تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

                           توزیع و تعدیل ثروت تاکید می‏ ورزد

مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (حشر7)

به پیغمبر خود خداى معاد              هرآنچه نصیب از غنیمت بداد

بود خاص یزدان و پیغمبرش           ز خویشان که هستند دور و برش

براى فقیران و ایتام ایل                   کسانى که هستند ابن السبیل

چنین حکم از بهر آن آمدست         ز یکتا خداوند نازل شدست

که تا اغنیاء را شکوه و جلال           مبادا فزون تر بگردد به مال

هرآن چیز بخشد رسول خدا            همان را ستانید بى ادعا

شما را اگر نهى سازد رسول                 نمایید دستور او را قبول

بترسید اى مردم از کردگار                شدید العقاب است پروردگار

«دُولَةً» به معناى گردش و دست به دست کردن اموال است. در قرآن، چهار مرتبه به لزوم پشتیبانى اقتصادى از اهل بیت پیامبر علیهم السلام اشاره و به‌ پرداخت بخشى از خمس، فیى‌ء و دیگر درآمدها به آنان تأکید شده است: وَ لِذِی الْقُرْبى‌ ، «وَ لِذِی الْقُرْبى‌» ، «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ»  و «فَآتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ» در آیه چهارم این سوره براى کسانى که با پیامبر مخالفت مى‌کنند، عبارتِ‌ «شَدِیدُ الْعِقابِ» آمده بود و در این آیه نیز براى افرادى که ممکن است به تقسیم فیئ توسط پیامبر صلى الله علیه و آله ایراد بگیرند، عبارتِ‌ «شَدِیدُ الْعِقابِ» آمده است.

در این آیه، ابتدا حکم آمده، فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی‌ الْقُرْبى‌ ... سپس دلیل حکم، کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً ... و در پایان، توجه به احکام حکومتى پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح شده است. خداوند براى «ذى القربى» هم مقام معنوى را سفارش کرده‌ است . «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‌» و هم پشتوانه اقتصادى را. ما أَفاءَ اللَّهُ‌ ... لِذِی الْقُرْبى‌ گرچه براى تقسیم فیئ‌ در این آیه شش مورد بیان شده، ولى لازم نیست در تمام موارد به طور یکسان تقسیم شود.

فیئ، به شخص رسول خدا صلى الله علیه و آله اختصاص ندارد، بلکه براى موقعیّت و مقام و جایگاه اوست و لذا بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله در اختیار جانشینان بر حق او یعنى اهل بیت علیهم السلام است و در زمان غیبت، در اختیار فقهاى عادلِ بى هوى‌ و هوس. هر کجا با تلاش رزمندگان به غنایم رسیدیم، تنها خمس آن میان شش گروه تقسیم مى‌شود، چنانکه در آیه 41 سوره انفال آمده است، ولى هر کجا بدون زحمت چیزى بدست آید، تمامش میان آن شش گروه تقسیم مى‌شود.                          . 1- قوانین قرآن، کلى است، نه مخصوص به شأن و زمان نزول. (قانون فیئ مربوط به تمام مواردى است که کفّار آن را رها کرده و رفته‌اند و مخصوص یهود بنى‌نضیر نیست. کلمه‌ «ما» و «قرى» نشان عمومیّت است.) «ما أَفاءَ اللَّهُ‌ ‌»                                      2- اموالِ کفّار فرارى، در اختیار رهبر دینى است. «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ»              . 3- نظام اسلامى به پشتوانه اقتصادى نیاز دارد که یکى از آنان فیئ و اموالى است که بدون جنگ، به خاطر فرار یا متارکه کفّار نصیب مسلمانان مى‌شود ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‌ رَسُولِهِ‌ 4- رعایت ادب و شئون، در سخن لازم است. (ابتدا نام خدا، سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سپس دیگران). فَلِلَّهِ وَ...                                                                  . 5- سهم خداوند، زیر نظر پیامبر صلى الله علیه و آله در راه رضاى خدا مصرف مى‌شود. فَلِلَّهِ‌ 6- فقرزدایى، جزء برنامه‌هاى اصلى اسلام است. «وَ الْمَساکِینِ»                            و  7- اگر گردش ثروت در دست اغنیاى مسلمانان ممنوع است، در دست کفّار قطعاً مورد نهى است. کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً                                                                      . 8- برنامه‌ریزان اقتصادى در نظام اسلامى باید به تعدیل ثروت و عدم تمرکز آن در دست یک گروه خاص توجه داشته باشند. کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ ...                         9- اطاعت از فرامین پیامبر واجب ، بى چون و چرا دستوراتش واجب الاطاعه است 10- سنت پیامبر، لازم الاجرا است. و نشانه تقوا است . «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»     .11- لازم نیست تمام دستورات در قرآن آمده باشد، بلکه هر امر و نهى که در سخنان پیامبر آمده باشد باید اطاعت شود ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا         12- در انجام فرمان پیامبر، سرعت به خرج دهیم. فَخُذُوهُ‌ ... فَانْتَهُوا

قرآن به تعاون و همکاری راهنمایی می‏کند.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ .... وَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ لا تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (مائده ۲)

نمایید همکارى و اهتمام                 در اعمال نیکو و تقوى مدام

براى ستم پیشگىّ و گناه                  نباشید با یکدگر یار راه

بترسید از ایزد که روزِ حساب         خداى است بى شک شدید العقاب

1- وفاى به پیمان‌ها و حفظ حرمت شعائر الهى نیاز به همیارى و تعاون دارد .            2- چشم‌پوشى از خطاى دیگران، یکى از راه‌هاى تعاون بر نیکى است. لا یَجْرِمَنَّکُمْ‌ ... 3- حکومت و جامعه‌ى اسلامى، باید در صحنه‌ى بین‌المللى، از مظلوم و کارهاى خیر حمایت و ظالم و بدى‌ها را محکوم کند. تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‌ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ 4- براى رشد همه جانبه‌ى فضایل باید زمینه‌ها را آماده ساخت و در راه رسیدن به آن هدف، تعاون داشت.                                                                                  . 5- به جاى حمایت از قبیله، منطقه، نژاد و زبان، باید از «حقّ» حمایت کرد و به «بِرّ» یارى رساند.                                                                                           . 6- کسانى که قداست شعائر الهى را مى‌شکنند و به بدى‌ها کمک مى‌کنند، باید خود را براى عقاب شدید الهى آماده کنند.  وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ

وفای به عقدها را لازم می‏شمارد

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ ...... إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ (مائده ۱)

به عقد و پیمان‌ها (ى خود، با خدا و مردم) وفا کنید ...... همانا خداوند به هر چه خواهد (و مصلحت بداند) حکم مى‌کند.

الا مؤمنان به پروردگار                 بمانید بر عهد خود استوار

خدا حکم راند به روزِ شمار          به هر چیز کآن را ببندید کار

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: لا دین لمن لا عهد له، کسى که وفا ندارد، دین ندارد. آرى، اگر به پیمان‌ها عمل نشود، اساس جامعه و اعتماد عمومى بهم مى‌ریزد و هرج و مرج پیش مى‌آید.

قرآن، وفاى به پیمان حتّى با مشرکان را لازم مى‌داند، فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‌ مُدَّتِهِمْ

شما پاس دارید عهدى که هست   توبه4    در آن مدتى کان مقرر شدست

و طبق حدیثى از امام صادق علیه السلام وفاى به پیمان فاجران هم لازم است. بر اساس روایتى دیگر، اگر یک مسلمان حتّى با اشاره، به دشمن کافر امان داد، بر دیگر مسلمانان رعایت این پیمان اشاره‌اى، الزامى است.

کتب آسمانى، عهد خداوند هستند و باید به آنها وفادار بود، عهد قدیم (تورات)، عهد جدید (انجیل) و عهد اخیر (قرآن). در حدیث مى‌خوانیم: «القرآن عهد اللّه» 

1- مسلمانان باید به همه‌ى پیمان‌ها، (با هر کس و هر گروه،) پایبند باشند، چه قراردادهاى لفظى، کتبى؛ پیمان‌هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و یا خانوادگى؛ با قوى یا ضعیف، با دوست یا دشمن، با خدا (مثل نذر و عهد) یا مردم، با فرد یا جامعه، با کوچک یا بزرگ، با کشورهاى منطقه یا قراردادهاى بین المللى.

کلمه‌ى‌ «بِالْعُقُودِ» داراى «الف و لام» است که شامل همه‌ى قراردادها مى‌شود. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»

2- اشعار دارد که ایمان، ضامن وفاى به عهد و پیمان‌هاست یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ

عقد به معنای گره زدن و بستن چیزی به چیز دیگر است به نحوی که به خودی خود از یکدیگر جدا نشوند . عقد که همان عهد باشد، شامل همه پیمانهای الهی و دینی که خدا از بندگانش اخذ نموده می گردد

و نیز ارکان دین و اجزای آن چون توحید و عقاید اخروی و نبوت و معاد و عقاید دیگر تشریعی و عبادی یا معاملاتی.

و عهد و وفای به آن از اموری است که انسان در طول حیاتش هرگز از آنها بی نیاز نمی گردد و در این مسأله فرد و اجتماع یکسان می باشند

و اگر قدرتمندان بواسطه قدرت خود عهد و پیمان را نقض کنند موجب ضایع شدن و نقض عدل اجتماعی می گردد و عدل رکن اساسی است که انسان را از بندگی و اسارت نجات می دهد و منطق دین حق می گوید که رعایت حقوق اجتماعی و عدالت در هر شرایطی واجب است، چون منافع اجتماع در گرو آنست.

 اما منطق کشورهای متمدن و مستبد و دموکراتیک و ....

این است که آنچه حفظ آن واجب است منافع امت و جامعه خودشان می باشد، اگر چه به موجب آن حق ضایع گردد

 و به همین جهت است که هر روز می شنویم و می بینیم که کشورهای قوی حقوق و عهود کشورهای ضعیف را پایمال می کنند تا مصالح خود و کشور خود را به قیمت به استضعاف کشاندن ضعفاء تأمین نمایند.

گواه و شاهد گرفتن (حقوقی)

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَیۡنِکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ حِینَ ٱلۡوَصِیَّةِ ٱثۡنَانِ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنکُمۡ أَوۡ ءَاخَرَانِ مِنۡ غَیۡرِکُمۡ إِنۡ أَنتُمۡ ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَأَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةُ ٱلۡمَوۡتِۚ تَحۡبِسُونَهُمَا مِنۢ بَعۡدِ ٱلصَّلَوٰةِ فَیُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ لَا نَشۡتَرِی بِهِۦ ثَمَنٗا وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰۙ وَلَا نَکۡتُمُ شَهَٰدَةَ ٱللَّهِ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡأٓثِمِینَ مائده۱۰۶

الا مؤمنان به یکتا خدا                             چو مرگ یکى شخص آید فرا

دو عادل، دو مؤمن به یکتا اله                  ببایست بر خویش گیرد گواه

بباید دو شاهد بخواند به پیش                چه بیگانه باشند یا آنکه خویش

اگر در سفر آید از ره اجل                            مسلمان نیابید در آن محل

دو شاهد بگیرید دور از ستیز                      اگرچه مسلمان نباشند نیز

اگر بدگمانید برآن دو تن                            ندارید باور از آنها سخن

از آنها ببایست بعد از نماز                          قسمها و سوگند گیرید باز

که ما بى گمان خارج از دل کنیم                    که حق را به ناحق مبدل کنیم

شهادت نسازیم هرگز نهان                           اگرچه بود ضد خویشانمان

وگرنه گنهکار باشیم سخت                        شده غرق در ظلمت و تیره بخت

نکته ها

«شیخ طوسی» : امام محمدباقر علیه‌السلام و واقدى در سبب نزول این آیه چنین آورده اند. مسلمانى به نام «ابن ابى ماریه» همراه دو مسیحى به نام‌هاى تمیم و عدى که برادر بودند، به سفر تجارى رفتند. مسلمان بیمار شد، وصیّت نامه‌اى نوشت و آن را میان وسایل خود پنهان کرد و اموال خود را به آن دو مسیحى داد که به وارثان بدهند. پس از مرگش، آن دو نفر در میان اثاثیه‌ى او اجناس گرانبهایى دیده و برداشتند، پس از مراجعت به مدینه، باقى آنها را به وارثان دادند.

ورثه، وصیت‌نامه را در میان وسایل دیدند که صورت همه‌ى اثاثیه در آن ثبت شده بود. چون مطالبه کردند، آن دو مسیحى انکار کردند، شکایت را نزد پیامبر بردند، در این هنگام بود که آیه‌ى فوق نازل شد.

طبق حدیثى از اصول کافى، پیامبر صلى الله علیه و آله از آن دو سوگند گرفت و تبرئه‌شان کرد؛ ولى چون دروغشان از طریق نامه کشف شد، حضرت بار دیگر آن دو را احضار کرد. وارثان سوگند یاد کردند که اجناس دیگرى هم بوده و آنها را پس گرفتند.

1- براى اداى حقّ مردم، دو شاهد عادل بگیرید. «اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ»

2- براى اداى حقّ مردم، اگر مسلمان حضور نداشت، با غیر مسلمان کار را محکم کنید. «غَیْرِکُمْ» (لکن غیر مسلمانى که خداوند را قبول داشته باشد تا بتواند به نام مقدّس او سوگند یاد کند) «فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ»

3- مراعات حقوق مردم همه‌جا مهم است ومکان بردار نیست. «ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ»

 

 

قرآن برخی اصول و مبانی و مسائل نظام سیاسی را طرح می‏کند از جمله:

حق قانون‏گذاری از آن خداست

الف، قُلْ إِنِّی عَلى‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ «انعام 57»

بگو هرچه مى گویم از کردگار                    در آنها بود حجتى آشکار

و لیکن ز نادانى و جهل خویش                ره کذب بیهوده گیرید پیش

نباشد به فرمان من آن عذاب                که دارید اندر ظهورش شتاب

که فرمان آن هست دست خدا                به حق حکم مى راند آن کبریا

خدا برترین حکمران است و بس که        جز او نراندست دستور کس

1- دعوت انبیا بر اساس «بینه» است، نه خیال و تقلید کورکورانه‌ «عَلى‌ بَیِّنَةٍ»

2- اعطاى بیّنه به پیامبر، پرتویى از ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی»

3- انبیا باید بیّنه‌ى الهى داشته باشند، نه آنکه طبق تقاضاى روزمرّه‌ى مردم کار کنند. «بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی» (قرآن، بیّنه و دلیل روشن وگواه حقانیّت پیامبر صلى الله علیه و آله است)

4- پیامبر صلى الله علیه و آله به قرآنى که بیّنه‌ى اوست، احاطه‌ى کامل دارند. ( «عَلى‌ بَیِّنَةٍ» به معناى استعلا و احاطه بر مفاهیم قرآن است)

5- کافران، بیّنه‌ى پیامبر را تکذیب مى‌کنند، ولى انتظار دارند او از هواهاى نفسانى آنان پیروى کند. «لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ‌- کَذَّبْتُمْ بِهِ»

6- پیامبر، تنها فرستاده‌اى همراه با منطق و بیّنه است و نظام هستى به دست خداست. (با تقاضاى نزول سریع قهر الهى از پیامبر صلى الله علیه و آله ، قلع و قمع خود یا نابودى هستى را نخواهید). «ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ»

7- آیه، هم تهدید کافران است، هم دلدارى پیامبر. «وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ»

ب، ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ (انعام ۶۲)

سپس بازگردند سوى خدا                    که مولاى مردم بود بر سزا

بدانید خود حکم مردم تمام                 همه هست با ایزد ذو المقام

چو یزدان بود اسرع الحاسبین             رسد بر حساب خلایق چنین

سپس به سوی خدای عالم که به حقیقت مولای بندگان است بازگردانده می‌شوند. آگاه باشید حکم (خلق) با خداست و او زودترین حسابرسان است.

در روایات آمده است که خداوند، حساب بندگانش را به اندازه‌ى دوشیدن شیر یک گوسفند و در زمانى بسیار کوتاه، انجام مى‌دهد.

از امام على علیه السلام سؤال شد: «کیف یُحاسِبُ اللّه الخلقَ على کثرتهم؟

فقال: چگونه خداوند با وجود مخلوق‌هاى زیاد به حساب آنان رسیدگى مى‌کند؟ فرمودند: همان گونه که آنان را روزى مى‌دهد. سؤال شد: چگونه حسابرسى مى‌کند در حالى که او را نمى‌بینند؟ فرمودند: همان گونه که روزى‌شان مى‌دهد، ولى او را نمى‌بینند.

سؤال: با این همه آیات و روایات بر حسابرسى سریع الهى، پس طولانى بودن روز قیامت براى چیست؟ پاسخ: بلندى روز قیامت، نوعى عقوبت است، نه به خاطر فشار کار و ناتوانى از محاسبه‌ى سریع. (بشر که مخلوق الهى است، در دنیاى امروز به وسیله‌ى کامپیوتر، در کمتر از یک دقیقه بزرگ‌ترین محاسبات را انجام داده و مثلا انبارها و کالاهاى آن و امور مالى مربوط به آن را بررسى و محاسبه مى‌کند).

1- بازگشت همه به سوى خداست و او یگانه قاضى قیامت است. رُدُّوا إِلَى اللَّهِ‌ ... لَهُ     2- مولاى حقیقى کسى است که آفریدن، نظارت کردن، خواب و بیدارى، مرگ و بعثت، داورى و حسابرسى به دست او باشد، «إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ»

3- همه‌ى مولاها یا باطلند، یا مجازى، مولاى حقیقى تنها خداوند است. «اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» و ولایت انبیا و اولیا، پرتوى از ولایت الهى است.

4- سرعت حسابرسى خداوند، از هر نوع و هر وسیله‌ى حسابرسى سریعتر است الْحاسِبِینَ

حکم جهاد و دفاع و چگونگی برخورد با اسیران و مخالفان در قرآن مطرح شده است که دخالت مستقیم اسلام در امور دنیوی و سیاسی و نظامی است

الف،

 

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (141)

بعد از آن در وصف منافقان و کافران مى‌فرماید:

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ‌: اهل کفر و نفاق آن کسانیند که انتظار مى‌برند به شما، فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ‌: پس آنها که منتظر وقوع نکبتند به شما، اگر واقع شود شما را فتحى و نصرتى از جانب خدا، قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ‌: گفتند منافقان مر شما را: آیا نبودیم با شما، و مددکارى و مساعدت نکردیم شما را.

پس سهم و قسمت ما را از غنیمت بدهید. به این تدلیس، شریک در غنائم شوند. وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ‌: و اگر به عکس باشد مر کافران را بهره‌اى از حرب که غلبه بر مؤمنان باشد، قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ‌: گفتند به کفار، آیا ما غالب و مستولى نبودیم بر شما و نمى‌توانستیم شما را بکشیم، یعنى قدرت بر قتل شما داشتیم، اما دست باز کشیده، شما را باقى گذاردیم. وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌: و ممنوع ساختیم شما را از مؤمنان به آنکه سستى کردیم در نصرت آنها و سخنان گفتیم که شکسته دل شدند تا شما غالب شدید. پس ما را در غنائم خود شریک گردانید. فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ: پس خداى تعالى حکم فرماید میان شما، مؤمنان و کافران در روز قیامت که غیر از ذات اقدس الهى کسى را دعوى حکومت نباشد، یعنى اگر در دنیا کفار را با مؤمنان دستى بوده باشد از قتل و قهر و نهب و اسر و غیر آن از وجوه غلبه، اما در آخرت ایشان را آن غلبه نباشد. وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ‌: و هرگز قرار ندهد خدا مر

تفسیر اثنا عشرى، ج‌2، ص: 615

کفار را، عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا: بر مؤمنان در روز قیامت حجتى که بدان ایشان را ملزم سازند، و یا در دنیا ندهد ایشان را بر مؤمنان دستى، به این معنى که در حجت بر ایشان غالب شوند. و اصح آنست که این در روز قیامت باشد، چنانچه مروى از على علیه السّلام و منقول از ابن عباس است. و بنابر آنکه در دنیا باشد، جبائى گفته: مى‌شاید که مراد به غلبه در قوه باشد، زیرا غلبه کفار از فعل خدا نیست، چه حق سبحانه فاعل قبیح نخواهد بود به خلاف غلبه و قوه اهل ایمان که به تأیید الهى است.

تبصره: آیه شریفه دلیل است بر آنکه جایز نیست در شریعت اسلام، کفار را اعم از یهود و نصارى و مجوس و غیره از سایر ملل و نحل، متصدى و کارگزار امور مسلمانان گردند، زیرا این سلطه است و جایز نخواهد بود، و حق تعالى کفار را بر مؤمنین سلطه قرار نداده. و اما آنچه در شریعت وارد شده از اجیر شدن مسلمان براى کافر، مخالف آیه: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا نیست، زیرا در صورت اشاره، کافر، سلطه و سلطنت بر مؤمن پیدا ننماید، بلکه سلطه بر فعل مسلمان پیدا کند، و منافات نیست بین آنکه سلطه‌اى بر فعل مسلمان پیدا کند، لکن سلطه‌اى بر نفس مسلمان نخواهد داشت به مفاد آیه.

 

تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (141)

ترجمه‌

آنکسانیکه انتظار میبرند بشما پس اگر باشد مر شما را فتحى از نزد خدا گویند آیا نبودیم ما با شما و اگر باشد مر کافرانرا بهره گویند آیا غالب نشدیم ما بر رأى شما و باز نداشتیم شما را از تعرض مؤمنان پس خدا حکم مى‌کند میان شما روز قیامت و هرگز قرار نمیدهد خدا از براى کافران بر مؤمنان راهى.

تفسیر

اهل نفاق منتظر بودند که اگر مسلمانان فتح نمایند بآنها بگویند ما داخل در سواد لشکر شما بودیم باید سهم ما را از غنیمت بدهید و اگر غلبه با کفار باشد بآنها بگویند ما شما را دلدارى دادیم و اراده شما را قوى نمودیم در مخالفت با اهل ایمان و ثبات قدم در کفر تا آنکه از تزلزل خاطر بیرون آمدید و غالب شد اراده مخالفت با آنها در شما بر اراده موافقت و باز داشتیم شما را از متابعت آنها یا از آنکه مرعوب و مقهور آنها شوید و آنها را از شما ترساندیم و دیده‌بان شما بودیم در میان آنها پس سهم ما را از غنیمتى که بدست آوردید باید بدهید اگر چه واقعا فتح نکرده و حقیقتا غالب نشده بودند چون بهره اخروى نبرده فقط متاع فانى دنیوى بوده آنهم در مقابل و بال باقى اخروى و خدا حکم میکند میان اهل ایمان و آنانکه با آنها نفاق نمودند در روز قیامت بحق و آنانرا بسزاى اعمالشان میرساند و قرار نداده است خدا از براى کافران بر مؤمنان راهى را در حجّت اگر چه غالب شوند بر آنها بقوّت و در عیون از حضرت رضا (ع) روایت نموده است که مراد از راه در این آیه حجت است چون خداوند اخبار فرموده است از قتل کفار انبیا را بغیر حق با آنکه راهى نداشتند بر آنها از طریق حجت دروغ گفتند کسانیکه قائل شدند بآنکه حسین بن على (ع) کشته نشده است و بآسمان عروج فرموده و حنظلة بن اسعد شامى را خداوند بصورت او در آورده و احتجاج باین آیه نموده‌اند و آنها کافر شدند براى تکذیبشان فرموده پیغمبر (ص) را که اخبار از شهادت او فرمود بخدا قسم آنحضرت کشته شد و کسیکه بهتر از او بود مانند امیر المؤمنین و حسن بن على‌

جلد 2 صفحه 142

علیها السلام و هیچ یک از ما نیست مگر آنکه بشهادت خواهد رسید منهم بخدا قسم بحیله آن حیله‌گر کشته مى‌شوم میدانم این امر را بعهدیکه معهود است از پیغمبر خدا با من که جبرئیل بآنحضرت خبر داده است و این فرمایش را در جواب کسى فرمود که نقل نمود عقیده بعضى از اهل کوفه را بآنچه ذکر شد و استدلال آنها را باین آیه بر آنکه مؤمن مغلوب کافر نمیشود و اللّه اعلم و از این روایت معلوم میشود اخبار پیغمبر (ص) از شهادت امام حسین (ع) در صدر اسلام ضرورى بوده که منکر آنرا امام کافر خوانده است و ممکن است مراد نفى جعل حکم ظاهرى اعم از تکلیفى و وضعى باشد یعنى خداوند مقرر نداشته است حکمى را که موجب استیلاء کفار بر مسلمین باشد لذا فقهاء رضوان اللّه علیهم بذیل این آیه در ابواب فقهیه در این قبیل موارد تمسک فرموده‌اند ولى انصاف آنستکه مناسب با حکومت الهى در روز قیامت همان حجت است که در مقام فصل خصومت و حکم میان دو طرف اقامه میشود و اراده اعم از حجت و حکم ظاهرى خلاف ظاهر است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


الَّذِین‌َ یَتَرَبَّصُون‌َ بِکُم‌ فَإِن‌ کان‌َ لَکُم‌ فَتح‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ قالُوا أَ لَم‌ نَکُن‌ مَعَکُم‌ وَ إِن‌ کان‌َ لِلکافِرِین‌َ نَصِیب‌ٌ قالُوا أَ لَم‌ نَستَحوِذ عَلَیکُم‌ وَ نَمنَعکُم‌ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم‌ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لَن‌ یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لِلکافِرِین‌َ عَلَی‌ المُؤمِنِین‌َ سَبِیلاً (141)

منافقین‌ کسانی‌ هستند ‌که‌ انتظار میکشند ببینند کار ‌شما‌ ‌با‌ کفار ‌در‌ جهاد بکجا میکشد ‌اگر‌ فتح‌ و ظفر نصیب‌ ‌شما‌ شد میگویند مگر ‌ما ‌هم‌ ‌با‌ ‌شما‌ نبودیم‌ و ‌در‌ غنائم‌ و فوائد باید ‌با‌ ‌شما‌ شریک‌ باشیم‌ و ‌اگر‌ ‌برای‌ کفار نصیبی‌ ‌از‌ فتح‌ ‌باشد‌ بآنها میگویند مگر ‌ما نبودیم‌ ‌که‌ اطراف‌ ‌شما‌ ‌را‌ داشتیم‌ و نمیگذاردیم‌ مؤمنین‌ ‌بر‌ ‌شما‌ غالب‌ شوند ‌پس‌ بدانند ‌که‌ خداوند ‌بین‌ ‌آنها‌ ‌در‌ قیامت‌ حکم‌ خواهد فرمود و هرگز ‌خدا‌ ‌برای‌ کفار سبیلی‌ و راهی‌ ‌بر‌ مؤمنین‌ قرار نداده‌.

الَّذِین‌َ یَتَرَبَّصُون‌َ بِکُم‌ منافق‌ کسی‌ ‌را‌ گویند ‌که‌ دو رو ‌باشد‌ نزد مؤمنین‌ اظهار ایمان‌ میکند و بظاهر ایمان‌ عمل‌ میکند مثل‌ نماز و روزه‌ و حج‌ و امثال‌ اینها و نزد کفار اظهار کفر میکند و ‌آنها‌ ‌را‌ خبر میکنند ‌از‌ مقاصد مؤمنین‌ و اینها ‌بین‌ و ‌بین‌ مشی‌ میکنند و انتظار میکشند ببینند کار اسلام‌ و کفر بکجا میکشد ‌اگر‌

جلد 6 - صفحه 245

اسلام‌ پیشرفت‌ کرد اینها ‌هم‌ جزو مسلمین‌ هستند و ‌از‌ منافع‌ اسلام‌ بهره‌مند میشوند و ‌اگر‌ کفر پیشرفت‌ کند ‌با‌ ‌آنها‌ شرکت‌ میکنند لذا میفرماید فَإِن‌ کان‌َ لَکُم‌ فَتح‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ قالُوا أَ لَم‌ نَکُن‌ مَعَکُم‌ و تعبیر بمن‌ اللّه‌ ‌برای‌ اینست‌ ‌که‌ فتوحات‌ اسلامی‌ تمام‌ بنصرت‌ الهی‌ ‌است‌ و الّا ‌با‌ قلّة مسلمین‌ و فقر ‌آنها‌ و کمی‌ اسلحه‌ ‌آنها‌ ‌تا‌ اعانت‌ و کمک‌ الهی‌ و فرستادن‌ ملائکه‌ ‌برای‌ اعانت‌ ‌آنها‌ نباشد ممکن‌ نیست‌ پیشرفت‌ ‌آنها‌ وَ إِن‌ کان‌َ لِلکافِرِین‌َ نَصِیب‌ٌ تعبیر بنصیب‌ ‌برای‌ اینست‌ ‌که‌ ‌فی‌ الجمله‌ دولتی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ظاهر شود و الّا غلبه‌ و فتح‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ نیست‌ و خداوند ‌آنها‌ ‌را‌ منکوب‌ و مغلوب‌ میفرماید حسب‌ الوعده‌ ‌که‌ بمؤمنین‌ داده‌ ‌در‌ آیات‌ بسیاری‌ چنانچه‌ قبلا بیان‌ ‌شده‌ قالُوا أَ لَم‌ نَستَحوِذ عَلَیکُم‌ استحوذ ‌از‌ ماده‌ حوذ بمعنی‌ غلبه‌ و استعلاء و ‌از‌ ‌اینکه‌ باب‌ ‌است‌ ‌قوله‌ ‌تعالی‌ استَحوَذَ عَلَیهِم‌ُ الشَّیطان‌ُ مجادله‌ ‌آیه‌ 19، ‌یعنی‌ استعلاء پیدا کرد ‌بر‌ ‌آنها‌ و ‌در‌ اینجا مراد ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ اطراف‌ ‌شما‌ ‌را‌ داشتیم‌ و نمیگذاردیم‌ ‌که‌ مسلمین‌ ‌شما‌ ‌را‌ بقتل‌ برسانند وَ نَمنَعکُم‌ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ ‌یعنی‌ مانع‌ شدیم‌ ‌از‌ مؤمنین‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌شما‌ غالب‌ شوند، و ‌از‌ ‌اینکه‌ ‌آیه‌ استفاده‌ میشود ‌که‌ وجود منافقین‌ ‌در‌ میدان‌ حرب‌ جز ضرر ‌بر‌ اسلام‌ و مسلمین‌ نفعی‌ ندارد اعانت‌ مسلمین‌ نمیکنند و ‌از‌ منافع‌ ‌آنها‌ بهره‌مند میشوند و ‌اگر‌ ضرری‌ بمسلمین‌ وارد شد ‌از‌ ‌خود‌ دفع‌ میکنند و ‌با‌ کفار سازش‌ میکنند لذا عقوبت‌ ‌آنها‌ فردای‌ قیامت‌ ‌از‌ تمام‌ کفار سخت‌تر ‌است‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ جهت‌ میفرماید فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم‌ یَوم‌َ القِیامَةِ مؤمن‌ و کافر و منافق‌ ‌هر‌ کدام‌ بسزای‌ ‌خود‌ خواهند رسید ‌در‌ محکمه‌ عدل‌ الهی‌.

وَ لَن‌ یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لِلکافِرِین‌َ عَلَی‌ المُؤمِنِین‌َ سَبِیلًا بعضی‌ گفتند سبیل‌ بمعنی‌ حجة ‌است‌ ‌یعنی‌ کفار حجتی‌ ‌بر‌ مؤمنین‌ ندارند و بعضی‌ گفتند مراد یوم القیمة ‌است‌ ‌که‌ راهی‌ پیدا نمیکنند و عذری‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ نیست‌ نسبت‌ بمؤمنین‌ و بعضی‌ مراد غلبه‌ کفار ‌است‌ ‌بر‌ مؤمنین‌ و تمام‌ ‌اینکه‌ اقوال‌ مدرکی‌ ندارد و آنچه‌ مستفاد ‌از‌ ظاهر ‌آیه‌

جلد 6 - صفحه 246

‌است‌ ‌که‌ نکره‌ ‌در‌ سیاق‌ نفی‌ افاده‌ عموم‌ دارد مطلق‌ سبیل‌ ‌را‌ میگیرد لکن‌ مفاد جعل‌ جعل‌ تکوینی‌ نیست‌ زیرا ‌هم‌ مخالف‌ حس‌ّ ‌است‌ بسا کفار غلبه‌ پیدا میکنند و مخالف‌ ‌با‌ نفس‌ ‌آیه‌ ‌است‌ ‌که‌ میفرماید وَ إِن‌ کان‌َ لِلکافِرِین‌َ نَصِیب‌ٌ بل‌ المراد جعل‌ تشریعی‌ ‌است‌ ‌که‌ هیچ‌ گونه‌ حقّی‌ خداوند بکفار نداده‌ نه‌ ‌در‌ دنیا و نه‌ ‌در‌ آخرت‌ و ‌هر‌ چه‌ ظلم‌ و اذیت‌ نسبت‌ بمؤمنین‌ نمودند مسئول‌ و معاقب‌ خواهند ‌بود‌ ‌هم‌ عقوبات‌ دنیوی‌ و ‌هم‌ اخروی‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 141)

صفات منافقان

این آیه و آیات بعد قسمتی دیگر از صفات منافقان و اندیشه های پریشان آنها را بازگو می کند، می گوید: «منافقان کسانی هستند که همیشه می خواهند از هر پیشامدی به نفع خود بهره برداری کنند، اگر پیروزی نصیب شما شود فورا خود را در صف مؤمنان جا زده، می گویند آیا ما با شما نبودیم و آیا کمکهای ارزنده ما مؤثر در غلبه و پیروزی شما نبود! بنابراین، ما هم در تمام این موفقیتها و نتایج معنوی و مادی آن شریک و سهیمیم» (الَّذِینَ یتَرَبَّصُونَ بِکم فَإِن کانَ لَکم فَتحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَم نَکن مَعَکم).

اما اگر بهرهای از این پیروزی نصیب دشمنان اسلام شود، فورا خود را به آنها نزدیک کرده، مراتب رضامندی خویش را به آنها اعلام می دارند و می گویند: «این ما بودیم که شما را تشویق به مبارزه با مسلمانان و عدم تسلیم در برابر آنها کردیم بنابراین، ما هم در این پیروزیها سهمی داریم»؟ (وَ إِن کانَ لِلکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکم وَ نَمنَعکم مِنَ المُؤمِنِینَ).

به این ترتیب این دسته با فرصت طلبی مخصوص خود، گاهی «رفیق قافله» اند و گاهی «شریک دزد» و عمری را با این دو دوزه بازی کردن می گذرانند؟ ولی قرآن سر انجام آنها را با یک جمله کوتاه بیان می کند و می گوید: بالاخره روزی فرا می رسد که پرده ها بالا می رود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته می شود. آری؟ «در روز قیامت خداوند در میان شما قضاوت می کند» (فَاللّهُ یحکمُ بَینَکم یومَ القِیامَةِ). و برای این که مؤمنان واقعی مرعوب آنان نشوند در پایان آیه اضافه می کند:

«هیچ گاه خداوند راهی برای پیروزی و تسلط کافران بر مسلمانان قرار نداده است» (وَ لَن یجعَلَ اللّهُ لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمِنِینَ سَبِیلًا).

یعنی کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد.

و اگر پیروزی آنها را بر مسلمانان در میدانهای مختلف با چشم خود می بینیم به خاطر آن است که بسیاری از مسلمانان مؤمنان واقعی نیستند، نه خبری از اتحاد و اخوت اسلامی در میان آنان است و نه علم و آگاهی لازم که اسلام آن را از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند، و چون چنانند طبعا چنینند؟

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

وَ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ (بقره ۱۹۰)

بسازید در راه اللّٰه جنگ                        نمائید بر دشمنان عرصه تنگ

هرآنگه کند خصم قصد نبرد                  سزد با چنین دشمنى جنگ کرد

نباشید هرگز ستم پیشه کار                  خدا با ستم پیشگان نیست یار

شأن نزول: آیه مزبور در صلح حدیبیه نازل گردید، بدین شرح که پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود که در حدود هزار و چهارصد نفر بودند به قصد عمره خواستند به مکه وارد شوند در حدیبیه مشرکین مانع شدند به ناچار نحر هدى را در حدیبیه انجام دادند.

این آیه نخستین آیه اى است که درباره قتال و نبرد وارد گردیده و بعد از نزول این آیه پیامبر با کسانى که قصد جنگ داشتند، جنگ می‌نمود و با کسانى که از جنگ کردن خوددارى می‌کردند؛ جنگ نمی‌کرد تا این که آیه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» نازل گردید و این آیه را نسخ نمود چنان که جبائى و حسن بصرى نیز به این عقیده معتقدند ولى ابن عباس و مجاهد و عمر بن عبدالعزیز معتقدند که آیه مزبور نسخ نشده و به محکمى خود باقى است.

به هرجا بدیدید از مشرکین                      بریزید خود خونشان بر زمین

ج، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ (بقره ۱۹۱)

به هرجا که دیدید از مشرکین              بریزید خود خونشان بر زمین

برانیدشان خود ز شهر و دیار              چنانکه شما را براندند زار

بلى فتنه و شرک آن قوم پست            بستى بدتر از قتل و خونریزى است

نجنگید هرگز به مسجد حرام             خصومت مرانید در آن مقام

مگر آنکه آنان نمایند جنگ                به بیت خداوند جویند ننگ

در این حال حتى میان حرم                   مجازست اگر خون بریزید هم

سزاوار کفار اینست این                      بریزید پس خونشان بر زمین

شأن نزول: این آیه در مدینه بر پیامبرصلی الله علیه و آله نازل گردیده. «شیخ طوسی» گوید: چنین روایت شده که این آیه درباره مردى از اصحاب رسول خدا نازل شد که یکى از کفار را در ماه حرام کشته بود. سپس مؤمنین از آن مرد صحابى عیب‌جوئى می‌کردند و کار او را زشت می‌شمردند و خداوند این آیه را نازل فرمود و بیان کرد که ایجاد فتنه در دین بزرگتر از کشتن مشرکین در ماه حرام است، اگر چه جائز هم نباشد.

ه، وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ. (حج ۷۸)

سزد کرد با نفس بدخو جدال           وز آن سوى با دشمنان هم قتال

ز اسلام گشتید بس سرفراز               شما را در لطف گردید باز

به تکلیف هرگز براى شما                   نه رنج و نه زحمت نهاده خدا

همانند آیین و دین خلیل                     که جد شما بود مرد جلیل

از این پیشترها، یگانه خدا                   مسلمان بخواندست نام شما

که شاهد بود بر شما مصطفى          گواه دگر مردمان هم شما

بخوانید از بهر ایزد نماز                  مسازید خود از زکات احتراز

توسل بجویید بر کردگار                  بخواهید یارى ز پروردگار

که او پادشاه و ولىِّ شماست            چه نیکونصیرى یگانه خداست

جهاد کنید آن گونه که حقّ جهاد است. و ناگفته پیداست که جهاد کار بس سختى است. پس مراد از نبودن حرج در دین آن است که اسلام بن‌بست ندارد. مثلًا در فرمان جهاد افراد بیمار، لنگ، نابینا، سالمند و زنان و کودکان و ناتوانان معافند، ولى دفاع با همه‌ى سختى آن وظیفه است.

ز، فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ أَو یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا (نساء ۷۴)

کنون مؤمنان به پروردگار                       بباید بجنگند در کارزار

کسانى که دنیاى فانى و خوار                 رها کرده از بهر دار القرار

به راه خدا هرکه جنگد رشید                 چه پیروز گردد چه گردد شهید

چه زود است کز سوى پروردگار            به او اجر بسیار گردد نثار

1- هدف از جنگ در اسلام، فقط خداست، نه کشورگشایى، نه استثمار ونه انتقام. 2- جهاد، توفیقى است که به همه داده نمى‌شود. فَلْیُقاتِلْ‌ ... الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا دنیاطلبان لیاقت وشجاعت جبهه رفتن را ندارند.

3- جهاد اکبر و مبارزه با دنیا پرستى، مقدّمه‌ى جهاد اصغر و مبارزه با دشمن است. 4- مجاهد فى سبیل‌اللَّه هرگز مغلوب نیست. (به جاى‌ «یَغْلِبْ» مى‌فرماید: «یُقْتَلُ»

5- در جبهه‌ى حقّ، فرار و شکست مطرح نیست، یا شهادت یا پیروزى فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ 6- منافق، فقط غنائم را «فوز عظیم» مى‌داند (آیه قبل) ولى قرآن، هم پیروزى و هم شهادت را «اجر عظیم» مى‌داند. «أَجْراً عَظِیماً»

 7- وعده‌ى‌ «أَجْرٌ عَظِیمٌ» تشویق براى عزیمت به جبهه است.

8- زندگى آخرت برتر از زندگى دنیاست و معامله دنیا با آخرت کار بزرگى یَشْرُونَ الْحَیاةَ

9- پاداش مجاهد شهید و رزمنده پیروز یکسان است. فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ‌ ... أَجْراً عَظِیماً

ح، لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُأُوْلِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا نساء۹۵

کسانى که بى عذر خاص از بلاد              نگشتند خارج براى جهاد

نباشند چون مؤمنانى که فاش              بجنگند در راه حق پُرتلاش

بجنگند با مال و با جان خویش             ره جانفشانى بگیرند پیش

مجاهد کسان را که با مال و جان           بجنگند در راه رب جهان

خداوند داده مقامى فزون                      برآن کاو، ز خانه نیاید برون

همه مؤمنان را ولى وعده داد               که حق باب رحمت بر ایشان گشاد

که آن هست کاخ رفیع بهشت             بر آنها چه نیکوست این سرنوشت

مجاهد کسان را به واماندگان            فزون رتبتى داده رب جهان

کسانى که به جبهه‌ى جهاد نمى‌روند، چند گروهند: منافقان بى‌ایمان، مسلمانان ترسو، رفاه‌طلبان، شکّاکان، بى‌همّتان که مى‌گویند: با مال و بیان و قلم و دعا، رزمندگان را دعا و حمایت مى‌کنیم، و جهاد، براى ما واجب عینى نیست. این آیه، به این گروه آخر مربوط مى‌شود و از آنان انتقاد مى‌کند. زیرا گروه‌هاى دیگر در موارد متعدّد به شدّت مورد انتقاد قرار گرفته‌اند و هیچ‌گونه مقام و درجه‌اى ندارند تا مجاهدان یک درجه بالاتر از آنان باشند.

ی، فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَ آتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (توبه ۵)

پس از آنکه آن ماههاى حرام                  به پایان رسید و بگشتى تمام

به هرجا بدیدید از مشرکین                       بریزید خود خونشان بر زمین

نماییدشان هرکجا دستگیر                        نشینید اندر کمین گه دلیر

دَرِ توبه را گر نمودند باز                         بخواندند با شوق و رغبت نماز

زکاتى بدادند از آنچه هست                       از آنها دگر، بازشوئید دست

همانا غفورست پروردگار                        بسى مهربانست آن کردگار

و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید، چنانچه توبه کرده و نماز به پا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید، که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

کافرانى که 13 سال پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان را در مکّه آزار دادند و پس از هجرت نیز 9 سال از هیچ توطئه‌اى فرو گذار نکردند، مستحقّ سرکوبى شدیدند.

1- پس از طىّ همه‌ى مراحلِ دعوت، استدلال و پیمان‌بستن، اگر مشرکان باز هم توطئه و دشمنى کردند، براى سرکوبشان از همه‌ى شیوه‌ها استفاده کنید. مثل کشتن، اسیر گرفتن، راه بستن و محاصره. «فَاقْتُلُوا، خُذُوهُمْ، أُحْصِرُوا»

2- هم قاطعیّت لازم است هم نرمش. «فَاقْتُلُوا، فَخَلُّوا»

3- آزادى مذهب آسمانى آرى، امّا انحراف فکرى و سقوط عقل و انسانیّت، قابل تحمّل نیست. «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ

4- مسلمانان باید همواره در کمین توطئه‌گران باشند. «وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ»

5- تشکیلات اطلاعاتى مسلمانان باید چنان باشد که حتّى توطئه‌گران را در خارج از مرزها زیر نظر داشته باشند.

6- براى سرکوبى دشمنان توطئه‌گر، مرزها و تمام راههاى نفوذ را کنترل کنیم. وَ اقْعُدُوا

7- توبه را حتّى هنگام جنگ هم بپذیرید. چون اسلام دین سماحت و بزرگوارى است، نه عقده‌گشایى و انتقام.

8- توبه باید همراه با عمل باشد. از توبه‌ى بى‌عمل، فریب نخوریم. فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا

9- توبه از شرک، ایمان است و نشانه‌ى توبه‌ى واقعى، نماز و زکات است. تابُوا وَ أَقامُوا

10- نماز، در رأس عبادت‌هاست. به کسى‌که به شعائر دینى (نماز و زکات) احترام مى‌گذارد، تعرّض نکنید. أَقامُوا

 

ک، یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَانفال۶۵

کنون اى پیمبر به جنگ و جهاد            بکن رغبت مؤمنان را زیاد

که باشید گر بیست تن پایدار            دوصد تن توانید سازید خوار

بمانید گر صد نفر پایدار                    بگردید پیروز بر یک هزار

که هستند بى دانش آن کافران            گرفتار جهلند آن منکران

ابن عباس گوید: هنگامى که واجب گردید که هر یک نفر مسلمان در جنگ باید در مقابل ده نفر ایستادگى نماید این امر بر مسلمین گران آمد و بر آنان دشوار بود. سپس خداوند حکم مزبور را برداشت و دستور فرمود که هر یک نفر مسلم در مقابل دو نفر در جنگ مقابله نماید و این آیه نازل گردید. این آیه، موازنه‌ى قوا را در عدد نفى مى‌کند و به روحیّه، ایمان و صبر تکیه مى‌کند و براى اینکه گمان نشود پیروزى بیست نفر بر دویست نفر مبالغه است، تکرار مى‌کند که صد نفر بر هزار نفر چیره مى‌شوند، به شرط آنکه مؤمن و صابر باشند. در جنگ‌هاى صدر اسلام، هرگز موازنه‌ى آمارى بین مؤمنان و کفّار نبوده است. در جنگ بدر، 313 نفر در برابر هزار نفر، در احد، 700 مسلمان در مقابل 3000 کافر، در جنگ خندق، سه هزار نفر در برابر ده هزار نفر و در جنگ موته، ده هزار مسلمان در مقابل صد هزار نفر از کفّار قرار داشتند.

 امام صادق علیه السلام فرمودند: «در آغاز کار، یک مؤمن مأمور بود که با ده مشرک جهاد کند و حقّ فرار و پشت کردن نداشت».

تعیین قوانین حقوقی خانواده مثل احکام زناشویی و طلاق و...

الف، الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَ لَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ

اگر خود مسلمان زنایى کند        (نور۲)        بکوبید صد تازیانه به حد

که هرگز ترحم نباشد روا                            چنین است دستور یکتا خدا

چو دارید ایمان بر کردگار                             به روز شمار و به دار القرار

سزد چند تن متقى از شما                          ببینند اجراى حکم خدا

احکام زنا بر اساس شرایط افراد متفاوت مى‌شود، در این آیه فقط به یک صورت اشاره شده که اگر مرد یا زن مجردى زنا کند، صد تازیانه مى‌خورد، ولى اگر کسى با داشتن همسر و دسترسى به او، مرتکب زنا شود، رجم و سنگسار مى‌گردد.

مفاسد زنا در قرآن و روایات‌

قرآن، زنا را کارى زشت مى‌داند و از نزدیک شدن به آن نهى مى‌کند. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‌» ترک زنا را نشانه‌ى بندگان راستین خداوند مى‌شمرد.

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ‌ ... لا یَزْنُونَ‌  و دورى از این گناه را شرط بیعت با پیامبر مى‌داند. إِذا جاءَکَ‌ ... وَ لا یَزْنِینَ برخى از مفاسد اجتماعى زنا، در یکى از سخنان حضرت رضا علیه السلام چنین عنوان شده است:                                                                        . 1- ارتکاب قتل به واسطه‌ى سقط جنین.    2- بر هم خوردن نظام خانوادگى و خویشاوندى    3- ترک تربیت فرزندان.           4- از بین رفتن موازین ارث. 

حضرت على علیه السلام ترک زنا را مایه‌ى استحکام خانواده و ترک هم‌جنس‌بازى را عامل حفظ نسل مى‌داند. 

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: زنا داراى زیان‌هاى دنیوى و اخروى است: امّا در دنیا: از بین رفتن نورانیّت و زیبایى انسان، مرگ زودرس و قطع روزى. امّا در آخرت: درماندگى، هنگام حساب قیامت؛ غضب الهى و جهنّم همیشگى. 

از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است: هر گاه زنا زیاد شود، مرگ ناگهانى هم زیاد مى‌شود.  زنا نکنید، تا همسران شما نیز به زنا آلوده نشوند. آن گونه که با دیگران رفتار کنید، با شما رفتار خواهد شد.

از مکافات عمل غافل مشو   /   گندم از گندم بروید جو ز جو

چهار چیز است که هر یک از آنها در هر خانه‌اى باشد، آن خانه، ویرانه است و برکت ندارد:    1- خیانت.       2- دزدى.       3- شرابخوارى.       4- زنا.

ب، وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (نور۴)

اگر بر زن مؤمن با خدا                          کسى داد نسبت به کار زنا

ببایست شاهد بیارد چهار                      همه عادل و مؤمن و راستکار

وگرنه به هشتاد ضربه تمام                     بر او حد بکوبید زین حرف خام

شهادت از او نیست دیگر قبول              که کردست آن فاسق از حق عدول

گرچه در آیات قبل، سخن از کیفر زناکاران به میان آمد، اما اثبات زنا، امرى آسان و سهل نیست، بلکه باید چهار نفر عادل به تحقق آن گواهى دهند و اگر کمتر از 4 نفر در دادگاه حاضر شوند، هر کدام 80 ضربه شلاق مى‌خورند. از امام صادق علیه السلام: چرا براى اثبات قتل دو شاهد لازم است، ولى براى اثبات زنا چهار شاهد؟

حضرت فرمود: با ثابت شدن قتل، یک نفر به کیفر مى‌رسد، امّا با اثبات زنا، دو نفر (زن و مرد زناکار). در میان تهمت‌هاى گوناگون، تهمت زنا حدّ و قانون معین دارد و قرآن با صراحت بر آن تکیه کرده است. «ثَمانِینَ جَلْدَةً» تهمت به قدرى مهم است که در مجازات مجرم، فاصله‌ى تهمت زنا با خود زنا بیست ضربه شلاق است. «مِائَةَ جَلْدَةٍ- ثَمانِینَ جَلْدَةً» کسى که به دیگران تهمت زنا بزند، شهادت و گواهى‌اش اعتبار ندارد. «لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً»

ج، وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ  (مائده ۳۸)

ببرید دست زن و مرد دزد                    که بر دزد این گونه بایست مزد

بلى این جزائیست کز کردگار               مقرر بگردید در روزگار

عزیز حکیم است یکتا خدا                 بداند گنه را چه باشد سزا

 کلمه‌ى‌ نَکالَ بمعناى امر بازدارنده است. قوانین جزایى اسلام براى بازدارندگى است، نه انتقام‌جویى. نَکالَ به عقوبتى گفته مى‌شود که مایه‌ى عبرت دیگران باشد. در این آیه ابتدا مرد دزد، سپس زن دزد مطرح شده؛ ولى در آیه‌ى دوم سوره‌ى نور که‌ حکم زنا بیان شده، ابتدا زن زناکار، سپس مرد زناکار یاد شده، شاید به خاطر آن است که در سرقت، نقش مردِ خلافکار بیشتر است و در زنا، نقش زنِ خلافکار.                .  طبق روایات، مقدار قطع دست، چهار انگشت است و باید انگشت شست و کف دست باقى بماند. مقدار مالى هم که به خاطر آن دست دزد قطع مى‌شود، باید حداقل به قیمت یک چهارم دینار (یک چهارم مثقال طلا) باشد.                  

مال هم باید در مکان حفاظت شده باشد، نه در مثل کاروانسرا، حمّام، مسجد و اماکن عمومى. سارق نیز باید از قانون قطع دست مطلع باشد، وگرنه دست او قطع نمى‌شود.  همچنین اگر کسى در سال‌هاى قحطى از روى اضطرار، مواد غذایى را سرقت کند دستش قطع نمى‌شود. البتّه در تمام مواردى که دست قطع نمى‌شود کیفرهاى دیگرى در کار است که تفصیل آن در کتب فقهى آمده است. پیامبر صلى الله علیه و آله، بدترین نوع سرقت را سرقت از نماز و ناقص انجام دادن رکوع و سجود دانسته‌اند.

اجراى این احکام، نیاز به حکومت و قدرت و نظام و تشکیلات دارد، پس اسلام، دین حکومت و سیاست است. اسلام، قبل از بریدن دست، بر اهمیّت و لزوم کار و اداره‌ى زندگى فقرا از طریق بیت‌المال و بستگان نزدیک و قرض‌الحسنه و تعاون و ... تأکید مى‌کند؛ ولى با این حال فقر، بهانه و مجوّز سرقت نیست.

سیستم جزایى دنیا، چون تنها به زندان و جریمه‌ى مالى تکیه دارد، از مقابله با سرقت عاجز است. قطع دست، براى مجرم عامل هشدار دائمى و مایه‌ى جلوگیرى از لغزش مجدّد او و دیگران‌

د، انَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ(مائده ۳۳)

سزاى گروهى که با کردگار                    همین سان رسولش کند کارزار

بکوشند روى زمین بر فساد                نمایند خونریزى اندر بلاد

همین است، تا کشته گردند زار           کشند آن کسان را به بالاى دار

ببرند دست چپ و پاى راست           که این حکم، حکمى به حق و سزاست

به نفى و به تبعید از آن دیار               برانند آن مردم نابکار

به دنیا ببینند این سان جزا                 عذابى فراتر به دار البقا

در شأن نزول آیه آمده که جمعى از مشرکانِ مکّه به مدینه آمده، مسلمان شدند. ولى چون بیمار بودند به فرمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به منطقه‌ى خوش آب و هوایى در بیرون مدینه رفته و اجازه یافتند از شیر شترهاى زکات بهره ببرند؛  امّا چون سالم شدند، چوپان‌هاى مسلمان را گرفته، دست و پایشان را بریدند و چشمانشان را کور کرده، شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست کشیدند. رسول خدا صلى الله علیه و آله دستور داد آنان را دستگیر کنند و همان کارى را که با چوپانان کرده بودند، بر سر خودشان آوردند. آیه‌ى فوق نازل شد. کیفرهایى که در آیه آمده، «حقّ اللّه» است و از جانب حکومت یا مردم قابل عفو و تبدیل نیست.  

و در تفسیر المیزان آمده است که انتخاب یکى از چهار کیفر، با امام مسلمانان است و اگر اولیاى مقتول هم عفو کنند، باید یکى از کیفرها اجرا شود. کلمه‌ى‌ «جَزاءُ» به معناى کیفر و پاداش کافى است؛ یعنى حدود و مجازات‌هاى چهارگانه براى مجرم عادلانه و کافى است.

براى اصلاح جامعه، هم موعظه و ارشاد لازم است، هم شمشیر و برخورد قاطع و انقلابى. (آیه قبل، پیام و هشدار به قاتل بود و این آیه، عقوبت افراد محارب و مفسِد را بیان مى‌کند) عقوبت باید همراه با عدالت باشد. چون فسادها و خصوصیّات مفسدان متفاوت است، کیفرها هم یکسان نیست؛ مثلا اگر فساد، فجیعانه بود، کیفرش قتل است؛ ولى اگر سطحى بود، کیفر آن تبعید است.      . این معنا از روایات فهمیده مى‌شود، از جمله آنکه: کیفر قتل، اعدام است، کیفر ارعاب، تبعید است، کیفر راهزنى و سرقت، قطع دست و پا است و کیفر قتل و راهزنى وسرقت مسلحانه، قطع دست و پا و به دار آویختن است. اجراى احکام و حدود الهى، در سایه‌ى برپایى نظام و حکومت اسلامى میسّر است، پس دین از سیاست جدا نیست.

آنان که بر امام و رهبر مسلمانان یا حکومت اسلامى خروج کنند، مشمول‌ «یُحارِبُونَ اللَّهَ» مى‌شوند. طبق آیه‌ى 279 سوره‌ى بقره، رباخوار، «محارب» خدا و پیامبر است، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» چون امنیّت اقتصادى را به هم مى‌زند. همچنین در روایات، توهین به مسلمان، محاربه‌ى با خدا به حساب آمده است: «من أهان لى ولیاً فقد بارزنى بالمحاربة».

بخش دوم                    قرآن و اندیشه های سکولار

نظام اجتماعی کنونی غرب در تمامی ساحت های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، خواست خداوند تبارک و تعالی را از حیات فردی و جمعی زدوده و «خودپرستی» را جایگزین «خداپرستی» کرده است. در این فرهنگ و تمدن، ملاک مطلوبیت و ارزش، چیزی جز عمل نمودن به تمنیات حیوانی و نفسانیات شیطانی نیست

از رهگذر جستجوی مطالبات و مقتضیات همین «خود» آزاد از چارچوب عبودیت و بندگی خداست که مکاتب و اندیشه هایی همچون راسیونالیسم، پوزیتیویسم، لیبرالیسم، دموکراسی، سکولاریسم و... و به طور کلی، علوم انسانی سکولار پدید آمده اند تا پس از طرد آراء و احکام الهی، در جایگاه تدبیر حیات انسان بنشینند. بنابراین، دعوت «فرهنگ و تمدن غرب» که در غالب مدرنیسم، تعین یافته است، نقطه مقابل دعوت «انبیاء الهی» است

پاسخی به سکولارها و مقدس مابان متحجر

این نامه پاسخی است به طرفداران فکر سکولار که می گویند: دین مربوط به مسائل شخصی، عبادی و معنوی است. پاسخی است به کسانی که می گویند: دین از سیاست جداست. پاسخی است به مقدسین متحجر که به عبادات شخصی دلخوشند. امید است این چند سطر برای خواننده عزیز یک پیام و الهام الهی برای متن قرار دادن قرآن و نهج البلاغه در مسائل سیاسی باشد تا از خودباختگی و تقلید کورکورانه از سیاست های غیر الهی و غیر اولیائی دوری کنیم و در جهان امروز با نگاه عقلانی و وحیانی، الگوی دیگران باشیم.

چنانکه قرآن یکی از دعاهای عباد الرحمن را این میداند که از خدا میخواهند الگوی صالحان باشند وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً  (فرقان 74)

هم از بهر مردان پرهیزکار                  تو ما را بکن پیشوا در دیار

1- در دست گرفتن مدیریّت جامعه، آرزوى عبادالرحمن است، زیرا عهده‌دار شدن امامت و رهبرى متّقین، ارزش است. وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً                                 »                                                                               2- در دعا به حداقل اکتفا نکنید، بلند همّت باشید.

«وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً» (خدایا ما را در رسیدن به کمال، رهبر متّقین قرار ده، نه آنکه تنها از متّقین باشیم)

3- بندگان خدا، وحدت هدف و وحدت کلمه دارند.

«إِماماً» و نفرمود: ائمة (ممکن است کلمه «امام» به جاى «ائمة»، رمز آن باشد که در جامعه اسلامى رهبر باید یک نفر باشد)

ما با دیدن امام خمینی (ره) به این باور رسیدیم که میشود با فکر آسمانی، در زمین حکومت کرد و از سیاستی که همراه با دروغ، تزویر، توطئه، ارعاب، باج دادن به قوی و باج گرفتن از ضعیف، بر جهان امروز حکومت میکند، دوری نماییم.

 

 

 

 

آیا دین از سیاست جداست؟ حاج آقا قرائتی :

قرآن  کتاب جامعی است که به تمام ابعاد زندگی بشر از جمله مسائل سیاسی نظر دارد. در قرآن صدها آیه مربوط به مسائل سیاسی است.                .
چگونه اسلام از سیاست جداست، در حالی که بزرگ‌ترین نامه‌های حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه نامه سیاسی است. (نامه هفتم) در قرآن صدها آیه مربوط به مسائل سیاسی است و در روایات، پیامبر اکرم و اهل بیت معصومش علیهم السلام با لقب ساسة العباد معرفی شده اند

 چگونه اسلام از سیاست جداست، در حالی که اولین ماموریت حضرت موسی مبارزه با فرعون اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (طه24)

کنون سوى فرعون مى شو روان          که او سخت طغیان نموده گران

و آزاد سازی مردم از اسارت بود. أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنی‏إِسْرائیلَ (شعراء17)

تو بفرست با ما بنى اسرییل                  که سکنى گزینند بیرون ز نیل

در آیات قرآن، کلمات لا تُطِعِ (احزاب1)، لا تُطیعُوا (شعراء151)، لا تَتَّبِع (مائده49)‏ و لا تَتَّبِعُوا (بقره168) بسیار به چشم می‌خورد که فرمان عدم پیروی از طاغوت‌هاست و اجتنبوا الطاغوت . وَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّـاٰغُوتُ آنها که کافر شدند سرپرستشان طاغوت است.

کسانى که گشتند کافر به دین               بود دیو و شیطانشان همنشین

هرآن ز طاغوت دورى بجست              به درگاه حق توبه کردى درست

در قرآن، نفی طاغوت مقدمه ی ایمان است : یعنی تا طاغوت‌ها را زیر پا نگذاریم به ایمان نمی‌رسیم فَمَنْ یکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ (بقره256)

هرآن کس به طاغوت کافر شود              و مؤمن به دادار [غافر] شود

ناگفته پیداست که سیاست در قرآن برای به پاداشتن عدالت در سایه حاکمیت خداوند و انبیای الهی، با توکل بر او و حمایت‌های غیبی اوست

اگر دین از سیاست جدا بود، آن گونه که سکولارها می‌گویند                         .
نباید انبیا و یارانشان کشته یا تبعید یا شکنجه می‌شدند وَ یقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ (بقره61)

به ناحق بکشتند پیغمبران                 چه باطل بکشتند آن رهبران
اگر دین فقط مربوط به مسائل معنوی و اخروی بود، مردم به حضرت شعیب اعتراض نمی‌کردند که چرا مانع آزادی آنان در هرگونه تصرف مالی می‌شود قَالُواْ یَٰشُعَیۡبُ أَصَلَوٰتُکَ تَأۡمُرُکَ أَن نَّتۡرُکَ مَا یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِیٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَـٰٓؤُاْۖ إِنَّکَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِیمُ ٱلرَّشِیدُ هود87

تمسخر نمودند قوم شعیب              بر او سرزنشها براندند و عیب

بگفتند آیا ترا این نماز                       بکردست مأمور این کار باز

که سازى تو ما را کنون برحذر             از آیین اجداد و دین پدر

تصرف نماییم در مالمان                   به دلخواه خویش و به آمالمان

کنى منع ما را که در وزن و کیل           تصرف نماییم برطبق میل

صد احسنت بر تو که در روزگار       نکوکار هستى و هم بردبار

اگر دین مربوط به مسائل معنوی و اخروی بود، حضرت یوسف خودش را برای خزانه‌داری مصر کاندیدا نمی‌کرد قالَ اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ یوسف55  یوسف گفت : مرا برخزائن این سرزمین بگمار که من نگهدار و دانایم )،

چو یوسف به قصر ملک یافت بار          بگفتا خزائن به من مى سپار

که شخصى حفیظم در انجام آن           توانم کنم کارهاى گران

بعد از سخنان پادشاه ، یوسف از او درخواست نمود تا وی را به وزارت مالیه و خزانه داری منصوب کندو امور مالی کشور را به وی واگذار نماید و این تقاضا را برای آن کرد که برای سالهای قحطی ، خودش شخصا ارزاق را جمع آوری نموده و ذخیره نماید وخودش آن ذخایر را به مقدار استحقاق افراد در میان آنان تقسیم کند و آنگاه اشاره به دو صفتی کرد که وجود آنها برای شخصی که متصدی مقام خزانه داریست ضرورت دارد و فرمود: من فردی نگهدار و دانا هستم ، یعنی بخوبی خواهم توانست از عهده اداره این منصب برآیم .
اگر دین از سیاست جدا بود مردم از موسی آب نمی‌خواستند وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَبقره60

زمانى که موسى طلب کرد آب                 که تا قوم خود را کند مستجاب

بگفتیم بر او بدین سان سخن                عصاى خودت را تو بر سنگ زن

بشد چشمه ناگه دوزده پدید                 به هر سبط آبشخورى مى رسید

بگفتیم زین رزق پاک و حلال              که بخشیدتان قادر ذوالجلال

خورید و بنوشید در این بلاد              و لیکن نرانید هرگز فساد

انبیا، در فکر تأمین نیازهاى مادّى مردم نیز هستند. اذ استسقى موسى لقومه

- همه چیز، حتّى آبِ خوردن را از خداوند بخواهیم. استسقى

-  قوانین طبیعت، محکوم اراده ى خداوند است. اضرب... فانفجرت

- خداوند هم سبب ساز و هم سبب سوز است. با یک عصا واز دست یک نفر، یک بار آب را مى خشکاند و یک بار آب را جارى مى سازد

- دعاى انبیا، مستجاب است. استسقى، فانفجرت

- جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، یک معجزه است و پیدایش دوازده چشمه براى دوازده قبیله، معجزه اى دیگر. اثنتا عشرة

- توزیع منظّم و عادلانه و حساب شده، مایه ى امنیّت و صفاست و مانع پیدا شدن اختلاف است. قد علم کل اناس مشربهم

- بهره گیرى از نعمت هاى الهى، نباید زمینه ساز فساد باشد. کلوا... ولاتعثوا

- براى جلوگیرى از فساد، از محبّت ها و لطف خداوند به انسان بگویید. کلوا و اشربوا... ولاتعثوا

اگر دین مربوط به مسائل معنوی و اخروی بود، مردم از حضرت عیسی، غذا نمی‌خواستند إِذۡ قَالَ ٱلۡحَوَارِیُّونَ یَٰعِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ هَلۡ یَسۡتَطِیعُ رَبُّکَ أَن یُنَزِّلَ عَلَیۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِۖ قَالَ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ (مائده112)

به یاد آر آنگه که حواریون                   به عیسى بگفتند بى چندوچون

که آیا خداى تو از آسمان                     تواند فرستد غذا این زمان

به پاسخ بگفتا اگر مؤمنید                    نباید از این حرف دم برزنید

از ایزد بترسید و از شوکتش                نسازید شکى در این قدرتش

مسیح (ع) در این دعا و خواهشی که از خدای متعال کرد خود را هم داخل آنها نمود و به لفظ جمع فرمود: (ربنا)، آنگاه عیسی (علیه السلام) عنوانی به مائده داد که صلاحیت داشته باشد، غرض او اصحابش قرار گیرد و آن این بود که او و امتش روز نزول مائده را عید بگیرند

و این ابتکار از حضرت مسیح (علیه السلام) بود و در درخواست حواریین چنین عنوانی وجود نداشت و این امر را به این جهت انجام داد تا عیدگرفتن دارای آثار حسنه ای باشد،

از جمله وحدت کلمه و تجدید حیات ملی و مسرت دلهای مردم و اعلان دین در هر بار که آن عید فرا می رسد و این عید از مختصات قوم عیسی (علیه السلام) است .

اگر دین از سیاست جدا بود  مردم از ذوالقرنین امنیت نمی‌خواستند قالُوا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِنَّ یأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَینَنا وَ بَینَهُمْ سَدًّا (کهف94)

بگفتند او را که تو اى دلیر                  سخنهاى ما را کنون مى پذیر

که یأجوج و مأجوج خون زیاد           بریزند و ورزند دائم فساد

تو اى آنکه هستى از ایزد رسول           اگر ما نماییم خرجش قبول

یکى سدکِشى بین آنان و ما                 که ایمن بمانیم از هر بلا؟

یأجوج و مأجوج: نام اقوامى است که شاید در مغولستان فعلى چین زندگى مى‏ کرده ‏اند، فقط دو بار در قرآن مجید آمده است یکى کهف94، دیگرى در (انبیاء96) .

در روایتى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى‌خوانیم : ذوالقرنین قومى را یافت که به او گفتند: قوم یأجوج و مأجوج پشت این کوه هستند و هنگام برداشت محصول و میوه‌ها هجوم آورده و همه را غارت یا نابود مى‌کنند، آیا ما براى تو سالیانه هزینه‌اى را قرار دهیم تا براى ما سدّى بسازى.

اگر دین از سیاست جدا بود  انبیا به دنبال تأمین مسکن مردم نبودند وَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَ أَخِیهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِکُمَا بِمِصۡرَ بُیُوتٗا وَ ٱجۡعَلُواْ بُیُوتَکُمۡ قِبۡلَةٗ وَ أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۗ وَ بَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ (یونس87)

به موسى و هارون سرانجام کار                  چنین وحى آمد ز پروردگار

که اینک شما با همه قوم خویش              ره کشور مصر گیرید پیش

نشیمن گزینید در آن دیار                         به فرمان و دستور پروردگار

سراهاى خود روى در رو کنید               دل خویشتن جمله یک سو کنید

بخوانید آنگاه در آن نماز                        بگردید مشغول ذکر و نیاز

تو هم اى پیمبر به نطق و کلام              برآن مؤمنان ده بشارت مدام

خداوند به موسی و هارون  (علیه السلام) فرمان می دهد که بنی اسرائیل را در سرزمین مصر مأوا دهند و جهت سهولت تبلیغ ودسترسی به آنان ، و نیز به جهت آنکه نماز را به جماعت برپا دارند، به آنان می فرماید: که خانه هایتان را مقابل یکدیگر بسازید و نماز را برپا دارید. و منظور از بشارت دادن به مؤمنان و بشارت به اجابت دعای آنان است که خواسته بودند از شر فرعون و ستمکاران نجات بیابند و خدا آنان را با رحمت خود از دست ایشان نجات داده و بنی اسرائیل را که مکان معینی نداشتند در سرزمین مصر مسکن داد.

اگر دین مربوط به مسائل معنوی و اخروی بود، مردم از انبیا تعیین فرمانده نظامی را نمی‌خواستند إِذْ قالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ (بقره 246)

رسول زمان را ببستند راه                        که بر ما برانگیز یک پادشاه

که در راه ایزد به فرمان او                    جهادى نماییم ضد عدو

در اینجا منظور گروهی از بنی اسرائیل است که پادشاه آنها جالوت بود، زمانی که به پیامبر خود گفتند: پادشاهی برای ما برگزین تا در راه خدا کارزار کنیم.

یعنی پس از آنکه امر حیات براثر سختگیریهای جالوت بر آنان بسیار دشوار شده بود از پیامبرشان خواستند تا شخصی را برای آنان برگزیند که تحت امر او در راه خدا قیام کنند، پس پیامبرایشان از حال آنان با خبر بود و لذا آنان را مورد سئوال قرار داد که اگر چنین شود شما احتمال می دهید که او را نافرنانی کنید؟ و چون از باطن آنان با خبر بود خدای تعالی را منزه دانسته از آنکه نامش را ببرد، تنها اشاره کرده که امر این در خواست مربوطبه خداوند است،

در نتیجه حجت بر آنان تمام شود، کما اینکه همین پاسخ را دادند و گفتند: ما که از دیار و فرزندان خویش دور شده ایم، پس ما را چه شده است که جنگ نکنیم ؟) ولی زمانی که کار زار بر آنها واجب شد به جز اندکی روی بر تافتند. و خدا به کار ستمگران داناست. و جز این هم از آنان انتظار نمی رفت و خداوند که از وضع آنان آگاه بود به پیامبرش وحی نموده بود که آنان بزودی از کارزار روی می گردانند.

و بالاخره اگر دین فقط مربوط به مسائل معنوی و اخروی بود، خدا به حضرت داود زره سازی نمی‌آموخت وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ

به داود آموختیم این هنر       (انبیاء80)      بسازد زره بهر جنگ و سپر

که از زخم شمشیر ایمن شوید                   چو اندر پناهِ سپرها روید

خداوند حکم سلیمان را تأیید می کند آنگاه می فرماید ما کوهها و پرندگان را مسخر داوود قرار دادیم یعنی کوهها و پرندگان که خود فی نفسه تسبیح دارند، تسبیحشان هماهنگ با تسبیح داوود می باشد. و در آخر اشاره می نماید که این مواهب و عنایات شیوه و سنت دیرینه ماست و امری نوظهور و بی سابقه نیست . سپس ادامه می دهد که ما صنعت زره سازی را به داوود تعلیم دادیم، تا برای شما زره بسازد و شما به وسیله آن از شدت فرود آمدن اسلحه بر بدن خود جلوگیری کنید، و سپس در مقام تقریر و تحریک بر شکر می فرماید آیا شما شکر این نعمت را بجا می آورید؟

در پایه ریزی سیاست نیز، باید

شناخت ما نسبت به هستی و جهان روشن باشد، که آیا این خانه (کره زمین):

1- صاحب و حسابی دارد (مبدا و معاد) یا نه؟  2- نظارت و مسئولیتی هست یا نه؟
3- هدفی در کار هست یا نه؟            4- ساکنان خانه (انسان‌ها) چه نیازهایی دارند؟
5- نیازهایشان جسمی است یا جسمی و روحی؟     6- زندگی ساکنان خانه با مرگ خاتمه می‌یابد یا ابدی است؟

اگر این هستی صاحب و حساب و هدف و نظارتی ندارد و پرونده ما با مرگ تمام می‌شد

سیاست‌گذاری‌ها باید به سمت تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و همسر و رفاه و لذت باشد و اگر غیر از این باشد، خسارت کرده‌ایم.

و اگر ایمان داشتیم که این خانه صاحب و حساب و هدف و نظارتی دارد، باید تمام برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌ها در راستای رضای صاحب‌خانه (آفریدگار) و براساس اهدافی که برای آن آفریده شده‌ایم، قرار گیرد.  

بنابراین نگاه مادی و الهی در برنامه ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها تأثیرگذار است.

در نگاه الهی، هر برنامه و سیاستی که برخلاف هدف و گفتار خالق باشد از اعتبار خارج است، ولی در نگاه مادی، سیاست‌ها براساس آن است که ما انسان‌ها چه دوست داریم.

اصل، رفاه است، از هر راهی و به هر قیمتی که شد.

از امتیازات اسلام اینکه سیاست از دیانت آن جدا نیست

در نمازجمعه، عبادت عین سیاست و سیاست عین عبادت است. نماز جمعه به جای نماز ظهر است، امام جمعه در خطبه دوم مسایل جامعه و جهان را برای مردم بازگو و تحلیل می کند وَ یخْبِرُهُمْ‏ بِمَا وَرَدَ عَلَیهِمْ مِنَ الْآفَاقِ (وسائل الشیعه ج7 ص344.) و مردم باید با وضو و رو به قبله اخبار جهان را بشنوند، گویا در حال نمازند. نه تنها در مسئله سیاست، بلکه در حقوق، اقتصاد، مدیریت و سایر رشته های علوم انسانی، باید اول نگاه ما به هستی و انسان و هدف‌ها و آینده روشن شود، تا ببینیم چگونه برنامه ریزی و مدیریت کنیم. سیاست قرآن، با توجه به حکمت الهی، نظارت الهی، عدل الهی، تکلیف الهی، پیروی از انبیای الهی، امداد های الهی، معجزات الهی، مهلت‌های الهی، آزمایش های الهی و سنت های الهی است.       . یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‌ ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ جمعه10

به داود آموختیم این هنر                          بسازد زره بهر جنگ و سپر

که از زخم شمشیر ایمن شوید                 چو اندر پناهِ سپرها روید

اولین اقدام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پس از هجرت به مدینه، اقامه نماز جمعه بود. نمازى که دعوت به آن با جمله‌ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شروع شده است. نمازى که با جمله‌ «فَاسْعَوْا إِلى‌ ذِکْرِ اللَّهِ» فرمان ترک داد و ستد را به همراه دارد. نمازى که در روایات، هم وزن حج شمرده شده. نمازى که با تکیه امام جمعه به اسلحه اقامه مى‌شود (یعنى قدرت داریم ولى در عین حال، دلسوز و مهربانیم).

نمازى که در آن امام جمعه باید مردم را به تقوا سفارش کند. نمازى که در آن مردم از مسایل جهان آگاه مى‌شوند. نمازى که باید به جماعت برگزار شود. نمازى که سفارش شده تسهیلات لازم براى حضور زندانیان مالى در آن فراهم شود. پیامبر در نماز جمعه سوره جمعه و سوره منافقون را قرائت مى‌فرمودند؛ سوره جمعه را براى بشارت دادن به مؤمنان و برحذر داشتن آنان از دنیا و سوره منافقون را براى مأیوس کردن و توبیخ منافقان.

 آگاه نمودن مردم را به مسائل روز. نماز جمعه یک گردهمایى عمومى‌ است تا امام جمعه مردم را به عبادت و اطاعت ترغیب کند و از گناه و معصیت پرهیز دهد   . سیاست در قرآن، به معنای برپایی عدالت است اگر امروز سیاسیون بر اساس سلطه گری، تهدید، ارعاب، استثمار و درآمد بیشتر برنامه‌ریزی می‌کنند، سیاست در قرآن، به معنای برپایی عدالت است و قِسْطِ، در جای دیگر أَقیمُوا الْوَزْنَ (رّحمن9) یعنی دین‌داری و عبادت و عدالت هر سه با یک تعبیر مطرح شده است.                   قرآن، عدالت واقعی را در سایه پیروی از انبیا و قانون آسمانی می‌داند لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید25) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (مائده 8)    . که قبلا بیان شد. اسلام، عدالت را در امام جماعت، قاضی، شاهد، مرجع تقلید و رهبر شرط دانسته و به عدالت میان فرزندان، در وصیت و حتی با دشمن سفارش کرده است .  

در سیاست قرآن، تأمین امنیت برای همه مردم حتی کفار

آن هم امنیت مالی، اقتصادی، روانی، جانی، اجتماعی، امنیت ملی

در سیاست اسلام آزادی وجود دارد، ولی در چارچوب دستورات دین. آنجا که خدا و رسول امری را مقرر کنند، هیچ زن و مرد با ایمانی حق انتخاب راه دیگری ندارند وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (احزاب 36)

به حکمى که دادند رب و رسول               کسى را نیاید، که سازد عدول

هرآن کس ز فرمان بپیچید سر              به بحر ضلالت شده غوطه ور

اگر مسلمانان تسلیم این آیه بودند، پس از آن که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در غدیر خم به فرمان خداوند على علیه السلام را به جانشینى خود و رهبرى امّت اسلام معرّفى کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» دیگرى را بر على علیه السلام ترجیح نمى‌دادند. این آیه زمینه ساز آیه‌ى بعد است که به پیامبر مى‌فرماید: تو باید سنّت‌هاى غلط را بشکنى و مردم حقّ ندارند در برابر خواست خداوند اعمال سلیقه کنند.

این که آیه‌ى شریفه مى‌فرماید: انسان در برابر فرمان خدا و رسول اختیارى ندارد، نباید براى کسى مایه تعجّب باشد. خداوند نیز ما را از انتخاب آزاد، طبق میل شخصى در برابر فرامین الهى منع کرده است، زیرا او راه سعادت ما را بهتر از ما مى‌داند.

در روایت مى‌خوانیم که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: شما همچون بیمار و خدا مانند طبیب است، مصلحت مریض در نسخه طبیب است نه آنچه بیمار تمایل دارد، پس تسلیم امر خدا باشید تا رستگار شوید. در نظام حکومت دینى، خدا محورى بر دموکراسى و مردم‌سالارى حاکم است، زیرا نظر مردم مادامى ارزش دارد که مخالفِ حکم خدا نباشد. یعنی آزادی انسان در چهارچوب قوانین الهی است.

در سیاست قرآن، حکومت و قدرت مخصوص خدا، پیامبران و افراد معصوم است و در زمان غیبت و دسترسی نداشتن به معصوم، علمای ربانی باید براساس کتاب آسمانی حکومت کنند.

البته این شیوه مخصوص اسلام نیست؛ بلکه در زمان حضرت موسی نیز این گونه بوده است إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِیهَا هُدٗى وَ نُورٞۚ یَحۡکُمُ بِهَا ٱلنَّبِیُّونَ ٱلَّذِینَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَ ٱلرَّبَّـٰنِیُّونَ وَ ٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن کِتَٰبِ ٱللَّهِ وَ کَانُواْ عَلَیۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَ ٱخۡشَوۡنِ وَ لَا تَشۡتَرُواْ بِـَٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗاۚ وَ مَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ (مائده44)

فرستاد تورات رب غفور                   که در آن هدایت نهفتست و نور

که پیغمبرانى که تسلیم رب                بگشتند در سیرت و در طلب

توجه نمایند برآن کتاب                    برانند حکمى به وجه صواب

دگر حق شناسانِ ایزدشناس               کسانى که دین را بدارند پاس

گواهى نمایند بر صدق آن                 که تورات هست از خداى جهان

در اجراء احکام از هیچ کس                  نترسید، از من بترسید و بس

پس آیات من را به اندک بها                  مبادا فروشید اندر خفا

که هرکس خلاف کتاب خدا                کند حکم، کافر بود در قضا

یعنی پس از انبیا، علما باید براساس کتب آسمانی حکومت کنند، همان ولایت فقیه 1- قوانین مستند بر وحى را باید پذیرفت. (لازمه‌ى وجوب قضاوت بر انبیا و علما، قبول کردن مردم است) یَحْکُمُ..                                                                     . 2- انبیا، از پیش خود حکمى ندارند، بلکه تسلیم حکم خدایند. «أَسْلَمُوا»          .  3- اسلام (تسلیم خدا بودن)، دین همه‌ى موحّدان است، انبیاى بنى‌اسرائیل هم با جمله‌ى‌ «أَسْلَمُوا» توصیف شده‌اند.                                                                . 4- علماى هر امت، مسئول اجراى احکام الهى در میان مردم هستند. (ولایت‌فقیه، ریشه در تمام ادیان دارد) یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ‌ ... وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ                 . 5- سلسله مراتب باید مراعات شود. ابتدا انبیا، سپس امامان و آنگاه علما. النَّبِیُّونَ‌ 6- تورات، قوانین قضایى و حکومتى دارد و محور قضاوت بوده . یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ‌ 7- نور و هدایت زمانى در جامعه جریان پیدا مى‌کند که بر اساس کتاب آسمانى، قضاوت و حکومت شود. - راه حفظ کتب آسمانى، عمل و قضاوت و حکومت بر طبق آن است. یَحْکُمُ بِهَا ... بِمَا اسْتُحْفِظُوا - قضاوت، مسئولیّت عالمان است. یَحْکُمُ بِهَا...الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبارُ بِمَااسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ‌ - با داشتن قانون آسمانى، سراغ قوانین شرق و غرب رفتن کفر است و چنین قوانینى اعتبارى ندارد.

سیاسیون دنیا، برای رسیدن به اهداف، استفاده از تهدید و تطمیع و فریب

  سیاست قرآن اجازه نمی‌دهد که برای رسیدن به هدف ذره‌ای از راه حق منحرف شد وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ «مائده 49»

کنون با توجه به آنچه خدا              فرستاده حکمى کن اى مصطفى

مبادا که بر خواهش این گروه           نهى دل، بیارندت اندر ستوه

به بعضى از احکام پروردگار                 که بر تو فرستاده است آشکار

میندیش از سرکشان اى نجیب            مبادا که آنها دهندت فریب

گر از حکم حق روى برتافتند             به عصیان و تکفیر بشتافتند

بدان، تا بخواهد یگانه اله                     بر آنها چشاند عذاب گناه

که هستند فاسق گروهى کثیر            به چنگال فسقند جمله اسیر

مراد از فتنه در یَفْتِنُوکَ، توطئه‌چینى براى انحراف پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله است. در شأن نزول آیه گفته‌اند: جمعى از دانشمندان یهود، به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفتند: اگر در فلان مسأله‌ى اختلافى میان ما و دیگران، به نفع ما داورى کنى، ما ایمان مى‌آوریم و در پى ما همه‌ى یهود نیز ایمان خواهند آورد. این آیه نازل شد و پیامبر را از این توطئه آگاه ساخت. در سیاست قرآن، انسان دارای کرامت است و مال و جان و آبروی او محترم است، و هیچ گونه تبعیض میان آدمیان روا نیست. برخورد نیکو، مدارا، تواضع، دلسوزی، سادگی، عیبپوشی، نیکوکاری و انصاف، هدف سیاست دینی است.

در سیاست دینی، حرکت و رشد انسان باید آن‌گونه باشد که عقل و وحی می‌گوید، نه آن‌گونه که تمایلات شخصی یا جامعه می‌خواهد. در سیاست دینی، نگاه به ابدیت است نه زندگی مادی. و هدف از بدست آوردن قدرت، اقامه نماز و زکات و احیای امر به معروف و نهی از منکر است الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ (حج41)

کسانى نمایند یارى حق                    که باشند بر این عمل مستحق

کسانند ایشان که گر در زمین            به آنها ببخشیم قدرت چنین

بدارند بر پاى امر صلات                    ببخشند بر بینوایان زکات

نمایند آن مردم خوش سرشت          خود امربه معروف و هم منع زشت

همانا سرانجام اعمال و کار               بود در یَدِ قدرت کردگار

در سیاست دینی، هدف از بدست آوردن قدرت، برداشتن غل و زنجیر که آداب و رسوم غلط به گردن مردم انداخته وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیهِمْ (اعراف157) قبلا شرح داده شده است .

[همان] که باز کند قیدوبندهاى گران        که گشته بود مقرّر ز پیش بر ایشان

قرآن نمونه هایی از حاکمان و سیاستمداران دینی را این گونه معرفی می‌کند:

الف) ما به ذوالقرنین قدرت دادیم و او در طی سفرهایی به شرق و غرب با کمک مردم و ساختن سدی بزرگ، ایجاد امنیت کرد.

ب) ما به یوسف تدبیری دادیم و او کشور را از قحطی نجات داد.

ج) ما به طالوت توان جسمی و علمی دادیم و او لشکر متجاوز را تار و مار کرد.

سیاسیون دینی، اطاعت مردم را بر اساس فرمان خدا می‌خواهند، برای وطن دوستی ارزش قائلند، ولی نه به قیمت وطن پرستی.

 

دنباله مطالب

http://m5736z.blog.ir/post/syasat5

http://m5736z.blog.ir/post/siyssi3

http://m5736z.blog.ir/post/siyssi1

http://m5736z.blog.ir/post/siyasi2
http://m5736z.blog.ir/post/syasat4

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">