یکی از جذابیتهای آثار حجتالاسلام والمسلمین قرائتی خاطرات تبلیغی
وی است که بخشی از آنها را خبرگزاری حوزه منتشر کرده ودر ادامه تقدیم خوانندگان
عزیز میشود.
* این چمنها با پول مردم درست شده!
شهید حاج آقا مصطفى خمینى (ره) مى گفتند: در خدمت حضرت امام (ره) در شهر همدان
قدم مى زدیم، به پارکى رسیدیم که چمن بود. حضرت امام (ره) مسافت بسیار طولانى را
طى کرد تا پایش را روى چمن نگذارد و فرمود: ما رژیم طاغوت را قبول نداریم، ولى این
چمن ها با پول مردم درست شده و من پا روى آن نمىگذارم.
* عدم احترام به نماینده صدام!
زمانى که حضرت امام در نجف بودند، در جلسهاى که همه علما حضور داشتند، نماینده
صدام وارد شد؛ البته در آن زمان کسى نمىدانست که صدام چه جرثومهاى است. عدّهاى
جلو پاى نماینده صدام بلند شدند، امّا امام (ره) بلند نشد!!.
* همسایههای مسیحی و جذب آنان توسط
امام (ره)
ایامى که امام خمینى (ره) در نوفل لوشاتو فرانسه بودند، با تولّد حضرت مسیح (ع)
مقارن شد، امام (ره) فرمود: هدایا و آجیل و شیرینىهایى که دوستان براى ما آوردهاند
همه را بستهبندى کنید و به همسایه ها هدیه دهید. امام (ره) با این ابتکارش
آنچنان دل هاى همسایه هاى مسیحى را جذب کرد که شبى که نوفل لوشاتو را ترک مى
کرد، با بدرقه پرشکوه و بسیار عاطفى آنان روبرو شد.
* تنبیه کردن با سکوت
شهید هاشمى نژاد مى گفت: زمان طاغوت براى سخنرانى بر فراز منبر رفتم، در بین
جمعیّت یک نفر ساواکى گفت: براى سلامتى شاهنشاه صلوات ختم کنید. با توجّه به
حساسیت رژیم نسبت به من و اینکه دستگاه ضبط صوت، صداى مرا ضبط مىکرد، مانده بودیم
چه کنیم؟ و چگونه با این منکر بزرگ برخورد کنیم. روى منبر نشستم و مدّتى با قیافه
عبوس و معنادار به شخص ساواکى خیره شدم. با این کار، مردم متوجّه او شدند و او
خجالت زده و شرمنده شد و بعد شروع به سخنرانى کردم. مطلبى از من ضبط نشد، امّا
تنبیه صورت گرفت.
* کاش شعار میدادید!
در زمان ستمشاهى پهلوى در ماه محرم، هیئت عزادارى در اهواز به راه افتاد، آنان
بدون اینکه نوحهاى بر زبان داشته باشند با سکوت محض حرکت مى کردند. ساواک ،آنها
را دستگیر کرد. گفتند: ما که جرم و گناهى انجام ندادهایم و حرفى نزدهایم!.
ماموران گفتند: سکوت شما بدتر بود، اگر شعار مى دادید از این سکوت بهتر بود، ما
از سکوت شما سوختیم.
* ظلم به افکار مردم
عالمى فرزانه در مجلسى نشسته بود. بدون هماهنگى با وی، گروهى گفتند: صلوات بفرستید
تا آقا منبر تشریف ببرند. آقا گفت: من مطالعه نکرده ام و آمادگى ندارم. گفتند: هر
کس مىخواهد آقا صحبت کند صلوات بلندتر ختم کند. آقا گفت: من مطالعه ندارم.
بالاخره با صلوات سوّم به زور وی را بالاى منبر فرستادند. این عالم هم گفت: «بسم
اللَّه الرّحمن الرّحیم» حالا که با زورِ صلوات مرا بالاى منبر فرستادید، پس خوب
گوش کنید تا مطلبى برایتان بگویم. بى مطالعه حرف زدن، ظلم به افکار مردم است.
والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. سپس از منبر پایین آمد.
* عیادت از بیمارانی که عیادتکننده
ندارند!
مردى مزرعه اى را وقف کرد و گفت: درآمد این مزرعه را هدیه بخرید و روزهاى جمعه به
بیمارستان بروید و از بیمارانى که عیادت کننده ندارند، عیادت کنید.
* سبک امام (ره) در مبارزه با طاغوت
در بحبوحه انقلاب، شاه به ارتش خود دستور تیراندازى داد و در برابر او امام(ره) به
مردم گفتند: به برادران ارتشى گُل بدهید. یک مرتبه تحوّلى بزرگ در درون ارتش ایجاد
شد؛ سرباز مىخواست تیراندازى کند، ولى گل دریافت مىکرد. این امر باعث پیوستن
بسیارى از نیروهاى ارتشى به جمع مردم شد.
* درس اخلاق امام (ره) برای شهید
رجایی
پس از اینکه مرحوم شهید رجایى با رأى ملّت به ریاست جمهورى انتخاب شد، خدمت حضرت
امام (ره) رسید. امام (ره) به وی فرمود: شما رئیس جمهور ایران شدى، ولى باید بدانى
که ایران گوشه اى از آسیاست، آسیا گوشه اى از زمین، کره زمین گوشه اى از منظومه
شمسى، منظومه شمسى گوشه اى از کهکشان و کهکشان گوشه اى از ... یعنى ریاست، تو را
فریب ندهد و مغرور نکند.
* باب جهاد برای دوستانِ برگزیدۀ خدا
یکى از شاگردان شهید مطهرى براى من تعریف مى کرد؛ حدود بیست سال قبل از انقلاب،
شهید مطهرى نهج البلاغه تدریس مى کرد؛ روزى رسید به خطبه 27 که با این فراز شروع
مى شود: «أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّه فَتَحَهُاللَّهُ لِخَاصَّةِ
أَوْلِیَائِهِ» جهاد درى از درهاى
بهشت است که خداوند به روى دوستانِ برگزیده خود گشوده است. استاد وقتى به این جمله
رسید، کتاب را کنار گذاشت و گفت: من یک دعا میکنم شما آمین بگوئید، گفت:خدایا! به
من توفیق بده تا در راه تو به شهادت برسم.
* نماز شبی که شهید مطهری خواند!
مرحوم شهید مطهرى مى گفتند: شبى مهمان یکى از اساتیدم بودم. شب که به نیمه رسید
براى نماز شب برخاست. در نماز سوره فجر را خواند، همینکه به این آیه رسید که «وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ
یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْری» (فجر ـ 22) و در آن روز جهنم را حاضر
مى کنند؛ (آرى) در آن روز انسان متذکّر مى شود؛ امّا این تذکّر چه سودى براى او
دارد؟. دیدم استادم مثل بید مى لرزد و شانه هایش تکان مى خورد و گریه مى کند.
* پدرت را پشت سر انداختهای؟
در ایام عید یکى از وزرا براى عید دیدنى و زیارت امام (ره)، به همراه پدرش خدمت
ایشان رسیدند. امام (ره) پرسید: این پیرمردى که پشت سر شماست، کیست؟. گفت: ایشان
پدرم هستند. امام بسیار ناراحت شد و در حالى که آثار ناراحتى در چهره امام (ره)
نمایان شده بود، فرمود: پدرت را پشت سر انداختهاى؟ درست است که وزیر هستى، امّا
هر چه باشى فرزند اویى.
*دعاى مستجاب پدردر حق فرزند
نیمه شبى پدر علامه مجلسى (ره) براى دعا و مناجات آماده شده بود، حال خاصى به او
دست مى دهد، اشک در چشمانش حلقه زده فکر مىکند که چه دعایى بکند، یک مرتبه صداى
گریه نوزاد در گهواره افکارش را متوجّه بچه مىکند و مى گوید: خدایا! این بچه را
مروّج دین قرار بده. دعاى پدر مستجاب مىشود و این طفل علامه مجلسى مى شود که
حدود 200 کتاب تألیف مى کند.
* تواضع در برابر والدین
آیت اللهى را سراغ دارم که دست پدرش را مىبوسید، همچنین در حالات شهید آیت الله
صدر شنیده ام که ایشان مرتّب دست مادرش را مىبوسید.
* فردا دیر است
یکى از علما و نویسندگان معاصر تعریف مىکرد: در نجف خدمت آیت اللَّه شیخ آقا
بزرگ تهرانى رسیدم؛ در حالى که از پیرى کمرش خمیده بود و دائماً در حال نوشتن بود،
به ایشان عرض کردم کتابى در حالات حضرت عبدالعظیم نوشتهام، ولى اکنون همراهم
نیست، فردا تقدیم شما مى کنم. ایشان که به سختى حرف مى زد گفتند: فردا دیر است،
بگوئید اکنون بیاورند تا آن را مطالعه کنم!
* مطالعۀ شانزده جلد کتاب برای یافتن
یک روایت!
آیت اللَّه صافى مى گفتند: براى دسترسى به متن و سند یک روایت، تمام شانزده جلد
کتاب تاریخ بغداد را از ابتدا تا آخر آن مطالعه کردم!!
*مغایرت با قوانین دیپلماسی و موازین
بینالمللی
پس از صدور فرمان قتل سلمان رشدى، مسئولان سیاست خارجى کشور خدمت حضرت امام (ره)
رسیده عرض کردند: آقا! این فتواى شما با قوانین دیپلماسى و موازین بین المللى
سازگار نیست. امام (ره) فرمود: به درَک، آبروى رسولاللَّه (ص) رفت، هر چه مى
خواهد به هم بخورد. اى کاش خودم جوان بودم، مى رفتم او را مىکُشتم!.
* جملهای که آیتالله حجت کوه کمرهای
را به گریه انداخت!
پیرزنى در قم با نخ ریسىِ خود، خمس و سهم امامش را نزد آیت اللَّه حجّت مى
آورد؛ وقتى مىخواست از اتاق بیرون رود، عقب عقب مى رفت و خیره خیره به آقا نگاه
مى کرد. آقا دلیلش را پرسید؟. پیرزن گفت: مى خواهم خوب قیافه شما را در خاطرم
نگهدارم و روز قیامت شما را تحویل خدا بدهم و بگویم: خدایا! من جان کندم و خمس و
سهم امامم را به این آقا دادم تا از دینم حفاظت کند، حال اگر او در این راه کم
گذاشته او را مؤاخذه کن.
مرحوم آیت اللَّه حجّت خمس را زمین گذاشت و زار زار گریه کرد.
*به درد صد سال پیش هم نمیخورم!
شور و شوق انقلابى، همه شهرها را فراگرفته بود. جوانان انقلابى جهرم نیز انتظار
داشتند حضرت آیت اللَّه حق شناس یکى از علماى وارسته دیار فارس واز عاشقان امام
خمینى (ره) با حرارت بیشتر وارد صحنه شود؛ وی هم مىگفت: باید از طرف امام (ره)
دستور برسد تا ما نیز حرکت کنیم. جوانان انقلابى گفتند: باید حالِ این پیرمرد را
بگیریم. به درِ خانه او رفتند و گفتند: شما آخوند انقلابى نیستى!؛ شما آخوند عصر
ناصرالدین شاه هستى، شما به درد صد سال پیش میخورى. وی در جواب آنان با خوشرویى
گفتند: به جدّم قسم! به درد صد سال پیش هم نمى خورم، حالا بیایید داخل منزل تا با
هم یک چایى بخوریم. جوانها به هم نگاهى کرده و خود را خلع سلاح دیدند.
* هواپیمای اختصاصی برای درمان سگ!
شخصى مى گفت: من گماشتۀ خاندان سلطنتى بودم. یک بار سگ دربار مریض شد. پس از عکس
بردارى معلوم شد که دریچه قلبش گشاد شده است. با هواپیما سگ را براى درمان به
آلمان بردند و خانواده سلطنتى همه متأثّر بودند. در حالى که در همان موقع خواهر من
کلیه هایش از کار افتاده بود و من التماس مىکردم و کمک مى طلبیدم و چون امکان
بردن به خارج نبود، خواهرم مُرد.
* زدن موشک از نزدیک
خداوند شهید قهرمان، شیرودى را رحمت کند. موقع حمله به تانک هاى دشمن خیلى نزدیک
آنان مى شد؛ به او گفتند: ممکن است خودت مورد هدف قرار بگیرى!. گفت: در محاصره
اقتصادى هستیم و موشک کم داریم، پس باید سعى کنیم موشک را به هدف بزنیم، مى ترسم
از دور بزنم به هدف نخورد.
* کتابی با نام پنج دقیقه های قبل از
غذا
دانشمندى کتابى به نام «پنج دقیقه هاى قبل از غذا» نوشته است. دلیلش این بود که
وقتى مى خواست غذا بخورد، تا آوردن غذا دقایقى طول مى کشید. او از این فرصت
استفاده کرده و به مطالعه پرداخت؛ وی نکات جذّاب کتاب هاى مفید را استخراج مى
کرد و مجموعه اى تحت عنوان پنج دقیقه هاى قبل از غذا منتشر کرد.
* دعا براى صوت قرآن!
شب بیست ویکم ماه رمضان، بعد از مراسم احیا و قرآن سرگرفتن، از جوانى پرسیدم: امشب
از خدا چه خواستى؟.
گفت: از خدا خواستم صداى خوبى به من بدهد که بتوانم قرآن را زیبا تلاوت کنم!.
* چهارمین شهید محراب
آیت اللّه اشرفى اصفهانى، پیرمرد نودساله و عالم وارسته اى که عمرى نماز شبش ترک
نشده بود، مى گفتند: مى بینم که من چهارمین شهید محراب میباشم، آرى! خداوند
درهاى غیب را به رویش باز کرده بود.
* تغییر دادن نام رشوه
شخصى در استاندارى به یکى از کارمندان مبلغى پول داد. کارمند گفت: رشوه مى دهى؟.
گفت: نه. این حق التسریع است!!. یعنى هم رشوه مى دهد، هم اسمش را عوض مى کند.
* زیرکی یک عالِم در برخورد با زمین
خواری
شخصى، نزدِ یکى از علمایى که مسئولیّت اجرایی هم داشت، رفته و گفته بود: خوابى
دیدهام که مبلغى به حساب 100 امام که براى کمک به مسکن محرومان است، واریز کنم؛
مقدارى هم به جنگ کمک کنم. ضمناً یک قطعه زمین دارم در فلان جا مشکل قانونى پیدا
کرده است. عالمِ زیرک گفته بود: تمام حساب 100 و کمک به جبهه براى این بود که مى
خواهى از این راه مشکل زمین خود را حل کنى؟!.
* کتاب بیعیب
شخصى از یکى از علماى بزرگ پرسید: مىخواهم کتابى بخوانم که هیچ عیب و ایرادى
نداشته باشد؟. گفت: قرآن بخوان.
* ترس از گم شدن لانه
یکى از علماى بزرگ (مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقاى تهرانى) کنار باغچه نشسته
بود و مطالعه مى کرد. بعد از ساعتى به طبقه دوّم منزل رفت، آنجا دید مورچه اى
روى قباى اوست. دامن قبا را نگه داشته پائین آمد و مورچه را کنار باغچه رها کرد و
گفت: ترسیدم اگر در طبقه بالا رهایش کنم، لانه اش را گم کند.
* با حضرت اباالفضل (ع) قهر نکن!
شیخ عبدالرحیم شوشترى یکى از شاگردان شیخ انصارى (ره) در نجف مشکل مسکن داشت. براى
حل این مشکل گاهى به حرم حضرت على (ع) و گاهى به حرم حضرت اباالفضل (ع) میرفت.
روزى در حرم حضرت اباالفضل(ع)، عربى بیابانى را دید که بچه فلجش را کنار ضریح آورد
و گفت: یا اباالفضل! بچهام را خوب کن؛ بچه شفا پیدا کرد و خوب شد و رفت. عالم
شوشترى گفت: یا اباالفضل! پس ما چی؟. این عرب دیر آمد و زود رفت؛ من که دیگر به
حرمت نمىآیم. این حرف را زد و در حالى که هیچ کس از حاجت او اطلاعى نداشت، راهى
نجف شد. وقتى وارد جلسه درس شیخ انصارى (ره) شد، شیخ دو کیسه پول به او داد و گفت:
این پول را بگیر و براى خود خانه اى بخر، امّا با حضرت اباالفضل (ع) قهر نکن!.
* سه بار وصله به کفش پاره
سوّمین بار بود که امام خمینى (ره) کفش خود را براى تعمیر مى فرستاد، اما کفاش
نمى دانست که صاحب کفش امام (ره) است. کفاش گفت: آقا! این کفش را دوبار پیش من
آورده اند و تعمیر کرده ام دیگر بس است.
آرى، امام خمینى (ره) که رژیم شاهنشاهى را واژگون و جمهورى اسلامى را بنیانگذارى
کرد، چنین ساده مى زیست. به راستى او فرزند همان مولایى است که فرمود: آنقدر کفشم
را وصله کرده ام که از تکرار آن خجالت مى کشم.
* بخشیدن عبا به بینوا
روزى شهید آیت اللَّه سعیدى بدون عبا از مسجد برگشت؛ گفتند: آقا عبایت کو؟. گفت:
دیدم کنار خیابان بینوایى مى لرزد با خود گفتم: اگر در قیامت از تو بپرسند که
شخصى از سرما مى لرزید و تو، هم قبا داشتى و هم عبا؛ چه جوابى مى دهى؟. لذا
عبایم را به او دادم.
* چرایی ننوشتن همۀ ادعیه در مفاتیح
الجنان
بعضى از دعاها را مرحوم حاج شیخ عباس قمى (ره) در مفاتیح الجنان نیاورده است. از
آن مرد بزرگ پرسیدند: چرا چنین دعاهایى را نیاوردهاید؟. گفتند: اگر همه دعاها را
در مفاتیح بنویسم، مردم کتاب هاى دعاى قبلى را فراموش مىکنند و من براى اینکه
نام علماى قبلى و آثارشان فراموش نشود، بعضى از دعاها را به کتاب هاى دیگر حواله
داده ام.
* اگر به خاطر خدا آمده اى به خاطر
خدا هم برو!
براى یکى از علماى نجف مهمانى آمد. آیتاللّه دو اتاق داشت که یکى آفتابگیر و
دیگرى در سایه بود. هوا هم خیلى گرم بود؛ خانم آیتاللّه مریض و در اتاق سایه
مشغول استراحت بود. آیت اللّه از خانم خواست به اتاق آفتاب گیر برود. مهمان گفت:
من مشتاق دیدار شما بودم و براى خدا به زیارت شما آمده ام. آیت اللّه گفت: اگر
به خاطر خدا آمده اى به خاطر خدا هم برو؛ چون زن مریضم را در اتاق آفتاب گیر نگه
داشته ام. «اذا قیلَ لَکُمْ
ارْجعُوا فارْجعوا». (نور، 28).
* هیچی به هیچی
یکى از دوستان طلبه مى گفت: رفته بودم تبلیغ. هرچه منبر مى رفتم کسى پول نمىداد.
روزى به میزبان گفتم: استاد ما در حوزه علمیه به ما گفته هر جا که براى تبلیغ مى
روید، پول نگیرید. آیا استاد ما به شما هم گفته، پول ندهید؟!. گفت: نه. گفتم:
حالا ما چیزى نمىگوییم شما هم هیچى به هیچى!
* اگر گریه مى کردى دشمن، شاد مى شد!
دی ماه سال 56 بود. فرزند یکى از مدرّسین حوزه قم که از جمله شهداى 19 دى بود،
جنازهاش را به بهشت زهرا آوردند، در حالى که پدرش تحت تعقیب ماموران رژیم شاه
بود. پدر، خود را به بالین فرزندش که دانشجوى سال اوّل بود، رساند ولى هیچ گریه
نکرد و گفت: خدایا! راضى هستم. بعد از چند روز حضرت امام (ره) از نجف براى وی
نامه نوشتند؛ خوشحال شدم گریه نکردى، چون اگر گریه مى کردى دشمن شاد مى شد. آن
روز فهمیدم چرا حضرت امام (ره) در فراق فرزندش- سیدمصطفى (ره)- گریه نکردند.
💢حمایت خداوند از مخلصان💢
[۱]
خداوند، بندگان مخلص خود را تنها نمی گذارد و آنها را در شداید و سختیها نجات میدهد. نوح را روی آب، یونس را زیر آب و یوسف را کنار آب، نجات داد. همچنان که ابراهیم را از آتش، موسی را در وسط دریا و محمّدصلی الله علیه وآله را درونِ غار و علی علیه السلام را در بستر که به جای پیامبر خوابیده بود، نجات داد.
با اراده الهی، ریسمان چاه وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و کاخ برسد، پس بنگرید با حبل اللَّه چه میتوان انجام داد!؟ «و اعتصموا بحبل اللّه... » [۲]
[۱]: ۸۶. ذیل آیه ۱۹ سوره یوسف.
[۲]: ۸۷. آل عمران، ۱۰۳.
💢تلخیها هم تشکر میخواهد💢
قرآن میفرماید: «عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أن تحبّوا شیئاً و هو شرّ لکم» [۳] چه بسیار چیزهایی که شما دوست ندارید، ولی در حقیقت به نفع شماست و چه بسیار چیزهایی که شما دوست دارید، ولی به ضرر شماست.
اگر بدانیم؛ دیگران مشکلات بیشتری دارند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، توجّه ما را به خداوند بیشتر میکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، غرور ما را میشکند و سنگدلی ما را برطرف میکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به یاد دردمندان میاندازد.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به فکر دفاع و ابتکار میاندازد.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ارزش نعمتهای گذشته را به ما یادآوری میکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، کفّاره ی گناهان است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب دریافت پاداشهای اُخروی است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، هشدار و زنگ بیدارباش قیامت است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب شناسایی صبر خود و یا سبب شناسایی دوستان واقعی است.
و اگر بدانیم؛ ممکن بود مشکلات بیشتر یا سخت تری برای ما پیش آید، خواهیم دانست که تلخیهای ظاهری نیز در جای خود شیرین است.
آری، برای کودک، خرما شیرین و پیاز و فلفل تند و ناخوشایند است، امّا برای والدین که رشد و بینش بیشتری دارند، ترش و شیرین هردو خوشایند است.
حضرت علی علیه السلام در جنگ اُحد فرمود: شرکت در جبهه از مواردی است که باید شکر آن را انجام داد. «و لکن من مواطن البشری و الشکر» [۱] و دختر او حضرت زینب علیها السلام در پاسخ جنایتکاران بنی امیّه فرمود: در کربلا جز زیبایی ندیدم. «ما رأیت الاّ جمیلاً» [۲]
به یکی از اولیای خدا گفته شد حقّ تشکّر از خداوند را بجا آور. او گفت: من از تشکّر و سپاس او ناتوانم. خطاب آمد: بهترین شکر همین است که اقرار کنی من توان شکر او را ندارم. سعدی گوید:
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به درآید
بنده همان به که زتقصیر خویش
عذر به درگاه خدا آورد
[۳]: ۸۸. بقره، ۲۱۶.
[۱]: ۸۹. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶.
[۲]: ۹۰. بحار، ج ۴۵، ص ۱۱۶.
💢وعدههای خداوند💢
[۳]
خداوند متعال وعده داده است که ستمگران نابود و اولیای او حاکم شوند وچون تاکنون این وعده به صورت گسترده محقّق نشده، در زمان ظهور امام زمان علیه السلام عملی خواهد شد.
قرآن کریم بارها وعده داده است که «اولیای خدا بر زمین حاکم خواهند شد و دشمنان آنان به هلاکت خواهند رسید. » در این جاسه مورد را ذکر میکنیم:
الف: «انّ جُندَنا لهم الغالبون» [۴] همانا لشکر ما قطعاً پیروز است.
ب: «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انّهم لهم المنصورون» [۵] حرف ما نسبت به انبیا قطعی است که آنها پیروزند.
ج: «اَنّ الارض یرثُها عِبادی الصالحون » [۶] وارث زمین بندگان شایسته من خواهند بود.
به هر حال، پیروزی حقّ بر باطل و تشکیل حکومت الهی به دست مردان خدا از وعدههای قطعی و مکرّر قرآن است.
[۳]: ۹۱. ذیل آیه ۱۴ سوره ابراهیم.
[۴]: ۹۲. صافّات، ۱۷۳.
[۵]: ۹۳. صافّات، ۱۷۱، ۱۷۲.
[۶]: ۹۴. انبیاء، ۱۰۵.
💢وجوب رحمت و شرط دریافت آن💢
[۱]
موضوع وجوب رحمت بر خدا، «کتب علی نفسه الرّحمة»، در قرآن دوبار آنهم در این سوره (آیات ۱۲ و۵۴) آمده است.
خداوند همان گونه که بر ما تکالیفی واجب کرده است، وظایفی را هم بر خود مقرّر فرموده؛ از جمله:
۱. هدایت کردن: «اِنّ علینا للهدی» [۲]
۲. رزق دادن: «علی اللّه رزقها» [۳]
۳. لطف کردن: «کتب علی نفسه الرّحمة» [۴]
۴. پیروزی وغلبه ی دین خدا: «کتب اللّه لاغلبنّ انا و رسلی» [۵]
ولی شرط بهره مند شدن از رحمت الهی، رحم به بندگان است. چنانکه در حدیث آمده است: «مَن لایَرْحَم لایُرحَم» [۶]
سلمان از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: رحمت خداوند، صد درجه است، یک درجه ی آن، منشأ همه ی الطاف الهی در دنیا شده است، خداوند در قیامت، با همه ی صد درجه رحمت خود با مردم معامله خواهد کرد. [۷]
[۱]: ۹۵. ذیل آیه ۱۲ سوره انعام.
[۲]: ۹۶. لیل، ۱۲.
[۳]: ۹۷. هود، ۶.
[۴]: ۹۸. انعام، ۱۲.
[۵]: ۹۹. مجادله، ۳۱.
[۶]: ۱۰۰. کنزالعمّال، ج ۳، ص ۱۶۲ وتفسیر فی ظلال القرآن.
[۷]: ۱۰۱. تفسیر فی ظلال القرآن.
💢تعلیمات ویژه الهی💢
[۸]
خداوند علوم خاصّی را به افراد خاصّی داده ودر قرآن از آنها یاد کرده است از جمله:
۱. آدم، علوم همه ی اشیا. «و علّم آدم الاسماء کلّها» [۹]
۲. خضر، علوم باطنی وتأویل. (تا موسی شاگردش شود) «هل اتّبعک علی ان تعلّمَن... » [۱۰]
ص: ۲۸
۳. یوسف، علم تعبیر خواب. «علّمنی ربّی» [۱]
۴. داوود، علم زره سازی. «و علّمناه صَنعة لَبوس» [۲]
۵. سلیمان، علم زبان پرندگان. «علّمنا منطق الطیر» [۳]
۶. معاون سلیمان، علمی که با آن تخت سلطنتی را از کشوری به کشور دیگر میآورد. «قال الّذی عنده علم من الکتاب» [۴]
۷. طالوت، علوم نظامی. «و زاده بسطة فی العلم والجسم» [۵]
۸. رسول اکرم وسایر انبیا، علوم غیب. «فلایظهر علی غیبه احدا الاّ مَنِ ارتضی من رسول» [۶]
[۸]: ۱۰۲. ذیل آیه ۱۵ سوره نمل.
[۹]: ۱۰۳. بقره، ۳۱.
[۱۰]: ۱۰۴. کهف، ۶۶.
[۱]: ۱۰۵. یوسف، ۳۷.
[۲]: ۱۰۶. انبیاء، ۸۰.
[۳]: ۱۰۷. نمل، ۱۶.
[۴]: ۱۰۸. نمل، ۴۰.
[۵]: ۱۰۹. بقره، ۲۴۷.
[۶]: ۱۱۰. جنّ، ۲۶ - ۲۷.
💢تسبیح، ریشه تمام عقاید💢
[۷]
تسبیح خداوند، ریشه و اساس تمام عقاید و تفکرات صحیح اسلامی است:
توحید، بر اساس تسبیح و منزّه دانستن خداوند از شرک است. «سبحان اللّه عمّا یشرکون» [۸]
عدل، بر اساس منزّه دانستن خداوند از ظلم است. «سبحان اللّه انّا کنّا ظالمین» [۹]
نبوّت و امامت، بر اساس تسبیح خداوند است، یعنی خداوند منزّه است از این که بشر را بدون راهنما و به حال خود واگذارد، بنابراین کسانی که میگویند: خداوند وحی و راهنمایی نفرستاده است، در حقیقت او را به درستی نشناخته اند. «و ما قدروا اللّه حقّ قدره اذ قالوا ما انزل اللّه» [۱۰]
معاد، بر اساس تسبیح خداوند و منزّه دانستن او از کار عبث و بیهوده و باطل است. «ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک» [۱۱]، «افحسبتم انّما خلقناکم عبثاً و انّکم الینا لاترجعون» [۱۲]
آری، اگر انسان خداوند را از هر عیب و نقص مبرّا دانست، عاشق و بنده ی او میشود، از او پروا کرده و بر او توکل میکند و روابط اجتماعی و حرکات و افعال خود را مطابق رضای او تنظیم میکند.
[۷]: ۱۱۱. ذیل آیه ۱ سوره جمعه.
[۸]: ۱۱۲. طور، ۴۲.
[۹]: ۱۱۳. قلم، ۲۹.
[۱۰]: ۱۱۴. انعام، ۹۱.
[۱۱]: ۱۱۵. آل عمران، ۱۹۱.
[۱۲]: ۱۱۶. مؤمنون، ۱۱۵.
💢اهمیت و جایگاه تسبیح💢
در قرآن، هشت بار فرمان توکل، دو بار فرمان سجده، هشت بار فرمان استغفار، پنج بار فرمان عبادت، پنج بار فرمان ذکر و یاد خدا و دو بار فرمان تکبیر آمده است، ولی فرمان تسبیح، شانزده مرتبه آمده است.
امام صادق علیه السلام از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله روایت میکند که آن حضرت فرمود: هرگاه بنده ای «سبحان اللّه» بگوید، هر آنچه در زیر عرش قرار دارد همراه با او تسبیح گویند و به گوینده ی این سخن، ده برابر پاداش داده میشود و هرگاه «الحمدللّه» بگوید، خداوند نعمتهای دنیا را بر او ارزانی دارد تا زمانی که با خداوند ملاقات کند و آنگاه نعمتهای آخرت بر او ارزانی شود. [۱]
تسبیح خداوند، نوعی تشکر از اوست. قرآن میفرماید: هرگاه فتح و پیروزی به سراغ شما آمد خدا را تسبیح گویید. «اذا جاء نصراللّه والفتح... فسبّح بحمد ربّک» [۲]
تسبیح خداوند، کفّاره کلماتی است که در مجالس گفته یا شنیده میشود. در حدیث میخوانیم: رسول خداصلی الله علیه وآله هنگامی که از مجالس برمی خاستند، ذکر «سبحانک الّلهم و بحمدک» را گفته و میفرمودند: این کلمه، کفّاره مجلس است. «انّه کفّارة المجلس»
تسبیح، وسیله نجات است. قرآن درباره حضرت یونس علیه السلام میفرماید: «فلولا انّه کان من المسبّحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون» [۳] اگر او تسبیح گو نبود، برای همیشه در شکم ماهی ماندگار بود.
در حدیث دیگری میخوانیم: هنگامی که انسان «سبحان اللّه» میگوید، تمام فرشتگان بر او درود میفرستند. «صلّوا علیه کل ملک» [۴]
در سحرهای ماه مبارک رمضان، سفارش به قرائت دعایی شده است که تمام جملات آن با «سبحان اللّه» آغاز میشود: «سبحان من یعلم جوارح القلوب...، سبحان ربّ الودود... »
در حدیث میخوانیم: شخصی وارد خانه امام صادق علیه السلام شد و حضرت را در حال نماز دید که شصت مرتبه ذکر «سبحان اللّه» را تکرار فرمود. و یا میخوانیم که امام صادق علیه السلام در حال سجده پانصد مرتبه ذکر «سبحان اللّه» را تکرار فرمودند. [۱]
[۱]: ۱۱۷. تفسیرالمیزان، ج ۱۰، ص ۳۰.
[۲]: ۱۱۸. فتح، ۱ - ۳.
[۳]: ۱۱۹. صافّات، ۱۴۳.
[۴]: ۱۲۰. بحار، ج ۹۳، ص ۱۷۷.
[۱]: ۱۲۱. وافی، ج ۲، ص ۱۵۷.
💢نمونههایی از تسبیح موجودات💢
در جهان بینی الهی، پرستش و عبادت خداوند مخصوص انسان نیست، بلکه همه موجودات در حال پرستش اند.
شخصی از پیامبرصلی الله علیه وآله معجزه ای درخواست کرد. حضرت مقداری ریگ از زمین برداشت و در دست گرفت و به درخواست پیامبر و اذن الهی، صدای تسبیح سنگریزهها را شنیدند. [۲]
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: چه بسیار مرکبها که از راکب خود بهترند، زیرا بیشتر ذکر خدا میگویند. [۳] و از زدن به صورت حیوانات نهی فرمودند و دلیل آن را تسبیح خداوند دانستند. «نهی رسول اللّه... ان تضرب وجوهها لانّها تسبّح بحمد ربّها» [۴]
درباره تسبیح موجودات هستی، به چند نکته بایستی توجه شود:
الف. قرآن، تسبیح موجودات را آگاهانه و از روی علم و شعور میداند: «کلٌّ قد علم صلاته و تسبیحه» [۵]
ب. هرکسی نمی تواند تسبیح سایر موجودات را درک کند: «ولکن لاتفقهون تسبیحهم» [۶]
ج. تسبیح موجودات، گوناگون است. امام سجاد علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل فرمود که: مرغان در هر صبحگاه خداوند را تسبیح نموده و قوت روز خود را مسئلت مینمایند. [۷]
[۲]: ۱۲۲. تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۹۶.
[۳]: ۱۲۳. تفسیر المیزان.
[۴]: ۱۲۴. تفسیر نورالثقلین.
[۵]: ۱۲۵. نور، ۴۱.
[۶]: ۱۲۶. اسراء، ۴۴.
[۷]: ۱۲۷. تفسیر المیزان.