تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

 

 

بخش  یازدهم :         تصویرهاى هفت گانه قصّه آدم

 قصّه آدم و رانده شدنش از بهشت در هفت جاى آمده است: بقره، اعراف، حجر، اسراء، کهف، طه، و ص. این هفت تصویر در امتداد یکدیگرند و در مجموع قصّه اى واحد را مى سازند. به این هفت تصویر بنگرید:

 تصویر قصّه در سوره بقره

 وَاِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلئِکَةِ اِنّى جاعِلٌ فىِ الاَرْضِ خَلیفَةً قآلُوا أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها ویَسْفِکُ الدِّمآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قالَ اِنّى اَعْلَمُ مالاتَعْلَمُونَ. وَعَلَّمَ ادَمَ الاْسْمآءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلئِکَةِ فَقالَ أَنْبِؤُونى بِاَسْمآءِ هؤُلآءِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ . قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنآ اِلاّ ما عَلَّمْتَنآ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ . قالَ یآ ادَمُ أَنْبِئْهُمْ بِاَسْمآئِهِمْ فَلَمّا اَنْبَأَهُمْ بِاَسْمآئِهِمْ قالَ اَلَمْ اَقُلْ لَکُمْ اِنّى اَعْلَمُ غَیْبَ السَّمواتِ وَالاَرْضِ وَاَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ . وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلئِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ اَبى وَاسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرینَ . وَقُلْنا یآ ادَمُ اسْکُنْ اَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلا مِنْها رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُما وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمینَ . فَاَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَاَخْرَجَهُما مِمّا کانا فیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ وَلَکُمْ فىِ الاَرْضُ مُسْتَقَرٌّ وَمَتاعٌ اِلى حین . فَتَلَقّى ادَمُ مِنْ رَبِّه کَلِمات فَتابَ عَلَیْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ . قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعًا فَاِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّى هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُداىَ فَلاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ . وَالَّذینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِـایاتِنآ اُولئِکَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ. (بقره30 تا 39)

ترجمه : و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه اى مى آفرینم، گفتند: آیا کسى را مى آفرینى که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح مى گوییم و تو را تقدیس مى کنیم؟ گفت: من آن دانم که شما نمى دانید . و نامها را به تمامى به آدم بیاموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد. و گفت: اگر راست مى گویید مرا به نامهاى اینها خبر دهید . گفتند: منزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته اى دانشى نیست. تویى داناى حکیم. گفت: اى آدم، آنها را از نامهایشان آگاه کن. چون از آن نامها آگاهشان کرد، خدا گفت: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمانها و زمین را مى دانم، و بر آنچه آشکار مى کنید و پنهان مى داشتید آگاهم؟ و به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید. همه سجده کردند جز ابلیس، که سر باز زد و برترى جست. و او از کافران بود . و گفتیم: اى آدم، خود و زنت در بهشت جاى گیرید.

و هرچه خواهید، و هرجا که خواهید، از ثمرات آن به خوشى بخورید. و به این درخت نزدیک مشوید، که به زمره ستمکاران درآیید . پس شیطان آن دو را به خطا وا داشت، و از بهشتى که در آن بودند بیرون راند. گفتیم: پایین روید، برخى دشمن برخى دیگر، و قرارگاه و جاى برخوردارى شما تا روز قیامت در زمین باشد. آدم از پروردگارش کلمه اى چند فرا گرفت. پس خدا توبه او را بپذیرفت، زیرا توبه پذیر و مهربان است . گفتیم: همه از بهشت فرو شوید; پس اگر از جانب من راهنمایى برایتان آمد، بر آنها که از راهنمایى من پیروى کنند بیمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمى شوند. کسانى که کافر شوند، و آیات خدا را تکذیب کنند خود اهل جهنمند و جاودانه در آنجا خواهند بود.

 تصویر قصّه در سوره اعراف

 وَلَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنالِلْمَلئِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدینَ . قالَ ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قالَ اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طین . قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ اَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ . قالَ اَنْظِرْنى اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ . قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ . قالَ فَبِمآ اَغْوَیْتَنى لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ

 الْمُسْتَقیمَ. ثُمَّ لاَتِیَنَّهُمْ مِنْ اَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ اَیْمانِهِمْ وَعَنْ شَمآئِلِهِمْ وَلاتَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ . قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لاَمْلاَ َنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ اَجْمَعینَ . وَیآ ادَمُ اسْکُنْ اَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَلاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمینَ . فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشّیْطانُ لِیُبْدِىَ لَهُما ماوُرِىَ عَنْهُما مِن سَوْءتِهِما وَقالَ ما نَهیکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاّ اَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ . وَقاسَمَهُمآ اِنّى لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ.فَدَلّیهُما بِغُرُور فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةِ بَدَتْ لَهُما سَوْءتُهُما وَطَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَناداهُما رَبُّهُما اَلَمْ اَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرةِ وَاَقُلْ لَکُمآ اِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وإنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الخاسِرینَ. قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِى الاْرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلى حین. قَالَ فیها تَحْیَوْنَ وَ فیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ (اعراف11/25)

ترجمه : و شما را بیافریدیم، و صورت بخشیدیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید. همه، جز ابلیس، سجده کردند و ابلیس در شمار سجده کنندگان نبود . خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چیز تو را از آن بازداشت؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریده اى و او را از گِل. گفت: از این مقام فرو شو. تو را چه رسد که در آن گردنکشى کنى؟ بیرون رو که تو از خوار شدگانى . گفت: مرا تا روز قیامت که زندهمىشوند مهلت ده. گفت: تو از مهلت یافتگانى. گفت: حال که مرا نومید ساخته اى، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف مى کنم . آنگاه از پیش و از پس و از چپ و از راست بر آنها مى تازم. و بیشترینشان را شکر گزار نخواهى یافت. گفت: از اینجا بیرون شو، منفور مطرود. از کسانى که پیروى تو گزینند و از همه شما جهنم را خواهم انباشت . اى آدم، تو و همسرت در بهشت مکان گیرید. از هرجا که خواهید بخورید ولى به این درخت نزدیک مشوید که در شمارِ «بر خویش ستم کنندگان» خواهید شد. پس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا شرمگاهشان را که از آنها پوشیده بود در نظرشان آشکار کند. و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع کرد تا مباد از فرشتگان یا جاویدانان شوید . و برایشان سوگند خورد که نیکخواه شمایم . و آن دو را بفریفت و به پستى افکند. چون از آن درخت خوردند شرمگاه هایشان آشکار شد و به پوشیدن خویش از برگهاى بهشت پرداختند. پروردگارشان ندا داد: آیا شما را از آن درخت منع نکرده بودم و نگفته بودم که شیطان آشکارا دشمن شماست؟ گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم کردیم و اگر ما را نیامرزى و بر ما رحمت نیاورى از زیان دیدگان خواهیم بود. گفت: فرو شوید، برخى دشمن برخى دیگر، و تا روز قیامت زمین قرارگاه و جاى تمتع شما خواهد بود . گفت: در آنجا زندگى خواهیدکرد و در آنجا خواهید مرد و از آن بیرون آورده شوید.

  تصویر قصّه در سوره حجر

 وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَأ مَسْنُون . وَالْجآنَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ .وَاِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلئِکَةِ اِنّى خالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَأ مَسْنُون . فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ. فَسَجَدَ الْمَلئِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ . اِلاّْاِبْلیسَ اَبى اَنْ یَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ . قالَ یآ اِبْلیسُ مالَکَ اَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ . قالَ لَمْ اَکُنْ لاَسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَأ مَسْنُون . قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجیمٌ . وَاِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ اِلى یَوْمِ الدّینِ . قالَ رَبِّ فَاَنْظِرْنى اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ . قالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ . اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ . قالَ رَبِّ بِمآ اَغْوَیْتَنى لاَُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الاَْرْضِ وَلاَُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ . اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ . قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقیمٌ. اِنَّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ. (حجر26 تا 42)

ترجمه : ما آدمى را از گل خشک، از لجن بویناک آفریدیم . و جن را پیش از آن از آتش سوزنده بى دود آفریده بودیم . و پروردگارت به فرشتگان گفت: مى خواهم بشرى از گل خشک، از لجن بویناک بیافرینم . چون آفرینشش را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم، در برابر او به سجده بیفتید . فرشتگان همگى سجده کردند . مگر ابلیس که سر باز زد که با سجده کنندگان باشد . گفت: اى ابلیس، چرا تو از سجده کنندگان نبودى؟ گفت: من براى بشرى که از گل خشک، از لجن بویناک آفریده اى سجده نمى کنم. گفت: از آنجا بیرون شو که مطرود هستى. تا روز قیامت بر تو لعنت است . گفت: اى پروردگار من، مرا تا روزى که دوباره زنده مى شوند مهلت ده . گفت: تو در شمار مهلت یافتگانى . تا آن روزى که وقتش معلوم است . گفت: اى پروردگار من، چون مرا نومید کردى، در روى زمین بدى ها را در نظرشان بیارایم و همگان را گمراه کنم . مگر آنها که بندگان با اخلاص تو باشند. گفت: راه اخلاص راه راستى است که به من مى رسد. تو را بر بندگان من تسلطى نیست، مگر بر آن گمراهانى که تو را پیروى کنند.

 تصویر قصّه در سوره اِسراء

  وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلئِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ قالَ ءَاَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طینًا . قالَ اَرَءَیْتَکَ هذَا الَّذى کَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لاَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ اِلاّ قَلیلا . قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَاِنَّ جَهَنَّمَ جَزآؤُکُمْ جَزآءً مَوْفُورًا .وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَاَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشارِکْهُمْ فِى الاْمْوالِ وَالاَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمایَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُوراً . اِنَّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَکَفى بِرَبِّکَ وَکیلاً. (اسراء61 تا 65)

ترجمه : و به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید. همگان جز ابلیس سجده کردند. گفت: آیا براى کسى که از گل آفریده اى سجده کنم؟ و گفت: با من بگوى چرا این را بر من برترى نهاده اى؟ اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهى، بر فرزندان او، جز اندکى، مهار زنم . گفت: برو، جزاى تو و هرکس که پیرو تو گردد جهنم است، که کیفرى تمام است. با فریاد خویش هرکه را توانى از جاى برانگیز و به یارى سواران و پیادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شرکت جوى و به آنها وعده بده. و حال آنکه شیطان جز به فریبى وعده شان ندهد . تو را بر بندگان من هیچ تسلطى نباشد و پروردگار تو براى نگهبانی شان کافى است. 

تصویر قصّه در سوره کهف

 وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلئِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ اَوْلیآءَ مِنْ دُونى وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً. (کهف50)

و آنگاه که به فرشتگان گفتیم که آدم را سجده کنید، همه جز ابلیس که از جن بود و از فرمان پروردگارش سر بتافت سجده کردند. آیا شیطان و فرزندانش را به جاى من به دوستى مى گیرید حال آنکه دشمن شمایند؟ ظالمان بد چیزى را به جاى خدا برگزیدند.

 تصویر قصّه در سوره طه

 وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلئِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ اَبى . فَقُلْنا یآ ادَمُ اِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ ولِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى . اِنَّ لَکَ اَلاّ تَجُوعَ فیها وَلاتَعْرى . وَاَنَّکَ لاتَظْمَؤُ فیها وَلاتَضْحى . فَوَسْوَسَ اِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یآ ادَمُ هَلْ اَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْک لایَبْلى .  فَاَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْءتُهُما وَطَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصى ادَمُ رَبَّهُ فَغَوى . ثُمَّ اجْتَبیهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَهَدى . قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ فَاِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّى هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُداىَ فَلایَضِلُّ وَلایَشْقى.  (طه 116 تا 123)

ترجمه : و آنگاه که به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید، همه جز ابلیس که سرپیچى کرد سجده کردند. گفتیم: اى آدم، این دشمن تو و همسر توست، شما را از بهشت بیرون نکند، که نگونبخت شوى . که تو در بهشت نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى و نه تشنه مى شوى و نه دچار تابش آفتاب . شیطان وسوسه اش کرد و گفت: اى آدم، آیا تو را به درخت جاویدانى و ملکى زوال ناپذیر راه بنمایم؟

از آن درخت خوردند و شرمگاهشان در نظرشان پدیدار شد. و همچنان برگ درختان بهشت بر آنها مى چسبانیدند. آدم بر پروردگار خویش عاصى شد و راه گم کرد . سپس پروردگارش او را برگزید و توبه اش را بپذیرفت و هدایتش کرد . گفت: همگى از آنجا پایین روید; دشمنان یکدیگر. اگر از جانب من شما را راهنمایى آمد، هرکس از آن راهنمایى من متابعت کند نه گمراه مى شود و نه تیره بخت.

 تصویر قصّه در سوره ص

 قُلْ هُوَ نَبَؤٌ عَظیمٌ . اَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ . ما کانَ لِىَ مِنْ عِلْم بِالْمَلاِ الاْعْلى اِذْ یَخْتَصِمُونَ. اِنْ یُوحى اِلَىَّ اِلاّ اَنَّمآ اَنَا نَذیرٌ مُبینٌ . اِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلئِکَةِ اِنّى خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طین . فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ . فَسَجَدَ الْمَلئِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ . اِلاّ اِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرینَ . قالَ یآ اِبْلیسُ ما مَنَعَکَ اَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَىَّ اَسْتَکْبَرْتَ اَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ .

قالَ اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طین. قالَ فَاخْرُجْ مِنها فَأِنَّکَ رَجیمٌ . وَاِنَّ عَلَیکَ لَعْنَتى اِلى یَوْمِ الدّینِ . قالَ رَبِّ فَاَنْظِرْنى اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ. قالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ . اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ . قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ . اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ . قالَ فَالْحَقُّ والْحَقَّ اَقُولُ . لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَمِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ اَجْمَعینَ. (ص 67 تا 85)

ترجمه : بگو: این خبرى بزرگ است . که شما آن را اعراض مى کنید. هنگامى که با یکدیگر جدال مى کردند من خبرى از ساکنان عالم بالا نداشتم . تنها از آن روى به من وحى مى شود که بیم دهنده اى روشنگر هستم .

پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مى آفرینم. چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده اش کنید. همه فرشتگان سجده کردند . مگر ابلیس که بزرگى فروخت و از کافران شد .

گفت: اى ابلیس، چه چیز تو را از سجده کردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفریده ام منع کرد؟ آیا بزرگى فروختى یا مقامى ارجمند داشتى؟

گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریده اى و او را از گل . گفت: از اینجا بیرون شو که تو مطرودى . و تا روز قیامت لعنت من بر توست . گفت: اى پروردگار من، مرا تا روزى که از نو زنده شوند مهلت ده .

 گفت: تو از مهلت یافتگانى، تا آن روز معین معلوم . گفت: به عزت تو سوگند که همگان را گمراه کنم. مگر آنها که از بندگان مخلص تو باشند . گفت: حق است و آنچه مى گویم راست است . که جهنم را از تو و از همه پیروانت پر کنم.

 نگرش مجموعه اى به هفت تصویر

 همان سان که دیدید، هر تصویر از زاویه اى قصّه آدم را به نمایش مى نهد. از این رو، برخى از جلوه ها در بعضى از تصاویر موجودند و در بعضى دیگر مفقود. یعنى زاویه دید و نوع نگاه سبب شده است که بعضى از جلوه ها گاه نمود پیدا کنند و گاه پوشیده بمانند. امّا براى قضاوت درباره این قصّه باید هر هفت تصویر را یک جا دید. چنین تماشاى جامع و گسترده اى مى تواند نگاهى مُشرِفانه را در پى داشته باشد. در این نگاه، مجموعه حوادث قصّه را به این ترتیب مى توان در شمار آورد:

 1. خبر دادن از آفریده اى نو به نام آدم. (یک جاى: بقره)

 2. اعلانِ مادّه اى که این موجود از آن آفریده شده است. (دو جاى: حجر و ص)

 3. دعوت خداوند از فرشتگان براى سجده کردن بر این آفریده. (هفت جاى)

 4. سر باز زدنِ ابلیس از سجده نزد آدم و دلیل آورى اش براى این امتناع. (هفت جاى)

 5. بیرون راندن ابلیس از بهشت و اعلان نبرد ابلیس براى گمراه سازى آدم. (هفت جاى)

 6. سفارش خداوند به آدم که از حیله هاى ابلیس بر حذر باشد. (سه جاى: بقره، اعراف، طه)

 7. نهى آدم و حوّا از نزدیک شدن به درختى در بهشت. (دو جاى: بقره، اعراف)

 8. افتادن آدم و حوّا در دام ابلیس و خوردن از میوه درخت ممنوع. (دو جاى: اعراف، طه)

 9. عتاب خدا نسبت به آدم و پشیمانى وى و پذیرش توبه اش. (سه جاى: بقره، اعراف، طه)

 10. بیرون شدن آدم از بهشت و ترسانیده شدن خود و خاندانش از حیله هاى ابلیس. (سه جاى: بقره، اعراف، طه) .  این ده مقطع مهم که تشکیل دهنده قصّه آدم هستند، در آن هفت جایگاه پراکنده شده اند و هر بار با تصویرى ارائه گشته اند. هرجا که تکرارى محض در میان است حلقه هاى اتّصال شکل مى گیرد و هرجا که تفاوتى در بیان به چشم مى خورَد، غایت و هدفى در کار است.

این غایت عبارت است از نمایاندن قصّه از زاویه اى خاص و ارائه پیام قصّه با تأکیدى از همان منظر. با این حال، جاى یک پرسش اساسى باقى مى مانَد: این عناصر که در قصّه آدم بروز کرده اند، تا چه حد واقعیّت دارند؟ مادّه آفرینش آدم، پیدایش حیات انسانى بر زمین، درختى که آدم از آن خورد، بهشتى که آدم در آن به سر مى برد، و ... اینها تا چه حد حقیقى و تا چه اندازه نمادین و رمزى اند؟ اینک به کوتاهى در این باره سخن مى گوییم.

 آفرینش پدر و مادرِ آغازین

 در دیدگاه اسلامى، روشن است که رشته زندگى انسان امروز از آدم و حوّا آغاز مى شود و آن دو، خود، پدر و مادرى نداشته اند: یآ أَیُهَا النّاسُ اِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَر وَ اُنْثى. (حجرات 13)  اى مردم! همانا ما شما را از یک مرد و یک زن پدید آوردیم. نیز همه دینها، خواه آسمانى و خواه بشرى، بر این باورند که این پدر و مادر آغازین در باغى به سر مى بردند و آنگاه به سبب خطایى از آن رانده شدند و هبوط کردند.

ردّپاى اسطوره ها در کتب تفسیر  همانند چنین اسطوره هایى، کم و بیش، در مورد همه حقایق تاریخى رقم خورده. هر قومى، براى خود، تصویرى از خلقت آدم و حوادث پیرامون آن آفریده است و کتب تفسیر ما سرشار از همین وهم بافى ها گشته اند. اندوه گنانه، برخى از این افسانه ها در لباس روایت و نقل معصوم به کتابهاى ما راه یافته اند و براى گروهى، دین در همین حرفها خلاصه مى شود. «ابن خلدون» در این باب، تحلیل ارجمندى دارد.

 نگاهِ خردمندانه قرآن به قصّه آفرینش آدم

 همان قدر که آن افسانه هاى اسرائیلى و ناصواب با عقل و خرد سلیم ناسازگارند، نگاه قرآن به قصّه آفرینش آدم با دانش مى سازد و هیچ طعنى بر آن وارد نیست، در نگاه قرآن، انسان از طین (خاک) آفریده شده است; خاکى که به صَلْصال (گلِ خشک) و آن گاه حَمَأ مَسْنون (گِلِ سیاه و بدبو) تبدیل گشته است و سپس حیات آدم از آن شکل گرفته است.(2) یعنى همین تعفّن که در خاک پدید آمده، زمینه رویش نهال انسان گشته است.با آنکه قرآن کتاب علم نیست. همه آورده هایش علمى است و هرگز سخن خرافه و ضدّ علمى در آن راه ندارد. تصویر خلقت انسان در قرآن، دقیقاً با یافته هاى متین علمى در این باب نیز سازگار است که ریشه حیات را در خاک مى داند. امّا این که قرآن آفرینش هر جاندارى را از آب مى داند. از آن روست که تا خاک با آب آمیخته نشود و در جوار آن نماند، حمأ مسنون (گل سیاه و

بدبو) شکل نمى گیرد.

 

 پس آنچه جز همین مدلول قرآنى، برگرفته از خرافات تورات و انجیل به کتب تفسیرى و روایى راه یافته است، با ذات قرآن ناسازگار است و باید آن را به دیوار کوبید. در پرتو همین نگرش قرآنى، روشن مى شود که بسیارى از آراى علمى امروز در باب خلقت آدم با اندیشه دینى اصیل ناسازگارى ندارند و نباید با تعصّب و خشک سرى میان علم و دین تباین نمودار کرد و به این ترتیب سبب دورى عالمان از دین شد

اکنون تصویرى را که قرآن، خود، ارائه کرده خاک گِلِ خشک آمیزش با آب و تبدیل به گل سیاه و بدبو خلقت آدم مقایسه کنید با آنچه بسیارى از مفسّران آورده اند. مثلا قرطبى مى گوید: خداوند، آدم را به دست خود آفرید. او پیکرى بود از گِل به مدّت چهل سال از مقدار روز جمعه. پس فرشتگان بر او عبور کردند و از آنچه دیدند هراسان شدند، و بیش از همه ابلیس هراسید. پس بر او مى گذشت و بر او ضربه مى زد و آن پیکر به صدا در مى آمد، همچون صداى گلِ پخته...

 شجره ممنوعه   اکنون باید از شجره اى سخن بگوییم که آدم از آن خورد. این درخت براى آدم کاملا معیّن بوده، زیرا قرآن با تعبیر «هذه الشّجرة» ( این درخت معیّن) از آن سخن مى گوید. امّا قرآن براى ما اوصاف این درخت را ذکر نکرده است. اوصافى هم که از زبان ابلیس در قرآن آمده است، قطعاً با واقعیّت سازگارى ندارند، بلکه از وسوسه هاى ابلیس بوده اند: فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِىَ لَهُما ماوُرِىَ عَنْهُما مِنْ سَوْءتِهِما وَقالَ ما نَهکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاّ اَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ. ( اعراف20. طه120)  پس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا شرمگاهشان را که از آنها پوشیده بود در نظرشان آشکار کند. و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع کرد تا مبادا از فرشتگان یا جاویدانان شوید.

همین که قرآن نوع این درخت را معلوم نمى کند با آن که براى آدم و حوّا معیّن فرموده بوده است دلیل آن است که نوع آن هیچ نقشى در پیام قصّه ندارد و ویژگى خاصّى آن را از درخت دیگر ممتاز نمى سازد.

 هدف قصّه آدم   با عنایت به این مسأله مهم، مى توان فهمید که اصل قصّه آدم براى آن نیامده است که چگونگى خلقت انسان را براى ما فاش سازد. هدف مهم از ذکر این هبوط، نمایاندن یک پیام بزرگ اخلاقى است: آن گونه که در قرآن آمده است، قصّه هبوط آدم پیوندى با پیدایش نخستین انسان بر این کره خاکى ندارد. هدف این است که بگوید: این انسان مى تواند از بدویّت شهوت غریزى تا آگاهى به این که نفسى آزاد و قادر به شک و عصیان دارد، بالا رود.

پس هبوط یک فساد اخلاقى نیست، بلکه انتقال انسان است از شعورى ساده به سوى نخستین بارقه شعور آگاهانه ... که نوعى است بیدارى از خواب طبیعت. قرآن هرگز زمین را میدان عذاب انسان و زندانِ یک موجود زشتْ عنصر که خطایى اصلى مرتکب شده، نمى شمارد. نخستین معصیتى که از انسان سرزد، در حقیقت آغازین کار آزادانه او بود. و از همین رو، خداوند توبه آدم را پذیرفت و او را آمرزید، همچنان که در قرآن آمده است.

 بهشت آغازین   در باب بهشتى که آدم از آن هبوط کرد، نیز باید گفت که بسیارى از مفسّران معتقدند این بهشت ماوراى حَشر قرار داشته، یعنى بهشتى بوده از بهشت هاى آسمانى که به تقوا پیشگان در آخرت مژده داده شده است. باید دانست که تعبیر جنّت در مواردى از قرآن براى همین باغهاى زیبا و شکوهمند زمینى نیز آمده است. ( بقره265 و 266; کهف 32 و 33 و 39 و 40)

اصولا جنّت مکانى است پوشیده از درخت، به گونه اى که هرکه در آن وارد شود لابه لاى شاخ و برگ درختان، پوشیده (مَجنون)  گردد. لغت «جن» نیز از همین ریشه و با همین وجه نامگذارى است، زیرا از چشم ما پوشیده و ناپیداست. از آن سو، شاهدى یافت نمى شود که جنّتِ آدم را منحصر در بهشت آسمانى سازد.

واژه هبوط نیز شاهدى بر این معنا نیست، لازم نیست هبوط حتماً از آسمان باشد.  در خود قرآن آمده است: اهبطوا مصراً. از مفسّران، ابومسلم اصفهانى و قرطبى به همین نظر گرویده اند که مراد از جنّت در قصّه آدم، باغى زمینى بوده است.

 اقبال لاهورى مى گوید: سببى نیست تا فرض کنیم که جنّت قصّه آدم، باغى است ماوراى حسّ ما که انسان از آن به زمین هبوط کرده باشد. طبق خود قرآن، انسان از این زمین بیگانه نبوده است، زیرا مى گوید: والله أنبتکم مِنَ الأرض نباتاً پس جنّتى که در این قصّه آمده، همان نیست که خداوند جایگاه جاودان متّقیان خواهد ساخت

آیا داستان حضرت یوسف علیه السلام واقعیت دارد؟

 با بعثت رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) و نزول قرآن، خدای متعال یکبار دیگر این داستان بزرگ اخلاقی را به وسیله پیک وحی به پیامبر خویش برای ارشاد مردم ابلاغ فرمود، و نام زیبای أَحْسَنَ الْقَصَصِ را بر آن نهاد. این تعبیر نشان از واقعی بودن قصه است.

 قرآن مجموعه وحی خداست که به زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جاری گشته و در آن بیان هر چیزی که در هدایت انسانها لازم است وجود دارد.

برای اثبات این مطلب به دو آیه زیر استناد می‌کنیم:  قرآن کریم قاطعانه می‌فرماید: لَا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ ؛ از پیش و پس، باطل به قرآن راه نمی‌یابد (فصلت 42).

 و در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) که گیرنده آیات قر‌آن و ابلاغ کنندة آن است، می‌فرماید: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى . إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى ؛ او (پیامبر) از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید. آن نیست مگر به او وحی می‌شود. (نجم 3.4)                                                              
داستان یوسف نشان می‌دهد چگونه انسان می‌تواند عفّت و تقوا و فضایل اخلاقی را بر شهوات و هوی و هوس های خود برتری دهد و به ما می‌آموزد که چگونه باید در برابر اغوای گمشدگان در وادی شهوت نهراسیم و از راه حق منحرف نشویم.

درست است که سوره یوسف، داستان زندگی یکی از پیامبران الهی است، اما یکی از زیباترین داستان های قرآن به شمار می‌رود که خداوند متعال در همین سوره می‌فرماید: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ  ما از طریق وحی این قرآن به تو، بهترین سرگذشت‌ها را برای تو بازگو کردیم. (یوسف 3)
این قصه به عنوان یک رویداد مهم تاریخی که جذابیّت خاص و جنبه‌های اخلاقی ارزشمندی دارد، از زمانِ رخداد آن، بر سر زبان ها بوده است.

متأسفانه قصه یوسف به مرور زمان به دست صنفی از ناقِلان، جلوه‌های واقعی خود را از دست داد و به داستان عاشقانه و شهوت انگیز مبدّل گشت تا این که با بعثت رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) و نزول قرآن، خدای متعال یکبار دیگر این داستان بزرگ اخلاقی را به وسیله پیک وحی به پیامبر خویش برای ارشاد مردم ابلاغ فرمود، و نام زیبای احسن القصص را بر آن نهاد. این تعبیر نشان از واقعی بودن قصه است. قصه یوسف بعد از اسلام نیز از پیرایه‌های جماعتی از نویسندگان و شاعران در امان نماند. به حدّی که در ردیف داستان های عشقی «لیلی و مجنون» قرار گرفت. ولی با توجه به حقانیت قرآن و روایات معتبر اهل‌بیت علیهم السلام که در شرح و تفسیر این قصه در دست است، می‌توان به دور از پیرایه‌های دیگران، قصه یوسف را بازگفت.

سورة یوسف، داستان زندگی یکی از پیامبران الهی است، اما یکی از زیباترین داستان های قرآن به شمار می‌رود که خداوند متعال در همین سوره می‌فرماید: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ  ما از طریق وحی این قرآن به تو، بهترین سرگذشت‌ها را برای تو بازگو کردیم
داستان یوسف آن گونه که بعضی پنداشته‌اند، یک داستان عشقی نیست. این داستان به شکلی که در قرآن آمده سراسر پند است، و در لابلای این داستان عالی‌ترین مضامین اخلاقی و تربیتی نهفته است.
داستان یوسف ما را با شخصیت دو گروه از انسان ها آشنا می‌کند ؛ گروهی که پرچم ایمان، تقوا و توکّل به خدا را به دست گرفته و خود را به دست توانای حق سپرده‌اند و در همه حال از او طلب فیض دارند و گروهی دیگر که دیو نفس بر روحشان زنجیر زده و به خود وابسته کرده است، هر چه هوای نفس می‌گوید، مطیع هستند و چشم بسته در وادی برهوت شهوت و غفلت می‌تازند، سرنوشت گروه اوّل عزّت، بزرگی و وصال است و سرنوشت گروه دوّم سرافکندگی، خجلت و پشیمانی است.
داستان یوسف نشان می‌دهد چگونه انسان می‌تواند عفّت و تقوا و فضایل اخلاقی را بر شهوات و هوی و هوس های خود برتری دهد و به ما می‌آموزد که چگونه باید در برابر اغوای گمشدگان در وادی شهوت نهراسیم و از راه حق منحرف نشویم. زندان و تاریکی و تنهایی را به جان بخریم و قدمی بر خلاف اخلاق برنداریم.

این داستان شعله امید را در دل ها زنده می‌دارد و فاصله میان قعر چاه و سریر عزّت را کوتاه می‌سازد. فرجام نیک پرهیزکاران را آشکار می‌کند و رسوایی و ناکامی خطاکاران را برملا می‌گرداند و لذت عفو و اغماض و خویشتنداری را به نوع بشر می‌شناساند.

ای خوشا چشمی که عبرت بین بُوَد

عبرت از نیک و بدش آئین بُوَد.

بخش : دوازدهم        عینیت افسانه ها در عصر حاضر

 نگاه به داستانهای قرآن از زاویه تربیتی و توجه به پیام‌ها و جلوه‌ها و اصول و روشهای تربیتی آن بحثی تازه و نوظهور است که به تازگی مورد توجه محققان و قرآن پژوهان معاصر قرار گرفته است و می‌رود تا پرده‌هایی از این رخساره زیبای قرآنی نیز کنار زده شود و جلوه‌هایی دیگر از حسن این عروس دلربا بر همگان آشکار گردد.

ایمان و اطاعت، تنها عامل پیروزی بر دشمن یکی از شاهکارهای بزرگ انقلاب اسلامی عینیت بخشی به افسانه ها در زندگی مردم است. بسیاری از افسانه ها را مردم ایران به واقعیت تبدیل کردند و نشان دادند که آنها نه تنها افسانه نبوده بلکه حقایق قابل دسترسی است که می توان آن را به واقعیت تبدیل کرد.

در آیات قرآنی و نیز سیره اسلامی این معنا بارها تکرار شده است که یک بیست در برابر دویست می ایستد و پیروز می شود. خداوند می فرماید: ای پیغمبر! تحریض کن مؤمنین را بر کارزار، اگر از شما بیست نفر صبور یافت شوند بر دویست نفر غلبه می یابند و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند غالب می شوند، به خاطر اینکه آنان مردمی هستند که نمی فهمند؛ همچنین فرشتگان برای امداد و یاری مؤمنان در جنگ حاضر می شوند و امدادهای غیبی الهی با حضور فرشتگان موجب می شود تا مؤمنان در جنگ پیروز شوند.

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِینَ ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید (یعنی دین و پیغمبر خدا را) خدا هم شما را یاری کند و ثابت قدم گرداند.        وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ  وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و این مدد فرشتگان را خدا نفرستاد مگر آنکه بشارت و مژده فتح باشد و تا دلهای شما (به وعده خدا) مطمئن شود و (بدانید که) نصرت و فیروزی نیست مگر از جانب خدا، که خدا را کمال قدرت و حکمت است. (انفال 9 و 10 و آیات دیگر)
بسیاری از این گفته ها همانند اساطیرالاولین و افسانه ها بود و کسی نمی توانست اینها را به سادگی باور کند تا اینکه انقلاب اسلامی، مؤمنانی را به نمایش گذاشت که جهانیان را مبهوت خود ساختند. یکی از مشکلاتی که در مقاطعی از دوران دفاع مقدس پیش آمد، غروری بود که پس از پیروزی های پیاپی لشکر اسلام پدید آمده بود. این پیروزی ها و افزایش امکانات و منابع مادی و مالی موجب شد تا لشکر اسلام در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر مدتی کوتاه زمینگیر شود؛ چرا که گمان بر آن رفت که عامل پیروزی، عده و عده (نفرات و تجهیزات) است.  

در این زمان بود که فرماندهان نزد امام خمینی(ره) مقتدای خویش رفتند و از انفاس قدسی آن حضرت بهره بردند. ایشان گفتند: مشکل شما غرور نفرات و تجهیزات است

شما با نام خدا و با ایمان بسیجی بروید تا فتح و نصرت نصیب شما شود. آنگاه فرماندهان دریافتند که می بایست توکل و توسل را مبنای رفتار خویش قرار دهند و گرفتار غرور نفرات و تجهیزات نباشند. بدین ترتیب آنان می روند و خرمشهر را با وجود چند لشکر مجهز عراقی، آزاد و ده ها هزار نفر را اسیر می کنند.

آنگاه امام خمینی این حقیقت را گوشزد می کند که: خدا خرمشهر را آزاد کرده است  چون که: وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (انفال 10) و یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ (محمد 7) پس هنگامی که خدا را یاری کنید نصرت و پیروزی فرا رسد.

تجهیزات و نفرات، عامل بازدارندگی دشمن جالب این است که براساس آموزه های وحیانی قرآن، تجهیزات و امکانات و نفرات هر چند که مهم و ارزشی باشد هرگز عامل و علت پیروزی و نصرت نیست. از این رو در آیه 60 سوره انفال می فرماید: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ  وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ و آماده کنید برای (کارزار با) ایشان هرچه را می توانید از نیرو و از اسبان بسته شده که بترسانید با آن دشمن خدا و دشمن خود را و دیگران را از غیر ایشان که شما آنان را نمی شناسید و خدا می شناسد و آنچه که در راه خدا خرج کنید به شما پرداخت می شود و به شما ظلم نخواهد شد.

بنابراین، هر چند که آموزش نیروی انسانی کارآزموده و رزم آور و تجهیزات پیشرفته نظامی خوب است ولی باید دانست که تنها نقش بازدارندگی و ترس و ارهاب را خواهد داشت و تنها عامل پیروزی، همان ایمانی است که در شکل اطاعت از خدا و رسول و ولی او تجسم می یابد.

بخش سیزدهم :    ماهیّت و انواع قصّه قرآنى(قصّه ى تمثیلى)

درباره انواع قصه قرآنى، پنج نظریّه وجود دارد:

1. قصّه قرآنى به دو نوع تقسیم مى شود: تاریخى و تمثیلى. 

نوع تاریخىِ تمثیلى نیز در زمره تاریخى قلمداد مى گردد.

قصّه تاریخى آن است که رویدادها و شخصّیت هایش داراى وجود واقعى در تاریخ باشند. قصّه تاریخىِ تمثیلى آن است که واقعاً اتّفاق افتاده، لیکن اکنون حکم ضرب المثل را یافته است.

قصّه تمثیلى نمونه هایى از رویدادها و شخصّیتها را  ارائه مى کند که چه بسا وجود خارجى نداشته باشند، ولى قرآن آنها را موجود فرض کرده است.

2. قصّه قرآنى داراى سه نوع است: تاریخى، واقعى، و تمثیلى.

قصّه ى تمثیلى قصّه چنین است:

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلا رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لاَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ اَعْناب وَحَفَفْناهُما بِنَخْل وَجَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعًا . کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ اتَتْ اُکُلَها وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَفَجَّرْنا خِلالَهُما نَهْرَاً . وَکانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِه وَهُوَ یُحاوِرُهُ اَنَا اَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَاَعَزُّ نَفَرَاً

 وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِه قالَ ما اَظُنُّ اَنْ تَبیدَ هذِه اَبَدًا . وَما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ اِلى رَبّى لاَجِدَنَّ خَیْرًا مِنْهامُنْقَلَبًا . قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَهُوَ یُحاوِرُهُ اَکَفَرْتَ بِالَّذى خَلَقَکَ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفة ثُمَّ سَوّئکَ رَجُلاً . لکِنّا هُوَ اللهُ رَبّى وَلا اُشرِکُ بِرَبّى اَحَدًا .

 وَلَوْ لا اِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ماشآءَ اللهُ لاقُوَةَ اِلاّ بِاللهِ اِنْ تَرَنِ اَنَا اَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَوَلَدًا . فَعَسى رَبّى اَنْ یُؤتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعیدًا زَلَقًا . اَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْرًا فَلَنْ تَستَطیعَ لَهُ طَلَباً .

وَاُحیطَ بِثَمَرِه فَاصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى ما اَنْفَقَ فیها وَهِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها وَیَقُولُ یا لَیْتَنى لَمْ اُشْرِکْ بِرَبّى اَحَدًا . وَلَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللهِ وَما کانَ مُنْتَصِرًا . هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا   کهف32 تا 44

برایشان داستان دو مرد را بیان کن که به یکى دو تاکستان داده بودیم و بر گرد آنها نخلها و در میانشان کشتزار کرده بودیم . آن دو تاکستان، میوه خود را مى دادند بى هیچ کم و کاست. و نهرى بین آن دو جارى گردانیدیم.

حاصل از آنِ او بود. به دوستش که با او گفتگو مىکرد گفت: من به مال از تو بیشتر و به افراد پیروزترم . و آن مرد ستم بر خویشتن کرده به باغ خود درآمد و گفت: نپندارم که این باغ هرگز از میان برود . و نپیندارم که قیامت هم بیاید.

و اگر هم مرا نزد خدا برند، جایگاهى بهتر از این باغ خواهم یافت .

دوستش که با او گفتگو مى کرد گفت: آیا بر آن کس که تو را از خاک و سپس از نطفه بیافرید و مردى راست بالا کرد، کافر شده اى؟

ولى او خداى یکتا پروردگار من است و من هیچ کس را شریک پروردگارم نمى سازم . چرا آنگاه که با باغ خود در آمدى نگفتى: هرچه خداوند خواهد، و هیچ نیرویى جز نیروى خدا نیست؟ اگر مى بینى که دارایى و فرزند من کمتر از تو است، شاید پروردگار من مرا چیزى بهتر از باغ تو دهد. شاید بر آن باغ صاعقه اى بفرستد و آن را به زمینى صاف و لغزنده  بدل سازد

یا آب آن بر زمین فرورود و هرگز به یافتن آن قدرت نیابى . به ثمره اش آفت رسید و بامدادان دست حسرت بر دست مىسایید که چه هزینه اى کرده بود و اکنون همه بناهایش فروریخته است. و مى گوید: اى کاش کسى را شریک پروردگارم نساخته بودم .  جز خدا گروهى که به یاریش برخیزند نبود و خود قدرت نداشت. آنجا یارى کردن خداى حق را سزد. پاداش او بهتر و سرانجامش نیکوتر است.

ساختار تفصیلى این قصّه و مضامین آن، اعم از حوادث و وصفها و گفت وگوها، نشان مى دهند که قصّه واقعى است. و هر لحظه و هرجا ممکن است رخ دهد؟ و چرا با آن که پیشتر رخ نداده، خداوند آن را دستمایه عبرت مى سازد و بر سبیل واقع از آن حکایت مى کند؟

پیام این قصّه همین است که هر دو مردى در هر روزگارى مىتوانند مشمول همین حکم باشند. و بدیهى است که از یک ماجراى واقعى نیز مىتوان برداشتى تمثیلى براى همه روزگاران و همه آدمها داشت.

3. در قرآن سه نوع قصّه وجود دارد: تاریخى، واقعى، غیبى.  قصّه تاریخى عبارت است از قصّه اى که حال اقوام و اشخاص پیشین را روایت کند. قصّه واقعى آن است که جریانهاى روزگار پیامبر را بازگوید، مانند قصّه جنگ بدر در سوره انفال، قصّه جنگ احد و حمراء الاسد در سوره  آل عمران، قصّه جنگ خندق در سوره احزاب، و قصّه صلح حدیبیّه در سوره فتح. قصّه غیبى نیز آن است که رویدادهاى غیبى روزگاران پیش یا معاصر را حکایت کند، مانند قصّه خلق آدم و فریب ابلیس، قصّه فرزندان آدم، صحنه هاى قیامت، و وصف احوال بهشتیان و دوزخیان.

درباره این تقسیم بندى باید گفت که میان قصّه تاریخى و غیبى هیچ تفاوتى نیست. اگر ملاک غیبى بودن، مجهولیّت آن باشد آنگاه مى توان همه قصّه هاى غیبى را تاریخى دانست.

اگر به کارکرد قصّه نظر کنیم، مى توانیم از تمثیل سخن بگوییم، زیرا برخى از قصّه ها نقش تمثیلى دارند. ولى نمى توانیم تمثیل را که به نقش و کارکرد قصّه باز مى گردد، همردیف تاریخى بودن بیاوریم، زیرا همه قصّه هاى قرآن تاریخى اند، از این جهت که در لحظه اى از لحظات تاریخ اتّفاق افتاده اند.

در نتیجه، رأى ما در باب انواع قصّه آن است که از لحاظ وقوع، همه قصّه هاى قرآن واقعى و تاریخى اند; و نوع دیگرى در کنار آن نمى توان آورد. از لحاظ نقش و کارکرد، البتّه مى توان انواعى از قبیل تمثیلى را در شمار آورد.  امّا این، اصطلاحاً، زیر نام «نوع قصّه» جاى نمى گیرد. بدیهى است آنچه گفتیم، سراسر، مربوط به مضمون قصّه بود. از حیث صورت و فرم نیز مى توان به انواع قصّه قرآنى نگریست.

قصّه تمثیلى

در تمثیل، منطق ادبى حکمفرماست و وقتى سخنى با منطق ادبى سازگار باشد راست است، گرچه با واقعیّت مطابق نباشدآن مثال را از نظر مىگذرانیم:

وَ هَلْ اَتئکَ نَبَؤُ الْخَصْمِ اِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ . اِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْض فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنآ اِلى سَوآءِ الْصِّراطِ . اِنَّ هذا اَخى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ اَکْفِلْنیها وَعَزَّنى فىِ الْخِطابِ.

 قالَ لَقَد ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نعْجَتِکَ اِلى نِعاجِه وَاِنَّ کَثیرًا مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغى بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض اِلاّ الَّذینَ امَنوا وَعَمِلُواالْصّالِحاتِ وَقَلیلٌ ما هُمْ وَظَنَّ داودُ اَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ راکِعاً وَاَنابَ . فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَاِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَاب (ص 24 . 21)

آیا خبر آن مدعیان را شنیده اى آنگاه که از دیوار قصر بالا رفتند؟ بر داود داخل شدند. داود از آنها ترسید. گفتند: مترس، ما دو مدعى هستیم که یکى بر دیگرى ستمکرده است. میان ما به حق داورى کن و پاى از عدالت بیرون منه و ما را به راه راست هدایت کن .

این برادر من است. او را 99 میش است و مرا یک میش.  مى گوید: آن را هم به من واگذار، و در دعوى بر من غلبه یافته است .

داود گفت: او که میش تو را از تو مى خواهد تا به میشهاى خویش بیفزاید بر تو ستم مى کند. و بسیارى از شریکان جز کسانى که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند

ـ و اینان نیز اندک هستند ـ بر یکدیگر ستم مى کنند. و داود دانست که او را آزموده ایم. پس از پَروردگارش آمرزش خواست و به رکوع در افتاد و توبه کرد . ما این خطایش را بخشیدیم . او را به درگاه ما تقرب است و بازگشتى نیکو.

 آرى، نکته مورد بحث مفسّران در این قصّه آن است که اگر این دو که بر داوود   واردشدند فرشته بودند چگونه سخنِ ناراست و غیر حقیقى گفتند،  در حالى که خداوند تصریح فرموده: لا یَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ انبیا 27

فرشتگان در سخن بر خدا پیشى نمى گیرند و به فرمان او کار مى کنند و نیز وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤمَرونَ (نحل50 و تحریم 6)

و آنچه را فرمان مى گیرند، انجام مى دهند.

مفسّرانى چون «زمخشرى» و «ابوالشّعود» براى حلّ این مشکل، گفته اند که این سخن فرشتگان به شیوه تمثیل و ضرب المثل بوده است; و در ضرب المثل، همچون دیگر انواع کنایه و سخن پوشیده، معناى ظاهرى واژه ها مُراد نیست.

تمثیلى بودن برخى از قصّه هاى قرآن به این معنا نیست که همه موادّ آنها خیالى باشد، بلکه معمولا آمیزشى از ریشه اى واقعى و پرداختى خیالى در آنها به چشم مى خورَد.

دیگر این که ورود خیال به قصّه هاى قرآنى ناشى از نیاز مخاطبان به آن است  و نه نیاز خداوند به خیال پرورى.

به  دیگر بیان، از آنجا که قرآن به عربى مبین و بلیغ نازل گشته، اسلوب هاى ادبى و هنرى زبان عربى را به کار بسته است که از جمله آنها تکیه بر عنصر خیال است.

گفتنى است  دو نوع تمثیل را در آیات  و قصّه هاى قرآنى برشمرده است:

1. تمثیلى که پس از بیان معانى اصلى جلوه گر مى شود تا آن معانى را جلا و صفا   بخشد و به تعبیر جرجانى، شعله آن را در ذهن مخاطب بر افروزد و نیرویش را افزون کند و قلوب را به سمت آن جلب نماید.

2. تمثیلى که از آغاز، قالبِ معنا مى شود و اصولا معنا از طریقِ آن انتقال مىیابد. این آیه از مصداقهاى برجسته چنین تمثیلى است: ( احزاب72) اِنّا عَرَضْنَا الاَمانةَ عَلَى السَّمواتِ وَالاْرْضِ وَالْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَاَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولاً این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، که او ستمکار و نادان بود.

آنگاه وى این هر دو نوع تمثیل را به قصّه هاى تمثیلى قرآن سرایت مىدهد.

نوع نخست، قصّه اى است که پس از سخنى دیگر مى آید تا آن را جلا و صفا و روشنى بخشد، مانند آنچه در سوره یس پس از تصویر حال پیامبر و قومش آمده:

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً اَصْحابَ الْقَرْیَةِ اِذْ جاءَهَا الْمُرسَلُونَ . اِذْ اَرْسَلْنآ اِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِث فَقالُوا اِنّا اِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ . قالُوا مآ اَنْتُمْ اِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَمآ اَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَىْء اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ تَکْذِبُونَ. قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ اِنّآ اِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ .

وَما عَلَیْنآ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ. قالُوا اِنّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّا عَذابٌ اَلیمٌ . قالُوا طآئِرُکُمْ مَعَکُمْ اَئِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ. وَجآءَ مِنْ اَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ . اِتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ اَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ. وَ مالِىَ لا اَعْبُدُ الَّذى فَطَرَنى وَاِلَیْهِ تُرْجَعُونَ .

ءَاَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ الِهَةً اِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرّ لاتُغْنِ عَنّى شَفاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلایُنْقِذُونَ . اِنّى اِذًا لَفى ضَلال مُبین . اِنّى امَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ . قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمى یَعْلَمُونَ. بِما غَفَرَلى رَبّى وَجَعَلَنى مِنَ الْمُکْرَمینَ . وَمآ اَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِه مِنْ جُنْد مِنَ الْسّمآءِ وَما کُنّا مُنْزِلینَ . اِنْ کانَتْ اِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَاِذا هُمْ خامِدُونَ (یس13 تا 29)

داستان مردم آن قریه را برایشان بیاور، آنگاه که رسولان بدان جا آمدند . نخست دو تن را به نزدشان فرستادیم و تکذیبشان کردند; پس با سومى نیروشان دادیم و گفتند: ما به سوى شما فرستاده شده ایم .  گفتند: شما انسانهایى همانند ما هستید و خداى رحمان هیچ چیز نفرستاده است و شما جز دروغ نمى گویید . گفتند: پروردگار مان مى داند که ما به سوى شما فرستادهشدهایم . و بر عهده ما جز پیام رسانیدن آشکارا هیچ نیست .

گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم. اگر بس نکنید سنگسارتان خواهیمکرد و شما   را از ما شکنجه اى سخت خواهد رسید . گفتند: شومى شما، با خود شماست. آیا اگر اندرزتان دهند چنین مى گویید؟ نه، مردمى گزاف کار هستید .  مردى از دور دست شهر دوان دوان آمد و گفت: اى قوم من، از این رسولان پیروى کنید . از کسانى که از شما هیچ مزدى نمى طلبند،

و خود مردمى هدایت یافته اند، پیروى کنید . چرا خدایى را که مرا آفریده و به نزد او باز گردانده مى شوید، نپرستم؟

آیا سواى او خدایانى را اختیار کنم، که اگر خداى رحمان بخواهد به من زیانى برساند، شفاعتشان مرا هیچ سود نکند و مرا رهای ىنبخشند؟ و در این هنگام من در گمراهى آشکار باشم. من به پروردگارتان ایمان آوردم. سخن مرا بشنوید . گفته شد:  به بهشت در آى. گفت: اى کاش قوم من مى دانستند که پروردگار من مرا بیامرزید و در زمره گرامى شدگان درآورد.

و از آن پس بر سر قوم او هیچ لشکرى از آسمان فرونفرستادیم. و ما فرو فرستنده نبودیم . جز یک بانگ سهمناک نبود که ناگاه همه بر جاىسردشدند.  نوع دیگر آن است که از آغاز، پیام و معنا به صورت قصّهاى تمثیلى بیاید، مانند قصّه  «دو فرشته و داوود».

البتّه در هر مورد، از مفسّرانى چون طبرى و زمخشرى و فخر رازى، همراه تأییدهاى تفسیر المنار، شواهدى براى برداشت خویش ذکر مىکند. اینک مصداقهایى را که وى براى قصّه تمثیلى نوع دوم برشمرده است، مى آوریم:

1. اِذْ قالَ الْحَواریُّونَ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّکَ اَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مآئِدَةً مِنَ السَّمآءِ قالَ اتَّقُوا اللهَ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ . قالُوا نُریدُ اَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا و نَعْلَمَ اَنْ قدْ صَدَقْتَنا وَنَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشّاهِدینَ .

 قال عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللّهُمَّ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَیْنا مآئِدَةً مِنَ السَّمآءِ تَکُونُ لَنا عیداً لاَوَّلِنا وَاخِرِنا وَایَةً مِنْکَ وَارْزُقْنا وَاَنْتَ خَیْرُ الرّازِقینَ . قالَ اللهُ اِنّى مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَاِنّى اُعَذِّبُهُ عَذابًا لا اُعَذِّبُهُ اَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ (مائده112 تا 115)

و  حواریان پرسیدند: اى عیسى بن مریم، آیا پروردگار تو مى تواند که براى ما از آسمان مائده اى فرستد؟ گفت: اگر ایمان آورده اید، ازخدا بترسید . گفتند: مى خواهیم که از آن مائده بخوریم تا دلهایمان آرام گیرد و بدانیم که تو به  ما راست گفته اى و بر آن شهادت دهیم .

عیسى بن مریم گفت: بارخدایا، اى پروردگار ما، براى ما مائدهاى از آسمان بفرست، تا ما را و آنان را که بعد از ما مى آیند عیدى و نشانى از تو باشد، و ما را روزى ده که تو بهترین روزى دهندگان هستى . خدا گفت: من آن مائده را براى شما مىفرستم; ولى هر که از شما از آن پس کافر شود چنان عذابش مىکنم که هیچ یک از مردم جهان را آن چنان عذاب نکردهباشم.

2. اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دیارِهِمْ وَهُمْ اُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ اَحْیاهُمْ اِنَّ اللهَ لَذُوفَضْل عَلَى النّاسِ وَلکِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ لا یَشکُرُونَ. ( بقره243)

آیا آن هزاران تن را ندیده اى که از بیم مرگ، از خانه هاى خویش بیرون رفتند؟ سپس خدا به آنها گفت: بمیرید. آنگاه همه را زنده ساخت. خدا به مردم نعمت مى دهد ولى بیشتر مردم شکر نعمت به جاى نمى آورند.

3. اَوْ کَالَّذى مَرَّ عَلى قَرْیَةوَهىَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ اَنّى یُحْى هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَاَماتَهُ اللهُ مائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً اَوْ بَعْضَ یَوْم قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عام فَانْظُرْ اِلى طَعامِکَ وَشَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ اِلى حِمارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ ایَةً لِلنّاسِ وَانْظُرْ اِلى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْمًا فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ اَعْلَمُ اَنَّ اللهَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ.( بقره259)

یا مانند آن کس که به دهى رسید. دهى که سقفهاى بناهایش فروریخته بود. گفت: از کجا خدا این مردگان را زنده کند؟ خدا او را به مدت صد سال میراند. آنگاه زنده اش کرد. و گفت: چه مدت در اینجا بوده اى؟  گفت: یک روز یا قسمتى از روز. گفت : نه، صد سال است که در اینجا بوده اى. به طعام و آبت بنگر  که تغییر نکرده است، و به خرت بنگر، مىخواهیم تو را  براى مردمان عبرتى گردانیم، بنگر که استخوانها را چگونه  به هم مى پیوندیم و گوشت بر آن مى پوشانیم.  چون قدرت خدا بر او آشکار شد،  گفت: مى دانم که خدا بر هر کارى تواناست.

4. وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمَوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤمِنْ قالَ بَلى وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى قالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَل مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ اَنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (بقره260)

ابراهیم گفت: اى پروردگار من، به من بنماى که مردگان را چگونه زنده مىسازى. گفت: آیا هنوز ایمان نیاورده اى؟ گفت: بلى، ولکن مىخواهم که دلم آرام یابد. گفت: چهار پرنده برگیر و گوشت آنها را به هم بیامیز، و هر جزئى از آنها را بر کوهى بنه.   پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو مى آیند، و بدان که خدا پیروز و حکیم است.

5. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ ادَمَ بِالْحَقِّ اِذْ قَرَّبا قُرْبانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ اَحَدِهِما وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاْخَرِ قالَ لاَقْتُلَنَّکَ قالَ اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ . لَئِنْ بَسَطْتَ اِلَىَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنى ما اَنَا بِباسِط یَدِىَ اِلَیْکَ لاَقْتُلَکَ اِنّى اَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمینَ .

 اِنّى اُریدُ اَنْ تَبُوأَ بِاِثْمى وَاِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ اَصْحابِ النّارِ وَذلِکَ جَزاؤُ الظّالِمینَ . فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ اَخیهِ فَقَتَلَهُ فَاَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ . فَبَعَثَ اللهُ غُرابًا یَبْحَثُ فِى الاَرْضِ لِیُریَهُ کَیْفَ یُوارى سَوْاءَةَ اَخیهِ قالَ یا وَیْلَتى اَعَجَزْتُ اَنْ اَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَاُوارِىَ سَوْأَةَ اَخى فَاَصْبَحَ مِنَ النّادِمینَ. (مائده27 تا 31)   

و داستان راستین دو پسر آدم را برایشان بخوان، آنگاه که قربانیى کردند. از یکی شان پذیرفته آمد و از دیگرى پذیرفته نشد. گفت: تو را مى کشم. گفت: خدا قربانى پرهیزگاران را مى پذیرد . اگر تو بر من دست گشایى و مرا بکشى، من بر تو دست نگشایم که تو را بکشم. من از خدا که پروردگار جهانیان است مى ترسم. مى خواهم که هم گناه مرا به گردن گیرى و هم گناه خود را تا از دوزخیان گردى که این است . پاداش ستمکاران .

نفسش او را به کشتن برادر ترغیب کرد، و او را کشت و از زیانکاران گردید .  خدا کلاغى را واداشت تا زمین را بکاود و به او بیاموزد که چگونه جسد برادر خود پنهان سازد. گفت: واى بر من، نتوانم همانند این کلاغ باشم و پیکر برادرم را دفن کنم. و در زمره پشیمانان در آمد.

6. هُوَالَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ اِلَیْها فَلمَّا تَغَشّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفًا فَمَرَّتْ بِه فَلَمّا اَثْقَلَتْ دَعَوَا اللهَ رَبَّهُما لَئِنْ اتَیْتَنا صالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ . فَلَمّآ اتیهُما صالِحًا جَعَلالَهُ شُرَکاءَ فیما اتیهُما فَتَعالَى اللهُ عَمّایُشْرِکُونَ. (اعراف189 و 190)

اوست که همه شما را از یک تن بیافرید، و از آن یک تن زنش را نیز بیافرید تا به او آرامش یابد. چون با او درآمیخت، به بارى سبک بارور شد و مدتى با آن سرکرد. و چون بار سنگین گردید، آن دو، الله پروردگار خویش را بخواندند که اگر ما را فرزندى صالح دهى از سپاسگزاران خواهیم بود . چون خدا آن دو را فرزندى صالح داد، براى او  در آنچه به آنها عطا کرده بود شریکانى انگاشتند، حال آنکه خدا از هرچه با او شریک مى سازند برتر است.

7.   به نقل و تأیید از طبرى:  ابلیس در قصّه حضرت آدم، تمثیلى است از همه کسانى که از خضوع در برابر فرمان خدا امتناع مى ورزند و به امر خدا تن نمى سپارند. و مصداق برجسته این تمثیل، یهودند.

8.  به نقل از المنار:[ مجموعه قصّه آدم چندین تمثیل را در بردارد: ـ این که خداوند به فرشتگان از جانشین ساختن انسان در زمین خبر مى دهد، تمثیلى است از آماده سازى زمین و نیروهاى دنیایى براى آفرینش موجودى که کمال زمین به اوست.

 ـ پرسش فرشتگان از این که چرا خداوند موجودى خونریز را مىآفریند، تمثیلى است از اختیار و آزادى انسان و این که اختیار او با جانشینى اش در زمین ناسازگار نیست.

ـ آموختن اسماء به آدم، تمثیلى است از استعداد انسان براى یادگیرى همه چیز و تسلّطش بر علوم و فنون گوناگون. نمودنِ اسماء به فرشتگان و پرسش از آنها و ناتوانى ایشان، تمثیلى است از قلمرو خاصّ فرشتگان و ارواح و ناتوانى آنها از شکستن این قلمرو محدود.

ـ سجده بردن فرشتگان بر آدم تمثیلى است از تسخیر ارواح جهان در خدمت انسان تا در مسیر تکامل از آنها  بهره گیرد.

ـ سرباز زدن ابلیس از سجود در برابر آدم، تمثیلى است از ناتوانى انسان در تسخیر روح شر و تصویرى است از درگیرى مُدام نیروهاى خیر و شر در جهان.

قصّه تمثیلى یا  خیالى، به اعتراف مفسّران بزرگ پیشین و معاصر، در قرآن یافت مىشود. قصّه تمثیلى قصّه اى است ادبى که ضمن یکى از تعاریف رایج قصّه جاى مىگیرد: «قصّه اثرى است ادبى که نتیجه تخیّل قصّه گو   در باب حوادثى است   که قهرمانى حقیقى ندارند یا قهرمانى دارند ولى حوادث منسوب به او  هرگز وجود    خارجى نداشته اند.

 نیز مى توانیم بگوییم که با عنایت به این اقوال، هیچ کس نیست که با وجود قصّه تمثیلى زاییده خیال در قرآن مخالف باشد. البتّه خیال جارى در این قصّه ها برخاسته از نیاز بشر و عادات بلاغى ایشان است و خداوند نیز با تکیه بر همین  عادات بلاغى مخاطبان سخن گفته است.

نتیجه گیرى :

1.  بخشى از قصه هاى قرآن تمثیل اخلاقى و تمثیل اندیشه محسوب مى شوند؛ چراکه هدف این قصّه ها انتقال معانى معنوى و اندیشه هاى اخلاقى است.

2. دسته دیگر از قصه هاى قرآن تمثیل رؤیا، رمزى و سیاسى ـ تاریخى هستند. مانند داستان رؤیاى حضرت یوسف  داستان حضرت خضر و داستان اصحاب کهف اشاره کرد.

3.  تفاوت عمده قصّه هاى قرآن با قصّه هاى ادبیات داستانى، واقعى بودن داستان و شخصیت هاى آن مى باشد.

4.  قصّه هاى قرآن از نظر ساختار نیز برخى جزو حکایات انسانى هستند؛ مانند داستان اصحاب اُخدود (بروج 4ـ9)، و بعضى جزو حکایات حیوانات مى باشند؛ مانند حضرت سلیمان و مور (نمل 16ـ19)

5. تمثیلات قرآن از لحاظ ساختار یا در گروه حکایات انسانى و یا در دسته حکایات حیوانات قرار مى گیرند.                          

                                      پایان

منابع :

1. آفرینش هنرى در قرآن (سیّد قطب) محمّد مهدى فولادوند،

 2. اسرار البلاغه  عبدالقاهر جرجانى،

 3. بحوث فى قصص القرآن  عبدالحافظ عبد ربّه، دارالکتاب اللّبنانى،  

 4. التّصویر الفنّى فى القرآن  سیّد قطب، دار الشّروق،

 5 .تفسیر طبرى ( جامع البیان عن تأویل القرآن)، ج 1

 6. فرهنگ قصّه هاى پیامبران آستان قدس رضوى،

 7. الفنّ القصصى فى القرآن الکریم  محمّد احمد خلف الله، مکتبة انجلو المصریّة،

 8. فى ظلال القرآن، ج 4  سیّد قطب.

 9. القرآن و القصّة الحدیثه دارالبحوث العلمیّة، بیروت

10. قصص القرآن فى مواجهة ادب الرّوایة و المسرح  احمد موسى سالم،

11. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 7  علامه محمّد حسین طباطبایى،

ادامه مطالب

http://m5736z.blog.ir/post/Qeseh2

http://m5736z.blog.ir/post/Qeseh3

http://m5736z.blog.ir/post/QESSEH

 

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگزاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">