تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

موضوعات قرآنی ؛ دینی و آموزشی : مطالب طبقه بندی شده جهت تحقیق ؛ جزوه ؛ کتاب و .....

مشخصات بلاگ
تاریخی فرهنگی قرآنی ۲

آشنائی با تاریخ اسلام :
عبرت آموزی (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم .... گذشته چراغ راه آینده است)
آشنایی با علوم و موضوعات قرآنی ( هدی و رحمه للمتقین)

آخرین نظرات
  • ۴ خرداد ۰۱، ۱۷:۲۱ - خرید پیج اینستاگرام ارزان
    Great post.


سوره جمعه [62] این سوره در (مدینه ) نازل شده و 11 آیه است

محتواى سوره :. ایـن سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى زند: نخست توجه به توحید و صفات خدا و هدف از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و مساله معاد, و دیگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصیات این عبادت بزرگ .

فضیلت تلاوت سوره :. در فـضیلت تلاوت این سوره چه مستقلا و یا در ضمن نمازهاى یومیه روایات بسیارى وارد شده است

در حدیثى از پیغمبر اکرم (ص) مى خوانیم : (هرکس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد کسانى کـه در نـمـاز جمعه شرکت مى کنند و کسانى که شرکت نمى کنند در تمام بلاد مسلمین به او ده حسنه مى بخشد). قـابـل ذکر است , با این که عدول از سوره توحید و (قل یـا ایها الکـافرون) به سوره هاى دیگر در قرائت نماز جائز نیست این مساله در خصوص نماز جمعه استثنا و عدول از آنها به سوره (جمعه) و (منافقون) جایز بلکه مستحب شمرده شده است


به نام خداوند بخشنده بخشایشگر  (آیـه 1) این سوره نیز با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مى شود, و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسما حسناى او اشاره مى کند که در حقیقت مقدمه اى است براى بحثهاى آینده .
مى فرماید: (آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدامى گویند) و با زبان حال و قال او را از تمام نقایص و عیوب پاک مى شمرند (
یسبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض). خداوندى که (مالک و حاکم است , و از هر عیب و نقصى مبراست) (الملک القدوس). خداوندى که (عزیز و حکیم است) (العزیز الحکیم
).
و به این ترتیب نخست بر (مالکیت و حاکمیت) و سپس (منزه بودن او ازهرگونه ظلم و ستم و نقص) تاکید مى کند, زیرا با توجه به مظالم بى حساب ملوک و شاهان واژه (ملک) تداعى معانى نامقدسى مى کند که با کلمه (قدوس) همه شستشو مى شود.


(آیـه2) بـعـد از ایـن اشـاره کـوتاه و پرمعنى به مساله توحید و صفات خدا, به مساله بعثت پیامبر اسـلام (ص) و هدف از این رسالت بزرگ که در ارتباط با عزیز و حکیم و قدوس بودن خداوند است پـرداخـتـه, مـى گـویـد: (او کـسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان بـرانـگـیـخـت که آیاتش را بر آنهامى خواند) (هو الذى بعث فى الا میین رسولا منهم یتلوا علیهم آیـاته). و در پرتو این تلاوت, (آنها را تزکیه مى کند, و به آنها کتاب (قرآن) و حکمت مى آموزد) (و یزکیهم و یعلمهم الکتـاب و الحکمة) (هرچند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند) (و ان کـانوا من قبل لفى ضلا ل مبین)
پـیـامـبـر اسلام از میان همین گروه درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد, کـتابى مثل قرآن با این محتواى عمیق و عظیم , محال است زائیده فکر بشر باشد آن هم بشرى که نه خود درس خوانده, و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است, این نورى است که از ظلمت برخاسته, و این خود معجزه اى است آشکار و سندى است روشن بر حقانیت او


در آیـه فـوق هـدف ایـن بعثت را در سه امر خلاصه کرده که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آیات الهى است, و دو قسمت دیگر یعنى (تهذیب و تزکیه نفوس) و (تعلیم کتاب و حکمت) دو هدف بزرگ نهائى را تشکیل مى دهد.
آرى ! پـیـامبر(ص ) آمده است که انسانها را هم در زمینه علم و دانش , و هم اخلاق و عمل , پرورش دهـد, تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند, و مسیر الى اللّه را پیش گیرند, و به مقام قرب او نائل شوند.


(آیـه3 ) ولى از آنجاکه پیامبر اسلام تنها مبعوث به این قوم (امى) نبود, بلکه دعوتش همه جهانیان را دربـر مـى گرفت در این آیه, مى افزاید: و رسول است برگروه دیگرى (از مؤمنان) که هنوز به آنها ملحق نشده اند (و آخرین منهم لما یلحقوا بهم). بـه ایـن تـرتیب آیه فوق تمام اقوامى را که بعد از صحابه پیامبر(ص) به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مى شود. و از آنـجـا که همه این امور از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه مى گیرد, در پایان آیه مى افزاید: (و او عزیز و حکیم است) (و هو العزیز الحکیم).


(آیـه 4) سپس به این نعمت بزرگ یعنى , بعثت پیامبر گرامى اسلام (ص) و برنامه تعلیم و تربیت او اشـاره کـرده, مى افزاید: (این فضل خداست که به هرکس بخواهد (و شایسته بداند) مى بخشد, و خداوند صاحب فضل عظیم است) (ذلک فضل اللّه یوتیه من یشـا و اللّه ذوالفضل العظیم).


چارپائى بر او کتابى چند!. در بـعـضـى از روایات آمده است که یهود مى گفتند: اگر محمد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نیست, لذا به آنها گوشزد مى کند که اگر کتب آسمانى خود را دقیقا خوانده و عمل مى کردید این سخن را نمى گفتید, چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام (ص) در آن آمده است. مى فرماید: (کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند مانند دراز گوشى هستند کـه کـتابهائى حمل مى کند) آن را بر دوش مى کشد اما چیزى از آن نمى فهمد (مثل الذین حمل التوریة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا). ایـن قوم از خود راضى که تنها به نام تورات یا تلاوت آن قناعت کردند, بى آنکه اندیشه در محتواى آن داشـته باشند و عمل کنند همانند همین حیوانى هستند که در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است. سپس در ادامه این مثل مى افزاید: (گروهى که آیات خدا را انکار کردند مثال بدى دارند) (بئس مثل القوم الذین کذبوا بـایـات اللّه). و در پـایـان آیـه در یـک جـمـلـه کـوتـاه و پـرمعنى مى فرماید: (و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند)؟ (و اللّه لا یهدى القوم الظالمین).
درسـت اسـت کـه هـدایـت کـار خـداسـت , اما زمینه لازم دارد, و زمینه آن که روح حق طلبى و حق جوئى است باید از ناحیه خود انسانها فراهم شود, و ستمگران از این مرحله دورند. در روایـات اسـلامـى در نـکـوهش عالمان بى عمل تعبیرات تکان دهنده اى آمده است: از جمله , از رسـول خـدا(ص) نـقل شده که فرمود: (هرکس علمش افزوده شود ولى بر هدایتش نیفزاید, این علم, جز دورى از خدا, براى او حاصلى ندارد). و بـدون شک وجود چنین علما و دانشمندانى, بزرگترین بلا براى یک جامعه محسوب مى شود و سرنوشت مردمى که عالمشان چنین باشد, سرنوشت خطرناکى است که به گفته شاعر عرب :. شـبـان , گـوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى دهد اما واى به حال گوسفندانى که شبانشان گرگان باشند.


(آیـه )ـ گـفـتـیم یهود خود را امتى برگزیده, و به اصطلاح تافته اى جدابافته مى دانستند, حتى گـاهـى ادعـا مـى کـردنـد کـه پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى کردند, چنانکه در آیه 18 سوره مائده آمده است. قرآن در مقابل این بلند پروازیهاى بى دلیل, آن هم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند اما عـامـل بـه آن نـبودند, مى گوید: به آنها (بگو: اى یهودیان! اگر گمان مى کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گوئید) تا به لقاى محبوبتان بـرسـیـد (قل یـا ایها الذین هـادوا ان زعمتم انکم اولیـا للّه من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صـادقین ) چرا که دوست همیشه مشتاق لقاى دوست است , و مى دانیم که لقاى معنوى پروردگار در قیامت رخ مى دهد اگر شما راست مى گوئى پس چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیده اید؟ چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟


(آیـه )ـ سپس به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره کرده, مى افزاید: (ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده اند) (و لا یتمنونه ابدا بمـا قدمت ایدیهم). (و خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد) (و اللّه علیم بالظالمین) در حـقـیـقـت ترس انسان از مرگ به خاطر یکى از دو عامل است : یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد, و مرگ را هیولاى فنا و نیستى مى پندارد, و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد. و یا این که به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه و خالى از حسنات مى بیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است و از آنجا که یهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ, عامل دوم بود.


(آیه )ـ ولى مسلما این وحشت و اضطراب مشکلى را حل نمى کند; مرگ, شترى است که بر در خانه هـمه خوابیده است لذا قرآن مى گوید: اى پیامبر! به آنها (بگو: این مرگى که از آن فرار مى کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد) (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملا قیکم). (سـپـس بـه سـوى کسى که داناى پنهان و آشکار است بازگردانده مى شوید آنگاه شما را از آنچه انجام مى دادید خبر مى دهد) (ثم تردون الى عـالم الغیب والشهـادة فینبئکم بمـا کنتم تعملون). قـانـون مـرگ از عـمومى ترین و گسترده ترین قوانین این عالم است, انبیا بزرگ الهى و فرشتگان مقرب همه مى میرند, و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمى ماند, (کل من علیهـا فـان ت و یبقى وجه ربک ذوالجلا ل و لا کرام (الرحمن26و27). هـم مـرگ از قوانین مسلم این عالم است, و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقا آگاه است.
بـنـابـرایـن تنها راه براى پایان دادن به این وحشت, پاکسازى اعمال, و شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد که هرکس حسابش پاک است از محاسبه اش چه باک.


آیه ـ شان نزول : در شان نزول این آیه و سه آیه بعد یا خصوص آخرین آیه این سوره روایات مختلفى نقل شده همه آنها از این معنى خبر مى دهد که در یکى از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالى و گـرسـنگى و افزایش نرخ اجناس شده بودند (دحیه) با کاروانى از شام فرا رسید و با خود مواد غذائى آورده بود, در حالى که روز جمعه بود و پیامبر(ص) مشغول خطبه نماز جمعه بود. طـبـق مـعمول براى اعلام ورود کاروان طبل زدند و حتى بعضى دیگر آلات موسیقى را نواختند, مـردم بـا سرعت خود را به بازار رساندند, در این هنگام مسلمانانى که در مسجد براى نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کرده و براى تامین نیازهاى خود به سوى بازار شتافتند, تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقى ماندند آیه نازل شد و آنها را سخت مذمت کرد. پیامبر(ص) فرمود: (اگر این گروه اندک هم مى رفتند از آسمان سنگ بر آنهامى بارید)


بزرگترین اجتماع عبادى ـسیاسى هفته : در آیـات گـذشته بحثهاى فشرده اى پیرامون توحید و نبوت و معاد, و نیز مذمت یهود دنیاپرست آمده بود در اینجا به گفتگو پیرامون یکى از مهمترین وظائف اسلامى که در تقویت پایه هاى ایمان تـاثیر فوق العاده دارد, و از یک نظر هدف اصلى سوره را تشکیل مى دهد, یعنى نماز جمعه و بعضى از احکام آن مى پردازد. نـخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده, مى فرماید: (اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى کـه بـراى نـماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذکر خدا (خطبه و نماز) بشتابید و خرید و فـروش را رهـا کـنـیـد, ایـن براى شما بهتر است اگر مى دانستید) (یـا ایها الذین آمنوا اذا نودى للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکراللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون ) بـه ایـن تـرتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مى شود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خداست بشتابند. البته ترک خرید و فروش مفهوم وسیعى دارد که هر کار مزاحمى را شامل مى شود. مـنـظـور از (ذکراللّه) در درجه اول (نماز) است, ولى مى دانیم خطبه هاى نماز جمعه هم که آمیخته با ذکر خداست, در حقیقت بخشى از نماز جمعه است, بنابراین باید براى شرکت در آن نیز تسریع کرد.


(آیه )ـ در این آیه مى افزاید: (و هنگامى که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فـضـل خدا بطلبید و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگارشوید) (فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فى الا رض و ابتغوا من فضل اللّه و اذکروا اللّه کثیرا لعلکم تفلحون) (آیـه )ـ در آخـرین آیه سوره کسانى که پیغمبراکرم (ص) را به هنگام نمازجمعه رها کردند و براى خرید از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شدیدا مورد ملامت قرار داده, مى گوید: (هنگامى که آنها تـجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى شوند و به سوى آن مى روند, و تو را ایستاده (در حـالى که خطبه نماز جمعه مى خوانى) به حال خود رها مى کنند) (و اذا راوا تجـارة او لهوا انفضوا الیهـا و ترکوک قـائما). ولـى بـه آنـهـا (بـگـو: آنـچـه نـزد خـداسـت بـهـتر از لهو و تجارت بهتر است و خداوند بهترین روزى دهندگان است) (قل مـا عنداللّه خیر من اللهو و من التجـارة و اللّه خیرالرازقین).
ثواب و پاداش الهى و برکاتى که از حضور در نماز جمعه و شنیدن مواعظ و اندرزهاى پیامبر(ص) و تـربـیـت مـعـنوى و روحانى عائد شما مى شود قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر نیست, و اگر از این مى ترسید که روزى شما بریده شود اشتباه مى کنید, خداوند بهترین روزى دهندگان است. تـعـبـیـر (لـهو) اشاره به طبل و سایر آلات لهوى است که به هنگام ورود قافله تازه اى به مدینه مى زدند که هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسیله اى براى سرگرمى و تبلیغ کالا.


نکته ها:.


1ـ نخستین نماز جمعه در اسلام :. در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مسلمانان مدینه, پیش از آن که پیامبر(ص) هجرت کند, بـا یـکدیگر صحبت کردند و گفتند: یهود در یک روز هفته اجتماع مى کنند (روز شنبه) و نصارى نیز روزى براى اجتماع دارند (یکشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهیم و درآن روز جمع شویم و ذکـر خدا گوئیم و شکر او را به جا آوریم, آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان (یوم العروبه) نـامـیـده مى شد, براى این هدف برگزیدند, وبه سراغ (اسعدبن زراره) (یکى از بزرگان مدینه) رفـتـنـد, او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز, (روز جمعه) نامیده شد, زیرا روز اجتماع مسلمین بود.
و این نخستین جمعه اى بود که در اسلام تشکیل شد.
امـا اولین جمعه اى که رسول خدا(ص) با اصحابش تشکیل دادند, هنگامى بودکه به مدینه هجرت کرد, وارد مدینه شد, و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود, حضر , چهار روز در (قـبـا) مـاندند و مسجد قبا را بنیان نهادند, سپس روز جمعه به سوى مدینه حرکت کرد و به هـنـگـام نـماز جمعه به محله (بنى سالم) رسید, و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت , و این اولین جمعه اى بود که رسول خدا(ص) در اسلام به جا آورد, خطبه اى هم در این نماز جمعه خواند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود.


2ـ اهمیت نماز جمعه :. بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است, که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند, و هرگونه کسب و کار و برنامه مزاحم را ترک گویند. در احادیث اسلامى نیز تاکیدهاى فراوانى وارد شده است از جمله : درخطبه اى که موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام (ص) نقل کرده اند آمده :. (خـداونـد نماز جمعه را بر شما واجب کرده هرکس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى اسـتخفاف یا انکار ترک کند خداوند او را پریشان مى کند, و به کار او برکت نمى دهد, بدانید نماز او قبول نمى شود, بدانید زکات او قبول نمى شود,بدانید حج او قبول نمى شود, بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کارتوبه کند)!. البته باید توجه داشت که مذمتهاى شدیدى که در مورد ترک نماز جمعه آمده در صورتى است که نماز جمعه واجب عینى باشد.


3ـ فلسفه نماز عبادى ـسیاسى جمعه :. نماز جمعه , قبل از هر چیز یک عبادت بزرگ دسته جمعى است, و اثر عمومى عبادات را که تلطیف روح و جان, و شستن دل از آلودگیهاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى باشد در بردارد. و امـا از نـظـر اجـتـمـاعـى و سیاسى , یک کنگره عظیم هفتگى است که بعد از کنگره سالانه حج, بـزرگترین کنگره اسلامى مى باشد, و به همین دلیل در روایتى ازپیغمبر اکرم (ص) نقل شده که : (جمعه حج کسانى است که قادر به شرکت در مراسم حج نیستند).
در حقیقت اسلام , به سه اجتماع بزرگ اهمیت مى دهد:. اجتماعات روزانه که در نماز جماعت حاصل مى شود.
اجتماع هفتگى که در مراسم نماز جمعه است. و اجتماع حج که در کنار خانه خدا هر سال یک بار انجام مى گیرد.
نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است بخصوص این که یکى از برنامه هاى خطیب در خطبه نماز جمعه, ذکر مسائل مهم سیاسى و اجتماعى و اقتصادى است





سوره منافقون [63]

این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 11 آیه است

محتواى سوره :.
1ـ نشانه هاى منافقان که خود شامل چندین قسمت حساس است .
2ـ برحذر داشتن مؤمنان از توطئه هاى منافقان .
3ـ هشدار به مؤمنان که مواهب مادى دنیا آنها را از ذکر خداوند غافل نکند.
4ـ توصیه به انفاق در راه خدا, و بهره گیرى از اموال , پیش از آن که مرگ فرارسد و آتش حسرت به جان انسان بیفتد.


فضیلت تلاوت سوره :. در حـدیـثـى از پـیـغـمـبر گرامى اسلام (ص ) آمده است : ((کسى که سوره منافقون رابخواند از هرگونه نفاق پاک مى شود) این فضائل و آثار مهم نمى تواند تنها نتیجه تلاوت خالى از اندیشه و عمل باشد, چـرا کـه هـرگز خواندن این سوره بى آنکه برنامه زندگى بر آن تطبیق شود روح نفاق را از انسان بیرون نمى برد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


سرچشمه نفاق و نشانه هاى منافقان !. مساله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبر(ص ) به مدینه هجرت فرمود و پایه هاى اسلام قوى , و پـیـروزى آن آشـکـار شد, وگرنه در مکه تقریبا منافقى وجود نداشت زیرا اظهار مخالفت بطور آشـکـار مشکل , و گاه غیرممکن بود, و لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامه هاى تخریبى خـود تـغـیـیـر چـهره داده , ظاهرا به صفوف مسلمانان پیوستند, ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى دادند.
اصولا طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى چشمگیر با صفوف منافقان روبه رو خواهد شد, و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه گر مـى شـونـد, و از اینجاست که مى توان فهمید
چرا این همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده نه در مکه .
مساله نفاق و منافقان مخصوص به عصرپیامبر(ص) نبود, بلکه هر جامعه اى مخصوصا جوامع انقلابى
 با آن روبرو هستند, به همین دلیل باید تحلیهاى قرآن را روى ایـن مساله به عنوان یک مساله مورد نیاز
فعلى, مورد بررسى دقیق قرار داد, و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقین در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت.
نـکـتـه مـهم دیگر این که خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتراست, چرا که از یـکسو شناخت آنها غالبا آسان نیست, و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند, و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى کنند که جدا
ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با سایر اعضا جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مى سازد. به همین دلیل اسلام در طول تاریخ خود بیشترین ضربه را از منافقان خورده,
و نیز به همین دلیل قرآن سخت ترین حملات خود را متوجه منافقان ساخته وآن قدر که آنها را کوبیده هیچ دشمنى را نکوبیده است.
(آیـه )ـ نـخـسـتـین سخنى را که قرآن در اینجا درباره منافقان مطرح مى کند همان اظهار ایمان دروغـیـن آنـهاست که پایه اصلى نفاق را تشکیل مى دهد, )هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى گویند, ما شهادت مى دهیم که حتما تو رسول خدائى)! اذا جـاک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول اللّه

سـپـس مـى افـزایـد: (خداوند مى داند که تو فرستاده او هستى, ولى خداوند شهادت مى دهد که مـنـافـقـان دروغـگو هستند) و به گفته خود ایمان ندارند (
واللّه یعلم انک لرسوله واللّه یشهد ان الـمـنــافـقـیـن لـکـاذبـون ) چـرا کـه آنها نمى خواستند, خبر از رسالت پیامبر(ص) بدهند, بلکه مى خواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند و مسلما در این خبر دروغگو بودند.
و از اینجا نخستین نشانه نفاق, روشن مى شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است که با زبان مؤکدا اظـهـار ایـمان مى کنند, ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ایمان نیست, این دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشکیل مى دهد.
(آیـه )ـ ایـن آیه به دومین نشانه منافقین پرداخته: (آنهاسوگندهایشان را سپر ساخته اند, تا مردم را از راه خدا باز دارند) اتخذوا ایمـانهم جنة فصدوا عن سبیل اللّه (آنها کارهاى بسیار بدى انجام مى دهند) انهم سـاء مـا کـانوا یعملون

چرا که در طریق هدایت مردم به آئین حق, ایجاد مانع مى نمایند, و چه عملى از این بدتر و زشت تر است ؟
تعبیر (
جنه) (سپر) نشان مى دهد که آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستیزند, وهرگز نباید فریب ظاهرسازى و چرب زبانى آنها را خورد, زیرا انتخاب سپرمخصوص میدانهاى نبرد است .
(آیـه )ـ ایـن آیه به علت اصلى این گونه اعمال ناروا پرداخته: (این به خاطر آن است که آنـها نخست ایمان آوردند, سپس کافر شدند, و لذا بردلهاى آنها مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمى کنند) ذلک بانهم آمنوا ثم کفروافطبع على قلوبهم فهم لا یفقهون

منافقان دو گروهند, گروهى از اول ایمانشان صورى و ظاهرى بوده, و گروه دیگر در آغاز ایمان حـقـیـقى داشته اند سپس راه ارتداد و نفاق را پیش گرفته اند, ظاهرآیه مورد بحث گروه دوم را مى گوید.
و این سومین نشانه از نشانه هاى آنهاست که از درک حقائق روشن غالبا محرومند.
(آیه )ـ این آیه نشانه هاى بیشترى را از منافقین ارائه داده: (هنگامى که آنها را مى بینى جسم و قیافه آنان تو را در شگفتى فرو مى برد) واذا رایتهم تعجبک اجسـامهم (ظاهرى آراسته و قیافه هائى جالب دارند)
علاوه بر این چنان شیرین و جذاب سخن مى گویند که (اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا مى دهى)!
وان یقولوا تسمع لقولهم (
جائى که پیامبر(ص) ظاهرا تحت تاثیر جذابیت سخنان آنها قرار گیرد تکلیف دیگران روشن است)
ایـن از نـظـر ظـاهـر و امـا از نـظر باطن (گوئى چوبهاى خشکى هستند که به دیوارتکیه داده شده اند)
کانهم خشب مسندة

اجسامى بى روح , و صورتهائى بى معنى و هیکلهائى توخالى دارند, نه ازخود استقلالى, نه در درون نـور و صفائى و نه اراده و تصمیم محکم و ایمانى دارند, درست همچون چوبهائى خشک تکیه زده بر دیوار!.
سپس مى افزاید: آنها چنان توخالى و فاقد توکل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که (هر فریادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى پندارند)
یحسبون کل صیحة علیهم (
تـرس و وحـشـتـى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکم فرماست , و یک حالت سؤظن و بدبینى جانکاه سرتاسر روح آنها را فراگرفته است)
و در پایان آیه به پیامبر(ص ) هشدار مى دهد که (اینها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها برحذر باش)
هم العدو فاحذرهم

سـپـس مـى گـویـد: (خداوند آنها را بکشد, چگونه از حق منحرف مى شوند)؟!
قـاتلهم اللّه انى یؤفکون

شان نزول : بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین (قدید) واقع شد دو نفر از مـسـلمانان , یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند, (عبداللّه بن ابى) که ازسرکرده هاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت, و مـشـاجـره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت, عبداللّه بن ابى, سخت, خشمگین شد, و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت : (به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم, عزیزان, ذلـیـلان را بـیرون خواهند کرد) و منظورش از عزیزان, خود و اتباعش بود و ازذلیلان مهاجران, سـپـس رو بـه اطـرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید, این گـروه را در شـهـر خـود جـاى دادیـد و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمى دادید بر گردن شما سوار نمى شدند. در اینجا (زیدبن ارقم) که در آن وقت جوانى نوخاسته بود, رو به (عبداللّه بن ابى) کرد و گفت بـه خـدا سـوگـنـد ذلـیـل و قـلـیـل تـوئى ! و محمد(ص ) در عزت الهى ومحبت مسلمین است, (عبداللّه) صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک !.
زیدبن ارقم خدمت رسول خدا(ص ) آمد و ماجرا را نقل کرد. پیامبر(ص ) کسى را به سراغ ((عبداللّه )) فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کرده اند؟. عـبـداللّه گـفـت : به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم ! و (زید) دروغ مى گوید. سـپـس پـیـامـبر(ص ) دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند, سرانجام پیامبر(ص ) وارد مدینه شد. زیدبن ارقم مى گوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم در این هنگام سوره منافقین نازل شد, و زید را تصدیق , و عبداللّه را تکذیب کرد. پیامبر(ص ) گوش زید را گرفت و فرمود: اى جوان ! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را درباره آنچه تو گفته بودى نازل کرد. هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبداللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:خدمت پیامبر(ص ) برو تا براى تو استغفار کند, عبداللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت در اینجا آیه واذا قیل لهم تعـالوا نازل گردید.
نشانه هاى دیگرى از منافقان ـ.


ایـن آیـه و آیـات بـعـد از آن هـمچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانه هاى گوناگون آنهاست , مـى فـرماید: ((هنگامى که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدابراى شما استغفار کند, سرهاى خود را (از روى استهزا و کبر و غرور) تکان مى دهند و آنها را مى بینى که از سخنان تو اعراض کرده و تـکبر مى ورزند)) (واذا قیل لهم تعـالوا یستغفر لکم رسول اللّه لووا رؤسهم ورایتهم یصدون وهم مستکبرون ).
روشن است که روح اسلام , تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور;
Š
همیشه مانع این تسلیم است , به هـمـین دلیل یکى از نشانه هاى منافقان , بلکه یکى ازانگیزه هاى نفاق را همین خودخواهى و خود برتربینى و غرور مى توان شمرد.
(آیـه )ـ در این آیه براى رفع هرگونه ابهام در این زمینه , مى افزاید: به فرض که آنها نزد تو بیایند و براى آنها استغفار کنى , زمینه آمرزش در آنها وجود نداردبنابراین ((براى آنها تفاوت نمى کند که , خـواه اسـتغفار کنى یا نکنى , هرگز خداوند آنان را نمى بخشد))! (سوا علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر اللّه لهم
).
دلـیـل آن هـم ایـن اسـت کـه : ((خـداونـد قوم فاسق را هدایت نمى کند)) (ان اللّه لا یهدى القوم الفـاسقین ) چرا که در گناه اصرار مى ورزند و در برابر حق مستکبرند. استغفار پیامبر(ص ) تنها در صورتى اثر مى گذارد که زمینه مساعد و قابلیت لازم فراهم شود, اگر بـه راسـتـى آنها توبه کنند و سر تسلیم در مقابل حق فرود آورند,استغفار پیامبر(ص ) و شفاعت او مسلما مؤثر است , و در غیر این صورت کمترین اثرى نخواهد داشت .
(آیه )ـ سپس به یکى از گفته هاى بسیار زشت آنها که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مى شود اشـاره کـرده , مى فرماید: ((آنها کسانى هستند که مى گویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انـفـاق نـکنید (و از اموال و امکانات خود در اختیارآنها قرار ندهید) تا پراکنده شوند)) (هم الذین یقولون لا تنفقوا على من عندرسول اللّه حتى ینفضوا). غـافـل از ایـن کـه ((خـزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند)) (وللّه خزائن السموات والا رض ولکن المنـافقین لا یفقهون
).
این بینواها نمى دانند که هرکس هرچه دارد از خدا دارد, اگر ((انصار))مى توانند به ((مهاجران )) پـناه دهند و آنها را در اموال خود سهیم کنند این بزرگترین افتخارى است که نصیبشان شده , نه تنها نباید منتى بگذارند, بلکه باید خدا را بر این توفیق بزرگ شکر گویند.
(آیه )ـ سپس به یکى دیگر از نفرت انگیزترین سخنان آنها اشاره کرده ,مى افزاید: ((آنها مى گویند: اگـر بـه مـدینه بازگردیم , عزیزان ذلیلان را بیرون مى کنند))!(یقولون لئن رجعنـا الى المدینة لیخرجن الا عز منها الا ذل
).
ایـن همان گفتارى است که از دهـان آلوده ((عبداللّه بن ابى )) خارج شد, ومنظورش این بود که ما ساکنان مدینه , رسول اللّه (ص ) و مؤمنان مهاجر را بیرون مى کنیم .
سپس قرآن پاسخ دندان شکنى به آنان داده , مى گوید: ((عزت مخصوص خداو رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند)) (
وللّه العزة ولرسوله وللمؤمنین ولکن المنـافقین لا یعلمون
).
تـنـهـا مـنافقان مدینه نبودند که این سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلکه قبل ازآنها نیز سـران قریش در ((مکه )) مى گفتند: اگر این گروه اندک مسلمان فقیر را درمحاصره اقتصادى قرار دهیم , یا از مکه بیرونشان کنیم , مطلب تمام است !.
امـروز نیز دولتهاى استعمارى به پندار این که خزائن آسمان و زمین را دراختیار دارند مى گویند مـلتهائى را که در برابر ما تسلیم نمى شوند باید در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آیند و تسلیم شوند!.
ایـن کـوردلان خـبـر ندارند که با یک اشاره خداوند تمام ثروتها و امکاناتشان برباد مى رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى گردد.
(آیه )ـ
اموال و فرزندان , شما را از یاد خدا غافل نکنند!.
از آنـجـا کـه یکى از عوامل مهم نفاق حب دنیا, و علاقه افراطى به اموال وفرزندان است , در اینجا مـؤمنان را از چنین علاقه افراطى باز مى دارد, مى گوید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال و فـرزنـدانتان شما را از یاد خدا غافل نکند)! (
یـاایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم ولا اولا دکم عن ذکراللّه
).
(و کسانى که چنین کنند زیانکارانند)) (
ومن یفعل ذلک فاولئک هم الخـاسرون
).
درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند, ولى تا آنجا که از آنهادر راه خدا و براى نیل به سـعـادت کمک گرفته شود, اما اگر علاقه افراطى به آنهاسدى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مى شوند.
(آیـه )ـ سـپـس بـه دنـبـال ایـن اخطار شدید به مؤمنان , دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده , مـى فـرمـاید:((و از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید پیش ازآنکه مرگ یکى از شما فرارسد و بـگوید: پروردگارا! چرا (مرگ ) مرا مدت کمى به تاخیر نینداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صـالـحان باشم ))؟! (وانفقوا ممارزقنـاکم من قبل ان یاتى احدکم الموت فیقول رب لولا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق واکن من الصالحین


سوره صف [61].

این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 14 آیه است .

محتواى سوره :. این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى زند:
یـکـى بـرترى اسلام بر تمام آئینهاى آسمانى , و تضمین بقا و جاودانگى آن از سوى خداوند, و دیگر لزوم جهاد در طریق حفظ و پیشرفت این آئین . اما در یک نظر مى توان به سه بخش دیگر نیز اشاره کرد.
1ـ دعوت به هماهنگى گفتار و کردار و پرهیز از سخنان بى عمل .
2ـ یادآورى از پیمان شکنى بنى اسرائیل و بشارت مسیح به ظهور اسلام .
3ـ اشاره فشرده اى به زندگى حواریین مسیح و الهام از آنها.
انتخاب نام ((صف )) براى سوره به خاطر تعبیرى است که در آیه چهارم این سوره آمده , گاهى نیز به عنوان سوره ((عیسى )) و یا سوره ((حواریین )) نامیده شده است .

فضیلت تلاوت سوره :. در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانیم :
((هرکس سوره عیسى (سوره صف ) را بخواند حضرت مسیح بر او درودمى فرستد و تا در دنیا زنده است براى او استغفار مى کند و در قیامت رفیق او است )).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ آغاز این سوره نیز تسبیح خداوند است و به همین جهت آن را جزسوره هاى ((مسبحات )) (سوره هائى که با تسبیح خدا شروع مى شود) شمرده اند. مـى فـرماید: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است , همه تسبیح خدامى گویند)) (
سبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض ). چـرا تـسـبیح او نگویند و از هر عیب و نقصى منزهش نشمرند با این که ((اوشکست ناپذیر, و حکیم است )) (وهو العزیز الحکیم )1.
آیـه ـ شان نزول : جمعى از مؤمنان پیش از آنکه حکم جهاد نازل شودمى گفتند: اى کاش خداوند بـهـتـرین اعمال را به ما نشان مى داد تا عمل کنیم , چیزى نگذشت که خداوند به آنها خبر داد که ((افـضل اعمال , ایمان خالص و جهاد است ))اما این خبر آنها را ناخوشایند آمد و تعلل ورزیدند, آیه نازل شد و آنها را ملامت کرد.
تـفـسـیـر: ایـن آیـه بـه عنوان ملامت و سرزنش از کسانى که به گفته هاى خودعمل نمى کنند, مـى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا سخنى مى گوئید که عمل نمى کنید))؟! (
یـا ایها الذین آمنوا لم تقولون مـا لا تفعلون
)2.
(آیـه )ـ سـپـس در ادامـه هـمـین سخن مى افزاید: ((نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگوئید که عمل نمى کنید)) (
کبر مقتا عنداللّه ان تقولوا مـالا تفعلون )3. آیه فوق هرگونه تخلف از عهد و پیمان و وعده , و حتى به گفته بعضى نذر رانیز شامل مى شود. در حـدیـثى از امام صادق (ع ) مى خوانیم : ((وعده مؤمن به برادرش نوعى نذراست , هرچند کفاره ندارد, و هرکس تخلف وعده کند با خدا مخالفت کرده , وخویش را در معرض خشم او قرارداده , و این همان است که قرآن مى گوید: ((یـا ایهاالذین آمنوا لم تقولون مـالا تفعلون
))4.
(آیه )ـ در این آیه مساله اصلى را که مساله جهاد است پیش کشیده ,مى فرماید: ((خداوند کسانى را دوسـت مى دارد که در راه او پیکار مى کنند گوئى بنائى آهنین اند)) (
ان اللّه یحب الذین یقـاتلون فى سبیله صفا کانهم بنیـان مرصوص
)5. بـنـابـراین نفس پیکار مطرح نیست , آنچه مهم است این که پیکار ((فى سبیل اللّه ))باشد و آن هم با اتحاد و انسجام کامل همانند سدى فولادین .
از مهمترین عوامل پیروزى در برابر دشمنان انسجام و به هم پیوستگى صفوف در میدان نبرد است , نـه تـنها در نبردهاى نظامى که در نبرد سیاسى واقتصادى نیز جز از طریق وحدت کارى ساخته نیست .
(آیـه 6) در تـعقیب دو دستورى که در آیات قبل درباره ((هماهنگى گفتار وکردار)) و ((وحدت صـفـوف )) آمـده بود در این آیه براى تکمیل این معنى به گوشه اى اززندگى دو پیامبر موسى و عـیـسـى (ع ) اشـاره مى کند که متاسفانه نمونه هاى روشنى از((جدائى گفتار و عمل )) و ((عدم انـسجام صفوف )) در زندگى پیروان آن دو دیده مى شود, با سرنوشت شومى که به دنبال آن پیدا کردند.
نـخـست مى فرماید: ((به یاد آورید هنگامى را که موسى به قومش گفت : اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهید با این که مى دانید من فرستاده خدا به سوى شماهستم ))؟!
(واذ قـال موسى لقومه یـا قوم لم تؤذوننى وقد تعلمون انى رسول اللّه الیکم ).
ایـن آزار اشـاره بـه نـسـبـتهاى ناروائى است که به موسى مى دادند و خداوندموسى را از آن مبرا سـاخت , در آیه 69 سوره احزاب مى خوانیم : ((اى کسانى که ایمان آورده اید همانند کسانى نباشید که موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى گفتند) مبرا ساخت )).
ولـى این عمل بدون مجازات نماند چنانکه در پایان آیه موردبحث مى خوانیم :((هنگامى که آنها از حـق مـنحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت , و خدافاسقان را هدایت نمى کند))
(فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم واللّه لا یهدى القوم الفـاسقین ).
از ایـن تـعـبـیـر استفاده مى شود که هدایت و ضلالت , هرچند از ناحیه خداونداست اما زمینه ها و مقدمات و عوامل آن , از ناحیه خود انسان است .
من بشارت ظهور ((احمد)) را آورده ام !.

در این آیه به مساله رسالت حضرت عیسى (ع ) و کارشکنى و تکذیب بنى اسرائیل در مقابل او اشاره کـرده , مـى افـزایـد ((و (بـه یـاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت : اى بنى اسرائیل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم , این درحالى است که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده [ تورات ] مى باشم )) 7 (واذ قـال عیسى بن مریم یـا بنى اسرائیل انى رسول اللّه الیکم مصدقا لمـا بین یدى من التوریة ). ((و بـشـارت دهـنده به رسولى که بعد از من مى آید و نام او احمد است ))(ومبشرا برسول یاتى من بعدى اسمه احمد). بـنابراین من حلقه اتصالى هستم که امت موسى و کتاب او را به امت پیامبرآینده (پیامبر اسلام ) و کتاب او, پیوند مى دهم . گـرچه جمعى از بنى اسرائیل به این پیامبر موعود ایمان آوردند, اما گروه عظیمى سرسختانه در برابر او ایستادند, و حتى معجزات آشکار او را انکار کردند ولذا در پایان آیه مى افزاید: ((هنگامى که او [ احـمـد] بـا معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد گفتند: این سحرى است آشکار))! (فلما جـاهم بالبینـات قـالواهذا سحر مبین ).
عـجـب این که : طایفه یهود, قبل از مشرکان عرب , این پیامبر(ص ) را شناخته بودند, اما با این همه بسیارى از بت پرستان , ایمان آوردند ولى بسیارى از یهود برلجاج و عناد و انکار باقى ماندند.
(آیـه 8) در آیـه قـبـل خـوانـدیم که چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پیامبر پیشین حضرت مسیح (ع ) درباره ظهور پیامبر اسلام (ص ), و على رغم توام بودن دعوت پیامبر اسلام (ص ) با ((بینات )) و دلائل روشن و معجزات , چگونه به مقابله و انکار برخاستند, در اینجا عاقبت کار این افراد, و سرنوشت آنها راتشریح مى کند. نخست مى فرماید: ((چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالى که دعوت به اسلام مى شود)) (
ومن اظلم ممن افترى على اللّه الکذب وهویدعى الى الا سلا م
).
آرى ! چـنـیـن کسى که دعوت پیامبر الهى را دروغ , معجزه او را سحر و آئین اورا باطل مى شمرد ستمکارترین مردم است , چرا که راه هدایت و نجات را به روى خود و سایر بندگان خدا مى بندد.
در پـایـان آیـه مـى افـزاید: ((و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى کند)) (
واللّه لا یهدى القوم الظالمین
).
مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند!.

سـپـس بـراى این که نشان دهد دشمنان حق قادر نیستند آئین او را برچینندضمن تشبیه جالبى مى فرماید: ((آنان مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند, ولى خداوند نور خود را کامل مـى کند هرچند کافران خوش نداشته باشند))!(یریدون لیطفؤا نوراللّه بافواههم واللّه متم نوره ولو کره الکـافرون )9.
آرى ! هـمـان گونه که خداوند اراده کرده بود این نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسـلام هـر زمان نسبت به گذشته وسیعتر مى شود, و آمارها نشان مى دهد که جمعیت مسلمانان جـهـان عـلـى رغـم تلاشهاى مشترک ((صهیونیستها)),((صلیبیها)) و دیگر دشمنان اسلام رو به افزایش است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـراى تـاکـید بیشتر با صراحت مى گوید: ((او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاده تا او را بر همه ادیان غالب سازد هرچندمشرکان کراهت داشته باشند)) (
هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودین الحق لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون
)10.و سـرانـجـام اسـلام هـم از نـظـر منطق , و هم از نظر پیشرفت عملى بر مذاهب دیگر غالب شد, و دشـمـنـان را از قسمتهاى وسیعى از جهان عقب زد و جاى آنها راگرفت و هم اکنون نیز در حال پیشروى است .
الـبـتـه مرحله نهائى این پیشروى به عقیده ما با ظهور حضرت مهدى ـعج ـتحقق مى یابد که این آیات خود دلیلى بر آن ظهور عظیم است .
تجارتى پرسود و بى نظیر!.

یـکى از اهداف مهم این سوره , دعوت به ایمان و جهاد است , این آیه و سه آیه بعد نیز تاکیدى است به این دو اصل , با مثال لطیفى که انگیزه حرکت الهى را درجان انسان به وجود مى آورد.
نخست مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتى راهنمائى کنم که شما را از عـذاب دردناک رهائى مى بخشد))؟ (
یـا ایها الذین آمنواهل ادلکم على تجـارة تنجیکم من عذاب الیم
)11.
(آیـه 12) سپس به شرح آن تجارت پرسود پرداخته , مى افزاید: ((و آن این که به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید))(
تؤمنون باللّه ورسوله وتجـاهدون فى سبیل اللّه باموالکم وانفسکم ). بـدون شـک خـدا نـیازى به این تجارت پرسود ندارد, بلکه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مـى گیرد, لذا در پایان آیه مى فرماید: ((این براى شما (از هرچیز) بهتر است اگر بدانید)) (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون ).

ایـمـان بـه پـیـامـبر(ص ) از ایمان به خدا جدا نیست , همان گونه که جهاد با جان , ازجهاد با مال نمى تواند جدا باشد, و اگر مى بینیم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است که از جهاد بـا جـان مـهمتر مى باشد, بلکه به خاطر این است که مقدمه آن محسوب مى شود چرا که ابزار جهاد ازطریق کمکهاى مالى فراهم مى گردد.
(آیـه13 ) تـا ایـنـجـا سه رکن اساسى از ارکان این تجارت بزرگ مشخص شد((خریدار)) خداست و ((فـروشنده )) انسانهاى با ایمان , ((و متاع )) جانها و اموالشان ,اکنون نوبت به رکن چهارم مى رسد که بهاى این معامله عظیم است . مى فرماید: اگر چنین کنید ((گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهائى ازبهشت داخل مى کند کـه نـهرها از زیر درختانش جارى است و در مسکنهاى پاکیزه دربهشت جاویدان جاى مى دهد, و ایـن پیروزى عظیم است ))
(یغفر لکم ذنوبکم ویدخلکم جنات تجرى من تحتها الا نهـار ومسـاکن طیبة فى جنات عدن ذلک الفوز العظیم
). در مـرحـله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى رود چرا که بیشترین ناراحتى فکر انـسـان از گـنـاهـان خـویش است , همچنین این تعبیر نشان مى دهد که نخستین هدیه الهى به شهیدان راهش این است که تمام گناهانشان رامى بخشد.
(آیـه 14) در ایـن آیـه بـه دو شـاخه از مواهب الهى در دنیا نیز اشاره کرده ,مى فرماید: ((و (نعمت ) دیـگـرى کـه آن را دوسـت داریـد به شما مى بخشد, و آن یارى خداوند, و پیروزى نزدیک است )) (
واخرى تحبونهـا نصر من اللّه وفتح قریب ).
چه تجارت پرسود و پربرکتى ؟ که سراسرش فتح و پیروزى و نعمت ورحمت است .
سـپـس بـه هـمـین دلیل به مؤمنان در مورد این تجارت بزرگ تبریک مى گوید ومى افزاید: ((و مؤمنان را بشارت ده )) به این پیروزى بزرگ (
وبشر المؤمنین
).
همچون حواریون باشید!.

در ایـن آیـه کـه آخـرین آیه سوره صف مى باشد باز تکیه و تاکید روى امر((جهاد)) است که محور اصـلـى سـوره را تـشـکیل مى دهد, منتهى از طریقى دیگر این مساله را تعقیب مى کند, و مطلبى مـهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى ارائه داده , مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! یاوران خدا باشید)) 15 (یـا ایها الذین آمنوا کونوا انصـاراللّه خدائى که تمام قدرتها از او سرچشمه مى گیرد و به او باز مى گردد.سـپـس بـه یک نمونه تاریخى اشاره مى کند تا بدانند این راه بدون رهرو نبوده ونیست , مى افزاید: ((همان گونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت : چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند))؟! (کمـا قـال عیسى ابن مریم للحواریین من انصـارى الى اللّه ). و ((حـواریون (در پاسخ با نهایت افتخار) گفتند: ما یاوران خدائیم )) (قـال الحواریون نحن انصـار اللّه ).
و در همین مسیر با دشمنان حق به مبارزه برخاستند ((در این هنگام گروهى ازبنى اسرائیل ایمان آوردنـد (و به حواریون پیوستند) و گروهى کافر شدند)) (
فـامنت طائفة من بنى اسرائیل وکفرت طائفة
).
ایـنـجـا بود که نصرت و یارى ما به کمک آنها شتافت ((ما کسانى را که ایمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تایید کردیم , و سرانجام بر آنان پیروز شدند))(
فایدنا الذین آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرین
).
شـمـا نـیـز حـواریـون مـحـمد(ص ) هستید, و به این افتخار مفتخرید که یاوران اللّه ورسول خدا مى باشید, و همان گونه که حواریون بر دشمنان غلبه کردند شما نیز پیروزخواهید شد.

حواریون کیانند؟. در قـرآن مـجـیـد پنج بار از حواریون مسیح (ع ) یاد شده که دوبار در همین سوره است , این تعبیر اشاره به دوازده نفر از یاران خاص حضرت مسیح است که نام آنهادر انجیلهاى کنونى (انجیل متى و لوقا باب 6) ذکر شده است . در حـدیـثـى آمـده است که پیغمبر گرامى اسلام (ص ) هنگامى که در ((عقبه )) باجمعى از اهل مـدیـنـه کـه بـراى بیعت آمده بودند روبه رو شد فرمود: دوازده نفر ازخودتان را انتخاب و به من مـعـرفى کنید که اینها نماینده قوم خود باشند, همان گونه که حواریون نسبت به عیسى بن مریم بوده اند و این نیز اهمیت مقام آن بزرگواران رانشان مى دهد.

 

 

سوره حشر [59].

این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 24 آیه است

محتواى سوره :. ایـن سوره که بیشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از یهود به نام ((یهود بنى نضیر)) است از سوره هاى مهم و بیدارگر وتکان دهنده قرآن مجید است , و تناسب بسیار نزدیکى با آخرین آیات سوره قبل دارد که وعده پیروزى در آن به ((حزب اللّه )) داده شده است .
محتواى این سوره را مى توان در شش بخش خلاصه کرد:. در بـخـش اول کـه تـنـها یک آیه است سخن از تسبیح و تنزیه عمومى موجودات در برابر خداوند عظیم و حکیم است . در بـخـش دوم که از آیه 2 تا 10 مى باشد ماجراى درگیرى مسلمانان را با یهودپیمان شکن مدینه بازگو مى کند. در بخش سوم که از آیه 11 تا 17 را تشکیل مى دهد داستان منافقان مدینه آمده است که با یهود در این برنامه همکارى نزدیک داشتند. بخش چهارم مشتمل بر یک سلسله اندرزها و نصایح کلى نسبت به عموم مسلمانان است .
بخش پنجم که فقط یک آیه است , توصیف بلیغى است از قرآن . وبالاخره در بخش ششم قسمت مهمى ازاوصاف جمال وجلال خدا واسماحسناى او را بر مى شمرد که به انسان در طریق معرفة اللّه کمک شایان مى کند.
ضـمنا نام این سوره از آیه دوم آن گرفته شده که سخن از ((حشر)) یعنى اجتماع یهود براى کوچ کردن از مدینه , و یا حشر مسلمین براى بیرون راندن آنها به میان آمده است . و بـالاخـره این سوره نیز یکى از سوره هاى ((مسبحات )) است , که با تسبیح خداوند شروع شده , و اتفاقا پایان آن نیز با تسبیح الهى است . فضیلت تلاوت سوره :.
در حدیثى از پیغمبر گرامى (ص ) مى خوانیم : ((هرکس سوره حشر را بخواندتمام بهشت و دوزخ و عـرش و کـرسى و حجاب و آسمانها و زمینهاى هفتگانه وحشرات و بادها و پرندگان و درختان و جـنـبـنـدگـان و خـورشـید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند, و براى او استغفار مى کنند, و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است )). بـدون شـک ایـنـهـا هـمـه آثار اندیشه در محتواى سوره است که از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافکن مى گردد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
آیه ـ شان نزول : در مورد نزول پنج آیه اول این سوره شان نزول مفصلى ذکرکرده اند که فشرده آن چنین است :.
در سـرزمـیـن مـدیـنـه سـه گـروه از یهود زندگى مى کردند ((بنى نضیر)) و((بنى قریظه )) و ((بـنـى قـینقاع )) و گفته مى شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى کند به این سرزمین کوچ کردند, و در انتظار این ظهور بزرگ بودند. هـنـگـامـى که رسول خدا(ص ) به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست , ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند. از جمله این که بعد از جنگ ((احد)) ـ غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شدـ ((کعب بن اشرف )) بـا چـهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحدا بر ضد محمد(ص ) پیکارکنند.
این خبر از طریق وحى به پیامبر(ص ) رسید.
دیـگـر ایـن کـه پـیامبر(ص ) روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى مى کردند آمد و مى خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد, و شاید پیامبر(ص ) و یـارانـش مـى خـواسـتـند در زیراین پوشش وضع ((بنى نضیر)) را از نزدیک بررسى کنند, مبادا مسلمانان غافلگیرشوند. پـیـامـبـر(ص ) در بیرون قلعه یهود بود و با ((کعب بن اشرف )) در این زمینه صحبت کرد, در این هنگام درمیان یهودیان بذر توطئه اى پاشیده شد, و با یکدیگر گفتند:یک نفر پشت بام رود و سنگ عـظـیـمـى بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکى از یهود اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت . رسول خدا(ص ) از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد, و اینجا بودکه پیمان شکنى یهود بر رسول خدا(ص ) مسلم شد, و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روایات نیز آمده که یکى از شعراى بنى نضیر به هجو و بدگوئى پیامبر(ص ) پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان شکنى آنها بود. پـیـامـبـر(ص ) بـراى این که ضربه کارى قبلا به آنها بزند به ((محمدبن مسلمه )) که با((کعب بن اشـرف )) بزرگ یهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد. کـشته شدن ((کعب بن اشرف )) تزلزلى در یهود ایجاد کرد به دنبال آن رسول خدا(ص )دستور داد مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند, هنگامى که آنهاباخبر شدند, به قلعه هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند, و درها رامحکم بستند, پیامبر(ص ) دستور داد بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه ها بودبکنند یا بسوزانند

این کار فریاد یهود را بلند کرد گفتند: اى محمد! تو پیوسته از این گونه کارهانهى مى کردى , پس این چه برنامه اى است ؟. آیه پنجم این سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهى بود. مـحـاصـره چـنـد روز طـول کشید و پیامبر(ص ) براى پرهیز از خونریزى به آنهاپیشنهاد کرد که سـرزمـیـن مدینه را ترک گویند آنها نیز پذیرفتند, مقدارى از اموال خودرا برداشته و بقیه را رها کردند باقیمانده اموال و اراضى و باغات و خانه هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.
تـفـسـیـر: ایـن سوره با تسبیح و تنزیه خداوند و بیان عزت و حکمت او شروع مى شود, مى فرماید: ((آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى گوید,و او عزیز و حکیم است )) (
سبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض وهو العزیزالحکیم ). (1)
و ایـن در حـقیقت مقدمه اى است براى بیان سرگذشت یهود ((بنى نضیر))همانها که در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند. تسبیح عمومى موجودات زمین و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها وحیوانات و گیاهان و جمادات مـمکن است با زبان قال باشد یا با زبان حال , چرا که نظام شگفت انگیزى که در آفرینش هر ذره اى به کار رفته با زبان حال بیانگر علم وقدرت و عظمت و حکمت خداست . و از سـوى دیگر به عقیده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خودسهمى از عقل و درک و شـعـور دارد هـرچـنـد ما از آن آگاه نیستیم , و به همین دلیل بازبان خود تسبیح خدا مى گوید, هرچند گوش ما توانایى شنوائى آن را ندارد.
(آیـه2 ) بـعد از بیان این مقدمه به داستان رانده شدن یهود بنى نضیر ازمدینه پرداخته , مى فرماید: ((او (خـداونـد) کـسـى اسـت کـه کـافـران اهـل کـتاب را درنخستین برخورد (با مسلمانان ) از خانه هایشان بیرون راند))!
(هو الذى اخرج الذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لا ول الحشر).
مـنـظـور از ((حـشـر)) در اینجا اجتماع و حرکت مسلمانان از مدینه به سوى قلعه هاى یهود, و یا اجـتـماع یهود براى مبارزه با مسلمین است , و از آنجا که این نخستین اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان ((لا ول الحشر)) نامیده شده , و این خود اشاره لطیفى است به برخوردهاى آینده با یهود ((بنى نضیر)) و یهود ((خیبر)) ومانند آنها.
سـپس مى افزاید: ((شما هرگز گمان نمى کردید که آنها (از این دیار) خارج شوند و خودشان نیز گـمـان مـى کـردنـد کـه دژهاى محکمشان آنان را از عذاب الهى مانع مى شود) (
مـا ظننتم ان یخرجوا وظنوا انهم مـانعتهم حصونهم من اللّه ). آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند که تکیه گاهشان دژهاى نیرومند وقدرت ظاهریشان بود, ولى از آنجا که خدا مى خواست بر همه روشن سازد که چیزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آن که جنگى رخ دهد آنهارا از آن سرزمین بیرون راند!. لـذا در ادامـه آیـه مـى فـرمـاید: ((اما خداوند از آنجا که گمان نمى کردند به سراغشان آمد, و در دلهایشان ترس و وحشت افکند, به گونه اى که خانه هاى خودرا با دست خویش و با دست مؤمنان ویـران مـى کـردنـد)) (فاتیهم اللّه
من حیث لم یحتسبوا وقذف فى قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم وایدى المؤمنین ).
آرى ! خدا این لشکر نامرئى , یعنى ;Š لشکر ترس را که در بسیارى از جنگها به یارى مؤمنان مى فرستاد بـر قـلـب آنـها چیره کرد, و مجال هرگونه حرکت و مقابله را ازآنها سلب نمود, آنها خود را براى مـقـابـلـه بـا لـشکر برون آماده کرده بودند بى خبر از آن که خداوند لشکرى از درون به سراغشان مى فرستد. و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى فرماید: ((پس عبرت بگیریداى صاحبان چشم ))!
(فاعتبروا یا اولى الا بصار).
(آیه 3) این آیه مى افزاید: ((و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقررداشته بود آنها را در همین دنیا مجازات مى کرد)) (
ولولا ان کتب اللّه علیهم الجلا لعذبهم فى الدنیا).
بدون شک جلاى وطن و رهاکردن قسمت عمده سرمایه هائى که یک عمرفراهم کرده بودند خود براى آنها عذابى دردناک بود. بـنابراین منظور از جمله فوق این است که اگر این عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب دیگرى کـه هـمـان قـتـل و اسـارت بـه دست مسلمانان بود بر سر آنها فرودمى آمد, خدا مى خواست آنها درجهان آواره شوند, و اى بسا این آوارگى براى آنهادردناکتر بود, زیرا هر وقت به یاد آن همه دژها و خـانـه هـاى مـجـلل و مزارع و باغات خود مى افتادند که در دست دیگران است و خودشان بر اثر پـیمان شکنى و توطئه برضد پیامبرخدا(ص ) در مناطق دیگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شکنجه هاى روحى فراوانى مى شدند.
امـا ایـن تنها عذاب دنیاى آنها بود, لذا در پایان این آیه مى افزاید: ((و براى آنهادر آخرت نیز عذاب آتش است )) (
ولهم فى الا خرة عذاب النار).
چـنـیـن است دنیا و آخرت کسانى که پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مرکب غرور و خودخواهى سوار گردند.
(آیـه4 ) و از آنجا که ذکر این ماجرا علاوه بر بیان قدرت پروردگار وحقانیت پیغمبراکرم (ص ) باید هـشـدارى بـراى تمام کسانى باشد که اعمالى مشابه یهودبنى نضیر دارند تا مساله در آنها خلاصه نـشـود در ایـن آیـه مـطـلـب را تعمیم داده ,مى افزاید: ((این مجازات (دنیا و آخرت ) از آن جهت دامنگیرشان شد که با خدا ورسولش به دشمنى برخاستند)) (
ذلک بانهم شاقوا اللّه ورسوله ). ((و هرکس به دشمنى با خدا برخیزد (خداوند مجازاتش مى کند زیرا) خدامجازات شدیدى دارد)) (ومن یشاق اللّه فان
اللّه شدید العقاب ).
(آیـه5 ) در این آیه به پاسخ ایرادى مى پردازد که یهود بنى نضیر ـچنانکه در شان نزول نیز گفتیم ـ بـه پیامبر(ص ) متوجه مى ساختند, در آن موقع که دستور دادقسمتى از نخلهاى نزدیک قلعه هاى مـحـکم یهود را ببرند (تا محل کافى براى نبردباشد, یا براى این که یهود ناراحت شوند و از قلعه ها بیرون آیند و درگیرى در خارج قلعه روى دهد).
آنها گفتند: اى محمد! مگر تو نبودى که از این گونه کارها نهى مى کردى ؟. آیـه نـازل شد و گفت : ((هر درخت با ارزش نخل را قطع یا آن را به حال خودواگذاشتید همه به فرمان خدا بود))!
(مـا قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن اللّه ). ((و هدف این بود که فاسقان را خوار و رسوا کنند)) (
ولیخزى الفاسقین ).
آیـه ـ شـان نـزول : از آنجا که این آیه و آیه بعد نیز تکمیلى است بر آیات گذشته , شان نزول آن نیز ادامه همان شان نزول است . تـوضـیـح ایـن کـه : بـعد از بیرون رفتن یهود ((بنى نضیر)) از مدینه , باغها و زمینهاى کشاورزى و خانه ها و قسمتى از اموال آنها در مدینه باقى ماند, جمعى از سران مسلمین خدمت رسول خدا(ص ) رسـیـدنـد و طـبق آنچه از سنت عصر جاهلیت به خاطر داشتند عرض کردند: بر گزیده هاى این غنیمت , و یک چهارم آن را برگیر وبقیه را به ما واگذار, تا در میان خود تقسیم کنیم !. آیـات مـوردبـحـث نـازل شـد و با صراحت گفت : چون براى این غنائم , جنگى نشده و مسلمانان زحـمـتى نکشیده اند تمام آن تعلق به رسول اللّه (رئیس حکومت اسلامى ) دارد و او هرگونه صلاح بداند تقسیم مى کند. پیامبر(ص ) این اموال را در میان مهاجرین که دستهاى آنها در سرزمین مدینه از مال دنیا تهى بود و تعداد کمى از انصار که نیاز شدیدى داشتندتقسیم کرد. حکم غنائمى که بدون جنگ به دست مى آید.

در ایـن آیـه حکم غنائم بنى نضیر را بیان مى کند, و در عین حال روشنگریک قانون کلى در زمینه تـمـام غـنائمى است که بدون دردسر و زحمت و رنج عائدجامعه اسلامى مى شود که ازآن در فقه اسلامى به عنوان ((فیئ )) یاد شده است . مـى فـرمـاید: ((و آنچه را خدا از آنان [ یهود] به رسولش باز گردانده (و بخشیده ) چیزى است که شـمـا براى به دست آوردن آن (زحمتى نکشیدید) نه اسبى تاختید, و نه شترى )) (ومـا افا اللّه على رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولا رکاب ). سـپـس مـى افـزایـد: چـنان نیست که پیروزیها همیشه نتیجه جنگهاى شماباشد, ((ولى خداوند رسـولان خود را بر هرکس بخواهد مسلط مى سازد, و خدا برهمه چیز تواناست )) (ولکن اللّه یسلط رسله على من یشا واللّه على کل شى قدیر). آرى ! پـیـروزى بر دشمن سرسخت و نیرومندى همچون یهود بنى نضیر باامدادهاى غیبى خداوند صورت گرفت , تا بدانید خداوند بر همه چیز قادر است ,اینجاست که مسلمانان مى توانند در چنین میدانهائى هم درس معرفة اللّه بیاموزند, وهم نشانه هاى حقانیت پیامبر(ص ) را ببینند, و هم برنامه اخلاص و اتکا به ذات پاک خدا را در تمام مسیر راهشان یاد گیرند.
(آیـه )ـ این آیه مصرف ((فیئ )) را که در آیه قبل آمده است به وضوح بیان مى کند و به صورت یک قـاعـده کـلى مى فرماید: ((آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند, از آن خدا, و رسـول , و خـویشاوندان او و یتیمان ومستمندان و در راه ماندگان است )) (
مـا افا اللّه على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذى القربى والیتامى
والمساکین وابن السبیل ).
یعنى ;Š
این همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نیست که تنها یک پنجم آن دراختیار پیامبر(ص ) و سایر نیازمندان قرار گیرد, و چهار پنجم از آن جنگجویان باشد. و نیز اگر در آیه قبل گفته شد که تمام آن متعلق به رسول خداست مفهومش این نیست که تمام آن را در مـصـارف شخصى صرف مى کند, بلکه چون رئیس حکومت اسلامى , و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نیازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها مصرف مى کند. پـس ایـن مصارف ششگانه ذکر اولویتهائى است که پیامبر(ص ) در مورد اموالى که در اختیار دارد باید رعایت کند, و به تعبیر دیگر پیغمبراکرم (ص ) این همه ثروت رابراى شخص خودش نمى خواهد بلکه به عنوان رهبر و رئیس حکومت اسلامى درهر موردى لازم است مصرف مى کند.
ایـن نـکـته نیز قابل توجه است که این حق بعد از پیامبر(ص ) به امامان معصوم (ع )و بعد از آنها به نـواب آنـهـا یـعـنـى مجتهدان جامع الشرایط مى رسد, چرا که احکام اسلام تعطیل بردار نیست , و حکومت اسلامى از مهمترین مسائلى است که مسلمانان با آن سر و کار دارند و قسمتى از پایه هاى ایـن حـکـومـت بـر مـسـائل اقـتـصـادى نـهـاده شـده اسـت و بخشى از مسائل اقتصادى اصیل اسلامى همینهاست . سـپـس بـه فلسفه این تقسیم حساب شده پرداخته , مى افزاید: این به خاطر آن است ((تا (این اموال عـظـیـم ) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد)) ونیازمندان از آن محروم نشوند! (
کیلا یکون دولة بین الا غنیا منکم ).
ایـن آیـه یـک اصـل اسـاسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى کند و آن این که جهت گیرى اقتصاد اسـلامى چنین است که در عین احترام به ((مالکیت خصوصى ))برنامه را طورى تنظیم کرده که امـوال و ثـروتـهـا متمرکز در دست گروهى محدود نشودکه پیوسته در میان آنها دست به دست بگردد. و در پـایـان آیه مى فرماید: ((آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجراکنید) و آنچه نهى کرده خوددارى نمائید;Š و از (مخالفت ) خدا بپرهیزید که خداوندکیفرش شدید است )) (ومـا آتیکم الرسول فخذوه ومـا نهیکم عنه
فانتهوا واتقوااللّه ان اللّه شدید العقاب ).
این جمله هرچند در ماجراى غنائم بنى نضیر نازل شده , ولى محتواى آن یک حکم عمومى در تمام زمـیـنـه هـا و بـرنـامـه هـاى زنـدگى مسلمانهاست , و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پیامبر(ص ) و بر طبق این اصل همه مسلمانان موظفنداوامر و نواهى پیامبر(ص ) را به گوش جان بشنوند و اطاعت کنند, خواه در زمینه مسائل مربوط به حکومت اسلامى باشد یا غیر آن . سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هرکدام !. قـرآن هـمچنان بحث آیات گذشته پیرامون مصارف ششگانه ((فیئ )) ـاموال وغنائمى که جنگ عائد مسلمین مى شودـ را ادامه مى دهد, که در حقیقت تفسیرى براى یتیمان و مسکینها و بیش از همه تفسیر ((ابن السبیل )) است . مـى فرماید: این اموال ((براى فقیران مهاجرانى است که از خانه و کاشانه واموال خود بیرون رانده شدند)) (للفقرا المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم واموالهم ). ((آنـها فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را یارى مى کنند, آنها راستگویانند)) (یبتغون فضلا من اللّه ورضوانا وینصرون اللّه ورسوله اولئک هم الصادقون ).
در اینجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستین بیان کرده که در ((اخلاص )) و((جهاد مستمر)) و ((صدق همه جانبه )) خلاصه مى شود.
(آیـه )ـ در این آیه به یکى دیگر از مصارف این اموال پرداخته , و در ضمن آن توصیف بسیار جالب و بـلـیـغـى دربـاره طایفه انصار مى کند, و بحثى را که در آیه قبل درباره مهاجران بود با آن تکمیل نموده , مى فرماید: ((و براى کسانى است که دراین سرا [ سرزمین مدینه ] و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند))(
والذین تبوؤ الدار والا یمان من قبلهم ). تعبیر به ((تبوؤ)) نشان مى دهد که انصار نه تنها خانه هاى ظاهرى را آماده پذیرائى مهاجران کردند کـه خـانه دل و جان و محیط شهر خود را تا آنجا که مى توانستند آماده ساختند و اینها همه قبل از هجرت مسلمانان مکه بوده است , ومهم همین است . سـپـس بـه سه توصیف دیگر که بیانگر کل روحیات انصار مى باشد پرداخته ,چنین مى گوید: آنها چـنـان هستند که : ((هر مسلمانى را به سویشان هجرت کنددوست مى دارند)) (
یحبون من هاجر الیهم ).
و در ایـن زمینه تفاوتى میان مسلمانان از نظر آنها نیست , بلکه مهم نزدآنان مساله ایمان و هجرت است , و این دوست داشتن یک ویژگى مستمر آنهامحسوب مى شود. دیـگـر ایـن کـه : ((و در دل خـود نـیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى کنند)) (ولا یجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا). نـه چشم داشتى به غنائمى که به آنها داده شده است دارند, و نه نسبت به آنها حسد مى ورزند و نه حتى در درون دل احساس نیاز به آنچه به آنها اعطا شده مى کنند. و در مـرحـلـه سـوم مـى افـزاید: ((و آنها را بر خود مقدم مى دارند هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند)) (ویؤثرون على انفسهم ولوکان بهم خصاصة ).
و به این ترتیب ((محبت )) و ((بلندنظرى )) و ((ایثار)) سه ویژگى پرافتخارآنهاست .
((ابـن عـباس )) مفسر معروف اسلامى , مى گوید: پیغمبرگرامى اسلام (ص ) روزپیروزى بر یهود بـنى نضیر به انصار فرمود: ((اگر مایل هستید اموال و خانه هایتان را بامهاجران تقسیم کنید, و در ایـن غنائم با آنها شریک شوید, و اگر مى خواهید اموال وخانه هایتان از آن شما باشد و از این غنائم چیزى به شما داده نشود))؟!.
انصار گفتند: هم اموال و خانه هایمان را با آنها تقسیم مى کنیم , و هم چشم داشتى به غنائم نداریم , و مهاجران را بر خود مقدم مى شمریم , آیه فوق نازل شد و این روحیه عالى آنها را ستود. و در پایان آیه براى تاکید بیشتر روى این اوصاف کریمه , و بیان نتیجه آن مى افزاید: ((و کسانى که از بـخـل و حـرص نـفس خویش بازداشته شده اند,رستگارانند)) (
ومن یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون ).
در حـدیثى مى خوانیم که امام صادق (ع ) فرمود: ((شح از بخل شدیدتر است , بخیل کسى است که در مـورد آنـچـه دارد بـخـل مـى ورزد, ولـى شحیح هم نسبت به آنچه دردست مردم است بخل مى ورزد و هم آنچه خود در اختیار دارد, تا آنجا که هرچه رادر دست مردم ببیند آرزو مى کند آن را بـه چـنـگ آورد, خواه از طریق حلال باشد یاحرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نیست )).
(آیـه )ـ در ایـن آیه سخن از گروه سومى از مسلمین به میان مى آورد که باالهام از قرآن مجید در مـیـان ما به عنوان ((تابعین )) معروف شده اند, و بعد از مهاجران و انصار که در آیات قبل سخن از آنها به میان آمد سومین گروه عظیم مسلمین راتشکیل مى دهند. مى فرماید: (((همچنین ) کسانى که بعد از آنها [ مهاجران و انصار]آمدند و مى گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتندبیامرز, و در دلهایمان حسد و کینه اى نسبت به مـؤمـنان قرار مده , پروردگارا! تومهربان و رحیمى ))
(والذین جاؤ من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا ولا خوانناالذین سبقونا بالا یمان ولا تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤف رحیم ).
بـه ایـن تـرتیب ((خودسازى )) و ((احترام به پیشگامان در ایمان )) و ((دورى از کنیه و حسد)) از ویژگیهاى آنهاست
تـعـبـیر به ((اخوان )) (برادران ) و استمداد از خداوند رؤف و رحیم در پایان آیه همه حاکى از روح مـحـبـت و صـفـا و بـرادرى اسـت که بر کل جامعه اسلامى باید حاکم باشد و هرکس هر نیکى را مى خواهد تنها براى خود نخواهد. ایـن آیـه تـمـام مـسلمین را تا دامنه قیامت شامل مى شود, و بیانگر این واقعیت مى باشد که اموال ((فـیئ )) منحصر به نیازمندان مهاجرین و انصار نیست , بلکه سایرنیازمندان مسلمین را در طول تاریخ شامل مى شود. صحابه در میزان قرآن و تاریخ .
در ایـنـجـا بـعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى که براى هریک از((مهاجران )) و ((انصار)) و ((تـابـعـیـن )) در آیـات فـوق آمده باز اصرار دارند که همه ((صحابه ))را بدون استثنا پاک و منزه بشمرند, و کارهاى خلافى که احیانا در زمان خودپیامبر(ص ) یا بعد از او از بعضى از آنان سرزده با دیده اغماض بنگرند, و هرکس را درصف مهاجران و انصار و تابعین قرارگرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند.
در حـالـى کـه آیات فوق پاسخ دندان شکنى به این افراد مى دهد, و ضوابط((مهاجران )) راستین و ((انصار)) و ((تابعین )) را دقیقا معین مى کند. در ((مهاجران )) اخلاص , و جهاد, و صدق را مى شمرد. و در ((انصار)) محبت نسبت به مهاجران , و ایثار, و پرهیز از هرگونه بخل وحرص را ذکر مى کند. و در ((تابعین )) خودسازى و احترام به پیشگامان در ایمان , و پرهیز از هرگونه کینه و حسد را بیان مى نماید. بنابراین ما در عین احترام به پیشگامان در خط ایمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پیامبر(ص ), و چـه در طـوفـانـهاى شدیدى که بعد از او در جامعه اسلامى درگرفت , دقیقا تحت بررسى قرار مى دهیم , و براساس معیارهائى که در همین آیات از قرآن دریافته ایم , درباره آنها قضاوت و داورى مى کنیم , پیوند خود را با آنها که برسر عهد و پیمان خود باقى ماندند محکم مى سازیم , و از آنها که در عـصـر پـیامبر(ص ) یابعد از او رابطه خود را گسستند مى بریم , این است یک منطق صحیح و هماهنگ باحکم قرآن و عقل .
آیـه ـ شـان نـزول : جمعى از منافقان مدینه مانند ((عبداللّه بن ابى ))و یارانش مخفیانه کسى را به سـراغ یهود ((بنى نضیر)) فرستادند و گفتند: شما محکم در جاى خود بایستید, از خانه هاى خود بـیـرون نـرویـد, و دژهاى خود را محکم سازید, ما دو هزار نفر یاور از قوم خود و دیگران داریم و تا آخـریـن نـفـس بـا شـماهستیم , طایفه بنى قریظه و سایر هم پیمانهاى شما از قبیله غطفان نیز با شماهمراهى مى کنند.
همین امر سبب شد که یهود بنى نضیر بر مخالفت پیامبر(ص ) تشویق شوند, امادر این هنگام یکى از بـزرگـان بـنـى نضیر به نام ((سلام )) به ((حى بن اخطب )) که سرپرست برنامه هاى بنى نضیر بود گفت : اعتنائى به حرف ((عبداللّه بن ابى )) نکنید,او مى خواهد شما را تشویق به جنگ محمد(ص ) کند, و خودش در خانه بنشیند وشما را تسلیم حوادث نماید. حـیـى گفت : ما جز دشمنى محمد(ص ) و پیکار با او چیزى را نمى شناسیم , ((سلام )) درپاسخ او گـفت : به خدا سوگند من مى بینم سرانجام ما را از این سرزمین بیرون مى کنند, و اموال و شرف ما بر باد مى رود کودکان ما اسیر, و جنگجویان ما کشته مى شوند. این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد که , سرانجام این ماجرا را بازگو مى کند.
نقش منافقان در فتنه هاى یهودـ.

بـعد از بیان ماجراى طایفه یهود ((بنى نضیر)) در آیات گذشته , و شرح حال سه گروه از مؤمنان در اینجا به شرح حال گروه دیگرى یعنى منافقان و نقش آنها در این ماجرا مى پردازد. نخست روى سخن را به پیامبر(ص ) کرده , مى فرماید: ((آیا منافقان را ندیدى که پیوسته به برادران کـافـرشـان از اهـل کـتـاب مى گفتند: هرگاه شما را (از وطن ) بیرون کنند ما هم با شما بیرون خـواهـیـم رفت , و هرگز سخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد, و اگر با شما پیکار شود یاریتان خواهیم نمود)) (الم تر الى الذین نافقوا یقولون لا خوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم ولا نطیع فیکم احدا ابدا وان قوتلتم لننصرنکم ). و بـه ایـن تـرتـیب این گروه از منافقان به طایفه یهود سه مطلب را قول دادند که در همه دروغ مى گفتند.
و به همین دلیل قرآن با صراحت مى گوید: ((خداوند شهادت مى دهد که آنهادروغگویانند)) (
واللّه یشهد انهم لکاذبون
). آرى ! همیشه منافقان دروغگو بوده اند, و غالبا دروغگویان منافقند.
(آیه )ـ سپس براى توضیح بیشتر درباره دروغگوئى آنها مى افزاید: ((اگرآنها را بیرون کنند با آنان بیرون نمى روند)) (
لئن اخرجوا لا یخرجون معهم ). ((و اگر با آنها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد)) (ولئن قوتلوا لا ینصرونهم ). ((و اگـر (به گفته خود عمل کنند و) یاریشان کنند پشت به میدان کرده فرارمى کنند))! (ولئن نصروهم لیولن الا دبار). ((سپس کسى آنان را یارى نمى کند)) (
ثم لا ینصرون ).
(آیـه )ـ در ایـن آیه به تشریح علت این شکست پرداخته , مى گوید:((وحشت از شما در دلهاى آنها بـیش از ترس از خداست )) (لا نتم اشد رهبة فى صدورهم من اللّه ) چون از خدا نمى ترسند از همه چیز وحشت دارند, مخصوصا ازدشمنان مؤمن و مقاومى چون شما. ((این به خاطر آن است که آنها گروهى نادانند)) ((ذلک بانهم قوم لا یفقهون
).
(آیـه )ـ سـپـس بـه بیان نشانه روشنى از این ترس درونى پرداخته ,مى افزاید: ((آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى جنگند جز در دژهاى محکم یا ازپشت دیوارها)) (
لا یقاتلونکم جمیعا الا فى قرى محصنة او من ورا جدر). آرى ! آنها چون از دژ ایمان و توکل برخدا بیرون هستند جز در پناه دیوارها وقلعه هاى محکم جرات جنگ و رویاروئى با مؤمنان ندارند!. سپس مى افزاید: اما این نه به خاطر آن است که آنها افرادى ضعیف و ناتوان وناآگاه به فنون جنگند بـلکه به هنگامى که درگیرى رخ مى دهد ((پیکارشان درمیان خودشان شدید است )) اما در برابر شما ضعیف (باسهم بینهم شدید). و در ادامه همین آیه , به عامل دیگرى براى شکست و ناکامى آنها پرداخته ,مى فرماید: به ظاهر آنها که مى نگرى ((آنها را متحد مى پندارى در حالى که دلهایشان پراکنده است , این به خاطر آن است کـه آنـهـا قـومـى هستند که تعقل نمى کنند))(
تحسبهم جمیعا وقلوبهم شتى ذلک بانهم قوم لا یعقلون ).
بـه این ترتیب انسجام ظاهرى افراد بى ایمان و پیمان و وحدت نظامى واقتصادى آنها هرگز نباید مـا را فـریـب دهد, چرا که در پشت این پیمانها و شعارهاى وحدت , دلهاى پراکنده اى قرار دارد, و دلیل آن هم روشن است , زیرا هرکدام حافظمنافع مادى خویشند, و مى دانیم منافع مادى همیشه در تضاد است , در حالى که وحدت و انسجام مؤمنان براساس اصولى است که تضاد در آن راه ندارد, یعنى اصل ایمان و توحید و ارزشهاى الهى .
(آیـه )ـ قرآن همچنان بحث پیرامون داستان یهود بنى نضیر و منافقان را ادامه داده , و با دو تشبیه جـالـب , مـوقـعـیت هرکدام از این دو گروه را مشخص مى سازدنخست مى فرماید: داستان یهود بنى نضیر ((همچون کسانى است که کمى پیش ازآنان بودند (همانها که در این دنیا) طعم تلخ کار خود را چشیدند و براى آنها عذابى دردناک است )) (
کمثل الذین من قبلهم قریبا ذاقوا وبال امرهم ولهم عذاب الیم
). اما این گروه چه کسانى بودند که سرگذشت عبرت انگیزى قبل از ماجراى بنى نضیر داشتند؟. بـسـیـارى از مـفسران آن را اشاره به ماجراى یهود ((بنى قینقاع )) مى دانند که بعداز ماجراى بدر واقـع شـد, و مـنـجـر بـه بـیـرون رانـدن این گروه از یهود از مدینه گردید,آنها نیز مانند یهود ((بـنى نضیر)) افرادى ثروتمند و مغرور و در میان خود جنگجوبودند, و پیامبر(ص ) و مسلمانان را تهدید مى کردند, ولى سرانجام چیزى جز بدبختى و دربه درى در دنیا و عذاب الیم آخرت عائدشان نشد.
با طناب پوسیده شیطان به چاه نروید!.

در این آیه به تشبیهى درباره منافقان پرداخته , مى گوید: داستان آنها نیز((همچون شیطان است کـه بـه انسان گفت : کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم ) اماهنگامى که کافر شد;Š گفت : من از تو بـیزارم , من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم )) (کمثل الشیطان اذ قال للا نسان اکفر فلما کفر قال انى برئ انى اخاف اللّه رب العالمین ). مـنـظـور از ((انـسان )) مطلق انسانهائى است که تحت تاثیر شیطان قرارگرفته ,فریب وعده هاى دروغین او را مى خورند و راه کفر مى پویند, و سرانجام شیطان آنهارا تنها گذاشته و از آنان بیزارى مى جوید!. آرى ! چـنـین است حال منافقان که دوستان خود را با وعده هاى دروغین ونیرنگ به وسط معرکه مى فرستند, سپس آنها را تنها گذارده فرار مى کنند چرا که درنفاق وفادارى نیست .
(آیه )ـ در این آیه نتیجه کار این دو گروه : شیطان و اتباعش و منافقان ودوستانشان از اهل کفر را روشن ساخته , مى افزاید: ((سرانجام کارشان این شد که هردو در آتش دوزخ خواهند بود, جاودانه در آن مـى مـانند, و این است کیفرستمکاران ))!
(فکان عاقبتهما انهما فى النار خالدین فیها وذلک جزاؤا الظالمین
). ایـن یـک اصـل کلى است که عاقبت همکارى کفر و نفاق , و شیطان و یارانش ,شکست و ناکامى و عذاب دنیا و آخرت است , در حالى که همکارى مؤمنان ودوستانشان همکارى مستمر و جاودانى و سرانجامش پیروزى و برخوردارى ازرحمت واسعه الهى در هر دو جهان است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه روى سـخن را به مؤمنان کرده , به عنوان یک نتیجه گیرى از ماجراى شوم و دردناک ((بنى نضیر)) و منافقان و شیطان , مى فرماید:. ((اى کـسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت ) خدا بپرهیزید, و هرکس بایدبنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده ))؟ (
یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه ولتنظر نفس مـا قدمت لغد). در حـقیقت سرمایه اصلى انسان در صحنه قیامت کارهائى است که از پیش فرستاده , وگرنه غالبا کسى به فکر انسان نیست که براى او چیزى بعد از مرگ اوبفرستد, و یا اگر بفرستند ارزش زیادى ندارد. سـپـس بـار دیگر براى تاکید مى افزاید: ((از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واتقوا اللّه ان اللّه خبیر بما تعملون ).
آرى ! تـقوا و ترس از خداوند سبب مى شود که انسان براى فرداى قیامت بیندیشد, و اعمال خود را پاک و پاکیزه و خالص کند.
(آیه )ـ این آیه به دنبال دستور به تقوا و توجه به معاد, تاکید بر یادخدا کرده , چنین مى فرماید: ((و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند, وخدا نیز آنها را به خود فراموشى گرفتار کرد)) (
ولا تکونوا کالذین نسوا اللّه فانسیهم انفسهم ). خمیر مایه تقوا دو چیز است : یاد خدا یعنى ;Š
توجه به مراقبت دائمى ((اللّه )) و حضوراو در همه جا و هـمه حال , و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى که هیچ کارصغیر و کبیرى وجود ندارد مـگـر ایـن که در آن ثبت مى شود, و به همین دلیل توجه به این دو اصل (مبدا و معاد) در سرلوحه برنامه هاى تربیتى انبیا و اولیا قرارداشته , وتاثیر آن در پاکسازى فرد و اجتماع کاملا چشمگیر است .
اصولا یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خودفراموشى است , چراکه ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته , به دست فراموشى مى سپرد, و این مساوى با فراموش کردن انسانیت خویش است , و چنین انسانى تا سرحد یک حیوان درنده سقوطمى کند, و همتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود!. و ایـنـهـا هـمـه عامل اصلى فسق و فجور بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خداست . لذا در پایان آیه مى گوید: ((آنها فاسقانند)) (
اولئک هم الفاسقون
).
(آیـه )ـ در این آیه به مقایسه این دو گروه (گروه مؤمنان باتقوا, و متوجه به مبدا و معاد, و گروه فـرامـوشـکـاران خدا که گرفتار خودفراموشى شده اند) پرداخته ,مى گوید: ((هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند)) (
لایستوى اصحاب النارواصحاب الجنة ). نه در این دنیا, نه در معارف , نه در نحوه تفکر, نه در طرز زندگى فردى وجمعى و هدف آن , و نه در آخـرت و پـاداشهاى الهى , خط این دو گروه در همه جا, وهمه چیز, از هم جداست , یکى به یاد خـدا و قـیـامت و احیاى ارزشهاى والاى انسانى , و اندوختن ذخائر براى زندگى جاویدان است , و دیگرى غرق شهوات ولذات مادى و گرفتار فراموشى همه چیز و اسیر بند هوى و هوس . و بـه ایـن ترتیب انسان بر سر دو راهى قرار دارد یا باید به گروه اول بپیوندد یابه گروه دوم و راه سومى در پیش نیست . و در پایان آیه به صورت یک حکم قاطع مى فرماید: ((اصحاب بهشت رستگارو پیروزند)) (اصحاب الجنة هم الفائزون
نـه تـنها در قیامت رستگار و پیروزند که در این دنیا نیز پیروزى و آرامش ونجات از آن آنهاست , و شکست در هر دو جهان نصیب فراموشکاران است .
اگر قرآن بر کوهها نازل مى شد از هم مى شکافتند!.

در تعقیب آیات گذشته که از طرق مختلف براى نفوذ در قلوب انسانهااستفاده مى کرد, و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زنده ترین صورتش بیان نموددر این آیه که به همه آیات قرآن مجید است پرده از روى این حقیقت برمى دارد که نفوذ قرآن بقدرى عمیق است که اگر بر کوهها نازل مى شد آنها را تکان مى داد, اماعجب از این انسان سنگدل که گاه مى شنود و تکان نمى خورد!. نـخـسـت مـى فـرمـایـد: ((اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم مى دیدى در برابرآن خاشع مى شود, و از خوف خدا مى شکافد)) (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة اللّه ).((و ایـنـهـا مـثالهائى است که براى مردم مى زنیم شاید در آن بیندیشید)) (وتلک الا مثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون ).
بـعضى این آیه را بر ظاهرش حمل کرده اند و گفته اند: تمام موجودات این جهان , از جمله کوهها, بـراى خـود نوعى درک و شعور دارند و اگر این آیات بر آنها نازل مى شد به راستى از هم متلاشى مى شدند, گواه این معنى راآیه 74 سوره بقره مى دانند که در توصیف گروهى از یهود مى گوید: ((سـپـس دلـهـاى شما بعد از این ماجرا سخت شد, همچون سنگ ! و یا سخت تر! چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آنها نهرها جارى مى شود, و پاره اى از آنهاشکاف برمى دارد و آب از آن تراوش مى کند و پاره اى از خوف خدا به زیرمى افتد))!.
(آیـه )ـ در آیـات بـعـد بـه ذکر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خداـکه توجه به هریک در تـربیت نفوس و تهذیب قلوب تاثیر عمیق داردـ مى پردازد, وضمن سه آیه پانزده صفت و به تعبیر دیـگـر هـجـده صـفـت از اوصاف عظیم او رابرمى شمرد و هر آیه با بیان توحید الهى و نام مقدس ((اللّه )) شروع مى شود که انسان رابه عالم نورانى اسما و صفات حق رهنمون مى گردد.
مى فرماید: ((او خدائى است که معبودى جز او نیست , داناى آشکار و نهان است واو رحمان و رحیم است ))
(هواللّه الذى لا اله الا هو عالم الغیب والشهادة هوالرحمن الرحیم ).
در ایـنجا قبل از هر چیز روى مساله توحید که خمیرمایه همه اوصاف جمال وجلال و ریشه اصلى معرفت الهى است تکیه مى کند, و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غیب و شهود. سپس روى رحمت عامه او که همه خلایق را شامل مى شود ((رحمن )) ورحمت خاصه اش که ویژه مؤمنان است ((رحیم )) تکیه شده , تا به انسان امید بخشد و او را در راه طولانى تکامل و سیر الى اللّه که در پیش داردیارى دهد.
(آیـه )ـ در ایـن آیه علاوه بر تاکید روى مساله توحید هشت وصف دیگرذکر کرده , مى فرماید: ((او خدائى است که معبودى جز او نیست )) (
هواللّه الذى لا اله الا هو). ((حاکم و مالک اصلى اوست ))
(الملک ).
((از هر عیب منزه است )) (القدوس ). ((به کسى ستم نمى کند)) و همه از ناحیه او در سلامتند (السلا م
).
سپس مى افزاید: او براى دوستانش ((امنیت بخش است ))(
المؤمن ). او حافظ و نگاهدارنده و ((مراقب (همه چیز) است )) المهیمن ). ((او قدرتمندى شکست ناپذیر است )) (العزیز
).
((که با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى کند)) (
الجبار). سپس مى افزاید: ((و شایسته عظمت است )) و چیزى برتر و بالاتر از او نیست (المتکبر). از آنجا که عظمت و بزرگى تنها شایسته مقام خداست این واژه به معنى ممدوحش تنها درباره او به کار مى رود و هرگاه در غیر مورد او به کار رود به معنى مذموم است . و در پـایـان آیـه , بـار دیـگر روى مساله توحید که سخن با آن آغاز شده بود تکیه کرده , مى فرماید: ((خداوند منزه است از آنچه شریک براى او قرار مى دهند))(سبحان اللّه عما یشرکون
).
(آیـه )ـ و در آخـریـن آیـه سـوره در تـکـمـیل این صفات به شش وصف دیگراشاره کرده , چنین مى فرماید: ((او خداوندى است خالق )) (
هو اللّه الخالق ). ((آفریننده اى بى سابقه )) (البارئ ). ((و صورتگرى )) بى نظیر (المصور). و سـپـس از آنـجـا که اوصاف خداوند منحصر به این اوصاف نیست , بلکه اوصافش همچون ذاتش بى پایان است , مى افزاید: ((براى او نامهاى نیک است )) (له الا سما الحسنى ). و بـه هـمـیـن دلـیل از هرگونه عیب و نقص , منزه و مبراست , ((و آنچه در آسمانهاو زمین است تـسـبـیـح او مى گویند)) و او را از هر عیب و نقصى پاک مى شمرند (یسبح له مـافى السموات والا رض ). و سـرانـجام براى تاکید بیشتر, روى موضوع نظام آفرینش به دو وصف دیگر ازاوصافش که یکى از آنها قبلا آمد, اشاره کرده , مى فرماید: ((و او عزیز و حکیم است ))(وهو العزیز الحکیم
).
اولـى نشانه کمال قدرت او بر همه چیز, و غلبه بر هر مانع است , و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرینش و تنظیم برنامه دقیق در امر خلقت و تدبیر است . و بـه ایـن ترتیب در مجموع این آیات سه گانه علاوه بر مساله توحید ـکه دو بارتکرار شده ـ هفده وصف از اوصاف خدا آمده است بدین ترتیب :. عالم الغیب و الشهاده رحمان رحیم ملک قدوس سلام مؤمن مهیمن عزیزـ جبار متکبر خالق بارئ مصور حکیم داراى اسما الحسنى کسى که همه موجودات عالم تسبیح او مى گویند.
و بـه این ترتیب , این آیات دست پویندگان راه معرفت اللّه را گرفته منزل به منزل پیش مى برد, از ذات پـاک او شروع مى کند, و بعد به عالم خلقت مى آورد, و بازدر این سیر الى اللّه از مخلوق نیز به سـوى خـالـق مى برد, قلب را مظهر اسما و صفات الهى و مرکز انوار ربانى مى کند و در لابلاى این معارف و انوار, او را مى سازد وتربیت مى نماید شکوفه هاى تقوا را برشاخسار وجودش ظاهر ساخته و لایق قرب جوارش مى کند. آیـات آخـر ایـن سـوره آیـاتى است فوق العاده باعظمت و الهام بخش ;
Š درحدیثى از رسول خدا(ص ) مى خوانیم : ((هرکس آخر سوره حشر را بخواند, گناهان گذشته و آینده او بخشوده مى شود))!.

 

 



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">