تلاوت سوره های کوچک جزئ ۳۰ و آیات اخلاقی برگزیده
ترجمه به نظم (شعر)
eitaa.com/ghuraan ایتا
iGap.net/mzQuran آی گپ
ble.ir/ghuraan بله
aparat.com/MZ.Quran آپارات
قابل استفاده معلمین قرآن , ادبیات و خانواده ها ( و دانش آموزانی که طبع شعر دارند)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
نــــباشد جز الله پـــــروردگار که حیّ است و قیّوم آن کردگار
نگــــــیرد خدا را کســالت فرا نه هرگز به خواب اندر آید خدا
زمـــین و ســماوات، از آنِ اوست همه ملک گیتی به فرمان اوست
به درگاه ایزد چه کسی را سزاست؟ که سازد شفاعت مگر آن خداست
همه علم گیتی ست او را به دست به هر چیز کاید به هر چیز هست
بــــه چــیزی به عـلم یگـانه اله احــاطه نـدارد کســی هیچگاه
جز آنـچه بـخواند خــدای نگه کـه مــردم بـدانـند از عــلم او
بود وســعت عــلم او بـیکران فراتر ز ارض است و هفت آسمان
ندارد بر او زحمتی حفظشان علیّ و عظیم است آن بی نشان
اسماء الحسنی (حشر)
نباشد چون مردمی بد نهاد که بردند یزدان خود را ز یاد
خدا کرد کاری که آن اهل آز بکردند خود را فراموش باز
هماناکه این مردم زشتکار بگشتند بر فسق و زشتی دچار 19
سپاه جهنم سپاه بهشت نباشند یکسان در این سرنوشت 20
اگر کتابی چنین با شکوه فرستاده بودیم بر سنگ و کوه
بدیدی ز ترس خدای جلیل چسان کوه، خاشع شدی و ذلیل
چنین نیک تمثیل را ما عیان نمائیم بهر خلایق بیان
امیدست یکدم تفکر کنند یکی لحظه در آن تدبّر کنند 21
دگر نیست معبود جز کردگار که داناست بر غیب نیز آشکار
خداوند بخشنده ی مهربان 22 که جز او ندارد خدایی جهان
ز هر نقصی پاک است پروردگار ز هر عیب باشد بری کردگار
خدائی که چون ذکر او می رود همه قلب ها ایمن از غم شود
نگهبان آنچه که دارد وجود هر آنچه که هست و هر آنچه که بود
خداوند قاهر که با اقتدار بود حکمران همه روزگار
فراتر ز وصفی که بر او دهند که بر ذات پاکش شریکی نهند 23
خدا این جهان را چنین آفرید به نقش و نگارش بکردی پدید
نگارنده ی هر چه آید بیاد ورا هست اسماء نیکو زیاد
هر آنچه بود در زمین و آسمان ستاش نمایند او را به جان
همانا حکیم است پروردگار بود صاحب عزّت و اقتدار 24
اسراء 1
منزّه بود آن یگانه ربّی که عبد خودش مصطفی را شبی
ز مسجد حرامش بدادی گذر که بر مسجد اقصاء نماید سفر
همان پاک مسجد که هر سوی آن مبارک بگرداند ربّ جهان
نمایاند آیات خود را به وی سمیع و بصیر ست یزدان حیّ 1
به موسی کتابی بدادیم باز بر او باب تورات کردیم باز
که بر راه نیکو بگردد دلیل شود رهنمای بنی اسرئیل
که جز من که هستم خدای بشر نگهبان نگیرند شخصی دگر 2
الا پاک مردان پاکیزه روح که هستید از اخلاف کشتی نوح
همانسان که بود عبدی شکور شما نیز گویید شکر غفور 3
به تورات آنچه گفته معتبر بدادیم ما بر یهودان خبر
که ای قوم روی زمین خود دو بار نمایید خونریزی آشکار
مسلّط بگردید بر هر چه هست به ظلم و تباهی بیاغشته دست
(کهآن دو بارست، قصد خدا یکی قتل یحیی یکی اشعیا) 4
چو آن قتل اول بگردد تمام شود وقت خونخواهی و انتقام
یکی بنده ی جنگجو و استوار علیه شما برکند کردگار
شما را بجویند در خانه ها بیابند در بیت و کاشانه ها
که این وعده حتمی است از کردگار ببینند آن را سرانجام کار 5
ولیکن بگردید غالب به وی ره فتح و نصرت نمائید طی
به اموال و فرزندهای زیاد شما را مددها بخواهیم داد
نمائیم تعدادتان را قزون که پیروز گردید چند و چون 6
اگر کار نیکو کنید و جمیل به خود کرده اید ای بنی اسرئیل
اگر هم نمائید اعمال بد سزای عمل بر شما می رسد
چنین مکنت و ثروت و اقتدار شما راست تا آن زمان پایدار
که آن قتل دوم بیاید ز راه بریزید خون رسول اله
پی آنگه آن وعده گردد تمام که یزدان بخواهد کشد انتقام
خود آثار وحشت از این کارتان نمایان بگردد به رخسارتان
بیایند در قدس همچون نخست بنای شما را نمایند سست
نمایند نابود هر چیز هست کشند آن کسی را که آید بدست 7
سوره آل عمران ربنا 1
زمین و سماوات ملک خداست توانا به هر چیز آن کبریاست
در این آفرینش ز یزدان پاک در این خلقت آسمان ها و خاک
در این گردش روز و شب نیز هم که آیند دنبال هم دم به دم
نشان های بسیار گردیده یاد برای خردمندان مردان راد
کسانی که سازند ذکر خدا به هر حال بنشسته یا که بپا
به هنگام خفتن به تسبیح و ذکر بدین آفرینش نمایند فکر
بگویند کای کردگار جلال جهانی چنین را به حدّ کمال
نکردی تو بیهوده آن را درست که پاک و منزه توئی از نخست
تو ما را از آتش کنون دور دار به لطفی که در توست ای کردگار
کسی را که در آتش انداختی ز خفت حصاری بر او ساختی
کسی را که در آتش انداختی ز خفت حصاری بر او ساختی
که بر ظالمان ستم پیشه کار کسی نیست یاور به روز شمار
منادی چو سر داد یا ربّ ندا که آرید ایمان به یکتا خدا
شنیدیم و دادیم آن را جواب بگشتیم مومن به دین و کتاب
خدایا ببخشا ز ما هر گناه بدی های ما را بپوش ای اله
پس از آن که تسلیم کردیم جان تو محشورمان ساز با صالحان
خدایا به ما ده از آنچه بر آن بدادی تو وعده به پیغمبران
مگردان مان خوار روز شمار ترا وعده صدق ست ای کردگار
آیات حجاب نور 1
به مردان مومن بگو مصطفی بپوشند چشم از گناه و خطا
بمانند پاکیزه دامان و نیز نمایند با زشتکاری ستیز
که این کار باشد بر ایشان صلاح چو جویند پاکی نفس و فلاح
خدا هست آگاه از کارتان ز کلّ علم ها و پندارشان
به زن های مومن بگو تا نگاه بپوشند از کارهای گناه
حفاظت نمایند خود از بدن نسازندآلوده اندام و تن
نسازند آرایش خود عیان ز نامحرمان نیز ماند نهان
مگر آنچه ناگاه و بی اختیار به نامحرمان خود شود آشکار
بر و سینه و دوش را با حجاب بپوشند چون هست کاری صواب
نباید ببینند کسی روی وی بجز این کسانی که آید ز پی
پدر شوهر و شوهرست و پسر که هیتند محرم همه سر به سر
پسرهای شوهر و اخوان خویش گناهی ندارد که آیند پیش
نپوشاند او روی را از پدر گنه نیست او را نگاه و نظر
پسرهای خواهر همه محرمند پسرهای اخوان همه همدمند
سوره احزاب 21 تا 24
به پیغمبر حق کنید اقتداء پسندیده کاری ست نزد خدا
هر آن کس که او هست امیدوار به دیدار یزدان و روز شمار
خدا را همیشه کند ذکر و یاد دل خویش بر مهر ایزد نهاد 21
چو دیدند با چشم خود مومنان سپاه عدوّ لشکر دشمنان
بگفتند این ست خود آن جهاد کزین پیش یزدان به ما وعده داد
بر ایمانشان نیک افزوده گشت که از جان و از سر بباید گذشت 22
از افراد مومن به ربّ و معاد گروهی جوانمرد هستند و راد
به عهدی که بستند با کردگار وفادار ماندند بس استوار
بمانند بر عهد خود پا بجای دگرگون نکردند عهد خدای
گروهی ندادندتغییر عهد کشند انتظار شهادت به مهد 23
دهد نیک پاداش پروردگار بر آن راستگو مردم استوار
دور و پیشگان را نماید عذاب ز کردار بد می نماید عقاب
اگر توبه کردند از هر گناه به لطفش پذیرد یگانه اله
که ایزد بود مهربان و غفور کسی نیست از رحمت او به دور 24
احزاب 33 تا 35
بگیرد آرام در بیت خویش ره کوی و برزن مگیرید پیش
چنان دوره ی جاهلیت دگر خودآرا نباشید و بس عشوه گر بخوانید هر روز و هر شب صلات ببخشید از ثروت خود زکات
نمایید اطاعت ز ربّ و رسول بسازید فرمان آن ها را قبول
که از اهل نبوّت بیت اله بخواهد کند دور رجس و گناه
شما را ز هر عیب سازد بری کند پاک و تطهیر از هر بدی 33
از آن چه که در خانه های شما تلاوت شود ز آیه های خدا
بگیرید بسیار اندرز و پند که افتد شما را بسی سودمند
همانا خبیر ست پروردگار لطیف است بر بندگان کردگار 34
به آن کس که تسلیم امر خداست به آن کس که مومن بر آن کبریاست
به آنان که طاعت کنند و دعا عبادت نمایند دور از ریا
به آنان که دارند صدق بیان نیارند جز راستی بر زبان
بر آن کس که صابر بود در بلا به آنان که دارند ترس از خدا
به آن خیرخواهان مسکین نواز که یاری نمایند اهل نیاز
بر آن روزه داران پرهیزکار که هستند مشتاق پروردگار
به آنان که دارند حجبی تمام همه پاک دامن به دور از حرام
به آنان که بسیار سازند یاد یگانه کسی را که هستی بداد
از ایزد بر آن هاست اجری عظیم ببینند آمرزش از آن کریم 35
احزاب 38 تا 48
خدا مهر دستور زد این چنین بر آن کس که تبلیغ کردست دین
بترسند آنان ز پروردگار ز چیزی نترسند جز کردگار
همانا کفایت کند کردگار که آرد حساب همه در شمار 39
محمد(ص) نباشد شما را پدر کسی از شما نیست او را پسر
ولیکن محمد(ص) رسول خداست به تعبیر حق خاتم الانبیاست
که یزدان به هر چیز باشد علیم همه چیزها را بداند حکیم 40
الا مومنان به پروردگار نمایید ذکر خدا بی شمار 41
بخوانید او را به هر صبح و شام پرستید او را به شوری تمام 42
خدا و مَلَک های او هم کلام شما را فرستند یکسر سلام
که آرد شما را ز ظلمت برون سوی روشنائی شود رهنمون
پذیرائی از مومنان در لقا سلامی است از سوی یکتا خدا
بر ایشان مهیّاست اجری کریم نکو مزدی از کردگار حکیم 44
تو را کرد مبعوث یکتا اله که بر کرده ی خلق باشی گواه
که بر مردم نیک باشی بشیر به بدکار مردم بگردی نذیر 45
به دستور و با اذن پروردگار خلایق بخوانی سوی کردگار
چراغ فروزان عالم شوی که روشنی کنی جاده ی رهروی 46
بده مژده بر مومنانت مدام کز ایزد ببینند لطفی تمام 47
تو از کافران و دو رویان خوار اطاعت نورزی در انجام کار
تو را گر رسانند ایشان ضرر به لطف ز آزارشان در گذر 48
احزاب 70 تا 73
الا مومنان به پروردگار نباشید چون مردمی نابکار
که دادند آزار و زجری عظیم به پیغمبر خویش موسی کلیم
از ایزد بترسید بر راستی حقیقت بگوئید بی کاستی 71
که اصلاح می سازد آری خدا عمل هایتان را به وجهی سزا
به غفران خود بگذرد از گناه از اعمال ناچیز و کار تباه
کسی کز خدا و رسولش کنون اطاعت نماید به عشقی فزون
رسیدست حقّا به فوزی عظیم رها گشته از وحشت و رنج و بیم 72
چو بر آسمان ها و ارض و جبال امانت بداد عرضه آن ذوالجلال
بکردند از حمل آن امتناع نمودند اندیشه از این متاع
جز انسان که آن را پذیرفت زود که در ظلمت و جهل وامانده بود 72
(دلیلی بر این کار یزدان نهاد که بر آدم این امر را عرضه دار)
که اهل نفاق و دوروئی و ظنّ همه مشرکان را چو مرد و چو زن
نماید گرفتار قهر و عذاب بر آن ها کند خشم و راند عقاب
به رحمت ببخشد همه مومنان چه از خیل مردان چه خیل زنان
از این رو که یکتا خدای جهان غفور و رحیم است و بس مهربان 73
عباد الرحمن (فرقان)
عباد خداوند رحمان کنید کسانی که اندر تواضع زیند
گذارند چون در زمین گام خویش رهی از تواضع بگیرند پیش
چو شخصی بر ایشان براند عقاب به گفتار خوش می دهندش جواب 63 همه شب ز شوقند اندر نماز نمایند سجده بر آن بی نیاز 64
بگویند دائم به حال دعا عذاب جهنم بگردان ز ما
که بسیار مهلک بود آن عذاب همیشه است جاوید آن سوز و تاب 65
چنین مردمان وقت انفاق مال بپویند بر شیوه ی اعتدال
نورزند اسراف در این طریق نه در خسّت و بخل هر دم غریق 67
شریکی نخواهند بر کردگار بگویند یکتاست پروردگار
نریزند خون کسی روی خاک که یزدان حرامش نموده هلاک
نگردند هرگز به گِردِ زنا بمانند پاکیزه از این خطا
که هر کس بر این کار آلوده دست بر او گَردِ کیفر بخواهد نشست 68
عذابش مضاعف شود در جزا مُخلّد بماند به دوزخ سرا 69
بجز توبه کاران بر کردگار که صالح بگردند و پرهیزکار
خدا عفو سازد بر ایشان عذاب گناهان شان را نماید ثواب
همانا غفور است پروردگار رحیم است بر بندگان کردگار 70
هر آن کس کند توبه از هر گناه به پرهیزکاری کند طی راه
رسد توبه ی او به درگاه ربّ که بسیار کردست او را طلب 71
به ناحقّ شهادت نخواهند داد که این کار از مومنان دور باد
گر از کس ببینند بیهوده کار کریمانه عفوش کنند آشکار 72
چو آیات حق را به یاد آورند کر و کور در آیه ها ننگرند
به دقت نمایند بر آن نظر نمانند چون جاهلان بی خبر 73
بگویند از ازواجمان طفل نیک به ما بخش ای ایزد بی شریک
که روشن نمایند چشمان ما فزایند بر مهر و ایمان ما
هم از بهر مردان پرهیزکار تو ما را بکن پیشوا در دیار 74
چنین بندگانی که بردیم نام بگفتیم اوصاف شان را تمام
به پاداش آن صبر اندر بهشت بر ایشان خداوند قصری نوشت
ملاقات سازند هم را به کام به ذکر تحیّت به قول سلام 75
چه نیکوست آن منزل پر ز نور مخلّد بیابند آنجا حضور 76
کنون ای پیامبر به امّت بگو چنین ساز با مردمان گفتگو
نباشد اگر توبه های شما خداوندتان کی کند اعتنا
چو کردید تکذیب آیات حقّ بگردید بر کیفرش مستحقّ 77
سوره معارج
که در طبع انسان بود این صفات حریص است و بی صبر اندر حیات 19 کند بی قراری چو بیند زیان کند ناله و بانک از دست آن 20
چو بر او کند روی، مال زیاد کند منع احسان و دست گشاد 21
جز آنان که دائم خوانند نماز 22 بسی پایدارند در این نیاز 23
کسانی که از مال خود در خفا نمودند معین حقّی جدا 24
که بر سائلینش ببخشند باز بر آن ها که دارند چیزی نیاز 25
کسانی که گویند روز شمار بود راست می آید از کردگار 26
ز قهر خدایند در لرز و تاب بترسند سخت از روز عذاب 27
کسی نیست ایمن ز قهر خدا ز خشم خداوند روز جزا 28
کسانی که از شهوت و از گناه بدارند اندام خود را نگاه 29
بجز بر زنان و کنیزان خویش کز آن ها ملالی نیاید به پیش 30
هر آن کس که بنمود کاری جز این ستمکار گردیده اندر زمین 31
کسانی که عهد و امانات خویش مراعات سازند بی کم و بیش 32
نمایند بهر شهادت قیام که احقاق سازند حقّ را تمام 33
حفاظت نمایند خود از صلات بخوانند با بهترین صفات 34
کسانی که دارند اینسان سرشت به عزّت در آرندشان در بهشت 35
سوره ممتحنه ارتباط با بیگانه ممنوع
الا مومنان به پروردگار که هستید ثابت قدم و استوار
نبایست از کافران دغا که خصم منند و عدوّی شما
بگیرید یار و گزینید دوست که این قوم با اهل ایمان عدوست
همانا که در حقّ قرآن کتاب ره کفر را کرده اند انتخاب
که با جرم ایمان به پروردگار براندتان با رسول از دیار
اگر ترک گفتید شهر و وطن که خشنود گردم از این کار من
برای جهاد به راه خدا وطن را بگفتید ترک جلا
مبادا که با مردم کفر کیش نهانی ره انس گیرید پیش
منم آگه از آنچه بندید کار چه باشد نهان یا بود آشکار
هر آن کس کز این کار صورت بتافت همانا به کفر و ضلالت شتافت 1
اگر کافران به یکتا خدا مسلّط بگردند خود بر شما
همان دشمنان قدیم ند و بس ترحم نورزند بر هیچکس
بکرده عداوت به حدّ توان به دست عمل با کلام و زبان
به دل دوست دارند که کافر شوید دگر باره بر راه کفران روید 2
ندارند سودی به روز لقا همه خویش و فرزند نزد خدا
همانا که در محشر و در معاد جدائی فتد بینتان بس زیاد
هر آنچه نمایید از نیک و بد خداوند آگه بر آن ها بود 3
سوره شوری
بلی آنچه دارید اکنون به دست متاعی ست فانی ز دنیای پست
ولی آنچه در نزد یکتا خداست همی هست باقی تر و پا بجاست
ولی هست مخصوص مومن عباد که دارند بر ربّ خود اعتماد 36
همانا که افراد نیکو سرشت که سازند پرهیز از کار زشت
چو خواهند بر کس بگیرند خشم ببخشند بر او و پوشنده چشم 37
اجابت نمودند امر خدا بخوانند دائم نماز و دعا
در اعمال خو در همه مرتبت نمایند با یکدیگر مشورت
ز رزقی که دادست ربّ جهان به اتفاق و بخشش نهادند خوان 38
کسانی که چون ظلم و بیداد و شوم بر آنان بیارد ز هر سو هجوم
ز پرهیزکاران مومن به ربّ نمایند یاری و نصرت طلب 39
اگر کس نماید بدی در مقام همان قدر بر او سزد انتقام
ولی گر کسی عفو سازد عدو به صلح اندر آید به راه نکو
بود اجر او با یگانه خدا چه نیکوست پاداش آن کبریا
براند خدا آن جماعت ز خویش که راه ستم را گرفتند پیش 40
اگر بر کسی ظلم گردد تمام کند دادخواهی بر انتقام
نزیبد که او را نکوهش کنند بباید بر انصاف کوشش کنند 41
کسی راست تنها نکوهش سزا که بر مردمان ظلم سازد روا
به ناحق نمایند گردن کشی چو هستند اقوام بی دانشی
بر آنان عذابی ست دردناک چو بندند رخت سفر را ز خاک 42
هر آن کس کند عفو باشد صبور نشان از اراده دهد در امور 43
کسی را که گمره کند کردگار ورا نیست هرگز رفیقی و یار
ببینی ستمکارها را به تاب چو بینند با دیده ی خود عذاب
بگویند آیا سوی بازگشت رهی هست با این چنین سرگذشت 44
ملک 1 - 9
بزرگ ست خود شان آن کردگار که این گونه با قدرت و اقتدار
حکومت بر آفاق در دست اوست قدیری که هر چه بود، پست اوست 1
خدائی که از اوست مرگ و حیات مسلّط بر این زندگی و ممات
کند امتحان تا کدامینتان نکوتر بود اندرین خاک دان
بود مقتدر نیز یکتا اله بیامرزد و عفو سازد گناه 2
خدائی که هفت آسمان بر فراشت یکی را به روی دگر یکی گذاشت
تو در خلقت مهربان کردگار نبینی که نقصان بود بر قرار
بر این نظم خلقت کنون کن نظر تماشای آن کن به چشم بصر
ببین تا در آن استواری که هست مگر کرد سستی بر آن بر نشست؟ 3
دگر باره با چشم بینا و باز جهان را به دقت نگه ساز باز
که چشم خرد خسته گردد فزون سویت بازگردد ذلیل و زبون 4
خدا با مصابیح پرتو نشان بیاراسته این بلند آسمان
شیاطین براندیم با قهر و تاب به سنگ فروزان به تیر شهاب
بر آن ها عذابی سوزنده نار مهیا نمودیم روز شمار 5
بر آنان کز ایزد بشستند دست عذاب جهنم مهیا شدست
چه ب منزلی هست آن جایگاه همه درد و رنج ست و اندوه و آه 6
چو در آتش داغ داخل شوند از آن بانک کوبنده ای بشنوند 7
قریب است از هم شکافد سقر که در خشم کفار شد غوطه ور
چو هر دسته ای را در آن افکنند بر ایشان ندائی چنین بر زنند
که آیا رسولی ز یکتا خدا نگردید مبعوث سوی شما 8
بگویند آری بیامد رسول ولیکن نکردیم او را قبول
بگفتیم چیزی نیامد ز ربّ دریغا که بودیم غرق شغب
شما مرسلین جملگی گمرهید به باطل به ما وعده هائی دهید 9
مزّمّل 1 - 19
الا ای رسول خدا ای کریم که اینگونه خوابیده ای در گلیم 1
بپا خیز در شب برای نماز مگر وقتی اندک که داری نیاز 2
فقط نیمی از ش به بستر بخواب و یا کمتر از نصف کن انتخاب 3
بیفزای چیزی تو بر نیم شب که مشغول گردی به تسبیح ربّ
ز قرآن تلاوت کن آیات چند به نیکوترین وجه کافتد پسند 4
که با وحی بر تو خداوند جود سخن های سنگین بیارد فرود 5
نماز شب و ناله های سحر بود بهترین شاهد این گهر
که اخلاص پام ست در قلب کس ورا صدق ایمان بود هر نفس 6
به هنگام روز ست وقتی دراز که دنبال روزی بپوئی تو باز 7
شب و روز یزدان خود یاد کن بنای دل از ذکرش آباد کن 8
بود شرق و غرب جهان زآنِ او همه هست در تحت فرمان او
بجز او نباشد دگر کردگار ورا کن نگهبان خود اختیار 9
چو یاوه سرایند کفار خام صبوری نما ای به عزّت تمام
به وجهی نکو و به نحوی متین به کلی ز کفار دوری گزین10
همه کاذبان را به من واگذار کمی ده تو مهلت بدان قوم خوار 11
که نزد خداوند غل عذاب بر آنان مهیاست بهر عقاب
جهنم بود بر ایشان آشیان گزینند در قعر دوزخ مکان 12
طعامی که از فرط اندوه و غم گلوگیر آن ها شود با الم
بر آنان مهیاست اندر جحیم عذابی که بسیار باشد الیم 13
به لرزه در آیند روزی چنین همه کوه ها و تمام زمین
بگردند چون تلّ ریگی روان بیایند چون موج از هر کران 14
رسولی فرستاد پروردگار شما راست شاهد به هرگونه کار
چنان که به فرعون هم پیش از این رسولی فرستاد یزدان دین 15
چو فرعون پندش نکردی قبول تخلف نمودی ز قول رسول
گرفتیم او را به قهری تمام کشیدم از او بلی انتقام 16
به یزدان گر امروز کافر شوید چسان از عذابش بدر می روید؟
در آن روز محشر چه باشد گزیر؟ که کودک ز وحشت شود همچو پیر 17
شکافد سماوات از هر کنار محقق شود وعده ی کردگار 18
همانا که قرآن چنین سودمند فرستاده گردیده از بهر پند
که تا هر که راهست صدقیّ و خواست بپوید رهی را که راه خداست 19
خدا هست آگه از احوال تو از آنچه که رفته ست بر حال تو
که هم تو و هم نیز جمعی دگر که هستند یاران تو در سفر
یکی ثلث یا دو و یا نیم شب نمائید تسبح و تقدیس ربّ
همه گردش روز و شب کردگار مقرّر نموده ست در روزگار
خدا هست آگه از این نکته باز که سخت است کل شبانگه نماز
لذا در گذشت از شما کردگار که در حدّ وسع و توان و قرار
بخوانید قرآن به هنگام شب نمائید یزدان خود را طلب
بداند خداوند فاش و عیان که جمعی مریض ند یا ناتوان
ز بهر تجارت گروهی دگر به روی زمینند اندر سفر
ز فضل خداوند و از لطف او طلب می نمائید رزقی نکو
گروهی دگر در ره کردگار بجنگد در صحنه و کارزار
به هر حال در هر زمان و مکان به قدری که دارید اندر توان
بخوانید قرآن به ذکر و نیاز همیشه بخوانید و هر جا نماز
نمائید با میل و رغبت عطا زکاتی که باشد به دوش شما
زمانی که دارید در پیش رو به یزدان ببخشید قرضی نکو
بدانید هرکار خیری که پیش فرستید از بهر عقبای خویش
بیائید اجرش به نزد خدا که خود هست بهتر برای شما
فزونتر بود اجر دار القرار که آن را عطا می کند کردگار
بخواهید آمرزش از کبریا غفور و رحیم است یکتا خدا 20
سوره لقمان
الف لام میم است آغاز کار که رمزی ست از جانب کردگار 1
چنین است آیات ربّ حکیم بگفته ست در این کتاب عظیم 2
هدایت کند نیکوان را به راست که خود رحمتی از یگانه خداست 3 کسانی که خواندند دائم نماز ادا می نمایند وجه زکات
که هستند مومن به یزدان و دین بر آن ها معاد ست امری یقین 4
ز الطاف یزدان که اینگونه خواست هدایت بگشتند بر راه راست
که هستند این مردمان رستگار چه در این سرا و چه دار القرار 5
نشیمن گزینند اندر بهشت بر آن ها چه نیکوست این سرنوشت 8
در آن جاودانند خود تا ابد که این قول الله حتمی بود
حکیم است و آگاه پروردگار ورا هست بی انتها اقتدار 9
سپهر آفریده خدا نیلگون که هرگز در آن نبینید هرگز ستون
بسی کوه ها و زمین بر نهاد که وحشت برون آورد از نهاد
زمین را چو آفرید و بساخت ز هرگونه حیوان پراکنده ساخت
فرستادباران ز نیلی سپهر نباتات رویاند از آب مهر 10
بلی این همه کار یکتا خداست چنین آفرید ست بی کم و کاست
شما خود بگوئید این نکته را کسانی که هستند غیر از خدا
چه چیز آفریدند و کردند بود از ایشانچه چیز آمد اندر وجود
همانا ستمکارهائی چنین فتادند اندر ضلالی مبین 11
به لقمان نمودیم حکمت عطا به جای آر شکر و سپاس خدا
که هر کس کند کفر با خود عدوست هر آن کس کند شکر نفعش بر اوست
خدای غنی و ستوده صفات ندارد نیازی به شکر حیات 12
به فرزند خود گفت لقمان به پند لب از شرک گفتن به یزدان ببند
که ظلمی بزرگ است این کار زشت نباید برایش شریکی نوشت 13
به انسان سفارش شده این سُخُن که بر والدینت نکوئی بکن
بویژه به مادر که بارت کشاند دو سالی ز شیرش به کامت چشاند
نخستین تو می گوی شکر خدا سپس گوی بر والدینت ثنا
چو کردند مجبورت ای مرد راد که مشرک بگردی به یزدان داد
اطاعت نسازی تو از این سُخُن ولی حُسن خلقت فرامُش مکن
تو را رهروی از عبادی سزاست که گریان به درگاه خداست
که چون مهلت زندگانی گذشت نمائید سوی من بازگشت
من آگاه تان سازم از کارها از اندیشه ها نیز کردارها 15
بدان ای پسر روز سخت عذاب عمل هایتان جمله گردد حساب
اگر چه بود دانه ی خردلی که گم گشته در بین سنگ و گلی
و گر نیز گردیده باشد نهان میان زمین یا که هفت آسمان
که آگه به همه چیز یکتا خداست توانائی کار او را سزاست 16
تو را ای پسرحق نمازی نوشت بکن امر معروف و هم نهی زشت
چو آزار بینی صبوری نما که این هست کاری مهم و سزا 17
به کبر و به ناز از کسی رو متاب مزن گام روی زمین با عتاب
ندارد ورا دوست یکتا خدا کسی را که باشد به دل خودستا 18
میانه روی کن به رفتار خویش رهی معتدل را تو می گیر پیش
سخن گوی آرام بانکی مدار بود بدترین صوت، صوت خران 19
سوره جمعه
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست
هر آن چه بود در زمین و آسمان ستایش نمایند رب جهان
خدائی که او پادشاهیست پاک حکومت کند بر سماوات و خاک
خدائی که او راست بس اقتدار حکیم و علیم است پروردگار 1
میان همه امّیان عرب ز خودشان رسولی برانگیخت ربّ
که خواند بر ایشان کتاب خدا همه آیه هائی از آن کبریا
کند قلبشان پاک از کار زشت کند تزکیه قلبها و سرنوشت
بیاموزد او حکمتی راستین کند آشنا با کتابی مبین
کزین پیش بودند آنان دچار به گمراهی و ضلّتی آشکار
همین سان هدایت کند نیک ربّ گروهی که ملحق شود بر عرب
که او را بود حکمتی پایدار خدا راست در کار خود اقتدار 3
چنین فضل از لطف یکتا خداست که آن را ببخشد به هر کس که خواست
که هم فضل و هم رحمت کبریا برون از حساب است بی انتها 4
هر آن کس که تورات خواند و عمل نکردی بر آن هست اندر مثل
حماری که بر پشت گیرد کتاب نجوید ولی بهره ای از صواب
بلی آن گروهی که اندر حیات چنین ند در راه و رسم و صفات
دروغین بخواندند قول خدا بکردند انکار آن بر خطا
هدایت نخواهد کند کردگار گروهی بدینسان ستم پیشه کار 5
الا مومنان به یکتا خدا چو دعوت بگردد بیاید ندا
که در روز جمعه برای نماز بسائید رو بر درش با نیاز
شتابید بر سوی ذکر خدا نمائید کسب و تجارت رها
که این کار یعنی (نماز و سجود) بود بهتر از هرچه دارد وجود 9
چو پایان پذیرفت وقت نماز پی کسب روزی بپوئید باز
زفضلش بسازید روزی طلب فراوان بگوئید هم ذکر ربّ
بود آنگه گردید خود رستگار سعادت بیابیداز کردگار 10
کسانی که ایمانشان تامّ نیست بر ایشان ز اسلام جز نام نیست
چو بازیچه ای را ببینند و لهو بیابند سودای لغوی به سهو
بدان سو گرایند از فرط آز که تنها بمانی به وقت نماز
به آنان بگو آنچه نزد خداست نکوتر ز سودا و لهو شماست
چنین رزق باشد همانا نکو که خود برترین رازقان است او 11
رحمن
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست
بسی مهربان است یکتا خدا که قرآن بیاموخت بر مصطفی
خدا آدمی را ببخشید جان به او داد تعلیم نطق و بیان
بگردند همواره خورشید و ماه به معلوم وقتی و در خاص راه
گیاهان و اشجار آن تیره خاک نمایند سجده بر آن ذات پاک
بر افراشت هفت آسمان را بلند که خود طرح میزان خدا درفکند
بفرمود کای بندگان و عباد تجاوز نشایست از قسط و داد
به میزان انصاف و بی کاستی بسنجید هر چیز را راستی
نباشید ای مردمان کم فروش به انصاف سنجید و از روی هوش
زمین را بگسترد پروردگار که مردم بگیرند در آن قرار
همه گونه میوه به بارش نشست در آن نخل خرمای با پوشش است
حبوبات رویند از خاک آن که دارند از برگ و ریحان نشان
کدامین نعمت را ز یکتا خدا دروغین بخوانید آیا شما
خدا آدمی را ز صلصال خاک چنین آفریدست زیبا و پاک
ولی جنیان را چو می آفرید ز یک شعله آتش بکردی پدید
کنون راه انکار گیرید پیش کدامین نعم را ز یزدان خویش
17 تا27
خدائی که او مشرقین آفرید همین سان دو مغرب از او شد پدید
کدامین نعم را ز پروردگار دروغین بخوانید اندر شما
دو دریا بیامیخت ایزد به هم به هم اندر آمیخت یزدان دو یم
یکی برزخ آن بین دارد وجود که باشد عیان هر یکی را حدود
کنون بر چه نعمت زیزدان حی ره کذب و انکار سازید طی
خود از آن دو دریا به لطفی فزون برآورد مرجان و لولو برون
پس اینک چه انکار آیا شما برانید بر لطف یکتا خدا
خدا راست کشتی همانند کوه شناور به بحرند بس با شکوه
کدامین نعم را ز پروردگار نمایید انکار در روزگار
هر آنکس که روی زمین پا بجاست سر انجام او نیستی و فناست
خداوند با مجد صاحب جلال بود زنده هرگز نیابد زوال
سوره طه
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست
بود طا ، و ، ها ابتدای کلام کسی نیست آگاه از این پیام 1
نه قرآن بیامد ز یکتا خدا که در رنج افتی تو ای مصطفی 2
فقط هست منظور پروردگار که ترسانی افراد پرهیزکار 3
از آن کس بود این کتاب مجید که هفت آسمان و زمین آفرید 4
خدائی که بر عرش باشد محیط به عرشی که بسیارباشدبسیط 5
هر آن چه بود در زمین و آسمان هر آن چه نهانست در آن میان
هر آن چه که بودست زیر زمین همه هست ملک خداوند دین 6
اگر خود به آواز و صوت بلند سخن با خلایق بگویی و پند
ز هر چیز مخفی و امر نهان بود مطلع کردگار جهان 7
خدایی نباشد جز او در حیات که مخصوص او هست نیکو صفات 8
بخواهی بدانی که در بندگی به موسی چه رفته ست در زندگی 9
زمانی که بدیدی آتش ز دور به اهلش بگفت آن رسول صبور
تامل نمائید خود یک زمان که از دور آتش بدیدم عیان
بود آنگه ز آن آتش شعله ور یکی شعله آرم شما را به بر
امیدست ز آن آتش پر فروز جهت را بیابم در این حال و روز 10
چو نزدیک آن آتش شد آن نیکمرد ندائی نهانی صدایش بکرد 11
که موسی، منم مر تو را کردگار کنون پای پوش خودت را در آر
مقدس بود خاک این سرزمین قدم در نهادی به مُلکی چنین 12
تو را بر گزیدم به پیغمبری به وحی م بکن گوش در رهبری 13
که در ملک هستی منم کردگار به جز من نبودست پروردگار
مرا کن پرستش به زار و نیاز به پا دار اینک ز بهر م نماز 14
همانا قیامت بیاید فرا که وقتش نهان ست نزد خدا
در آن روز هر کس به دنیا بُدست سزای عمل را بیارد بدست 15
سوره طه آیه 24تا35
کنون سوی فرعون شو روان که او سخت طغیان نموده گزان 24 چنین گفت موسی به یکتا خدا خدایا بکن صبر بر من عطا 25
بکن سهل کار مرا و روان26 تو بگشای عقده مرا از زبان27
که دانند مردم سخن های من پذیرند از من چو گویم سخن 28
یکی مرد از اهل بیتم ، دلیر مقرر بفرما برایم وزیر 29
کنون این برادر که هارون بود چه نیکوست گرخود وزیرم شود 30
به او پشت من را بکن استوار 31 در این امر میده شریکش قرار 32
که دائم بگوییم بر تو سپاس سجودت نماییم و داریم پاس 33
ترا یاد سازیم اندر ضمیر 34 که هستی براحوال ما خود بصیر35
به او وحی آمد ز یکتا خدا که آنچه بخواهی بگشتت عطا 36
که منّت نهادیم بار دگر به توئی که همواره ای نامور 37
به یاد آر ان که سوی خداست یکی وحی بر مادرت شد عطا 38
که طفا خودت را به دُرجی گذار به دریا درفکن به موجش سپار
ورا موج دریا به ساحل رساند که آن طفل را از بلایی رهاند
همان کس که بود با من و تو عدو شگفتا، ز دریا گرفتش هم او
فکندم تو را ز مهری از خویشتن که تا رشد یابی به فرمان من
گرفتیمت آن گاه تحت نظر که تربیت و رشد یابی دگر 39
تو را خواهرت کرد بس جستجو
سر انجام دادم رهبری تو را برگزیدم به پیامبری
بیاراست یمت که یابی مقام محبت ببینی ز یزدان تمام 41
کنون با همه معجزاتی که هست کز ایزد بیامد شما را ز دست 42
تو و آن برادر کنون می روید مبادا که غافل ز یادم شوید 43
روید این زمان سوی فرعون پست که او بر ره کفر و طغیان زده ست نمائید با او به نرمی خطاب امید ست بیدار گردد ز خواب
پذیرد مگر پند پروردگار بود آن که ترسد خود از کردگار 44
بگفتند ترسیم ای کردگار که با این همه قدرت آشکار
که فرعون دارد به درگاه خویش به ما راهی از ظلم آرد به پیش
فزونتر کند شعله ی سرکشی که در قلب او هست چون آتشی 45
پس آنگاه یزدان بگفتا سخن نترسید، دارید یاری چو من
ببینم هر آنچه که دارد وجود نیوشم هر آنچه که خواهی شنود 46
واقعه
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست
چو وقت قیامت بیاید فرا شود موقع حشر و روز جزا
بیاید همان سخت روز گران که هرگز نبودست کذبی در آن
در آن روز نزد خدای خلیل گروهی رفیعند و جمعی زلیل
زمانی که در جنبش آید زمین دگرگون شود کوهها همچنین
همانند ذرات گرد و هبا پراکنده گردند اندر هوا
چو از دور گیتی ببندید رخت سه دسته شوید اندر آن روز سخت
گروهی همه راست مردان دین که هستند اصحاب سمت یمین
چه نیکوست احوال آنان نکوی ببینند بخت نکو روبروی
گروهی دگر جمع شرمنده و خوار چه سخت است بر این کسان روزگار
گروه سوم کیست ؟ السابقون که ایمانشان برترست و فزون
همین مردم آنند پاک از گناه عزیزند در پیش یکتا اله
نشیمن گزیده به باغ بهشت همه گونه نعمت بر ایشان نوشت
که این دسته هستند از آن امم که می زیستندی از این پیش هم
از اقوام آخر گروهی قلیل در آیند در این گروه جلیل
یس
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست
بود یا و سین ابتدای کلام که منظور احمد بود زین پیام
قسم خورد و سوگند پروردگار به قرآن با حکمتش ماندگار
توئی ای پیمبر بحق مقتدا تو هستی ز پیغمبران خدا
فرستاده گشتی به آیین راست به راه درستی که راه خداست
ز پروردگار عزیز و رحیم ترا گشت نازل کتاب حکیم
به قومی که یزدان بر اجدادشان بسی پندها با کتب دادشان
بگوئی تو اندرز و باشی نذیر چو جاهل مرامند و غافل ضمیر
بر آنهاست حتمی عذاب خدا از اینرو نگردند مومن به ما
که بر گردن کافران بر عقاب نهادیم زنجیرهای عذاب
نمودند سر را برافراشته به چشمان خود پرده بگذاشته
طریق نکو را ز پیش و ز پس بر آنها بکردیم مسدود و بس
فکندیم پرده به چشمانشان که از حق نبینند هرگز نشان
اگر خود نگوئی و گوئی تو پند تفاوت ندارد که مومن نیند
که دانسته و آگه از وصف حال نمایند با راه بر حق جدال
فقط بر کسانی که مومن شدند توانی بگوئی تو اندرز و پند
ازیرا که در خلوت و در نهان بترسند از ایزد مهربان
بر ایشان بشارت بده ای سلیم به آمرزش و نیک اجری عظیم
دگر باره ما زنده سازیم باز همه مردگان را ز خوابی دراز
و ز اعمال پیشین و کار پسین ز پیش و پس مرگ اندر زمین
هر آنچه نمودند بنوشته است در آن کارنامه که گیرند دست
به یک لوح محفوظ پروردگار نوشتست آن جمله را آشکار
دخان
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست
چو حامیم آغاز این دفتر است قسم بر کتابی که روشنگرست
که آن را مبارک شبی کردگار فرستاد تا ره کند آشکار
که از روز محشر و زآن ترس و بیم همه خلق را در هراس افکنیم
که هر امر محکم در آن نیک شب مشخص شود فاش از سوی رب
که تعیین آن امر از سوی ماست فرستنده مرسلین کبریاست
بود این از الطاف پروردگار سمیع و علیم است چون کردگار
خدای زمین است و هفت آسمان ز یزدان بود نیز ما بینشان
بحق گر که دارید از دل یقین شمائید مومن به رب مهین
جهان را نباشد بجز او خدا کند زنده و باز سازد فنا
خدای شما هست و اجدادتان خدائی که این جان و تن دادتان
ولی کافرانی که در شک بدند به بازیچه مشغول دنیا شدند
کنون منتظر باش ای مصطفی که یک روز خواهد بیاید فرا
که بهر عذاب همه کافران شود آسمان دود از هر کران
احاطه کند مردمان را عظیم عذابی که بسیار باشد الیم
بگویند از ما کن این قهر دور که ایمان بیاریم با شوق و شور
کجا آن خلایق بگیرند پند که آمد رسولی و کافر شدند
ورا گر چه حجت بدی آشکار ولی کفر گفتند بر کردگار
انسان
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست 1
مگر طی بشد روزگاری دراز ؟ که چیزی نبد لایق ذکر باز
ز یک قطره آبی که ناچیز بود به انسان بدادیم جان و وجود
بدادیم بر او دو چشم و دو گوش مشاعر بدادیم و عقلی و هوش 2
به انسان نشان داده پروردگار ره حق و باطل چنین آشکار
کنون گر بخواهد کند شکر رب و یا که بپوید به کفر و شغب 3
خود از بهر کفار اندر سقر مهیاست زنجیر و غل سر به سر 4
نکو کار افراد نیکو سرشت شرابی بنوشند اندر بهشت
که طبعش به آمیزه و رنگ و بو چو کافور خوشبوی باشد نکو 5
ز سر چشمه اش بندگان خدا بنوشند با میل و روی صفا
که جاری شود چشمه ی خوشگوار به هر جا که آنان کنند اختیار 6
همان بندگانند اهل وفا به نذری که بستند نزد خدا
بترسند از خشم پروردگار ز هنگامه ی سخت روز شمار
که سختی و شرش بگیرد فرا همه مردمان را به روز جزا 7
به حب خدا می نمایند سیر یتیم و مسکین و شخص اسیر 8
بگویند بهر رضای خدا کنون بر نهادیم خوان غذا
نخواهیم پاداش و اجر و سپاس فقط دین خود را داریم پاس 9
بترسیم حقا ز یزدان خویش از آن روز سختی که آید به پیش
که از سختی و رنج روز شمار همه دیده ها هست غمگین و تار 10
خداوند از شرّ آن روز سخت نگهداشت آن مردم نیکبخت
خدا روی خندان و دل های شاد بر ایشان عطا کرد روز معاد 11
به پاداش آن صبر یزدان نوشت بر ایشان حریر و صفای بهشت 12
به جنّت همه مردم نیکبخت زده تکیه ها بر سریر و به تخت
نه سرماست آنجا نه خود آفتاب ز سرما و گرما نباشد عذاب 13
درختان بر آن مردم خوش سرشت بگسترده سایه به باغ بهشت
بود میوه هایش همه در کنار به میلی که آنان کنند اختیار 14
بسی ساقیان در نکوئی تمام بگردند بر گرد آنان مدام
سبوهای زیبا به کف از بلور بیایند اطراف آن ها حضور 15
بود رنگ آن کوزه ها همچو سیم به حدّ و مقدارشان می دهیم 16
شرابی بر آن مردمان جلیل بریزند در طعم چون زنجبیل 17
به جنّت روان است جوئی مدام که خود سلسبیلش نهادند نام 18
پسرهای زیبا همه نیکروی بگردند اطراف آنان نکوی
همه شاهدانی نکو روی و بر چنان منثور اندر نظر 19
نگه چون نمائی بدان جایگاه به عزّت بیابی تو آن پایگاه
یکی ملک بینی تو بی انتها همه گونه نعمت در آن پا بجا 20
بر آن ها زیبا لباس حریر بود سبز آنه جامه یدلپذیر
به دستان آن ها بود دستبند که از سیم و نقره بیاکنده اند
شرابی چشاند یکی کردگار شرابی که پاک ست و هم خوشگوار 21
بهشتی بدین وصف از کبریا بود اجر اعمال نیک شما بلی سعیتان گشت اینک قبول نمائید پاداش آن را حصول 22
کتابی ست قرآن چه والامقام به سویت فرستاد یزدان تمام 23
کنون صبر می کن برای خدا اطاعت کن از حکم کبریا
مبادا که از مردم کفر کیش اطاعت نمائی در اعمال خویش
به اخلاص و تقوی به هر صبح و شام بکن ذکر پروردگارت مدام 25
تو به مقدار شب همی خوان نماز به ذکر شب کن صبح شام دراز 26
که این خلق غافل بدارند دوست همین نقد دنیا که در پیش روست
به کلّی ببردند از یاد خویش همان سخت روزی که آید به پیش 27
خدا آدمی را نموده پدید سراپای بس استوار آفرید
هر آنکه بخواهد یگانه خدا دهد جملگی را به باد فنا
یکی قوم دیگر نماید درست همانند ایشان چو روز نخست 28
در این آیه ها هست اندرز و پند کسی را که خواهد فتد سودمند
بگردد هدایت به آیین راست به راهی که خود راه یکتا خداست 29
خدا هست بر حال مردم علیم بر اعمال آن هاست ایزد حکیم 30
کسی را که خواهد از مرد و زن کند داخل رحمت خویشتن
برای گروه ستم پیشه کار عذابی الیم است روز شمار 31
حجرات
سر آغاز گفتار نام خداست که رحمتگر و مهربان خلق راست
الا مومنان ! زینهار از سبق تقدم نجوئید بر پیک حق
خدا ترس باشید و پرهیزکار سمیع و علیم است پروردگار
مبادا فراتر ز صوت نبی به گفتن گشائید هرزه لبی
مبادا همانسان که با خویشتن بگوئید با بانگ محکم سخن
رسول خدا را هم اینسان خطاب نمائید دور از طریق صواب
چو گشتید دور از طریق ادب شود محو اعمالتان نزد رب
ندانید هرگز که خود از کجا شما را رسیدست اینسان بلا
کسانی که نزد نبی با حترام به نرمی گشایند لب بر کلام
به پرهیزکاری و تقوایشان خدا آزمودست دلهایشان
بر آنان بسی مغفرت کرده است بسی اجر نیکو که آورده است
کسانی که از پشت حجرات چند صدا می زنندت به بانگی بلند
سبک مغز و نابخردند و جسور هم از فهم و درکند یکسر به دور
اگر صبر کردند ای خوش گهر که تا خود در آیی بر آنان ز در
بر آنان بدی بهتر اینگونه کار غفور و رحیم است پروردگار
وز آن پس پشیمان بگردید و زار که بیهوده کردیم اینگونه کار 6
بدانید پیغمبر کبریاست که اکنون چو گوهر میان شماست اطاعت نماید اگر آن فکور ز افکارتان در جمع امور
شما خود بیفتید اندر حرج به زحمت در افتید دور از فرج
ولیکن خدا حب ایمان خویش به دل هایتان اندر افکند بیش
بیاراست دل هایتان را نکو چه نیکو بفرمود این کار او
به چشمان تان زشت کرد آن غفور هم عصیان و کفر و فسق و فجور
که اینگونه اشخاص بر راستی خود اهل صوابند بی کاستی 7
چنین نعمت آمد بر آنان تمام به فضل خداوند والا مقام
که ایزد علیم است و دانای کار حکیم است در کار خود کردگار 8
گر از مومنان دو گروه و دو کیش ره قتل هم گیرند پیش
شما مومنان به پروردگار کنید آن میان صلح را بر قرار
اگر ز آن دو ملت یکی ظلم کرد بسازید با قوم ظالم نبرد
که تا باز آید به حکم خدا دگر باره جوید راه کبریا
پس آنگه که بر حکم حق بازگشت به آخر رسد جنگ را سرگذشت
شما بین ایشان به عدل و به داد برانید صلحی که پاینده باد
همیشه عدالت کنید این نکوست خدا مقسطین را بود یار و دوست 9
همه مومنان اخوان هم نباید نمایند بر هم ستم
شما پس همیشه بگیرید پیش ره صلح در بین اخوان خویش
خداترس باشید و پرهیزکار امیدست رحمت کند کردگار 10
پس ای مومنان هیچ یک ریشخند نبایست قومی به قومی کند
که شاید همان ها که هر دم شما تمسخر نمائیدشان بر هوی بباشند از بهترین مومنان چه مردان مومن چه خیل زنان
مبادا زنی را به وهم و به ظنّ تمسخر نمائید در انجمن
بسا آنکه آن زن به عزّ و کرام بود برتر اندر کمال و مقام
مجوئید عیب هم اندر سرشت مخوانید هم را به القاب زشت
چو مومن شود کس به دیدار ربّ چه زشت است فاسق نهندش لقب
ستم پیشه باشد کسی کز کناه نکردست توبه به یکتا خدا 11
الا مومنان به پروردگار که دارید ایمان به روز شمار
همه در حق هم چه مرد و چه زن نمائید پرهیز از شک و ظنّ
چه بسیار پندارهائی که هست که همچون گناهی به دل برنشست
ز حال درونی هم هیچگاه تجسس نورزید باشد گناه
مگوئید پشت سر هم سخن مسازید غیبت به هیچ انجمن
کسی از شما هیچ راضی بشد خورد گوشت مرده اخوان خود؟
شماراست نفرت خود از این عمل بود حکم غیبت همین در مثل
بترسید و باشید پرهیزکار رحیم است و ثواب پروردگار 12
الا مردمان از یکی مرد و زن خدا خلقتان کرد بی شک و ظنّ
پس آنگاه بر شعبه ها و فرق پراکنده گشتید از سوی حقّ
که هم شناسید اندر حیات نمائید بر کار هم التفات
همانا گرامی ترین شما فقط متقین اند نزد خدا
که بسیار داناست پروردگار خبیرست و آگاه باشد ز کار 13
بگفتند اعراب ما مومنیم قدم در ره ربّ خود میزنیم
بگو چون که ایمانتان سوی قلب نگردیده وارد هنوزست قلب
ولیکن بگوئید ما مسلمیم بر ایمان یزدان نهاده دلیم
چو طاعتنمائید بی ادعا ز یزدان خویش و رسول خدا
نکاهد از اعمالتان هیچگاه ببخشاید اعمالتان را اله
همانا غفور است پروردگار رحیم است بر بندگان کردگار 14
همانا ایمان آن کس قبول که گردیده مومن به ربّ و رسول
وز آن پس نداند بر قلب راه شکی و گمانی دگر هیچگاه
به راه خداوند با جان و مال بکردند جنگ و جهاد و جدال
همانا که این مردم نیکخو صدیق ند در گفته و راستگو 15
بده باز هشدار ای مصطفی به قومی که هستند اهل ریا
که آیا بخواهید آگه کنید خدا را ز دینی کز آن دم زنید؟
اگر چند دانه خدای جهان هر آنچه بود در زمین و آسمان
که آگه باشد به کلّ امور بهر چه نهان ست یا در حضور 16
از این که بگشتند مسلم به دین گذارند منّت سرت این چنین
بگو تا به اسلام خود در سخن نباید گذارید منّت به من
خدا بر شما منّتی بر نهاد که با نور ایمان هدایت بداد
اگر راستگوئید اندر بیان شما را حقیقت رود بر زبان 17
هر آن چه که اندر زمین و آسمان نهان ست داند خدای جهان
بر آنچه نمائید در روزگار بصیرست و آگه پروردگار 18