تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.
Image result for ‫حضرت زهرا‬‎

بخش 2 :  وفات پیامبر و آغاز بی وفایی ها

چون نزدیک وفات رسول خدا شد، فاطمه بسیار می‌گریست. رسول خدا فرمودند: گریه نکن ای دختر. گریه نمی‌کنم برای آنچه بعد از تو با من خواهند کرد، می‌گریم برای جدایی از تو ای رسول خدا محمدصلی الله علیه و آله فرمودند: بشارت باد تو را، اول کسی خواهی بود که به من ملحق می‌شود. پس فاطمه خندان شد (75 روز).

با رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله طوفانهاى تازه‏اى از حوادث پیچیده و بحرانى، وزیدن گرفت. احقاد و کینه‏ هاى بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبرصلی الله علیه و آله در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت.

مبارزات مدّبرانه آن حضرت با انحرافات جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از یک سو و عظمت روحی آن بانوی نمونه که عقول بشر را از درک گنجینه کوثر، ناتوان ساخته است از سوی دیگر، بر تکریم او افزوده است.

احزاب منافقین به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگیرند، و هم از خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله . و فاطمه زهراسلام الله علیها در مرکز این دایره بود که تیرهاى زهرآگین دشمنان پرتاب مى‏شد.

فراق و جدائى دردناک از پدر از یکسو مظلومیت غم‏انگیز و جانکاه همسرش امیرمؤمنان از سوى دیگر. توطئه‏ هاى دشمنان بر ضد اسلام از دیگر سو.

و نگرانى فاطمه از آینده مسلمین و حفظ میراث قرآن، دست به دست هم دادند و قلب و روح پاکش را سخت مى‏فشردند.

علی  تسلیم وصیت پیامبر اکرم برای اتحاد

امیرمؤمنان(علیه السّلام) در تمام دوران زندگی‌اش، مطیع محض فرمان‌هاى الهى بوده و آن‌چه او را به واکنش وامى‌داشت، فقط و فقط اوامر الهى بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصى از خود واکنش نشان نمى‌داد. آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شکیبائى در برابر این مصیبت‌هاى عظیم بوده است و طبق همین فرمان بود که دست به شمشیر نبرد.                       .                            .   امام کاظم علیه السلام مى‌فرماید: از پدرم امام صادق علیه السلام پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گریه بلند کردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مى‌کردند،

علی فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روى بدن پیغمبر انداختم، فرمود: برادرم، این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیاى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى تو را از رسیدگى به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت مثل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بیایند..                                     .                                                              پس چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ شدى و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانه‌ات بنشین و قرآن را آنگونه که دستور داده‌ام، بر اساس واجبات و احکام و ترتیب نزول جمع آورى کن، تو را به بردبارى در برابر آنچه که از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله علیها خواهد رسید ، صبر کن تا بر من وارد شوی.                      .                                 در روایت دیگرى به خلیغه دوم! اگر مقدرات خداوندى و پیمان و سفارش رسول خدا نبود، هر آینه مى‌فهمیدى که تو قدرت ورود به خانه مرا نداری پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهى کرد و فرمود: اى سلمان! خدا را شاهد مى‏گیرم افرادى که با اینان بجنگند با من جنگیده‌اند، افرادى که با اینان روى صلح داشته باشند با من صلح کرده‌اند، اینان در بهشت همراه من هستند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهى به علی علیه السلام کرد و فرمود: اى علی! تو به زودى پس از من، از قریش و متحد شدنشان علیه خودت و ستمشان سختى خواهى کشید. اگر یارانى یافتى با آنان جهاد کن و به وسیله موافقینت با آنان بجنگ، و اگر کمک کار و یاورى نیافتى صبر کن و دست نگهدار و با دست خویش خود را به نابودى مینداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى،                             .                                         . خبر واقعه کودتای سقیفه به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) رسید، در حالی که آن حضرت پیکر مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تجهیز کرده و در قبر گذاشته بود. با شنیدن این خبر بیل را در زمین فرو کرد، سر مبارک را به آسمان بلند کرد و آیات ابتدای سوره عنکبوت را تلاوت کردند.                                                                                     . بسم اللّه الرّحمن الرّحیم . الم. أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ. أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ؛  آیا مردم تصور می کنند با صرف ادعای ایمان، خداوند آنها را رها کرده، نمی آزماید؟ ما پیشینیان را امتحان کردیم، شما را نیز خواهیم آزمود. صرف این که اظهار ایمان کنید، نماز بخوانید و جهاد و انفاق کنید، کافی نیست؛ بلکه باید تمام مراحل مختلف ایمان را طی کنید و در هر مرحله امتحان شوید تا پایه ایمان شما مشخص شود. و فرمودند این همان امتحان و فتنه الهی است که خداوند فرموده هیچ امتی از آن بی نصیب نخواهند ماند (بحارالانوار ج 28 باب 4 ص181) این سنّت الهی بر سایر سنّت های خداوند حاکم است و خدا هیچ گاه از آن دست برنمی دارد. خداوند ابتدا راه را روشن کرده، اتمام حجت می کند تا مقدمات لازم برای کسانی که در صدد شناخت حق هستند فراهم باشد؛ اما زمینه امتحان را نیز باقی می گذارد.

شیوه اعتراض فاطمه سلام الله علیها برای تمام تاریخ

فاطمه سلام الله علیها که از هر فرصتی برای هشدار مردم زمان خود استفاده کرده بود و آنها، یا هشدار او را نادیده گرفته بودند و یا آن را نفهمیده بودند، اینک در اندیشه مردمی بود که در آینده خواهند آمد و برای آنها چه می‌توان کرد؟ آنها را چگونه می‌توان هشیار نمود؟ چگونه با آنها می‌توان سخن گفت؟ چگونه می‌توان به آنها خبر داد که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، پیام او قربانی دسیسه اشرافیت و جاه طلبی نخبگان سیاسی و فرصت طلبی آنها که اسلام را برای خود می‌خواستند و جهل و ساده اندیشی مردم شده است؟

چگونه می‌توان صدای اعتراض خود را به گوش تاریخ رسانید؟ راستی فاطمهسلام الله علیها چه وسیله‌ای در اختیار داشت تا با آن اعتراض خود را به گوش خلقها و نسل‌ها و عصرها برساند؟ او حتی از حق گریستن در سوگ پیام و پیامبر نیز محروم شده بود.

از میان صفحات تاریخ، صدای اعتراض فاطمهسلام الله علیها را در میان وصیتی کوتاه می‌توان شنید: بسم الله الرحمن الرحیم؛ این است آنچه فاطمه دختر رسول خدا بدان وصیت می‌کند.

وصیت می‌کند در حالی که شهادت می‌دهد به یگانگی خداوند یکتا و رسالت بنده او محمد و گواهی می‌دهد که بهشت حق است، دوزخ حق است و قیامت بی تردید فرا خواهد رسید و خداوند کسانی را که در گورهایند، زنده خواهد کرد.

علی! منم فاطمه! دختر محمد که خدا مرا به همسری تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگرانی. مرا شبانه حنوط کن،

گزارش‌‌های تاریخی حقیقتی را بیان می‌کند که حقانیت مظلومیت اهل بیتعلیه السلام و غصب حقوق ایشان از جمله حق امامت و خلافت پس از رسول‌اللهصلی الله علیه و آله از جمله آنهاست. در لحظاتی که پیکر پیامبرصلی الله علیه و آله دفن می‌شد، عملا نیز توصیه او درباره ولایت علیعلیه السلام - که مسیر حرکت سیاسی جامعه  اسلامی را تبیین می‌کرد - دفن می‌شد

پیامبرصلی الله علیه و آله با ظرافتی که تنها از او باید انتظار داشت، علیعلیه السلام را ولی مومنان معرفی کرد، نه ولی مسلمین و این واقعیت را تصریح کرد که کسانی که تسلیم شرایط سیاسی شده و اسلام آورده‌اند و اینک مسلمان نامیده می‌شوند، ولایت او را نخواهند پذیرفت.

ولی از کسانی که به پیامبری پیامبر ایمان آورده‌ و ولایت پیامبر را پذیرفته‌اند، انتظار می‌رود که پذیرای ولایت علیعلیه السلام باشند. پس از ماجرای سقیفه، فاطمهسلام الله علیها پرچم مبارزه را بر دوش کشید و در این راه رنج‌های بسیار برد که آسیب‌ بدنی و سقط جنین از جمله آنهاست.

او به سبب فشارهای مضاعف تنها مدتی اندک زنده ماند و سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد. او در روزهای آخر عمرش و در پاسخ به ام‌سلمه که حال او را جویا شد، صراحتا اعلام کرد: محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست. (مناقب آل ابی طالب، ج2، ص49- جامع الاخبار، ص91)

در فرصتی دیگر فاطمه سلام الله علیها شبیه به همین اظهارات را به طور مبسوط و گسترده‌تر با زنان مدینه که به عیادت او رفته بودند، در میان گذاشت و گفت: صبح کردم به خدا، بیزار از دنیای شما و خشمگین از مردهای شما ...

وای بر اینان! چرا این منصب [جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله] را از فراز پایه‌های محکم و تزلزل ناپذیر رسالت و نبوت و وحی برکندند و از کسی که بر امر دنیا و دینشان آگاه‌تر و کار آمدتر بود را گرفتند؟ ... اینان از ابوالحسن چه ‌مشکلی در دل داشتند؟ ...

سوگند به خدا اگر زمام مرکب حکومت که رسول خدا به او سپرده بود، در دست او باز می‌گذاشتند و از او دفاع و پیروی می‌کردند، به خوبی این مرکب را مهار می‌کرد ... به راستی که اگر چنین کرده بودند درهای برکت آسمان و زمین به روی آنان گشوده می‌شد. اما ...

فاطمه زهراسلام الله علیها از مظلومیت دیروز تا مهجوریت امروز

فاطمه زهرا در دوران حیات پس از پدر، در مظلومیت قرار گرفت به گونه ای که امتی که ادعای تبعیت از رسول اکرمصلی الله علیه و آله را داشتند، خون به دل فاطمه کردند و با هجوم به خانه ایشان، نهایتاً ایشان را به شهادت رساندند.

این موضوع بعنوان یک حقیقت تلخ تاریخی، قلب هر مؤمنی را آزرده کرده و بر مصائب آن حضرت اشک را روان می کند.

ولی ما در دوران فعلی از این مهم غافلیم که اگر دیروز فاطمهسلام الله علیها در مظلومیت بود امروز نیز در میان مؤمنین همچنان مظلوم باقی مانده و کسی برای رفع این مظلومیت، تلاشی صورت نمی دهد.

 

ولایت علوی، انتقال از ولایت نبوی به ولایت امامت

پیش از ولایت امیرمؤمنان علیعلیه السلام ولایت الهی در ولایت پیامبرانعلیهم السلام جریان داشت؛ اما با پایان ارسال رسولان و انزال کتب از سوی خداوند، ولایت الهی به ولایت امامت منتقل شد و حضرت محمدصلی الله علیه و آله به عنوان آخرین پیامبرصلی الله علیه و آله و قرآن به عنوان آخرین کتاب وحیانی و آسمانی معرفی شد؛ به طوری که پس از ایشان هیچ پیامبری نخواهد آمد و هیچ کتابی نازل نخواهد شد

بنابراین، ادعای پیامبری و کتاب از سوی هر کسی دیگر، ادعای باطل و ادامه همان مسیر کفر و باطل شیطانی خواهد بود؛ زیرا جریان کفر و باطل همواره خود را در میان حق نهان کرده و می کند. با آغاز ولایت علوی، شکل ولایت الهی تغییر می یابد؛ هر چند که اصل کلی ولایت و محتوای آن باقی و برقرار است.

اما در این میان دشمنان ولایت و خلافت الهی در برابر آن قرار می گیرند و می کوشند تا جلوی این انتقال گرفته شود و با پایان ولایت نبوی، پایان ولایت الهی نیز رقم بخورد و انسان از سبک زندگی الهی محروم شود و در دام کفر و باطل افتد و سبک زندگی شیطانی و کفر بر جهان چیره شود

توطئه های بسیاری در این مسیر از سوی اولیای کفر انجام گرفت، ولی پیامبرصلی الله علیه و آله آن را رسوا و گاه نابود ساخت. دشمنان بر آن بودند تا پیامبرصلی الله علیه و آله را ترور کنند و اجازه نصب ولایت الهی به علیعلیه السلام به طور رسمی به پیامبرصلی الله علیه و آله داده نشود. (مائده67) پس از نصب ولی الله از سوی خدا و معرفی پیامبرصلی الله علیه و آله در روز عید غدیر، دشمنان بر شدت دشمنی و فتنه و توطئه ها افزودند و در نهایت در سقیفه آنچه نباید اتفاق می افتاد، رخ داد.

فاطمهسلام الله علیها، آینده را می دید که آنهمه دلشوره داشت

زهرایسلام الله علیها، آن روزها، بعد از رحلت رسول خداصلی الله علیه و آله و پیش از آنکه، خود نیز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهی به پدر چشم انتظار خویش بپیوندد، بارها کوچه های مدینه را کاویده بود و به دیدن برخی از «خواص» رفته بود

فاطمهسلام الله علیها با دلواپسی سفارش های رسول خداصلی الله علیه و آله را به آنان گوشزد کرده بود و عهدی که با خدا بسته و اکنون بی محابا شکسته بودند را یادآور شده بود. اما، دلشوره فاطمهسلام الله علیها که اصرار او را در پی داشت، پاسخی جز سکوت برخی از خواص، به دنبال نداشت و چنین بود که صدای فاطمهسلام الله علیها در سکوت سنگین و سؤال آفرین آن روزها گم شد.

زهراسلام الله علیها می دانست که اگر مردم از ولایت علیعلیه السلام دور شوند بی تردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور می شوند. و سرانجام هنگامی که در میان خواص آن روزها، برای ندای ملکوتی خود پاسخی نیافت، با بی نشانی تربت خویش برای آیندگان نشانه گذاشت تا ناخشنودی دختر پیامبر خداصلی الله علیه و آله از رخدادهای آن روزها را به خاطر بسپارند و هیچگاه علیعلیه السلام را تنها نگذارند. مگر نه این که ام ابیها بود... پس هم این بود و هم آن و... مزارش بی نشان

راستی! خورشید و شب!.. هیچکس به یاد ندارد که این دو را با هم دیده باشد

احزاب منافقین به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگیرند، و هم از خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا در مرکز این دایره بود که تیرهاى زهرآگین دشمنان پرتاب مى‏شد

فاطمه آنروز یزید را می دید که سر بریده فرزند رسول خداصلی الله علیه و آله را پیش روی نهاده، بر لب و دندان او می زند و اجداد به هلاکت رسیده خود در بدر و حنین را به تماشای انتقام می خواند

و... مردم مظلوم را که در چنگال خونریز بنی امیه و بنی عباس گرفتارند و جماعت مسلمانان را که انگشت پشیمانی به دندان می گزند و دست حسرت بر پیشانی می زنند که کاش ولایت علیعلیه السلام آن دوستدار محرومان و حامی مظلومان را پاس می داشتند تا ولایت حجاج بن یوسف ها و منصور دوانقی ها که خونریز و انسان ستیزند را به زور بر گرده خویش نمی داشتند

مبارزات مدّبرانه آن حضرت با انحرافات جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از یک سو و عظمت روحی آن بانوی نمونه که عقول بشر را از درک گنجینه کوثر، ناتوان ساخته است از سوی دیگر، بر تکریم او افزوده است

فاطمهسلام الله علیها در محرومیت جهان اسلام از امامت علیعلیه السلام، فتنه جمل را می دید، نعره مستانه معاویه در فریب صفین را می شنید،

در نهروان، جهالت خوارج را می نگریست و در سحرگاه خونین نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه بر فرق شکافته علیعلیه السلام می گریست

اشرافیت بر باد رفته را می دید که بار دیگر به میدان آمده، حسنعلیه السلام را که از محرومیت مردم گرفتار در چنگال معاویه خون دل می خورد و سر مطهر حسینعلیه السلام را می دید که در هنگامه خون و فریب اشراف بر نیزه می رود

 

فلسفه گریه ها و مویه های فاطمی

تلاش های آن حضرت به اشکال مختلف تا شهادت ادامه یافت. آن چه دولت مردان را عاصی کرده بود گریه های آن مظلوم تاریخ است که برای دست یابی به حق و اتمام حجت در طول شبانه روز انجام می داد. گریه های آن حضرت گاه با شکایت و گلایه به خدا و پدر بزرگوارش بود که قصه ظلم بر امیر مومنانعلیه السلام و فرزندان رسولصلی الله علیه و آله و خود را بیان می کرد

زنان این حکایت را می شنیدند و دولت مردان را در تنگنا قرار می دادند. اصحاب قدرت نسبت به حرکت های سیاسی آن حضرتسلام الله علیها نمی توانستند گامی بردارند. هر چند با محدودیت سازی هائی کوشیدند تا کسی به در خانه آن حضرتسلام الله علیها نرود و یا از سخنرانی باز دارند ولی مویه های آن حضرت خود موجب پریشان حالی دولتمردان شده بود.

از این رو از امیر مؤمنانعلیه السلام می خواهند که وی را از مویه ها و گریه هایش که همراه با گلایه و شکایت بود باز دارد. آن حضرتسلام الله علیها به این توجیه که مردم از گریه های ایشان آسایش ندارند مجبور شد به بقیع که در آن زمان بیرون از آبادی بود برود ولی آن جا را نیز نپذیرفتند زیرا هر کسی که از آن ناحیه می گذشت و یا از حضور همیشگی آن حضرت آگاه می شد تحریک می شد.

به نظر دولت مردان مویه های ایشان همراه با گلایه، تهدیدی برای امنیت دولت بود. آن حضرت ناچار می شود که گاه به بیرون شهر و حتی به احد بر سر مزار شهدای آن برود. او در آن جا نیز از مشکلات و فشارهای مدعیان ایمان سخن گفت و گلایه ها کرد

این وضعیت تا زمان مرگ و به سخنی شهادت ایشان ادامه داشت و این گونه شد که تاریخ بنی اسرائیلی در امت محمدی صلی الله علیه و آله تکرار شد و حضرت امیر مومنانعلیه السلام هنگام دفن فاطمهسلام الله علیها خطاب به پیامبرصلی الله علیه و آله این آیه را خواندند: ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلونی ای برادر! جمعیت به من ظلم کردند و نزدیک بود مرا بکشند

در حقیقت مویه های فاطمهسلام الله علیها برای بیان اتمام حجت و آگاهی بخشی بوده است؛ نوعی اطلاع رسانی بود که موجبات تحریک مردم را فراهم می آورد. این روش را به شکلی دیگر امام زین العابدین در دوره خفقان اموی انجام می داد و با خواندن دعاهایی خاص مسائل مهم اجتماعی و سیاسی و اخلاقی را که در جامعه مسلمین رواج داشت گوشزد می کرد و مردم را نسبت به آن حساس می ساخت.
فاطمه
سلام الله علیها با مویه های خویش به درگاه خدا و رسول، مردم را آگاه می ساخت که چگونه به کمک منافقان قدیم و جدید اسلام به بیراهه رفت و همان تحریف که در بنی اسرائیل رخ نموده بود دوباره در حال تکرار شدن بود

اما شگفت که در این میان تنها چند گوش شنوا بود و دیگران همه در پی دنیا رفتند و گوساله، زرین سامری را پیشوای خویش قرار دادند و در نهایت بر اسلام چنان شد که علیعلیه السلام که برادر پیامبرصلی الله علیه و آله و به گواهی قرآن و خدا اهل روضه رضوان است

نخست خانه نشین می شود و سپس به نام خدا او را می کشند و سرور جوانان بهشت را یکی به زهر کشته و در هنگام خاکسپاری تیرباران می کنند و دیگری را در کربلا به نام خدا و به قصد تقریب به خدا و شفاعت پیامبرصلی الله علیه و آله می کشند و بر سر خاندان مصطفی چنان می آورند که حق است که آسمان بر این مظلومیت خون ببارد و چرا فاطمه از این آغاز گاه این همه ظلم، خون نگرید؟.

اینها موجبات مویه های ایشان است. این مسئله به اشکال مختلف در روایات متعدد آمده است. فاطمهسلام الله علیها مردمی بودن را به ما آموخت. فرمود: اگر کسی خواست امام جمعه یا جماعت باشد، معلّم کتاب و حکمت باشد، مزکّی و مربی نفوس باشد، امام جمعه یا جماعت باشد، بنگارد یا بگوید، بنویسد یا بگوید، بخواهد پیام خدا را به مردم برساند یا خواسته مردم را به خدا، باید (طاهر) باشد.

تحلیلی بر صبر فاطمی و گریه های بیت الاحزان

چرا انسان های کاملی چون حضرت یعقوبعلیه السلام و حضرت فاطمهسلام الله علیها که در مقام بلندی نشسته اند و خداوند از ایشان ستایش می کند، واکنش های تند و به نظر احساسی بروز میدهند که حتی حضرت یعقوب به سبب این حزن و اندوه شدید کور می شود و فرزندان وی او را به گونه ای مورد تعریض قرار می دهند

و حضرت زهراء نیز گریه هایش به اندازه ای است که ناچار از شهر بیرون رفته و گاه به کوه های احد و یا به میان قبرستان بقیع پناه می برد و یا در اتاقی در بیرون شهر به نام بیت الاحزان سکنا می گزیند و گریه های خویش را ادامه می دهد؟
قرآن تنها خانواده الگویی که مطرح می سازد خانواده فاطمی است که شوهر و همسر و فرزندان، افرادی معصوم بوده اند و قابلیت الگوبرداری از زندگی آنان وجود دارد. هیچ عملی از ایشان بیرون از دایره عقل و عقلا و شرع و قانون نبوده. بلکه فراتر از آن دایره احسان و الگوهای برتر تعریف می شود و می تواند برای همگان مفید و سازنده باشد؛ زیرا آنان نیز انسان های عادی و معمولی (بشر مثلکم) بودند که توانستند با تلاش خویش به مقامات عصمت و طهارت دست یابند و با چند گام بلند، خود را به محبوبیت خداوند و رضایت او برسانند و از فیض و فضل و هبه الهی برخوردار گردند و رجس و پلیدی را از خود برانند.

بیت الاحزان و مویه های شبانه روز  اکنون اگر صبر امری پسندیده و فضیلت برتر برای همگان است و انسان هایی کامل و معصوم می بایست از آن برخوردار باشند چگونه حضرت فاطمهسلام الله علیها نسبت به رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله واکنش های تند و احساسی بروز می دهد و گریه های ایشان به حدی می رسد که مردم و دولتمردان به گلایه و شکایت نزد امیرمؤمنانعلیه السلام می روند و از وی می خواهند که او را از گریه باز دارد و یا گریه های خویش را تنظیم کند و شب را

واگذارد تا مردم مدینه آرامش یابند و چرا می بایست این گریه ها ادامه یابد و حتی به بیرون شهر و بیت الاحزان کشیده شود؟

پیام گریه های فاطمهسلام الله علیها واکنش های آن حضرت در چارچوب صبر جمیل تبیین و تحلیل می شود و افزون بر آن دو معنا و مفهوم را به شکل پیام به انسان ها می آموزد

پیام نخست این گریه ها و مویه ها را می بایست در این جست که نه تنها امت اسلام بلکه بشریت از پیام آوران آسمانی محروم شده اند و این مصیبت بزرگی است که تنها اهل آن می فهمند و آن را ادراک می کنند

از زمان هبوط آدمی به زمین تا زمان پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله درهای هدایتی آسمان بر روی آدمی باز بود و هرازگاهی پیامبری با توجه به شرایط و نیازهای بشری، هدایت های الهی را به اشکال مختلف به بشر هبوطی می رسانید تا راه بازگشت را بیابند. با آن که هرگز زمین از انسان کامل و حجت خالی نمیشود ولی با رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله بشریت و به ویژه امت اسلام دچار قطع وحی آسمانی به شکل هدات های تشریعی شد. این مصیبتی بزرگ است که تنها اهل آن می تواند به درک آن نایل شده و متاثر گردد.

از این رو امیرمومنانعلیه السلام و دیگر معصومین براین فقدان عظیم خون گریستند و علیعلیه السلام تنها به این دلخوش بود که دست کم استغفار مانده است که بتوان با آن از گذرگاه های خطرساز زندگی گذشت و تن و جان به سلامت برد.
حضرت فاطمه
سلام الله علیها با آن که از این مسئله می گریست بر فقدان پدری نیز می گریست که نمونه آن در پیش و پس تاریخ نخواهد آمد. او مظهر اسم الله بود و در مقام قاب قوسین او ادنی نشسته بود. کسی بود که دستگیر خانواده بود و آنان را به کمالات میرساند. اکنون در فقدان چنین پدری میبایست خون گریست و گریه های شبانه روز را نمیتوان پاداش آن بلند مرد تاریخ و اوج انسانیت دانست.

پیام دوم پیام دیگر پیامی سیاسی است؛ از این روست که با واکنش های تند دولت مردان و حاکمان وقت روبه رو شد. کسانی که پیغام می فرستادند که دست از مویه بردارد. دولت مردان صاحب قدرت و نفوذ بودند که بار سیاسی حرکت فاطمی را شناخته و دانسته بودند

زنان برای دلداری نزد ایشان می آمدند و آن حضرت از مصیبت عظمای دیگری سخن میگفت که نظام ولایی دچار شده بود و کودتای عده ای از مردم، نظام ولایی را از سلطه رهبری امت بیرون رانده بود. اکنون امت بی سرپرستی معصوم و حجتی کامل راهی را در پیش گرفته بود که آثار آن در دو بعد خانوادگی و امتی ظهور میکرد

خانواده عصمت و طهارت از رهبری امت دور میشد و مردم کژراهه می رفتند و از صراط مستقیم دور می گشتند. تمامی زحمات نه تنها بیست و سه ساله پیامبر بلکه 124000 پیامبر به هدر می رفت. امت تا روز ظهور مهدی(عجل الله تعالی فرجه) از رهبری معصوم و حجتعلیه السلام و از دولت و نظام ولایی بی بهره می شدند.

و از سویی دیگر هزاران بلا بر سر بزرگ مرد کائنات، امیر مومنان علیعلیه السلام می آید و فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله تیرباران میشوند و یا به زهر کشته می شوند و یا به شمشیر قطعه قطعه شده و اسب بر تن ایشان رانده می شود

آن حضرتسلام الله علیها براساس سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله که از غیب و وقایع و رخدادهای پس از وفات خود بیان کرده بود می دانست که منافقان مدینه و مکه که پیش از این در فکر دولت بودند و می کوشیدند تا حکومتی همانند حکومت وابسته حیره ایجاد کنند و تا انتخاب پادشاه پیش رفته بودند اکنون با یاری برخی از مسلمانان که طالب قدرت و حکومت بودند بیکار نخواهند نشست و تمام تلاش خویش را برای به دست گرفتن قدرت به کار خواهند گرفت

حضرت می توانست مسئله را به سکوت برگزار کند و مردم را بدان سرزنش نماید که خود راه تباهی را در پیش گرفته اند و می بایست در قیامت و رستاخیز پاسخگو باشند؛ ولی وی نیز همانند همسرش می دانست که خداوند از عالمان و آگاهان پیمان گرفته که در برابر ظلم ستمگران، ساکت و خاموش ننشینند و دست کم حجت را بر ایشان تمام کند. چرا که خداوند می فرماید ما هیچ امتی را بی آزمون رها نساختیم و هیچ امتی را بی اتمام حجت مجازات و مؤاخذه نکرده و نخواهیم کرد و برای هر امتی هدایت گری فرستاده و یا می فرستیم تا حقایق را بر ایشان بیان کند و چیزی فروگذار نکند. اکنون امت پس از پیامبرصلی الله علیه و آله به آزمونی سخت گرفتار شده بودند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. این گونه است که یکی سوی آزمون وجود ولایت مظلومی است که اکنون مشغول تجهیز جنازه است و می بایست حق بزرگی را ادا کند و در سوی دیگر این آزمون مردانی هستند که مدعی ایمان می باشند و از آنجایی که خداوند سوگند خورده که ایمانی را بی آزمونی نپذیرد اکنون زمان آزمونهای سخت و به تعبیر قرآن بلای عظیم است که می بایست مدعیان از صاحبان ایمان واقعی بازشناخته شوند.

آرامش فاطمهسلام الله علیها بعد از آن خبر مهم

شیخ مفید روایت کرده است که چون رحلت حضرت رسول گرامیصلی الله علیه و آله به بهشت نزدیک شد، به حضرت امیرعلیه السلام فرمود: ای علی! سر مرا در دامان خود بگذار که امر خداوند عالمیان رسیده است و چون جان من بیرون آید، آن را به دست خود بگیر و بر روی خود بکش و روی مرا به سوی قبله بگردان و مشغول تجهیز من شو. اول تو بر من نماز کن و از من جدا مشو تا مرا به قبر بسپاری و در جمیع این امور از حق تعالی یاری بجوی.

چون حضرت امیرعلیه السلام سر مبارک آن سرور را در دامن خود گذاشت، پیامبر بیهوش شد. حضرت فاطمهسلام الله علیها به جمال بی‌مثال حضرت نظر می‌کرد و می‌گریست و شعری می‌خواند که مضمونش این است: سفیدرویی که به برکت روی او طلب باران می‌کنند و فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنان است. چون حضرت رسول، صدای فاطمه را شنید، دیده خود را گشود و به آواز ضعیفی فرمود: ای دختر! این سخن عموی تو ابوطالب است.  این را مگو؛ بلکه بگو (و ما محمدالارسول قدخلت من قبله الرسل افان مات اوقتل انقلبتم علی اعقابکم) چون فاطمهسلام الله علیها بسیار گریست، حضرت او را به نزدیک خود طلبید و رازی را در گوش او گفت، او شاد شد و چون روح مقدس رسول مفارقت کرد، دست حضرت علیعلیه السلام در زیر روی او بود. پس دست خود را بلند کرد و به روی خود کشید و از حضرت فاطمهسلام الله علیها پرسید: آن چه رازی بود که چون حضرت رسول در گوش تو گفت، اندوه تو به شادی مبدل شد و اضطراب تو تسکین یافت؟

حضرت فاطمه گفت: پدربزرگوارم به من خبر داد: اول کسی که از اهل بیت او به او ملحق خواهد شد، من خواهم بود و مدت حیات من بعد از او طولانی نخواهد شد و به این سبب شدت اندوه و حزن من تسکین یافت، زیرا دانستم که مدت مفارقت من و آن حضرت بسیار نخواهد بود. 

فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی حضرت فاطمهسلام الله علیها

شاید حضرت فاطمهسلام الله علیها در مدت کوتاه ۱۸تا 2۰ سال، نتوانسته باشد که فلسفه زندگی خود را به طور کامل بیان کند، اما با نگاهی به آموزه های قرآنی و گزارش های روایی و تاریخی، می توان از راه سنت و سیره اش، تمامی فلسفه زندگی ایشان را شناخت و دانست؛ درباره حضرت فاطمهسلام الله علیها گزارش های قرآنی و روایی چنان است که بیانگر اسوه حسنه و کامل بودن ایشان است و مجموعه ای که از این راه به دست می آید بسیار پربار و مهم و اساسی برای کسانی است که می خواهند بهترین زندگی را برای خود در دنیا و آخرت بسازند

غیر از گزارش های قرآنی و روایات معتبر روایی از امامان معصومعلیه السلام، سخنان حضرت زهراسلام الله علیها در مسجد النبیصلی الله علیه و آله پس از رحلت شهادت گونه پدر بزرگوارش حضرت محمد بن عبدالله کاملترین مجموعه ای است که نگاه آن حضرت سلام الله علیها را به هستی و زندگی و فلسفه آن بیان می کند

فلسفه زندگی در خطبه فاطمهسلام الله علیها اگر بخواهیم همه حقیقت حضرت را دریابیم از سه راه می توان به آن رسید که عبارتند از گزارش های قرآنی، سخنان معصومانعلیه السلام و سخنان و سنت و سیره آن حضرت. بهترین الگوها، کسانی هستند که بهترین اندیشه و رفتار را در همه حالات زندگی خود دارند (اعراف145)

چهارده معصومعلیه السلام که در مقام نفسی با پیامبرصلی الله علیه و آله یگانه (آل عمران16) و در مقام نوری با ایشان یکتا هستند (بحارالانوار ج 35 ص34) بهترین و کامل ترین و نیکوترین اسوه هایی هستند که خداوند برای بشر انتخاب و معرفی کرده (احزاب،21 و 33؛ نساء59، مائده3) حضرت فاطمهسلام الله علیها به عنوان انسان کامل و اسوه نیک برتر و کامل، از سوی خداوند انتخاب و معرفی شده بخش اعظم اندیشه و رفتار ایشان همانند دیگر معصومانعلیه السلام است.

هر یک از معصومان یک ویژگی هایی را به نمایش می گذارند که مقتضی شرایط آنهاست که دیگر معصوم آن را به نمایش نمی گذارد از این رو پیامبرصلی الله علیه و آله در جوامع الکلم خود، این قاعده را به شکلی بیان می کند تا دانسته شود که هر معصوم اگر در شرایط دیگری بود همان کاری را می کرد که آن دیگری کرده است؛

زیرا معصومانعلیه السلام بهترین و نیکوترین انتخاب را خواهند داشت پیامبرصلی الله علیه و آله درباره حسنینعلیه السلام می فرمایند: الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین هر دو امام هستند چه قیام کنند یا قیام نکنند. بنابراین، در امامت و پیشوایی آنان به عنوان معصومان و الگوهایی که بهترین و نیکوترین انتخاب را انجام می دهند شکی نیست. اگر حضرت امام حسینعلیه السلام در زمان امام حسنعلیه السلام و شرایط ایشان زندگی می کرد همان کاری را می کرد که امام حسنعلیه السلام انجام داده است و همچنین امام حسنعلیه السلام در زمان امام حسینعلیه السلام اگر می زیست قیام می کرد و کربلا را می آفرید

شرایط اختصاصی حضرت فاطمهسلام الله علیها موجب شد تا ایشان حرکتی خاص را برای بحرانی که برای نظام ولایی ایجاد شده بود در پیش گیرد که اگر هر معصوم دیگری در آن زمان بود آن را انجام می داد. امیرمومنانعلیه السلام نیز همان کاری را کرد که شرایط اقتضا می کرد و ایشان بهترین و نیکوترین انتخاب را داشته است

البته حضرت فاطمهسلام الله علیها در شرایطی که برای ایشان پدید آمد توانست یک گزارش کامل از فلسفه زندگی ارایه دهد. این گونه است که خطبه آن حضرتسلام الله علیها در مسجدالنبیصلی الله علیه و آله یعنی خطبه ولایت (که به اشتباه خطبه فدکیه گفته می شود)، کامل ترین کلام ایشان در تبیین فلسفه زندگی بشمار می رود.

فلسفه آفرینش حضرت فاطمهصلی الله علیه و آله در آغاز خطبه به توحید و فلسفه آفرینش اشاره میکند و در یک ترسیم کلی روشن میکند که حقیقت آفرینش جز بندگی و عبودیت نیست.

این عبودیت در همه هستی جاری و ساری است با این تفاوت که در غیر موجودات مختار یعنی غیر از انسان و جن، این عبودیت به شکلی و در انسان و جن به شکلی دیگر است تفاوت موجودات مرید و غیر مرید در آن است که اینان با اختیار و انتخاب، در مسیر عبودیت گام برمی دارند و شکرگزار نعمت وجود و ولی نعمت خود یعنی خداوند هستند و خدا را بر همه داشته های خویش از وجود و نعمت های دیگر سپاس می گویند

در بیان فلسفه آفرینش آن حضرتسلام الله علیها به این نکته توجه میدهد که انسان به عنوان یک موجود مرید و مختار، از سوی خداوند انتخاب شده تا در مقام مظهر الوهیت با عبودیت خود به ربوبیت و پروردگاری دست یابد و خلافت الهی را به عهده گیرد خداوند خود را به تمام و کامل در انسان به نمایش گذاشته است

پس این مظهر خداوندی می بایست در همان مسیر توحید حرکت کند ولی از آن جایی که انسان در ظلمت ماده و دنیا گرفتار آمده است این حقیقت را نمی بیند و راه گمراهی را می پیماید. خداوند برای هدایت انسان پیامبران را فرستاد تا به او راه را نشان دهند و او با عبودیت، مظهریت را تحقق بخشد و در مقام خلافت کل و تمام قرار گیرد.

فلسفه دین فلسفه دین از نظر فاطمهسلام الله علیها راهنمایی بشر برای رهایی از قید و بندهای دنیا و وسوسه های شیطانی و حرکت در مسیر خدایی شدن است. همه پیامبرانعلیه السلام برای این مسئولیت برانگیخته شده اند هر چند که از نظر آن حضرتسلام الله علیها پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله هم یکی از پیامبران است، ولی به جهاتی از همه آنان سرآمدتر است

زیرا انتخاب آن حضرتصلی الله علیه و آله مانند انتخاب دیگر پیامبران نبوده است و ایشان پیش از آن که دیگرانی انتخاب و برگزیده شوند انتخاب و برگزیده الهی بوده است آن حضرتسلام الله علیها می فرماید: گواهی می دهم که پدرم محمد بنده و فرستاده اوست، که خداوند قبل از فرستاده شدن، او را انتخاب کرد و قبل از برگزیدن، نام پیامبری بر او نهاد و قبل از مبعوث شدن، او را برانگیخت،

آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکی ها بسر برده و در سرحد عدم و نیستی قرار داشتند، او را برانگیخت به خاطر علمش به عواقب کارها و احاطه اش به حوادث زمان و شناسائی کاملش به وقوع مقدرات پس هنوز مخلوقات از حجاب غیب بیرون نیامده و ظهوری نداشتند، آن حضرتصلی الله علیه و آله بوده و انتخاب شده بود.                                      .
آن حضرت
سلام الله علیها همچنین نقش پیامبرصلی الله علیه و آله را در مقام پیامبری چنین بیان میکند: او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعی اش را امضا و مقدراتش را اجرا نماید و آن حضرت امتها را دید که در آئین های مختلفی قرار داشته و در پیشگاه آتش های افروخته معتکف و بت های تراشیده شده را پرستنده و خداوندی را که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد منکرند

پس خدای بزرگ به وسیله پدرم محمد صلی الله علیه و آله تاریکی های آن را روشن و مشکلات قلب ها را برطرف و موانع رؤیت دیده ها را از میان برداشت و با هدایت، در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهی رهانید و بینایشان کرد و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شد و به راه راست دعوت نمود

آن حضرتسلام الله علیها در این عبارت و پس از آن، وضعیت جامعه آن روز را ترسیم می کند و نقش پیامبرصلی الله علیه و آله در رهایی مردمان از ظلمت و ورود به نور را به خوبی ترسیم و تصویر می کند. از نظر آن حضرت پیامبر با آئین اسلام خواست تا در یک نظام ولایی، قوانین و حقوق مردم را بیان کند

در این آئین که دارای کتاب و قوانین و حقوق نوشته شده است همه چیز برپایه عدالت سامان یافته و در یک مرتبه بالاتر روابط انسانی را بر پایه احسان تعریف کرده این گونه است که عقل و قلب، قانون و عشق، عدالت و احسان در کنار هم به خوبی تبیین می شود تا روابطی در بهترین و نیکوترین حالت شکل گیرد. روابطی که نسبت های انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با هستی را مشخص می سازد و حقوق و تکالیف را معین و به تفصیل شرح می دهد

فلسفه زندگی و دین در این ترسیم فاطمیسلام الله علیها با فلسفه آفرینش و فلسفه سیاسی و اجتماعی چنان به شکل توحید محور، سامان می یابد که نمی توان به سادگی تفکیک و تمایزی میان آنها قرار داد. فلسفه سیاسی و اجتماعی زندگی که حضرت فاطمهسلام الله علیها تبیین می کند همان فلسفه آفرینش و دین و زندگی است. از این رو نوعی همپوشانی را می توان در این فلسفه ارایه شده از سوی آن حضرتسلام الله علیها شناسایی کرد

فاطمه «س » همپایه امیرالمؤمنین است

شخصیت زهراى اطهر، در ابعاد سیاسى و اجتماعى و جهادى، شخصیت ممتاز و برجسته اى است؛ به طورى که همة زنان مبارز و انقلابى و برجسته و سیاسىِ عالم مى توانند از زندگى کوتاه و پرُمغز او درس بگیرند. زنى که در بیت انقلاب متولد شد و تمام دوران کودکى را در آغوش پدرى گذراند که در حال یک مبارزة عظیم جهانىِ فرامو ش نشدنى بود

آن خانمى که در دوران کودکى، سختیهاى مبارزة دوران مکه را چشید، به شعب ابى طالب برده شد، گرسنگى و سختى و رعب و انواع و اقسام شدتهاى دوران مبارزة مکه را لمس نمود و بعد هم که به مدینه هجرت کرد، همسر مردى شد که تمام زندگیش جهاد فى سبیل الله بود و در تمام قریب به یازده سال زندگى مشترک فاطمة زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام هیچ سالى، بلکه هیچ نیم سالى نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فى سبیل الله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسرىِ شایستة یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دائمى میدان جنگ را نکرده باشد.

آنوقت در چنین دنیایی، پیامبر اکرم دختری تربیت میکند که این دختر، شایستگی آن را پیدا میکند که پیامبر خدا دست او را ببوسد! بوسه بر دست فاطمة زهرا ازطرف پیامبر را، هرگز نباید حمل بر یک معنای عاطفی کرد. مگر شخصیتی به آن ارجمندی، آنهم با آن عدل و حکمتی که در پیامبر هست و اتکایش به وحی و الهام الهی است، خم میشود و دست دخترش را میبوسد؟ این حاکی است که این دختر جوان، این زنی که وقتی از دنیا رفته، بین هجده سال تا بیست سال سن داشته. اصلاً در اوج ملکوت انسانی قرار داشته و یک شخص فوق العاده بوده است. این، نگرش اسلام به زن است.

اما مقام معنوى این بزرگوار، نسبت به مقام جهادى و انقلابى و اجتماعى او، باز به مراتب بالاتر است. فاطمة زهرا به صورت، یک بشر و یک زن، آن هم زنى جوان است؛ اما در معنا، یک حقیقت عظیم و یک نور درخشان الهى و یک بندة صالح و یک انسان ممتاز و برگزیده است. کسى است که رسول اکرم به امیرالمؤمنین ع فرمود: یا عَلِیُّ أنتَ إمامُ اُمّتی وَ خَلیفَتی عَلَیها بعَدی وَ أنتَ ……..مُؤمِناتِ امُّتی إلىَ الجَنّه (بحارالانوار ج43 ص24)

یعنى در روز قیامت، امیرالمؤمنین مردان مؤمن را، و فاطمة زهرا زنان مؤمن را به بهشت الهى راهنمایى مى کنند. او، عِدل و همپایه و همسنگ امیرالمؤمنین است. آن کسى که وقتى در محراب عبادت مى ایستاد، هزاران فرشتة مقرب خدا، به او خطاب و سلام مى کردند و تهنیت مى گفتند و همان سخنى را بیان مى کردند که فرشتگان، قبلاً به مریم اطهر گفته بودند؛ عرض مى کردند: یا فاطمه إنّ الله اصطَفاکِ وَ طَهّرَکِ وَ اصطَفاکِ عَلى نِساءِ العالَمِین (بحارالانوار ج43 ص24) ای فاطمه! خداوند تو را برگزیده، و از همه پلید یها پاک نموده و بر زنان عالمیان برترى داده است .

این، مقام معنوى فاطمة زهراست. زنى، آنهم در سنین جوانى، از لحاظ مقام معنوى به جایى مى رسد که بنابر آنچه که در بعضى از روایات است، فرشتگان با او سخن مى گویند و حقایق را به او ارائه مى دهند. «محدّثه» است؛ یعنى کسى است که فرشتگان با او حدیث مى کنند و حرف مى زنند. این مقام معنوى و میدان وسیع و قلةّ رفیع، در مقابل همة زنهاى آفرینش و عالم است

فاطمة زهرا در قلةّ این بلنداى عظیم ایستاده و به همة زنان عالم خطاب مى کند و آنها را به پیمودن این راه دعوت مى نماید. آنهایى که در طول تاریخ چه در جاهلیت قدیم و چه در جاهلیت قرن بیستم سعى کرده اند که زن را تحقیر و کوچک کنند و او را دلبسته به همین زخارف و زینتهاى ظاهرى معرفى نمایند و پایبند مُد و لباس و آرایش و طلا و زیور آلات کنند و وسیله و دستمای هاى براى خوشگذرانیهاى زندگى وانمود نمایند و عملاً در این راه قدم بردارند، منطق آنها منطقى است که مثل برف و یخ، در مقابل گرماى خورشیدِ مقام معنوى فاطمة زهراع ذوب مىشود و از بین مىرود

اسلام، فاطمه ‌آن عنصر برجسته و ممتاز ملکوتى را به عنوانِ نمونه و اسوة زن معرفى مى کند. آن، زندگى ظاهرى و جهاد و مبارزه و دانش و سخنورى و فداکارى و شوهردارى و مادرى و همسرى و مهاجرت و حضور در همة میدانهاى سیاسى و نظامى و انقلابى و برجستگى همه جانبة او که مردهاى بزرگ را در مقابلش به خضوع وادار مى کرد، اینهم مقام معنوى و رکوع و سجود و محراب عبادت و دعا و صحیفه و تضرّع و ذات ملکوتى و درخشندگى عنصر معنوى و همپایه و هموزن و همسنگِ امیرالمؤمنین و پیامبر بودن اوست. زن، این است. الگوى زنى که اسلام مى خواهد سازد، این است.

جمع بین زندگى یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف، و بین وظایف یک انسان مجاهدِ غیورِ خستگى ناپذیر در برخوردش با حوادثِ سیاسىِ مهم بعد از رحلت رسول اکرم ص که به مسجد مى آید و سخنرانى و موضعگیرى و دفاع مى کند و حرف مى زند؛

و یک جهادگر به تمام معنا و خستگى ناپذیر و مِحنتپذیر و سختى تحمل کن است، ازطرف دیگر. همچنین از جهت سوم، یک عباد تگر و بپادارندة نماز در شبهاى تار و قیام کنندة و خاضع و خاشع براى پروردگار است و در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیاى کهن الهى، با خدا راز و نیاز و عبادت مى کند.

پس، زندگى فاطمة زهرا، اگرچه کوتاه بود و حدود بیست سال بیشتر طول نکشید؛ اما این زندگى، از جهت جهاد و مبارزه و تلاش و کار انقلابى و صبر انقلابى و درس و فراگیرى و آموزش به این و آن و سخنرانى و دفاع از نبوت و امامت و نظام اسلامى، دریاى پهناورى از تلاش و مبارزه و کار و در نهایت هم شهادت است. این، زندگى جهادى فاطمة زهراست که بسیار عظیم و فوق العاده و حقیقتاً بى نظیر است و یقیناً در ذهن بشر ‌چه امروز و چه در آینده ‌ یک نقطة درخشان و استثنایى است

در محیط علم هم یک دانشمند والاست. آن خطب هاى که فاطمة زهراس در مسجد مدینه، بعد از رحلت پیغمبر ایراد کرده است، خطبه اى است که به گفتة علامة مجلسى، بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان باید بنشینند کلمات و عبارات آن را معنا کنند. اینقدر پرمغز است؛ از لحاظ زیبایى هنرى، مثل زیباترین و بلندترین کلمات نهج البلاغه است

فاطمة زهراس مى رود در مسجد مدینه، درمقابل مردم مى ایستد و به طور بداهه سخن گفتن حرف مى زند! شاید یک ساعت، با بهترین و زیباترین عبارات و زبده ترین و گزیده ترین معانى صحبت کرده است. به مسجد مى آید، درمقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانى مى کند که آن سخنرانى، کلمه به کلم هاش در تاریخ مى ماند. احساس خضوع مى کند، این یک عظمت را نشان مى دهد. به نظر من، این براى یک دخترِ جوان الگوست.

زندگى فاطمة زهراس از همة ابعاد، زندگ ىاى همراه با کار و تلاش و تکامل و تعالى روحى یک انسان است

فاطمة زهراس مثل کانونى براى مراجعات مردم و مسلمانان است. او دختر کارگشاى پیغمبر است و در این شرایط، زندگى را با کمال سرافرازى به پیش مى برد؛ فرزندانى تربیت مىکند مثل حسن و حسین و زینب؛ شوهرى را نگهدارى م ىکند مثل على و رضایت پدرى را جلب مىکند مثل پیغمبر! راه فتوحات و غنایم که باز مى شود، دختر پیغمبر ذره اى از لذتهاى دنیا و تشریفات و تجملات و چیزهایى را که دل دختران جوان و زنها متوجه آنهاست، به خود راه نمى دهد. عبادت فاطمة زهراس ، یک عبادت نمونه است.

حضرت زهراسلام الله علیها بالاترین ظرفیت تبلیغ اسلام در جهان امروز است و می‌توانیم به صورت نمونه عینی و عملی ایشان را به جهانیان معرفی کنیم. جهان بشریت تشنه این است که مادری مانند حضرت زهرا داشته باشد؛ ایشان برای همه ابنای بشر می تواند مادر باشد. نام فاطیما که عبارت دیگری از نام فاطمه به زبانی دیگر است نامی بین المللی است و برخی تحلیل و اخباری از ارادت هایی که در آمریکای لاتین و دیگر نقاط دنیا مانند مصر نسبت به ایشان وجود دارد ارائه می کنند

25 سال است که همت خود را صرف اهانت به پیامبر خاتم کرده اند اما اگر مردم عالم خبر داشته باشند که این پیامبر دختری مانند حضرت زهرا دارد دلشان نمی آید که به پیامبر اهانت کنند . این اشتباه بزرگ را باید جبران کنیم. همه زیارتنامه های ما جهانی است ما در زیارتنامه ها به نوح و عیسی و انبیای همه ادیان عالم سلام می دهیم؛ ما ظرفیت جهانی زیادی داریم اما جهانی نشده ایم. حضرت زهراسلام الله علیها در رأس چهار زن بزرگوار عالم قرار دارند و باید ایشان را جهانی معرفی کنیم؛

علی تنهاست و کدام رنج برای فاطمه گرانبارتر از این؟!

علی عشق فاطمه است؛ بشنو! انّ السّعید کل السّعید حق السّعید من احبّ علیّاً فی حیاته و بعد موته. عشق فاطمه به فریاد آمده است. بدانید مردم! همانا سعادتمند- به تمامی سعادت و حقیقت آن- کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگش دوست بدارد...

و رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمهسلام الله علیها اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران.

سلمان دریاب فاطمه را که اگر نفرین کند، زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد. این پیغام علی است.
سلمان به محضر فاطمه
سلام الله علیها می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد. «سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار تا در کنار مرقد پدرم، موی پریشان کنم و استغاثه به درگاه خداوند برم.

سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. «حال که چنین است برمی گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم.» فاطمه جانش برای علی می رفت که در نوبتی دیگر از جفاها بر علی به خشم آمد و مهاجمان با مشاهده غضب او، دست از امام کشیدند

آنجا بود که فاطمه به عشق جان بخشید و خطاب به علی فرمود روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن... روحم فدای تو و جانم سپر بلای تو یا اباالحسن! اگر در خیر و نیکی به سر ببری با تو خواهم بود و اگر در سختی و محنت سرکنی، با تو سر خواهم کرد»... اما نازنین برگزیده خدا کجا و بار غم بزرگ جفا بر علی کجا؟

بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل چون می تواند کشیدن این پیکر لاغر من؟
اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله نبود اما امیر مؤمنان باید هنوز 30 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد.
عایشه شهادت می دهد که «من روی زمین کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم» و «در میان مردم کسی را شبیه تر از فاطمه به پیامبر از نظر کلام و گفتار ندیدم». بنابراین می توان گفت فاطمه س آن روز در مسجد از زبان پیامبرصلی الله علیه و آله خطبه فدکیه را خواند که فرمود:

«خداوند اطاعت ما را مایه نظام دین و امامت ما را امان از تفرقه و جهاد را مایه عزت اسلام قرار داد... آنگاه که خداوند خانه پیامبران و آرامگاه اولیا را برای پیامبرش برگزید، نفاق پنهان در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه گردید... و شیطان سر از مخفیگاه بیرون آورد و شما را فرا خواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید و برای فریب خوردن آماده اید...

پس به کجا برمی گردید با آن که راه را شناخته اید؟ و چه چیز را کتمان می کنید پس از آن که حقیقت را یافته اید؟ ... همانا شما را می بینم که به عیش و رفاه چسبیده اید و آن را که شایسته بود به عنوان مولا و مقتدای خود برگزینید، از خود دور ساخته اید و به خیال خود از سختی به آسایش رهنمون شده اید

پس آب [ایمان] را که در دهان خود جمع کرده بودید، یکباره همه را بیرون ریختید و هرچه را خورده بودید، بالا آوردید (و البته به فرموده قرآن) کفر شما و تمام انسان های روی زمین زیانی به خدا نمی رساند....»

از زبان پیامبر گفت آن روز که به زنان عیادت کننده فرمود «به خدا صبح کردم در حالی که بی میل به دنیای بی وفای شما و آزرده از مردان شما هستم. آنان را آزمودم و همه را دور انداختم. و چه قدر زشت است سستی عقیده و تباهی سخن... به خدا سوگند که دنیا ریسمان بندگی برگردن آنها انداخت و دام خود را برای آنان گسترد

پس مرگ و ذلت بر قوم ستمکار باد! وای بر آنان! از علی به کجا روی برگرداندند؟ سوگند به خدا که دشمنی آنها با علی تنها به خاطر برندگی شمشیر او و استواری اش در راه حق و ثبات قدم علیه باطل است... همانا نطفه فتنه و فساد بسته شد و اکنون منتظر بارور شدن آن باشید و پس از این به جای شیر، از شتران خود خون کثیف و سمّ سوزان بدوشید. و نیز آنجا که به ام سلمه خبر داد «به خدا سوگند آن کس که بر امام او ستم شود و نه به دستور خدا و نه توصیه فرستاده او عمل نکند، پرده حرمت او دریده و هتک می شود

اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است. سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و دخترت که در جوار تو فرود آمد

فردا شب که انسیه حورا سلام الله علیها در برابر دیدگان متحیر فرشتگان و بی تابی حسن و حسین و زینب علیهم السلام غریبانه در خاک شود، «قدر مخفی» خداست که از دیده ها پنهان می شود.

مرد تازه مسلمان! مرقد زهراسلام الله علیها قرن ها این چنین ناشناخته خواهد ماند. اما تو بهتر می دانی که کران تا کران جهان پر از نشانه فاطمهسلام الله علیها و آوای محبت اوست. مرد تازه مسلمان! بیا ایمان خود تازه کنیم... به عشق فاطمه و علی. بیا زندگی کنیم عشق را و ولایت را.

فلسفه سیاسی و اجتماعی از نظر حضرت فاطمه سلام الله علیها نظام سیاسی و اجتماعی که دین اسلام در چارچوب توحید و عدالت و مسئولیت خلافت انسانی بیان می کند، همان فلسفه آفرینش و زندگی و دین است به این معنا که انسان و جامعه می بایست به عنوان مظاهر الوهیت در مقام ربوبیت از طریق عبودیتی که عقل و وحی بیان می کند، حرکت کند و به آن سرمنزل مقصود برسد.

از نظر آن حضرت سلام الله علیها همه چیز تحت ربوبیت الهی است و از ساختار یگانه ای پیروی می کند.                               .
نظام اجتماعی سیاسی جامعه نیز در همین ساختار ترسیم شده است. بنابراین خروج از این ساختار به معنای گمراهی و ضلالت است. آن حضرتسلام الله علیها مرگ را برای همه می بیند، ولی بازگشت به سنت های تاریک جاهلی را سزاوار مردمی نمی داند که نور حق را یافتند و در خانه هایشان هر روزه آن را تلاوت می کنند

اگر مصیبت فقدان حضرت محمد صلی الله علیه و آله این خلیفه الله، حجت الله، نبی الله و رسول الله صلی الله علیه و آله سخت است ولی فقدان بزرگ تر آن است که مردم از آنچه دارند دست بشویند و کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر پشت افکنند و ولایت کفر و نفاق را برگزیند و به تاریکی جاهلیت بخزند

آن حضرت سلام الله علیها می فرماید: این بلایی است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمی است حتمی و قضایی است قطعی، خداوند می فرماید: محمد پیامبری است که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب بر می گردید و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد.                             .
دراین میان انصار که سوگند یاری خورده بودند در سقیفه بنی ساعده کرامت و عزت خویش را فروختند و پس از عزتی که اسلام به آنان داده و فرمانروایی که یافته بودند، تاج ذلت و فرمانبرداری برسر نهاده و در سکوت خویش حکومت جاهلی را پذپرفتند و نظام ولایی را به کناری نهادند:

و نکصتم بعد الاقدام، و اشرکتم بعد الایمان؟ بوسا لقوم نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم، و هموا باخراج الرسول و هم بدوکم اول مره ....؛ و بعد از پیشقدمی عقب نشستید، و بعد ایمان، شرک آوردید؟ وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن آن را شکستند و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند. یا از آنان هراس دارد در حالی که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید. آگاه باشید می بینم که به تن آسایی جاودانه دل داده و کسی را که سزاوار زمامداری بود را دور ساخته اید، با راحت طلبی خلوت کرده و از تنگنای زندگی به فراخنای آن رسیده اید، در اثر آنچه را حفظ کرده بودید از دهان بیرون ریختید و آنچه را فرو برده بودید را بازگردانیدید،

پس بدانید اگر شما و هر که در زمین است کافر شوید، خدای بزرگ از همگان بی نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود به سستی پدید آمده در اخلاق شما، و بی وفائی و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، ولیکن اینها جوشش دل اندوهگین و بیرون ریختن خشم و غضب است.                          .
پس خلافت را بگیرید، ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است. و پای آن سوراخ و تاول دار، عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد و به آتش شعله ور خدا که بر قلبها احاطه می یابد متصل است

آنچه می کنید در برابر چشم بینای خداوند قرار دارد و آنانکه ستم کردند به زودی می دانند که به کدام بازگشتگاهی باز خواهند گشت و من دختر کسی هستم که شما را از عذاب و دردناک الهی که در پیش دارید خبر داد پس هر چه خواهید بکنید و ما هم کار خود را می کنیم و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر می بریم

فتح فدک

پس از فتح خیبر در سال 7 هجرت، جبرئیل نازل شد، و دستور فتح فدک توسط پیامبر و امیر المؤ منین را آورد.  آن دو بزرگوار در تاریکى شب با اسلحه لازم به سرزمین فدک آمدند، امیر المؤ منین بر کتف پیامبر قرار گرفت و آن حضرت بر خاست و علی را با خود بلند کرد. به معجزه الهى مولى الموحدین در حالىکه شمشیر رسول الله همراهش بود، از دیوار قلعه فدک بالا رفت و بالاى دیوار صداى مبارکش را به اذان بلند کرد                                ..
یهودیان قلعه فدک گمان کردند که مسلمین حمله کرده اند و روى دیوارها هستند.
خواستند از در قلعه فرار کنند، ولى بیرون قلعه مقابل در آن پیامبر را در برابر خود دیدند و از طرفى علی پایین آمد و با آنان درگیر شد و 18 نفر از بزرگان آنان را کشتند، و بقه تسلیم شدند.                                  .
زنان و فرزندان آنان را اسیر کردند و غنایم را همراه خود آوردند. امر بر این قرار گرفت که هر کس از اهل فدک مسلمان شود، خمس اموال او را بگیرند و هر کس بر دین خود باقى ماند همه اموالش را بگیرند.

این گونه بود که بدون لشکر کشى و کوچکترین دخالت مسلمین قلعه فدک فتح شد. و طبق آیه مبارکه سوره حشر.

سرزمینهایى که بدون لشکر کشى مسلمین فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسلیم نزد پیامبر  بیایند، این مناطق و غنایم و اسراى آن ملک خاص حضرت است و مانند اموال شخصى خود مى تواند هر تصمیمى درباره آنها بخواهد بگیرد، و مسلمین هیچ حقى در آنها ندارند.

اعطاى فدک به حضرت فاطمه (علیها السلام)

در سال هفتم هجرت، فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشیده شد، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر این بخشش شاهد گرفتند.

بعد از این ماجرا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: و آت ذا القربى حقه (حق خویشان را به آنان بده. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: منظور چه کسانى هستند، و این حق کدام است؟                                                                                                      . جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت : فدک را به فاطمه عطا کن
پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: خداوند فدک را براى پدرت فتح کرد، و چون لشکر اسلام آن را فتح نکرده مخصوص من است
خداوند دستور داده آن را به تو بدهم.                                   .
از سوى دیگر مهریه مادرت حضرت خدیجه سلام الله علیها بر عهده پدرت مانده و پدرت در قبال مهریه مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا مى کند
آن را براى خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش. حضرت زهرا عرض کرد : تا شما زنده اید بر من و مال من صاحب اختیار هستید                                     ..  
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ترس آن دارم که نااهلان تصرف نکردن تو را در زمان حیاتم، بهانه اى قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند. حضرت صدیقه سلام الله علیها عرض کرد: آن گونه که صلاح مى دانید عمل کنید. پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤ منین علیه السلام را فراخواند و فرمود: سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایى پیامبر بنویس و ثبت کن. على علیه السلام آن را نوشت و پیامبر صلی الله علیه و آله و ام ایمن شهادت دادند و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ام ایمن زنى از اهل بهشت است                              .. 

غصب فدک

بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ماءموران ابوبکر به دستور او نماینده حضرت صدیقه سلام الله علیها را از فدک اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور کامل براى مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند.
حضرت صدیقه سلام الله علیها همان نوشته و سند فدک را که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤ منین علیه السلام فرمودند و آن حضرت ثبت کرد، عینا نزد ابوبکر آورد، ولى ابوبکر نه سند را قبول کرد و نه شاهدان را.
بعد از 15 روز که از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود، حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها همراه با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد تشریف بردند و خطبه اى ایراد فرمودند که دریایى از معارف، حقایق بلاغت و فصاحت و شرایع اسلامى در آن است
ابوبکر نامه اى دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت، ولى هنگامى که فاطمه زهرا سلام الله علیها آن سند را در دست داشت و به منزل باز مى گشت با عمر روبرو شد و او نوشته ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتى حضرت از او گرفت.

خطبه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از غصب فدک

هنگامى که ابوبکر به اصرار عمر فدک را از حضرت فاطمه میگیرند چون این خبر به ایشان رسید، چادر بر سر نهاد و با گروهى از زنان بسوى مسجد روانه شد، ابوبکر که در میان عده‏اى از مهاجرین و انصار نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند،

خطبه اى است که به گفتة علامة مجلسى، بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان باید بنشینند کلمات و عبارات آن را معنا کنند. اینقدر پرمغز است؛ از لحاظ زیبایى هنرى، مثل زیباترین و بلندترین کلمات نهج البلاغه است

بطور بداهه سخن میگوید! به شیوه فن و هنر مسجع که در خانواده مرسوم بود شاید یک ساعت، با بهترین و زیباترین عبارات و زبده ترین و گزیده ترین معانى سخن گفته. سخنرانى، کلمه به کلمه اش در تاریخ مى ماند.

آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. سپس لحظه‏اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروششان آرام یافت،

آنگاه حضرت زهرا سلام الله علیها کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:

اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها

حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.

بعد از حمد و ثنای خداوند به توحید اشاره دارد : وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ. اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ و گواهى مى‏دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى ‏باشند.                                   .
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‏اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بى‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد
 سپش به بحث نبوت می پردازد : وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، و اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ
 و گواهى مى‏دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکى‏ها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات
 اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‏اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بت‏هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی‏ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ. ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ
 پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلی الله علیه و آله تاریکى‏هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده‏ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل،
 پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده‏اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.                                       .
 آنگاه حضرت فاطمه رو به مردم از کلام خدا قرآن می پردازد :
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ. بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان شما بوده و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیمانده‏اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه‏گر مى ‏باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى ‏گردد، و شنیدن آن راه نجات است بوسیله آن مى‏توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهاى جلوه‏گرش و برهانهاى کافیش و فضائل پسندیده‏اش، و رخصتهاى بخشیده شده‏اش و قوانین واجبش دست یافت
در ادامه خطبه حضرت به فلسفه ی بعضی از احکام پرداخته اند :
فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ
 احکام پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالت‏ورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کم‏فروشى مقرر فرمود و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه‏پرستى خالص شوند.
حضرت در ادامه خطبه به معرفی خود و پدر و همسرش علی می پردازند :
فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ
ثم قالت: اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ
پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى‏ترسند
آنگاه فرمود: اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز مى ‏گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسید مى‏دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره‏گیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینه‏توزان را مى‏شکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.

 

حضرت در ادامه خطبه به تلاشهای پیامبر اشاره می کنند : حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ. وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِی‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ

کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی‏ءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ. وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏هاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند

و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتش‏زنه‏اى بودید که بلافاصله خاموش مى ‏گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مى‏نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏کردید، خوار و مطرود بودید، مى‏ترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید

هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمى‏کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمى‏کرد، باز نمى ‏گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏کننده نمى ‏هراسید

و این در هنگامه‏اى بود که شما در آسایش زندگى مى‏کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى ‏بردید تا ناراحتى‏ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مى‏کردید، و به هنگام نبرد فرار مى‏نمودید.

در ادامه ی خطبه به علائم نفاق :

فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.

و آنگاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه‏گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏هایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى ‏گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آماده‏اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مى‏دهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید

این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مى‏هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏اید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است

در ادامه ی خطبه هشدار پشت کردن به قرآن :

هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ. فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ

این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مى‏آوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بى‏رغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مى‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ،

آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش‏گیره ‏ها را افروخته ‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏ ور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید،

در ادامه ی خطبه موضوع ارث پیامبران :

تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا. وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ. اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟

به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان مى‏خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏ها و درختان کمین گرفته راه مى‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم. و شما اکنون گمان مى ‏برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمى‏دانید؟ اى پسر ابى‏قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مى‏اندازید،

یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ (نمل16) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ (مریم6) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (احزاب6) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ (نساء11) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ (بقره180)

آیا قرآن نمى ‏گوید سلیمان از داود ارث برد، و در مورد خبر زکریا: پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد، و فرمود: و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند، و فرموده: خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‏کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‏فرماید: هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران .
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.

فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.
و شما گمان مى ‏برید که مرا بهره‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه‏اى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا مى ‏گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمى‏برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمى‏دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟

اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد/ چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعده‏گاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان مى ‏برند، و پشیمانى به شما سودى نمى‏رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل مى‏شود.

ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:

یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟

فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ. فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ

وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ (آل ‏عمران144)
آنگاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:

اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمى‏فرمود: حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مى‏شود، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فرو ریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى‏کوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم مى ‏باشد

آیا مى ‏گوئید محمد ص بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بى‏فروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فرو ریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند. بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیم‏تر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمى‏رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانه ‏هایتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏تان، آرام و بلند،

و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‏خوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى‏فرماید: محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى ‏گردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانى نمى‏رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد.
ایهاً بَنی‏قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.

قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟

اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا مى‏ بینید و سخن مرا مى‏شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره‏اید، و داراى ابزار و قوه‏اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏رسد ولى جواب نمى‏دهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمى‏رسید،

در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف مى ‏باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهل‏بیت برگزیده شدید! با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد،

و نعره‏ هاى شرک‏آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید؟

بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ

واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید. آگاه باشید مى‏ بینم که به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏اید، با راحت‏طلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیده‏اید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بى‏نیاز و ستوده است.

اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.

 آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بى‏وفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینه‏ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید،

ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ور خدا که بر قلبها احاطه مى‏یابد متصل است. آنچه مى‏کنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مى‏دانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مى‏کنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى ‏بریم.
فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال: یا بِنْتَ رَسُولِ‏ اللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.

آنگاه ابوبکر پاسخ داد: اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى‏دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن مى‏شمرند

فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ. وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».
پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید

و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده‏ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى ‏گوید، و خدا را گواه مى ‏گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى ‏گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مى‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.

وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى، وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ صلی الله علیه و آله.

و ما آنچه را که مى‏خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‏شود

و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه‏ات فرو نهاده نمى‏گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است آیا مى‏پسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم؟!!

فقالت: سُبْحانَ‏ اللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»

حضرت فاطمه فرمود: پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى ‏گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‏نمود، آیا مى‏خواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مى‏اندازد، و مى‏فرماید: زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد.

بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
خداوند در سهمیه‏هائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهره‏هائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانه‏هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏کنید یاور ماست.

فقال أبوبکر: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.

ابوبکر گفت: خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى ‏باشد و راست مى ‏گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمى‏کنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشته‏ام، و اینان همگى گواه و شاهدند

فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت: مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ

آنگاه حضرت فاطمه رو به مردم کرده و فرمود: اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمى‏اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بد چیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پرده‏ها کنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى ‏کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.
ثم عطفت على قبر النبیّ ص و قالت:
قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ

سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود: بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى ‏کرد. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند

هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ‏ها را آشکار کردند.

لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْکُتُبُ وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ

بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى ‏گردید

جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.

ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه السلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه. فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین : یَابْنَ اَبی‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ. هذا اِبْنُ اَبی‏قُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.

آنگاه حضرت فاطمه به خانه بازگشت و حضرت على ع در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على فرمود:

اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده ‏نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته ‏اى، شاه‏ پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى ‏قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه ‏توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم ‏پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالیکه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.

اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.

آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه ‏نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى ‏کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده ‏اى، گوینده ‏اى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى ‏گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى ‏گویم خداوندا عذر مى‏ خواهم، و یارى و کمک از جانب توست

از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى ‏خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.

فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام: لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى ‏کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.

فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.

حضرت فاطمه فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه ساکت شد.

 

فاطمهسلام الله علیها در مقام دفاع از ولایت

مبارزه با فتنه گران و تاویل ستیزان حضرت فاطمهسلام الله علیها نسبت به انتخاب جانشین برای پیامبر در سقیفه به شدت واکنش نشان داده و به دلیل آن که برخی با وجود نصوص صریح از پیامبران صلی الله علیه و آله در جانشینی حضرت امیرمومنانعلیه السلام در غدیر و مواضع دیگر به این نکته سرنوشت ساز بی توجهی کردند به شدت نگران بود و به مقابله با خطر پرداخت. آن حضرت همانند پیامبر به دفاع از کیان اسلام که در ولایت و نظام ولایی تجلی می یافت، برخاست از این رو حضرت زهراسلام الله علیها به حکم رسالت عظمای الهی قیام میکند و به هدف پاسخ گویی به یکی از آموزه های اصیل قرآن یعنی قیام عدالت، به جنگ کسانی می رود که یا مخالف تنزیل بودند و یا به تنزیل بسنده کرده به تاویل پـشت نموده بودند و یا آن که اصولا تاویلی برای قرآن نمی خواستند و قرآن ظاهر و اسلام وارونه را می جستند

آن حضرتسلام الله علیها نخستین مدافع از اسلام تاویلی و اجرایی در قالب عمل کامل بر اساس آموزه های وحیانی در سایه سار ولایت عظمای الهی امیرمومنان علیعلیه السلام بود. چنان که در همین راه همانند پدربزرگوارش آزارها دید و مصیبت ها تحمل کرد و در نهایت به شهادت رسید.                                   .
فاطمه
سلام الله علیها در مسجد کوفه از مصیبت های پیامبرصلی الله علیه و آله برای تنزیل سخن می گوید و سپس رو به فتنه گران کرده از مصیبت هایی که فرزندان پیامبرصلی الله علیه و آله یعنی اهل بیت عصمت و طهارت و پسر عم پیامبرعلیه السلام اکنون برای تاویل قرآن از دست ایشان می کشد سخن به میان می آورد و می فرماید:

ای مردمانی که برای شنیدن سخن بیهوده شتابانید و کردار زشت و زیان آور را نادیده می گیرید. آیا در قرآن نمی اندیشید یا آنکه بر دلها مهر زده شده است؟! بی تردید اعمال زشت، قلب هایتان را تیره و تار کرده است و گوش ها و چشم هایتان را فرا گرفته است

چه بد آیات قرآن را تأویل می کنید و بدمسیری را به او نشان دادید... به خدا قسم تحمل این بار گران، برایتان کمرشکن است و پایان آن نیز، چیزی جز بدبختی و تیره روزی نخواهد بود و هنگامی که پرده ها برداشته شود و اعمالتان آشکار گردد، خود را میان زیانکاران خواهید یافت

این خود نشان می دهد که فتنه گران تا چه اندازه ضد تاویل قرآن بودند و اجازه نمی دادند تا نظام قرآنی در جامعه پدید آید و جامعه براساس آموزه های قرآنی مدیریت و ولایت شود.

فاطمهسلام الله علیها نومیدانه به خانه باز می گردد و می فرماید : از این پس وای بر هر صبحی که خورشید در آن طلوع کند. چرا که دیگر این مردم نمی توانند تاویل قرآن را در جان و جامعه خویش ببینند و اسلام واقعی از میان ایشان رخت بر می بندد و تا زمان منجی، مردم در میان حق و باطل و فتنه های بسیار گرفتار می شوند

آن حضرتسلام الله علیها سپس سرزنش کنان می فرماید: کردار شما را خدا می بیند و به همین نزدیکی، آنان که ستم کردند، در خواهند یافت که به کجا بازمی گردند. من دختر کسی هستم که به شما از عذاب الهی هشدار داد. پس شما کار خود را بکنید و ما نیز کار خود را خواهیم کرد و منتظر بمانید که ما نیز منتظر خواهیم ماند.

امام علی در پاسخ حضرت زهرا سلام الله علیها

هنگامی که حضرت زهراسلام الله علیها به خانه مراجعت فرمود در حالی که حق ارث فدک او را برده بودند و به امیرالمومنین علیه السلام خطاب فرمود: مانند طفل در شکم مادر پرده نشین شدی و چون شخص متهمی در کنج خانه پنهان گشته ای و بعد از آن که شاه پرهای بازها را در هم شکستی اکنون از پرهای مرغان ضعیف عاجز گردیده ای و توانایی بر آنها نداری

اینک پسر ابو قحافه (ابوبکر) به ستم و ظلم عطا و بخشوده ی پدرم را و قوت و معیشت فرزندان مرا می برد و با من آشکارا دشمنی می کند و در سخن گفتن به سختی با من مجادله می نماید.

امیرالمومنین علیه السلام تمام کلمات را گوش دادند آنگاه به اختصار فرمودند: فاطمه من در امر دین و احقاق حق تا آنجا که ممکن بود کوتاهی نکردم. آیا مایل هستی که این دین مبین باقی و پایدار بماند و نام پدرت الی الأبد در مسجدها و بالای مأذنه ها برده شود؟ حضرت زهراسلام الله علیها فرمودند: نهایت آمال و آرزویم همین است

حضرت علیعلیه السلام فرمودند: پس در این صورت باید صبر کنی زیرا پدرت خاتم الانبیاء به من وصیت نموده و من می دانم که باید صبر نمایم وگرنه قدرت دارم که دشمنان را خوار نمایم و حقت را بگیرم ولی بدان که آن وقت دین از میان می رود. پس از برای خدا و دین خدا صبر کن زیرا ثواب آخرت برای تو بهتر است از حقی که از تو غصب نمودند.

ادامه

  http://m5736z.blog.ir/post/fateme2

http://m5736z.blog.ir/post/fateme3

http://m5736z.blog.ir/post/fateme4

http://m5736z.blog.ir/post/fateme5

http://m5736z.blog.ir/post/fateme6

http://m5736z.blog.ir/post/fateme1

http://m5736z.blog.ir/fatemeAhkaM

http://m5736z.blog.ir/MOSHAF.Qade

http://m5736z.blog.ir/post/fatimaHaDiS

http://m5736z.blog.ir/post/FATEME

 

به نام خدا
مطالب جمع آوری شده در زمینه های مفاهیم قرآنی و تاریخی

از سال 1354   و    بارگذاری آن  در سال  1380 در   سایت

تاریخی فرهنگی قرآنی

و از سال 1393 به تدریج بعضی از مقالات تبدیل به کتاب شده

 و  به حول قوه الهی در  مهر سال 1399 به 40 جلد کتاب رسیده است.

نام  : محمود زارع پور متولد تهران محله قلهک شمیران 1336

کارشناسی علوم قرآن و دینی ، دبیر    و 25 سال   مدیریت    مدرسه

نظرات  (۱)

با سلام خدمت شما استاد عزیز من واقعا با مطالبی که شما در این بخش عنوان کرده‌اید به شناخت بیشتری نسبت به آن حضرت رسیدم و بهترین‌ها را برای شما آرزو میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">