ادامه مطالب
بسم الله الرحمن الرحیم
بخش 8 : فاطمهسلام الله علیها در مقام دفاع از ولایت
غاصبین خلافت تلاش خویش را برای به دست گرفتن قدرت به کار خواهند گرفت. حضرت می توانست مسئله را به سکوت برگزار کند و مردم را بدان سرزنش نماید که خود راه تباهی را در پیش گرفته اند و می بایست در قیامت و رستاخیز پاسخگو باشند؛ ولی وی نیز همانند همسرش می دانست که خداوند از عالمان و آگاهان پیمان گرفته که در برابر ظلم ستمگران، ساکت و خاموش ننشینند و دست کم حجت را بر ایشان تمام کند.
چرا که خداوند می فرماید ما هیچ امتی را بی آزمون رها نساختیم و هیچ امتی را بی اتمام حجت مجازات و مؤاخذه نکرده و نخواهیم کرد و برای هر امتی هدایت گری فرستاده و یا می فرستیم تا حقایق را بر ایشان بیان کند و چیزی فروگذار نکند. اکنون امت پس از پیامبرصلی الله علیه و آله به آزمونی سخت گرفتار شده بودند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
این گونه است که یکی سوی آزمون وجود ولایت مظلومی است که اکنون مشغول تجهیز جنازه است و می بایست حق بزرگی را ادا کند و در سوی دیگر این آزمون مردانی هستند که مدعی ایمان می باشند (اَحَسِبَ النّاس...) و از آنجایی که خداوند سوگند خورده که ایمانی را بی آزمونی نپذیرد اکنون زمان آزمونهای سخت و به تعبیر قرآن بلای عظیم است که می بایست مدعیان از صاحبان ایمان واقعی بازشناخته شوند.
غصب فدک بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ماءموران ابوبکر به دستور عمر نماینده حضرت صدیقه سلام الله علیها را از فدک اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور کامل براى مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند. حضرت صدیقه سلام الله علیها همان نوشته و سند فدک را که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند و آن حضرت ثبت کرد، عینا نزد ابوبکر آورد، ولى ابوبکر نه سند را قبول کرد و نه شاهدان را .
عمر میگوید تا زمانیکه فدک دست اهل بیت است و مردم و نیازمندان بهره میبرند، علی و فاطمه محبوبیت دارند و این مانع بزرگی است، متوسل به دروغ شده و میگوید پیامبر فرموده تا من زنده هستم فدک در اختیار بنی هاشم است، فدک در زمان خلافت ابوبکر و با سماجت عمر غصب شده بود . ابوبکر نامه اى دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت، ولى هنگامى که فاطمه زهرا آن سند را در دست داشت و به منزل باز مى گشت با عمر روبرو شد و او نوشته ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتى حضرت از او گرفت.
غصب فدک انتقامى بود که از حضرت زهرا در مقابل حمایتهایش از حق امیرمؤمنان گرفته مىشد. پافشارى حضرت بر دفاع از ولایت امیرمؤمنان و نگرانى هیئت حاکمه از تأثیر کلام حضرت زهرا در میان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدک از ایشان، به دو هدف عمده برسند : از یک سو، به دیگر معترضان نشان دهند که ایستادگى در برابر قدرت حاکمه هزینه هاى سنگینى دارد و از سوى دیگر، وانمود کنند که مشکل اصلى هیئت حاکمه با حضرت زهرا مسائل مالى و دنیوى است، نه مبحث دین و امامت و ولایت! .
آنها مىدانستند که خاندان رسول خدا و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگى به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مکتب اسلام و پایدارى از اصالت آن است و اگر این واقعیت براى عامه مردم به اثبات برسد پایه هاى لرزان حکومت جدید، سستتر خواهد شد. بنابراین، نیازمند سوژه اى بودند که اذهان مردم را به سوى دیگرى هدایت کنند و مشکل اصلى حکومت با خاندان رسول خدا را دعواى ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترین سوژه را گرفتن فدک یافتند، و با تحریف سخنان رسول خدا مشروعیتى براى کار ناپسندیده خود تدارک دیدند.
حضرت زهرا : آیا جاى عذر آوردن باقى مانده؟ بعد از 15 روز که از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود، حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها همراه با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد تشریف بردند چون به مسجد مىرفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیغمبر مىماند. و خطبه اى ایراد فرمودند که دریایى از معارف، حقایق بلاغت و فصاحت و شرایع اسلامى در آن است. ابوبکر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد بودند، .
حضرت زهرا که به خوبى از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدینه ایراد فرمود؛ خطبه اى که طنین سخنان رسول خدا را در اذهان مردم به یاد مىآورد، گویى که پیامبر بر بالاى منبر خطبه مىخواند! حضرت در این خطبه، حقایق فراوانى را با مردم در میان گذاشت، و پرده هاى تزویر و تحریف را کنار زد و چهره غبار گرفته حقیقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحکم سخن گفت که خلیفه اول در برابر منطق قوى ایشان تسلیم شد و دستور باز گرداندن فدک را صادر نمود (گر چه با فاصله کمى مجدداً به دستور نخست خود بازگشت) نتیجه خطبه حضرت، بسیار جالب و قابل توجه است؛ در محیط علم حضرت هم یک دانشمند والاست. خطبه اى است که به گفته علامة مجلسى، بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان باید بنشینند کلمات و عبارات آن را معنا کنند. اینقدر پرمغز است؛ از لحاظ زیبایى هنرى، مثل زیباترین و بلندترین کلمات نهج البلاغه است. او به طور بداهه سخن گفتن حرف مى زند! شاید یک ساعت، با بهترین و زیباترین عبارات و زبده ترین و گزیده ترین معانى صحبت کرده است.
مبارزه با فتنه گران و تاویل ستیزان حضرت فاطمهسلام الله علیها نسبت به انتخاب جانشین برای پیامبر در سقیفه به شدت واکنش نشان داده و به دلیل آن که برخی با وجود نصوص صریح از پیامبران صلی الله علیه و آله در جانشینی حضرت امیرمومنانعلیه السلام در غدیر و مواضع دیگر به این نکته سرنوشت ساز بی توجهی کردند به شدت نگران بود و به مقابله با خطر پرداخت. آن حضرت همانند پیامبر به دفاع از کیان اسلام که در ولایت و نظام ولایی تجلی می یافت، برخاست.
از این رو حضرت زهراسلام الله علیها به حکم رسالت عظمای الهی قیام میکند و به هدف پاسخ گویی به یکی از آموزه های اصیل قرآن یعنی قیام عدالت، به جنگ کسانی می رود که یا مخالف تنزیل بودند و یا به تنزیل بسنده کرده به تاویل پـشت نموده بودند و یا آن که اصولا تاویلی برای قرآن نمی خواستند و قرآن ظاهر و اسلام وارونه را می جستند. آن حضرتسلام الله علیها نخستین مدافع از اسلام تاویلی و اجرایی در قالب عمل کامل بر اساس آموزه های وحیانی در سایه سار ولایت عظمای الهی امیرمومنان علیعلیه السلام بود. چنان که در همین راه همانند پدربزرگوارش آزارها دید و مصیبت ها تحمل کرد و در نهایت به شهادت رسید. .
فاطمهسلام الله علیها در مسجد کوفه از مصیبت های پیامبرصلی الله علیه و آله برای تنزیل سخن می گوید و سپس رو به فتنه گران کرده از مصیبت هایی که فرزندان پیامبرصلی الله علیه و آله یعنی اهل بیت عصمت و طهارت و پسر عم پیامبرعلیه السلام اکنون برای تاویل قرآن از دست ایشان می کشد سخن به میان می آورد و می فرماید : ای مردمانی که برای شنیدن سخن بیهوده شتابانید و کردار زشت و زیان آور را نادیده می گیرید. آیا در قرآن نمی اندیشید یا آنکه بر دلها مهر زده شده است؟! بی تردید اعمال زشت، قلب هایتان را تیره و تار کرده است و گوش ها و چشم هایتان را فرا گرفته است.
چه بد آیات قرآن را تأویل می کنید و بدمسیری را به او نشان دادید... به خدا قسم تحمل این بار گران، برایتان کمرشکن است و پایان آن نیز، چیزی جز بدبختی و تیره روزی نخواهد بود و هنگامی که پرده ها برداشته شود و اعمالتان آشکار گردد، خود را میان زیانکاران خواهید یافت. این خود نشان می دهد که فتنه گران تا چه اندازه ضد تاویل قرآن بودند و اجازه نمی دادند تا نظام قرآنی در جامعه پدید آید و جامعه براساس آموزه های قرآنی مدیریت و ولایت شود.
از این پس وای بر هر صبحی که خورشید در آن طلوع کند. چرا که دیگر این مردم نمی توانند تاویل قرآن را در جان و جامعه خویش ببینند و اسلام واقعی از میان ایشان رخت بر می بندد و تا زمان منجی، مردم در میان حق و باطل و فتنه های بسیار گرفتار می شوند. آن حضرتسلام الله علیها سپس سرزنش کنان می فرماید: کردار شما را خدا می بیند و به همین نزدیکی، آنان که ستم کردند، در خواهند یافت که به کجا باز می گردند. من دختر کسی هستم که به شما از عذاب الهی هشدار داد. پس شما کار خود را بکنید و ما نیز کار خود را خواهیم کرد و منتظر بمانید که ما نیز منتظر خواهیم ماند. فاطمه سلام الله علیها نومیدانه به خانه باز می گردد .
امام علی در پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها
هنگامی که حضرت زهراسلام الله علیها به خانه مراجعت فرمود در حالی که حق ارث فدک او را برده بودند حق امامت را از همسرش سلب کرده بودند ، به امیرالمومنین علیه السلام خطاب فرمود: مانند طفل در شکم مادر پرده نشین شدی و چون شخص متهمی در کنج خانه پنهان گشته ای و بعد از آن که شاه پرهای بازها را در هم شکستی اکنون از پرهای مرغان ضعیف عاجز گردیده ای و توانایی بر آنها نداری. اینک پسر ابو قحافه (ابوبکر) به ستم و ظلم با من آشکارا دشمنی می کند و در سخن گفتن به سختی با من مجادله می نماید.
امیرالمومنین علیه السلام تمام کلمات را گوش دادند آنگاه به اختصار فرمودند: فاطمه من در امر دین و احقاق حق تا آنجا که ممکن بود کوتاهی نکردم. آیا مایل هستی که این دین مبین باقی و پایدار بماند و نام پدرت الی الأبد در مسجدها و بالای مأذنه ها برده شود؟ حضرت زهرا فرمودند: نهایت آمال و آرزویم همین است. علیعلیه السلام فرمودند: پس در این صورت باید صبر کنی زیرا پدرت خاتم الانبیاء به من وصیت نموده و من می دانم که باید صبر نمایم وگرنه قدرت دارم که دشمنان را خوار نمایم و حقت را بگیرم ولی بدان که آن وقت دین از میان می رود. پس از برای خدا و دین خدا صبر کن زیرا ثواب آخرت برای تو بهتر است از حقی که از تو غصب نمودند.
هجوم برای بیعت به منزل وحی
پس از رحلت رسول مکرم صلی الله علیه و آله جمعى از مهاجران و انصار در سقیفه بنى ساعده، در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و سپس او را به مسجدالنبى آورده و از عموم مردم درخواست بیعت نمودند. جمعى از اصحاب رسول خدااز بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و در عهدى که با رسول خدا در روز «غدیر خم» بسته بودند، پایدار ماندند، اما نگرانى عمده اصحاب سقیفه از شخص امیرمؤمنان علیه السلام بود و یقین داشتند با گرفتن بیعت از او، بقیه معترضان تسلیم خواهند شد.
جمعى مأموریت یافتند به هر قیمتى شده على علیه السلام را از منزل خارج و براى گرفتن بیعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گرد آمده و از ایشان خواستند به مسجد برود؛ اما على علیه السلام امتناع ورزید، عمر دستور داد هیزم و آتشى فراهم کنند و قسم یاد کرد که اگر على علیه السلام از منزل خارج نشود، خانه را به آتش خواهد کشید. (الامامة و السیاسة و.....)
عده اى به او اعتراض کردند که در این خانه، فاطمه دختر رسول الله حسن و حسین، فرزندان رسول پیامبرخدا علیهم السلام و یادگارهاى ایشان وجود دارند، چگونه این خانه را به آتش مىکشى؟ عمر که اعتراض عمومى را مشاهده کرد، گفت: به راستى گمان کردید که من چنین کارى را انجام مىدهم؟ مقصود من تهدید بود.
در این هنگام حضرت فاطمه به پشت درب منزل آمد و خطاب به آن جماعت که در بیرون منزل اجتماع کرده بودند، فرمود: لا عهد لی بقوم أسوء محضرٍ منکم ترکتم رسول الله ص جنازة بین أیدینا و قطعتم أمرکم فیما بینکم و لم تستأمرونا و لم تردّوا لنا حقّاً کأنّکم لم تعلموا ما قال یوم غدیرخم. والله لقد عقد له یومئذ الولاء لیقطع منکم بذلک منها الرجاء و لکنّکم قطعتم الاسباب بینکم و بین نبیّکم، والله حسیب بیننا و بینکم فىالدّنیا و الآخرة من قومى همانند شما سراغ ندارم که این چنین عهد شکن و بد برخورد باشند! پیکر رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر روى دستان ما گذاشته و رها کردید و عهد و پیمانى که در میان خود داشتید، قطع کردید و برخلاف عمل نمودید، ولایت و رهبرى ما اهلبیت را انکار کردید، و زمام امر را از دست ما خارج ساختید، و هیچ حقى براى ما قائل نشدید؛ گویا از سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم آگاهى نداشتید! به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غدیرخم) ولایت و رهبرى را براى على علیه السلام تعیین کرد، تا امید و طمع شما را از خلافت قطع نماید؛ ولى شما رشته هاى پیوند میان خود و پیامبر صلی الله علیه و آله را پاره کردید.
بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داورى خواهد کرد. (احتجاج، طبرسى، ج 1، ص 202/ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30/ الامالى، شیخ مفید، مجلس 6، ح9/ بحارالانوار، ج 28، ص 204 و 356)؛
این بار حضرت زهرا پشت درب نزول وحی به مهاجمین یادآور غدیر است و بار دیگر در کنار مزار شهدای. غدیرخم را فراموش کرده اید!؟ فرمود: وا عجباه! أنسیتم یوم غدیرخم؛ شگفتا و عجبا! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده اید؟ اشهدالله تعالى لقد سمعته یقول: علىٌّ خیر من أخلّفه فیکم، ... و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الى یوم القیامة؛ خدا را شاهد مىگیرم که شنیدم رسول خدا فرمود: على بهترین کسى است که او را جانشین خود در میان شما قرار مىدهم. على امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانى پاک و نیک هستند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلاى تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.
پرسیده شد:! پس چرا علىعلیه السلام سکوت کرد، و براى گرفتن حق خویش قیام نکرد؟ .حضرت زهرا علیهاسلام در پاسخ فرمود: ... مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتى و لا تأتى ـ أو قالت: مثل علىّ ـ ثمّ قالت:....... و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا الله یقول: و رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ (قصص68)؟
بل سمعوا ولکنهم کما قال الله سبحانه: فَاِنَّها لا تَعْمَى الاَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الّتى فی الصُّدُورِ (حج46) هیهات بسطوا فى الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبک یا ربّ من الحُور بعد الکَوْر؛ مَثَلِ امام على، همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن مىروند، نه آن که کعبه به سراغ مردم بیاید. آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مىکردند و از عترت رسول خدا اطاعت مىنمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمىکردند، و امامت همان گونه که پیامبر خدا معرفى فرمود، از على تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینى به جانشینى دیگر به ارث مىرسید. اما کسى (ابوبکر) را مقدم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسى (على) را کنار زدند که خدا او را مقدم داشته بود.
نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى را برگزیدند و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل کردند، هلاکت و نابودى بر آنان باد! آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: پروردگار تو هر چه بخواهد، مىآفریند و هر چه بخواهد، برمىگزیند، آنان (در برابر او) اختیارى ندارند. (کفایةالاثر، ص 198/ الصراط المستقیم، ج 2، ص 123/ بحارالانوار، ج36، ص 353، نهج الحیاة، ص 38 ـ 40) تعجّب، عجب؛ یک وقت زنی که روی زمین همتا ندارد، مانند صدیقه کبری، فاطمه زهرا، مادر 11 امام، دختر رسول گرامی در چندین نوبت، شب و روز مردم را دعوت می کند: بیایید، علی بن أبیطالب را بشناسید و یاری کند؛ کسی اجابت نمی کند! یک وقت یک زن دیگری با یک شعار مردم را دعوت می کند، می گوید: بیایید علی بن أبی طالب را بکشید، هزارها نفر در جنگ جمل صف بستند؛ عجب!! می گوید: روزگار این است!
ستاره امیدى که در غدیر خم طلوع کرده و آرامبخش دلهاى مؤمنان گشته بود، در لابلاى گرد و غبار فتنه، از دیدگان کم فروغ، محو شد. در میان ظلمت ارتحال آفتاب، شبپره ها به تکاپو افتادند و با هجوم به خانه وحى، تلاش مذبوحانهاى را براى فرونشاندن نور خدا آغاز کردند؛ غافل از آن که نور خدا با آن دسیسه ها خاموش شدنى نیست.
هجوم به منزل وحی باری دیگر و ماجرای ..... عمر خلافت ابوبکر را سست و بی بنیان می بیند و اعتقاد دارد تا بنی هاشم و در راس آن علیعلیه السلام بیعت نکند، اوضاع همین است، بدین جهت عمر، قنفذ را همراه اراذل و اوباش مغیره و ... به درب خانه علی میفرستد و خود و ابوبکر کمی دورتر مراقب اوضاع میشوند باز هم با مخالفت زهراء روبرو شده و عمر دستور به آتش زدن هیزم ها و درب خانه وحی و جایگاه جبرئیل میکند و حمله ور میشود عمر با لگد به درب میکوبد و زهراءسلام الله علیها بین درب و دیوار قرار میگیرد (درب سوخته و میخ داغ)
یک سیلی و یک ضربه شمشیر به پهلوی زهراء وارد میشود و دیوانه وار ضربه تازیانه به بازو ... علی هم در محاصره اوباش قرار گرفته حمله به عمر برده و او را به زمین می کوبد و چند ضربه هم به صورت او زده و به یاد سفارش پیامبر افتاده از کشتن او خودداری میکند. با انداختن ریسمان به گردن و بدن علی، وی را در بند کشیده و کشان کشان به سمت مسجد می کشانند در پی مقاومت و اعتراض فاطمه قنفذ به آن حضرت حمله برده و با ضربه بر استخوان و پهلوی فاطمه، محسن سقط می شود.
و فاطمه سلام الله علیها بیهوش میشوند. ابوبکر اوضاع را مناسب نمی بیند و فریاد میزند این چه کاری است؟ ریسمانها را باز کنید و به طریقی مردم را با این کار فریب می دهد. اگر این جسارت به مولا ادامه می یافت خلافت او سست تر و در خطر می افتاد.
نفرین فاطمه سلام الله علیها، سبب نزول بلائی غیر قابل جبران
مرحوم شیخ مفید نقل می کند وقتی بی بی سلام الله علیها آمد و علیّ بن أبیطالب را با آن وضع، با سر برهنه، زیر منبر برای گرفتن بیعت، بالای سرش یک شمشیر دید؛ فرمود: خلّ ابن عمّی أو لأکشفنّ رأسی بالدّعاء، دست از پسر عموی من بردارید وگرنه سرم را برای نفرین کردن برهنه می کنم؛ سخن از لرزش ستون مسجد نبود!
وجود مبارک علیّ بن أبیطالب به سلمان فرمود: یا سلمان! انّی أری جنبتی المدینه علی تکفها، سلمان! همین که زهرا تصمیم به نفرین گرفت، من می بینم دو طرف مدینه دارد می لرزد، نه ستون مسجد!. اگر این عذاب بیاید، چه کنیم؟! اگر این شهر زیر و رو بشود، چه کنیم؟! و رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمهسلام الله علیها اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران.
سلمان دریاب فاطمه را که اگر نفرین کند، زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد. این پیغام علی است. سلمان به محضر فاطمه می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد..ای سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار.
سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. حال که چنین است بر می گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم. فاطمه جانش برای علی می رفت که در نوبتی دیگر از جفاها بر علی به خشم آمد و مهاجمان با مشاهده غضب او، دست از امام کشیدند.
آنجا بود که فاطمه به عشق جان بخشید و فرمود روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن.. روحم فدای تو و جانم سپر بلای تو یا اباالحسن! اگر در خیر و نیکی به سر ببری با تو خواهم بود و اگر در سختی و محنت سرکنی، با تو سر خواهم کرد...
اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله نبود اما امیرمؤمنان باید هنوز 30 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد. . .اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است. سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و دخترت که در جوار تو فرود آمد.
فردا شب که انسیه حورا سلام الله علیها در برابر دیدگان متحیر فرشتگان و بی تابی حسن و حسین و زینب علیهم السلام غریبانه در خاک شود، «قدر مخفی» خداست که از دیده ها پنهان می شود. مرد تازه مسلمان! بیا ایمان خود تازه کنیم... به عشق فاطمه و علی. بیا زندگی کنیم عشق را و ولایت را . . ابوبکر و عمر برای توجیه کار خود در نزد مردم به عیادت زهراسلام الله علیها می آیند ولی با مخالفت او روبرو میشوند و بعد از اصرارهای زیاد و مخالف مجدد فاطمهسلام الله علیها ناگهان به داخل رفته و میخواهند دلجوئی کنند که فاطمه میفرمایند از پدرم شنیده اید که بارها فرمود فاطمه پاره تنم می باشد؟ گفتند آری آیا شنیده اید خوشنودی من خوشنودی اوست؟ گفتند آری. فاطمه فرمودند من رضایت از شما ندارم و روی برگرداند قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی ابوبکر و عمر با ناامیدی و نگران از منزل فاطمه سلام الله علیها خارج میشوند.
گر چه در این حمله و هجوم، آتش به کاشانه تنها یادگار رسول خدا صلى الله علیه و آله افتاد، و گل محمّدى مظلومانه در پشت در، پرپر گشت، سینه دریایى اش شکافت و پهلویش بشکست؛ اما در عین حال، او، قدِ خمیده از ظلم و ستم را برافراشت و با دست الهى خود به دامن ولایت آویخت و با تمسک به حبل الله المتین و با صلابت و شهامتى بىنظیر از حقانیت امیرمؤمنان علیه السلام سخنها گفت، و از غربت او نشانها داد.
زهراى اطهرسلام الله علیها دفاع جانانه اى از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نمود و در این راه، مشتاقانه جام پرافتخار شهادت را سر کشید و افتخار اولین شهید راه ولایت را تا ابد به نام خود ثبت کرد؛
ولى این دفاع نیز همانند خود آن بانوى بزرگوار، در هاله اى از غربت و مظلومیت قرار گرفت و آن گونه که سزاوار بود به شیعیان وى نیز منتقل نشد. به رغم عمر بسیار کوتاه حضرت صدیقه طاهرهسلام الله علیها، پس از ارتحال پدر بزرگوارشان، آثار به یادگار مانده از ایشان در آن دوران بحرانى و پر تنش، بیانگر عزم راسخ و صلابت و شجاعت فوق العاده حضرت در دفاع از ولایت امیرمؤمنانعلیه السلاماست.
جدیت ایشان در این راه، که منجر به شهادت مظلومانهاش شد، نشان از توجه ویژه و اهتمام خاص حضرت به مسأله امامت امت و زمامدارى جامعه مسلمانان دارد. از جمله محورهایى که در احتجاجات و سخنان حضرت زهراسلام الله علیه جلب توجه مىکند، نقل حدیث غدیر است. او با سعى و تلاش شبانه روزى خود غبار غربت را از رخسار امیرمؤمنان علیه السلام زدود و تحمل بارسنگین مظلومیت را براى ایشان آسان نمود و به حق، لقب اولین شهید راه ولایت را به خود اختصاص داد.
چرا در میان سخنان حضرت، فقط به حدیث غدیر پرداخته شده؟ به رغم صراحت سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر و شفاف بودن مقصود ایشان، پس از ارتحال آن حضرت، مشکلات عدیدهاى بروز کرد و مسیر ترسیم شده از طرف آن بزرگوار تغییر نمود.
در چنین شرایطى بود که حضرت زهرا با موقعیت خاصى که در میان امت مسلمان داشت، به حمایت از امیرمؤمنان علیه السلام برخاست و با استدلالهاى قوى و منطق متین، از حق الهى على علیه السلام دفاع نمود و با تأکید بر جریان غدیر خم و کلمات صریح رسول خدا در آن روز تاریخى، پرده از رخسار حقیقتِ غبار گرفته بر گرفت و مسلمانان را به بیعتى که در غدیرخم با امیرمؤمنان علیه السلام داشتند، متوجه ساخت؛ تا براى چندمین بار، حجت بر آنان تمام شود و راه دفاع از حق تا ابد بر روى شیفتگان حق هموار گردد.
ذکر این نکته لازم است که مخاطبان حضرت زهرا اغلب کسانى بودند که در روز غدیر حضور داشتند و با چشمهاى خود رسول خدا را مشاهده کرده بودند که دست على را بلند کرده و به مردم نشان داد. دیگر شبهه اى در صحّت جریان غدیر وجود نداشت و از لحاظ فاصله زمانى هم کمتر از 100 روز از جریان غدیر سپرى نشده بود، و احتمال فراموشى مردم به هیچ وجه قابل اعتنا نبود.
در چنین شرایطى به هر دلیلى خود را به فراموشى زدند و گاهى نیز با عناد و لجاجت برخورد کردند، زمینه چندانى براى طرح واقعیتهاى روشن و غیر قابل انکار نبود، و جز براى اتمام حجّت و یا ثبت در حافظه تاریخ، براى بهره مندى آیندگان، ثمره دیگرى نداشت. با این توضیح، سرّ این که حضرت زهرا فقط اشاره اى به غدیر مىنمایند، و اغلب به حالت سؤال که آیا غدیر را فراموش کرده اید، و یا این که آیا جاى عذر و توجیهى بعد از غدیر باقى مانده، روشن مىگردد.
مصیبت های امروز جهان، پیامد ولایت گریزی به هر حال ابلیس نگذاشت تا بسیاری از مردم از میوه رسالت یعنی ولایت علویعلیه السلام بهره مند شوند و همه مشکلات و گرفتاری های جهان اسلام بلکه جهان به سبب همین توطئه و آثار آن است.
پرداختن به همه ماجرا می تواند به خوبی نشان دهد که چرا مشکلات کنونی جوامع به ویژه جامعه اسلامی اینگونه رنگ ضد دین و عدالت گرفته و از مسیر اسلام دور شده به گونه ای که مسلمانان یکدیگر را به سادگی می کشند و امید دارند که با انتحار و کشتن دیگران به بهشت بروند؛ در حالی که از نظر اسلام خون و عرض و مال هر مسلمانی حرمت دارد و هر کسی که اینها را متعرض شود از اسلام خارج است.
مصیبتی که امروز جهان اسلام با آن مواجه است، به سبب دوری از ثقل اصغر و اهل بیتعلیهم السلام بلکه ثقل اکبر یعنی قرآن است؛ چرا که حتی آموزه های اسلامی بر ولایت و حرمت مسلمانان و مانند آن تاکید دارد؛ در حالی که در همه جای جهان عده ای بظاهر طرفدار اسلام به نام اسلام در حال کشتن مسلمانان هستند.
جنایاتی که در بحرین، یمن، سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و شیعیان عربستان و شمال آفریقا علیه مسلمانان می شود از سوی مسلمان نمایانی است که حتی به قرآن اعتقادی ندارند و برخلاف آموزه های آن، کسانی را که شهادتین بر زبان جاری دارند بلکه اهل اسلام در طول تاریخ بودند، به جرم اینکه مسلمان نیستند می کشند تا مال و عرض ایشان را به غارت برند و به تملک خویش درآورند
تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ (نساء94) پس همه آنچه بر سر امت اسلام بلکه جهانیان می آید پذیرش آیین شیطان و ولایت او به جای ولایت اهل بیت است؛ چرا که اگر تحت ولایت الهی قرار داشتند خدا برکات و امنیت و آسایش و رفاه و آرامش را بر ایشان نازل می کرد.
بخش 9 : (در عیادت زنان): خطبه دوم فاطمه زهراسلام الله علیها در بستر بیماری
هنگامی که حضرت زهراسلام الله علیها در بستر بیماری بود عدهای از زنان به عیادت وی آمدند و از او پرسیدند: دختر پیغمبر چگونه ای؟ با بیماری چه میکنی؟ وی در پاسخ به این پرسش به تفصیل سخن میگوید. . بخدا دنیای شما را دوست نمیدارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابرّا، وگاه پیش روی واپسگرا، و خداوندان اندیشهای تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند. ناچار کار را بدانها واگذار، و ننگ عدالت کشی را بر ایشان بار کردم نفرین بر این مکاران و دور بُوَند از رحمت حق. وای بر آنان. چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟ و خلافت بر پایههای نبوت استوار ماند؟ آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. بخدا علی را نپسندیدند چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند. دیدند که چگونه بر آنان میتازد و با دشمنان خدا نمیسازد
بخدا سوگند، اگر پای در میان مینهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد میگذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست میبرد. و حق هر یک را بدو میسپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه عدالت او سیر، و زبونان در پناه صولت او دلیر میگشتند. اگر چنین میکردند درهای رحمت از زمین و آسمان بروی آنان میگشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود. بیایید! و بشنوید
شگفتا! روزگار چه بوالعجبها در پس پرده دارد و چه بازیچهها یکی از پس دیگری برون میآرد. راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدار . در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند. و تبه کاری خود را نیکوکاری میپندارند. وای بر آنان. آیا آنکه مردم را به راه راست میخواند، سزاوار پیروی است، یا آنکه خود راه را نمیداند؟ در این باره چگونه داوری میکنید؟
بخدایتان سوگند، آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنهها آغاز شد. حال، لَختی بپایند! تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خونها بریزد!
شهد زندگی در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست اکنون آماده باشید! که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد، آنگاه دریغ سودی ندارد. جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را بر کند. دریغا که دیده حقیقت بین ندارید. بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش میدارید (شهیدی،زندگانی فاطمه زهرا،ص۱۴۹-۱۵۳) (الصدوق، معانی الاخبار، ص۳۵۴-۳۵۶)
حضرت در خطبه ای در جمع زنان مدینه به آیاتی از قرآن کریم هم استشهاد می کند و می فرماید : شگفتا چه دوستان دروغین و سرپرستان نااهلی را انتخاب کردند و چه زشت است سرانجام ستمکاران چه جایگزین بدی است برای ستمکاران (کهف50) نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند و تبهکاری خود را نیکوکاری می پندارند. آگاه باشید اینها همه مفسدانند ولی نمی فهمند (بقره12) وای بر آنان آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ (یونس35) شما را چه می شود و چگونه داوری می کنید؟ و هر کسی جز اسلام آئینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است (آل عمران85)
سپس آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد و مهار کردن آن آسان شود، پس آتش گیره ها را بر افروختند و به آتش فتنه ها دامن زدید تا آن را شعله ور ساختید و به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید. در این جملات حضرت با استفاده از آیه شریفه قرآن، جریان سقیفه و پیامدهای آن و روی گردانی مردم از قرآن کریم را مصداق روشن ظلم دانسته و عاملان آن را جزء ظالمین به حساب آورده است .
آن حضرت در ادامه ی سخنانشان چنین خاطرنشان میکردند: در حالی که هنوز از عهد و قرار شما بیعت در غدیرخم چیزی نگذشته بود و شکاف زخم عمیق بود و دهانه زخم هنوز بهبود نیافته بود، پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز دفن نشده بود که هرچه خواستید کردید و بهانه آوردید که از فتنه می ترسیم أَلا فَی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ آگاه باشید آنها در فتنه سقوط کردند و جهنم کافران را احاطه کرده (توبه49). اکنون بیایید و بشنوید! شگفتا! روزگار چه شگفتی ها در پس پرده دارد و چه بازیها یکی پس از دیگری بیرون می آورد وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ (رعد5) و اگر تعجب می کنی، عجب گفتار آنهاست.
راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ ای کاش می دانستم به چه پناهگاهی تکیه داده اند؟ و کدام ستون استوار را انتخاب نمودند؟ و به کدام ریسمان چنگ زدند؟ و بر کدام فرزند و خاندانی پیشی گرفتند و غلبه کردند؟ شگفتا چه دوستان دروغین و سرپرستان نا اهلی را انتخاب کردند و چه زشت است سرانجام ستمکاران چه جایگزین بدی است برای ستمکاران (کهف50)
آگاهی جامعه پس از روشنگری های حضرت زهرا سلام الله علیها این که به حضرت امیر علیه السلام پیشنهاد دادند که فاطمه یا شب گریه کند یا روز، این نه برای آن است که مثلاً گریه حضرت زهرا سلام الله علیها نمی گذاشت کسی بخوابد و باعث اذیّت است، اینها نبود. اینها چون مکرر از پیغمبر شنیدند که رضای زهرا، رضای خداست؛ غضب زهرا، غضب خداست. رضا و غضب فاطمه سلام الله علیها رضا و غضب پیغمبر است؛ رضا و غضب پیغمبر، رضا و غضب خداست. این همه گریه آن حضرت نشانه آن است که از ما ناراضی است .
برای اینکه زن های مهاجر و انصار بعد از جریان سقیفه وقتی رفتند، حضرت خطبه دوّم را خواند. این زن های مهاجر و انصار آمدند به مردهایشان گفتند، آنها دوباره برگشتند جبران کنند، حضرت فرمود : گذشت ! خطبه اوّل در مسجد، خطبه دوّم در بستر و منزل، این ها را بیدار کرد؛ فهمیدند که حضرت از آنها ناراضی است. گفتند: یک قدری نارضایتی اش را کم کند. سخن از گریه نبود! می دانستند مقام این بی بی چیست.
مقدم نمودن خواست فاطمه برخواست خویش در هنگام وصیت حضرت زهرا در پاسخ امام به ایشان و گریستن هر دو، سپس امام سر مبارک فاطمه را به سینه چسباند و گفت: هر چه میخواهی وصیت کن، یقینا به عهد خود وفا کرده، هر چه فرمان دهی انجام میدهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خویش مقدم میدارم.
هنگامیکه شهادت فاطمه سلام الله علیها نزدیک شد، از اسماء خواست تا آبی برای وضو بیاورد، وضو گرفت خود را خوشبو کرد و لباسهای نو پوشید و از اسماء خواست کافوری که پدرش برای او گذاشته بود بیاورد و کنار سرش بگذارد. سپس پای خود را رو به قبله کرد و پارچهای را روی خود کشید و گفت: ای اسماء! لحظهای صبر کن و بعد مرا صدا بزن، اگر پاسخت را ندادم، بدان که نزد پدرم رفتهام. امام حسن، امام حسین، زینبعلیهم السلام و ام کلثوم خردسال، ساکت و آرام در کنار بستر مادر نشسته بودند و به صورت او نگاه می کردند و بغض، گلوی امام علی علیه السلام را فشرد.
اسماء و کودکان فاطمه، اشک ریختند. امام علیعلیه السلام کودکانش را به حیاط خانه برد. کودکان فاطمه، پشت درب اتاق ایستادند و چکه چکه اشک ریختند. ناگهان صدای اذان از مسجد مدینه بلند شد و ... کودکان فاطمه به اتاق دویدند و خود را روی مادر انداختند.
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام : سبب وفات حضرت فاطمه این بود که قنفذ (غلام عمر) به دستور اربابش با سر غلاف شمشیر بر او زد که محسن را سقط کرد و در اثر آن به بیماری شدیدی مبتلا گردید و اجازه نداد کسانی که او را آزردهاند به او وارد شوند.
عایشه تصمیم میگیرد بر سر جنازه فاطمه حاضر شود و اسماء طبق سفارش زهراء مانع میشوند شکایت به پدر میبرد و ابوبکر اصرار به اجازه میشود باز هم مخالفت میشود به مردم اعلام میشود که فعلا تشییع انجام نمی شود. و شبانه و مخفیانه غسل و کفن میشوند و در قبرستان بقیع یا به قولی کنار پدر دفن می گردد.
بلاذری و بخارى چنین نویسند: شوى او شبانه او را بخاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود. چون فاطمهسلام الله علیها در گذشت، امیرالمؤمنین رو به مزار پیغمبر کرد و گفت: اى پیغمبر خدا از من و از دخترت که پیش تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، راضی باش بر تو درود باد! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به تو به پیوندد. . فاطمه سخنانی که به زنان عیادت کننده گفت: دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم. او مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد. ابوبکر و عمر بر علىعلیه السلام خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. وى سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود.
بارى این سخنان که در آن روز درد دل و گله و شکوه بانوئى داغدیده و ستمدیده مىنمود، به حقیقت اعلام خطرى بود. خطرى که نه تنها مهاجر و انصار، بلکه رژیم حکومت و آینده نظام اسلامى را تهدید مىکرد.
دیرى نگذشت که آنچه دختر پیغمبر در بستر بیمارى و نیز روزهاى پیش در جمع مسلمانان از آن خبر داد، و مردم را از پایان آن ترساند تحقق یافت. آنروز گفتند پیغمبرى و رهبرى نباید در یک خاندان بماند. گفتند قریش، این تیره خودخواه و برترى جو، باید همچنان مهترى کند. آنروز پایان کار را نمىدیدند. ندانستند که مهترى از قریش به خاندان بنی امیه و سپس به فرزندان ابو سفیان تیره بخت و ابن عاص و مروانیان مىرسد، ندانستند که تند باد این تصمیم عجولانه، گردى را که بر روى اخگر سوزان دشمنى دیرینه عراقى و شامى انباشته است به یکسو خواهد زد.
پایان شکیبایی علی علیه السلام : علی که اسوه صبر و استقامت است اما در شهادت حضرت زهراسلام الله علیها تاثر و تالم خود را چگونه اظهار میدارد، تا آنجا که بعد از دفن همسر گرامیش در حالی که حزن و اندوه تمام وجود او را فرا گرفته بود خطاب به قبر پیامبر عرضه داشت: خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتنداری از دست رفته، اما آنچنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چارهای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت مینماید و هیچ گاه اندوه دلم نمیگشاید. چشمم بیخواب، و دل از سوز غم سوزان. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند.
مرگ زهرا ضربهای بود که دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید. اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه اینجا [کنار قبر زهراسلام الله علیها] میماندم و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از دیدگانم میراندم (اصول کافی ج1 ص159)
تنها تسلی بخش علی علیه السلام حضرت بعد از شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند: بِمَنِ العَزاءُ یا بِنتَ مُحمَد؟ کُنتُ بِکِ اَتَعزی فَفیمَ العَزاء مِن بَعدِکِ؟ (مجمع الروایة) ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین مییافتم؛ بعد از تو با چه کسی آرامش یابم ؟ غضب خداوند به غضب فاطمه : حضرت علی از پیامبر اکرم نقل نموده که ایشان فرمودند: انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها (کنز العمال) خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه، خشمگین؛ و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی میشود. و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه فرمودند انَّ اللهَ لَیَغضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرضی لِرِضاکِ خداوند برای خشم تو، خشمگین و برای خشنودی تو، خشنود میشود.
برگزیده پیامبر حضرت علی در مصیبت همسرش خطاب به پیامبر میفرماید: قل یا رسول الله عن صفیتک صبری این صفیه توست، بانویی که صفوه تو، مصطفی و برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش برای من دشوار است (نهج البلاغه خ193) تکرار مصیبت فقدان پیامبر هنگام ارتحال بزرگ بانوی جهان حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان حضرت در پاسخ میگوید: پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامیتر و نیکوکارتر از آنی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را بر من تازه نمودی،
یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمیتواند جایگزین آن شود.
مرثیه جگر سوز امیر مؤمنان علیه السلام پس از دفن حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود مبارک امیرالمؤمنین در مراسم تجهیز زهرا اشک ریخت. گفتند: چرا می نالی؟ فرمود: من محرم ترین مرد نسبت به این بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلویم یا بازویم ورم کرده است ! من الآن که زیر لباس داشتم غسلش می دادم، دستم به آن برآمدگی رسید !!
در هنگام دفن آنطوری که در نهج البلاغه هست، رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر صلی الله علیه و آله؛ گفت: یا رسول الله ! برای من بسیار گران و سخت و تلخ است که این مصیبت را تحمّل بکنم قلّ عن صفیّت کصبری. ستنبّئک ابنتک النّاز لهبک السّریعه اللحائق . یا رسول الله! این دخترت که زود به شما ملحق شدند، تمام جریان سقیفه و غیر سقیفه را به عرض شما می رساند که من هیچ کوتاهی نکردم، هرچه دستور دادی عمل کردم؛ فاحفها السّئوال و استخبره الحال. شما هم جریان را یکی پس از دیگری از این بانو سئوال بکنید
یا رسول الله ! برای کوبیدن فاطمه سلام الله علیها تنها هیئت حاکم قیام نکرد! اینها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع کردند تا زهرا را منزوی کنند. آن گزارشی که دخترت به عرض شما می رساند این است که: لتضافر الامّه علی هضمها. تنها از دولت بر نمی آمد که زهرا را منزوی کند، تنها از ملّت ساخته نبود که زهرا را منزوی کند
می بینید سخن از فدک نیست! شخصیّت فاطمه کسی بود که تا همه جمع نمی شدند، نمی توانستند او را منزوی بکنند. گرچه نتوانستند، ولی بالأخره برای انزوای او همه تلاش کردند. یکی گفت: آتش بیاور، یکی گفت: آتش بزن، یکی گفت غلاف شمشیر بیاور، یکی گفت غلاف شمشیر بزن، یکی گفت فدک را بگیر. یکی گفت ... ؛ همه جمع شدند: بتضافر الامّه علی هضمها
امام علی علیه السلام و آخرین وداع با فاطمه سلام الله علیها خطبه 202
درد دل امام علیعلیه السلام با پیامبر به هنگام دفن فاطمه سلام بر تو ای رسول خداصلی الله علیه و آله، سلامی از طرف من و دخترت که هماکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است. ای پیامبر خدا، صبر و بردباری من با از دست دادن فاطمه کم شده و توان خویشتنداری ندارم. اما برای من که سختی جدایی تو را دیده و سنگینی مصیبت تو را کشیدم، شکیبایی ممکن است. این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم و هنگام رحلت، جان گرامی تو میان سینه و گردنم پرواز کرد. پس همه ما از خداییم و به خدا باز میگردیم. امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسید. از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم شب زندهداری است تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند. بزودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکاری بر او ارجاع کردند. از فاطمه بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر که هنوز روزگاری سپری نشده و یاد تو فراموش نگشته است
سلام من به هر دوی شما، سلام وداع کنندهای که از روی خشنودی یا خسته دلی سلام نمیکند. اگر از خدمت تو باز میگردم از روی خستگی نیست و اگر در کنار قبرت مینشینم از بدگمانی بدانچه خدا صابران را وعده داده نمیباشد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها نخستین شهید راه امر به معروف و نهی از منکر است
با نهادینه کردن فریضه امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک گفتمان حاکم در جامعه میتوان احساس مسئولیت عمومی برای اجرای آن را افزایش داد لذا مصداق بارز سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام است و با تبیین زندگی آنها در جامعه میتوان این فریضه را در جامعه پیاده کرد.
حضرت زهرا سلام الله علیها در مدت سه ماه بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با شفاف سازی دین اسلام نقش مهمی در دفاع از ارزشهای اسلامی داشتند و میتوان از ایشان به عنوان نخستین شهید راه احقاق امر معروف و نهی از منکر در تاریخ اسلام نام برد. .
برخی دیدگاههای نادرست و افراط و تفریط نسبت به اهل بیت علیهم السلام که آنها را در ردیف جایگاه خدا قرار میدهند را نباید به حساب تشیع گذاشت. بیشتر اهل تسنن، ائمهعلیهم السلام را قبول دارند و باید سطح معرفت آنان نسبت به این بزرگواران بیش از پیش افزایش یابد.
قبر مخفی زهراسلام الله علیها فریاد بلند رسوایی نفاق چرا آن حضرت سلام الله علیها حاضر به پذیرش برخی از اهالی قدرت نمی شود و یا خواستار دفن شبانه می شود؟ آن حضرت چنان مورد تحقیر و اهانت قرار می گیرند که اگر حتی فرزند پیامبر بودن نبود نمی بایست این گونه با او رفتار می شد. زیرا به صراحت آیات بسیاری از قرآن و حتی سوره خاصی که درباره ایشان نازل شده بود ایشان اهل بهشت بودند و خداوند گواهی و شهادت داده بود که او از هر پلیدی دور است و از اهالی بهشت رضوان می باشد. اگر کسی گواهی قرآن را قبول می داشت می بایست در حق او به عنوان کسی که اهل بهشت است آن چنان عزت و احترام و کرامت می کرد تا از شفاعت وی بهره ببرد. اما چه شد که این راستگوی و اهل بهشت، گواهی اش نسبت به فدک و زمین میراثی اش پذیرفته نمی شود؟
اگر همین یک اهانت که از سوی عده ای نسبت به آن بزرگوار شد تنها دلیل ما برای گریه ها و مویه های ایشان باشد کفایت می کند تا به آن حضرت حق بدهم این گونه واکنش شدید نشان دهد. انسان اگر مومن است که خداوند و آیات قرآنی بر راستی گواهی می دهد چگونه به خود جرات می دهد تا در برابر این زن بهشتی او را متهم به عدم پذیرش شهادت کند؟ مجموعه اهانت ها و ستم هایی که از سوی دولتمردان انجام شد ولّی خدا را در مقام مظلومیت قرار داد.
در این زمان است که مظلوم می بایست به راه های مختلف حق خویش را بخواهد. گاه از راه مجادله به احسن و موعظه گاه دیگر از حربه سخنرانی و حتی مویه و گریه استفاده کند تا به دیگران اتمام حجت نماید. با آنکه حضرت فاطمهسلام الله علیها در میان زنان عصر پیامبرصلی الله علیه و آله برجسته و از نوادر دهر بوده و هست، اما هیچ نشانی از آن صاحب نشان پیشگاه خدا و پیامبرصلی الله علیه و آله، در مدینه نیست تا با رفتن به زیارت قبر ایشان دستکم آبی بر آتش اشتیاق خود نسبت به آن بانو بریزد . در آیه 23 سوره شوری دوستی و مودت نسبت به فاطمهسلام الله علیها را پاداش رسالت محمدصلی الله علیه و آله و حق آن حضرت برعهده مومنان دانسته است و توضیح داده که این مودت زمینه برخورداری از آمرزش الهی و پاداش مضاعف برای مومنان خواهد بود چرا که مراد از من یقترف حسنهْ به قرینه ذکر آن پس از الا المودهْ فی القربی همانا مومنان دوستدار عترت است و مقصود از نزد له فیها حسنا طبق نظر عدهای از مفسران افزایش پاداش الهی نسبت به کسانی است که اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام و از جمله فاطمهسلام الله علیها را دوست داشته و نسبت به ایشان مودت میورزند.
بخش 10 : علل بینشان ماندن قبر فاطمهسلام الله علیها
سند مظلومیت و حقانیت اهل بیت علیهم السلام سبب پنهان ساختن و پنهان ماندن قبر فاطمهسلام الله علیها و اصرار مستمر امامان شیعه علیهم السلام بر آن نیز دقیقا در همین راستا قابل ارزیابی و تحلیل است. قبر بینشان فاطمه سلام الله علیها سند جاودانه و خدشه ناپذیری است که از یک سو حقانیت و مظلومیت فاطمه سلام الله علیها، علی علیه السلام و فرزندان آنان و از سوی دیگر ستمگری و عدم مشروعیت جریان مقابل آنان را برای همیشه تاریخ با صدای خاموش و در عین حال بسیار رسا فریاد میکند. با این تفاوت که چنین سندی هرگز در گذر ایام از حافظه تاریخ پاک نمیشود و کارایی خود را از دست نمیدهد.
مگر میشود به دروغ قبری برای وی ساخت؟ مگر میتوان بینشانی و گمگشتگی قبر او را از بین برد؟! این مساله همواره میتواند یک مسلمان آگاه را به چون و چرا واداشته و این پرسش را پدید آورد که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله چه حادثهای رخ داد که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله به شدت از برخی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و تودههای همراه آنان رنجیده خاطر و رویگردان شد به گونهای که حاضر نشد آنان حتی در تشییع جنازه وی هم شرکت کنند؟ چرا امام علی علیه السلام همه آثار قبر وی را از بین برد؟ چرا در دورههای بعد قبر وی را آشکار نکردند؟ و چراهای دیگری که پاسخ به آنها بسیاری از حقایق مکتوم تاریخ را معلوم میسازد.
علی! منم فاطمه! دختر محمد که خدا مرا به همسری تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگرانی. مرا شبانه حنوط کن، غسل ده و کفن کن و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن و کسی را خبر مکن. تو را به خدا میسپارم. به فرزندانم تا روز قیامت سلام میرسانم. (بحارالانوار ج43، ص214- بیت الاحزان، ص18 و ..)
اجتماع امّت بر هضم و نابودی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
اینکه حضرت امیر در جریان رحلت فاطمه زهراسلام الله علیها به قبر مطهر پیغمبرصلی الله علیه و آله خطاب میکند و میگوید: ستنبّئک ابنتک بتضافر امّتک علی حقّها (خ 202)، سرّش همین است. یا رسول الله! دخترت فاطمه الآن به شما ملحق شده؛ شما کاملاً جستجو کنید، از او گزارش بخواهید، ما کوتاهی نکردیم. او به شما اطلاع میدهد که اینها اجماع کردند بر اینکه حقّ فاطمه را غصب بکنند !
تضافر یعنی توافق، هماهنگی، همدلی، هم آوائی، تعاون و مانند آن. فرمود: همه شان اتفاق کردند که فاطمه را هضم کنند و بکوبند! چون می دانستند این بانو مظهر عدل دودمان عصمت و طهارت است؛ و به بارگاهی بار یافت که رضای او رضای خداست، غضب او غضب خداست؛ بعد فرمود: ما اصنع بفدک و غیر فدک (نامه45) آنوقتی که این اموال در اختیار ما بود دیگران در کنار سفره ما بودند!! مگر وضع ما آن وقت با الآن فرق کرده؟! آنوقت هم همین نان جو بود، الآن هم همین نان جو است ! آن وقت هم همان پوست تخت بود،! برای این ما از فدک دفاع می کردیم که بیگانگان از آن استفاده نکنند، محرومان از آن طرفی ببندند.
دفاع امیر مؤمنان علیه السلام از خویش و حقوق حضرت فاطمه سلام الله علیها
وجود مبارک حضرت امیر در جریان خلافت فرمود: ما نبخشیدیم و من در کنار قبر رفتم، این حرف را زدم و تا آخرین لحظه هم مقاومت کردم. یک عدّه آمدند، حمله کردند؛ یک عدّه هم سخاوتمندانه بی تفاوت گذشتند، ما را تنها گذاشتند! در جریان فدک هم همین طور است؛ شحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین، در نامه ای که برای معاویه نگاشت، فرمود: زیر این آسمان فدک به نام ما بود؛ گرچه ما نیازی به فدک نداریم، آن وقتی هم که داشتیم در کنار سفره فدک دیگران را تغذیه میکردیم نه خودمان را!
امّا بالأخره فدک حقّ مسلّم دختر پیغمبر بود، معصومین تا آخرین لحظه از فدک نگذشته بودند و بعد از اینکه علی علیه السلام به مقام خلافت رسید، باز هم نتوانست فدک را استرداد کند و به اولاد فاطمه بر گرداند؛ باید حقّ هر ذی حقّی را تعدیه می کرد، حقّ هر مظلومی را به او بر میگرداند؛ حقّ اولاد فاطمه به آنها برنگشت، فدک همچنان مغصوبانه تحت تصرّف دیگران بود! آنطوری که طبری و دیگران نقل کردند، وجود مبارک حضرت امیر فرمود : لو تسوّدت قدمای لغیّرت اموراً کثیره من اگر حکومت نو پایم پا بگیرد، مقتدر بشوم؛ خیلی از امور را عوض میکنم . . اینکه وجود مبارک حضرت امیر فدک را استرداد نکرده است، برای همان است که عدّه ای هم باز سخاوتمندانه از حقّ دیگران می بخشیدند! اینکه فرمود : عدّه ای بخیلانه حمله کردند و تهاجم کردند، عدّه ای هم سخاوتمندانه صرف نظر کردند، مخصوصاً درباره خلافت؛ منظور این نیست که ما سخاوتمندانه خلافت را رها کردیم، چون خلافت وظیفه است، مسئولیت است، یک امتیاز شخصی نیست که کسی از آنها بتواند صرف نظر کند و بگذرد!
پیام فاطمه پیامی به بشریت مسلمان برای همیشه تاریخ
هنگامی این پیام میتوانست به همه نسلها و عصرها در عرصه تاریخ برسد که پیکر فاطمهسلام الله علیها مخفیانه به خاک سپرده شده باشد تا مردم نشانی قبر گمشده او را در داستان زندگی اندوهبار و اعتراض دائمی او به ارتجاع و استبداد جستوجو کنند و بتوانند از این پنجره نگاهی نو به تاریخ اسلام و سرنوشت بشریت مسلمان داشته باشند.
از گزارش منابع حدیثی اهل سنت، امام علی علیه السلام خلیفه اول را نیز برای اقامه نماز بر پیکر فاطمه سلام الله علیها و شرکت در مراسم تشییع وی با خبر نساخت و در پاسخ به اعتراض آنان گفت که خواست خود فاطمه سلام الله علیها چنین بوده است. . تشییع و دفن شبانه و پنهانی دختر پیامبر صلی الله علیه و آله اعتراض خاموش و رسای آن بانوی گرامی به جریان حاکم و تودههای همراه آنان بود و حقانیت و مشروعیت دینی آنان را شدیدا به چالش کشید.
فرازهائی از وصایای صدیقه طاهره سلام الله علیها، به انحاء گوناگون در منابع اهل سنت ذکر گردیده، به عنوان نمونه، تعدادی از منابع معتبر اهل سنت که به مساله تدفین شبانه آن حضرت بعد از مشروح خطبه اشاره خواهد شد،
اسناد عبارتند از: صحیح بخاری ج5 باب غزوه خیبر - صحیح مسلم، باب «قول النبی لا نورث»، حدیث 1759 - طبقات ابن سعد ج8 - التنبیه و الاشراف ج1- سیر اعلام النبلاء ج2 اسد الغابهْ ج3 - سنن بیهقی ج4 - استیعاب ج 2 - خلاصه وفاء الوفاء ج1
فاطمه سلام الله علیها نمى خواهد با بیان غمهاى خود روح پاک علىعلیه السلام را که سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافکارىهاى امت ضربه دیده، آزرده تر سازد. به همین دلیل به کنار قبر پیامبرصلی الله علیه و آله مىرفت و با او درد دل مىکرد، و سخنان جانسوزى که اعماق وجود انسان را مىسوزاند، بر زبان مىآورد. من، در میان اندوه و رنج بسیار به سر مىبرم: از یکسو پدرم پیامبرصلی الله علیه و آله را از دست داده ام، و از سوى دیگر با چشم خود مىبینم که به جانشینش ستم شده است. به خدا سوگند که پرده حرمتش را دریدند. ولى با اینهمه دفاع فاطمه از حریم قدس علوى و حمایتش از امیر مؤمنانعلیه السلام در این دوران پر درد و رنج بر کسى پوشیده نیست. گرچه حیاتش بعد از پدر همانگونه که خود از خدایش تقاضا کرد طولانى نشد . .
بخش 11 : متن خطبه ولایت یا فاطمیه به بهانه غصب فدک (فدکیه) خطبه ی اول
خطبه اى است که به گفتة علامة مجلسى، بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان باید بنشینند کلمات و عبارات آن را معنا کنند. اینقدر پر مغز است؛ از لحاظ زیبایى هنرى، مثل زیباترین و بلندترین کلمات نهج البلاغه است. بطور بداهه سخن میگوید! سخنرانى، تاریخى، شیوا، بلیغ، گله آمیز، ترساننده و آتشین و دفاع از ولایت و سفارشات پدر بود. خطبه نکوهش آمیز در مورد عایشه آغاز مىشود، و بالاخره خطبه در مقام طرح شکایت و دادخواهى زهرا . سفارشهای پدر را برای جانشینی علی یادآور می شود و در مورد خود و سفارشات پدر میگوید و در انتها میفرمایند درد من فدک نیست که غصب کرده اند، درد من اسلام رهبری و انحراف دین است.
به شیوه فن و هنر مسجع که در خانواده مرسوم بود شاید یک ساعت، با بهترین و زیباترین عبارات و زبده ترین و گزیده ترین معانى سخن گفته. سخنرانى، کلمه به کلمه اش در تاریخ مى ماند.
آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد که همه مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. سپس لحظهاى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروششان آرام یافت، آنگاه حضرت زهرا سلام الله علیها کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها
حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گستردهاى که اعطا کرد، و منّتهاى بىشمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد. . بعد از حمد و ثنای خداوند به توحید اشاره دارد وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ. اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ و گواهى مىدهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى باشند. .
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهاى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بىآنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائدهاى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
سپس به بحث نبوت می پردازد وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، و اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ و گواهى مىدهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکىها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها .
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعىاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بتهاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند. .
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ. ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ
پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلی الله علیه و آله تاریکىهاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیدهاش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد. .
آنگاه حضرت فاطمه رو به مردم از کلام خدا قرآن می پردازد اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ. بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ. .
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان شما بوده و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیماندهاى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوهگر مى باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى گردد، و شنیدن آن راه نجات است بوسیله آن مىتوان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهاى جلوهگرش و برهانهاى کافیش و فضائل پسندیدهاش، و رخصتهاى بخشیده شدهاش و قوانین واجبش دست یافت. .
در ادامه خطبه حضرت به فلسفه ی بعضی از احکام پرداخته اند فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ
احکام پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالتورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کمفروشى مقرر فرمود و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانهپرستى خالص شوند. .
حضرت در ادامه خطبه به معرفی خود و پدر و همسرش علی می پردازند فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. ثم قالت اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبیمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ. پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مىترسند .
آنگاه فرمود اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز مى گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید مىدانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کنارهگیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینهتوزان را مىشکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.
حضرت در ادامه خطبه به تلاشهای پیامبر اشاره می کنند حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ. وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ. کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِیءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ. وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند
و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعهاى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتشزنهاى بودید که بلافاصله خاموش مى گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مىنوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مىکردید، خوار و مطرود بودید، مىترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید. هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمىکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمىکرد، باز نمى گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمى هراسید. و این در هنگامهاى بود که شما در آسایش زندگى مىکردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى بردید تا ناراحتىها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مىکردید، و به هنگام نبرد فرار مىنمودید.
در ادامه ی خطبه به علائم نفاق فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.
و آنگاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آمادهاید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مىدهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید. این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مىهراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است
در ادامه ی خطبه هشدار پشت کردن به قرآن :
هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ. فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مىآوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بىرغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مىکنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتشگیره ها را افروخته تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله ور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید،
در ادامه ی خطبه موضوع ارث پیامبران :
تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنانفىالحشا. وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ. اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان مىخورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان کمین گرفته راه مىرفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم. و شما اکنون گمان مى برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمىدانید؟ اى پسر ابىقحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مىاندازید،
یَابْنَ اَبیقُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ (نمل16) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ (مریم6) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (احزاب6) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ (نساء11) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ (بقره180) آیا قرآن نمى گوید سلیمان از داود ارث برد، و در مورد خبر زکریا: پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد، و فرمود: و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند، و فرموده: خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مىکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مىفرماید: هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران .
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ. فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ. و شما گمان مى برید که مرا بهرهاى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهاى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا مى گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمىبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمىدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد/
چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان مى برند، و پشیمانى به شما سودى نمىرساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل مىشود.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:
یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ. فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ . وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ (آل عمران144)
آنگاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:
اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهلانگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمىفرمود: حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مىشود، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فرو ریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مىکوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم مى باشد
آیا مى گوئید محمد صلی الله علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بىفروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فرو ریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند. بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیمتر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمىرسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانه هایتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند،
و با تلاوت و خوانندگى آن را مىخوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مىفرماید: محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى گردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانى نمىرساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد. .
ایهاً بَنیقیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟
اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا مى بینید و سخن مرا مىشنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیرهاید، و داراى ابزار و قوهاید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مىرسد ولى جواب نمىدهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمىرسید،
در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف مى باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهلبیت برگزیده شدید! با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد،
و نعره هاى شرکآمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید. آگاه باشید مى بینم که به تنآسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساختهاید، با راحتطلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیدهاید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بىنیاز و ستوده است.
اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بىوفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینهام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مىیابد متصل است. آنچه مىکنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مىدانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مىکنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى بریم. .
فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال: یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.
آنگاه ابوبکر پاسخ داد: اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمىدارند، و تنها بدکاران شما را دشمن مىشمرند
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ. وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ. ».پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده است، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید. و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکردهام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى گوید، و خدا را گواه مى گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مىنهیم، و آنچه از ما باقى مىماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.
وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى، وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ صلی الله علیه و آله. و ما آنچه را که مىخواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمىشود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقهات فرو نهاده نمىگردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است آیا مىپسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم؟!!
فقالت حضرت فاطمه فرمود سُبْحانَ اللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُاللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مىنمود، آیا مىخواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مىاندازد، و مىفرماید: زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مىفرماید: سلیمان از داود ارث برد.
بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ .
خداوند در سهمیههائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهرههائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانههاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چارهاى ندارم، و خداوند در آنچه مىکنید یاور ماست.
فقال ابوبکر گفت صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ. خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى باشد و راست مى گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمىکنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشتهام، و اینان همگى گواه و شاهدند
فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت: مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ
آنگاه حضرت فاطمه رو به مردم کرده و فرمود: اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمىاندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بد چیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پردهها کنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند. .
ثم عطفت على قبر النبیّ ص و قالت: قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ
سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود: بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى کرد. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند. هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند.
لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِىالْعِزَّةِ الْکُتُبُ وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى گردید. جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.
ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه السلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه. فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین : یَابْنَ اَبیطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ. هذا اِبْنُ اَبیقُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.
آنگاه حضرت فاطمه به خانه بازگشت و حضرت على علیه السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على فرمود: اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته اى، شاه پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالیکه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم. اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً. آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده اى، گوینده اى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى گویم خداوندا عذر مى خواهم، و یارى و کمک از جانب توست.
از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.
فقال امیرالمؤمنین لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. واى گفتن، سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده و از تو گرفته شده بهترست، پس براى خدا صبر کن .
فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت. خدا مرا کافى است، آنگاه ساکت شد. بعد از آن خطبه تاریخى جمعى به حضرت زهرا گفتند: یا بنت محمّد! لو سمعنا هذا الکلام منک قبل بیعتنا لأبى بکر ما عدلنا بعلىّ أحدا؛ اى دختر رسول خدا! اگر قبل از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو مى شنیدیم، به هیچ وجه کسى را بر على ترجیح نمىدادیم!
اینجا بود که حضرت در جواب آنان به جریان غدیر خم اشاره، فرمود: هل ترک أبى یوم غدیرخم لأحد عذرا ؟ آیا پدرم رسول خدا پس از حادثه غدیرخم، جایى براى عذر آوردن باقى گذاشته بود؟
و در جایی دیگر حضرت زهرا فرمود: الیک عنى فما جعل الله لأحد بعد غدیرخم من حجّة و لاعذر؛ مرا به حال خود بگذار، که خداوند بعد از جریان غدیر خم براى هیچ کس عذر و بهانهاى قرار نداده (دلائل الامامة ص37و38 الخصال ج1 ص173 بحارالانوار ج30)
بخش 12 : فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی در خطبه حضرت فاطمهسلام الله علیها
این خطبه که بدنبال وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و حادثه سقیفه ایراد گردیده در بر دارنده مطالب و مفاهیم بلند الهی و معنوی است که نمایانگر دانش والای فاطمیسلام الله علیها بوده که ریشه در علم الهی دارد و از جمله مطالبی که در آن بیان شده، اشاره به علل برخی از احکام الهی است و کاملترین مجموعه ای است که نگاه آن حضرت سلام الله علیها را به هستی و زندگی و فلسفه آن بیان می کند. اگر بخواهیم همه حقیقت حضرت را دریابیم از سه راه می توان به آن رسید که عبارتند از گزارش های قرآنی، سخنان معصومانعلیه السلام و سخنان و سنت و سیره آن حضرت. بهترین الگوها، کسانی هستند که بهترین اندیشه و رفتار را در همه حالات زندگی خود دارند (اعراف145)
هر یک از معصومان یک ویژگی هایی را به نمایش می گذارند که مقتضی شرایط آنهاست که دیگر معصوم آن را به نمایش نمی گذارد از این رو پیامبرصلی الله علیه و آله در جوامع الکلم خود، این قاعده را به شکلی بیان می کند تا دانسته شود که هر معصوم اگر در شرایط دیگری بود همان کاری را می کرد که آن دیگری کرده است؛ زیرا معصومانعلیه السلام بهترین و نیکوترین انتخاب را خواهند داشت پیامبرصلی الله علیه و آله درباره حسنینعلیه السلام می فرمایند: الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین هر دو امام هستند چه قیام کنند یا قیام نکنند.
بنابراین، در امامت و پیشوایی آنان به عنوان معصومان و الگوهایی که بهترین و نیکوترین انتخاب را انجام می دهند شکی نیست. اگر حضرت امام حسینعلیه السلام در زمان امام حسنعلیه السلام و شرایط ایشان زندگی می کرد همان کاری را می کرد که امام حسنعلیه السلام انجام داده است و همچنین امام حسنعلیه السلام در زمان امام حسینعلیه السلام اگر می زیست قیام می کرد و کربلا را می آفرید
شرایط اختصاصی حضرت فاطمهسلام الله علیها موجب شد تا ایشان حرکتی خاص را برای بحرانی که برای نظام ولایی ایجاد شده بود در پیش گیرد که اگر هر معصوم دیگری در آن زمان بود آن را انجام می داد. امیرمومنانعلیه السلام نیز همان کاری را کرد که شرایط اقتضا می کرد و ایشان بهترین و نیکوترین انتخاب را داشته است. البته حضرت فاطمهسلام الله علیها در شرایطی که برای ایشان پدید آمد توانست یک گزارش کامل از فلسفه زندگی ارایه دهد. این گونه است که خطبه آن حضرتسلام الله علیها در مسجدالنبی یعنی خطبه ولایت یا فاطمیه (که به اشتباه خطبه فدکیه گفته می شود)، کامل ترین کلام ایشان در تبیین فلسفه زندگی بشمار می رود.
فلسفه آفرینش در خطبه فاطمه سلام الله علیها حضرت فاطمهصلی الله علیه و آله در آغاز خطبه به توحید و فلسفه آفرینش اشاره میکند و در یک ترسیم کلی روشن میکند که حقیقت آفرینش جز بندگی و عبودیت نیست. در بیان فلسفه آفرینش آن حضرتسلام الله علیها به این نکته توجه میدهد که انسان به عنوان یک موجود مرید و مختار، از سوی خداوند انتخاب شده تا در مقام مظهر الوهیت با عبودیت خود به ربوبیت و پروردگاری دست یابد و خلافت الهی را به عهده گیرد خداوند خود را به تمام و کامل در انسان به نمایش گذاشته است
فلسفه دین فلسفه دین از نظر فاطمهسلام الله علیها راهنمایی بشر برای رهایی از قید و بندهای دنیا و وسوسه های شیطانی و حرکت در مسیر خدایی شدن است. همه پیامبرانعلیه السلام برای این مسئولیت برانگیخته شده اند هر چند که از نظر آن حضرتسلام الله علیها پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله هم یکی از پیامبران است، ولی به جهاتی از همه آنان سرآمدتر است زیرا انتخاب آن حضرتصلی الله علیه و آله مانند انتخاب دیگر پیامبران نبوده است و ایشان پیش از آن که دیگرانی انتخاب و برگزیده شوند انتخاب و برگزیده الهی بوده است
.فلسفه نبوت آن حضرتسلام الله علیها همچنین نقش پیامبرصلی الله علیه و آله را در مقام پیامبری چنین بیان میکند: او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعی اش را امضا و مقدراتش را اجرا نماید و آن حضرت امتها را دید که در آئین های مختلفی قرار داشته و در پیشگاه آتش های افروخته معتکف و بت های تراشیده شده را پرستنده و خداوندی را که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد منکرند پس خدای بزرگ به وسیله پدرم محمد صلی الله علیه و آله تاریکی های آن را روشن و مشکلات قلب ها را برطرف و موانع رؤیت دیده ها را از میان برداشت و با هدایت، در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهی رهانید و بینایشان کرد و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شد و به راه راست دعوت نمود
آن حضرتسلام الله علیها در این عبارت و پس از آن، وضعیت جامعه آن روز را ترسیم می کند و نقش پیامبرصلی الله علیه و آله در رهایی مردمان از ظلمت و ورود به نور را به خوبی ترسیم و تصویر می کند. از نظر آن حضرت پیامبر با آئین اسلام خواست تا در یک نظام ولایی، قوانین و حقوق مردم را بیان کند
در این ترسیم فاطمیسلام الله علیها با فلسفه آفرینش و فلسفه سیاسی و اجتماعی چنان به شکل توحید محور، سامان می یابد که نمی توان به سادگی تفکیک و تمایزی میان آنها قرار داد. فلسفه سیاسی و اجتماعی زندگی که حضرت فاطمهسلام الله علیها تبیین می کند همان فلسفه آفرینش و دین و زندگی است. از این رو نوعی همپوشانی را می توان در این فلسفه ارایه شده از سوی آن حضرتسلام الله علیها شناسایی کرد. از نظر آن حضرت سلام الله علیها همه چیز تحت ربوبیت الهی است و از ساختار یگانه ای پیروی می کند. خروج از این ساختار به معنای گمراهی و ضلالت است. آن حضرتسلام الله علیها مرگ را برای همه می بیند، ولی بازگشت به سنت های تاریک جاهلی را سزاوار مردمی نمی داند که نور حق را یافتند و در خانه هایشان هر روزه آن را تلاوت می کنند
اگر مصیبت فقدان حضرت محمد صلی الله علیه و آله این خلیفه الله، حجت الله، نبی الله و رسول الله صلی الله علیه و آله سخت است ولی فقدان بزرگ تر آن است که مردم از آنچه دارند دست بشویند و کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر پشت افکنند و ولایت کفر و نفاق را برگزیند و به تاریکی جاهلیت بخزند
آن حضرت سلام الله علیها می فرماید: این بلایی است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمی است حتمی و قضایی است قطعی، خداوند می فرماید: محمد پیامبری است که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب بر می گردید و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد. .
دراین میان انصار که سوگند یاری خورده بودند در سقیفه بنی ساعده کرامت و عزت خویش را فروختند و پس از عزتی که اسلام به آنان داده و فرمانروایی که یافته بودند، تاج ذلت و فرمانبرداری برسر نهاده و در سکوت خویش حکومت جاهلی را پذپرفتند و نظام ولایی را به کناری نهادند: و بعد از پیشقدمی عقب نشستید، و بعد ایمان، شرک آوردید؟ وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن آن را شکستند و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند. یا از آنان هراس دارد در حالی که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.
آیین آسمانی اسلام به عنوان آخرین راه برای کسب سعادت دنیوی و اخروی انسان در بر گیرنده احکام و قوانین متعالی و ارزشمندی است که با عمل به آنها می توان در مسیر رضای الهی و تأمین حیات طیبه دنیوی و اخروی گام برداشت. این احکام و قوانین که تماماً ریشه در فطرت انسان دارند پاسخگوی نیازهای روحی و جسمی آدمی بوده و خداوند در این جهت از هیچیک از نیازهای انسان فروگذار نکرده است. البته هر یک از این احکام دارای فلسفه ای هستند یکی از منابعی که می توان علت برخی از احکام الهی دین مبین اسلام را در آن مشاهده کرد و با آنها آشنا شد خطبه فاطمیهسلام الله علیها است. که از جانب حضرت زهراسلام الله علیها بیان شده است.
الف- فلسفه نماز حضرت زهراسلام الله علیها در خطبه میفرمایند فجعل الله الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ خداوند نماز را قرار داد برای پاک شدن شما از تکبر . هرگاه انسان در شبانه روز چندین بار ارزشمندترین اعضای وجودی خود یعنی پیشانی و سر خود را برای خداوند بر زمین گذارد خواه ناخواه به کوچکی خود پی برده و می فهمد که فی الواقع بزرگی و عظمت تنها سزاوار خداوند است و لاغیر.
آدمی موجودی است که از نظر روحی و جسمی در معرض انواع و اقسام بیماریها است. در این میان بیماریهای روحی و امراض روانی خطرناکتر بوده و هر یک از آنها به تنهایی می تواند آدمی را به ورطه نابودی انداخته و موجبات هلاکت او را فراهم سازد یکی از خطرناکترین امراض روحی انسان بیماری کبر است که عبارت است: بزرگ دیدن خود و کوچک انگاشتن دیگران
در وخامت این رذیله اخلاقی همین بس که بدانیم در اثر ابتلا به آن اعمال و عبادات چندین هزار ساله شیطان از بین رفته و خداوند نیز قسم یاد کرده کسی را که مبتلا بدان باشد مورد عذاب قرار داده و خوار گرداند:
قال الله تعالی الکبر ردائی و العظمه ازاری فمن نازعنی واحدا منهما القیته فی النار کبر لباس من است و بزرگی، پیراهن من و هر کس در یکی از آنها با من شریک شود او را در آتش میافکنم (تفسیر روض الجنان و روح الجنان ج71 ص245)
انسان خردمند، مبارزه با این صفت زشت را در سرلوحه کارهای خود قرار میدهد و در صدد بر می آید وجود خود را از آن پیراسته گرداند. البته خداوند متعال نیز برای آنکه در جهت مبارزه با این صفت، آدمی را یاری رساند عبادتی بی بدیل نظیر نماز را بر انسان مسلمان واجب فرموده تا با برپایی آن و التزام به اقامه آن، از این صفت ناپسند برکنار ماند
ب- فلسفه زکات حضرت زهراسلام الله علیها در خطبه : وَ الزَّکَاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ خداوند زکات را قرار داد برای پاک کردن جان و فراوانی روزی . ارتباطی که فیمابین پرداخت زکات و آراسته شدن به صفت (جود و سخاوت) وجود دارد نتیجه آن میشود که با پرداخت زکات، صفت رذیله بخل از وجود انسان پاک خواهد شد. ولی در کنار این علت آن حضرتسلام الله علیها دلیل دیگری را هم برای وجوب پرداخت زکات بیان میکند که همانا افزایش روزی در اثر این عمل است. یعنی پرداخت زکات برخلاف آنچه ابتدائا به نظر می رسد که باعث کمبود دارایی آدمی است درست برعکس، موجب افزایش رزق و روزی شده و بر مال و مکنت انسان می افزاید.
همچنان که با زدن شاخ و برگ های اضافی درخت، زمینه رشد بهتر و بارآوری افزون تر آن فراهم می گردد. از دیگر رذایل اخلاقی که بسیاری از آدمیان بدان مبتلا هستند صفت ناپسند بخل است. صفتی آنچنان بد و ناپسند که بارها در لسان معصومین ع مورد نکوهش واقع شده و دارنده آن از رحمت خداوند بدور دانسته شده پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله : از بخل و تنگ نظری بپرهیزید که پیشینیان را نابود ساخت و آنان را به آنجا کشاند که خون یکدیگر را بریزند و حرمت هایشان را روا شمارند (نهج الفصاحه ص43)
ج- فلسفه روزه خطبه فاطمیه : وِ الصَّیامَ تَثْبیتاً لِلاخْلاصِ خداوند روزه را برای تحقق اخلاص قرار داد (حدیث72) باید دانست که هر عبادتی که از انسان سر می زند زمینه های ابتلا به شرک و ریا در آن وجود دارد چرا که در آن عبادات زمینه های اطلاع یافتن دیگران نهفته است ولی روزه عبادتی است که حقیقتا تمام و کمال با اخلاص عجین شده و انسان با این عبادت می تواند خود را هر چه بیشتر به زیور اخلاص آراسته سازد زیرا تا هنگامی که خود انسان روزه داری خود را ابراز نکند حتی نزدیکان او نیز از عمل وی بی اطلاع خواهند بود
و در نتیجه فرصتی برای ریا و شرکت به دست نخواهد آمد علاوه بر آن آدمی با روزه و تحمل سختی های ناشی از آن خود را به خداوند نزدیک تر ساخته و بر درجات قرب الی الله او افزوده می شود و همین زمینه ساز کسب اخلاص خواهد بود از جمله عباداتی که آئین مقدس اسلام بر مسلمانان واجب فرموده (روزه) است.
این عبادت مهم و ارزشمند از چنان اهمیت والایی برخوردار است که مطابق آنچه در حدیثی قدسی نقل شده، الصوم لی و انا اجزی به: روزه از برای من است و مختص به من و من خود ثواب آن را چنان که لایق من است به روزه دار خواهم داد (مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه ص135) و همین یک جمله کافی است تا آدمی به ارزش و اهمیت آن پی برده و بداند که روزه از چه جایگاه والایی در دین اسلام برخوردار است
د- فلسفه حج وَ الحَجَّ تَشْییداً لِلّدینِ خداوند حج را برای تقویت دین قرار داد (حدیث72) یکی از دلایل وجوب حج تقویت آئین آسمانی اسلام است. آنگاه که میلیون ها مسلمان در یک زمان و یک مکان واحد گرد هم می آیند و در اطاعت از فرمان حق هماهنگ و یک صدا می کوشند و احدی از آنان برخلاف دیگری حرکتی نمی کند، این عمل به خودی خود عظمت اسلام را به رخ جهانیان می کشد و ظرفیت بی بدیل این آئین آسمان را در به حرکت در آوردن انسان ها برای هدفی واحد نشان می دهد و همین خود باعث تقویت اسلام و مسلمانی در عرصه گیتی خواهد بود و نشان می دهد که اسلام از پشتوانه ای عظیم برخوردار است که هیچ نیرویی را در جهان یارای مقابله با آن نخواهد بود مراسم حج در میان تمامی آیین های جهانی از چنان ارزشی برخوردار است که هیچ آئین دیگری را در سطح جهان و در میان ادیان و ملل دیگر نمی توان یافت که بتواند با آن برابری و همانندی کند؛
جایی که میلیون ها انسان از اقصی نقاط عالم در ایامی خاص به یکباره گرد هم آمده و مراتب عبودیت و بندگی خود را به درگاه ایزد یکتا اعلام می دارند به راستی کدام عامل مادی از چنین ظرفیتی برخوردار است که بتواند هر سال چنین مراسمی را بدون هرگونه زور و اجباری برگزار کند و جمع کثیری از انسان ها را در یک جا جمع کند
در نتیجه توطئه دشمنان خنثی شده و جایگاه اسلام روز به روز مستحکم تر می شود. البته ناگفته پیداست که این همه، در صورتی محقق خواهد شد که مسلمانان از فرصت حج برای همدلی هر چه بیشتر و تلاش در جهت حل مشکلات جهان اسلام بهره برداری کنند
ه- فلسفه جهاد وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ خداوند جهاد را برای عزت اسلام قرار داد (حدیث72) جهاد امری است که عزت جامعه مسلمین و عظمت اسلام در سایه آن حفظ میشود. زیرا نشان دهنده قدرت و توانایی مسلمانان در برابر دشمنان می باشد.
جهاد و مبارزه با کفر و موانع سعادت انسان، یکی از دستورات دین مبین اسلام است. در این مکتب آسمانی اگرچه جنگ و خونریزی امری نکوهیده و ناپسند شمرده شده و اسلام همه انسانها را به زندگی مسالمت آمیز تحت احکام نورانی خویش دعوت می کند، ولی از آنجا که همواره در میان جوامع بشری افرادی وجود دارند که حرکت در مسیر الهی را با منافع زودگذر خود در تضاد می بینند و در نتیجه به مقابله با آن اقدام می کنند، در این آئین، راه مبارزه با آنان باز گذاشته شده و حکم جهاد بر مسلمانان نوشته و واجب گردیده شده
و- فلسفه قصاص : وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ قصاص را برای حفظ خون انسانها قرار داد (حدیث72) در نظرگاه اسلام، انسان محبوب ترین موجودات در نزد خداوند است. حیات و جان او ارزشی والا و گرانسنگ دارد و هیچکس را رخصتی در آسیب رساندن به این گوهر بی بدیل نیست. از سوی دیگر امنیت جامعه نیز امری است که در اسلام به شدت مورد توجه بوده و هرکس به هر نوعی آن را به مخاطره اندازد باید با او به شیوه مقتضی برخورد شود. به همین خاطر خداوند متعال برای محفوظ ماندن جانها و تأمین امنیت جامعه، حکم قصاص را قرار داده تا چنانچه در میان افراد جامعه کسی یا کسانی پیدا شدند که به ناحق قصد جان مردم را کردند آسیب رسانی به آنها را وجه همت خود قرار دادند از بیم اجرای قصاص اسلامی از تصمیم خود منصرف شده و بالمال جان مردم و امنیت آنها در امان ماند
ز- فلسفه امر به معروف و نهی از منکر حضرت زهراسلام الله علیها در بیان علت وجوب این قانون اساسی، در خطبه مورد اشاره می فرمایند وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ و امر به معروف را برای مصالح اجتماعی عموم مردم قرار داد (حدیث72)
مطابق این سخن فلسفه امر بمعروف، اصلاح جامعه مسلمین از کژی ها و کجرویها است و چنانچه این حکم الهی به فراموشی سپرده شود در اندک زمانی کشتی جامعه در گرداب گناهان و انحرافات غرق خواهد شد. در میان احکام و دستورات عبادی اسلام موضوع (امر به معروف و نهی از منکر)، از جایگاه و اهمیت بسزایی برخوردار است
تا بدان جا که علیعلیه السلام در نهج البلاغه درباره اهمیت این دو فریضه می فرمایند (تمام اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی از منکر، چونان قطره ای بر دریای مواج و پهناور است) (نهج البلاغه حکمت374)
ح- فلسفه تحریم شراب و النهی عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس: خداوند نهی از شرابخواری را برای پاکیزه ماندن از پلیدیها قرار داده است (حدیث72) از نظر اسلام انسان موجودی است که بواسطه دمیده شدن روح الهی در او، از سایر موجودات متمایز شده و سزاوار آن گردیده که ملائکه الهی در برابر او سجده نمایند
از آنجا که این روح، امانتی از جانب خداوند در دست انسان است باید که در پیراسته نگهداشتن او از هرگونه پلیدی، اهتمامی دو چندان داشت و از هرگونه عاملی که سبب آلودگی آن می شود احتراز کرد به همین دلیل در اسلام هر عملی که موجبات آلوده شدن روح و پلیدی آن را فراهم می کند تحریم شده و از جمله چیزهایی که سلامت و پاکی روح را به خطر می اندازد «شرب خمر» است که عقل را از انسان زائل کرده و روح مقدس انسانی را تا حد روح حیوانی تنزل میدهد
ط- فلسفه تحریم دزدی و ترک السرقه ایجابا للعفه خداوند ترک دزدی را برای تحقق عفت و پاکدامنی قرارداد (حدیث72) اگر دسته ای از اعمال تحت عنوان گناه قرار گرفته و خداوند امر فرموده از آنها اجتناب شود درست به خاطر حفظ همین گوهر پاکدامنی و عفت آدمی است
که از جمله این گناهان می توان به عمل نکوهیده (دزدی و سرقت) اشاره کرد هر حکمی از احکام اسلام دارای فلسفه و علت ویژه به خود است و این گونه نیست که هر عملی در دین اسلام بدون دلیل مورد تحریم قرار گرفته یا بدون علت حلال شده باشد.
البته علل این احکام نیز منحصر به آنچه در خطبه فاطمیه آمده نمی باشد و سایر دلایل و علل، در منابع دیگر اسلامی قابل مشاهده و جستجو است.
فلسفه حکم شرعی از منظر حضرت زهرا سلام الله علیها عبارات ذیل، تقطیع شده بخش آغازین خطبه معروف حضرت زهرا (سلام الله علیها) در ماجراى غصب فدک است که در آن به فلسفه بعضى احکام اشاره فرموده است:
1. فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ ایمان را قرار داد براى پاک شدنتان از شرک
2. وَ الْعَدلَ تَنْسیقاً لِلْقُلوبِ و عدل را براى آراستن و پیوستن دلها
3. وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ و پیروى از ما را براى ایجاد نظم در امت
4. وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ و امامت ما را براى ایمنى از تفرقه و پراکندگى
5. وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِیجَابِ الْأَجْرِ و شکیبایى را براى رسیدن به أجر و پاداش الهى
6. وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ و نیکى به پدر و مادر را براى محفوظ ماندن از خشم پروردگار
7. وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْسَأَةً فِی الْعُمُرِ وَ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ و صله رحم را براى طولانى شدن عمر و تکثیر یاران
8. وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ و به جاى آوردن نذر را براى رسیدن به آمرزش خدا
9. وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ پُردادن پیمانهها را براى جلوگیرى از کم فروشى
10. وَ الْنَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ منع شرابخوارى را براى پاکى از پلیدىها
11. وَ اجْتنِابَ القَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ دورى کردن از قدف را براى ایمنى از نفرین الاهى
12. وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ ایجاباً لِلْعِفَّةِ و دزدى نکردن را براى ایجاد عفت و امنیت
13. وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ إِخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ و شرک ورزیدن را حرام نمود تا ربوبیت و پروردگارىاش خالص گردد». (احتجاج ج1 ص99)
ادامه مطالب