى به غایت به حد کمال
به پاداش آن صبر هنگام رنج بر آنها گشودیم درهاى گنج
بلى نیز فرعون و قومش تمام على رغم آن کاخها و مقام
نمودیم نابود و محو و هلاک که برچیده گشتند از روى خاک
و به آن گروهى که پیوسته تضعیف مىشدند [بخشهاى] ، حکومت را به عهده بگیرند و به پاس آنکه صبر کردند وعده نیکوى پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران کردیم
«ارث»، به دارایى و مالى گفته مىشود که انسان بدون کسب و کار و معاملهاى به آن برسد، خواه از مردگان باشد یا از زندگان. داستان عبور حضرت موسى و پیروانش از دریا و غرق شدن و عذاب فرعونیان در آن، ترسیمى از قیامت است که همه وارد جهنّم مىشوند و سپس متّقین نجات پیدا مىکنند. وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها ... ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا
ولى ظالمان را نماییم طرد به زانو دراُفتند از فرط درد
سرزمینهایى که در اختیار فرعونیان بود، آنچنان وسیع بود که افقهاى متعدّد و طلوع و غروبهاى متفاوت داشت. مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا و همچنین داراى محصولات و برکات مادّى و معنوى بسیارى بود، زیرا محلّ بعثت انبیاى الهى و مدفن بسیارى از آنان بود. پیش از اکتشافات بشر، قرآن، زمین را کروى معرّفى کرده زیرا لازمهى تعدّد مشرق مَشارِقَ و مغارب، کروى و در حرکت بودن زمین است.
1- حمایت خداوند از مستضعفان، مخصوص بنىاسرائیل نیست، بلکهیک سنّت دائمى است. أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ» و نفرمود: «اورثنا بنىاسرائیل»
2- بنىاسرائیل، در مدّت طولانى به دست فرعونیان به ضعف کشیده شده بودند.
3- حکومت انبیا، حکومت مستضعفان است. «یُسْتَضْعَفُونَ»
4- شرط پیروزى، صبر و مقاومت است. مستضعفان و ملّتى که صابر و مقاوم باشند، وارث زمین مىشوند.
5- خداوند، بىکم وکاست به وعدههایش عمل مىکند. «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ»
6- هلاکت فرعونیان و به حکومت رسیدن بنىاسرائیل، از وعدههاى پروردگار است.
7- تحوّلات اجتماعى و تاریخى، به دست خداوند است. أَوْرَثْنَا ... دَمَّرْنا
8- قوم فرعون از نظر صنعت و ساخت بنا، پیشرفته بودند یَصْنَعُ ... ولى رشد و توسعهاى که جدا از دین و ایمان باشد، سرانجام خوبى ندارد. وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ قصص4.5 شامل حال این گروه بشود. فرمود: ما موسای کلیم را رسول کردیم، معجزات به او دادیم تا او حکومت طغیان را براندازد و بنی اسرائیل را امام کند.
پیامبر اسلام نیز علاوه بر شان پیامبری دارای شان حاکم سیاسی نیز بوده
در قرآن کریم همچنین از پیامبرانی که به آنها حاکمیت سیاسی نیز داده شده همچون سلیمان و داوود یاد شده و از مسلمین نیز خواسته شده است که از پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت کنند که خود تاکیدی بر این مدعاست
سیره حضرت علی (علیه السلام) پس از بیعت مردم با او به دنبال عزل و قتل عثمان، مبادرت به ایجاد سازمان حکومتی و اجرایی نموده و پس از آن حضرت، امام حسن (علیه السلام) نیز تا زمان انعقاد صلح با معاویه به مدت شش ماه شیوه پدر و جد خویش را ادامه داده است
بنابراین امام خمینی با ارائه عبارات فوق که نشانگر تلفیق بین دین و سیاست است طبق برداشت های ایشان از قرآن کریم تمام آنچه ذکر شد و دال بر رابطه دین و سیاست است ارائه فرمودند.
آن قدر که آیه و روایت در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است.
نظر امام خمینی(ره) درباره معتقدان جدایی دین از سیاست
این مباحث در برخی منافع استعماری و یا ناآگاهی از اسلام ریشه دارد زیرا جدایی دین از سیاست نوعی بدعت است و ریشه در آموزه های قرآن و سیره پیامبر و ائمه (علیهم السلام) و تجربه تاریخی اسلام ندارد
امام معتقد است : طرح مسئله جدا بودن سیاست از روحانیت، چیز تازه ای نیست.
این مسئله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت. در این زمانهای اخیر هم که دست های بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مسئله دامن زدند
اگر ما مسلمانان کاری جز نماز خواندن و دعا و ذکر گفتن نداشته باشیم، استعمارگران و دولت های جائر متحد آنها هیچ کاری به ما ندارند
شما برو هر قدر می خواهی اذان بگو، نماز بخوان، بیایند هر چه داریم ببرند، حواله شان با خدا لا حول و لا قوه الا بالله وقتی که مردیم، ان شاء الله به ما اجر می دهند اگر منطق ما این باشد، استعمارگران کاری به ما ندارند. همانطور که در منطقه و کشورهای عربی می بینیم.
حکومت های وابسته به غرب و جدایی دین از سیاست
امام خمینی در مورد یکی دیگر از موارد تاثیر گذار در اندیشه جدایی دین از سیاست یعنی حکومت های وابسته به غرب می فرمایند: چپاولگران حیله گر تلاش کردند به دست عمال به اصطلاح روشنفکر خود، اسلام را همچون مسیحیت منحرف به انزوا کشانند. با روزنامه و تبلیغات که از قفقاز و کلکته و مصر و دیگر بلاد شروع شد و به ایران نیز نفوذ پیدا کرد به این کار مشغول شدند و برای سرعت عمل از برخی دیکتاتورها برای این منظور استفاده کردند و آن کس که با تمام مقاصد آنها همراه شد رضاخان بود و پیش از او نیز آتاتورک بود که نقشه های آنها را به طور اجبار و سر نیزه عملی کرد
امام (ره) اسلام بدون روحانیت و سیاست
اسلام امام (ره)، اسلام منهای روحانیت و سیاست نبود. انقلاب کردن آسان تر از انقلابی بودن و انقلابی ماندن است.
انقلاب اسلامی ایران بر اساس خدا، مبارزه با ظلم و شکست طاغوت شکل گرفته است، در راه دین داری و حفظ انقلاب فراز و نشیب و فتنه به وجود می آید و اگر فرد در اعتقاداتش راسخ نباشد ایمانش را از دست خواهد داد
برای استمرار و حفاظت از انقلاب باید استقامت داشته باشیم، در چهره های انقلابی ما نباید به هیچ وجه احساس سردی، یاس و عقب گرد را مشاهده کنیم ما باید راه و عوامل استقامت در راه انقلاب را بشناسیم، در شرایط مختلف و در میدان های خطرناک نباید از اعتقادات خود منحرف شویم
این روزها برخی از مسئولین با خلاف و عمل غیر انقلابی خود مردم را مایوس کرده اند و این خلاف اسلام و قرآن و سیاست درست است. این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند. استعمار گران گفته و شایع کرده اند این را بی دینها می گویند.
در پاسخ به شبهه که می گوید، افراد غیرمعصوم برای تصدی حکومت شایستگی ندارند
الف- بنابر تصریح روایات مشهور و مستند، حکومت در عهد غیبت حضرت ولی عصر(عجلی الله تعالی فرجه الشریف)، برعهده فقیهان عادل که نایبان ایشان محسوب می شوند است.
ب- توقف حکومت دینی در زمان غیبت، مستلزم توقف «اجرای احکام و تعالیم اسلام» در بسیاری از موارد است و این خود موجب نقض غرض الهی از وضع احکام می شود. زیرا هدف و غرض خداوند از تشریع احکام و قوانین دینی، اجرا شدن آن ها در جامعه اسلامی است نه متروک ماندن آن ها. بنابراین، برای مهجور نماندن احکام الهی، باید حکومت دینی برقرار کرد.
پس هرکه را گمان بر او برود که دین از سیاست جداست، نه دین را شناخته و نه سیاست را (صحیفه نور ج1 ص6) حتی جامعه شناسان و اسلام شناسان غربی نیز به این موضوع اذعان دارند که در شریعت اسلام نه تنها دین از سیاست جدا نمی باشد بلکه دین و سیاست به هم آمیخته و عجین می باشند.
دین و سیاست به هم آمیخته و عجین می باشند
1- ژیل کوپل :
استاد موسسه مطالعات سیاسی پاریس: در اصطلاحات و عبارات اصول عقاید در اسلام، معادل سخن مشهور، مسیحی آنچه از قیصر است به قیصر و آنچه ا زخداست به خدا واگذاریم وجود ندارد. اسلام در آن واحد این جهانی و آن جهانی است . داعیه سامان بخشیدن به امور و امور دنیوی و اخروی را دارد. این آموزه اسلام است. بعلاوه، 15قرن تاریخ اسلام، 15قرن سازگاری دائمی با این اصول است.
2- مارسل بوازار :
از نظر جامعه شناسی، امت مسلمان از تلفیق و هم آمیختگی دین و سیاست تشکیل می گردد و این هماهنگی ضامن پیوند آگاهانه امت مسلمان و گرد امدن آنها زیر یک زیر یک پرچم و یک شعار است. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله سیاست را به معنای وسیع آن اداره حکومت، شرکت در جنگ ها، خدمات اجتماعی و کلیه امور مربوط به زندگی انسان در جامعه در دیانت دخالت نمی داد، پیروزی اسلام و توسعه آن در جهان تا این پایه ممکن نبود.
3- کلود کاهن :
پیغمبر صلی الله علیه و آله دین و دولت را با هم توام نموده. پس قوانین اجتماعی اسلام هم جزئی از شرع مبین و قانون دینی است و احترام به حقوق اجتماعی، هم جزئی از اطاعت نسبت به خدا می باشد. پس وحی منزل به پیغمبر صلی الله علیه و آله شامل دین و سیاست می باشد. به عبارت دیگر ،جامعه اسلامی ترکیبی است از دولت و دین و هیچ کدام از دیگری جدا نیست (سکولاریسم در مسیحیت و اسلام ص171-172)
4- امام خمینی :
انبیا به معنویات کار دارند و حکومت و سر رشته داری دنیای مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز می کنند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تاسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشاندن ملتهای اسلامی و باز کردن راه برای استعمار گران خونخوار است (نصایح اخلاقی امام خمینی ص216-217)
بررسی مفهومی اخلاق و سیاست
مفهوم اخلاق اخلاق در لغت، خُلق به قوا و سجایایی که با بصیرت درک میشوند اختصاص دارد، خُلق یک صفت روحی است که با وجود آن آدمی کارها را به مقتضای آن به آسانی انجام میدهد اخلاق مجموعه صفات روحی و باطنی انسان است
مفهوم سیاست برداشت و تعریف قدما و متاخران از سیاست مختلف است و اختلاف نظر آنان ناشی از مبانی فکری و نگرش ایشان به جهان و هستی است. به بیان دیگر هر کدام با توجه به مبانی هستیشناسی و انسانشناسی خود، سیاست را تعریف کردهاند. سیاست در لغت به معنای تصدیق شئون ملت و تدبیر امور مملکت است. در لسان العرب آمده که «سَوْسَ» به معنای ریاست است و سیاست به معنای تلاش برای اصلاح چیزی است. برخی دیگر لغت سیاست را به معنای حکم راندن و اداره کردن، مصلحت کردن، تدبیرکردن و کشورداری کردن به کار بردهاند.
افلاطون و ارسطو چون سیاست را بر پایه اخلاق بنا میکردند و پیوندی اساسی بین این دو مقوله برقرار مینمودند، در نتیجه غایت هر دو را خیر آدمیان میدانستند، به گونهای که نخستین وظیفه مرد سیاسی را پژوهش درباره فضیلت و اخلاق میدانند. اندیشمندان اسلامی در سیاست نیز متاثر فلاسفه یونان هستند و به سیاست با نگاهی اخلاقی مینگرند. اینان به مفهوم سیاست، بیشتر در قالب معنای لغوی آن توجه کرده آن را با توجه به مبانی هستیشناسی و انسان شناسی خود تعریف میکنند.
ابونصر فارابی، به معیارها و آموزههای اخلاقی توجه دارد و هدف اساسی سیاست و اخلاق را خیر و سعادت انسان معرفی میکند. وی راه ایجاد فضیلت در وجود انسان را این میداند که افعال و سنن فاضله پیوسته در شهرها و میان امتها رایج و شایع باشد و همگان مشترکا آنها را به کار بندند. به عقیده وی این کار امکانپذیر نیست مگر بهوسیله حکومتی که در پرتو آن، این افعال، سنن، عادات و ملکات اخلاق، در شهرها و میان مردم رواج یابد و این حکومت باید در راه علاقهمند کردن مردم به حفظ این ملکات، کوشا باشد تا از میان نروند.
غزالی نیز در کتاب «احیاء علوم الدین» : سیاست، تنها دانشی است که زندگی صلحجویانه را در این دنیا به مردمان میآموزد و همچنین وسیلهای است که راه رهایی دنیای دیگر را نیز نشان میدهد. و دربرگیرنده همه امور مادی و معنوی آدمی، در دنیا و آخرت است. او با این تعریف، دین، اخلاق و سیاست را به هم گره میزند زیرا معتقد است که هر سه، در صدد رساندن انسان به سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت هستند
اولین نظریه پرداز سکولاریزم (جدایی دین از سیاست) در تاریخ اسلام!
اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام، معاویه بود که این مسأله را در یکی از مکاتبات خود با امیر المؤمنین (علیه السلام) مطرح کرد. در طول پنج سال حکومت حضرت علی(علیه السلام) مکاتبات زیادی بین آن حضرت و معاویه انجام شد
چون حضرت علی(علیه السلام) در عین حال که معاویه را از حکومت شام عزل کرده بودند، نمی خواستند جنگ و خون ریزی اتفاق بیفتد و خون بی گناهانی ریخته شود. از این رو می بایست از سویی حجت را بر معاویه تمام کنند و از سوی دیگر از بروز شبهه در اذهان دیگران جلوگیری کنند. چون ممکن بود کسانی بگویند بهتر بود حضرت علی(علیه السلام) معاویه را به بحث و گفت وگو دعوت کرده و او را هدایت می کرد
چرا علی(علیه السلام) این کار را نکرد؟
برای دفع این شبهه، طی دوران حکومت حضرت علی(علیه السلام) مکاتبات زیادی بین امیرالمؤمنین و معاویه واقع شد . بسیاری از نامه های حضرت امیر(علیه السلام) به معاویه در نهج البلاغه نقل شده است
جواب های معاویه نیز در برخی شرح های نهج البلاغه، مانند شرح ابن ابی الحدید آمده است. از جمله، امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن نامه ای مفصل برای معاویه، به احادیث پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) احتجاج کرده، نوشتند:
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مرا وصی و وزیر خود قرار داد و فرمود : علی(علیه السلام) بعد از من خلیفه من بر شما است و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تعابیری مانند ولایت، امامت، خلافت و ریاست را در شأن من فرمودند، با این همه چگونه تو این احادیث را قبول نمی کنی؟
معاویه در پاسخ حضرت امیر(علیه السلام) این گونه نوشت
الا و انّما کان محمّد رسولا من الرّسل الی النّاس کافّه ً فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره؛ (بحارالانوار، ج 33، باب 16) درست است که تو خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) و جانشین او هستی، اما مگر رسول الله (صلی الله علیه و آله) چه کسی بود؟ او تنها پیام آوری بود و از جانب خدا پیام هایی را به مردم ابلاغ می کرد. اما لایملک شیئاً غیره، مقام و منصب دیگری غیر از دریافت و ابلاغ پیام های خدا به مردم نداشت! از این رو تو نیز خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستی تا پیام هایی را که آن حضرت از جانب خدا آورده بود، به مردم برسانی! اما امامت و ریاست بر مردم را خود پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هم نداشت تا تو بخواهی جانشین او در این امر باشی!
حضرت امیر(علیه السلام) در پاسخ معاویه نامه ای نوشتند و در خصوص این استدلال او فرمودند : زعمت أنّه کان رسولا و لم یکن اماماً فانّ ا نکارک علی جمیع النّبیّین الائمّه ؛(بحارالانوار، ج 33، باب 16) تو مدعی هستی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) تنها مقام رسالت را داشت و مقام امامت و ریاست بر امت را نداشت؛ این سخن تو نه تنها انکار مقام امامت برای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، بلکه انکار این مقام در حق تمام انبیایی است که دارای مقام امامت بودند
در توضیح فرمایش حضرت امیر(علیه السلام) باید بگوییم، دو آیه بر امامت انبیا تصریح کرده و جعلنا منهم أئمّه ً یهدون بأمرنا؛ (سجده 24 ) و برخی از آنان (پیامبران) را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند. آیه دیگر که به طور مشخص مقام امامت را برای حضرت ابراهیم ثابت می کند: و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بکل مات فأتمّهنّ قال انّی جاعلک للنّاس اماماً. (بقره 124) در تفسیر این آیه مفسران اثبات کرده اند که بعد از آن که حضرت ابراهیم به مقام نبوت، رسالت، و خلّت (مقام خلیل اللهی) نایل شد، در نهایت به مقام امامت رسید و این آخرین مقام حضرت ابراهیم بود که در اواخر عمر به آن حضرت اعطا شد. حدود صد سال از سن حضرت ابراهیم گذشته بود که خدای متعال حضرت اسماعیل(علیه السلام) را به ایشان عنایت کرد.
پس از آن که حضرت اسماعیل (علیه السلام) جوانی برومند گردید، خداوند با دستور ذبح اسماعیل (علیه السلام)، حضرت ابراهیم(ع) را امتحان کرد.
پس از تمام امتحانات، که ذبح اسماعیل (علیه السلام) نیز یکی از آنها بود، مقام امامت به آن حضرت عطا شد و اذ ابتلی ابراهیم.
بنابراین مقام امامت، بالاترین و آخرین مقامی است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به آن نایل گردید. این فضیلت (اعطای مقام امامت) به اندازه ای مهم بود و حضرت ابراهیم در اثر رسیدن به آن چنان شادمان شد که بلافاصله گفت: و من ذرّیّتی؛ یعنی خدایا! این مقام را در ذریه و نسل من نیز قرار بده! رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَآءِ . رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ (ابراهیم 41)
من و نسل من را ز روى نیاز بگردان ز خوانندگان نماز
دعاهاى ما را اجابت نما تو اى کردگار اى یگانه خدا
من و والدین من و مؤمنان ببخشاى آن روز سخت و گران
به هنگامۀ سخت یوم الحساب ببخشاى ما را، مفرما عذاب
در آیاتی که دربارهی حضرت ابراهیم در این سوره آمده، او از خداوند هفت درخواست دارد: امنیّت مکّه، دور ماندن از بتپرستی، توجّه قلوب و افکار مؤمنان نسبت به فرزندان و مکتب او، بهرهمند شدن ذریّهی او از ثمرات، توفیق اقامهی نماز، قبول شدن دعاها و آمرزش برای خود و والدین و همهی مؤمنان. .
والد تنها به پدر واقعی گفته میشود، ولی «أب» به غیر پدر از جمله به عمو و پدرزن نیز گفته میشود. چون والدین ابراهیم مؤمن بودند، لذا در این آیه حضرت ابراهیم به والدین خود دعا میکند، ولی در آیات دیگر که «أب» بکار رفته و مراد عموی ابراهیم است، به دلیل مشرک بودن او، حضرت از او بیزاری میجوید.
یکی از ویژگی های شخصیتی حضرت ابراهیم(علیه السلام) این بود که نسبت به فرزندان و نسل خود اهتمام فراوانی داشت و در هر مناسبتی که دست به دعا برمی داشت، برای فرزندان و نسل آینده خود نیز دعا می کرد.
زمانی هم که این مقام به او داده شد، گفت: خدایا! حال که این مقام را به من دادی، آن را به نسل من نیز عطا فرما!
خداوند در پاسخ آن حضرت، ضمن آن که دعای او را اجابت کرد، فرمود: لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ بقره/124؛ یعنی این مقام را در ذریه تو نیز قرار خواهم داد، اما ستم گران به این مقام نخواهند رسید. پس حضرت ابراهیم(ع) و هم چنین عده دیگری از انبیا، به نص قرآن کریم دارای مقام امامت بوده اند.
عهد خاص الهی (امامت) : لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ بقره/124. الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ بقره/27.
انواع عهد الهی: اقرار ربوبیت: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ اعراف/172. عهد با انبیا: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ احزاب/7.
عهد با اهل کتاب و علما وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ آل عمران/187.
وفا واجب است أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ نحل/91. أَوْفُوا بِالْعَهْدِ اسراء/34.
وفا حتی برای مشرکین: فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ توبه/4. رهبری، پیمان الهی است: لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ
با توجه به این آیات، حضرت امیر(علیه السلام) به معاویه می فرماید: اگر تو برای رسول(صلی الله علیه و آله) مقام امامت را قایل نباشی و فقط شأن رسالت و پیام رسانی آن حضرت را بپذیری، نه تنها امامت آن حضرت را انکار کرده ای، بلکه امامت سایر انبیاء(علیهم السلام) را نیز که قرآن به آن تصریح کرده، انکار کرده ای.
علاوه بر آیاتی که امامت را برای دیگر انبیا اثبات می کند، این مقام برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز با آیات خاصی ثابت میشود که شاید صریحترین آنها النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم (احزاب 33) باشد.
طبق این آیه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت به همه مؤمنان از خود ایشان اولی است و بر تصرفاتی که هر کس می تواند در زندگی و اموال خود داشته باشد، ولایت دارد . هم چنین به آیات دیگری نیز در این زمینه می توان اشاره کرد انّما ولیّکم اللّه و رسوله، (مائده، 59 ) و نیز آیاتی که در آنها به طور مطلق امر به اطاعت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شده؛ أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول ( نساء 4) معنای تمام این آیات، اثبات مقام امامت برای پیغمبر اکرم است؛ ولی معاویه با جسارت کامل، مفاد تمام آیات که رسالت و امامت را بیان نموده را انکار می کرد! البته انکار معاویه به دلیل آگاه نبودن او از این آیات نبود، بلکه می خواست در مقام بحث و جدل، چنین وانمود کند که اگر من از چنین مسأله ای مطلع بودم و برایم به اثبات رسیده بود، با آن مخالفت نمی کردم و من نیز تسلیم شما می شدم. به عبارت دیگر، او جاهل نبود بلکه «تجاهل» می کرد؛ و این نیز یکی از شگردهای شیطانی معاویه بود. بنابراین در سقیفه سنگ بنای دو مسأله مهم، سکولاریزم و دموکراسی گذاشته شد که بر اساس آن، امروزه می توانیم خود را محک بزنیم که سقیفه ای هستیم یا علوی . آن روز گفتند حکم دین از دنیا جدا است و امر حکومت به دست خود مردم است.
امروزه هم برخی از روشن فکران ما و نیز برخی دولت مردانی که تحت تأثیر این روشن فکران قرار گرفته اند، همین حرف را تکرار می کنند و می گویند: حساب دین از حساب دنیا جدا است و مردم خود باید حکومت را انتخاب کنند .
آنان در این زمینه از فرمایش امام خمینی(قدس سره) که «میزان رأی ملت است» نیز سوء استفاده می کنند و می پندارند که حضرت امام(رحمه الله) این فرمایش را برای همه موارد فرموده اند حتی اگر مردم رأی بدهند که خدا نباشد! در حالی که این فرمایش امام (قدس سره) مربوط به موردی است که کسانی می خواستند پیش قدم شده و افرادی را به عنوان نمایندگان مجلس انتخاب کنند
امام (رحمه الله) فرمودند، شما کار نداشته باشید خود مردم می توانند نمایندگان خود را انتخاب کنند.
بنابراین ایشان در مورد انتخاب نمایندگان مجلس و یا سایر انتخاباتی که در قانون اساسی آمده، فرمودند: میزان رأی ملت است.
این فرمایش امام مربوط به مواردی است که در قانون اساسی آمده، و اعتبار قانون اساسی هم به این است که ولیّ فقیه آن را تأیید و امضا کرده .
امامت، جانشینی و پاسخ شیطانی معاویه تجاهل، یکی از شگردهای معاویه
از جمله موارد دیگری که معاویه چنین وانمود کرده که اگر آگاه بود سرپیچی نمی کرد، داستانی است که بعد از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) اتفاق افتاد. در یکی از سفرهایی که معاویه به بهانه حج به حجاز آمده بود، مطابق سنّت رایج بین سیاست مداران شیطانی ـ که امروزه نیز می توان نمونه هایی از آن را مشاهده کرد ـ برای فریفتن و جذب افراد سست ایمان، آنها را به مجالس خود دعوت می کرد، به آنها احترام می گذاشت، از آنها پذیرایی کرده و به ایشان هدایایی می داد.
آن گونه که نقل شده است، ظاهراً در مسجد النبی دید سه نفر از افراد برجسته و شخصیت های اجتماعی آن دوران گرد هم نشسته اند. آنان عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس و سعد بن ابی وقّاص بودند. سعد بن ابی وقّاص پدر عمر سعد و یکی از شخصیت های معروف آن زمان و از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. او از کسانی بود که با معاویه بیعت نکرده بود، گرچه از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز تبعیت نمی کرد.
معاویه نزد آنها آمده و در کنار آنها نشست و با روی باز از هر یک احوال پرسی کرد. از سعد پرسید: آیا تو همان کسی هستی که با ما بیعت نکردی؟
سعد پاسخ داد: بله، من پیر شده ام و نمی خواهم وارد این گونه بحث ها شوم؛ به علاوه، بیعت با تو ابهام هایی داشت و من یقین به صحت این کار نداشتم.
معاویه از او پرسید: چگونه جرأت می کنی بگویی که من صلاحیت بیعت را نداشتم؟ سعد در جواب او گفت:
من از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ ؛ علی با حق است و حق با علی است،
هر جا که علی(علیه السلام) باشد، حق همان جا است. با وجود این فرمایش پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چگونه می توانستم علی(علیه السلام) را رها کنم و با تو بیعت کنم؟
امام خامنه ای: از نظر پیغمبر اکرم، میزان حق، امیرالمؤمنین است. از طریق سنی و شیعه نقل شده است که: اگر دنبال حقید، ببینید علی کجا ایستاده است، او چه میکند، انگشت اشارهی او به کدام سو است. زندگی امیرالمؤمنین یک چنین زندگی ای است. معاویه گفت: عجب سخنی نقل کردی! من تا به حال نشنیده بودم! پیغمبر(صلی الله علیه و آله) چه وقت چنین سخنی فرموده است؟ آیا دلیل و شاهدی نیز داری؟ سعد پاسخ داد: بله! امّ سلمه شاهد صدور این فرمایش از پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است. معاویه همراه با آن سه نفر برای بررسی سخن سعد به خانه امّ سلمه رفتند. امّ سلمه یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و همه او را طبق آیه قرآن به عنوان «امّ المؤمنین» شناخته و به او احترام می گذاردند. پس از ورود به خانه امّ سلمه، معاویه شروع به صحبت کرد و گفت: یا امّ المؤمنین! می دانی که در این روزگار دروغ های زیادی گفته می شود و مطالبی به پیغمبر اسلام نسبت داده می شود که حقیقت ندارند. سعد بن ابی وقّاص مدعی است از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) سخنی را شنیده است، که ما آن را نشنیده ایم، و ادعا می کند که تو نیز شاهد آن بوده ای. امّ سلمه گفت: پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در همین خانه و در همین مکان این حدیث را فرمود. با شنیدن شهادت امّ سلمه معاویه در بحث مغلوب و سرافکنده شد،
اما برای فریب حاضران گفت: من این حدیث را نشنیده بودم؛ اگر از آن اطلاع داشتم، تا دم مرگ از متابعت علی(علیه السلام) دست بر نمی داشتم!
اگر معاویه این حدیث را نشنیده بود، آیا صدها حدیث دیگر با همین مضمون را که بر امامت و ولایت حضرت علی(علیه السلام) دلالت می کند، نیز نشنیده بود؟! معاویه به خوبی از این مسأله آگاه بود، لکن برای فریب مردم چنین وانمود می کرد که امر بر من مشتبه شده است.
این یکی از شگردهایی است که همه شیاطین بعد از شکست و مفتضح شدن به آن متوسل می شوند و اشتباه خود را به صورت های مختلف توجیه می کنند تا کار خود را درست جلوه دهند و یا خود را نزد دیگران معذور نشان دهند. حاصل کلام این که، معنای عملکرد اصحاب سقیفه، تفکیک دین از سیاست بود. به تعبیر دیگر، بنیان گذاران سکولاریزم در اسلام، اصحاب سقیفه بودند و اولین کسی که با صراحت مدعی تفکیک دین از سیاست شد، شخص معاویه بود که گفت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به جز رسالت مقام دیگری نداشت: لایملک شیئاً غیره. بعد نیز برای توجیه کار خود گفت: اگر از احادیثی که بر ولایت علی(علیه السلام) دلالت می کند اطلاع داشتم، من نیز از علی(علیه السلام) تبعیت می کردم!
آیات سیاسی حج
فلسفه حج
یکى از عبادتهاى بزرگ اسلامى «حج» است حج یک عبادت دسته جمعى است، این نوع عبادت علاوه بر این که پیوند استوارى میان بنده و خدا به وجود مىآورد، مىتواند از جهات گوناگونى مبدأ اثرات سودمند و ارزندهاى در اجتماع اسلامى باشد زیرا :
اولا: یک چنین عبادت دسته جمعى که با تجرد کامل و وارستگى مطلق، تنها با پوشیدن دو قطعه پارچه ساده آغاز مىگردد، نشانه مساوات بندگان الهى در پیشگاه اوست و این یکى از آمال بزرگ انسانى است که روزى انسانهاى جهان عوامل برتریهاى موهوم را مانند نژاد، رنگ و ثروت را کنار گذارده، همگى خود را در برابر خدا مساوى و برابر بدانند
عمل حج از عبادتهایى است که به این هدف تحقق مى بخشد و موجب مىشود که افراد با ایمان امتیازات اجتماعى را وسیله برترى خود ندانند.
ثانیا: چنین اجتماع عظیمى که اعضاى آن را نمایندگان واقعى ملتهاى مسلمان جهان تشکیل مىدهد، کنگره بزرگ سالانه مسلمانان دنیا محسوب مىگردد که در هر سال در این سرزمین مقدس برگزار مىشود.
کلمه حج و عناوین مناسک حج خود گویای محتوای والای این فریضه الهی پر راز و رمز و آکنده از اشاره و کنایه است
حج این لفظ کوتاه و خوش آهنگ که به معنای آهنگ و عزم و تصمیم است، معنایی به بلندای تاریخ معنوی بشر دارد تاریخ معنویای که نظام بخش زندگی اجتماعی - سیاسی جامعه انسانی بر محور حق و عدل است
حج که در یک نگرش کلی از عناصر تامل و تدبر و تفکر و حرکت و تلاش و پیکار ترکیب یافته، دارای اشاراتی جامع و فراگیر به سنن جاری پروردگار در تکوین و تشریع است
زبان حج، زبان سمبولیک است و اعمال آن حکایتگر و تجسم بخش تاریخ انبیا و نشان دنیا و نشان آخرت میباشد. حج این فریضه رمزوار و اشارت شعار، از زوایای گوناگون و با دیدهای متفاوت از لحاظ فردی و اجتماعی، عبادی و سیاسی، اجتماعی و نظامی و بینالمللی و جهانی مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است که پارهای نسبتا جامع و پارهای تک بعدی است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم به دستور خدای تعالی واقعه غدیر را در چنین مراسمی و در سرزمین وحی ابلاغ به امر نمودند و کنگره حج جهت حوادث مهم است.
اسلام از چهارده قرن پیش طرح آن را ریخته و اثرات مطلوبى از آن گرفته است.
آیین اسلام یک مشت قوانین اخلاقى و سنن تربیتى که هدفى جز اصلاح روح و روان مردم نداشته باشد نیست، بلکه یک آیین جهانى و جامعى است که به همه شؤون زندگى بشر اعم از اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و نظامى نظر دارد
از این نظر آورنده اسلام با وضع قوانین سیاسى و دعوت به تشکیل کنگره سالانه در سرزمین مکه، بقا و ابدیت و مصونیت آیین خود را تضمین نموده و اثرات مطلوبى از آن گرفته است.
متفکران اسلام که طبعا در اجتماع مزبور شرکت خواهند داشت، مىتوانند آخرین تحولات اوضاع جهان اسلام را مورد بررسى قرار دهند و پس از گرد آورى اطلاعات دقیق و تبادل نظر، در بهبود وضع مسلمانان بکوشند و سرزمین اسلام را از عوامل ضد آزادى و استقلال پاک سازند و به پیشرفت همه جانبه مسلمانان جهان کمک کنند.
چه اجتماعى سودمندتر از این که مىتواند بزرگترین حلقه اتصال میان مسلمانان جهان باشد و سران اسلام را از اوضاع یکدیگر آگاه سازد.
این کنگره مىتواند به وضع اقتصادى و فرهنگى مسلمانان کمکهاى شایانى بنماید زیرا متفکران و صاحبنظران پس از اداى فریضه حج مىتوانند در محیطى آرام و پر از فضا و معنویت به تبادل افکار بپردازند و در زمینه فرهنگ و اقتصاد اسلام طرحهایى بریزند.
کنگره سالانه حج همواره الهامبخش بسیارى از جنبشهاى آزادى خواهى و نهضتهاى عظیم براى گسستن زنجیره هاى ظلم و ستم و تعدى بوده نطفه بسیارى از نهضتهاى اسلامى که براى برانداختن حکومتهاى جور و ستم صورت مىگرفت در ایام حج بسته مىشد
و این سرزمین الهامبخش چنین آزادیهایى بود. نباید هدف اصلی از سفر، تجارت باشد هدف شارع مقدس از اباحه تجارت در حج که گردهمایی سالانه مسلمین است، رونق بازار مسلمین می باشد
روحیه استقلال طلبی و عدم وابستگی به بیگانگان را که از اهداف سیاسی اجتماعی حج است
حج بعنوان سند گویا و جنبش حرکت آفرین اسلام مایه دوام دین و ایجاد روحیه جمعی بین مسلمانانی است.
«حج» باعث اصلاح اخلاق اجتماعی و تثبیت اخلاق اسلامی در جامعه میشود.
یکی از مناسک حج رمی جمرات و سنگ زدن به تندیس شیاطین است. زیرا برائت و دور کردن شیطان خالص کردن توحید و ایمان است.
امام خمینی(ره) با اهتمام به این اصل، حج را زمان برائت از مشترکین و اعاده حقوق اسلام و معرفی اسلام ناب دانسته اند
حج برای نزدیک شدن و اتصال آنان به صاحب خانه است و حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمیرسد
حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلامی را در تمامی زوایای زندگی باید جستوجو کرد. حج پیامآور و ایجاد و مبنای جامعهای به دور از رذایل مادی و معنوی است
حج تجلی و تکرار همه صحنههای عشقآفرین زندگی یک انسان و یک جامه متکامل در دنیاست.
اجتماع سالانه شرکت کنندگان در این اجتماع بسیار متنوّع هستند از کشورهاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى، از نژادهاى مختلف، سیاه و زرد و سفید، عرب و فارس و ترک و دیگر مسلمانان، همه و همه به سمت سرزمین وحى حرکت مى کنند، تا در اجتماع سالانه حج شرکت کنند
هنگامى که انسان در مسجدالنّبى و مسجدالحرام در کنار مسلمانهاى دیگر کشورها قرار مى گیرد، که علیرغم تفاوتهاى فراوان در شکل ظاهرى و دیگر جهات، همه به سمت یک قبله نماز مى گزارند، و خداى واحدى را پرستش مى کنند، و بر رسالت پیامبر واحد شهادت مى دهند، و معتقد به جهان آخرت هستند، از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد. امّا افسوس و صد افسوس که از این اجتماع بزرگ و بى نظیر حساب شده سالانه، بهره گیرى لازم نمى شود، که اگر چنین بود، قطعاً وضع مسلمانان به شکل دیگرى بود.
اهمیت حج از نگاه اسلام
حج و انجام مراسم عبادی آن پیشینهای به درازای تاریخ زمین دارد. براساس برخی از روایات، نخستین کسی که کعبه را بنا نهاد و اولین حج گزار، حضرت آدم علیه السلام بود پس از خروج از بهشت، برای جبران گذشته و کمال گرفتن از محضر رب، به راهنمایی فرشته خدا به گزاردن مراسم حج هدایت شد. در روایات اسلامی از حج دیگر پیامبران همچون حضرت نوح، ابراهیم، موسی، یونس، عیسی، داوود و سلیمان (علیهم السلام) نیز سخن به میان آمده است. از سوی دیگر حج یکی از مهمترین فرایض دین مبین اسلام نیز به حساب می آید
فیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ (آل عمران 97)
در آن خانه که هست پُرمنزلت نهفته است آیات ربوبیت
مقام خلیل است در آن سراى که بر او ببخشیده یکتا خداى
هرآن کس در آن بیت داخل شود ز هرگونه آزار ایمن بود
بُود حَجِّ واجب به بیت الحرام که مردم بیایند در آن مقام
بود واجب آن را که دارد توان رود موسمِ حج سوى آن مکان
هرآن کس شود کافر این سخن زیانها رساندست بر خویشتن
ز طاعات مردم ز ذکر و نماز همانا که ایزد بود بى نیاز
در آن (خانه) نشانههاى روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است و هر کس به آن درآید، در امان است و براى خدا بر عهدهى مردم است که قصد حج آن خانه را نمایند، (البتّه) هرکه توانایى این راه را دارد. وهرکس کفر ورزد (وبا داشتن توانایى به حج نرود، بداند که) همانا خداوند از همهى جهانیان بىنیاز است.
نکته ها مکّه و کعبه، نمایشگاهى از قدرت و نشانههاى الهى و تاریخ آن مملوّ از خاطرات و سرگذشتهایى است که توجّه به آنها درسآموز و عبرتانگیز مىباشد.
در ساختن آن ابراهیم علیه السلام بنّایى و اسماعیل علیه السلام کارگرى مىکردهاند. سپاهیان فیلسوار ابرهه که به قصد ویرانى آن آمدهاند، به قدرت الهى و توسط پرندگان ابابیل نابود شدهاند. دیوار آن به هنگام تولّد علىّ علیه السلام براى مادرش شکافته مىشود تا در داخل آن، نوزادى متولد شود که در آیندهاى نه چندان دور، بتهاى داخل آن را فرو ریزد.
بلال، برده سیاهپوست حبشى، در برابر چشمان حیرت زده اشراف مکّه بر بالاى آن اذان مىگوید و روزى نیز فرا خواهد رسید که آخرین حجّت الهى به دیوار آن تکیه زده و نداى نجات انسانها را سر مىدهد و جهانیان را به اسلام دعوت مىکند.
مکّه، شهر أمن الهى است که هر کس در آن وارد شود، در امان است. حتّى اگر جنایتکار وارد مسجدالحرام شود، نمىتوان متعرّض او شد، تنها مىتوان او را در مضیقه قرار داد تا خودش مجبور به خارج شدن شود. در کنار کعبه، مقام ابراهیم علیه السلام است. به گفته روایات، مقام ابراهیم سنگى است که به هنگام ساختن کعبه و بالا بردن دیوارهاى آن، زیر پاى ابراهیم علیه السلام قرار داشت و اثر پاى آن حضرت بر روى آن مانده است.
بقاى این سنگ و اثر پا روى آن، از قرنها پیش از عیسى و موسى علیهما السلام با آن همه تغییر وتحوّلى که در کعبه و اطراف آن در اثر حملهها، سیلها و خرابىها بوجود آمده، خود نشانهاى از قدرت الهى است.
«حج» به معناى قصد همراه با حرکت است و «مَحجّة» به راه صاف و مستقیم مىگویند که انسان را به مقصد مىرساند. حج در اسلام به معناى قصد خانه خدا و انجام اعمال مربوط به آن است.
پیامبر صلى الله علیه و آله به علىّ علیه السلام فرمود: «تارِکُ الحَجِّ وَ هُوَ مُستَطیعُ کافِر» هر توانمندى که حج را ترک کند، کافر است. کسىکه در انجام امروز و فردا کند تا بمیرد، گویا به غیر اسلام از دنیا رفته است. استطاعت مالى براى حج، لازم نیست از خود انسان باشد، بلکه اگر کسى دیگرى را مهمان کند، یا هزینهى حجّ او را بپردازد، او مستطیع شده و حج بر او واجب است. امام صادق علیه السلام دربارهى «آیاتٌ بَیِّناتٌ» فرمودند: مقصود مقام ابراهیم، حجرالاسود و حجر اسماعیل است. و از آن حضرت پرسیدند مراد از «مَنْ دَخَلَهُ» کعبه است یا حرم؟ حضرت فرمودند: حرم.
شخصى از امام صادق علیه السلام دربارهى «مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» سؤال کرد: حضرت فرمودند: کسى که این خانه را قصد کند و بداند که این همان خانهاى است که خداوند رفتن به آن را فرمان داده و اهلبیت علیهم السلام را نیز آنگونه که باید بشناسد، او در دنیا و آخرت در امان خواهد بود.
پیام ها
1- در خانهى خدا، نشانههاى روشن بسیار است. نشانههاى قداست و معنویّت، خاطرات انبیا از آدم تا خاتم علیهم السلام، عبادتگاه و قبلهگاه همهى انبیا و نمازگزاران. 2- ابراهیم علیه السلام مقامى دارد که جاى پاى او، به مکّه ارزش داده استمَقامُ إِبْراهِیمَ 3- بر خلاف تفکّر وهابیّت، اگر جماد در جوار اولیاى خدا قرار گیرد، قداست مىیابد.
4- از امتیازات اسلام آنست که یک منطقه از زمین را منطقهى امن قرار داده است. 5- واجبات، یک نوع تعهّد الهى برگردن انسان است. وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ 6- حج، باید خالصانه و تنها براى خدا باشد.
7- تکلیف و وظیفه، به مقدار توان است. توان فرد از نظر مالى و بدنى و فراهم بودن شرایط بیرونى. «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»
8- استطاعت شرط حج است. «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»
9- انکار حج و ترک آن، سبب کفر است. «وَ مَنْ کَفَرَ»
10- فایدهى انجام دستورات الهى، به خود انسان برمىگردد وگرنه خداوند نیازى به اعمال ما ندارد. «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»
11- خداوند دعوت مىکند، ولى منّت نمىکشد. «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ... وَ مَنْ کَفَرَ
در تفسیر آیه 72 اسراء وَ مَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا
که هرکس به دنیاست گمراه و کور به عقبى بیابد همین سان حضور
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که یکی از معانی آیه کسی است که حج واجب خود را پیوسته به تاخیر میاندازد تا مرگ او فرا میرسد (او در قیامت نابینا خواهد بود) در مقابل برای حج آنچنان پاداشهای عظیمی در روایات اسلامی وارد شده که درباره کمتر عملی دیده میشود.
امام صادق(علیه السلام): کسانیکه حج و عمره به جا آورند میهمان خدا هستند هرچه بخواهند خدا به آنها میدهد و هر دعایی کنند به اجابت میرسد و اگر درباره کسی شفاعت کنند پذیرفته میشود... و اگر در این راه بمیرند خداوند تمام گناهان آنها را میبخشد.
امام خمینی (ره) نیز که حقیقتا احیا گر حج ابراهیمی در چند سده اخیرند توجه ویژه ای به جایگاه و اهمیت مناسک حج دارند. ایشان میفرمایند: فریضه حج در میان فرایض، از ویژگی خاصی برخوردار است و شاید جنبه سیاسی و اجتماعی آن بر جنبه های دیگرش غلبه داشته باشد، با آنکه جنبه عبادیاش نیز ویژگی خاصی دارد (صحیفه نور ج 15)
امام همچنین بزرگترین درد جوامع اسلامی را این می دانند که هنوز [مسلمین] فلسفه واقعی بسیاری از احکام الهی را درک نکرده و حج را با آن همه راز و عظمتی که دارد، بصورت یک عبادت خشک و یک حرکت بیحاصل [می دانند] (صحیفه نور ج 20)
یک همچو مجلسهایی که اسلام درست کرد مثل حج هیچ قدرتی نمیتواند درست کند؛ این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است.
باید در این اجتماعات گویندگان و نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمین، گرفتاری هایی که دارند، مسلمین از دست کی گرفتاری دارند و آن باید چه بکند، دولت هایی که با مسلمین چه میکنند با او چه بکند کوشش کنند (صحیفه نور ج 9،ص 199)
ایشان همچنین در خصوص جایگاه حج به عنوان حلال مشکلات مسلمین در حج.... باید بررسی از اوضاع مسلمین در هر سال بشود که در چه حال هستند.
این سفر حج برای این مسائل بوده برای قیام ناس بوده، برای این بوده که مسلمین مشکلات مسلمین را درک کنند و در رفعش کوشش کنند. (صحیفه نور ج18، ص66)
حج و برائت از مشرکین
مسأله برائت : حج بیروح و بیتحرک و قیام، حج بیبرائت، حج بیوحدت و حجی که از آن هدم کفر و شرک برنیاید، حج نیست. خلاصه همه مسلمانان باید در تجدیدحیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنههای زندگیشان کوشش کنند و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج همه بافتهها و تافتههای خرافاتی علمای درباری را به دریا بریزند
برائت از دشمنان خدا و آنچه مانع رشد و تکامل انسان و سدّ راه سعادت اوست، قبل از آنکه بعد سیاسی اجتماعی داشته باشد، جنبه اعتقادی و تربیتی دارد و مؤمن، به حکم انگیزه ایمانی و با تاسی به خدا و رسولش، میبایست از هر چه سدّ راه خداست، تبری جوید
قرآن کریم به این اصل مهم ایمانی اهتمام ورزیده و بارها آن را متذکر شده از جمله خطاب به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ (مجادله22)
تو هیچ قوم نیابى [بدین صفات و نشان] که بوده باشند از مردمان باایمان
به کردگار و به روز جزاى اهل یقین سپس شوند به آن مردمى حمیم و قرین
که با خدا و رسولش مخالفت دارند اگرچه از پدران [منتخب چنان یارند]
اگرچه از اخوان یا ز خاندان باشند [براى اینان در زمرۀ بدان باشند]
آیات متعددی از قرآن به برائت از کافران و مشرکان و بیزاری از اعمال و جرایم آنان فرمان میدهد مانند:
الف، آیه 13 ممتحنه : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ
الا ایکه دارید ایمان به رب ز قومى که ایزد گرفته غضب
مگیرید بر خویشتن هیچ یار نباشید با این کسان دوستدار
که قوم یهودان به روز جزا به کل ناامیدست و روز لقا
چو آن کافرانى که در زیر گور اُمیدى ندارند برآن غفور
تولى» گاهى به معناى دوستى و گاهى به معناى قبول ولایت و سرپرستى است و هر دو معنى در این آیه نهى شده است. مراد از غضب شدگان در این آیه، یهود هستند و مراد از کفّار، مشرکان مکه، یهودیان از ثواب آخرت مأیوسند و مشرکانِ منکر قیامت، از مردگان خود. اولین آیه این سوره در بارهى برائت از دشمنان خدا و مسلمانان بود و آخرین آیه نیز در همین باره است. این تنها سورهاى است که آیه اوّل و آخر آن با «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» آغاز شده است.
ب، یا آیه 41 یونس : وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ
چو تکذیبت اى مصطفى کرده اند بسى افترا بر تو آورده اند
بگو کار من باشد از خویشتن سرانجام آن هرچه شد مال من
که کار شما نیز از بهر خود سرانجام آن نیک و بد، هرچه بُد
شمایید از کار نیکم جدا که بیزار هستم ز فعل شما
پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر تکذیبکنندگان موضعگیرى قاطعى داشت. «فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ» - اسلام دین استدلال و اخلاق است، نه سازش با کفّار. اگر حقّ را پذیرا نشدند، بیزارى خود را از رفتار وعقاید آنان اعلام کنیم. «أَنْتُمْ بَرِیئُونَ، وَ أَنَا بَرِیءٌ» - رضاى به کار دیگران، انسان را شریک در پاداش یا کیفر مىکند. «أَنْتُمْ بَرِیئُونَ، وَ أَنَا بَرِیءٌ» (دلیل آنکه مزد هر کس مخصوص خود اوست، این است که من و شما هیچ یک به کار دیگرى راضى نیستیم)
ج، یا آیه 35 هود : أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامِی وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ
کِشند این سخن را دگربار پیش که گفتى سخنها تو از پیش خویش
دهى نسبت آن به یکتا خدا ببندى بر او بى سبب افترا
بگو اى بداندیش مردان سست گرفتم که این قول باشد درست
خطا و گناهش به دوش منست شما را به گردن نخواهد نشست
و لیکن منم پاک از آن سخن که بر من ببندید اى انجمن
خداوند شیوهى پرسش و پاسخ و برخورد با مشرکان را به پیامبر مىآموزد. - از شرک باید برائت جست. «وَ أَنَا بَرِیءٌ» - شرک جرم است. «مِمَّا تُجْرِمُونَ»
لکن علاوه بر این آیات که به صورت عام در مسئله برائت وجود دارد، خدای سبحان در سوره توبه، برخورد صریح و قاطع و اعلان جنگ با مشرکان و پیمانشکنان را فرمان داده است. آیات برائت در اجتماع عظیم حج که مسلمانان و مشرکان حضور داشتند، به صورت رسمی به امر پیامبر صلی الله علیه و آله و با بیان علی(علیه السلام) تلاوت شد
بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿توبه ۱﴾
خداوند و پیغمبرش بعد از این برائت بجستند از مشرکین
که هرگاه بستند پیمان و عهد شکستند میثاق چندین و چند
مفهوم برائت، از بیزاری که یک امر قلبی و عاطفی است، فراتر رفته و مستلزم کنارهگیری، منزوی ساختن و طرد عملی مشرکان و توطئهگران است .
اعلام برائت، آغاز یک جنگ روانی تبلیغی علیه کفر و شرک و زمینهساز جنگهای میدانی و تهاجمی به منظور مقابله با استکبار و فساد است و سیاست خارجی اسلام با جهان کفر را در صحنه تبلیغ و جهاد، مشخص میکند.
از این که براى این سوره در روایات، نامهاى «برائت» و «توبه» آمده است، مىفهمیم که جزء سورهى انفال نیست، بلکه سورهاى مستقلّ است.
از این که سوره، به دلیل محتواى قهرآمیزش بدون «بِسْمِ اللَّهِ» شروع شده است، مىفهمیم که «بِسْمِ اللَّهِ» در هر سوره، متعلّق به همان سوره و جزء آن است، نه آنکه به عنوان تشریفات و یا ...، در اوّل هر سوره بیاید.
اعلام برائت، به خاطر پیمانشکنى کفّار بود که در آیهى 7 و 8 مطرح شده است، و گرنه قانون کلّى، مراعات پیمانهاست و تا طرفِ مقابل به پیمان وفادار باشد، باید آن را نگهداشت. چنانکه در آیهى 4 آمده: «إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ» به میثاقتان با مشرکانى که پیمان نشکسته و توطئهاى نکردهاند، تا آخرِ مدّت وفادار بمانید.
جز آن مشرکانى که بعد از قرار بماندند در عهد خود پایدار
نه با دشمنى کاو شما را عدوست بگردیده باشند همراه و دوست
شما پاس دارید عهدى که هست در آن مدتى کان مقرر شدست
همیشه کند دوستى کردگار بر آنها که هستند پرهیزکار
به علاوه مسلمانان به دلیل ضعف، تن به آن پیمان دادند، وگرنه خواستهى مسلمانان، قلع و قمع هر چه سریعتر شرک است. ماجراى اعلان این آیات: در سال هشتم هجرى مکّه فتح شد، امّا مشرکان همچنان براى انجام مراسم عبادى خود که آمیخته با خرافات و انحرافات بود، به مکّه مىآمدند. از جمله عاداتشان این بود؛ لباسى را که با آن طواف مىکردند، صدقه مىدادند.
یک زن که مىخواست طوافهاى بیشترى انجام دهد، چون دیگر لباسى نداشت، به اجبار کفّار برهنه طواف کرد و مردم به او نگاه مىکردند. این وضع براى پیامبر و مسلمانان که در اوج قدرت بودند، غیر قابل تحمّل بود.
پیامبر منتظر فرمان خدا بود تا آنکه این سوره در مدینه نازل شد. پیامبر صلى الله علیه و آله به ابوبکر مأموریت داد تا آیاتى از آن را بر مردم مکّه بخواند. شاید انتخاب ابوبکر به دلیل آن بود که او پیرمرد بود و کسى نسبت به او حساسیّت نداشت. امّا وقتى او به نزدیک مکّه رسید، جبرئیل از سوى خدا پیام آورد که تلاوت آیات را باید کسى انجام دهد که از خاندان پیامبر باشد. آن حضرت، على علیه السلام را مأمور این کار کرد و فرمود: من از او هستم و او از من است. على علیه السلام در وسط راه آیات را از ابوبکر گرفت و به مکّه رفت و بر مشرکان قرائت نمود.
ماجراى تلاوت آیات این سوره توسّط على علیه السلام، در کتب اهل سنّت نیز آمده و از اصحاب، کسانى همچون ابوبکر و على علیه السلام، ابن عباس، انسبن مالک، جابربن عبداللَّه انصارى آن را روایت کردهاند و در منابع بسیارى نقل شده است.
برخى از اهل سنّت تلاش کردهاند که آن را امرى عادّى جلوه دهند تا امتیازى براى حضرت على علیه السلام به حساب نیاید و تحویل مأموریت تلاوت را به على علیه السلام، براى تألیف دلِ او دانستهاند، نه امتیازى براى او. در حالى که براى به دست آوردن دل کسى، کارى بىخطر به او محوّل مىکنند، نه تلاوت آیاتِ برائت از مشرکان، آن هم در منطقهى شرک و توسّط کسىکه بسیارى از مشرکان را در جنگها کشته است و عدّهاى کینهى او را در دل دارند!
وقتى خداوند به حضرت موسى علیه السلام فرمان داد که نزد فرعون رفته او را به توحید دعوت کند، وى گفت:
خدایا من یک نفر از آنان را کشتهام، مىترسم مرا به قصاص بکشند، برادرم را به همراه من بفرست؛ ولى على علیه السلام که تعداد زیادى از سران شرک را کشته بود، به تنهایى رفت و آیاتِ برائت را در نهایت آرامش خواند، آن هم در جاى حسّاسى چون منى و کنار جمرهى عقبه.
نکاتى که توسّط على علیه السلام به کفّار اعلام شد عبارت بود از:
1. اعلام برائت و لغو پیمانها.
2. ممنوعیّت شرکت مشرکان در حج از سال آینده.
3. ممنوعیّت طواف در حالت برهنگى.
4. ممنوعیّت ورود مشرکان به خانهى خدا.
در موارد زیادى از قرآن، خدا و رسول در کنار هم مطرح شدهاند، از جمله:
الف: در هدیه و لطف. أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
ب: در بیعت. إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ
ج: در اطاعت و پیروى مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ
د: در برائت و بیزارى از دیگران. براءَةٌ مِنَ اللَّهِ
1- لغو اعتبار پیمان با مشرکان، از اختیارات رهبر است. «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (پیمانهاى بسته شده با مشرکان دربارهى عدم تعرّض به یکدیگر بوده است)
2- وفا به پیمان آرى، تسلیم توطئه شدن، هرگز. بَراءَةٌ ... إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ
3- گرچه از نظر حقوقى، موظّفیم به پیمان وفادار باشیم، ولى برائت قلبى از مشرکان و منحرفان، یک اصل دینى است. «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»
4- گرچه قانونگذار خداست، «لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً» ولى در سیره و عمل، خدا و رسول در کنار هم هستند. «مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»
5- برائت، نشانهى قاطعیّت و اقتدار است، همچنان که سکوت در برابر توطئهها و پیمانشکنىها نشانهى ضعف است. «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»
6- پیمان بستن با مشرکان در شرایطى مانع ندارد. «الَّذِینَ عاهَدْتُمْ»
7- اگر به دلیل ترس از توطئه و خیانت، قراردادى لغو شد باید به مخالفان اعلام شود، تا غافلگیر نشوند.
امام خمینی در پیام تاریخی برائت چنین میگوید: حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود. سنت پیامبر(ص) و اعلان برائت کهنه شدنی نیست و نه تنها اعلان برائت به ایام و مراسم حج منحصر نشود که باید مسلمانان فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند... فریاد برائت ما فریاد برائت امتی است که کفر و استکبار به مرگ او در کمین نشستهاند و همه تیرها و کمانها و نیزهها به طرف قرآن و عترت عظیم نشانه رفتهاند و هیهات که امت محمد و سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلتبار و به اسارت غرب و شرق تن دهند
حج مظهر شکوه دین
منافع بی شمار در قرآن مصالحی را برای حج ذکر فرموده جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلَائِدَ ذَلِکَ لِتَعْلَمُوا مائده97
خدا کعبه را کرده بیت الحرام براى نگهبانى از آن مقام
که حرمت بدادست بر چند ماه که از زحمت جنگ دارد نگاه
بدادست قربانیانى قرار نشان دار یا بى نشان در کنار
بدانید این را که رب جهان بود آگه از ارض و هفت آسمان
به هر چیز و هرجا ز بالا و پست خدایست آگه ز هر چیز هست
کعبه جایی است که باعث قیام مردم می شود؛ یعنی اگر این کعبه نباشد افراد جامعه افرادی خفته و بی تحرک می شوند. (خداوند کعبه را حرم و خانه الهی و مایه قوام مردم قرار داده است و به همین منظور ماه حرام و بردن قربانی به مکه و قلائد را تشریع فرموده تا بدانیدکه خدا آنچه در آسمانها و زمین است می داند و اینکه خدا بر هر چیزی داناست )،
اینکه خداوند کعبه را حرم امن خود قرار داده است و ماه حرام وقربانیهای نشان دار و قربانیهایی را که همراه خود به حج می برند تشریع فرموده غرض از همه اینها این بوده که کعبه را پایه حیات سعادتمندانه اجتماعی برای مردم قرار داده و آن را قبله گاه مردم نموده تا در نماز دل و روی خود را متوجه آن کنند و اموات خود و قربانیهای خود را بسوی آن متوجه نمایند.
و در هر حال احترامش کنند و با تشکیل جمعیت واحد اجتماع و دینشان زنده و پایدار گرددوهمچنین کعبه را پایگاه و ستونی قرار داد که مردم به آن اعتماد کنند و دلهایشان یکی گردد و در ایام حرام جنگ را تحریم نموده است.
و جان و مال و عرض خود را از دستبرد دشمن ایمن نمایند و به جهت نزدیکی دلهایشان از یکدیگر در برابردیگران پشتیبانی نمایند، و اینها همه برای آنست که بدانید که خدا نسبت به آنچه در آسمانها و زمین است علم دارد و از همه چیز آگاه است،
پس در امور و احکامی که جعل می نمایند جمیع مصالح را در نظر می گیرد و کسی توهم نکندکه این احکام لغو و یا ناشی از خرافات عهد جاهلیت است .
این کعبه است که باعث پویایی و زنده بودن جامعه می شود در سوره حج برای تشویق مردم به انجام اعمال حج
لِیَشهَدوا مَنافِعَ لَهُم وَ یَذکُرُوا اسمَ اللَّهِ فی أَیّامٍ مَعلوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُم مِن بَهیمَةِ الأَنعامِ فَکُلوا مِنها وَ أَطعِمُوا البائِسَ الفَقیرَ﴿حج۲۸﴾
بسى منفعتها به هر دوجهان ببینند در کعبه بر خود عیان
در ایام معلوم سازند یاد همه نام یکتا خداوند داد
ز خیل بهائم یگانه خدا بداده شما را طعام و غذا
خورند از طعام و نمایند سیر فقیران در چنگ عسرت اسیر
حج منافع بی شماری دارد و در روایات این منافع را به صورت جزئی بیان فرموده اند. مثلا مردم از بلاد مختلف به این سرزمین می آیند، همدیگر را می شناسند، از یکدیگر چیز یاد می گیرند، منافع اقتصادی شان را درک می کنند،
می فهمند چه تجارتی برای چه جایی مفید است و.. .
اما حضرت زهرا س نکته دیگری را می فرمایند که اگر همه فواید فوق را در یک طرف قرار دهیم و این نکته را در طرف دیگر، شاید همین یک نکته بر همه آن ها برتری داشته باشد.
(مردم از هر منطقهاى به حج خواهند آمد) تا شاهد منافع گوناگون خویش باشند و در ایام مخصوص حج خدا را یاد کنند، به خاطر چهار پایان زبان بستهاى که رزقشان شده؛ پس از گوشت آنها بخورید و بینواى فقیر را اطعام کنید.
امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از «أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ» ایام تشریق، یعنى روزهاى 11 و 12 و 13 از ماه ذىالحجة است. و مراد از «یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ»، گفتنِ اللّهاکبر و جملات بعد از آن است که در دعاى معروفى بعد از پانزده نماز که اوّل آن نماز ظهر روز عید قربان است، خوانده مىشود.
امام کاظم علیه السلام در پاسخ شخصى فرمود: اگر پوست قربانى مکّه را به سلاخ به عنوان مزد بدهند مانعى ندارد، زیرا آنچه را که خوردنى است باید خود یا فقیر مصرف کند فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا ... و پوست خوردنى نیست.
سیماى حج:
- حج، یک بسیج عمومى و مانور موحدان است.
- حج، چهرهى زیباى عشق و تعبد است.
- حج، زنده نگاه داشتن خاطرات وخدمات پیامبرانى همچون ابراهیم واسماعیل و محمّد است. (درود خداوند بر همهى آنان باد)
- حج، مرکز اجتماعات بین المللى مسلمانان است.
- حج، مرکز ارتباطها و تبادل اخبار و اطلاعات جهان اسلام است.
- حج، پشتوانهى اقتصاد مسلمانان وایجاد اشتغال براى دهها هزار مسلمان است.
- حج، بهترین فرصت و زمان براى تبلیغات اسلامى، افشاگرى توطئهها، حمایت از مظلومان، برائت از کفّار و ایجاد رعب و وحشت در دل آنان است.
- حج، بهترین فرصت و زمان براى توبه، یاد مرگ و معاد، از همه چیز بریدن و صحراى عرفات و مشعر را دیدن و در انتظار مهدى موعود عجل الله تعالی غرجه الشریف نشستن است.
1- مسلمانان باید براى به دست آوردن منافع مادى و معنوى حج در صحنه حاضر باشند.
2- منافع حج به قدرى مهم که اگر مردم از دورترین نقاط دنیا هم بیایند، باز ارزش دارد.
3- انجام فرمان خدا و قصد قربت داشتن در حج، با بهرهگیرىهاى گوناگون جنبى منافاتى ندارد. .
4- دستورات الهى به سود مردم است. «مَنافِعَ لَهُمْ» نفرمود: «منافعهم»
5- در حج، هم منافع دنیوى است و هم اخروى. «مَنافِعَ» مطلق آمده است
6- فلسفهى عبادات، یاد خداست. «وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ» دربارهى فلسفهى نماز نیز مىخوانیم: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» یعنى براى یاد خدا، نماز به پادار
7- عنصر زمان، در نیایش و دعا مؤثّرست فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ (عبادات اسلامى زمان بندى مخصوصى دارد
8- چهار پایان و تسلیم بودن آنها در برابر انسان و قربانى آنها و سودهاى دیگرى که دارند، از نعمتهاى الهى است که به بشر داده شده است. «رَزَقَهُمْ»
9- استفاده از گوشت قربانى براى خود زائران جایز است. «فَکُلُوا» (بر خلاف عادتهاى زمان جاهلیّت که مصرفش را براى حاجى حرام مىدانستند)
10- حضور در حج و رسیدن به منافع آن، باید با فقرزدایى همراه باشد.
11- اجتماع اغنیا در حج نباید آنان را از فقرا غافل کند. «أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ»
خطبه حضرت زهراء سلام الله علیها :
الْحَجّ تَشْییداً لِلدِّین؛ حج پشتوانه استواری برای تحکیم دین است؛ «تشیید» یعنی ساختمانی را محکم و زیبا ساختن و پایه هایش را مرتفع قرار دادن. می فرمایند: حج باعث می شود که دین به صورت ساختمانی رفیع، بلند، زیبا و باشکوه باشد. شاید منظور این باشد که اگر حج تشریع نشده بود و مسلمان ها موظف نبودند که هر سال چنین اجتماع باشکوهی را در آن جا تشکیل دهند ابهت اسلام برای جهانیان نمایان نمی شد.
در چنین مراسمی، عظمت اسلام و جامعه اسلامی به نمایش گذاشته می شود و قطعاً دیدن این مناظر باشکوه توسط غیرمسلمان ها و حتی نقل و توصیف این مراسم، آنها را تحت تأثیر قرار میدهد و این سؤال را برای آنها ایجاد میکند که: این چه جذبه ای است که مردم را این چنین به سرزمینی می کشاند که نه آب و هوایی دارد و نه وسائل خوش گذرانی؟
تولی و تبری در حج
تبلیغ پیام الهی به هر شکل و صورتی از دیگر وظایف کارگزاران است که در آیات 163 و 165 نساء بر آن تاکید شده. برخی براین باورند که حج جز عبادت چیزی نیست و هرگونه تبلیغ در آن جایز نیست.
این در حالی است که این زمان بهترین زمان برای تبلیغ اصول توحید و آگاه سازی نسبت به اهداف رسالت چون عدالت جهانی و قیام توده های مردم برای دستیابی به آن است لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید 25)
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً «165نساء»
رسولان بسیار از سوى رب فرستاده گشتند بر این سبب
که بر اهل تقوى بشارت دهند به دلهایشان شوق و رحمت نهند
بر آنان که دم از پلیدى زنند ز قهر خداوند ترس افکنند
که حجت نماند دگر بر کسى که بر رب خود خرده گیرد بسى
عزیزست همواره پروردگار که بر وفق حکمت نمودست کار
این آیه، کلّیات دعوت انبیا و شیوهى کار و هدف از بعثت آنان را بیان مىکند. عقل همچون وحى، حجّت الهى است، ولى چون مدار ادراکاتش محدود است، به تنهایى کافى نیست و حجّت تمام نیست.
لذا انبیا از دانستنىهاى غیبى و ملکوتى و اخروى که دست عقل از آن کوتاه است خبر مىدهند. قرآن در جاى دیگر مىفرماید وَ لَوۡ أَنَّآ أَهۡلَکۡنَٰهُم بِعَذَابٖ مِّن قَبۡلِهِۦ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَیۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَایَٰتِکَ مِن قَبۡلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخۡزَىٰ طه134
اگر پیش از بعثت مصطفى بر ایشان عذابى براندى خدا
بگفتند با خود چرا کردگار رسولى ندادى به ما آشکار
که پیرو بگردیم از دین او اطاعت نماییم ز آیین او
پیام آیه
1- شیوهى تبلیغ انبیا بر دو محور بیم و امید استوار است. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»
2- فلسفهى بعثت پیامبران، اتمام حجّت خدا بر مردم است، تا نگویند: رهبر و راهنما نداشتیم و نمىدانستیم. «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ»
3- انبیا از نظر صفات شخصى و جسمى، و سوابق زندگى و موقعیّت اجتماعى، سیاسى و خانوادگى، و از جهت داشتن معجزه، بیان صریح و برخوردارى از امدادهاى غیبى، باید در مرحلهاى باشند که کسى نتواند در هیچ زمینه بهانهاى بر آنان بگیرد.
4- چون خداوند عزیز وحکیم است، هیچ کس حجّتى بر او ندارد. «عَزِیزاً حَکِیماً» از وظایف و مسئولیت های عمده کارگزاران و مسئولان حج آن است که تولی و تبری را به شکل واقعی و یا نمادین آن در حج عمل کنند. از این روست که خداوند مسئله اذان و اعلان رسمی برائت از مشرکان و نمادها و افکار و اعمال آنان را بعنوان بخشی از حج مطرح می سازد.
حضرت اسماعیل با آن همه عواطف و احساساتی که نسبت به پدر دارد و به شکل عاطفی با مسئله ذبح برخورد میکند فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِیمٖ . فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ٱلسَّعۡیَ قَالَ یَٰبُنَیَّ إِنِّیٓ أَرَىٰ فِی ٱلۡمَنَامِ أَنِّیٓ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ یَـٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّـٰبِرِینَ (صافات 101 و 102)
بشارت بر او داد رب غفور پسر آیدت، بردبار و صبور چو آن طفل رشد و کمالى بیافت به سوى عملهاى نیکو شتافت
پدر کرد ناگاه بر او خطاب که اى جان فرزند دیدم به خواب
که بایست در راه یکتا خدا ترا ذبح سازم، نمایم فدا
کنونت نظر چیست برگو به من بگو فاش جانا جواب سخن
پسر گفت انجام ده هر عمل که گفتست یزدان عز و جل
ببینى مرا صابر اندر بلا اگر رخصت آید ز یکتا خدا
حج هوشمند، رویکرد شایسته آینده
گردهمایی عظیم حج هر ساله فرصتی طلایی را برای خودسازی در اختیار امت اسلامی قرار می دهد که بی نظیر است؛ علاوه بر نقش تحول فردی که حج ایفا میکند نمیتوان از اثرات اجتماعی این حضور بی مانند آحاد امت اسلامی غافل شد.
محیط اجتماع حج فرصتی است که باید از آن بهره گرفت؛ و رویکرد انفعالی و فاقد برنامهریزی مناسب میتواند فرصتهای بی مانندی را از میان ببرد.
حاضران در مراسم حج را میتوان در سه لایه عمده گنجاند:
1 . آنانی که حضورشان در مراسم حج فقط برای انجام یکی از مناسک اسلامی و عمل به یکی از واجبات الهی است.
2 . کسانی که در این فرصت تحولی روحانی یافته و در مسیر زندگیشان دگرگونی جدی روی داده . و از نظر زیست دنیوی دچار نوعی جهش کیفی شده و تصمیم می گیرند در مسیر قرب الهی حرکت نمایند.
3 . کسانی که تحول شخصیشان منشاء تحول اجتماعی شده و آنان پس از تحول روحی خود به مثابه پیامبران تحول و تعالی روحی اجتماعشان شده و به سفر در میان خلق با حق دست می یازند.
در میان این سه گروه، گروه نخست از لحاظ کمیت بالاترین ولی کیفیت پایین ترین است و گروه سوم از لحاظ کمی حائز کمترین کمیت ولی بالاترین کیفیت هستند. کسانی چون ناصر خسرو، ابن عربی، شریعتی و جلال آل احمد در این راستا منشاء اثراتی قابل تامل شدهاند.
بی گمان این حرکت امواج تولایی و تبرایی عظیمی را ایجاد خواهد کرد و برائت از مشرکین را از شکل صوری فعلی به سمت حرکتی با کیفیت تر و ژرف تر در سطح جهان تبدیل خواهد کرد که ابتدا روشنفکران و سپس توده ها را متاثر خواهد ساخت.
حج، رستاخیز امت اسلامی آنچه در تحلیلهای یک سویه، از آن غفلت شده است، جامعیت حیرت انگیز و احیانا متناقض نمای حج است که زهد گرایان عبادت پیشه خسته از دنیا، اجتماع و سیاست را از یک جنبهاش غافل میسازد و سیاست پیشگان و دست اندرکاران اداره جوامع اسلامی را از جنبه دیگرش. حج ضمن اینکه عملی است عبادی، سیاسی نیز هست.
مسلمانان با ملیتها و رنگها و زبانهای مختلف از سراسر این کره خاکی در یکجا جمع شده و همگی یک شعار سر داده و یک هدف را دنبال میکنند. بنابراین میتوان حج را رستاخیز اسلامی نام نهاد، حج با توجه به گستردگی ابعاد و ویژگی خاصش از اسرار باطنی فراوانی برخوردار است به طوری که هیچ یک از اعمال دیگر به آن گستردگی نبوده و باطن هیچ یک به باطن حج نمیرسد. اینک که پردههای دو رویی و حیلههای رنگارنگ دشمنان کنار رفته است
و امت اسلامی دسیسههای دشمنان را به یقین رسیده است، اجتماع بزرگ حج میتواند پیوند مبارکی بین امت اسلامی باشد. امتی که فراتر از شیعه و سنی یا مذاهب مختلف و گذشته از تفکرات سیاسی دارای دشمن واحدی است که اصل تفکر اسلامی را هدف قرار داده است. ایجاد تفاهم و تحکیم برادری میان مسلمانان است.
حضور در کعبه به معنای قبول توحید و نفی همه شرک پرستیهای ظاهری و باطنی و پرهیز از بتهای خود تراشیده است .
و چه خوب است که بت بزرگ تفرقه که دشمنان برای خیل عظیم مسلمانان تراشیدهاند تا آسوده به غارت منابع انسانی و سرمایههای مادی آنان مشغول شوند، در اجتماع معنادار حج شکسته شود و این شکسته شدن باید با آگاهی و همدلی عمومی مسلمانان در سراسر دنیا همراه باشد.
فلسفه سیاسى حج :
مسلمانانى که در حج گرد هم مى آیند، نمایندگان طبیعى و واقعى یک میلیارد و چهارصد میلیون مسلمان هستند اگر این مسلمانان متّحد شوند، و دست به دست همدیگر دهند، و وحدت مسلمین را تقویت کنند، و تصمیم مشترکى بگیرند، پشت دشمنان اسلام را مى لرزانند
آن سیاستمدار اروپایى گفت:
واى به حال مسلمانان اگر معناى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر مسلمانان معناى حج را بفهمند! آرى! حج مى تواند پشت دشمن را بلرزاند. اما متأسّفانه این بُعد حج هم نیز توجّه جدّى مسلمانان قرار نگرفته، بلکه گویا طرح مسائل سیاسى در آن کنگره بزرگ ممنوع است
پرجمعیّت ترین نماز جمعه دنیا، جمعه ی قبل از عزیمت حجّاج به عرفات تشکیل مى شود. انسان انتظار دارد که خطیب جمعه لااقل مسائل مورد قبول همه مسلمین، از قبیل اشغال فلسطین، جنایات اسرائیل و مانند آن را در خطبه هاى خود مطرح کند، و آن را براى مسلمین تجزیه و تحلیل نموده، و وظیفه آنان را در قبال این حوادث توضیح دهد. ا
فلسفه فرهنگى حج : حج میتواند حلقه اتّصال علما و اندیشمندان جهان اسلام باشد. اگر ترتیبى دهند که کنفرانسهاى علمى مختلفى پس از اعمال حج که حجّاج فرصت کافى دارند، تشکیل شود، و علما و دانشمندان مسلمان کشورهاى مختلف در آن شرکت کرده، و به طرح دیدگاههاى علمى خود بپردازند، بدون شک باعث ترقّى و رشد فکرى و فرهنگى مسلمین خواهد شد
فلسفه اقتصادى حج : در روایات آمده که حج باعث تقویت مسائل اقتصادى نیز مى شود. 25 کشور اروپایى اتّحادیّه اى تشکیل داده، و مشغول غارت مردم دنیا هستند چرا 50 کشور مسلمان اتّحادیّه اقتصادى پر قدرتى تشکیل نمى دهند، تا از وابستگى رهایى یابند؟
احرام آیینی احرام، عبارت از نیت، پوشیدن دو جامه خاص، تلبیه یا اشعار و تقلید (علامت گذاری قربانی) در اعمال و مناسک حج یا اعمال و مناسک عمره است که موجب تحریم مجموعه ای از محرمات احرام شود .
احرام بستن همانند تکبیره الاحرام گفتن در نماز است که شخص با تکبیر گفتن وارد نماز میشود و نمیتواند برخی از امور را انجام دهد. در آیه 59 مائده : که شخص اگر قصد حج دارد با احرام بستن و لبیک گفتن با ذکر خاص وارد این حریم میشود . مقصود از فمن فرض فیهن الحج کسی است که با احرام، حج را بر خود واجب میکند. از آنجایی که دوره کامل حج دوره خودسازی و تزکیه نفس و آموزش های عملی برای کسب تقوای الهی است، برخی از اعمال برای محدودیت سازی حرام میشود و حاجی نمیتواند آن ها را انجام دهد (مائده69) که از آن جمله میتوان به حرمت صید و شکار جانوران (مائده1و2و49تا69)،
منابع : تفسیر المیزان . تفسیر نمونه . تفسیر نور
تفسیر روایی از معصومین علیهم السلام
ترجمه آیات به نظم (قرآن منظوم امید مجد)
و برداشت های مولّف
دنباله مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/siyssi3
http://m5736z.blog.ir/post/siyssi1
http://m5736z.blog.ir/post/siyasi2
http://m5736z.blog.ir/post/syasat4
http://m5736z.blog.ir/post/syasat5
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه