تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.

تولی و تبری. تشخیص دوست از دشمن. روش برخورد با مخالفان

علت برخی پرخاشگری ها و نابردباری ها در روابط اجتماعی چیست؟

خشم همانند دیگر توانایی های طبیعی و ذاتی بشر، یکی از قوای بسیار خوب و مفیدی است که اگر به درستی مدیریت شود، می تواند موجبات حفظ و صیانت جان و نیز حرکت به سوی کمال و بالندگی انسان شود. خشم یکی از غرایز بسیار مفید انسان است. این واکنش طبیعی به انسان اجازه میدهد تا از خود حفاظت کند و واکنش های درست و مناسبی را نسبت به تهدیدهای صورت گرفته نشان و بروز دهد

ناسازگاری در جنبه های زندگی و حرص بر مادیات، اعصاب انسان را تخریب میکند در حالی که در روابط اجتماعی و گفتارها باید با عقلانیت، مدارا حیثیت انسان ها را رعایت کرد تا حق کسی از بین نرود و نرنجد. حرمتداری هر فرد از عوامل آرامش روابط اجتماعی و مجموعه زندگی دور از هرگونه تعرض است

بنابراین تضادهای رفتاری و گفتاری که باعث تحقیر شخصیتی، تندخویی بین دو فرد و در انظار عمومی شود در خور شأن ما نیست. شخصا تا عمر دارم اگر کسی به من احتمالا حتی توهین و درشت گویی کند او را می بخشم و اشتباه او را تلافی نمی کنم. حرص مادیات هم ندارم که سر آن جر و بحث کنم. شأن انسان حکم می کند. نباید با خشونت رفتار کرد. کسی که گفتار ملایمت آمیز و خوب در روابط اجتماعی داشته باشد قابل احترام است. شرط اول خوب و آرام زندگی کردن در خانواده و اجتماع، صداقت است.
سطحی نگری واقعیت ها
پدر خانواده وقتی که از عهده توقعات زیاد همسر و فرزندش برنمی آید ناچار فشار درماندگی ناشی از این چشم و هم چشمی ها را در کنار ضعف مالی تحمل می کند که بر روحیه اعضای خانواده نیز اثر می گذارد. این قبیل شرایط در اقشار دیگری هم ملموس است. این نوع توقعات و زیاده خواهی ها در برخی خانواده ها گاه تبدیل به تندگویی و حرمت شکنی می شود. نوع دیگر دلیل وقوع پرخاشگری و ناشکیبایی در سطح اجتماعی است. بی اعتنایی به مقررات که به دفعات در سطح شهر هر روز اتفاق می افتد طبعا اعصاب مردم را تحریک می کند و چه بسیار باعث خدشه دار کردن حرمت و حقوق افراد می شود.
پرخاشگری ذاتی یا اجتماعی؟
پرخاشگری رفتاری دانسته شده که هدف آن صدمه زدن به خود یا به دیگران باشد. آن چه در این تعریف حایز اهمیت است قصد و نیت رفتار کننده است، یعنی یک رفتار آسیب زا در صورتی پرخاشگری به شمار می آید که از روی قصد و عمد به منظور صدمه زدن به دیگری یا به خود انجام گرفته باشد. بنابراین کسی که در زمین فوتبال بازیکنی را به طور غیرعمد لگد می زند و سبب شکستن پای وی می شود پرخاشگر به شمار نمی آید. اما اگر از روی عمد به جای توپ لگد به ساق پای بازیکن مقابل بزند این عمل از روی پرخاشگری است که می بایست تنبیه و از میدان سبز اخراج شود.
پرخاشگری، نمادهای مختلفی در زندگی انسان دارد، از تندی و پرخاشگری نوجوانان و جوانان با پدر و مادر گرفته تا نزاع های خیابانی و جنگ و خونریزی در میدان های نبرد، همه این مسائل و موارد در حوزه پرخاشگری قرار می گیرند. پرخاشگری به عنوان یک رفتار اجتماعی ازنظر روان شناسان و روان کاوان مورد توجه قرار گرفته است. برخی آن را برخاسته از تمایلات ذاتی انسان و برخی دیگر ریشه آن را اجتماعی دانسته اند. گروه نخست به این باور است که پرخاشگری در انسان ذاتی و غریزی است و به عنوان یک نیاز طبیعی می بایست پذیرفته، در حد نیاز ارضا شود و به نوعی نیز کنترل و مهار گردد

این دیدگاه و رویکرد احتمالی تغییر را هیچ و یا بسیار ضعیف و کم دانسته و روش های اخلاقی و یا قانونی را برای بازسازی رفتار نه تنها نادرست بلکه ضد انسانی تلقی می کند، زیرا موجب می شود تا بخشی از غریزه انسانی سرکوب شود که در نتیجه آن، آثار و پیامدهایی را در شخصیت فردی و جمعی به جا خواهد گذاشت به این معنا که سرکوب غریزه نه تنها نادرست بلکه باعث سرباز شدن آن از جاهای دیگر نمود و در نتیجه تخریب خطرناک تر می گردد. سرباز کردن یک زخم و عفونت سرخوردگی به مراتب بیشتر از آزاد گذاشتن و پذیرش تاثیرات طبیعی است.

در مقابل این گروه (مذکور)، برخی از روان شناسان، پرخاشگری را نه امری فطری و غریزی و یا ذاتی، بلکه متاثر از عوامل اجتماعی دانسته و قابل بازسازی از طریق روش های اخلاقی و قانونی دانسته و بر تغییر آن پافشاری و اصرار دارند. از این رو آنان پدیده درگیری و جنگ را در انسان ها نتیجه اجتماعی شدن آنان دانسته اند.
پرخاشگری و فرایندهای قوای انسان
انسان دارای سه قوه اساسی شامل: شهویه، غضبیه و عاقله است. هر یک از این سه قوه نقش اساسی در شخصیت انسان و بقا و کمال او دارند. شهوت موجب می شود تا انسان بخورد و بیاشامد و از نظر جسمی رشد یابد و شرایط را برای بقای نسلی فراهم آورد. قوه غضب به انسان این امکان را میدهد تا در برابر فشارهای بیرونی و حملات دشمنان طبیعی و غیرطبیعی از خود دفاع کند و امنیت خویش را برای بقا تضمین کند. اما اگر هر دو قوه پیشین تحت مدیریت عقل قرار نگیرند می تواند موجب آسیب جدی به انسان و کمالات انسانی شود

از این رو است که در اسلام راه هایی برای مدیریت آن چه که به عنوان هواهای نفسانی بیان می شود، ارائه شده است. هواهای نفسانی به معنای تسلط دو قوه نخست بر جان آدمی و رفتارهای فجور آمیز است. اما اگر دو قوه تحت مدیریت قوه عاقله درآیند از آن به تقوا یاد می شود (شمس 6تا10) پرخاشگری چنان که تعریف شده، نوعی خروج قوه غضب از جاده اعتدال و مدیریت عقل است. از این رو است که به عنوان یک نابهنجار شناخته و با آن مقابله می شود...

روش کنترل خشم و غضب
امام سجاد(ع) با جمعی از اصحابشان نشسته بودند، یکی از پسرعموها که آدمی جسور و گستاخی بود وارد شد و مقابل امام ایستاد و آنچه می‌توانست از شماتت و دشنام به امام گفت. اصحاب از این گستاخی شدیدا ناراحت شدند و خواستند تنبیهش کنند. امام فرمودند: او با من طرف صحبت است، شما کارتان نباشد. او هرچه می‌خواست گفت و خسته شد و رفت. امام پس از رفتن او به اصحاب فرمودند: حالا دوست دارید برویم جوابش را بدهیم

آنها با خوشحالی تمام گفتند: بله آقا خدمت شما هستیم! بین راه یکی از همراهان دید امام زیر لب چیزی می‌گوید. نزدیک رفت و دید امام این آیه از قرآن را می‌خواند والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین (آل عمران134) او برگشت به همراهان گفت: آقا اهل انتقام نیست. او آیه کظم غیظ و عفو مردم را می‌خواند تا رسیدند به منزل آن پسرعمو.
امام ایستادند و در زدند. از درون گفتند: کیست؟ فرمود: علی‌بن‌الحسین هستم. مرد خیال کرد امام برای انتقام آمده، با خشم تمام در را باز کرد و مقابل امام ایستاد.امام با روی گشاده و لب خندان فرمود: السلام علیکم و رحمت‌الله. همین سلام آتش خشم او را خاموش کرد و فهمید آقا برای انتقام نیامده است

آنگاه امام فرمود: پسر عموی عزیز! آمدی به منزل من و به من دشنام دادی. حال آمده‌ام اینجا یک دعا کنم و برگردم. بعد دست به آسمان برداشت و گفت: خدایا! این نسبت‌ها که پسر عمویم به من داد، اگر در من هست، تو خودت اصلاحم کن و اگر نیست این پسر عمویم را بیامرز و از او راضی باش. من از او راضی هستم. مرد تا این سخنان را شنید، سخت دگرگون شد و با شرم و خجالت تمام خم شد، دست امام را بوسید و عذرخواهی کرد و گفت: من خطا کردم و جاهلانه عمل کردم، مرا ببخشید. بنای بندگی صفای زندگی، آیت‌الله سید محمد ضیاءآبادی ص90

راههای مهار و کنترل خشم خشم و غضب، توان حفاظتی انسان

خشم پاسخی تطبیقی به تهدیدهاست و الهام بخش احساس ها و رفتارهای قوی و اغلب تهاجمی است که به ما اجازه می دهد در صورت مورد حمله قرار گرفتن بجنگیم و از خود دفاع کنیم. هرچند که گاه واکنش خشم، واکنش به کنش های خیالی و توهمی است؛ یعنی شخص در برابر گمان و توهم تهدید، واکنش نشان می دهد و می کوشد تا کنش دیگری را با مقابله به مثل و انتقام و مجازات، پاسخ درخور و شایسته دهد. ولی این توهم و اشتباه در تطبیق و این که غیر تهدید را تهدید شمرده و واکنش نشان داده، اصل عمل را از مطلوبیت آن بیرون نمی برد. به هرحال، خشم، واکنش طبیعی و غریزی، مطلوب برای انسان است و می توان گفت یک مقدار عصبانیت برای زنده ماندن ما لازم است.
رفتارهای سه گانه به هنگام بروز خشم
مردم طیفی از فرآیندهای خودآگاه و ناخودآگاه را برای دست و پنجه نرم کردن با احساس های خشمشان به کار می برند. سه رویکرد مهم در مواجهه با خشم عبارتند از: بیان کردن، سرکوب کردن و آرام کردن. آموزه های قرآنی، سرکوب کردن و یا آرام کردن را که به معنای بی تفاوتی به عوامل تهدیدزا و آزار دهنده باشد، نمی پسندد، بلکه خواهان واکنش های مناسب در چارچوب عقل و شرع است، زیرا پاسخ مناسب، هم انسان را آرام می کند و هم آنکه دیگری را از رفتارهای زننده و تهدیدکننده باز می دارد و جلوی گستاخی وی را می گیرد. در حقیقت پاسخ و واکنش مناسب، به معنای رفتار سازنده است؛ زیرا اگر انسان خشم خود را سرکوب کند و به درون بریزد، ممکن است سبب فشار خون بالا، یا افسردگی شود که در این صورت به خود شخص آسیب می رسد؛ و یا آن که موجب بقای عوامل آزار دهنده و گستاخی کنشکر بزهکار و تهدیدزا می شود که این نیز خود عامل تشدید نگرانی و افزایش اضطراب و ناامنی در شخص می شود.
قرآن و مدیریت خشم
خداوند در آیات 133 و 134 آل عمران، مهار خشم و مدیریت آن را نه تنها وظیفه و مسئولیت مؤمنان پرهیزگار و اهل تقوا می شمارد، بلکه با بیان اینکه این روش موجب بهره مندی آنان از پاداش های الهی می شود می کوشد تا ایشان را به مهار و مدیریت خشم تشویق و ترغیب کند

و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید 

 

وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿133

همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى‏کنند و خشم خود را فرو مى‏برند و از مردم در مى‏گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد

 

الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿134

تأکید بر واژه تقوا از آن روست که مدیریت خشم و مهار آن موجب می شود تا آدمی رفتارهای پلید و زشتی که از آن به رفتار ناهنجار و ضد تقوایی تعبیر می شود، بروز ندهد و از مسیر اعتدال و تعادل بیرون نرود. مدیریت خشم به این است که آدمی در مسیری گام بردارد که احکام عقل و شریعت بر آن مدار و محور می باشد و رفتارهای انسانی معتدل و معقول و مشروع می شود. این گونه است که شخصیت انسان مؤمن، شخصیتی سالم و معتدل می شود و موجبات جلب و جذب دیگران به این شخص و اسلام نیز می گردد.

آیه این معنا را مورد توجه قرار می دهد که انسانها اصولا قابلیت مهار و مدیریت خشم و غضب خود را دارا می باشند ؛ از این رو مومنان راستین را به فرو خوردندگان خشم یاد می کند . فرو خوردن خشم به معنای مهار و مدیریت آن است؛ زیرا آنچه به طور طبیعی بروز و ظهور می کند یعنی احساسات و عواطف خود را با مهار و مدیریت فرو می برند و اجازه نمی دهند تا طغیان کند و بیرون از چارچوب های عقلانی و عقلایی و شرعی عمل و واکنش نشان دهد.
از نظر قرآن همان گونه که مهار و مدیریت خشم امری شدنی و نیز مطلوب و مقبول از سوی خداوند معرفی شده؛ همچنین عدم مدیریت و مهار آن و نیز واکنش های افراطی نشان دادن، امری غیر مطلوب و ناپسند شمرده شده است. آیه 78 انبیاء که به خشم حضرت یونس(ع) نسبت به امت خویش به سبب ایمان نیاوردن به خدا و وی اشاره دارد، این معنا را تبیین می کند که آن حضرت(ع) به سبب این که واکنش تند و افراطی نسبت به رفتار خشم انگیز امت خود نشان داد، نه تنها مورد سرزنش و نکوهش قرار گرفت بلکه مجازات و کیفر شد

به این معنا که خشم حضرت یونس(ع) و ترک قوم خود پیش از آنکه دستوری از سوی خداوند بیاید، موجب گرفتار وی در دریا و بلعیده شدن به وسیله نهنگ شد به گونه ای که اگر دعا و تضرع وی در درون ماهی نبود، وی تا پایان دنیا همچنان زنده در درون ماهی گرفتار می ماند.
واکنش تند و شتاب آمیز حضرت موسی(ع) که در آیات 58 تا 39 طه و 150 تا 145 اعراف بیان شده نمونه دیگری است که قرآن آن را بیان می کند تا نشان دهد که چنین واکنش های شتاب آمیز تا چه اندازه می تواند رفتار بیرون از دایره عقل و منطق و شریعت پدید آورد

زیرا حضرت موسی(ع) بی آن که حقیقت امر را جویا شود برادرش هارون (ع) را بازخواست و نکوهش کرده و یا الواح تورات را به زمین انداخت. اما پس از آنکه خشم وی فرو نشست و آن را مدیریت و مهار کرد، به رفتار شتاب آمیز و بازخواست نادرست خود آگاه شده، از ایشان پوزش خواست و از خداوند طلب مغفرت کرد (اعراف150 و151) به هر حال واکنش های انسانی نسبت به چیز یا شخص و یا رفتار آزار دهنده، می تواند سه گونه افراطی و تفریطی و متعادل باشد و اینکه انسانها می توانند واکنش های احساسی و عاطفی خود را مهار و مدیریت کنند.

و چون موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت گفت پس از من چه بد جانشینى براى من بودید آیا بر فرمان پروردگارتان پیشى گرفتید و الواح را افکند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید [هارون ] گفت اى فرزند مادرم این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود که مرا بکشند پس مرا دشمن‏شاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده

 

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿150

[موسى] گفت پروردگارا من و برادرم را بیامرز و ما را در [پناه] رحمت‏خود درآور و تو مهربانترین مهربانانى

 

قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿151

راهکارهایی برای مدیریت و مهار خشم
از آن جایی که افراط در خشم همانند دیگر قوای انسانی می تواند در شخص و شخصیت انسان تاثیر منفی به جا بگذارد، خداوند در آیاتی چند افزون بر بیان آثار مخرب و زیانبار افراط در خشم و مجازات ها و کیفرهای دنیوی که برای آن بیان می کند، خواستار مهار و مدیریت خشم از سوی مومنان می شود تا تعادل و سلامت شخصیت ایشان برقرار بماند.
تقوا
در آموزه های قرآنی، بخشی از آیات به بیان راهکارهای مدیریت و مهار خشم اختصاص یافته است. از مهم ترین راهکارهایی که خداوند در قرآن برای مهار و مدیریت هر عامل آسیب زای درونی و بیرونی بیان می کند، تقواست وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ..... الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ... (آل عمران133 و134) تقوا به معنای پرهیزگاری، از جمله عوامل چند کاره و چند منظوره است؛ زیرا هم آدمی را از عوامل تهدید کننده بیرونی حفظ می کند و هم مدیریت نفس و جان آدمی را در اختیار عقل و شریعت قرار داده و عوامل تهدیدزای درونی را مهار می کند

کسی که تقوای الهی داشته باشد، میکوشد تا کنش ها و واکنش هایش بر اساس عقل و شرع باشد و هرگز به خود اجازه نمیدهد تا رفتاری بیرون از دایره و چارچوب عقل و شرع انجام دهد. از آن جایی که گاه شما نمی توانید از دست مردم یا چیزهایی که شما را عصبانی می کنند، رهایی یافته یا از آنها دوری کنید؛ یا چون شما نمی توانید آنها را تغییر دهید؛ اما می توانید بیاموزید که واکنش های خود را مدیریت و مهار کنید که تقوای الهی این امکان را به شما می بخشد.
احسان و گذشت
یکی دیگر از راهکارهای اساسی و مهمی که خداوند در 134 آل عمران برای مدیریت و مهار خشم ارایه می دهد، تاکید بر احسان و گذشت و نیکوکاری است. به این معنا که انسان می تواند با تقویت خود از طریق احسان، زمینه مهار و مدیریت قوای خود را به دست آورد. احسان به معنای نیکوکاری شامل اموری چند میشود که از جمله آن کمک های مالی و معنوی به دیگران و همچنین عفو و گذشت است.
یادآوری پاداش الهی
یکی دیگر از راهکارهای مدیریت خشم، یادآوری پاداش هایی است که از طریق مهار خشم نصیب آدمی در دنیا و آخرت می شود. یعنی اینکه شخص به خود یاد آور شود که اگر خشم خویش را مهار و مدیریت کند، از تعادل شخص و شخصیت در جامعه بهره مند می شود و کمتر دچار آسیب های گوناگون روحی و روانی می شود و یا از سوی خداوند به عنوان مهار کننده خشم از بهشت رضوان و مغفرت الهی سود میبرد. از این رو قرآن در آیاتی چند چون 133تا136 آل عمران به پاداش های مهار کننده خشم اشاره میکند تا انگیزه را در اشخاص برای مدیریت و مهار آن برانگیزد.

آنان پاداششان آمرزشى از جانب پروردگارشان و بوستانهایى است که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است جاودانه در آن بمانند و پاداش اهل عمل چه نیکوست

 

أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ﴿136

تحریک احساسات
تحریک عواطف و احساسات دیگری نیز از جمله راهکارهایی است که قرآن برای مهار و مدیریت خشم بیان می کند. شما گاه می توانید با بیان واژگان محبت آمیز، خشم دیگری را کنترل کنید و اجازه ندهید که خشم شخص به سبب اشتباه و خطای شما چنان دامنگیرتان شود که شما را بسوزاند. حضرت هارون (ع) با بیان ای پسر مادرم! خواست تا عواطف و احساسات برادر را در برانگیزد و محبت و عواطف مادرانه را تحریک نماید. این گونه است که میتوان از این راهکار برای فرونشاندن خشم دیگران استفاده کرد. (اعراف150 و154) تجربه نیز نشان داده که ابراز عبارات نرم و محبت آمیز تا چه اندازه انسان خشمگینی را آرام کرده است.
پوزش خواهی
از دیگر رفتارهایی که می تواند خشم شخص و یا دیگری را فرونشاند و مهار مدیریت نماید، توبه و پوزش خواهی است (همان) زیرا در این صورت شخص در می یابد که کنشکر به رفتار زشت خویش آگاه شده و در صدد بازسازی و یا عدم تکرار آن بر آمده است. این گونه است که می توان بر واکنش های دیگری تاثیر گذاشت و آن را مهار و مدیریت کرد. عفو و گذشت نه تنها موجبات آرامش انسان می شود بلکه زمینه را برای رشد و بالندگی شخص نیز فراهم می آورد؛ زیرا چنین رفتاری موجب میشود تا عنایت خاص الهی جلب و جذب شود و شخص به آرامش بسیار خاص دست یابد (شوری36و37)

و کسانى که از گناهان بزرگ و زشتکاریها خود را به دور مى‏دارند و چون به خشم درمى‏آیند درمى‏گذرند 

 

وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ ﴿37

اصولا در روایات این معنا مورد تاکید است که یکی از راههای جلب و جذب محبت و مهر الهی، رحم و گذشت نسبت به دیگری است: ارحم ترحم. بنابراین کسانی که واقعا بدنبال کسب آرامش خاص الهی هستند می توانند با عفو و گذشت نسبت به خطاهای دیگری، هم خشم خویش را مهار و مدیریت کنند و هم بتوانند آرامش خاص الهی و مهر او را به سوی خود بکشانند.

ضرورت مدیریت خشم
انسان باید به تربیت خشم خود بپردازد؛ زیرا اگر کسی می خواهد با ادب باشد نمی تواند با خشم، ادب داشته باشد، پس برای اینکه ادب داشته باشیم می بایست غضب را از خود دور سازیم؛ چرا که غضب موجب میشود که رفتارهای غیر متعادل و غیر عقلانی داشته باشیم. غضب و شهوت که از قوای انسانی هستند به طور طبیعی بر انسان نوعی تسلط دارند، پس انسان نباید کاری کند که این سلطه، تقویت و کامل شود و انسان به خشم دایمی و زود خشمی گرفتار شود و از مدیریت آن توسط عقل و فطرت ناتوان شود. امام علی(ع) به انسان ها در این باره هشدار میدهد و میفرماید: هرگز در خشم گرفتن شتاب مکن؛ چرا که به صورت عادت بر تو مسلط میشود (غررالحکم ح786)
کسی که بر نفس خود تسلط نداشته و عقلش بر وجودش حاکم نیست، با همه صفات خوبی که دارد، با زود خشمی خویش به همه آن صفات خوب و پسندیده اخلاقی اش آسیب وارد میکند. از نظر قرآن، حتی پیامبران با همه ارج و قربی که در پیشگاه خداوند دارند، نمی توانند بیرون از دایره عقل و تقوا رفتار کنند. هر چه عقل و تقوای فرد بالاتر و قوی تر باشد، در نزد خداوند کریم تر و بزرگوارتر است. از این رو اهل بیت(ع) که در کمال در هر چیزی به تمامیت رسیده اند، مالک خشم خود هستند و هرگز خشم، ایشان را از دایره حق و حقیقت بیرون نمی برد و خارج از عقل و فطرت گام برنمی دارند. امام صادق(ع) درباره اهل بیت(ع) و شیعیان واقعی خود، اینگونه می فرماید: لیس منا من لم یملک نفسه عند غضبه؛ کسی که هنگام خشم خوددار نباشد، از ما نیست. (کافی ج2 ص763 ح2)

خداوند به پیامبر(ص) از شتاب در غضب نسبت به مردم، همچون یونس(ع) هشدار میدهد (قلم48 و 49 روح المعالی ج61 جز29 ص26) چرا که غضب زود هنگام و شتاب آلوده حضرت یونس(ع) موجب شد تا از سوی خداوند تنبیه و مجازات شود و در شکم نهنگی عظیم چهل شبانه روز زندانی و اسیر شود تا به ذکر معروف یونسیه و توسل نجات یابد (انبیاء78) برای اینکه انسان به تقوا دست یابد و نفس او پاکیزه گردد می بایست بر قوای نفسانی خویش از جمله غضب چیره شود و آن را با عقل مدیریت کند.
آثار و درمان خشم
حسادت از صفات شیطانی است. از این رو حسود زود خشم می گیرد. پس می بایست ریشه خشم و حسادت را سوزاند و بدانیم که این صفات شیطانی مانع از رشد و اعتدال انسان است. امام علی(ع) در بیان صفات شیطانی حسادت و خشم میفرماید: الحسود سریع الوثبه، بطی العطفه؛ حسود زود خشمگین می شود و دیر کینه از دلش میرود (بحارالانوار ج73 ص25، ح92) از آثار خشم شیطانی، سلطه شیطان بر خروج از ولایت الهی است

کسی که خشم برادر مؤمن خود را بر می انگیزد بداند که تبعات و آثار زیانباری دارد که از جمله آن جدایی از دوست مؤمن و برادر ایمانی است. از نظر اسلام شجاع ترین مردم کسی است که بر خشم خویش مسلط باشد و همچنین بهترین مردم از نظر اسلام کسی است که هنگام خشم مقاومت کند و اجازه ندهد که خشم بر او مسلط شود. علی(ع) میفرماید: خیرالناس من ان اغضب حلم و ان ظلم غفر و ان اسیء الیه احسن؛ بهترین مردم کسی است که اگر او را به خشم آورند، بردباری نماید و چنانچه به او ظلم شود؛ ببخشاید و چون به او بدی شود، خوبی کند (غررالحکم ج3 ص430 ح5000)
کسی که دوست دارد محل رحمت الهی قرار گیرد و در قیامت به او خشم گرفته نشود، می بایست در دنیا خودش را از خشم نسبت به دیگران نگه دارد تا پاداش بازداشتن از خشم خود را در قیامت، اینگونه به دست آورد. امام باقر(ع) میفرماید: من کف غضبه عن الناس کف الله عنه عذاب یوم القیامه ؛ کسی که خشمش را از مردمان باز دارد خداوند نیز در روز قیامت عذابش را از او باز می دارد (جهاد النفس235)

کسی که جاهل است و خواهان علم حصولی و شهودی است، می بایست شهوات خود را مدیریت کند و تقوا پیشه گیرد که تقوا پیشگی درهای علم شهود را به روی آدمی گشاید (بقره282) از این رو در پندهای پیامبر(ص) آمده کسانی که خواهان تعلیم الهی هستند، باید به مدیریت قوای نفسانی مانند خشم مبادرت ورزند. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند که:مردی به پیامبر (ص) عرض کرد: ای رسول خدا چیزی به من بیاموز، حضرت فرمود: برو و خشمگین مشو. (جهاد النفس 425)، این چیزی که حضرت(ص) به ایشان آموخته است خود نه تنها گره های کور در زندگی او را می گشاید بلکه درهای علم و دانش شهودی را برای این شخص می گشاید. خداوند از کسانی که خشم خویش را مهار کنند، به محسن یاد می کند. در حقیقت مهار خشم و عفو از دیگران و رفتارهای آنان، نوعی احسان است و آدمی را به مقام احسان می رساند (آل عمران431).

خشم در روایات
در روایات این معنا نیز مورد تاکید است که در هنگام خشم، هیچگونه عمل و یا عکس العملی انجام ندهید، زیرا موجب می شود تا رفتارهای شما بیرون از دایره عقل و شرع باشد و موجبات پشیمانی و ندامت را فراهم آورد که گاه پشیمانی نیز دیگر سودی نخواهد داشت. امام صادق(ع) از رسول گرامی اسلام (ص) نقل کرده است که ایشان فرمود: غضب، ایمان را تباه می سازد، آن چنان که سرکه، عسل را فاسد می کند

منظور پیامبر(ص) خشمی است که بیرون از دایره عقل و شرع باشد و مدیریت و مهار نشود؛ زیرا آن حضرت بارها و بارها خود نسبت به دشمنان خشم گرفته و حتی خشم نسبت به کافران فرمانی الهی است (توبه37 فتح92) رسول خدا(ص)، میفرماید: انسانها در برابر خشم و غضب گوناگون هستند: بعضی دیر به خشم می آیند و زود آرام می گیرند. عده ای زود به خشم می آیند و زود برمی گردند، گروهی نیز زود به خشم می آیند و دیر آرام می گیرند. برخی دیگر، دیر به خشم می آیند و دیر آرام می شوند.

بهترین اینان، کسانی هستند که دیر به خشم می آیند و زود آرام و راضی می شوند و بدترین ایشان، کسانی هستند که زود به خشم می آیند و دیر آرام و راضی می شوند. حضرت علی (ع) می فرماید: خشم آتشی است مشتعل و فروزان، کسی که آن را در باطن خود نگه دارد، با این عمل شراره اش را فرو نشانده است و آن کسی که آزادش گذارد، خود او، اولین کسی است که در شعله اش می سوزد. آن حضرت(ع) برای درمان شعله های سوزان خشم می فرماید: خشم خود را با سکوت و هوای نفس را با خرد درمان کنید. و نیز می فرماید: آگاه باش که خشم و غضب تو را به ارتکاب گناه وادار نکند؛ چرا که در نتیجه خشمت شفا می یابی، ولی دینت بیمار می گردد.

خشم آدمی، نشانه تسلط شیطان

خشم و غضب در انسان، هیجانی نفسانی است که به سبب علل و عوامل ظاهری پدید می آید و انتقام را در انسان برمی انگیزد. اما خشم در خداوند به معنای عقاب و انتقام الهی است.
اقسام و مراتب خشم
غضب و خشم اصطلاحی در انسان دارای اقسام و مراتب چندی است که در علم اخلاق به آن توجه داده شده است. مرحوم نراقی غضب را با سه حالت افراط، تفریط و اعتدال همراه دانسته است.
1- مرتبه افراط: این غضب نابجا و ناپسند و مذموم است؛ چرا که آن حالتی است که غضب بر انسان غلبه کرده و حاکم بر او شود، بگونه ای که از حدود عقل و شرع بگذرد و از موازین آنها تجاوز نماید. در این موارد، شخص هنگام برخورد با مسائل و مواجهه با بعضی برخوردها از حالت عادی خارج شده و هیجانات نفسانی، او را بی اختیار می سازد. خشم و انتقام به او هجوم آورده و آتش انتقام در درونش شعله ور می شود و تمام وجودش را می گیرد. در این حالت شخص تحت سیطره هیجانات نفسانی قرار دارد. این مرتبه از افراط به دو گونه رخ می نماید:
الف- به مقتضای برخی جهات و علل در باطن می ماند و در عمل به ظهور نمی رسد.
ب- علاوه بر غلبه سخت بر باطن در عمل و گفتار نیز ظاهر گشته موجبات جنایات و گناهان بزرگ و تبعات ناشی از آنها می شود. گاه چنان است که شقاوت ابدی انسان را رقم می زند؛ چرا که در این حالت عقل و فکر و تمام قوای روحی و جسمی شخص تحت تأثیر غضب، مغلوب گشته و نوعی دیوانگی دفعی بر شخص غضب کننده عارض می شود و در این حالت فرمان عقل و حدود شرع تعطیل می گردد و شخص بیرون از دایره عقل و شریعت عمل می کند. پس می توان این نوع از غضب را همان جنون و دیوانگی لحظه ای دانست؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: الحده ضرب من الجنون لان صاحبها یندم فان لم یندم مجنونه مستحکم؛ تندی و زود به خشم آمدن نوعی جنون است؛ زیرا صاحب آن از کار خود پشیمان می شود و اگر پشیمان نشود جنون او بسیار ریشه دار و محکم است. (جامع السعادات ج1 ص982)
2- مرتبه تفریط: در این مرتبه شخص نه تنها فاقد غضب نابجا و مذموم است؛ بلکه فاقد غضب ممدوح و بجا هم هست، در جایی که عقل و شرع حکم به غضب می کنند شخص غضب نمی کند و بی تفاوت می ماند؛ مانند غضب در برابر کفار، معاندین، مشرکین، ستمگران، مفسدین، اهل طغیان و کسانی که حرمات الهی را هتک می کنند. برای چنین شخصی جنگ بین ایمان و کفر، مؤمن و کافر، صالح و طالع و نظایر این، معنا و مفهومی ندارد. این مرتبه را باید نوعی جبن، ترس و سستی دانست که از رذائل اخلاق انسانی است.
3- مرتبه اعتدال غضب: این مرتبه عبارتست از غضب داشتن در جای غضب و اجتناب نمودن و پاک بودن از غضب نابجا. به عبارتی دیگر در جایی که شرعا و عقلا باید غضب داشت، غضب می کند و در جایی که شرع و عقل از آن منع می کند، خود را حفظ می کند. این نوع غضب نه تنها رذیله و پست از نظر اخلاق نیست؛ بلکه از فضائل، خصال کریم و از علائم ایمان و توحید و نیز نشانه صدق و اخلاق در عبودیت و همچنین از لوازم حب خداوند متعال است؛ از مصادیق این نوع غضب می تواند به خشم و غضب حضرات معصومین علیهم السلام در جنگها و در مقابل ظالمین و مفسدین اشاره کرد

خداوند درباره این غضب معتدل عقلی و شرعی، مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ محمد(ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی درحالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. (فتح29)
پس در یک جمع بندی می توان غضب انسانی را به سه قسم تقسیم کرد که هر کدام از آنها احکام خاصی را از خوب و بد و شایسته و ناشایست به دنبال خواهد داشت. پس درحالت افراط غضب، انسان از پیروی عقل و شرع خارج می شود و غضب بد و ناشایست است؛ در حالت تفریط، شخص در موردی که باید شرعاً و عقلاً خشم کند، غضبی از خود نشان نمی دهد و این نیز یک رذیله اخلاقی چون ترس و جبن است؛ و در حالت اعتدال، انسان هر جا سزاوار است خشم کرده، و نیز هرجا سزاوار نیست خشم نمیکند که این از خشمهای پسندیده و اخلاقی است (جامع السعادات ج1 ص132-223)

قوه غضب، از صفات و لوازم انسانیت

براساس آموزه های اسلامی، خشم معتدل امری مثبت و ارزشی است و اینکه انسان اصلا خشم نمی گیرد. یک امر منفی و ضد ارزشی تلقی می شود؛ پس نمی توان گفت که خشم مطلقا خوب یا بد است؛ زیرا با توجه به متعلق و نوع عملکرد صاحب خشم می بایست درباره ارزش بودن و ضد ارزشی بودن آن قضاوت کرد. پیامبر(ص) با توجه به نوع تسلط انسان بر غضب یا غضب بر انسان به داوری درباره خشم و جایگاه ارزشی ضد ارزشی آن می پردازد و می فرماید: الا ان خیر الرجال من کان بطی الغضب سریع الرضا؛ بدانید که بهترین انسان ها کسانی هستند که دیر به خشم آیند و زود راضی شوند. (نهج الفصاحه ح964)
خشم های شیطانی
به روشنی می توان از دو قسم خشم و غضب یاد شده، فهمید که کدام یک خشم شیطانی است که به سبب تسلط هواهای نفسانی پدید آمده و انسان را از حالت اعتدال خارج کرده و به سمت اقدامات جنون آمیز و خشونت بار می کشاند. پیامبر(ص) در تبیین این معنا، این نوع خروج قوای شهوانی و عفتی از حالت اعتدال را به معنای ولایت شیطان می داند؛ چرا که هواهای نفسانی یعنی خروج از اعتدال نفس و تسلط قوا بر بدن، همان خواسته ابلیس است و انسان شهوتران و زود خشم که کنترل بر نفس خود ندارد، تحت ولایت شیطان است.

«حلم»؛ آبی بر آتش خشم

خویشتن داری در برابر غضب
انسان دارای قوای چندی است که مهمترین آنها قوه شهوت است که به عنوان قوه جاذبه عمل می کند و هر آن چیزی که به نفع انسان است جذب کرده و بدان گرایش و علاقه مند است؛ دیگر قوه غضب است که به عنوان قوه دافعه عمل کرده و هر آن چیزی که مانع و سد راه انسان است بر طرف می کند؛ قوه دیگر قوه عاقله است که عامل اعتدال میان دو قوه دیگر بوده و به عنوان چراغ راهنما عمل کرده و به مدیریت و مهار قوای دیگر می پردازد تا هر یک به میزان مورد نیاز از ظرفیت ها بهره برند و به حقوق دیگری تجاوز نکرده و ظلم روا ندارند.
بر اساس آموزه های اسلامی آن دو قوه نخست دارای لشکر و جنودی هستند که امورات آنها را انجام می دهند؛ همچنین عقل نیز دارای لشکری است که به امورات عقل می پردازد.البته این زمانی است که انسان ،عقل خویش را به کار گیرد.
از جمله جنود عقل می توان به حلم اشاره کرد. حلم از افسران عقل است که مسئولیت آن، مراقبت از هیجانات قوه غضب است. انسانی که از این توان عقلانی بهره می گیرد حلیم نامیده می شود؛ یعنی کسی که دارای حلم است و این حالت برایش ملکه و عادت شده است؛ زیرا حلیم بر وزن فعیل به معنای اسم فاعل یا صیغه مبالغه از مادّه حلم است.
پس حلم با عقل و علم ارتباط دارد؛ از این رو امیرمؤمنان على(ع) مى فرمایداَلْحِلْمُ نورٌ جُوْهَرُهُ الْعَقْلُ؛ حلم و بردبارى نورى است که جوهره آن عقل است. (شرح غررالحکم، ج1، ص311، حدیث 1185) و در تعبیر دیگرى مى فرمایدبِوُفُورِ الْعَقْلِ یَتَوَفَّرُ الْحِلْمُ؛ با افزایش عقل بر میزان حلم و بردبارى نیز افزوده مى‌شود» (همان، جلد 3، صفحه 221، حدیث 4274.). و یا فرمودند:«با زیاد شدن عقل بردباری زیاد می‌شود.» (همان،ج3،ص1289،ح4330).
واژه شناسی حلم
راغب اصفهانی می نویسد: حلم به معناى نگهدارى نفس و طبع از هیجان غضب است.(حسین‌ بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب‌القرآن، ص 253، ذیل واژه «حلم») از امام علی (ع) نیز مروی است که فرمودند: إذا غَلَبَ عَلیکَ الغَضَبُ فَاغلِبهُ بِالحِلمِ والوقار؛ هر گاه غضب بر تو غالب گردد،بوسیله وقار و بردباری برآن غالب شو.(غررالحکم، ص 340، ح 4151 )
البته حلم به معناى عقل نیز آمده است؛ ولی باید گفت که تفسیر آن به عقل، در حقیقت از این جهت است که مسبَّب عقل و از دستاوردهاى آن است.(همان، پیشین)

همچنین تفسیر حلم به تانی و درنگ و پرهیز از عجله، تفسیر به لازم آن است؛ زیرا کسی که خویشتن داری می کند و اجازه نمی دهد تا بر اساس هیجان ،رفتاری صورت گیرد، از عجله هم پرهیز می کند که به معنای انجام عمل پیش از موعد و زمانش است. پس کسانی که حلم را به معنای تانی و پرهیز از عجله ویا سفاهت دانسته اند، به لوازم حلم اشاره دارند نه به معنای واقعی و موضوع له لفظ حلم (الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح‌العربیة، ذیل «حلم»  ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ذیل «حلم» ابن‌منظور، لسان العرب، ذیل «حلم»)

مفاهیم دیگرى چون صبر، وَقار، عَفو و کَظْمِ غَیْظ (فروخوردن خشم)، معنایى نزدیک به حلم دارند، اما شکی نیست که بین حلم و مفاهیم یاد شده، تفاوتهایى است که نمی توان از ترادف و هم معنایی میان اینها سخن گفت. (عسکرى، ص 74،197ـ200؛ غزالى، ج 3، ص 175ـ177؛ فخررازى، ص 249؛ نراقى، ج 1، ص 332ـ333).
امام علی(ع)اوج حلم را در افزایش بالای آستانه تحمل و کظم غیظ و خشم می داند و می فرماید: «کمال العلم الحلم و کمال الحلم کثرةُ الاحتمال و الکظم؛( محمدى رى شهری، میزان الحکمه، عنوان 944) و در جایی دیگر ارتباط آن را با حلم و صبر بیان کرده و می فرماید: حلم براى علم زیبندگى مى آورد و کمال حلم در صبر و فرو خوردن خشم است».باز فرموده است: «الحلم زینة العلم؛ حلم زینت علم است».(میزان الحکمه، عنوان 945)
بنابراین، حلیم کسی است که در برابر هیجانات قوه غضبی عقل را به کار می گیرد و با تانی و درنگ و به دور از هر گونه عجله ،با خرد و اندیشه رفتار می‌کند و نسبت به خشم واکنش احساسی نشان نمی‌دهد و از آستانه تحمل بالایی نسبت به فشارهای بیرونی و درونی برخوردار است. از این رو در فارسی از حلم به بردباری تعبیر می شود؛ زیرا بردبار کسی است که بار سنگین را تحمل می کند، بی آنکه شدت فشار را نشان دهد و خم به آبرو بیاورد.
کاربردها و لوازم حلم
واژه حلیم پانزده بار در قرآن به کار رفته است.( المعجم‌المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، ذیل «حلم») که یازده بار به قولی یا دوازده بار به قولی دیگر در وصف خدا (بقره225 و 235 و 263 ؛ آل عمران155 ؛نساء12 ؛ مائده101 ؛ توبه114؛ حج59 ؛ اسراء44 ؛ احزاب51 ؛ فاطر41 ؛ تغابن17) و چهار بار (زجاج، تفسیر اسماءاللّه الحسنی) یا سه بار درباره انبیای الهی است؛ این موارد سه گانه عبارتند از: حلم حضرت ابراهیم(توبه114؛ هود75)، حلم حضرت شعیب (هود87) و حلم فرزند ابراهیم (صافات101).
حلیم وقتی درباره خداوند به کار می رود به معنای مهلت دادن به گنهکاران خشم بر انگیز است.( طبری، جامع البیان عن تاویل القرآن، ذیل بقره: آیه ۲۳۵؛ ابن‌بابویه، التوحید، ج۱، ص۲۰۲)؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ذیل بقره۲۳۵) از کاربرد حلیم همراه با اسمای دیگری چون غفور و در آیاتی که اشاره به گناه بندگان دارد این معنا به دست می آید که خداوند در کیفر گناهکاران که خشم و غضب الهی را بر می انگیزند شتاب نمی کند و به سرعت آنان را کیفر نداده بلکه مهلت می دهد.
با توجه به عناصر و لوازمی که برای تحقق حلم گفته شده می توان دریافت که

1. لازمه حلم توانایی بر عقوبت و انتقام است و صرفآ واکنشی عاجزانه و انفعالی نیست؛ ازاین‌رو، کسی که به‌دلیل عجز از اشتباه دیگران درمی‌گذرد، حلیم نامیده نمی‌شود؛ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «لیس الحلیم من عجز فهجم و اذا قدر انتقم، انّما الحلیم من اذا قدر عفا و کان الحلم غالباً على امره حلیم کسى است که وقتى قادر بر انتقام گرفتن است بر خود مسلط باشد و انتقام نگیرد (میزان الحکمه، عنوان944)

2. صفت حلیم نوعی تنزیه خدا از نقصان است، چرا که لازمه حلم آن است که او نگران از دست دادن زمان انتقام‌گیری یا قدرت انجام دادن آن نباشد

3. ظاهراً مراد از عجله نداشتن و به تأخیر انداختن مجازات گنهکاران، چشم‌پوشی و بخشایش گناه نیست، زیرا خدا آن را به اجلی معیّن ــ یعنی زمان مرگ یا قیامت ــ ارجاع داده است

4. همچنین قطعآ به این معنا نیست که خدا از خطاهای نافرمانان بی‌اطلاع است، بلکه بدین‌معناست که او بندگان گنهکار را از نعمت و فضل خویش محروم نمی‌کند و همچون بندگان مطیع و فرمان‌بردار به آنان روزی می‌دهد و از آفات و بلایا مصون می‌دارد (فروق‌اللغویة ج۱ ص۱۶۴مجمع البیان ذیل نحل:۶۱؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ذیل آل‌عمران۱۵۵)
اختلاف معنایی حلیم و صبور
چنان‌که گفته شد حلیم با صبور از نظر معنایی اختلاف دارند، هر چند که در برخی از مصادیق به هم نزدیک می شوند؛ پیامبر(ص) می فرماید: اَلصَّبرُ ثَلاثَةٌ: صَبرٌ عِندَ المُصیبَةِ، وَ صَبرٌ عَلَى الطّاعَةِ و صَبرٌ عَنِ المَعصیَةِ؛ صبر سه نوع است:صبر در هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر ترک گناه.(کافى، ج2، ص91، ح15) اما هرگز صبر به معنای حلم نیست؛ زیرا حلم یک درجه بالاتر از صبر قرار می‌گیرد؛ از این رو با همه نزدیکی معنایی که میان حلم و صبر است اما اختلافات روشنی دارند که از جمله می توان به تفاوت متضادهای آنها اشاره کرد؛ زیرا جزع در برابر صبر و طیش یعنی سبکسری و سبک مغزی در برابر حلم به کار می رود.
همچنین حلم در ارتباط با قوه غضب و عوامل ایجادی آن است در حالی که صبر در برابر مصیبت‌ها و مشکلات است. از این رو برخی گفته اند که خداوند را به صفت حلیم می توان ستود چنان‌که قرآن و روایات معتبر ستوده است؛ یعنی حلیم، از اسما و صفات خداوند و به معناى مهلت دادن و شتاب نکردن بر عقوبت نسبت به گناه است، در حالی که خداوند را به صبور ستایش نمی کنند؛ زیرا لازمه صبر، تحمل سختی‌ها و گرفتاری‌هاست که از خدا به‌دور است.( قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۲۰، قسم ۲، ص۲۲۴، ج ۲۰).
جالب اینکه در قرآن بسیاری از پیامبران به صبر ستوده شده اند ؛ اما کمتر پیامبری به حلم ستوده می شود؛ زیرا دست یابی به این فضیلت بسیار سخت و رسیدن به مقام حلیم سخت تر است و هر کسی نمی تواند در آزمون ها موفق بیرون آید و عنوان حلیم را برای خود ثبت کند.
حلم و بردباری، فضیلت ارزشی
حلم و بردباری به معنای پیش گفته همان طوری که از صفات فعل الهی است، باید در هر انسانی تحقق یابد؛ زیرا فضیلت بسیار مهم و ارزشی است. بسیاری از انسان ها به سبب عدم مهار و مدیریت خشم ، هیجانی عمل کرده و سپس پشیمان می شوند؛ زیرا در هنگام غضب همانند شدت شهوت، عقل دیگر نمی تواند راه درست را تشخیص دهد.
حضرت صادق (ع) در حدیثی به عِنوان بَصری شیوه عملی بردباری درمقابل سفیهان را نیز بیان فرموده اند:«.....أمّا سه خصلت صبوری و حلم:
1)
اگر کسی به توگوید: اگر سخنی گویی ده برابر می شنوی تو بگو: اگر ده تا گویی سخنی هم نشنوی.
2)
اگر کسی تو را دشنام دهد به او بگو: اگر در گفته ات راستگویی از خداوند خواهانم که از من در گذرد و اگر دروغگویی از خداوند خواهانم از تو درگذرد.
3)
اگر کسی تو را تهدید به ناسزاگویی کند تو او را به خیرخواهی و مراعاتش مژده بده.»( محمد جواد نورمحمدی،حدیث عنوان بصری الامام الصادق (ع)،ص24و25)
حلم و بردباری چنان ارزش والائی دارد که حتی کافران آن را می پسندند و وجود آن را در شخصی می ستایند؛ چنان‌که قوم کافر شعیب(ع) ایشان را به این صفت می ستایند و آن را امری ارزشی و فضیلتی بزرگ می دانند.(هود87)
صفت حلیم درباره حضرت ابراهیم (ع) ناظر بر شکیبایى و بردبارى او در برابر نسبتهاى ناروا و آزار و اذیت کافران است (طبرى، توبه114؛ مجمع البیان  ذیل توبه114). به گفته مفسران، بشارت به حضرت ابراهیم، که صاحب فرزندى حلیم مى‌شود(صافّات101)، بدین‌معناست که این فرزند به سنى مى‌رسد که صفتِ حلم و وقار در او بروز و ظهور مى‌یابد (جامع البیان، طبرى؛ مجمع البیان ذیل آیه 101) و همین صفت، باعث صبر او در مقابل امتحان دشوار الهى، یعنى فرمان ذبح مى‌گردد (المیزان، طباطبائى، ذیل صافّات101).
حلم در میان مردم عرب پیش از اسلام نیز از فضائل مهم و یکى از اجزاى هفت‌گانه مروت ــ که نزد آنان جایگاهى مانند دین داشت ــ محسوب مى‌شد (جوادعلى، ج 4، ص 574). یکى از صفات رئیس قبیله، همچنین یکى از شرایط لازم براى سیادت و قضاوت در میان مردم، حلم بود. کسى شایسته ریاست و سیادت بود که آزار و اذیتهاى قومش را تحمل کند، از رفتارهاى زشت و سفیهانه چشم‌پوشى کند و به‌سرعت دچار خشم و غضب نشود

مَثَلِ«اُحلُم تَسُد؛ حلم پیشه کن تا سیادت بیابى» حاکى از این امر است (همان، ج 4، ص344، 350، 352). در عین حال، گاهى حلم را نشانه ضعف مى‌دانستند (گولدتسیهر، ج 1، ص205).
ایگناتس گولدتسیهر (درس هایی از اسلام ، ج 1، ص 202ـ208)، و به پیروى از او ایزوتسو (مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن مجید ، ص 28ـ36)، با استناد به کاربرد دو واژه حلم و جهل در اشعار جاهلى و متون صدر اسلام، متضاد واقعى جهل را حلم دانسته‌اند نه علم. اگرچه علم گاه در تقابل با جهل قرار مى‌گیرد، اما در این موارد، جهل در معنای ثانوى به‌کار رفته است.

در واقع، نامیده شدن دوره پیش از بعثت پیامبر(ص)به دوران جاهلیت، به معناى «عصر نادانى» نیست، بلکه مراد از آن، دوره‌اى است که روحیه خشونت، بى‌رحمى، انتقام‌جویى و غرور قبیله‌اى حاکم بوده است (درس های از اسلام، ج1، ص 203، 206).
باتوجه به این روحیه، دستیابى به حلم براى مشرکان عرب امرى دشوار و در صورت نیل بدان، حفظ آن براى مدت طولانى سخت بود، زیرا این فضیلت در میان آنان مبناى استوار و محکمى نداشت (مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن مجید ، ایزوتسو، ص 31). پیامبر(ص)در معناى حلم تغییرى اساسى ایجاد کرد و آن را بر شالوده‌اى محکم، یعنى توحید، استوار ساخت. در اسلام مهم‌ترین امرى که در تقابل با جاهلیت است، روی‌گردانى از پرستش بتها، ستمگرى و رفتارهاى غیراخلاقى است. بدین‌ترتیب، متضاد جهل، گستره معنایى‌اى به‌وسعت دین مى‌یابد (گولدتسیهر، ج 1، ص 207).
در احادیث نیز حلم به کظم غیظ و تسلط بر نفس معنا شده است (تحف العقول ابن‌شعبه، ص225) و سَفَه و غَضَب مفاهیم متضاد حلم معرفى شده‌اند (اصول کافی، کلینى، ج 1، ص21، ج 8، ص 148).
ریشه های حلم و بردباری
امامان معصوم (ع)، با بیان ریشه حلم و لوازم و نتایج آن، به تبیین هرچه بیشتر ابعاد این موضوع پرداخته‌اند.اما تلاش در راه تخلق به خوى حلم، بدون معرفت پروردگار و اقرار به توحید وى، ره به جایى نخواهد برد (مصباح الشریعة، ص 154). در همین باره، امام صادق (ع) به بیان مواردى از موقعیت هایى که انسان باید در آنها حلم بورزد و سختى این کار را تحمل نماید اشاره کرده‌اند (همان) مهم‌ترین خاستگاه و ریشه حلم را باید در اموری چون ایمان به غیب، علو طبع و عزم و همت عالی، علم و عقل و سلطه بر نفس دانست

سلطه بر نفس و مالکیت خویشتن، سبب مى‌شود که انسان در برابر ناملایمات از کوره در نرود، و گرفتار خشم و آشفتگى ها نشود. امیرمؤمنان على(ع) در تعریف حلم اشاره اى به این سرچشمه فرموده اِنَّمَا الْحِلْمُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفسِ: حلم، فرو بردن خشم و مالکیت نفس است (شرح غررالحکم، ج3، ص741، حدیث 3859) همین معنى از امام مجتبى(ع) نیز نقل شده است. (بحارانوار، ج75، ص102) همچنین علوّ طبع و بلندى همت و شخصیت بالا از امورى است که به انسان اجازه نمى دهد خشم خویش را آشکار کند و دست به کارهاى غیرمنطقىِ افراد خشمگین کم ظرفیت بزند

.امیرمؤمنان على(ع): اَلْحِلْمُ وَ الأناةُ تُوْأمانِ یُنتِجُهُما عُلْوُ الهِمَّةِ: بردبارى و خونسردى (در برابر حوادث) فرزندان دوقلویى هستند که از همّت بلند متولد شده اند». (نهج البلاغه، کلمات قصار، حدیث 460)

از سوی دیگر ایمان به خدا و توجّه به ذات پاک و صفات او و از جمله حلم خداوند در برابر عاصیان و طاغیان نیز مى تواند سرچشمه دیگرى براى این فضیلت اخلاقى باشد. امام صادق(ع) مى فرماید: «اَلْحِلْمُ سِراجُ اللّهِ یَسْتَضیئُ بِهِ صاحِبُهُ اِلى جَوارِهِ وَ لا یَکُونُ حَلیماً اِلاّ الْمَؤیَّدُ بِاَنْوارِ اللّهِ وَ بِاَنْوارِ الْمَعْرفَةِ وَ التّوحیدِ؛ حلم چراغ پر فروغ الهى است که دارنده آن از آن بهره مى گیرد و به سوى جوار قرب خدا پیش مى رود و انسان نمى تواند حلیم باشد، مگر اینکه با انوار الهى و انوار معرفت و توحید تأیید گردد.( مصباح الشریعه،باب57،ص353)
برخی از آثار حلم در کلام معصومین(ع)
1- آرامش و میانه روی : بنابراحادیث اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، حلم و کظم غیظ موجب میانه‌روى انسان در امور و آرامش یافتن روان او مى‌شود (رجوع کنید به کلینى، ج 2، ص 51؛ مجلسى، ج 75، ص 377ـ378).
2-
عیب پوشی: همچنین عیوب انسان را مى‌پوشاند و جایگاه وى را در بین مردم و نیز در آخرت بالا مى‌برد (نهج‌البلاغة، حکمت 424؛ کلینى،  ابن‌ماجه، ج 2، ص1400).
3-
رکن عقل و علم: در برخى احادیث به رابطه حلم و مفاهیمى چون عقل، علم و ایمان پرداخته شده است. حلم از نتایج عقل و علم (تحف العقول ابن‌شعبه، ص 15) و در عین حال از ارکان آن دو دانسته شده است (الامالى، ابن‌بابویه، 1417، ص 478؛ تحف العقول، ابن‌شعبه، ص 318).
4-
رکن ایمان و زهد و تقوا و عدل: همچنین حلم از ارکان ایمان (کافی، کلینى، ج 2، ص42)، از نشانه‌هاى زاهدان و اهل تقوا (همان، ج 2، ص 229؛ الامالى، ابن‌بابویه،1362ش، ج 2، ص 483)، یکى از ارکان عدل و از اوصاف لازم قاضى (کافی ، کلینى، ج 2، ص51؛ تحف العقول، ابن‌شعبه، ص 135) و یکى از شرایط عابدان است.(کافی، کلینى، ج 2، ص111).
5-
زینت آدمی: پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «خداوندا مرا به سبب علم بى نیاز کن و با حلم زینت بخش ».( مستدرک الوسائل، ج11، ص791)
6- روش پیامبران: آن حضرت(ص) نیز فرمود: «پنج چیز از روش مرسلین است و حلم را یکى از آنها شمرد.»(همان)
7- ابزار رفعت : آن حضرت (ص) فرمود: ِابْتَغُوا الرَّفعَةَ عِنْدَ اللَّه؛ مرتبه بلند را نزد خدا بجوئید، پرسیدند: آن چیست ؟ فرمود: تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ، و تَحْلُمَ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَیْک‏؛ هر که دوستى تو را قطع کند با او پیوند کن و هر که از نیکى خود تو را محروم سازد با او نیکى کن و نسبت به هر که به نادانى با تو رفتار کند حلم بورز. (همان)
8- درجه شب زنده دار روزه دار: فرمود: إِنَّ الرَّجُلَ لَیُدْرِکُ بِالْحِلْمِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِم‏؛ مرد به واسطه حلم به مرتبه کسى مى رسد که روزها روزه گیرد و شبها را به عبادت به سر برد.( مستدرک الوسائل، ج11، ص791)
9- محبوب خدا: آن حضرت(ص) فرمود: « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْحَلِیمَ وَ یُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِیَّ»: خداوند بنده با حیاى بردبار را دوست دارد و فحش گوى بى شرم را دشمن دارد.( بحارالانوا ر، ج76، ص117)
10-
کسب عزت : علی(ع) می فرماید:« هیچ عزّتی بالاتر از بردباری نباشد.»( غرر الحکم، ص 640، ح 7795)
11-
یاوری انسان: امام صادق (ع) فرمود: «کَفَى بِالْحِلْمِ نَاصِرا»: حلم براى نصرت و یاورى هر کسى کافى است.( وسایل الشیعه، ج15،ص 65)
12- عابد بودن : امام رضا (ع) فرمود: «لَا یَکُونُ الرَّجُلُ عَابِداً حَتَّى یَکُونَ حَلِیما»: مرد، عابد نخواهد بود مگر آنکه حلیم باشد.( اصول کافی، ج2، ص111)
13- خیر : امیر مؤمنان (ع) فرمود: «لَیْسَ الْخَیْرَ أَنْ یَکْثُرَ مَالُکَ وَ وَلَدُکَ وَ لَکِنَّ الْخَیْرَ أَنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ وَ یَعْظُمَ حِلْمُک‏؛ خوبى آن نیست که مال و اولاد تو بسیار باشد بلکه خیر آن است که علم تو بسیار و حلم تو عظیم باشد.»( مستدرک الوسائل، ج12، ص121)
14-
زیبایی انسان : امام علی (ع) نیز می‌فرمایند: « زیبایی مرد بردباری اوست.»(غررالحکم، ص 383، ح 4702)

لطف آمیخته با قهر خدا

در آیات قرآن همواره این معنا مورد تاکید است که رحمت الهی مقدم بر غضب و خشم اوست. (انعام147؛ حجر49 و 50؛ اسراء57) از همین رو امام سجاد(ع) می‌فرماید: یا من سبقت رحمته غضبه؛ ای خدایی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است (مصباح المتهجد؛ ج2 ؛ ص696)
این تقدم رحمت الهی به گونه‌ای است که حتی در غضب خداوندی رحمت موج می‌زند و غضب خداوند هم از جهت رحمتی است که به بندگان خویش دارد؛ گاه در این غضب الهی برای خود مغضوب علیه، خیر و رحمت است تا او را برگرداند و در مسیر درست قرار داده و با تنبیه و مجازات غضبی، به کمال برساند یا آنکه خیری برای اکثریتی است که از غضب الهی درس می‌گیرند و حالت بازدارنده برای آنان دارد تا دچار رفتاری نشوند که مغضوب علیه شوند یا آنکه اکثریتی را از شر مغضوب علیه گناهکار و خطاکار حفظ می‌کند.
در آیه 3 زمر شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ؛ خداوند ،عقابش شدید، صاحب نعمت بی پایان است. در اینجا برای آنکه آمیختگی دو صفت رحمت و غضب خداوند بیان شود، واو عاطفه به کار نرفته است. اصطلاح «طول» به فتح طاء برای نعمت‌هایی به کار می‌رود که بی پایان و طولانی ودر عین حال ژرف و عمیق است و عمرآن‌ها کوتاه نیست.
«طائل» به آن چیزی گفته می‌شود که فایده دوام دار و پرمنفعت و عمیق و ژرف داشته باشد؛ و اینکه گفته می‌شود «لا طائل تحته یعنی فایده مهمی ندارد» از همین باب است.
خداوند در آیه 25 نساء وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم؛ و هر کسی از شما ثروتی ندارد تا با زنان مومن نکاح کند، پس از کنیزکان استفاده کند و نکاح داشته باشد.
در این آیه معنای طول، همان ثروت و امکانات مالی است که باقی و برقرار است و می‌تواند با آن، نفقه همسر را بپردازد و زندگی خودش را تامین کند.
در آیه 86 توبه وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْل؛ و هر گاه سوره‌ای نازل می‌شود که ایمان به خدا آورده و همراه رسول جهاد کنید، صاحبان ثروت و دارایی از تو اذن می‌گیرند که در جهاد حاضر نشوند.
پس «ذِی الطَّوْل» بودن این است که ذات اقدس الهی نعمتهایی دارد که طولانی و زوال ناپذیر و عمیق و مهم است. این نیز همانند شدید العقاب از اسمای حسنای الهی است. در آیه فوق غرض آن است که قهر و لطف خداوند به هم آمیخته است

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">