بسم الله الرحمن الرحیم دنبال یاران امام حسن علیه السلام
بخش 12 : بررسی شرائط سیاسی اجتماعی دو امام (مخلّص)
برای معلوم شدن چرائی روش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در مقابل معاویه و یزید باید موقعیت و شرائط زمان آن دو امام بزرگوار روشن گردد :
1 . تفاوت موقعیت اجتماعی دو امام امام حسن علیه السلام در مسند خلافت مسلمین بود ولی امام حسین علیه السلام چنین نبود
امام حسن علیه السلام خلیفه مسلمین است و یک نیروی طاغی و باغی علیه او خروج کرده است، کشته شدن او در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز قدرت، ولی امام حسین علیه السلام یک معترض به حکومت موجود بود، کشته شدنش شهادتی افتخارآمیز بود، همانطوریکه افتخارآمیز هم شد (سیره ائمه چاپ8،ص83.85)
پس اگر امام حسن علیه السلام مقاومت می کرد نتیجه نهائی آن (آنطور که ظواهر تاریخ نشان می دهد) این بود که کشته می شد و یا دست و کت بسته تحویل معاویه داده می شد و اسیر می گردید، و این کشته شدن یا اسارت خلیفه مسلمین در مسند خلافت بود و موجب شکست اسلام می گشت. ولی کشته شدن امام حسین علیه السلام کشته شدن یک نفر معترض به حکومت فاسد بود و این موجب از بین رفتن فساد و بیداری مردم علیه فساد و حرکت آنان در حفظ اسلام می شد، که چنین نیز شد.
2 . تفاوت جو فرهنگی و افکار عمومی روزی که امام حسن علیه السلام صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تامین کند. در آن روز مردم کوفه تمایلی به جنگ نشان نمی دادند، بگونه ای که وقتی امام آنها را گرد آورد و خطابه ای ایراد کرد و آنان را به نیک اندیشی و پایداری و استقامت تشویق نمود و روزها و خاطره های ستوده جنگ صفین را به یادشان آورد و به آنان چنین وانمود کرد که در مورد پیشنهاد (صلح) معاویه با ایشان مشورت می کند،
در آخر خطابه اش فرمود: آگاه باشید معاویه ما را به کاری فراخوانده که در آن نه سربلندی هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگ هستید سخن او را به خودش برگردانید و با زبانه شمشیر او را به محاکمه خدایی بکشیم و اگر خواستار زندگی هستید پیشنهاد او را بپذیریم و خشنودی شما را طلب کنیم، مردم از هر سو فریاد برآوردند مهلت، مهلت، صلح را امضا کن (صلح الحسن ص302) (به نقل از ابن خلدون و ابن اثیر) آری کوفه زمان امام حسن علیه السلام کوفه ای خسته، ناراحت، متفرق و متشتت بود، کوفه ای که امیرمؤمنان علیه السلام در روزهای آخر ملاقاتش مکرر از مردم آن و عدم آمادگی شان شکایت می کرد. مردم همین کوفه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و برنامه های ضد انسانی تهدید و گرسنگی معاویه علیه خود را تحمل نمودند. در زمان معاویه شیعیان در هرجا که بودند به قتل می رسیدند، بنی امیه دست و پای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند بریدند، هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر بود زندانی شد و یا مالش به غارت رفت و یا خانه اش را ویران کردند (شرح نهج البلاغه، ج1، ص43)
زیاد بن سمیه که حاکم کوفه و بصره بود و به تناوب شش ماه در هر کدام از این دو شهر حکومت می کرد، «سمرة بن جندب» را به جای خود در بصره گذاشت تا در غیاب وی امور شهر را به عهده بگیرد، سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید (طبری، تاریخ الامم والملوک ، ج5، ص237) این ظلم و جورها واقعا مردم را بی تاب کرد و دنبال راه چاره بودند از این رو حدود هیجده هزار نامه به امام حسین علیه السلام نوشتند و برای همکاری با آن حضرت اعلام آمادگی کامل نمودند
از نظر تاریخی اگر امام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، در مقابل تاریخ محکوم بود و می گفتند زمینه مساعدی را از دست داد. بنابراین از ناحیه کوفه بر امام حسین علیه السلام برای قیام اتمام حجت می شود بگونه ای که امام نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد، ولی در مورد امام حسن علیه السلام قضیه بر عکس است و اتمام حجت بر خلاف بود و مردم کوفه عدم آمادگی شان را اعلام کرده بودند (سیره ائمه ص90.91)
3 . تفاوت یاران دو امام امام حسن علیه السلام با یاران بی وفایی روبرو بود که عده ای از آنها در مقابل تطمیعهای معاویه خود را باختند و برق سیم و زرهای فتنه گر شام عقل از سرشان ربود و به لشکر معاویه ملحق گردیدند و جمعی دیگر از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علی علیه السلام را دست بسته تحویل دهیم. همان سپاهى بود که دو سوم نفراتش از میدان گریخته و بازیچه ى دسیسه هاى معاویه گشته که خود وبال جان آن حضرت شدند بگونه ای که در اردوگاه آن حضرت به خیمه حضرتش حمله ور شدند و آن را غارت کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و با گستاخی ردایش را از دوشش کشیدند. و یکی از یاران وی بنام جراح بن سنان جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گرامیش علی علیه السلام را متهم به شرک نمود . و به ران آن حضرت با شمشیر ضربه ای زد که گوشت را شکافت و به استخوان رسید (شیخ مفید الارشاد ج2 ص12) با چنین اصحابی امام چگونه می توانست در مقابل لشکر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟ و چنین شکوه می کند: به خدا سوگند معاویه برای من از این مردمی که گمان دارند شیعه هستند بهتر است.
و در خطبه ای که معاویه هم در آن مجلس حضور داشت فرمودند: رسول خداصلی الله علیه و آله با اینکه قومش را به سوی خدا دعوت می نمود، مجبور شد از دست آنها فرار کند و به غار پناه آورد و اگر یارانی داشت هرگز از آنها فرار نمی کرد. من هم اگر یارانی داشتم هرگز با تو ای معاویه بیعت نمی کردم (بحارالانوار، ج44، ص23)
آن حضرت در بیانی دیگر علت صلحش را نداشتن یار و یاور بیان می فرماید: به خدا سوگند من حکومت را به معاویه واگذار نکردم مگر بخاطر نداشتن یاران و اگر انصار و یارانی می داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا اینکه خداوند بین من و او حکم کند (طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص71)
اما حضرت امام حسین علیه السلام یارانی داشت که هر چند از نظر کمیت تعدادشان اندک بود ولی از نظر ایمان و استقامت و وفاداری نظیر نداشتند; بگونه ای که خود آن حضرت آنان را چنین می ستاید: من اصحابی با وفاتر از یاران خود سراغ ندارم و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود نمی شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نیک دهد (شیخ مفید، الارشاد ج2، ص91) یاران حضرت ابی عبد الله الحسین علیه السلام حقیقتا قابل ستایش بودند و به درستی با ایمان و وفادار بودند، زیرا تا یک نفر از ایشان زنده بود نگذاشتند آسیبی به امام و مولایشان برسد
4 . تفاوت روحیات و رفتار معاویه و یزید معاویه و یزید هر چند در اصل هدف (از بین بردن اسلام و غصب حق اهل بیت) متحد بودند و هر دو یک هدف را دنبال می کردند ولی در رفتار و روحیه، دو تفاوت عمده با هم داشتند که همین تفاوتها عکس العملهای مناسب خود را از ناحیه امامان علیهم السلام می طلبید
الف - کهنه کار بودن معاویه و خام بودن یزید معاویه در حل و فصل مشکلات از مهارت خاصی برخوردار بود و به اصطلاح امروزی کهنه کار و آزموده بود و بدین وسیله توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و افکار عمومی را با حکومت شام هماهنگ نماید، ولی یزید بن معاویه جوانی خام و بی تجربه و فاقد این مهارتها بود .
ب - قیافه دین گرایانه معاویه و فسق علنی یزید معاویه کفر را در لباس نفاق پوشانده بود و کینه اسلام و اهل بیت علیهم السلام چنان در دل او ریشه دوانده بود که در پاسخ «مغیرة بن شعبه» که از او خواسته بود تا قدری درباره خاندان علی علیه السلام و شیعیانش به عدالت رفتار کند، گفته بود لا والله الا دفنا دفنا به خدا قسم هدفم دفن [نام پیامبر و اسلام] است. اما وی با همه کینه ای که نسبت به اسلام داشت، تظاهر به اسلام و دین داری می نمود و ظواهر دینی را رعایت می کرد (شرح نهج البلاغه،ج5 ص129)
او نقاب دین به چهره داشت و بگونه ای عمل نمود که مردم را دچار تردید و دو دلی کرد و همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خبر داد، دین خدا را مایه فریبکاری و بندگان خدا را بردگانی حلقه بگوش و مال خدا را ملک اختصاصی خویش ساخته بود (صلح الحسن ص11). این روحیه معاویه، کار امام حسن علیه السلام را پیچیده تر نموده بود و باید سالها می گذشت تا چهره مزورانه فرزند هند جگرخوار برای مردم آشکار می شد
صلح امام حسن علیه السلام این مهم را بخوبی به انجام رساند و چهره واقعی معاویه و بنی امیه را به مردم نشان داد. به خاطر همین روحیه حیله گرانه معاویه است که امام حسین علیه السلام در مدت ده سال اول امامتش که در زمان سلطنت معاویه واقع شده بود قیام نکردند، اما با مرگ معاویه و شروع سلطنت یزید دست به قیام زدند .
ولی یزید به عنوان عنصر مقابل امام حسین علیه السلام جوانی عیاش، آلوده به گناه و سگ باز بود. او با شراب خواری علنی دستورات دین مبین اسلام را زیر پا می گذاشت. اشعاری که از وی در کتب شیعه و سنی در این زمینه نقل شده، به وضوح نمایانگر اوج فساد و انحراف او می باشد (تذکرة الخواص سبط بن جوزی، از صفحه 286).
یزید به صراحت اظهار کفر می کرد، چنانکه وقتی سر مبارک حضرت سید الشهداء را جلوی او گذاردند با چوب خیزران به لبهای مبارک حضرت اشاره کرد و اشعاری را خواند لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل (سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 261) بنی هاشم با حکومت بازی کرد، نه از عالم بالا خبری رسیده و نه وحیی نازل شده. من از نسل قبیله خودم نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام آنچه درباره پدران من انجام دادند را نگیرم
در این اشعار فرزندزاده طلقاء علنا رسالت پیامبر را تکذیب می نماید و با خود عهد می کند که انتقام مشرکین جاهلیت را که بدست پیامبر صلی الله علیه و آله به هلاکت رسیده بودند از خاندان آن حضرت بگیرد. یزید با دهن کجی آشکار به اسلام و دستورات حیات بخش آن، از نظر اعتبار و آبرو به جایی رسیده بود که اخطل شاعر (بیهقی) رو به روی او چنین گفت : ای یزید حقا که دین تو همچون دین درازگوش است، و تو از هرمز کافرتری (صلح الحسن ، ص 516) طبیعی است که اعتراض در مقابل چنین حاکمی که آبرویش به خاطر فساد نزد مردم بر باد رفته است، افتخاری بزرگ است، هر چند انسان در این اعتراض جانش را از دست بدهد
سخن آخر امام حسن علیه السلام صلح نکرد بلکه صلح را بر او تحمیل نمودند، او در مقابل گروه یاغی شام ابتدا قیام کرد و در رویارویی با معاویه، نیروهایش را به منطقه «مسکن» گسیل داشت اما بخاطر بی وفایی و فریب، ناچار تغییر سنگر داد و تدبیری اندیشید که بسان شمشیری دو لبه به جان معاویة بن ابی سفیان بن حرب افتاد،
زیرا معاویه در مقابل تدبیر امام دو راه بیشتر نداشت; یا به مواد معاهده صلح عمل کند که در این صورت امام به هدفش یعنی عمل به احکام اسلام طبق کتاب و سنت، حفظ خون شیعیان و گرفتن خلافت از دست غاصبان کاخ نشین شام می رسید و یا اینکه مواد معاهده را زیر پا بگذارد (که معاویه این راه را برگزید) و در این صورت نقاب از چهره حیله گر و فریبکارانه معاویه کنار زده می شد و مردم پی به جنایت و فساد روحی او می بردند و زمینه برای قیام علیه بنی امیه فراهم می گشت، که چنین هم شد.
بنابراین، صلح امام حسن علیه السلام راه به وجود آمدن نهضت عاشورا را هموار ساخت و نتایج آن را قابل عرضه ساخت ، کربلا پیش از آنکه حسینی باشد حسنی بود.
امام حسن علیه السلام امام قائم و قاعد قیام به امور اجتماعی از جمله برپایی حکومت، جهاد، اقامه حدود و اجرای آن و مانند آن است. چنان که مراد از قعود، عدم قیام به این امور و پذیرش مسئولیت های اجتماعی است. از این رو کسانی را که در جنگ ها و جهادها شرکت نکرده و یا ناتوان از حضور و مشارکت در امور اجتماعی از جمله جهاد هستند به عنوان قاعدین معرفی می کند.
بسیاری از امامان علیهم السلام با آن که توانایی مشارکت در عمل سیاسی و اجتماعی و حضور در مراتب عالی مدیریت دستگاه و نظام سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی را داشتند اجازه حضور نیافتند و به شدت با حضور ایشان مقابله شد.
لذا بسیاری از ایشان بازداشت و زندانی و یا در اردوگاه های نظامی در بازداشت خانگی بودند تا نتوانند درحوزه عمل اجتماعی مشارکت فعال و سازنده مستقیمی داشته باشند.
بخش 13 : نسیمی از آموزه های اخلاقی امام حسن مجتبی علیه السلام
گوشه ای از منزلت امام حسن علیه السلام
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: جدم امام حسن علیه السلام در عبادت و زهد و نیز فضیلت، گوی سبقت را از همه ربوده بود. با پای پیاده و گاه با پای برهنه به سفر حج مشرف می شد. زمانی که به یاد مرگ و قیامت می افتاد گریه اش می گرفت و چه بسا بی هوش می شد. در نمازها بندهای بدنش از خوف و عظمت پروردگار به لرزه درمی آمد. یاد بهشت و دوزخ او را همچون مارگزیده و یا نیش عقرب خورده، مضطرب می ساخت
کسی او را ملاقات نکرد مگر آن که حضرت را پیوسته در یاد و ذکر خدا می یافت. به هنگام وضو از خشیت خدا رنگ رخسارش زردگونه می گشت. در آستانه درب مسجد سر به آسمان بلند می کرد و می فرمود: ای خدای من، این میهمان توست که به درگاهت ایستاده است. ای خداوند نیکوکار، بنده خطاکار نزدت حاضر گشته، به لطف و بزرگواریت از رفتار ناپسند او درگذر. (منتهی الامال ج1 359)
آموزه اول- پرهیز از بداخلاقی
امام حسن علیه السلام فرمودند: اشد من المصیبه سوءالخلق. بداخلاقی از هر مصیبت و بلایی، سخت تر است. (فرهنگ سخنان امام حسن علیه السلام) برخی از مردم مشکلات اجتماعی، بلاهای غیرمنتظره، سیلها، زلزله ها، ویرانی های ناشی از جنگ، از دست دادن عزیزان و... را مصیبت های دردناک به حساب می آورند. اما بداخلاقی و ناهنجاریهای رفتاری را آن گونه که لازم است مورد توجه قرار نمی دهند.
در حالی که امام علیه السلام بدخلقی را از هر بلا و گرفتاریی زیان بارتر و دشوارتر معرفی می کنند. امام علی علیه السلام فرمودند: هیچ تنهایی و وحشتی وحشتناک تر از بدخلقی نیست (غررالحکم ج1 ص336) به گفته حضرت صادق علیه السلام: خوش خلقی مایه آسانی امور و موجب شادی در زندگی است. (سنن النبی ص33) انسان بداخلاق، از حیث روانشناختی کارهایش با سختی و گره خوردن همراه است و از حیث جامعه شناختی پی درپی موجبات ناراحتی خود و اطرافیان و سلب آسایش دیگران را فراهم می سازد. علاوه بر موارد فوق، آفات دیگری نیز دامن آدمهای بداخلاق را فرا می گیرد. از جمله: شخص بداخلاق آقایی و بزرگی را از کف می دهد، لذت و شیرینی و طعم زیبای زندگی را به تلخی مبدل می کند، دوستان و رفیقان خود را از دست می دهد، به مار دشمنان خود می افزاید و روزی و رزق الهی خود را با روش های بداخلاقی خویش، کاهش می دهد. یادآوری این نکته نیز لازم است که سرمنشأ بداخلاقی نهایتاً به نادانی و عدم درک صحیح برمی گردد.
آموزه دوم- پرهیز از پستی کفران نعمت
حضرت علیه السلام می فرمایند: اللؤم ان لاتشکر النعمه، پستی این است که سپاسگزار نعمت نباشی. (تحف العقول ص 632) چنانچه آدمی در محیط تربیتی صحیحی رشد نکند، به مرور ساختار وجودیش، کمالات بالقوه فطری را از دست داده و جای خود را به خصوصیات ناپسند و روحیات زشتی همچون فرومایگی و پستی می سپارد و انسان پست همه را به کیش خود می پندارد و لذا برای مردم ارزشی قائل نیست.
برای شناخت دقیق افراد فرومایه، در بیانات معصومین علیهم السلام نشانه ها و شاخص های روشنی ذکر شده است، از جمله اینکه: این چنین اشخاصی از شرم و حیا تهی هستند. چنانچه عمل خیری برای کسی انجام دهند، مرتب منت گذاری کنند. بر دنیا و دنیاطلبی حریص هستند و بر بخشش مال و اندوخته خود شدیدا بخل می ورزند. سنگ دلی و بی رحمی همچنین امروز و فردا کردن و بهانه جویی از دیگر نشانه های انسان های فرومایه است. (غررالحکم ج 2 ص 395-400)
آموزه سوم- ملاک زیرکی و حماقت
امام دوم علیه السلام می فرمایند: ایها الناس، ان اکیس الکیس التقی و احمق الحمق الفجور. ای مردم بدانید که بهترین زیرکی ها، تقوا و پرهیزکاری است و بدترین حماقت ها، آلودگی و معصیت الهی است. (فرهنگ سخنان ص 340) در باورهای دینی، انسان زیرک به کسی گفته نمی شود که بر مردم ستم می کند، سر آنان کلاه می گذارد و در حقه بازی و آزار و گمراه نمودن دیگران پیشقدم است و هر روز بر نامردی و ناجوانمردی خود پافشاری می کند و این قبیل رفتارها را نشانه زیرکی و زرنگی و دانایی خود می شمارد.
بلکه در آموزه های دینی، زیرک به کسی اطلاق می شود که نفس و جان خود را محکوم و متهم می سازد و برای پس از مرگ کار می کند. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله احمق ترین شخص کسی است که خود را پیرو هوای نفس خویش گرداند و از خدا هم آرزوها داشته باشد. از علی علیه السلام نقل شده : زیرک کسی است که خود را بشناسد و اعمالش را برای خدا خالص گرداند و چنین شخصی امروز او از دیروزش بهتر می باشد. و بالاخره داناترین و زیرک ترین آدمیان را پارساترین و خداترس ترین آنان.
آموزه چهارم- ره آورد بندگی خدا:
امام مجتبی علیه السلام می فرمایند: من عبدالله عبد الله له کل شئ. هرکس خداوند را عبادت و بندگی کند، خدای مهربان همه چیز را در برابر او مطیع می سازد. (فرهنگ سخنان... ص360) روح عبادت یاد پروردگار است. روح عبادت این است که انسان وقتی که عبادت می کند، نماز می خواند، دعا می کند و هر عملی که انجام می دهد، دلش به یاد خدای خودش زنده باشد. اقم الصلوه لذکری (طه14) نماز را برای یاد من بپادار.
سپس از امام صادق علیه السلام حدیثی نقل می کنند که فرمود: العبودیه جوهره کنهها الربوبیه عبادت و بندگی خدا گوهری است که ظاهرش عبادت است اما کنه و نهایت و باطنش، آخرین منزل و هدف و مقصدش ربوبیت و پروردگاری می باشد. ربوبیت به معنای تسلط داشتن، خداوندگاری، خداگونه شدن است. بشر همواره در تلاش بوده و هست که راهی پیدا کند که بر خود و بر جهان تسلط یابد
در میان آن راه ها یک راه است که وضع عجیبی دارد، از این نظر که انسان تنها وقتی از این راه استفاده می کند که چنان هدفی نداشته باشد، یعنی هدفش کسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد، بلکه هدفش در نقطه مقابل این هدف باشد، یعنی هدفش، تذلل، خضوع، فنا و نیستی، از خود باشد. آن راه عجیب راه عبودیت است.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ / فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی / دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟ علی علیه السل ام: خدایا، این افتخار برای من بس است که بنده تو باشم و این عزت و شرافت برای من بس است که تو رب و پروردگار من باشی. ( ابوسعید ابوالخیر )
آموزه پنجم- اعتراف به ناتوانی خود
از امام حسن علیه السلام پرسیدند: حالتان چگونه است؟ فرمود: روزگار می گذرد و مرا پروردگاری است بالای سرم، آتش جهنم روبه رویم است. مرگ بدنبال من، حسابرسی بر من خیره گشته و من در گرو عمل خویشم، آنچه را که می خواهم بدست نمی آورم
و آنچه را که خوش ندارم، نمی توانم آن را از خود دفع کنم. کارها به دست دیگری است. اگر بخواهد مرا مجازات می کند و اگر بخواهد از من در می گذرد. سپس کدام فقیر و درمانده ای از من فقیرتر و درمانده تر است؟ (فرهنگ سخنان... ص 522)
از جمله بهترین صفات کمالی، شکسته نفسی به معنای حقیر شمردن و ذلیل و پست دانستن خود در پیشگاه پروردگار است که در مقابل صفت عجب و خودنمایی قرار می گیرد. هیچ کس خود را ذلیل نشمرد مگر اینکه خدا عزیزش شمرد و احدی خود را نیفکند مگر آن که خدا او را برداشت و بلند کرد. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند: با هر انسانی دو فرشته است. اگر شخص خود را بزرگ شمرد، می گوید: خدایا او را ذلیل کن و اگر خود را خوار و ذلیل دانست، می گوید: خدایا او را سربلند کن.
آموزه ششم- مرز شکسته نفسی
امام دوم علیه السلام فرمود: ذم الرجل لنفسه فی العلانیه مدح لها فی السریره . انتقاد و مذمت کردن از خود، پیش مردم و به طور آشکارا، نوعی تعریف از خود است به طور مخفی. (فرهنگ سخنان... ص 603). انسانی که در ظاهر از رفتار نادرست خویش و یا از عیوب باطنی خود با حالت شکسته نفسی انتقاد می کند، در واقع به نوعی از خود ستایش نموده است و این شایسته یک مومن نخواهد بود.
همانطور که در آموزه چهارم گفته شد، شکسته نفسی از بهترین صفات کمالیه محسوب می شود و هر کس به مقامی رسید قطعاً از همین طریق بوده است، اما نکته مهم این است که باید دقت کرد که این حقیر شمردن خود، تنها در پیشگاه خدای متعال آن منزلت را داشته و آثار ارزشمند را بدنبال دارد.
اما اگر این شکسته نفسی پیش مردم مطرح گردد، چه بسا ممکن است انسان را دچار آفت تعریف و تمجید از خود نماید، شاید در دل بگوید: ای مردم بدانید که این من هستم که خود را کوچک می شمارم لذا برای در امان ماندن از این خطر بزرگ سفارش اکید شده است که این گفتمان ذلت شماری نفس فقط در محضر پروردگار عرضه شود
از علی علیه السلام نقل است که: هر کس نفس خویش را خوار گرداند، خداوند گرامی اش دارد و برای آدمی همین فضیلت کافی است که نفس خویش را حقیر و بی مقدار گرداند (غررالحکم ج 2 ص 394-984)
آموزه هفتم- بهترین و بدترین انسانها
از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: نیکوترین و بهترین مردم در زندگی کیست؟ فرمودند: شخصی که مردم را در زندگی خود شریک گرداند. آن فرد دوباره پرسید: چه کسی از نظر زندگی بدترین مردم است؟ فرمود: آن کسی که در سایه زندگی او، انسانی زندگی نکند (فرهنگ سخنان... ص 634).
امام علیه السلام انسان خوب و انسان بد را در میزان کمک به دیگران می دانند. اگر لطف خدا شامل حال ما شده و از نعمت های او برخورداریم، لازم است دیگران را نیز از آن نعمت ها بهره مند سازیم، نه اینکه مانند بخیلان نعمت های خدایی را منحصر در خودمان نماییم.
شخصی از امام حسن علیه السلام پرسید: چرا به هیچ نیازمندی که درخواست کمک می کند جواب رد نمی دهی؟ امام فرمود: من گدای خدایم و چشم به او دوخته ام. من شرم دارم که خود سائل باشم و سائلی را رد کنم.
خدای بزرگ، مرا به برنامه ای عادت داده است که همواره نعمت هایش را بر من فرو می ریزد و من هم او را چنان عادت داده ام که نعمت هایش را بر مردم فرو می ریزم. می ترسم اگر برنامه ام را ترک کنم، او نیز برنامه اش را واگذارد. (همان ص 172-171)
از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله منقول است که: مخلوق، نان خور خدایند و محبوب ترین آنها نزد خدا کسی است که به نان خوران خدا سود دهد و به خانواده ای شادی رساند. و نیز فرمودند: محبوب ترین مردم پیش خدا کسی است که سودش به مردم بیشتر باشد (اصول کافی ج 3 ص 932)
آموزه هشتم- راههای کسب کمالات
حضرت فرمودند: ای فرزند آدم، اگر از حرام های خداوند پرهیز کردی، عابدخواهی شد. اگر به آنچه که خداوند روزی تو کرده است، راضی باشی، در آن صورت ثروتمند و غنی خواهی بود. چنانچه با همسایه ات خوب و دمساز شدی، در نتیجه مسلمان هستی و اگر با مردم چنان معاشرت و رفتار کنی که دوست داری با تو همانطور رفتار کنند، در این حالت، تو عادل هستی.
ای مردم! بدانید که در گذشته های نه چندان دور، مردمانی بودند که به شدت مال اندوزی می کردند و ساختمانهای بلند می ساختند و آرزوهای دور و دراز در سر داشتند و اینک همه آنها هلاک گردیده اند و دسترنجشان بر باد رفته و خانه هایشان قبرستان شده است. ای انسان! از هنگامی که از شکم مادر زاییده شدی، همواره عمرت را تباه ساخته ای .
بنابراین از آنچه که در دست داری برای زمانهای آینده استفاده کن. زیرا مؤمن پس انداز می کند و کافر مصرف کرده و خوشگذرانی می کند. (فرهنگ سخنان... ص224) در قرآن آمده است که: توشه بردارید و پس انداز کنید که همانا بهترین ره توشه و اندوخته تقوا و پرهیزکاری است. (بقره197)
آموزه نهم- شناخت انسان از راه عصبانیت
امام دوم علیه السلام فرمودند: لایعرف الرأی الا عند الغضب. قدرت اندیشه و خصلتهای درونی انسان هنگام خشم و عصبانیت، شناخته و آشکار می شود. (فرهنگ سخنان... ص15). ویژگیهای درونی افراد معمولا از دید دیگران مخفی است و در مواقع خاصی بطور ناخواسته بروز می کند. یکی از آن حالات خاص وقتی است که آدمی به هر دلیلی دچار عصبانیت شود.
سپس حالتهای خوب و یا ناشایست وی هویدا خواهد شد. دلیل ظهور خصلتهای درونی انسان به هنگام خشم، می تواند این باشد که شخص در این حالت نمی داند که چه می گوید و چه می کند و نیز در روایات آمده است که خشم و غضب، نوعی جنون است. امام صادق علیه السلام فرمود: غضب کردن، کلید هر شری است. (اصول کافی ج4 ص 214)
از امام باقر علیه السلام است که غضب شعله ای است از شیطان که در دل انسان شعله ور می شود. (همان ص 514). مردی به پیامبرصلی الله علیه و آله گفت مرا تعلیم بده. حضرت فرمود: برو و غضب مکن. او گفت همین مرا بس است و به سوی همشهریان خود رفت. روزی میان آنان جنگی بپا شد، آن مرد ناگاه به یاد سخن پیامبرصلی الله علیه و آله افتاد که فرمود عصبانی نشو. سپس اسلحه را کنار گذاشت و پیش طرف های مقابل رفت و گفت، هر خسارتی را که به شما وارد شده می پذیرم و بیایید جنگ نکنیم. آنان وقتی این وضع را دیدند با یکدیگر آشتی نموده و کینه ها را کنار گذاشته و صلح کردند.
آموزه دهم- پندپذیری
امام مجتبی علیه السلام فرمودند: بینکم و بین الموعظه حجاب العزه ، انتفعوا بالمواعظ. میان شما و موعظه پرده عزت طلبی قرار دارد، از عبرت ها و پندها، سود ببرید. (تحف العقول ص 932).
انسانها در برابر موعظه و سخنان پند آموز و دو دسته هستند:
اول: عده ای به راحتی پذیرای پند و نصیحت اند. گوششان بدهکار و آماده شنیدن است. که قرآن این دسته افراد را به صاحبان عقل و خرد توصیف فرموده است و آنها را به همین دلیل شنوا بودن، مورد هدایت خود دانسته است. (زمر/81) .
در تجربه های خودمان نیز مشاهده می کنیم آدمهای پندپذیر در زندگی و عرصه های مختلف آن موفق تر هستند. .
دوم: عده ای اصلا گوش شنوا برای شنیدن ندارند، فقط بلدند حرف بزنند. مانند دیوار بلند و سدی مستحکم در برابر نصیحت ناصحان مقاومت می کنند. گویا امام علیه السلام انگیزه روانشناختی این گروه از مردم را تبیین می کنند.
غرور، خودپسندی، منیت، خود را بالاتر از دیگران دیدن، عامل اصلی مقاومت آنهاست. جالب است که قرآن مجید گوش شنوا نداشتن را از ویژگیهای اصلی اهل جهنم می شمارد و از قول آنان نقل می کند که اگر اهل تعقل و شنیدن بودیم، الان در دوزخ، عذاب نمی شدیم. (ملک10)
به طور قطع وقتی این اشخاص در برابر موعظه عکس العمل مثبتی نشان نمی دهند، صد البته در برابر انتقاد سازنده نیز مقاومت بیشتری خواهند داشت.
منابع :
ابن ابی الحدید
نهجالبلاغه، فیضالاسلام،
تاریخ طبری، محمد جریر طبری، ج7،
الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج1
«زندگانی تحلیلی پیشوایان ما» ، عادل ادیب،
جوهره در نسب و شرح احوال علی علیه السلام
از جمله: صلح امام حسن، ترجمه آیتالله سید علی خامنهای،
زندگانی حسن بن علی، باقر شریف القرشی
غررالحکم ج 2 تحف العقول
شیخ مفید، الارشاد ج2
بحارالانوار ج 44
تهیه و تنظیم : محمود زارع پور
ادامه مطالب
http://m5736z.blog.ir/post/Hasan2
http://m5736z.blog.ir/post/Hasan3
http://m5736z.blog.ir/post/HASAN
http://m5736z.blog.ir/post/Hasan1
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه
کتاب هایی که از مؤلّف به چاپ رسیده است :
1. آشنایی و شناخت قرآن 2. انس با قرآن، تدبر در قرآن، مهجوریت از قرآن 3و4 مثل ها، مثال ها و تمثیل، ضرب المثل های قرآن 5. سلام های قرآن 6 . اعجاز در قرآن : حشرات ، بدن انسان ، آسمان ها ، شگفتی ها و پیشگویی ها در قرآن 7. فلسفه سوگندها 8. انواع و اوصاف قلب در قرآن 9. اصول و فروع و آیات 10. اعتدال در قرآن 11. فلسفه قصه در قرآن 12. استدراج مهلت دادن 13. ابتهالات و ربّنا های قرآن 14. اسلام ایرانیان ، آیات قرآن 15. سبک زندگی مؤمنانه 16. اخلاق قرآنی (عباد الرحمن) 17. حجاب و عفاف 18. چهل حدیث از معصومین 19 آیاتِ سیاسی اجتماعی حقوقی اقتصادی قرآن 20. رهبری و ولایت پذیری 21.تولی و تبری و آیات 22. استکبار ستیزی و قرآن 23. رسانه ها و ماهواره ها، گوساله های زرین سامری 24. مناظرات در قرآن انسان، فرشته، ابلیس، دوزخیان 25.مرگ در دنیا، برزخ و قیامت 26. بهشت و جهنم ، بهشتیان و جهنمیان 27. بهار نماد رستاخیز، بهارطبیعت 28. خلافت قبیله ای، بنی امیه آل مروان و بنی عباس 29. فاطمه زهراء راز قبر مخفی 30. سکوت مولود کعبه، ثروت اندوزی خواص 31. غدیر در مسلخ کودتای سقیفه 32. امام حسن مجتبی معزّ المومنین، صلح حسنی 33.34.امام علی و امام حسین و آیات 35. امام حسین عاشورا پیامدهای نهضت 36. حضرت ابـوالفـضـل العباس 37. حضرت علی اکبر علیه السلام 38. امام سجاد علیه السلام 39. حضرت زینب سلام الله (پیام رسانان حماسه عاشورا) 40. امام باقر انقلاب فرهنگی 41. امام صادق جهش فرهنگی 42. امام کاظم (زین المجتهدین) 43. امام رضا مدیریت فرهنگی در مسیر خراسان ولایتعهدی ، سلسله الذهب ، آموزه های 44. امام جواد علیه السلام 45. امام هادی علیه السلام 46. امام عسکری (علیه السلام) 47. وجود منجی و ظهور امام زمان 48. آیا ظهور اتفاق افتاده، دجال زمانه 48. مجموعه اشعار آیت الله سید نورالدین طاهری ( استاد حقیر ) 49. تفسیر و ترجمه به نظم جزء 30 قرآن 50.51. شرح آیات نماز زکوه انفاق – روزه و انواع