http://m5736z.blog.ir/post/siyssi.Q1
http://m5736z.blog.ir/post/siyasi2
کتابهای منتشر شده ی اینجانب
zarepoorketab.blog.ir
کتابهای منتشر شده ی اینجانب
zarepoorketab.blog.ir
دنباله مطالب
حفظ استقلال امت اسلامی و عدم سلطه کفار بر مسلمین
ب، و خداوند تا ابد اجازه نداده که کافران کمترین تسلطی بر مؤمنان داشته باشد . میان دورویان و بین شما خدا حکم راند به روز جزا
که در هیچ هنگامه و هیچگاه نکرده رهى باز یکتا اله
که تا چیره گردند کفار دین بر افراد مؤمن به روى زمین
قرآن، از پیروزى مسلمانان با کلمهى فَتْحٌ و پیروزى کفّار با واژهى نَصِیبٌ شاید به این جهت تعبیر کرده است که بفهماند رونق کفر، زودگذر است و فرجام نیک و پیروزى واقعى، با حقّ است.
نَسْتَحْوِذْ از ریشهى «حوذ» به معناى عقبِ ران آمده است. زیرا شتربان براى سوق و حرکت دادن شتر، به آن قسمت ضربه مىزند و در اینجا مراد، تشویق کفّار به جنگ علیه مسلمانان است.
فقها در مسائل مختلف فقهى، براى اثبات عدم تسلّط کفّار بر مؤمنان، به جملهى لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ استناد مىکنند. البتّه رفت و آمد و کسب اطلاع و آموزش دیدن و تبادل فرهنگى و اقتصادى، اگر سبب سلطه کفّار و ذلّت مؤمنان نباشد مانعى ندارد. چون در روایات مىخوانیم: آموزش ببینید، گرچه به قیمت مسافرت به کشور چین باشد. و یا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: هر کافر اسیرى، ده مسلمان را آموزش دهد او را آزاد مىکنم. و در زمان معصومین علیهم السلام معاملات میان مسلمانان و دیگران انجام مىشده است.
1- منافقان فرصتطلبند واز هر پیشامدى به سود خود بهره مىگیرند. یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ 2- منافقان، جاسوسان کفّار و مشوّق آنان براى جنگ با مسلمانانند. «نَسْتَحْوِذْ» 3- روز قیامت، با داورى به حقّ خدا، همهى نیرنگها و نفاقها آشکار مىشود. فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ . 4- مؤمنان، حقِ پذیرفتن سلطه کافران را ندارند، و سلطهپذیرى نشانه نداشتن ایمان واقعى است. «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» . 5- باید کارى کرد که کفّار از سلطه بر مؤمنان براى همیشه مأیوس باشند. لَنْ یَجْعَلَ 6- هر طرح، عهد نامه، رفت و آمد و قراردادى که راه نفوذ کفّار بر مسلمانان را باز کند حرام است. . پس مسلمانان باید در تمام جهات سیاسى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى از استقلال کامل برخوردار باشند. لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ ... . در نتیجه میبینیم در آیات متعددی از قبول ولایت کفار نهی میکند
ج، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ (نساء ۱۴۴)
ای کسانیکه ایمان آوردید به جای مؤمنان، کافران را ولیّ خود قرار ندهید. مؤمنان حقّ ایجاد رابطه با کفّار را ندارند، ولى منافقان با کافران رابطهى تنگاتنگ دارند. پس اى مؤمنان به پروردگار مبادا ز کفار گیرید یار
مبادا دگر مؤمنان را رها نمایید بر رغم امر خدا
بخواهید آیا کنید آشکار یکى حجتى را به پروردگار
(که بر کیفر کفر گیرد عقاب شما را بدین کار سازد عذاب)
قرآن، کفّار را شیطانهاى منافقان خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ و برادران منافقان معرفى مىکند الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا تعبیرات قرآن در آیات 139 و 141 مبین کیفیّت رابطهى آنان با کفّار بود. . 1- پذیرش ولایت کفّار با ایمان سازگار نیست. یک دل، دو دوستى برنمىدارد. . 2- تولّى و تبرّى، دوستى با مؤمنان و دورى از کافران، لازمهى ایمان است . 3- از هر نوع رفاقت و قراردادى که نتیجهاش به زیان مسلمانان باشد، پرهیز کنید. 4- در سیاست خارجى، روابط سیاسى و اقتصادى، گزینشها و عزل و نصبها، هر اقدامى که به سلطهى کفّار بر مسلمانان انجامد حرام و محکوم است. لا تَتَّخِذُوا 5- مسلمان ذلّت پذیر، در برابر خداوند پاسخى ندارد. أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ ... امّا در برابر سایر دولتهای اسلامی، باید مطابق ۹۲ انبیاء عمل کرد . إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً یعنی دین شما، دین واحد است پس اگر دین همه مسلمین، واحد است، و همه به سوی یک هدف مشترک حرکت میکنند و آن پرستش خدای یگانه است، نباید از ارتباط با یکدیگر اجتناب کنند. (مومنون52)
یکى قوم هستند جمع ملل یکى هست دین و نیابد خلل
وَ لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا که یکی از قواعد و حقوق کلی بین المللی اسلامی را باز می گوید و تمامی آیات و روایات دیگری که از حقوق شخصی عمومی، داخلی و بین المللی اسلامی سخن می گویند، حق به مفهوم حقوقی در آنها به کار رفته است و معنای ارزشی و اخلاقی ندارد.
بیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید
لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ (آل عمران ۲۸) نباید اهل ایمان، به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود برگزینند و هر کس چنین کند نزد خدا هیچ ارزشى ندارد، مگر آنکه از کفّار پروا و تقیّه کنید (و به خاطر هدف هاى مهم تر، موقّتاً با آنها مدارا کنید) و خداوند شما را از (نافرمانى) خود هشدار مى دهد و بازگشت (شما) به سوى خداوند است.
نباید که افراد مؤمن به دین بگیرند از کافران همنشین
که هرکس نماید بدین گونه کار نباشد دگر دوست با کردگار
مگر آنکه خواهید تا بر حذر بمانید از شرّ آنها دگر
شما را خداوند از قهر خویش بترساند اى مؤمنان همچو پیش
سرانجام هرکس در این سرگذشت به یکتا خدا مى کند بازگشت
دلالت بر حرمت پذیرش کافران دارد : اگر ما کفار را اولیای خود بگیریم، خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کردهایم، و از اخلاق و سایر شئون حیاتی آنان متأثر گردیم. با توجّه به قدرت بىانتهاى الهى در آیات قبل، جایى براى پذیرفتن سلطه کفّار نیست.
بِیَدِکَ الْخَیْرُ، تُولِجُ اللَّیْلَ، لا یَتَّخِذِ ... در این آیه سیماى سیاست خارجى، شیوهى برخورد با کفّار، شرایط تقیّه و جلوگیرى از سوء استفاده از تقیّه بیان شده است. تقیّه، به معناى کتمان عقیدهى حقّ از ترس آزار مخالفان و ترک مبارزه با آنان به جهت دورى از ضرر یا خطرِ مهمتر است. تقیّه، گاهى واجب و گاهى حرام است. قرآن در آیه 106 نحل، دربارهى تقیّه سخنى گفته که شأن نزول آن عمار یاسر است. 1- پذیرش ولایت کفّار از سوى مؤمنان، ممنوع است. لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ (اگر مسلمانان جهان تنها به این آیه عمل مىکردند الآن وضع کشورهاى اسلامى این چنین نبود.) . 2- در جامعه اسلامى، ایمان شرط اصلى مدیریّت و سرپرستى است. لا یَتَّخِذِ . . 3- ارتباط سیاسى نباید مُنجرّ به سلطه پذیرى یا پیوند قلبى با کفّار شود. . 4- ارتباط یا قطع رابطه باید بر اساس فکر و عقیده باشد، نه بر اساس پیوندهاى فامیلى، قومى و نژادى.
5- هرکس به سراغ کفّار برود، خداوند او را به حال خود رها واز امدادهاى غیبى خود محروم مىسازد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ» . 6- ارتباط ظاهرى با کفّار براى رسیدن به اهداف والاتر، در مواردى جایزست الَّا أَنْ 7- تقیّه، براى حفظ دین است. مبادا به بهانهى تقیّه، جذب کفّار شوید و از نام تقیّه سوء استفاده کنید. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» . 8- در مواردى که اصل دین در خطر باشد، باید همه چیز را فدا کرد و فقط باید از خدا ترسید.
9- یاد معاد، بهترین عامل تقواست. «یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ» . 10- مبادا به خاطر کامیابى و رفاه چند روزهى دنیا، سلطهى کفّار را بپذیرید که بازگشت همهى شما به سوى اوست. «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»
ارتباط مخفی و سرّی با دشمنان ممنوع و ....
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ . اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خود را دوست نگیرید. شما با آنان طرح دوستى مىافکنید، در حالى که آنان نسبت به حقّى که براى شما آمده است، کفر ورزیدهاند. (علاوه بر آن که) آنان شما و پیامبر را به خاطر ایمان به خدا که پروردگار شما است، (از مکّه) اخراج و آواره نمودهاند. اگر شما براى جهاد در راه من وطلب رضاى من (از وطن) بیرون آمدهاید (با آنان دوستى نکنید). شما مخفیانه دوستى خود را به آنان مىرسانید در حالى که من به آنچه مخفیانه و آنچه آشکارا انجام دهید آگاهترم و هر کس از شما چنین کند، قطعاً از راه راست گم گشته است.
الا مؤمنان به پروردگار که هستید ثابت قدم و استوار
نبایست از کافران دغا که خصم منند و عدوى شما
بگیرید یار و گزینید دوست که این قوم، با اهل ایمان عدوست
همانا که در حق قرآن کتاب ره کفر را کرده اند انتخاب
که با جرم ایمان به پروردگار براندندتان با رسول از دیار
اگر ترک گفتید شهر و وطن که خشنود گردم از این کار من
براى جهاد به راه خدا وطن را بگفتید ترک جلا
مبادا که با مردم کفرکیش نهانى ره انس گیرید پیش
منم آگه از آنچه بندید کار چه باشد نهان یا بود آشکار
هرآن کس کز این کار صورت بتافت همانا به کفر و ضلالت شتافت
إِن یَثۡقَفُوکُمۡ یَکُونُواْ لَکُمۡ أَعۡدَآءٗ وَیَبۡسُطُوٓاْ إِلَیۡکُمۡ أَیۡدِیَهُمۡ وَأَلۡسِنَتَهُم بِٱلسُّوٓءِ وَوَدُّواْ لَوۡ تَکۡفُرُونَ 2 اگر کفار به شما دست بیابند، دشمنان شما خواهند بود و دست و زبان خود را به آزار شما دراز خواهند کرد و آرزومند آنند که شما هم کافر شوید)
اگر کافران به یکتا خدا مسلط بگردند خود بر شما
همان دشمنانِ قدیمند و بس ترحم نورزند بر هیچ کس
بکرده عداوت به حد توان به دست و عمل با کلام و زبان
به دل دوست دارند کافر شوید دگرباره بر راه کفران روید
«شیخ طوسى» گویند: این آیه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده موقعى که رسول خدا صلی الله علیه و آله قصد داشت، ناگهانى وارد مکه بشود و از خدا خواست که خبر آن در قریش انتشار نیابد و نیز دستور فرموده بود کسى از مدینه بیرون نرود. حاطب به سوى اهل مکه نامه نوشت و آنان را از حمله ناگهانى پیامبر به مکه باخبر ساخت. خداوند موضوع نامه حاطب را به وسیله وحى به رسول خویش خبر داد. بعد از وحى مزبور رسول خدا ص على و زبیر را خواست و فرمود: از مدینه بیرون بروند و کنیز سیاهى را که به طرف مکه روان است و نامه حاطب را به همراه دارد، دستگیر نمایند. و نامه را از وى خواستند، کنیز اول منکر شد. بعد به ناچار گفت: روى خود را برگرداند تا نامه را بدهد. وقتى که على برگشت نامه را از مخفى گاه خود بیرون آورد پیامبر دستور فرمود: که ندا کنند (الصّلوة جامعة). مردم جمع شدند، پیامبر به منبر رفت و خطبه خواند بعد فرمود: نویسنده این نامه از جا برخیزد و خود را معرفى کند. کسى از جا برنخاست، بالاخره حاطب در حالى که مى لرزید از جا برخاست و گفت: یا رسول الله از موقعى که مسلمان شده ام، نفاق نورزیدم. ... سپس این آیه نازل گردید و خطاب در آیه مربوط به جمیع مؤمنین مى باشد. . ثقف یعنی حذاقت در درک چیزی که مجازا به عنوان ظفر و دستیابی نیز استعمال می شود، می فرماید: دوستی با کفار هیچ سودی به حالتان ندارد، چون علی رغم این دوستیها، اگر آنها به شما دست یابند، دشمنی خود را اعمال می کنند و دست خود را به قتل و اسیر کردن و تعذیب شما می گشایند و از هر ناسزا و بدگویی نسبت به شما دریغ نمی ورزند و دوست می دارند که شما کافر شوید، همچنانکه در مکه نیز مؤمنان را آزارمی دادند تا آنها دست از دینشان بردارند. .
پیام ها 1- جامعه ایمانى حق ندارد با دشمنان خدا، رابطه دوستانه و صمیمانه داشته باشد. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ» 2- ایمان به خداوند با برقرارى پیوند دوستى با دشمن خدا سازگار نیست. 3- دشمن خدا در حقیقت دشمن مؤمنان نیز هست. «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ» 4- گرچه کفّار دشمن ما هستند، ولى دلیل اصلى متارکهى ما با آنان، دشمنى آنها با خداست. کلمهى «عَدُوِّی» قبل از «عَدُوَّکُمْ» آمده است. 5- القاى مودّت و ابراز دوستى با دشمنان، جرأت آنان را در برابر مؤمنان بیشتر مىکند. «تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ» 6- اوامر و نواهى خود را به طور مستدل بیان کنید. لا تَتَّخِذُوا ... قَدْ کَفَرُوا ... 7- در سیاست خارجى،برقرارى رابطه و قطع روابط براساس ملاکهاى دینى باشد. 8- دین از سیاست جدا نیست. (فرمان قطع رابطه با دشمنان یک دستور سیاسى است که در متن قرآن آمده است). «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ» 9- کفّار تنها در عقیده مخالف شما نیستند، بلکه کمر به حذف شما بستهاند. 10- دشمنى کفّار با شما به خاطر ایمان شما به خداست. «أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ» 11- برقرارى رابطه با کفّار در صورتى جایز است که آنها به ارزشهاى شما احترام بگذارند و در صدد توطئه نباشند. 12- اسلام خواهان عزّت مسلمانان است. (اظهار مودّت به گروهى که به مکتب شما کافرند و بر ضدّ شما توطئه مىکنند، ذلّت است). 13- یک دل، دو دوستى بر نمىدارد. جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ 14- جهاد باید خالصانه و براى خدا باشد. «جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی» 15- خداوند از ارتباطات مخفیانه با کفّار آگاه است. «أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ» 16- توجّه به علم خداوند، سبب کاهش گناهان است. «أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ» 17- در تربیت، هم امر و هم نهى، «لا تَتَّخِذُوا» هم استدلال، «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ» هم انگیزه. «یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ» و هم تهدید. «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ» 18- چه بسیارند مؤمنانى که بد عاقبت مىشوند. الَّذِینَ آمَنُوا ... ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ 19- چه بسیارند افرادى که در آغاز رزمنده بودند، ولى در اثر رابطه با دشمنان، بد عاقبت شدند. خَرَجْتُمْ جِهاداً.... 20- فکر تأمین منافع از طریق روابط سرّى با دشمنان دین، بیراهه رفتن و حرکتى بىفرجام است. وَ مَنْ یَفْعَلْهُ ...
با دشمن طرح دوستی نریزید دشمن شناسى . قرآن در آیات متعدّدى از برنامهها و توطئههاى دشمن خبر مىدهد و وظیفهى مسلمانان را به آنان گوشزد مىنماید: . الف) افکار و آرزوهاى دشمن: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا قطعاً سختترین دشمنان اهل ایمان را یهودیان مشرکان خواهى یافت. همانا که دشمن ترین دشمنان که در گیرودارند با مؤمنان . یهودند و این مشرکان پلید که در قلبشان بانگ ظلمت دمید . کنون بازبینى که در این میان نکوتر ز هر قوم در این زمان . گروه نصاراست بى کاستى که سازند با مؤمنان راستى . ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ نه کفّار از اهل کتاب و نه مشرکان، هیچ کدام دوست ندارند که از طرف پروردگارتان به شما هیچ خیرى برسد. بقره 105
بدانید کفار اهل کتاب پلیدان مشرک به آئین ناب
نخواهند هرگز ز سوى خدا شود خیر نازل براى شما
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ آرزو دارند که شما نرمش نشان دهید تا با شما سازش کنند.
به دل میل دارند آن کافران مدارا نمائى تو با منکران
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِکُمۡ لَا یَأۡلُونَکُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِی صُدُورُهُمۡ أَکۡبَرُۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ آرزو دارند که شما در رنج قرار گیرید. بقره 118
پس اى مؤمنان غیر هم دین خویش مگیرید یار صمیمى و خویش
که آنها که هستند اهل عناد ندارند کوتاهى از هر فساد
بخواهند آنان که دائم شما بمانید در محنت و در بلا
بگویند ما با شما دشمنیم چنین گفته را آشکارا زنیم
ولى آنچه دارند در دل نهان بود بیشتر زانچه شد بر زبان
بکردیم آیات خود را عیان خردمند عبرت بگیرد از آن
... وَدَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِکُمۡ وَأَمۡتِعَتِکُمۡ فَیَمِیلُونَ عَلَیۡکُم مَّیۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن کَانَ بِکُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَکُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗا آرزو دارند که شما از اسلحه و سرمایه خود غافل شوید. نساء 102
بلى کافران مى کشند انتظار که غفلت نمایید در کارزار
که ناگه بسوى شما حمله ور بگردند با نیزه و با سپر
چو بیمارى و بارش آسمان شما را به رنج افکند آن زمان
گناهى نباشد گشائید اگر در آن چند لحظه سلاح از کمر
و لیکن در این حال هم برحذر بمانید از خصم تیره گهر
که از بهر کفار، روزِ شمار عذابى نهادست پروردگار
که گردند نابود و خوار و ذلیل بر آنها تباهى بگردد گسیل
ب) توطئههاى دشمن: إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً 15 وَ أَکِیدُ کَیۡدٗا 16 فَمَهِّلِ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَمۡهِلۡهُمۡ رُوَیۡدَۢا طارق17 مخالفان، هرگونه توطئهاى را بر ضدّ شما به کار مىبرند.
کنون دشمنان خدا در عمل نمایند تدبیر و مکر و حیل
که ما نیز در پاسخ ماکران نمائیم تدبیر بر کافران
کنون پس به کفار یکتا خدا زمانى تو مهلت ده اى مصطفى
أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبٗا مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ یَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ وَیُرِیدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِیلَ آنان گمراهى را مىخرند و مىخواهند شما نیز گمراه شوید. نساء 44
نبینى مگر حال اهل کتاب که کم بهره اى یافتند از صواب
خریدار گمراهیند و ضرر به دریاى ظلمت شده غوطه ور
به دل دوست دارند با میل و خواست شما هم بگردید گمره ز راست
ج) رفتار دشمن: إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡکَٰفِرِینَ کَانُواْ لَکُمۡ عَدُوّٗا مُّبِینٗا کافران دشمنان آشکار شمایند. نساء 101
شما را اگر هست ترسى که چند ز کفار بینید رنج و گزند
نگردید غافل ز کفار خوار ز نیرنگ آن قوم ناراست کار
که بس آشکار است آن دشمنى که دارند آن کافران دنى
یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا با خدا و مؤمنان خدعه مىکنند. إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً اگر بر شما مسلّط شوند، دشمن شما مىگردند. آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ به آنچه که بر مؤمنان نازل شده صبحگاهان ایمان بیاورید و شامگاهان از ایمان برگردید (تا شاید مؤمنان نیز در حقانیّت دین مردّد شده و) برگردند. . د) وظیفهى مسلمانان در برابر دشمن: «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ» آنان دشمنند پس از آنان حذر کن. منافقون4 . همانا که با دین تو دشمنند از ایشان حذر کن که خدعه زنند . وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ... آنچه توان دارید براى مقابله با دشمن آماده کنید. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا» غیر خودىها را محرم اسرار نگیرید که رعایت نمىکنند.
دلیل قطع رابطه با کفّار پنج چیز است:
الف) مکتب شما را قبول ندارند. «کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ» . ب) رهبر و امّت را تحمّل نمىکنند. «یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ» . ج) اگر سلطه یابند، دشمنى خود را اعمال مىکنند. إِنْ یَثْقَفُوکُمْ ... . د) با دست و زبان، آزارتان مىدهند. «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ» . ه) مىخواهند که شما از دین برگشته و مرتد شوید. «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
پیام ها
1- دشمنان به دنبال سلطه همه جانبه بر شما هستند. «یَثْقَفُوکُمْ» . 2- خاموشى دشمن، نشانهى دوستى او نیست بلکه فرصت ضربه زدن نیافته است. 3- دشمن هم تهاجم نظامى دارد، «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ» هم تهاجم فرهنگى. 4- ریشهى دست و زبان درازىهاى دشمن، خواستههاى قلبى و درونى اوست. . 5- دشمنان، در دشمنى با شما وحدت دارند. یَکُونُوا ... یَبْسُطُوا ... وَدُّوا 6- هدف دشمن از ضربههاى نظامى و فرهنگى، دست برداشتن شما از مکتب است. 7- تا کفر نورزید، دشمن از شما راضى نمىشود. «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
از آنجا که یکى از عوامل برقرارى رابطه با دشمنان، حفظ روابط خانوادگى و خویشاوندى است، قرآن مىفرماید: خانواده و خویشاوند کافر، در قیامت به کار شما نمىآید، پس به خاطر آنها خود را به گناه نیندازید. ناکارآمدى بستگان و بریده شدن اسباب در قیامت، بارها در قرآن مطرح شده است:
فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ در آن روز نسبتى میان مردم در کار نیست. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» در آن روز سببها قطع مىشود. لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (ممتحنه ۱-۳) روز قیامت خویشاوندی و ... سودی نداشته و فاصله ایجاد می شود و هرکسی پاسخگوی اعمال خود است .
1- عواطف خویشاوندى، گاهى زمینه تمایل به دشمنان است. تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ ... لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ
2- چه انگیزهاى براى ایجاد رابطه دوستانه با کفّار دارید؟ . 3- قلباً که مایلند شما هم کافر شوید. «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» 4- دست و زبانشان که بر ضدّ شماست. «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ» 5- در قیامت هم که سودى براى شما ندارند. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ» 6- از ناکارآمدى تکیهگاهها و تنهایى خود در قیامت یاد کنید تا از کفّار قطع امید کنید، گرچه از بستگان شما باشند.
7- در روز قیامت، خدا بستگان منحرف را از مؤمنان جدا مىکند، پس براى چند روز دنیا، خود را به آنان وابسته نکنیم أَوْلِیاءَ ... یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ
8- ایمان به علم و نظارت خداوند، عامل بازدارنده از گناه است. «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»
قرآن در مقابله و مواجهه با مخالفان, فرمان صادر می کند
الف، ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ . (ای رسول) به حکمت و موعظه نیکو به راه خدایت دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل مناظره کن (وظیفه تو بیش از این نیست) که البته خدای تو (عاقبت حال) کسانی را که از راه او گمراه شده و آنان را که هدایت یافتهاند بهتر میداند. نحل125
به برهان و حکمت به پند و سخن بخوان بندگان را به آیین من
به نیکوترین سبک و راه و نسق بکن بحث و گفتار در باب حق
خدا نیک داند که از راه خود که گمراه گشت و که گمره نشد
دعوت از طریق حکمت و موعظه و جدال نیکو کار بسیار دشوارى استزیرا گروهى لجاجت کرده و دعوت را نمىپذیرند و گروهى علاوه بر آن توطئه و کارشکنى مىکنند
و گروهى دست به براندازى مىزنند و براى رسیدن به اهداف شوم خود از حربههایى همچون تهمت، مسخره، تهدید، رقیبتراشى و محاصره اقتصادى، جنگ و هرگونه شکنجه و آزار استفاده مىکنند. لذا این دو آیه یک نوع تسلّى و دلدارى و رهنمودى است که پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله در دعوت خود به بنبست کشیده نشود.
ب، وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ (نحل 126) و اگر به شما مسلمانان کسی عقوبت و ستمی رسانید شما باید به قدر آن در مقابل انتقام کشید (نه بیشتر) و اگر صبوری کنید برای صابران بهتر خواهد بود. اگر بر شما کس رساند ستم از او انتقامى بگیرید هم
و گر صبر سازید بهتر بود که بر صابران اجر افزون شود
ج. وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ
و تو (ای رسول) صبر و تحمل پیشه کن که صبر تو تنها به (توفیق) خداست، و بر آنها (که ترک کفر و عناد نمیکنند) غمگین مشو و از مکر و حیله آنان دلتنگ مباش.
کنون صبر مى ساز اى مصطفى (ص) که در صبر باشد رضاى خدا
تو غمگین نباشى، چو روى عناد نیارند ایمان به رب و معاد
که از مکر آن کافران عنود نحل127 نگه داردت کردگار ودود
د. إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِینَ هُم مُّحسِنُونَ محققا خدا یار و یاور متقیان و نیکوکاران عالم است. (و اى پیامبر!) صبر پیشه کن وصبر تو جز (به یارى وتوفیق) خداوند نیست و بر آنان اندوه مخور، و از آنچه مَکر و تدبیرهاى خصمانهاى که مىکنند، دلتنگ و در فشار مباش. نحل 128
همانا که یارى دهد کردگار به پرهیزکاران نیکوى کار
قرآن از مداهنه و سازش کاری با غیر خودی که روش بازیگران سیاسی است جلوگیری می کند
فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ (قلم ۸-۹)
پس، از تکذیب کنندگان اطاعت نکن. آنان دوست دارند که تو سازش کنى و آنان نیز با تو سازش کنند.
مبادا تو و امتت بعد از این بپوئید بر سیرۀ کاذبین
به دل میل دارند آن کافران مدارا نمائى تو با منکران
که تا آن کسان نیز روى نفاق ببندند با تو قرار و وثاق
قرآن، بارها رسول خدا را از پیروى منحرفان با جمله لا تُطِعْ و لا تَتَّبِعْ نهى فرموده. براى نجات مردم، دشمن را با تمام ابعادش معرفى کنید.
در این آیات حدود ده خصلت نقل مىکند که به خاطر یکى از آنها پرهیز از آنان لازم است، تا چه رسد به اینکه تمام این خصلت ها در گروه یا فردى باشد.
رهبر جامعه که مورد اطاعت و پذیرش مردم است باید سرچشمه نشاط و امید و وحدت و تقوا باشد و صفاتى همچون عیبجویى، سخن چینى، بخل، تجاوز، خشونت که هریک عامل دلسردى و تفرقه است در رهبر ممنوع است و در این آیات، فرمانبرى از صاحبان این خصلتها نهى شده است.
در روایات مىخوانیم: خداوند به حضرت شعیب فرمود: من جمعیّت صد هزار نفرى را گرفتار قهر خود مىکنم با اینکه چهل هزار نفرشان بد و شصت هزار نفرشان خوبند و این به خاطر آن است که خوبان غیرت دینى ندارند و با گناهکاران مداهنه مىکنند.
مخفى نماند آنچه مورد انتقاد است سازش از موضع ضعف است که نامش مداهنه است ولى کوتاه آمدن از موضع قدرت که نامش مداراست مانعى ندارد، نظیر پدرى که به خاطر رعایت حال کودکش آهسته راه مىرود.
1- به شکرانه نعمتهاى الهى، از منحرفان پرهیز کنید. . 2- به سوگند مخالفان اعتبارى نیست و هر چه بیشتر سوگند خورند بى اعتبارتر 3- از نقشههاى دشمن غافل نشوید. تلاش مىکنند تا شما را به سازش بکشانند. 4- به دشمن امتیاز ندهید، حتّى اگر آنان با دادن امتیاز، چراغ سبز سازش بذهند . 5- عقب نشینى از اصول، خواسته دشمن است. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» (تسامح و تساهل نسبت به اصول ممنوع) 6- سازش با دشمن، به منزله اطاعت از اوست. و مراد از اطاعت نکردن، همان سازش نکردن است.
حکومت برای حفظ نظام، جاسوس و نیروی اطلاعاتی داشته باشد
یاأَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لَا تَجَسَّسُوا (حجرات۱۲) ای اهل ایمان دوری از گمان بد کنید و بین یکدیگر جاسوسی نکنید یعنی فردی از زندگی شخصی دیگر، نه برای حفظ امنیت افراد و جامعه
الا مؤمنان به پروردگار که دارید ایمان به روز شمار
همه در حق هم چه مرد چه زن نمایید پرهیز از شک و ظن
چه بسیار پندارهائى که هست که همچون گناهى به دل برنشست
ز حال درونى هم هیچگاه تجسس نورزید باشد گناه . این آیه نیز براى حفظ آبروى مردم؛ سوءظن، تجسّس در احوالات شخصی را حرام کرده نه برای حفظ امنیت و ..... به دلیل ارتباط استقلال و ثبات سیاسی کشور ها و هر نظام سیاسی با عملکرد سازمان های اطلاعاتی ضرورت شناخت صحیح این سازمان ها و مطالعه در تاریخچه و اهداف و عملکرد آنها و هم چنین آشنایی با شیوه و شگرد ها و روش های کسب اطلاعات توسط آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. استقلال و ثبات سیاسی کشور ها تابعی از چگونگی تلاش دولت ها برای بقا و ادامه حیات سیاسی خود می باشد. - ایمان، تعهّدآور است و باید از یکسرى افکار و اعمال دورى نماید. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا ... (ایمان، با سوءظن و تجسّس و غیبت سازگار نیست) - در جامعهى ایمانى، اصل بر اعتماد، کرامت و برائت انسانها است - براى جلوگیرى از غیبت باید زمینههاى غیبت را مسدود کرد. (راه ورود به غیبت، اوّل سوء ظن و سپس پیگیرى و تجسّس است.
نقش رهبر را در زندگی بیان می کند
یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (اسراء ۷۱) روزى که هر گروهى از مردم را با پیشوایشان فرامى خوانیم، پس هر کس نامه ى عملش به دست راستش داده شود، پس آنان نامه خود را (با شادى) مى خوانند و کمترین ستمى بر آنان نمى شود.
به یاد آر روزى که آید فرا که هر امتى را بیاید ندا
بیایید نزدیک پروردگار همه پیشوایانتان در کنار
به هرکس که در روز محشر بجاست دهندش اگر نامه بر دست راست
بگویند خوان نامه را بیش وکم که بر کس نگردد در آنجا ستم
همهء آیاتی که دربارهء حکومت و حاکم نازل شده و به قول محمد تقی شریعتی تمام ۱۲۰ مائده جنبهء سیاسی دارند و دربارهء خلافت حضرت علی و کارشکنی و مخالفت خلفا و پیروان آنان نازل شده است
قرآن از دو گونه پیشوا نام برده است: یکى امام نور و هدایت، «أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» و دیگرى امام نار و ضلالت، «أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» که گروه دوّم، با زور و تهدید و تطمیع و تحقیر، مردم را به اطاعت خود وامىدارند.
ابوبصیر به امام صادق علیه السلام گفت: «أشهد أنک امامى»، گواهى مىدهم که تو امام من هستى. امام فرمود: در قیامت، هر گروهى با امامشان محشور مىشوند، خورشیدپرستان با خورشید و ماه پرستان با ماه.
1- تقسیمبندى مردم در قیامت، براساس رهبرانشان خواهد بود. «کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»
3- انسان، ناگزیر الگو و رهبرى را براى خود انتخاب مىکند. «کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»
4- مسلمان نباید در مسائل رهبرى، منزوى و بىتفاوت باشد. زیرا در قیامت به همراه او محشور مىشود.
5- آثار مسأله انتخاب رهبرى و اطاعت از او، تا دامنهى قیامت ادامه دارد. «نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»
6- قیامت، نه تنها دادگاه افراد، بلکه محکمهى بزرگ امّتها و ملّتها و احزاب و حکومتها نیز هست.
7- امامت و ولایت، در متن زندگى مطرح است، نه آنکه صرفاً موضوعى اعتقادى و در حاشیهى زندگى باشد. رهبر، زمینهساز سعادت یا شقاوت مردم مىباشد.
آیات سیاسی اجتماعی و اقتصادی
قرآن دستور میدهد که سهم خود را از دنیا فراموش مکن
وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (قصص ۷۷)
و (اى قارون!) در آنچه خداوند به تو داده است، سراى آخرت را جستجو نما و (در عین حال) بهرهات را نیز از این دنیا فراموش مکن و همانگونه که خداوند به تو احسان کرده است، تو نیز (از این ثروت به دیگران) احسان نما و به دنبال فساد در زمین مباش که خداوند، فسادگران را دوست نمىدارد
حضرت على علیه السلام در تفسیر جملهى «لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» فرمود: «یعنى از سلامتى، قوّت، فراغت، جوانى و شادابى خود براى آخرت استفاده کن». در این آیه به چند دستور و رهنمود تربیتى اشاره شده است : . الف: توجّه داشتن به آخرت، همراه با بهرهمندى از دنیا. . ب: احسان به دیگران با توجّه به الطاف خداوند به انسان. . ج: دورى از فساد با توجّه به «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»
عدالت اجتماعی، عدالت از اهداف پیامبران است
الف، لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (حدید ۲۵)
رسولان خود را خداى جهان فرستاد با معجزاتى عیان
کتابى عطا کرد و میزان نهاد که مردم گرایند یکسر به داد
یگانه خدا خلق کرده حدید که دارد خطر نیز باشد مفید
که معلوم گردد چه کس راستین کند یارى ایزد و مرسلین
قوى هست و بسیار با اقتدار کسى کو شما راست پروردگار
ارسال انبیاء برای اقامه قسط و عدل و مبارزه با ظلم با تجهیزاتی (آهن) که خداوند فرستاده است. غرض از این کار این اسـت کـه مـردم بـه قـسـط و عـدالت عـادت کـرده و خـوى بـگـیـرنـد، و نیز به وسیله و با انـزال حـدیـد امـتـحان شوند، و برایشان معلوم شود که چه کسى خداى نادیده را یارى مى کـنـد، و چـه کـسـى از یـارى او مـضایقه مى نماید،
جمله لیقوم الناس بـالقـسـط را غایت و غرض انزال میزان گرفته، گفته اند: معناى جمله این است که : ما ترازو را نازل کردیم تا مردم را به عدالت در معاملات خود عادت دهیم، و در نتیجه دیگر خسارت و ضررى نبینند، و اختلالى در وزن ها پدید نیاید، و نسبت میان اشیاء مضبوط شود، چـون قـوام زنـدگـى بشر به اجتماع است، و قوام اجتماع هم به معاملاتى است که در بین آنـان دائر است،
ب، سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُم بَیْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (مائده ۴۲) آنان براى دروغ سازى به دقّت گوش مىدهند و همواره مال حرام (رشوه و ربا) مىخورند، پس اگر (براى داورى) نزد تو آمدند، یا میانشان داورى کن یا از آنان روى بگردان و اگر از آنان روى بگردانى پس هرگز هیچ زیانى به تو نخواهند رساند. و اگر داورى کنى، پس میانشان به قسط و عدل قضاوت کن، همانا خداوند دادگران را دوست دارد.
سخن چین کسانند آن قوم پست به مال حرامند آغشته دست
اگر نزدت آیند بهر حساب بر آنها بران حکم یا رخ بتاب
اگر هم از آنها بتابى تو روى نسازى تو با آن کسان گفتگوى
ندارند آن قدرت و آن توان که بر تو رسانند هرگز زیان
و لیکن اگر حکم خواهى نمود ز روى عدالت کن، اى مرد جود
همانا خدا با کسى دوست باد که او حکم خود، از سر داد، داد
قضاوت و صدور حکم بر اساس قسط و عدل که خوشایند خداوند می باشد . بعضى از یهود که زناى محصنه کرده بودند، به امید نجات از کیفر سنگسار که در دین یهود نیز آمده است، براى داورى نزد پیامبر آمدند، غافل از آنکه حکم اسلام هم سنگسارکردن زناکار است، چون دیدند حکم اسلام نیز همان است، حاضر به پذیرش حکم پیامبر نشدند.
1- علماى یهود، رشوهخوار بودند، أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ و عوامشان مشتاق شنیدن دروغ
2- همزیستى مسلمانان با اهل کتاب، تا حدّى بود که آنان براى قضاوت، نزد پیامبر ما مىآمدند.
3- پیامبر صلى الله علیه و آله غیر از مسئولیّت نبوّت، مسئولیّت حکومت نیز داشت. فَاحْکُمْ
4- پیامبران، در امر حکومت و داورى، از طرف خدا اختیاراتى دارند که طبق صلاحدید عمل مىکنند
5- شعاع حکومت اسلامى، اهل کتاب را نیز در برمىگیرد. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»
6- اگر حاکم اسلامى براى داورى بین کشورهاى غیر اسلامى انتخاب شد، باید عدالت، جرأت و صراحت را کاملًا مراعات کند. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»
7- مسائل نژادى، منطقهاى، تعصبهاى گروهى، تمایلات شخصى و تهدیدها نباید در قضاوتها تأثیر بگذارد.
8- عدالت همیشه و با هر گروه، یک ارزش خداپسند است. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
خصوصیات جامعه اسلامی و آزادی اجتماعی از اهداف پیامبران است
الف، الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ آل عمران157
(رحمت الهى، شامل کسانى است که علاوه بر ایمان، زکات و تقوا،) از رسول و پیامبر درس نخواندهاى پیروى مىکنند که (نام و نشانههاى او را) نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مىیابند. (پیامبرى که) آنان را به نیکى فرمان مىدهد و از زشتى باز مىدارد و آنچه را پاکیزه و پسندیده است برایشان حلال مىکند و پلیدىها را بر ایشان حرام مىکند و از آنان بار گران (تکالیف سخت) و بندهایى را که بر آنان بوده برمىدارد (و آزادشان مىکند). پس آنان که به او ایمان آورده و او را گرامى داشته و یارى کنند و از (قرآن) نورى که همراه او نازل شده است پیروى کنند، آنان همان رستگارانند.
کلمهى «امى»، منسوب به «ام»، به معناى مادر، به کسى گفته مىشود که درس نخوانده باشد، پیامبر صلى الله علیه و آله امّى و درس نخوانده بود، الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ چنانکه در آیهى 48 سورهى عنکبوت نیز مىخوانیم: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ تو هرگز پیش از این کتابى نمىخواندى و با دست خود نمىنوشتى. البتّه آن حضرت توانایى نوشتن و خواندن هر دو را داشت. گرچه به دلایلى، تورات و انجیل را تحریف شده مىدانیم، امّا در همین تورات و انجیل موجود نیز اشارات و بشاراتى نسبت به پیامبر صلى الله علیه و آله به چشم مىخورد و سبب مىشود که اهل کتاب، پیامبر خدا را بشناسند، آنگونه که پدر فرزند خود را مىشناسد. اگر نام و نشان پیامبر در تورات و انجیل نبود، مخالفان، آن دو کتاب را آورده، مىگفتند: نیافتیم و از این راه وارد خصومت مىشدند، نه از راه لشکرکشى و پرداخت هزینههاى آن چنانى و جزیه دادن. در احادیث متعدّدى از شیعه و سنّى مىخوانیم که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:
هر آیهاى از قرآن که دربارهى مؤمنان و صفات نیک آنان آمده، علىّ علیه السلام در رأس آن و رهبر آنان است. ما انزل اللّه آیة فیها «یا ایّها الّذین آمنوا» الّا و علىٌّ رأسها و امیرها. پیامبر صلى الله علیه و آله به اصحاب خود فرمودند: پس از شما قومى مىآیند که پیامبرى را ندیدهاند و تنها به وسیلهى کتاب و مکتوبى ایمان مىآورند و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.
1- پیروان پیامبر اسلام، از رحمت خاصّ الهى برخوردارند. فَسَأَکْتُبُها ... الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ 2- پیامبر صلى الله علیه و آله، واسطهى رحمت واسعهى الهى است. وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ 3- پیامبر هم مقام نبوّت داشت، هم مقام رسالت. نبىّ به کسى مىگویند که از وحى الهى آگاهى دارد و خبر مىدهد، ولى رسول مسئول ابلاغ، اجرا و نظارت هم مىباشد. 4- امر به معروف و نهى از منکر، در رأس برنامههاى بعثت پیامبران است. . 5- براى اصلاح جامعه، ابتدا باید امکانات حلال را فراهم کرد، سپس براى امور حرام، محدودیّت ایجاد نمود. . اشعار این آیات در صفحات قبل آورده شده است.
ب، وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّـٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَیۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ فَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ و همانا ما در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم که خدای یکتا را پرستید و از بتان و فرعونان دوری کنید، پس بعضی مردم را خدا هدایت کرد و بعضی دیگر ضلالت و گمراهی بر آنان حتمی شد، اکنون در روی زمین گردش کنید تا بنگرید عاقبت آنان که (انبیاء را) تکذیب کردند به کجا رسید (و آنها چگونه هلاک ابدی شدند). (نحل ۳۶)
همانا که در بین هر امتى رسولى بیامد ورا حجتى
که گوید پرستید پروردگار بجویید دورى ز بتهاى خوار
خدا عده اى را هدایت بکرد گروهى دگر را بگرداند طرد
نمایید گردش به روى زمین ببینید با چشم انصاف بین
که آنها که کردند تکذیب حق سرانجامشان چون شدى زین نسق
«أُمَّةٍ» به هر جماعتى که داراى نوعى وحدت و اشتراک باشند، امّت گفته مىشود. این کلمه 52 بار در قرآن آمده است.
«طاغوت» براى مبالغهى طغیان بکار مىرود. در قرآن به شیطان، ستمگران و مستکبران و بتها، که مایهى طغیان و نافرمانى خدا هستند، «طاغوت» گفته شده است. این کلمه هم در مورد مفرد بکار مىرود «یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» و هم در مورد جمع «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» خداوند اسباب هدایت را براى تمام مردم فرستاده است، «بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» امّا گروهى مىپذیرند و هدایت مىیابند، «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ» و گروهى انکار کرده و گمراه مىشوند. «مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» پس هدایت از اوست، ولى گمراهى از ماست.
مثال جالب: زمین که به دور خورشید مىچرخد، همواره بخشى از آن رو به خورشید و روشن است و بخشى پشت به خورشید و تاریک است. مىتوان گفت: هر نورى که زمین دارد از خورشید است، امّا هر تاریکى که زمین دارد از خود اوست. به هر حال خداوند، ضلالت را به خود نسبت نمىدهد، مگر آنکه انسان خود زمینهى آن را فراهم کرده باشد، مانند آیهى «یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ» خداوند ستمگران را گمراه مىکند و آیه «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ» خداوند جز فاسقان را گمراه نمىکند.
1- بعثت پیامبران، مخصوص نژاد و منطقه و قبیلهى خاصى نبوده است بَعَثْنا فِی کُلِّ
2- دعوت به توحید و دورى از طاغوت، در رأس برنامه پیامبران بوده است اعْبُدُوا
3- خداپرستى با پذیرش سلطهى طاغوتها و ستمگران، نمىسازد. اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا
4- با عبادت و اتصال به خدا، انسان قدرت مبارزه با طاغوت، پیدا مىکند اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ
5- خداوند به انسان در انتخاب راه، اختیار داده است. فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى...وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ
ج، فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ
عبادت خدا و دوری از طاغوت . و عبرت گرفتن از عاقبت تکذیب کنندگان 1- سیر و سفر باید عبرتآموز باشد. فَسِیرُوا ... فَانْظُرُوا . 2- تاریخ قانونمند است و سنّتهاى حاکم بر جامعه و تاریخ، ثابت. فَسِیرُوا ... فَانْظُرُوا
3- قرآن، مردم را به جهانگردى هدفدار دعوت کرده است. فَسِیرُوا ... فَانْظُرُوا
داوری بین مردم از وظایف رهبران الهی است
الف، وَ اتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ هُمْ یُنصَرُونَ (بقره123) و بترسید از روزی که هیچ کس اندکی به کار دیگری نیاید و به حال او سودی نبخشد و از هیچ کس فدایی پذیرفته نشود و شفاعت کسی او را سودمند نبود و آنان را یاوری نباشد .
بترسید از آن، سخت روزِ شمار که هرکس ببیند مجازات کار
کسى را به جاى دگر کس جزا نسازند و مقبول نَبوَد فدا
شفاعت نبخشد به کس هیچ سود ندارد در آن روز یاور وجود
1- ترس از حضور در دادگاه الهى، بدون وجود هرگونه وکیل یا شفیعى، زمینهى تقویت تقواى الهى است.
2- در برابر عقاید خرافى و باطل، با قاطعیّت برخورد کنید. «لا یُقْبَلُ، لا یُؤْخَذُ»
ب، کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (بقره 213)
همه اهل عالم یک امت بُدند همه یک گروهى و ملت بُدند
پس از آن، رسولان ز پروردگار فرستاده گشتند در روزگار
که بر نیک مردان بشارت دهند بدان را به دل ترس اندر نهند
بر آنان فرستاد، برحق کتاب که گردند داور به وجه صواب
که در آنچه دارند مردم جدال برانند حکمى به عدل و کمال
ولى مردمان بر طریق خلاف نمودند در آن کتاب اختلاف
براى تعدّى بر دیگران فکندند شبهه در آیات آن
پس از آن، خداوند از لطف خویش کسى را که او بود مؤمن به کیش
ز ظلمات آن شبهه بیرون رهاند به سوى هدایت هم او را براند
بلى هرکسى را که ایزد بخواست هدایت نماید به آیین راست
در برخى از روایات، این زمان به دوران قبل از حضرت نوح علیه السلام تطبیق شده که در آن زمان، مردم زندگى ساده و محدودى داشته و در بىخبرى به سر مىبردند. سپس افراد بر سر بهرهگیرى از منابع طبیعى و اینکه هرکسى مىخواست دیگرى را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد، اختلاف کرده و جوامع و طبقات پیش آمد. لازمهى زندگى اجتماعى، وجود قانون محکم و عادلانهاى است که بتواند اختلافات را حل نماید، خداوند پیامبران را براى حل اختلافات و رفع درگیرىها، مبعوث نمود و کتابهاى آسمانى را نازل نمود، ولى گروهى آگاهانه و از سر لجاجت، در برابر انذار و تبشیر پیامبران مقاومت کرده و خود بوجود آورندهى اختلافات دیگرى نیز شدند.
امّا خداوند با لطف خویش افرادى که مستعد و پذیراى هدایت بودند، هدایت نمود و آنهایى که در اثر حسادت و یا ظلم مقابله مىکردند، به حال خود رها کرد تا کیفر خود را ببینند. در تفسیر جوامع الجامع آمده است که کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً
یعنى «على دین واحد» همه مردم بر فطرت خداشناسى بودند. انتقاد قرآن، از اختلاف لجوجانهاى است که انسان حاضر به پذیرش داورى انبیا و قانون خداوند نباشد وگرنه اختلافى که عاقبت تسلیم عدالت شود، اشکالى ندارد. همچون اختلاف دو کفّهى ترازو که در حرکتهاى متضادّ خود، دنبال رسیدن به عدالت ند فَهَدَى اللَّهُ ... لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ
1- قانون و تمدنهاى بشرى، قادر بر حل اختلافات نیستند. زیرا هر گروه و فردى بدنبال خواستهاى خود است. حل اختلافات باید از طریق قانون الهى و داورى انبیا صورت گیرد. قانونى که مصون از تحریف و خطاست و داورى که از هوا و هوس و اغراض نفسانى معصوم است فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ ... مَعَهُمُ الْکِتابَ
2- بهترین راه حل اختلاف، تقویت ایمان به معاد است. انبیا براى پیشگیرى از اختلافات، از بشارت و براى درمان آنها، از انذار استفاده مىکنند ... لِیَحْکُمَ بَیْنَ
3- داورى انبیا، در چارچوب قوانین آسمانى است. أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ ... لِیَحْکُمَ
4- یکى از وظایف انبیا، ایجاد وحدت و تفرقهزدایى است. «لِیَحْکُمَ ... فِیمَا اخْتَلَفُوا
5- قضاوت همه انبیا، یک گونه است. فرمود: «لِیَحْکُمَ» و نفرمود: «لیحکموا
6- بدترین نوع اختلاف، اختلاف آگاهانهاى است که بخاطر حسادت و ظلم بوجود مىآید.
7- در بین مؤمنان هم اختلاف پیدا مىشود، ولى در پرتو ولایت خداوند، رهبرى مىشوند.
8- صراط مستقیم، پایان دهنده اختلافات است. «اخْتَلَفُوا ... یَهْدِی ... صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
داوری در اختلافات
الف، فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا (نساء ۶۵) قبلا بیان شده
ب، أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِیداً «نساء 60»
ندیدى مگر حال آن انجمن که دعوى نمودند بر این سخن
که بر آنچه یزدان ترا داده است به دیگر رسولان فرستاده است
کنون سخت ایمان بیاورده ایم دل خویش را سوى دین کرده ایم
ولى بازخواهند بار دگر نمایند طاغوت را راهبر
اگرچند امر آمد از کردگار که گردند کافر به بتهاى خوار
ولى اهرمن خواهد آن قوم بد به گمراهى دوردستى رود
آیهى قبل، مرجع در منازعات را خدا و پیامبر معرفى کرد، این آیه در انتقاد از کسانى است که مرجع نزاع خود را طاغوت قرار مىدهند. میان یک منافق مسلماننما و یک یهودى نزاع شد. بنا بر داورى گذاشتند. یهودى پیامبر را به خاطر امانت و عدالت به داورى قبول کرد، ولى آن منافق گفت: من به داورى کعببن اشرف (که از بزرگان یهود بود) راضیم، زیرا مىدانست که با هدایایى مىتواند نظر کعب را به نفع خود جلب کند. این آیه در نکوهش آن رفتار نازل شد. به تعبیر امام صادق علیه السلام طاغوت، کسى است که به حقّ حکم نکند و در برابر فرمان خدا، دستور دهد و اطاعت شود.
1- ایمان بدون تبرّى از طاغوت، ایمان نیست، خیال ایمان است. أَنَّهُمْ آمَنُوا ... 2- ادیان، هدف و ماهیّت مشترک دارند و ایمان به دستورات همهى انبیا لازم است 3- سازش با طاغوت، حرام است. «أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ»
4- ابتدا راه حقّ را نشان دهید، سپس راه باطل را نفى کنید فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ... یُرِیدُونَ أَنْ 5- حتّى فکر و ارادهى مراجعه به طاغوت مورد انتقاد است. «یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا 6- موفّقیت شیطان، در سایهى اطاعت مردم از طاغوتهاست. إِلَى الطَّاغُوتِ 7- منافق، طاغوت و شیطان در یک خط و در برابر پیامبرانند. یَزْعُمُونَ ... 8- کفر به طاغوت و حرام بودن مراجعه به دادگاههاى طاغوتى، فرمان همه ادیان آسمانى است. أَ لَمْ تَرَ ... أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ ... یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ
9- در حل اختلافات داخلى، سراغ بیگانگان رفتن، خواست شیطان و ممنوع است. یُرِیدُ
10- منافقان، تحت ارادهى شیطانند و طاغوتها دامها و ابزار کار شیطانند.
11- نتیجهى مراجعه و پناه به طاغوت، سقوط به درّه هولناک است. «ضَلالًا بَعِیداً»
ج، یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (نساء 59) قبلا بیان شد
اگر بینتان شد جدالى دراز به حکم الهى، بگردید باز
که این کار بهتر بود در صفت سرانجام آن هست خوش عاقبت
د، إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَ لاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا (نساء 105) (ای پیغمبر) ما قرآن را به حق به سوی تو فرستادیم تا به آنچه خدا (به وحی خود) بر تو پدید آورده میان مردم حکم کنی، و نباید به نفع خیانتکاران (با مؤمنان) به خصومت برخیزی.
به سوى تو قرآن خود را خدا به حق برفرستاد اى مصطفى
که با آنچه یزدان به وحیت بداد میان کسان حکم رانى به داد
مبادا که از خائنان هیچگاه حمایت نمائى در این طى راه
شخصى از یک قبیلهى معروف، مرتکب سرقتى شد. چون موضوع به اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله رسید، آن سارق، گناه را به گردن شخص دیگرى انداخت که در خانهى او زندگى مىکرد. متّهم، با شمشیر به او حمله کرد و خواستار اثبات این ادّعا شد. او را آرام کردند ولى یکى از سخنوران قبیله را همراه جمعى براى تبرئهى خود خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر، طبق ظاهر و بر اساس گواهى آنان، سارق واقعى را تبرئه کرد و خبر دهندهى سرقت را (به نام قتاده) سرزنش نمود، ولى قتاده که مىدانست گواهى آنان دروغ است به شدّت ناراحت بود. این آیه نازل شد و مظلومیّت قتاده و صحنهسازى و گواهى دروغ آنان را روشن ساخت.
«خصیم» به کسى گفته مىشود که از ادّعایى طرفدارى مىکند و خائن به کسى گفته مىشود که در محضر قاضى ادعاى امرى باطل مىکند
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: من طبق ظاهر حکم مىکنم، امّا چنانچه حقّ با شما نیست به اتکاى قضاوت من چیزى از کسى نگیرید که قطعهاى از دوزخ است ..امام صادق علیه السلام فرمود: جانشینان بر حقّ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همانند خود آن حضرت باید بر اساس قرآن قضاوت نمایند .
1- قرآن، پایهى قضاوت و عدالت میان مردم است. «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ»
2- قاضى باید از قانونِ قرآن، آگاهى کامل داشته باشد. «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ لِتَحْکُمَ»
3- فراگیرى قرآن و سنّت شرط قاضى شدن است أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ...لِتَحْکُمَ...أَراکَ اللَّهُ
4- چون نزول قرآن بر اساس حقّ است، قضاوتها هم باید بر مبناى حقّ باشد، نه وابستگىهاى حزبى، گروهى، منطقهاى و نژادى. «بِما أَراکَ اللَّهُ»
5- رفتار به عدالت، حتّى نسبت به غیر مسلمانان هم ضرورى است لِتَحْکُمَ...بِماأَراکَ 6- قضاوت، از شئون انبیاست. تنها ابلاغ احکام کافى نیست، اجراى احکام نیز وظیفه است. «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ»
7- کفر اشخاص، دلیل تهمت به آنان نمىشود. (با توجّه به شأن نزول)
8- پیامبر، علاوه بر قانون و کتاب، از امدادهاى الهى برخوردار است. «أَراکَ اللَّهُ»
9- خداوند علاوه بر قرآن برنامههاى دیگرى به پیامبرش نشان داد. «أَراکَ اللَّهُ» و نفرمود: «لتحکم بین الناس به»
10- خداوند، پیامبرش را حفظ مىکند و توطئهها و صحنهسازىها را فاش مىسازد.
11- قانون محترم است، ولى براى جلوگیرى از سوء استفادهها باید چارهاى جست. در اینجا، امداد الهى چارهى کار شد. «بِما أَراکَ اللَّهُ»
12- دفاع و حمایت از خائن ممنوع است. «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً»
13- خائنان نباید امیدى به حمایت رهبران دینى داشته باشند وَلا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً
14- قضاوت، مقامى است که متصدى آن، اگر معصوم هم باشد باز استغفار مىطلبد. «وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ»
15- اگر قرآن، ساخته و پرداختهى خود پیامبر بود، هرگز آیاتش فرمان استغفار به رسول خدا نمىداد «وَ اسْتَغْفِرِ »
16- قاضى باید همواره براى دورى از هواى نفس استغفار کند. «اسْتَغْفِرِ اللَّهَ»
قرآن به برخی مبانی و اصول و مسائل اقتصادی میپردازد و اصل مالکیت زن و مرد را میپذیرد
وَ لا تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَ لِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَ اسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا (نساء ۳۲)
چو بینید در دیگرى برترى چرا رشک ورزید از این سرورى
نورزید بر صاحبانش حسد چو فضل خدائى به آنها رسد
زن و مرد از کار خود لاجرم بیابند بهره چه بیش و چه کم
چو چیزى بخواهید کردن طلب بجوئید تنها ز الطاف رب
نخواهید آن را ز دیگر عباد خدا را نمائید پیوسته یاد
همانا که داناست یکتا خدا به هر چیز آگه بود کبریا
آیات قبل، از حرام خوارى نهى فرمود، این آیه به ریشهى حرامخوارى اشاره مىکند که طمع، آرزو و رقابت است. عدالت، غیر از تساوى است. عدالت همه جا ارزش است، ولى تساوى گاهى ارزش و گاهى ظلم است.
مثلًا اگر پزشک به همه مریضها یک نوع دارو بدهد، یا معلّم به همه شاگردان یک نوع نمره بدهد، تساوى هست، امّا عدالت نیست.
عدالت، آن است که به هرکس بر اساس استحقاقش بدهیم، گرچه تفاوت باشد، زیرا تفاوت گذاشتن بر اساس لیاقتها و کمالات حقّ است، امّا تبعیض باطل است. تبعیض آن است که بدون دلیل و بر اساس هواى نفس یکى را بر دیگرى ترجیح دهیم، ولى تفاوت آن است که بر اساس معیارها یکى را بر دیگرى ترجیح دهیم. بنابراین باید آرزوى عدالت داشت، ولى تمنّاى یکسان بودن همه چیز و همه کس نابجاست.
اعضاى یک بدن و اجزاى یک ماشین از نظر جنس و شکل و کارایى متفاوتند، امّا تفاوت آنها حکیمانه است. اگر خداوند، همه را یکسان نیافریده، طبق حکمت اوست. بنابراین در امورى که به دست ما نیست، مثل جنسیّت، زیبایى، استعداد، بیان، هوش، عمر و ... باید به تقسیم و تقدیر الهى راضى بود.
ما که خدا را عادل و حکیم مىدانیم، اگر در جایى هم دلیل و حکمت چیزى را نفهمیدیم نباید قضاوت عجولانه و جاهلانه همراه با سوءظن یا توقّع نابجا به خداوند حکیم داشته باشیم. و یا بر دارندگان این نعمتها حسد ورزیم، چرا که با فزونى هر نعمتى، مسئولیّت بیشتر مىشود و آمدن هر نعمتى، با غم از دست دادنش همراه است.
این حقیقت را در نهجالبلاغه مىخوانیم. در موارد اختیارى، باید با کوشش و تلاش و پرهیز از کسالت و تنبلى، در رقابتى سالم به قوّت و کثرت و استقلال رسید و اجازهى استثمار و استعمار به دیگران نداد و در مواردى که بدست ما نیست، باید تفاوتها را دلیل رشد و آزمایش و تحرک و تعاون و پیوستگى جامعه دانست، زیرا که اگر همه مردم داراى امکانات یکسان باشند، صفات انسانى از قبیل: سخاوت، شجاعت و ایثار در انسان رشد نمىکند. انسان در لابلاى فراز و نشیبها خود را نشان مىدهد، حرکت مىکند و با دیگران به خاطر نیازش پیوند مىخورد.
امام صادق علیه السلام در پاسخ از آیه فرمودند: کسى به همسر و فرزند دیگران چشم داشت نداشته باشد، ولى همانند آن را از خداوند بخواهد. زمانى که این آیه نازل شد، اصحاب پیامبراکرم گفتند: مقصود از فضل در «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» چیست؟ قرار شد تا على علیه السلام این موضوع را از پیامبر سؤال کند.
پیامبر صلى الله علیه و آله در پاسخ فرمودند: خداوند ارزاق را در میان مردم از طریق حلال تقسیم کرده و حرام را نیز عرضه کرده است.
کسى که حرام را تحصیل کند، به همان اندازه از رزق حلال خود کاسته است و بر حرام مورد محاسبه قرار مىگیرد.
1- در اسلام مسائل اقتصادى و اخلاقى بهم آمیخته است لا تَأْکُلُوا .. بِالْباطِلِ .. وَ لا .2- تبعیضها و برترى استثمارگرانه و ظالمانه، از حساب برترىهاى خداداد، جداست.
3- تفاوتهاى زن و مرد از نظر خلقت و طبیعت، از نمونههاى برترى دادن خداوند در آفرینش است.
4- هر یک از زن و مرد، نسبت به دستاوردهاى خود به طور مساوى مالکند
معامله را حلال و ربا را حرام اعلام میکند (اقتصادی)
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَ مَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (بقره ۲۷۵)
کسانى که خوردند سود ربا برآیند از گور روز جزا
همانند آن کس که ابلیس دون نموده ورا مبتلا بر جنون
چنین قهر ازاین رو بر آنها سزاست که گویند دادوستد چون رباست
حلال است سودا به امر خدا و لیکن حرام است کار ربا
هرآن کس که پند خدا را به گوش گرفت و نیوشید آن را به هوش
اگر دست برداشت زین کار زشت خدا هم گناهان او را بهشت
سرانجام کارش بود با خدا که بس مهربانست آن رهنما
کسانى که پیچند زین امر سر بمانند جاوید اندر سقر
«ربا»، در لغت به معناى زیادى و افزایش است. و در شریعت اسلام به معناى زیاده گرفتن در وام یا بیع است. مورد ربا، یا پول است یا جنس. رباخوار، به کسى تشبیه شده که شیطان او را خبط کرده است.
«خَبط» به معناى افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حرکت است. رباخوار در قیامت همچون دیوانگان محشور مىشود، چرا که در دنیا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گردیده است.
ثروت پرستى، چشم عقلش را کور کرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و کینه را بر مىانگیزد که فقر و کینه سبب انفجار شده و اصل مالکیّت را نیز متزلزل مىکند. براى این افراد، گویا ربا اصل و خرید و فروش فرع است، فلذا مىگویند: بیع و معامله هم مثل رباست و تفاوتى ندارند.
انتقاد از رباخوارى، ربا گرفتن و ربا دادن، از ابتداى اسلام مطرح بوده است. در سوره روم که در مکّه نازل شده است، مىفرماید: «وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» یعنى آنچه به قصد ربا مىدهید تا براى شما در اموال مردم بیفزاید، بدانید که نزد خداوند افزون نمىشود. سپس در سورهى آلعمران با فرمان «لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا» از آن نهى گردیده و بیشترین انتقاد از رباخوارى در همین آیات آمده است. ضمناً آیه «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ»، یادآور مىشود که در مذهب یهود نیز «ربا» حرام بوده، همچنان که این حرمت در تورات ذکر شده است. آیات مربوط به ربا، بدنبال آیات انفاق آمد، تا دو جهت خیر و شر را که توسط مال و ثروت پدید مىآید مطرح کند. انفاق یعنى دادن بلاعوض و ربا یعنى گرفتن بلاعوض. هر آثار خوبى که انفاق دارد، مقابلش آثار سوئى است که ربا در جامعه پدید مىآورد. به همین جهت قرآن مىفرماید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» خداوند ثروت بدست آمده از ربا را نابود، ولى صدقات را افزایش مىدهد.
تهدیدهایى که در قرآن براى اخذ ربا و پذیرش حاکمیّت طاغوت آمده، براى قتل، ظلم، شرب خمر، قمار و زنا نیامده است. حرمت ربا نزد تمام فرق اسلامى، قطعى و از گناهان کبیره است.
وقتى به امام صادق علیه السلام خبر دادند که فلانى رباخوار است، فرمود: اگر قدرت مىداشتم گردنش را مىزدم. همچنان که حضرت على علیه السلام وقتى با رباخوارى مواجه شد، از او خواست توبه کند، وقتى توبه کرد او را رها نمود و به دنبال آن فرمود: رباخوار را باید از عمل خود توبه دهند، همچنان که از شرک توبه مىدهند.
از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: خبیثترین درآمدها، رباخوارى است. و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودهاند: هرگاه خداوند ارادهى هلاک قریهاى را داشته باشد، رباخوارى در آن قریه ظاهر مىشود. و خداوند، فرد رباخوار، وکیل، شاهد و کاتب ربا را لعنت نموده است.
امام صادق علیه السلام علّت تکرار آیات ربا را آماده سازى ثروتمندان براى کار خیر و صدقات مىداند و مىفرماید: چون از یکسو «ربا» حرام است و از طرف دیگر کنز و انباشتن ثروت به صورت راکد نیز است، پس چارهاى براى ثروتمندان جز انفاق و یا کارهاى تولیدى مفید باقى نمىماند.
همچنان که دربارهى علّت تحریم ربا گفتهاند: رباخوارى مانع جریان پول در مسیر تولید و کارهاى عام المنفعه است و به جاى تلاش و فکر و بازو، فقط از سود پول بهرهگیرى مىشود، لذا ربا تحریم شده است.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «لو کان الربا حلالا لترک الناس التجارات» اگر ربا حلال بود، مردم کسب و کار را رها مىکردند. و از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است که فرمودند: اگر ربا شیوع پیدا کند راه قرض دادن بسته مىشود. ضمناً چون احتمال در دام ربا افتادن در امور اقتصادى زیاد است، در حدیث مىخوانیم:
«من اتّجر بغیر فقه فقد ارتطم فىالربا» هرکس بدون دانش و آگاهى از مسائل فقهى تجارت وارد تجارت شود، گرفتار ربا مىشود. . آثار ربا: گرفتن پول اضافى، بدون انجام کارى مفید و یا مشارکت در تولید، نوعى ظلم و اجحاف است که موجب پیدایش دشمنى و قساوت مىشود.
ربا دهنده به جهت بدهىهاى تصاعدى، گاهى ورشکست و مجبور به قبول انواع ذلّتها و اسارتها مىشود. ربا، تعادل جامعه را بهم زده و موجب تقسیم جامعه به دو قطب مستکبر و مستضعف مىشود. با توجّه به این آثار تخریبى، نه تنها در شریعت اسلام، بلکه در تمام ادیان آسمانى ربا تحریم شده است. امّا برخى به بهانههایى مىخواهند ربا را توجیه کنند و به دنبال راه فرار هستند.
کلاه شرعى ساختن، همانند حیله یهود براى گرفتن ماهى در روز شنبه که در آیات قبل ماجراى آن بیان شد، نوعى بازى بیش نیست و قرآن از این گونه بازىها انتقاد کرده است.
ربا، آثار تخریبى خود را دارد هرچند که جوامع انسانى آن را در سیستم اقتصادى خود پذیرفته باشند. علّت پیشرفت جوامع غربى، توجّه به علم و صنعت است، نه اینکه رباخوارى موجب ترقّى آنها شده باشد.
1- رباخواران، از تعادل روحى و روانى برخوردار نیستند و جامعه را نیز از تعادل اقتصادى خارج مىسازند. «کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ»
2- تشبیه بیع حلال به رباى حرام، نشانهى عدم تعادل فکرى آنان است. «... إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»
3- احکام الهى، در جهت پند و تربیت مردم است. «جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ»
4- قانون امروز، شامل گذشته افراد نمىشود. «فَلَهُ ما سَلَفَ»
5- از گناه ناآگاهان اغماض مىشود، ولى از آگاهانِ مغرض و مُصرّ هرگز. « عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ»
مسائل ارث . وصیت حق یتیم . و ... را بیان میکند
الف، وَآتُواْ الْیَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَ لاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوبًا کَبِیرًا (نساء ۲)
چو ایتام بالغ شدند و کبیر پذیرید این نکته را ناگزیر
گر اموال ایشان بدست شماست به آنها سپارید بى کم وکاست
اگر مال آنهاست خوب و نکو شما را بود مال بد روبرو
مبادا که اموالتان از غرض نمایید با مال ایشان عوض
مبادا که اموالشان را خورید به پیوست اموال خود آورید
که این کار باشد گناهى کبیر «که پامال سازید حق صغیر»
شأن نزول: این آیه درباره مردى از بنىغطفان آمد که سرپرست برادرزاده یتیم خود بوده، وقتى که به حد بلوغ رسیده بود چون مال زیادى داشت به وى نداد، یتیم مزبور شکایت نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله برد و این آیة نازل گردید. پیامبر به عموى آن طفل یتیم دستور فرمود که اموال او را به وى بدهد، او نیز اطاعت کرد.
پیام ها
1- اموال یتیمان را باید به آنان پس داد، هرچند خود ندانند یا فراموش کنند آتُوا الْیَتامى 2- اسلام، حامى طبقهى محروم و ضعیف است. «الْیَتامى» - کودکان یتیم، حقّ مالکیّت دارند. «أَمْوالَهُمْ» - ممانعت، تبدیل و کاستن از مال یتیم، گناه بزرگ است. «إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً» - گناهان، کبیره و صغیره دارند. «حُوباً کَبِیراً»
ب، لِّلرِّجَالِ نَصیِبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا (نساء ۷)
زن و مرد فرقى ندارد دگر ز قوم و پدر مادرند ارث بر
اگر مال افزون و یا اندکیست مشخص شده سهم هریک که چیست
«شیخ طوسى» گوید:
در سبب نزول آیه اختلاف است، قتادة و ابن جریح و ابن زید گویند: عرب جاهلیت به پسران ارث میدادند و به زنان و دختران ارث نمى دادند. این آیه براى رد روش آنان نازل گردید.
زجاج گوید: عرب به کسى ارث نمیداد، مگر این که شمشیر زن و جنگى باشد و یا بتواند از حریم و دارائى خود دفاع کند.
پیام ها
1- زنان همانند مردان حقّ ارث دارند و دین، حافظ حقوق آنان است. لِلرِّجالِ نَصِیبٌ ... لِلنِّساءِ نَصِیبٌ
2- تقسیم عادلانهى میراث، مهمّ است، نه مقدار آن. «قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ»
3- سهم ارث، تغییر ناپذیر است. «نَصِیباً مَفْرُوضاً»
ج، قانون ارث
إِن لَّمْ یَکُن لَّکُمْ وَلَدٌ فَإِن کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُم مِّن بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَو امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن کَانُوَاْ أَکْثَرَ مِن ذَلِکَ فَهُمْ شُرَکَاء فِی الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَى بِهَآ أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَآرٍّ وَصِیَّةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ (نساء ۱۲)
به شوهر رسد نصف میراث زن ندارند فرزند اگر هیچ تن
گر ایزد بر او طفل کرده عطا برد شوهرش ربع میراث را
پس از آنکه حق وصیت شما نمایید از مال میت جدا
رسد ربع میراث شوهر به زن ندارند فرزند اگر هیچ تن
چو فرزند در بین آن دو بود فقط هشت یک، سهم زن مى شود
پس از آنکه حق وصیت جدا نمایید از مال میت، شما
اگر مُرد مَردى که میراث وى رسد بر برادر و خواهر ز پى
و یا گر زنى بست رخت از جهان که خواهر برادر برند ارث آن
اگر یک برادر و یا خواهرند ز میراث وى یک ششم مى برند
اگر هم فزونند از یک نفر بگردند از ثلث آن بهره ور
پس از آنکه حق وصیت جدا نمایید از مال میت شما
اگر آن وصیت ندارد زیان نهفته نباشد گناهى در آن که
این هست حکمى ز پروردگار که باشد علیم و بود بردبار
نکته ها
در آیه گذشته، ارث فرزندان و والدین مطرح بود، در این آیه، ارث زن و شوهر و برادر و خواهر مادرى مطرح است. البتّه احکام ارث را باید به کمک روایات اجرا کرد، چون فروع و شاخههاى زیادى دارد، که در آیات قرآن نیامده است.
لفظ کَلالَةً این کلمه در لغت به معناى احاطه است، فامیلى که انسان و فرزند انسان را احاطه کردهاند. این کلمه در بحث ارث دو معنى دارد:
1- برادران و خواهرانِ مادرى میّت، که در این آیه به کار رفته است.
2- برادران و خواهرانِ پدر و مادرى یا پدرىِ میّت، که مراد آیه آخر است.
گرچه پرداخت بدهى، بر انجام وصیّت مقدّم است، لکن چون در عمل، انجام وصیّت سختتر است، خداوند در آیه، اوّل عمل به وصیّت را آورده، بعد پرداخت بدهى را.
در حدیث آمده است : وصیّت به ثلث مال، زیاد است، سعى کنید وارثان شما بهرهى بیشترى از ارث ببرند، تا همه بىنیاز باشند. و ضرر رسانى در وصیّت از گناهان کبیره است. و عمل به وصیّتى که به ضرر وارث باشد الزامى نیست. اگر مردى چند همسر داشت، یک هشتم یا یک چهارم ارث، میان آنان به طور یکسان تقسیم مىشود. دیون و بدهىهاى متوفّى، هم شامل دیون الهى است، مثل: حج، خمس، زکات و کفّاره، و هم شامل دیون مردمى است.
کم فروشی را سرزنش میکند
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ
بسى واى بر کم فروشان بد فروشند کم وقتِ داد و ستد
چو از خلق گیرند جنسى به خواست به میزان ستانند بى کم وکاست
ولى چون فروشند بر دیگران نمایند خود کم فروشى در آن
نکته ها
ابن مسعود نقل مىکند که هر کس از نمازش بکاهد مشمول این آیه است. کم فروشى هر صنفى متناسب با خودش مىباشد: معلم، کارگر، نویسنده، فروشنده، مهندس، دکتر و دیگر مشاغل، هر کدام در انجام وظیفه خود کوتاهى کنند، کم فروشند. کمفروش، خود را زرنگ مىداند، مردم را دوست ندارد، خدا را رازق نمىداند و ظلم اقتصادى به جامعه مىکند. کم فروشى از گناهان کبیره است، زیرا وعده عذاب براى آن آمده است.
در روایات مىخوانیم: هرگاه مردم گرفتار گناه کمفروشى شوند، زمین روئیدنىهاى خود را از مردم باز مىدارد و مردم به قحطى تهدید مىشوند. انضباط و دقّت اقتصادى، در رأس برنامههاى اصلاحى انبیاست. چنانکه حضرت شعیب به قوم خود فرمود:
وَ أَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ إِذَا کِلۡتُمۡ وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِیمِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَ أَحۡسَنُ تَأۡوِیلٗا
به میزان و با عدل سنجید چیز اسراء 35 خیانت نورزید قدر پشیز
که این کار بهتر بود در صفت سرانجام آن نیز خوش عاقبت
وَ یَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِکۡیَالَ وَ ٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَ لَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ وَ لَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ هود85
پس اى قوم هرگه تجارت کنید همه کیل و وزنش رعایت کنید
به مردم نه چیزى فروشید کم فساد و جنایت نورزید هم
به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی
از سال 1354 و بارگزاری آن در سال 1380 در سایت
تاریخی فرهنگی قرآنی
و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده
و به حول قوه الهی در مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.
نام : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336
کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر و 25 سال مدیریت مدرسه